سیری در تربیت اسلامی

سیری در تربیت اسلامی0%

سیری در تربیت اسلامی نویسنده:
گروه: تعلیم و تربیت

سیری در تربیت اسلامی

این کتاب در موسسه الحسنین علیهما السلام تصحیح و مقابله شده است.

نویسنده: مصطفي دلشاد تهراني
گروه: مشاهدات: 21891
دانلود: 2856

توضیحات:

سیری در تربیت اسلامی
جستجو درون كتاب
  • شروع
  • قبلی
  • 145 /
  • بعدی
  • پایان
  •  
  • دانلود HTML
  • دانلود Word
  • دانلود PDF
  • مشاهدات: 21891 / دانلود: 2856
اندازه اندازه اندازه
سیری در تربیت اسلامی

سیری در تربیت اسلامی

نویسنده:
فارسی

این کتاب در موسسه الحسنین علیهما السلام تصحیح و مقابله شده است.

سختيها و شدايد

يكى از امورى كه در تربيت انسان نقشى كارساز و جدى دارد سختيها و شدايد است كه سبب ظهور صفات باطنى و تكميل و تهذيب نفس ‍ و تصفيه اخلاق و تهييج قوا و نيروهاى نهفته وجود انسان مى شود.(٣٠٢) در دل سختيها و شدايد است كه فطرت آدمى بيدار مى شود و حجابهاى فطرت به كنار مى رود و انسان به حقيقت خود روى مى كند و مى تواند بر اين حال باقى بماند.

((و اذا غشيهم موج كالظلل دعوا الله مخلصين له الدين فلما نجاهم الى البر فمنهم مقتصد و ما يجحد بآياتنا الا كل ختار كفور.)) (٣٠٣)

و چون موجى كوه آسا آنان را فراگيرد، خدا را بخوانند و اعتقاد (خود) را براى او خالص گردانند، و چون نجاتشان دهد و به خشكى رسان برخى از ايشان ميانه رو بر راه راست توحيد باشند؛ و نشانه هاى ما را جز فريبكاران و پيمان شكنان ناسپاس انكار نكنند.

در پرتو سختيها و شدايد است كه بسيارى از استعدادهاى انسان شكوفا مى شود و آدمى شايسته مراتب بالاتر كمال مى گردد. به بيان امير مؤ منان علىعليه‌السلام :

((فى تقلب الاحوال علم جواهر الرجال .))(٣٠٤)

گوهر انسانها در آزمايشگاه دگرگونى احوال معلوم مى شود.

به حكم قانون و ناموس خلقت ، بسيارى از كمالات جز در مواجهه با سختيها و شدايد، جز در نتيجه تصادمها و اصطكاكهاى سخت ، جز در ميدان مبارزه و پنجه نرم كردم با حوادث ، جر در روبرو شدن با بلاها و مصائب حاصل نمى شود.(٣٠٥)

سختيها و مشكلات وجود آدمى را از ضعف و سستى بيرون مى برد و سبب تكميل و تهذيب نفس و خالص شدن گوهر وجود انسان مى شود و خداى مهربان آنان را كه دوست مى دارد در سختى و بلا مى افكند تا پولاد وجودشان آبديده شود و به كمالات الهى دست يابند. از امام باقرعليه‌السلام روايت شده است كه فرمود:

((ان الله تبارك و تعالى اذا احب عبدا غته بالبلاء غتا و نجه بالبلاء نجا.))(٣٠٦)

هرگاه خداى تبارك و تعالى بنده اى را دوست بدارد، او را در بلا غوطه ور سازد و باران بلا بر سر او ريزد.

پس والاترين انسانها در بيشترين سختيها و شدايد فرو مى روند و بدين ترتيب گوهر وجودشان صيقل مى خورد. امام باقرعليه‌السلام فرموده است :

((اشد الناس بلاء الانبياء ثم الاوصياء، ثم الاماثل فالاماثل .))(٣٠٧)

سخت ترين مردم از نظر شدت گرفتارى و ميزان بلا، پيامبرانند، آن گاه اوصياى ايشان ، و سپس كسانى كه از ديگران بهترند به همين ترتيب

هيچ چيز مانند تنعم و نازپروردگى ، روحيه انسان را ضعيف و ناتوان و اخلاق را پست و تباه نمى سازد و راه سير به سوى كمال را بر آدمى نمى بندد.(٣٠٨)

نازپرود تنعم نبرد را به دوست

عاشقى شيوه رندان بلاكش باشد(٣٠٩)

