سیری در تربیت اسلامی

سیری در تربیت اسلامی0%

سیری در تربیت اسلامی نویسنده:
گروه: تعلیم و تربیت

سیری در تربیت اسلامی

این کتاب در موسسه الحسنین علیهما السلام تصحیح و مقابله شده است.

نویسنده: مصطفي دلشاد تهراني
گروه: مشاهدات: 21975
دانلود: 2873

توضیحات:

سیری در تربیت اسلامی
جستجو درون كتاب
  • شروع
  • قبلی
  • 145 /
  • بعدی
  • پایان
  •  
  • دانلود HTML
  • دانلود Word
  • دانلود PDF
  • مشاهدات: 21975 / دانلود: 2873
اندازه اندازه اندازه
سیری در تربیت اسلامی

سیری در تربیت اسلامی

نویسنده:
فارسی

این کتاب در موسسه الحسنین علیهما السلام تصحیح و مقابله شده است.

مجارى تفكر

در نظام تربيتى اسلام مردمان به تفكر در خداشناسى ، انسان شناسى ، جهان شناسى و تاريخ ‌شناسى دعوت مى شوند تا از اين راه ، زندگى اين جهانى و زندگى آن جهانى شان اصلاح گردد و سير از ظلمات به سوى نور و اتصاف به اسماى حسنا و صفات علياى الهى برايشان ميسر شود. قرآن كريم كتاب تفكر در اين مجارى و كسب بصيرت و هدايت و حكمت به سبب اين تفكر است كه به ذكر آياتى در اين باره بسنده مى شود.

((الله لا اله الا هو الحى القيوم .)) (٥١٣)

خداى يكتا كه جز او خدايى نيست ، زنده و پاينده است

((هو الله الذى لا اله الا هو عالم الغيب و الشهادة هو الرحمن الرحيم هو الله الذى لا اله الا هو الملك القدوس السلام المؤ من المهيمن العزيز الجبار المتكبر سبحان الله عما يشركون هو الله الخالق البارى المصور له الاسماء الحسنى يسبح له ما فى السماوات و الارض و هو العزيز الحكيم .)) (٥١٤)

اوست خداى يكتا كه جز او خدايى نيست ؛ داناى نهان و آشكار؛ اوست بخشاينده و مهربان اوست خداى يكتا كه جز او خدايى نيست ؛ فرمانرواى (به سزا و راستين )، پاك از هر عيب وضعى كه در خور نباشد ايمنى بخش ، نگاهبان (بر همه چيز)، تواناى بى همتا، بر همه چيره ، در خور كبريا و يا بزرگى پاك و منزه است خداى از آنچه (با او) انباز مى گيرند. اوست خداى آفريدگار، هستى بخش ، نگارنده صورتها؛ او راست نامهاى بهين ؛ آنچه در آسمانها و زمين است او را به پاكى مى ستايند، و اوست تواناى بى همتا و داناى با حكمت

((و لقد خلقنا الانسان من سلالة من طين ثم جعلناه نطفة فى قرار مكين ثم خلقنا النطفة علقة فخلقنا العلقة مضغة فخلقنا المضغة عظاما فكسونا العظام لحما ثم انشاناه خلقا آخر فتبارك الله احسن الخالقين .)) (٥١٥)

و هر آينه ما آدمى را از خلاصه و چكيده اى از گل آفريديم سپس او را نطفه اى ساختيم در قرارگاهى استوار يعنى زهدان مادر. آن گاه نطفه را خون بسته اى ساختيم و آن خون بسته را پاره گوشتى كرديم و آن پاره گوشت را استخوانها گردانيديم ، و بر آن استخوانها پوشانيديم ؛ سپس او را به آفرينشى ديگر باز آفريديم پس بزرگ و بزرگوار است خداى يكتا كه نيكوترين آفرينندگان است

((فلينظر الانسان مم خلق .)) (٥١٦)

پس آدمى بايد بنگرد كه از چه آفريده شده است

((و فى الارض آيات للموقنين و فى انفسكم افلا تبصرون .)) (٥١٧)

و در زمين اهل يقين را نشانه هاست ؛ و نيز در خودتان آيا نمى نگريد؟

((اولم يتفكروا فى انفسهم ما خلق الله السماوات و الارض و ما بينهما الا بالحق و اجل مسمى .)) (٥١٨)

آيا در خودشان به تفكر نپرداخته اند؟ خداوند آسمانها و زمين و آنچه را كه ميان آن دو است ، جز بحق و تا هنگامى معين نيافريده است

((قل انظروا ماذا فى السماوات و الارض .)) (٥١٩)

بگو: بنگريد كه در آسمانها و زمين چيست ؟

((اولم يسيروا فى الارض فينظروا كيف كان عاقبة الذين من قبلهم كانوا اشد منهم قوة و اثاروا الارض و عمروها اكثر مما عمروها و جاءتهم رسلهم بالبينات فما كان الله ليظلمهم ولكن كانوا انفسهم يظلمون .)) (٥٢٠)

آيا در زمين نگرديده اند تا ببينند كسانى كه پيش از آنان بودند، چگونه بوده است ؟ آنها بس نيرومندتر از ايشان بودند، و زمين را زير و رو كردند و بيش از آنچه آنها آبادش كردند آن را آباد ساختند، و پيامبرانشان دلاليل آشكار برايشان آوردند. بنابراين خدا بر آن نبود كه بر ايشان ستم كند، ليكن خودشان بر خود ستم مى كردند.

تفكر صحيح در اين مجارى آدمى را به تصحيح زندگى و معرفت حقيقى و درگاه بندگى مى رساند و اين بهترين راه اتصاف به صفات الهى است

تفكر صحيح در عظمت خداوند آدمى را به خشيت الهى و اطاعت خدا وامى دارد؛ و انديشيدن در وضع دنيا و فناى آن و لذتهاى ناپايدارش ، انسان را به پارسايى مى كشاند؛ و تفكر در سرانجام صالحان و نيكان ، انسان را به پيروى از آنان وامى دارد؛ و انديشه در سرانجام تباهكاران و بدكرداران موجب پرهيز كردن از كردار و رفتار ايشان مى شود. انديشيدن در عيبهاى نفس و آفات آن ، آدمى را به اصلاح خود برمى انگيزد؛ و تفكر در اسرار عبادات و هدفهاى آن سبب مى شود كه در راه به جا آوردن درست و كامل آنها تلاش نمايد؛ و فكر كردن در درجات والاى آخرت ، انسان را به تحصيل آنها وامى دارد؛ و انديشيدن در احكام و مسائل شرعى آدمى را به عمل كردن بدانها مى خواند؛ و تفكر در اخلاق نيكو و خويهاى پسنديده انسان را به كسب آنها تشويق مى كند و انديشه در اخلاق زشت و خويهاى ناپسند، انسان را به پرهيز از آنها مى خواند و...(٥٢١) خلاصه آنكه هيچ چيز چون تفكر راه سعادت اين جهانى و آن جهانى را بر انسان نمى گشايد.

سيري در تربيت اسلامي

اصل تدبر

((تدبر)) به معناى نظر در عواقب امور و عاقبت انديشى است ،(٥٢٢) و در آيين تربيتى اسلام تلاش بر اين است كه آدميان اهل تدبر بار آيند و از ظواهر امور عبور كنند و عاقبت انديش شوند، زيرا هيچ چيز مانند توقف در ظواهر امور و غفلت از عواقب و نينديشيدن در فرجام كارها، آدمى را از سير به سوى كمال باز نمى دارد.

((يعلمون ظاهرا من الحياة الدنيا و هم عن الآخرة هم غافلون .)) (٥٢٣)

از زندگى دنيا، ظاهرى را مى شناسند و از آخرت غافلند.

جايگاه تدبر در تربيت

انسانى كه اهل تدبر نيست در ظواهر هستى مى ماند و راه به حقيقت عالم نمى برد. اين عدم تدبر در تمام زندگى و رفتار انسانى تاءثير مى گذارد. انسان ظاهربين ((انفاق )) را كاستى و زيان مى شمرد و عاقبت انديش آن را افزايش و تجارتى پرسود مى خواند؛ آن ((رباخوارى )) را مايه افزايش درآمد و خوشبختى مى داند و اين رمز سربلندى مى بيند؛ آن ((شهادت )) را رفتن و نابودى مى داند و اين پيوستن و جاودانگى مى بيند.(٥٢٤)

اگر تدبر نباشد، جهالت بر همه چيز زندگى انسان سايه مى افكند كه تفاوتى ميان ندانستن و دانستنى كه از ظواهر امور فراتر نمى رود نيست ؛(٥٢٥) و آن كه اهل تدبر نباشد پيوسته در جهالت و اشتباه خواهد بود.

خوارج نهروان نمونه برجسته عدم تدبرند. آنان مردمانى بودند كه از دين و ديندارى جز ظاهرى خشك نمى فهميدند، جاهل و نادان بودند و به هيچ وجه عاقبت انديشى نمى كردند، تنگ نظر و كوته بين بودند و در افقى بسيار پست فكر مى كردند، اسلام و مسلمانى را در چهار ديوارى انديشه هاى محدود خود محصور كرده بودند؛(٥٢٦) و در نتيجه همين عدم تدبر بود كه سياست قرآن بر سر نيزه كردن به راحتى فريبشان داد.