تنعم و نازپروردگى انسان را شكننده و آسيب پذير مى سازد، مقاومت آدمى را در برابر تندباد حوادث مى كاهد و توفيق بارور شدن بسيارى از استعدادهاى كمالى را مى گيرد. آن كه در اين عالم سختى نديده و با شدايد رو به رو نشده است چگونه مى تواند در برابر سختيها و شدايد آن عالم تحمل آرد؟ انسانى كه سختى نديده تا تعينهاى وجودى اش در هم شكند و به لطافتهاى حقيقى دست يابد چگونه مى خواهد پا به عوالم لطيف وجود بگذارد؟

سختيها و مشكلات ، روح را ورزش مى دهد و نيرومند مى سازد، فلز وجود انسان را خالص و محكم مى كند. رشد و نمو و بارور شدن استعدادهاى آدمى جز در صحنه گرفتاريها و مقابله با شدايد و رويارويى با مشكلات فراهم نمى شود، زيرا تا تعين وجود خرد نشود، تكامل حاصل نمى شود. به قول ((ملاى رومى )) گندم زير خاك مى رود و در زندان خاك گرفتار مى شود و در همان زندان است كه شكافته مى شود و تعين خود را از دست مى دهد و به مرحله اى كاملتر قدم مى نهد. نخست ريشه هايى نازك بيرون مى دهد و طولى نمى كشد كه به صورت بوته گندم ، به صورت ساقه و خوشه و دانه هايى زيادتر ظاهر مى شود. زير خاك قرار گرفتن مقدمه تكامل آن است باز همين گندم در زير سنگ آسيا نرم و آرد مى شود و سپس ‍ نان مى گردد و نان بار ديگر در زير دندان آسيا مى شود و جذب بدن مى گردد تا بالاخره به عالى ترين مراحل كمال ممكن خود مى رسد و به صورت عقل و فهم تجلى مى كند.(٣١٠)

گندمى را زير خاك انداختند

پس ز خاكش خوشه ها برخاستند

بار ديگر كوفتندش ز آسيا

قيمتش افزود و نان شد جانفزا

باز نان را زير دندان كوفتند

گشت عقل و جان و فهم سودمند(٣١١)

بدين ترتيب سختيها و شدايد انسان را از خامى به پختگى ، از ضعف به قوت ، از نقص به كمال سير مى دهد. در نظام تربيتى اسلام نازپرورى و ضعيف پرورى جايى ندارد و در عين حال كه شريعت اسلام سهل و ساده است اما تعاليمش به گونه اى است كه افراد را به سختى و مشكل خو دهد و از ضعف و سستى بيرون برد و استعدادهاى والاى آنان را تحت عبادتها و تمرينهاى مكرر كه با نوعى سختى تواءم است ، شكوفا سازد. به بيان امير مؤ منان علىعليه‌السلام :

((ولكن الله يختبر عباده بانواع الشدائد، و يتعبدهم بانواع المجاهد، و يبتليهم بضروب المكاره ، اخراجا للتكبر من قلوبهم ، و اسكانا للتذلل فى نفوسهم ، و ليجعل ذلك ابوابا فتحا الى فضله ، و اسبابا ذللا لعفوه .))(٣١٢)

ليكن خداوند بندگانش را با سختيهاى گوناگون مى آزمايد، و با مجاهدتها به بندگى وادارشان مى نمايد، و به ناخوشايندها آزمونشان مى كند تا خودپسندى را از دلهايشان بزدايد، و خوارى و فروتنى را در جانهايشان جايگزين سازد، و آن را درهايى براى بخشش او و وسيله هايى براى آمرزش او قرار دهد.

سختيها و شدايد فقط نقش ظاهر كردن و نمايان ساختن گوهر واقعى وجود آدمى را ندارد، بلكه سختيها و شدايد نقش تبديل كردن و دگرگون كردن و تكميل كردن دارد، نقش تصفيه و تخليص دارد؛(٣١٣) و انسان را از مراتب پست وجود به مراتب عالى وجود متحول مى سازد.