در آخرين روز پيكار ((صفين )) در حالى كه جنگ داشت به نفع علىعليه‌السلام خاتمه مى يافت و نزديك بود ريشه نفاق و بيداد ((معاويه )) بركنده شود و براى هميشه طومار ستمگرى آنها برچيده شود، ((معاويه )) با مشورت ((عمروعاص )) دست به نيرنگى ماهرانه زد و دستور داد قرآنها را بر سر نيزه ها بلند كنند و فرياد كنند كه مردم ! ما اهل قبله و قرآنيم ، بياييد آن را در ميان خويش ‍ حكم قرار دهيم ! بدين ترتيب مقدس مآبان بى تدبير سپاه علىعليه‌السلام فريب خوردند و دست از جنگ شستند و حضرت را وادار به پذيرش ‍ حكميت كردند. اما بى تدبيريشان به همين جا ختم نشد و نظر علىعليه‌السلام در تعيين حكم را نيز نپذيرفتند و مقدس مآب بى تدبرى چون خود يعنى ((ابوموسى اشعرى )) را حكم قرار دادند و پس از آنكه ((ابوموسى اشعرى )) فريب ((عمروعاص )) حاكم سپاه شام را خورد و اعلام كرد كه ما پس از مشورت صلاح امت را در آن ديديم كه نه على باشد و نه معاويه و ديگر مسلمانان خود مى دانند هر كه را خواستند انتخاب كنند، و ((عمروعاص )) اعلام كرد كه من ((معاويه )) را به خلافت نصب مى كنم ، خوارج رسوايى كار خود را ديدند، اما باز هم تدبر نكردند و نفهميدند خطايشان در كجا بوده است پس علىعليه‌السلام را محكوم كردند و از او جدا شدند و بعدها رو در روى حق بتمامه ايستادند و جنايتها كردند و بر امام حق شمشير كشيدند و در نبرد نهروان به خاك و خون كشيده شدند.(٥٢٧)

امير مؤ منانعليه‌السلام پيش از جنگ سخنانى به آنان گفته است كه بيانگر اين حقيقت است كه اگر تدبر در كار نباشد انسان به كجا كشيده مى شود. از جمله سخنان امام بديشان چون به تعيين حكم خرده گرفتند، اين جملات بود:

((الم تقولوا عند رفعهم المصاحف حيلة و غيلة ، و مكرا و خديعة : اخواننا و اهل دعوتنا، استقالونا و استرحوا الى كتاب الله سبحانه ، فالراى القبول منهم و التنفيس عنهم ؟ فقلت لكم : هذا امر ظاهره ايمان ، و باطنه عدوان ، و اوله رحمة ، و آخره ندامة .))(٥٢٨)

آيا هنگامى كه از روى حيلت و خيانت ، و فريب و نيرنگ ، قرآنها را برافراشتند، نگفتيد برادران ما و همدينان مايند. از ما، گذشت از خطا طلبيدند، و به كتاب خدا گراييدند. پس نظر ما اين است كه سخنشان را بپذيريم و دست از آنان برداريم اما من به شما گفتم كه اين امر ظاهرش پذيرفتن داورى قرآن است و باطنش دشمنى با خدا و ايمان آغازش رحمت است و فرجامش ندامت

تربيت اسلامى و شاءن مؤ من

تلاش تربيتى مربيان الهى در اين جهت بود كه مردمانى اهل تدبر تربيت كنند به گونه اى كه بياموزند پيش از هر تصميم و قبل از هر اقدام در عاقبت آن بينديشند و سپس تصميم بگيرند و اقدام كنند، از امير مؤ منانعليه‌السلام در اين باره چنين توصيه شده است :

((تفكر قبل ان تعزم و تدبر قبل ان تهجم .))(٥٢٩)

پيش از آنكه تصميم بگيرى فكر كن و پيش از آنكه وارد (كارى ) شوى تدبر كن

((فكر قبل ان تقدم .))(٥٣٠)

پيش از اينكه گام (در كارى ) نهى فكر كن

راه و رسم تربيتى اولياى خدا بر اين اساس بود. از امام صادقعليه‌السلام روايت شده است كه فرمود: مردى نزد پيامبر آمد و عرض كرد: اى رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ، مرا نصيحت كن و به من اندرزى ده ! حضرت فرمود: اگر نصيحت كنم ، عمل مى كنى ؟ مرد گفت : آرى ، اى رسول خدا، دوباره پيامبر فرمود: اگر نصيحت كنم ، عمل مى كنى ؟ مرد پاسخ داد: آرى ، و باز پيامبر سخن خويش را تكرار كرد و مرد نيز اعلام آمادگى كرد. پس پيامبر با ارزشترين نصيحتها را كه اين همه بر آن تاءكيد كرده بود، چنين بيان كرد:

((فانى اوصيك اذا هممت بامر فتدبر عاقبته ، فان يك رشدا فامضه و ان يك غيا فانته عنه .))(٥٣١)

من تو را سفارش و نصيحت مى كنم به اينكه هر زمان تصميم گرفتى كارى انجام دهى ، در عاقبت آن كار بينديشى ، پس اگر عاقبت آن رشد بود (و كارى درست و صحيح بود) انجامش دهى و اگر عاقبت آن گمراهى و تباهى بود، از آن دست بكشى و رهايش كنى

همچنين از امام باقرعليه‌السلام روايت شده است كه مردى نزد پيامبر آمد و تقاضاى آموختن چيزى كرد. حضرت او را به قطع اميد از آنچه در دست مردمان است اندرز داد كه اين روحيه بى نيازى نقد است مرد تقاضا كرد تا حضرت افزون بر آن مطلبى بياموزد. پيامبر او را به پرهيز از طمع كه فقر نقد است ، توصيه كرد. مرد چيزى بالاتر تقاضا كرد و حضرت فرمود:

((اذا هممت بامر فتدبر عاقبته ، فان يك خيرا و رشدا فاتبعه ، و ان يك غيا فدعه .))(٥٣٢)

هر زمان كه تصميم به انجام دادن كارى گرفتى ، در عاقبت آن بينديش ، پس اگر خير و رشد بود، آن را دنبال كن ، و اگر گمراهى و تباهى بود، از آن اجتناب ورز.

شاءن مؤ من عاقبت انديشى است و حقيقت اين است كه آدمى بهره اى درست از زندگى اين جهانى و زندگى آن جهانى نمى برد مگر آنكه عاقبت انديش تربيت شود. امام صادقعليه‌السلام فرموده است :

((ان صاحب الدين فكر و ابصر العاقبة فامن الندامة .))(٥٣٣)

ديندار مى انديشد و پايان كار را مى نگرد، پس از پشيمانى و ندامت در امان مى ماند.

مؤ من چون بخواهد سخنى گويد، اقدامى كند و وارد كارى شود عاقبت را در نظر مى گيرد و پايان كار را مى نگرد تا بدانجا كه تدبر خلق و خوى او شود كه ايمان و عمل صالح جز به تدبر پايدار نمى ماند. امير مؤ منانعليه‌السلام فرموده است :

((ان لسان المؤ من من وراء قلبه ، و ان قلب المنافق من وراء لسانه ، لان المؤ من اذا اراد ان يتكلم بكلام تدبره فى نفسه ، فان كان خيرا ابداه ، و ان كان شرا واراه و ان المنافق يتكلم بما اتى على لسانه لايدرى ماذا له ، و ماذا عليه .))(٥٣٤)

همانا زبان مؤ من در پس دل اوست و دل منافق در پس زبان اوست ، زيرا مؤ من چون بخواهد سخنى بر زبان آرد، در آن تدبر نمايد؛ اگر نيك باشد، اظهارش كند، و اگر بد باشد پنهانش دارد. ولى منافق آنچه بر زبانش بيايد مى گويد و پيش از آن نمى انديشد كه چه به سود اوست و چه به زيان اوست

در تربيت اسلامى تلاش مى شود كه فرد به بصيرت برسد و در ظواهر امور متوقف نگردد و قشريگرا تربيت نشود و در هر كار به پيش روى خود توجه كند تا به درستى گام بردارد و سلوك نمايد كه اقتضاى ايمان حقيقى همين است ؛ به بيان علىعليه‌السلام :

((المؤ منون هم الذين عرفوا ما امامهم .))(٥٣٥)

مؤ منان آنانند كه آنچه را در پيش روى دارند بشناسند.