كار

از جمله عوامل مؤ ثر در تربيت كه در ساختن شخصيت انسان نقش ‍ اساسى دارد، كار است انسان در عين حال كه خالق و آفريننده و مدبر كار است ، به شدت متاءثر از آن است ، به نحوى كه كار بر روح و جان انسان رنگ مى زند و در خلق خوى و رفتار انسان تاءثير مى گذارد. كار در رشد ابعاد مختلف وجود آدمى نقش دارد و جسم و عقل و احساس و عاطفه را تحت تربيت خود قرار مى دهد. وقتى انسان كارى مطابق استعداد و ذوق و سليقه اش انجام مى دهد، با آن همه وجود خود را تمرين و رشد مى دهد. آدمى در كارى كه انجام مى دهد، خود را مى يابد، مى آزمايد و استعدادهاى خود را كشف و شكوفا مى كند. انسان با كار كردن كرامت ، شخصيت و حيثيت خود را حفظ مى كند و اين امر بر روحيه و رفتارش تاءثير مى گذارد.

از اين منظر، كار كردن هر چند پايين ترين نوع آن حركتى تربيتى و سازنده و با ارزش شريف به شمار مى آيد. خداى سبحان در ضرورت و جدى گرفتن كار فرمان اكيد داده و فرموده است :

((فاذا قضيت الصلاة فانتشروا فى الارض و ابتغوا من فضل الله و اذكروا الله كثيرا لعلكم تفلحون .)) (٣١٤)

پس چون نماز گزارده شد، در (روى ) زمين پراكنده گرديد و فضل خدا را جويا شويد و خدا را بسيار ياد كنيد، باشد كه رستگار شويد.

خداوند اهل ايمان را فرمان مى دهد كه با كسب و كار روزى بجويند كه كار كردن و روزى جستن و روى پاى خود ايستادن و استقلال خود را حفظ كردن ، زمينه اى مناسب براى كسب كمالات الهى و عين آخرت است ، نه بازدارنده از آخرت و امرى دنيايى امام خمينى (ره ) در اين باره مى نويسد:

((جناب محقق خبير و محدث بى نظير مولانا مجلسى عليه الرحمة مى فرمايد: بدان ، آنچه از مجموع آيات و اخبار ظاهر مى شود، به حسب فهم ما، اين است كه دنياى مذمومه مركب است از يك امورى كه انسان را باز دارد از طاعت خدا و دوستى او و تحصيل آخرت پس دنيا و آخرت با هم متقابلند. هر چه باعث رضاى خداى سبحان و قرب او شود، از آخرت است ، اگرچه به حسب ظاهر از دنيا باشد؛ مثل تجارات و زراعات و صناعاتى كه مقصود از آنها معيشت عيال باشد براى اطاعت امر خدا، و صرف كردن آنها در مصارف خيريه ، و اعانت كردن به محتاجان ، و صدقات و باز ايستادن سؤ ال از مردم ، و غير آن ؛ و اينها همه از آخرت است ، گرچه مردم آن را از دنيا دانند. و رياضات مبتدعه و اعمال ريائيه گرچه با تزهد و انواع مشقت باشد، از دنياست ، زيرا كه باعث دورى از خدا شود و قرب به سوى او نياورد...))(٣١٥)

قرآن كريم مردمان را به كار و كوشش در راهى درست فراخوانده است و آن را با ارزش و آخرتى معرفى نموده است كه اين راهى نيكو در تربيت آدمى است

((و ابتغ فيما آتاك الله الدار الآخرة و لاتنس نصيبك من الدنيا و احسن كما احسن الله اليك و لاتبغ الفساد فى الارض ان الله لايحب المفسدين .)) (٣١٦)

و با آنچه خدايت داده است سراى آخرت را بجوى و بهره خود را از دنيا فراموش مكن و همچنان كه خدا به تو نيكى كرده است و در زمين تباهكارى مجوى كه خدا تباهكاران را دوست ندارد.

خداوند زمين را براى آدميان آفريده است و آن را سراسر نعمت قرار داده است تا انسانها در آن تلاش كنند و تربيت شوند و به سوى او خود را كامل نمايند.

((هو الذى جعل لكم الارض ذلولا فامشوا فى مناكبها و كلوا من رزقه و اليه النشور.)) (٣١٧)

اوست كه زمين را براى شما رام كرد، پس در فراخناى آن رهسپار شويد و از روزى او بخوريد و (بدانيد كه ) برانگيختن به سوى اوست

خداوند كار كردن آدميان را كه سبب تحقق تاءثيرات كمالى و نتايج مثبت اجتماعى و اقتصادى است ، دوست دارد. از رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم چنين روايت شده است :

((ان الله تعالى يحب العبد المؤ من المحترف .))(٣١٨)

خداى متعال بنده مؤ من اهل حرفه و پيشه را دوست دارد.