ثمرات تدبر

انسانى كه به تدبر خو بگيرد و در عاقبت هر كار بينديشد، مى تواند از سرمايه هاى وجود خود بدرستى بهره ببرد و از پشيمانى در امان بماند. امير مؤ منانعليه‌السلام در وصيت خود به فرزندش ((محمد حنفيه )) اين حقيقت را بدو گوشزد مى كند و مى فرمايد:

((التدبير قبل العمل ، يؤ منك من الندم .))(٥٣٦)

چاره انديشى پيش از دست زدن به كار، تو را از پشيمانى ايمن خواهد داشت

بسيارى از خطاها و لغزشها با تدبر پيشگيرى مى شود و مادام كه انسان اهل تدبر نباشد در معرض گرفتاريهاست علىعليه‌السلام در وصيت خود به فرزندش امام حسنعليه‌السلام چنين فرموده است :

((من تورط فى الامور بغير نظر فى العواقب فقد تعرض ‍ للنوائب .))(٥٣٧)

كسى كه بدون دقت در عاقبت كار، دست به كارى زند، خود را در معرض گرفتاريها قرار دهد.

و نيز از آن حضرت چنين وارد شده است :

((التدبير قبل الفعل يؤ من العثار.))(٥٣٨)

چاره انديشى پيش از دست زدن به كار، از لغزش ايمن مى سازد.

((الفكر فى الامر قبل ملابسته يؤ من الزلل .))(٥٣٩)

انديشيدن در (عواقب ) هر كارى پيش از انجام دادن آن از لغزش ايمن مى سازد.

بنابراين بهترين راه و رسم در تربيت صحيح سوق دادن افراد به تدبر و عاقبت انديشى است كه در اين صورت به كمترين لغزش دچار مى شوند و از مهلكه ها و مصيبتها در امان مى مانند، چنانكه در سخنان نورانى امير مؤ منان علىعليه‌السلام وارد شده است :

((من نظر فى العواقب سلم من النوائب .))(٥٤٠)

هر كه در عاقبت امور نظر كند از مصيبتها سالم مى ماند.

((من فكر فى العواقب امن المعاطب .))(٥٤١)

هر كه در عاقبت كارها بينديشد از هلاكتها ايمن گردد.

اصل كرامت

كرامت به معناى بزرگوارى ،(٥٤٢) و نزاهت از پستى و فرومايگى و برخوردارى از اعتلاى روحى است ؛(٥٤٣) و خداى تبارك و تعالى انسان را مفتخر به آفرينشى كريم كرده است تا در زمينه كرامت نفس ‍ به كمالات الهى دست يابد.

((و لقد كرمنا بنى آدم .)) (٥٤٤)

و به راستى ما فرزندان آدم را گرامى داشتيم

انسان داراى كرامتى ذاتى است و اين برترين سرمايه وجودى را مى تواند شكوفا كند يا از دست بدهد. انسان روحا و فطرتا به سمت كرامت گرايش دارد و از دنائت بيزار است و كمال آدمى در اين است كه كرامتش رشد يابد و از امور پست دور گردد.(٥٤٥)

كرامت محور تربيت

خداى متعال كريم است و به آدمى گوهر كرامت بخشيده است و او را بر اساس كرامت تربيت مى كند.

((تبارك اسم ربك ذى الجلال و الاكرام .)) (٥٤٦)

خجسته باد نام پروردگار شكوهمند و بزرگوارت

خداى سبحان داراى صفت كرامت است ، و خدايى كه كريم است ، معلم انسانهاست و برنامه خود را هم به دست سفراى كريم داد.

((بايدى سفرة كرام بررة .)) (٥٤٧)

به دست فرشتگانى كريم و نيكوكار.

يعنى اين فرشتگان كه حاملان پيام و مسير وحى اند، كريمند. يعنى وحى الهى از مجراى كرامت عبور كرده و به شما رسيده است و در بين راه هيچ گونه آسيبى نديده است ، زيرا سفراى وحى ، گذشته از كرامت ، داراى وصف ممتاز امانتند. پس خداى اكرم مبداء قرآن است خود قرآن نيز كتابى است كريم مسيرى هم كه اين كتاب از آن مى گذرد، معبر كرامت است ، و انسان كاملى كه اين كتاب را تحويل گرفته است تا معلم شما باشد و معارف آن را به شما بياموزد، او هم كريم است

((انه لقول رسول كريم .)) (٥٤٨)

(قرآن ) سخن فرستاده اى كريم است

بنابراين همه مبادى و علل و لوازمى كه در متن يا حاشيه اين كتاب قرار دارند، همراه با كرامتند؛ و اين خود، شاهد قطعى است بر اينكه خداى سبحان مى خواهد انسانها را همانند فرشته ها به مقام والاى كرامت برساند، لذا برنامه انبيا تكريم انسانهاست و نشانه اش آن است كه پيغمبرصلى‌الله‌عليه‌وآله فرمود:

((انما بعثت لاتمم مكارم الاخلاق .))(٥٤٩)

من مبعوث شدم تا راه انبياى پيشين را تتميم كنم ، آنها آمدند و انسانها را با كرامت آشنا كردند، و چون دين من تام و كامل است ، بلكه اتم و اكمل اديان است ، پس كار من هم ، تتميم مكارم اخلاقى است(٥٥٠)

رسالت همه پيام آوران الهى اين بوده است كه نفوس آدميان را به كرامت برسانند و آنان را از لئامت و حقارت نفس برهانند؛ و رسالت پيامبر اكرمصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم اين بود كه اين كرامت را به كمال برساند.(٥٥١) بنابراين محور تربيت پيامبر بر كرامت انسانها و دعوت به كرامتهاى اخلاقى قرار داشت شيخ طوسى (ره ) به اسناد خود از علىعليه‌السلام روايت كرده است كه پيامبر اكرمصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم فرمود:

((عليكم بمكارم الاخلاق فان الله عز و جل بعثنى بها.))(٥٥٢)

بر شما باد كه (كسب ) كرامتهاى اخلاقى كه همانا خداى عز و جل مرا بدانها برانگيخته است

رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم كريم ترين خلق خدا و گرامى ترين پيام آور الهى ، اساس رسالتش بر كرامت مردمان بود. ((ابن عباس )) گفته است : ((خداى متعال موجودى را گرامى تر از محمدصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم نيافريد و لباس ‍ هستى نپوشانيد و من نشنيده ام كه خداوند جز به وجود گرامى او به كسى ديگر سوگند ياد كرده باشد.))(٥٥٣)

آن كريم ترين انسانها،(٥٥٤) همه دوران رسالت خود را در دعوت به كرامتهاى اخلاقى گذراند و مردمان را با رشد كرامتهايشان به سوى خدا متحول ساخت ، چنانكه ((اكثم بن صيفى ))(٥٥٥) معروف به حكيم عرب در دوران جاهليت وقتى پسر خود را فرستاد تا احوال دعوت پيامبر را بررسى كند و از وى در اين باره جويا شد، او احوال دعوت پيامبر را چنين توصيف كرد:

((راءيته ياءمر بمكارم الاخلاق .))(٥٥٦)

او را در حالى ديدم كه به مكارم اخلاق فرمان مى داد.

كمال آدمى و اصلاح رفتارى او در گرو رشد كرامت وى است و انسان در زمينه كرامت به فضايل ديگر دست مى يابد و انسان بى كرامت از همه فضايل محروم مى ماند و در گنداب تباهيها غرق مى شود. از اين روست كه اوصياى پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم بر آن تاءكيدها كرده اند. از امير مؤ منان علىعليه‌السلام چنين وارد شده است :

((عليكم بمكارم الاخلاق فانها رفعة .))(٥٥٧)

بر شما باد به مكارم اخلاق زيرا آن است كه سبب والايى است

حسينعليه‌السلام مظهر كرامتهاى انسانى ، در خطبه اى فرموده است :

((ايها الناس ، نافسوا فى المكارم .))(٥٥٨)

مردم ! در كسب مكارم (اخلاق ) بر يكديگر پيشدستى كنيد.

برنامه هاى تربيتى بايد به گونه اى تنظيم شود كه نه تنها با كرامت انسانى منافات نداشته باشد، بلكه در جهت رشد، تكميل و اتمام آن باشد.

راه كرامت

كرامت انسان در طاعت خداست بايد به انسان آموخت كه جز در برابر خدا سر خم نكند و جز او را بندگى ننمايد تا گوهر كرامتش ‍ آسيب نبيند و به رشد و كمال خود برسد.

آدم از بى بصرى بندگى آدم كرد

گوهرى داشت ولى نذر قباد و جم كرد

يعنى در خوى غلامى ز سگان خوارتر است

من نديدم كه سگى پيش سگى سر خم كرد(٥٥٩)

انسان با اطاعت خداى كريم به اعتلاى روحى مى رسد و از پستى و فرومايگى پاك مى شود. در كتاب شريف ((مصباح الشريعه )) از امام صادقعليه‌السلام چنين نقل شده است :

((الكرامة فى طاعته و الهوان فى معصيته .))(٥٦٠)

كرامت در فرمانبردارى خدا و خوارى در نافرمانى اوست

كرامت حقيقى در اطاعت و بندگى است و آن مزيتى كه مزيت حقيقى است و آدمى را بالا مى برد و به سعادت حقيقى اش كه همان زندگى پاك و ابدى در جوار رحمت پروردگار است مى رساند، پروا داشتن از خدا و پاس داشتن حرمتهاى الى و تقواپيشگى است(٥٦١) خداى سبحان تقوا را راه تحصيل كرامت معرفى كرده و با كرامت ترين مردمان را با تقواترينشان اعلام كرده و فرموده است :

((ان اكرمكم عند الله اتقاكم .)) (٥٦٢)

هر آينه گرامى ترين شما نزد خدا پرهيزگارترين شماست

انسان با پرهيزگارى كرامت ذاتى خود را حفظ مى كند و رو به كمال مى برد و خداوند تقوا و فجور آدمى را بدو الهام كرده است تا راه كرامت بر وى هموار شود.

((و نفس و ما سواها فالهمها فجورها و تقواها.)) (٥٦٣)

سوگند به نفس آدمى و آن كه آن را راست و درست ساخت پس ‍ بدكارى و پرهيزگارى اش را به وى الهام كرد.

((پس هر انسانى را به فجور و تقواى نفسانى ملهم كرد كه ناظر به مسائل اخلاقى و گرايشهاى عمل صالح است خداوند هم انسان را با بينش توحيدى و الهى آفريد كه فرمود:((فطرة الله التى فطر الناس ‍ عليها)) (٥٦٤) و هم با گرايش اخلاقى كه فرمود:((فالهمها فجورها و تقواها.)) (٥٦٥). پس خداى سبحان ، انسان را طورى آفريد كه اگر گرد نائب دنياطلبى روى چهره آينه جانش ننشيند، هم خدا را مى بيند، هم خدا را مى طلبد. هم تقوا را مى شناسد، هم راه فجور را؛ و هم از فجور مى رهد و به تقوا مى رسد. وقتى به تقوا رسيد كريم مى شود، چون مدار كرامت ، تقواست در غير محور تقوا، كرامت نيست بنابراين مايه كرامت كه تقواست ، به نهاد انسانى الهام شده است ، همچنان كه فجور كه مايه دنائت است ، اعلام شده است .))(٥٦٦)

بنابراين بايد زمينه و عوامل شكوفا شدن كرامت آدمى را فراهم كرد و گرايش او را به كرامت رشد داد و با روشهايى كريمانه با انسان رفتار كرد. خداى متعال فرمان مى دهد كه در همه امور رفتارى كريمانه داشته باشيد تا مردم با كرامت رشد كنند و از دنائت دور شوند.

((و قل لعبادى يقولوا التى هى احسن .)) (٥٦٧)

و به بندگانم بگو: آنچه را كه بهتر است بگويند.

((قولوا للناس حسنا.)) (٥٦٨)

و با مردم (به زبان ) خوش سخن بگوييد.

خداوند راه و رسم كريمان را توصيف مى كند تا راه كرامت به خوبى روشن گردد و روشهاى كريمانه مشخص شود.

((و عباد الرحمن الذين يمشون على الارض هونا و اذا خاطبهم الجاهلون قالوا سلاما و الذين يبيتون لربهم سجدا و قياما... و الذين لايدعون مع الله الها آخر... و الذين لايشهدون الزور و اذا مروا باللغو مروا كراما.)) (٥٦٩)

و بندگان خداى رحمان كسانى اند كه بر زمين با فروتنى و نرمى راه مى روند، و چون نادانان ايشان را (به سخنى ناروا) مخاطب سازند، به ملايمت و بزرگوارى پاسخ مى دهند. و آنان كه شب را براى پروردگار خويش در سجده و به نماز ايستاده به روز آرند... و آنان كه با خداى يكتا خداى ديگر نخوانند (نپرستند)... و آنان كه گواهى دروغ (باطل و به ناحق ) ندهند و چون با لغو و بيهودگى رو به رو شوند با بزرگوارى بگذرند.

براى آنكه انسان كريم شود بايد كرامت ببيند؛ در خانواده ، در مدرسه ، در جامعه و غيره راه و رسم پيامبر اكرمصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم در تربيت مردمان بر كرامت بخشيدن به آنان استوار بود. حضرت حسينعليه‌السلام گويد از پدرم از مجلس رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم پرسش كردم ، فرمود:

((كان (رسول اللهصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ) لايجلس و لايقوم الا على ذكر. لايوطن الاماكن و ينهى عن ايطانها. و اذا انتهى الى قوم جلس حيث انتهى به المجلس و ياءمر بذلك يعطى كل جلسائه بنصيبه ، لايحسب ان احدا اكرم عليه منه من جالسه او قاومه فى حاجة صابره حتى يكون هو المنصرف و من ساءله حاجة لم يرده الا بها او بميسور من القول قد وسع الناس منه بسط و خلقه ، فصار لهم ابا. و صاروا فى الحق عنده سواء. مجلسه مجلس حلم و حياء و صبر و امانة ، لاترفع فيه الاصوات ، و لاتؤ بن فيه الحرام ، و لاتنثى فلتاته ، متعادلين يتفاضلون فيه بالتقوى ، متواضعين ، يوقرون فيه الكبير، و يرحمون فيه الصغير، و يؤ ثرون ذاالحاجة ، و يحفظون او يحوطون الغريب .))(٥٧٠)

رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم در هيچ مجلسى نمى نشست و برنمى خاست مگر به ياد خدا جايگاهى مخصوص براى خود تعيين نمى كرد و از اين كار منع مى كرد. چون به گروهى كه نشسته بودند مى پيوست همان جا كه رسيده بود (پايين مجلس ) مى نشست و ديگران را هم به اين رفتار فرمان مى داد. به تمام همنشينان خود توجه داشت به گونه اى كه هيچ كس احساس نمى كرد كه كسى در نظر پيامبر از او گرامى تر است هركس براى عرض حاجتى او را مى نشاند يا بر پا نگه مى داشت ، تحمل مى كرد تا خود آن شخص برگردد. هر كس نيازى داشت ، او را رد نمى كرد تا آنكه نيازش را برآورد يا با گفتارى ملايم روانه اش سازد. گشاده رويى و خوش خلقى پيامبر چنان مردم را فراگرفته بود كه او را چون پدر (ى مهربان ) براى خود مى دانستند. همگان نزد او در حق يكسان بودند. محضر و مجلس او سراسر گذشت ، حيا، راستى و امانت بود، و در آن صداها بلند نمى شد (و داد و قال نبود) و حرمت همگان محفوظ بود. و لغزش و اشتباه كسى فاش نمى شد؛ اهل مجلس همه با هم عادلانه رفتار مى كردند، و كسى با كسى جز با تقوا برترى نداشت ؛ همگان فروتن بودند، و سالخوردگان را احترام مى كردند، و با خردسالان مهربان بودند، و نيازمندان را بر خود ترجيح مى دادند، و افراد غريب را نگهدارى و رسيدگى مى كردند.

مربيان الهى تاءكيد داشتند كه همه رفتارها بر اساس كرامت باشد تا جايى كه از امام صادقعليه‌السلام روايت شده است كه فرمود:

((من اتاه اخوه المسلم فاكرمه فاكرمه فانما اكرم الله عز و جل .))(٥٧١)

هر كه نزد برادر مسلمانش رود و او وى را گرامى دارد، همانا خداى عز و جل را گرامى داشته است

پيشوايان حق به هيچ وجه اجازه تحقير كردن به كسى نمى دادند و مسلمانان را از اينكه يكديگر را سبك كنند و كوچك بشمارند، پرهيز مى دادند تا روابط انسانى روابطى مبتنى بر كرامت باشد و زمينه رشد كرامتها فراهم شود. از پيامبر اكرمصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم روايت شده است كه فرمود:

((لاتحقرن احدا من المسلمين فان صغيرهم عندالله كبير.))(٥٧٢)

مبادا فردى از مسلمانان را كوچك بشمارند و تحقير كنيد كه كوچك آنان نزد خدا بزرگ است

پيامبر اكرمصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم بر حفظ و رشد كرامتها از دوران كودكى بسيار تاءكيد مى كرد، زيرا به نيروى كرامت است كه مى توان افرادى سالم ، مستقل ، آزاد، با شرافت و صاحب فضيلت تربيت كرد، آن حضرت مى فرمود:

((اكرموا اولادكم و احسنوا آدابكم .))(٥٧٣)

فرزندان خود را كرامت كنيد و با آداب نيكو با آنها معاشرت نماييد.

اگر كودك كرامت ببيند و شخصيت حقيقى اش احترام شود، از پستى و فرومايگى دور مى شود و به اعتلاى روحى مى رسد و راست و مستقيم و با فضيلت مى گردد. البته كرامت كودكان بايد همه جانبه و واقعى باشد. پيامبر اكرمصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم فرموده است :

((اذا سميتم الولد فاكرموه و اوسعوا له فى المجلس و لاتقبحوا له وجها.))(٥٧٤)

وقتى نام فرزندتان را مى بريد او را گرامى بداريد و در مجلس خود براى او جاى باز كنيد و احترامش نماييد و نسبت به او رو ترش ‍ نكنيد.

اين همه تاءكيد براى آن است كه همه فضيلتها در زمينه كرامت شكوفا مى شود و همه رذيلتها در زمينه دنائت