اين بيان ارزشى گوياى جايگاه كار و تلاش است ، كار و تلاشى كه خود نوعى عبادت و بندگى است و همچون ساير عبادات تربيت كننده و كمال بخش

در حديثى قدسى آمده است كه خداى متعال در شب معراج به پيامبر گرامى اش فرمود:

((يا احمد! ان العبادة عشرة اجزاء، تسعة منها طلب الحلال .))(٣١٩)

اى احمد! همانا عبادت ده قسمت است كه نه قسمت از آن (كار كردن در) طلب حلال است

كار كردن در طلب حلال و تلاش كردن با قصد و نيت درست چنان بر انسان و جامعه تاءثير تربيتى مى گذارد كه از والاترين عبادتها شمرده مى شود. در حديثى از پيامبر اكرمصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم آمده است :

((العبادة سبعون جزء افضلها جزء طلب الحلال .))(٣٢٠)

عبادت هفتاد قسمت است كه برترين قسمت آن (كار كردن در) طلب حلال است

سلامت زندگى فرد و جامعه در گرو كار كردن است و كار شرافتمندانه و متعهدانه درى از درهاى بهشت تربيت الهى و راهى به سوى كمال است بدين سبب است كه كار كردن نوعى جهاد است و همچون جهاد در راه خدا تربيت كننده و عزت بخش ، امير مؤ منانعليه‌السلام فرموده است :

((الشاخص فى طلب الرزق الحلال كالمجاهد فى سبيل الله .))(٣٢١)

جوينده روزى حلال همانند مجاهد راه خداست

پيشوايان دين برترين نمونه هاى تربيتى كار را اين چنين مى ديدند و بدان توصيه مى كردند: ((محمد بن منكدر))(٣٢٢) گويد: در روزى بسيار گرم از مدينه بيرون رفتم در يكى از نواحى مدينه ((ابوجعفر محمد بن على بن الحسين )) را ديدم (كه از سركشى به مرزعه خودش بازمى گشت ). با خود گفتم : سبحان الله ، مردى از بزرگان قريش در چنين وقتى و با اين حالى كه دارد در پى مال دنياست ! بايد او را پند دهم پيش رفتم و سلام كردم با كمال خستگى در حالى كه عرق از سر و رويش مى ريخت پاسخ مرا داد. گفتم : ((خدا كارت را اصلاح كند، آيا شخصيتى چون شما بزرگى از بزرگان قريش در اين هنگام و با اين حال در پى مال دنيا مى رود؟

اگر در اين حال مرگ تو در رسد چه مى كنى ؟ فرمود:

((لو جاءنى الموت و انا على هذه الحال جاءنى و انا فى طاعة من طاعة الله عز و جل اكف بها نفسى و عيالى عنك و عن الناس ، و انما كنت اخاف لو ان لو جاءنى الموت و انا على معصية من معاصى الله .))(٣٢٣)

اگر در همين حال مرگ من فرارسد (هيچ بيمى ندارم زيرا) در حال طاعتى از طاعات خدا خواهم بود كه بدين وسيله خود و خانواده ام را از تو و ديگر مردم بى نياز مى كنم همانا از مرگ در آن حال بيمناكم كه سرگرم گناهى از گناهان باشم

گفتم : ((رحمت خدا بر تو باد، گمان مى كردم كه بايد شما را پند دهم ولى شما مرا پند دادى .))(٣٢٤)

بدين ترتيب كار يكى از بهترين عوامل تربيتى و بسترى مناسب براى سازندگى شخصيت آدمى است

عوامل ماوراى طبيعت

مراد از عوامل ماوراى طبيعت مجموعه عواملى است كه فراتر از امور طبيعى اند و براى انسان ملموس و محسوس نيستند ولى پيوسته در تعامل با انسانند و در تربيت انسان به نحو اقتضا مؤ ثرند. در اين ميان مهمترين عوامل فرشتگان و شياطينند. آنان در سعادت و شقاوت انسان و جامعه نقش دارند و رابطه اش با انسان رابطه اى طولى است ، بدين معنا كه چون انسان اراده خير كند، فرشتگان در آن امتداد او را يارى مى كنند و چون انسان اراده شر كند، شياطين در آن امتداد يارى اش مى كنند، ولى هيچ يك بر انسان مسلط نيستند و تا انسان خود راه نفوذ آنان را باز نكند، آنان نمى توانند آدمى را به سوى خير و شر ببرند.

فرشتگان ماءمور سجده بر انسان شدند و اين به سبب خصوصيات نوعى انسان بود و آنان همگى سجده كردند. و ابليس كه از جن بود و به سبب طاعت خويش در رديف فرشتگان قرار گرفته بود، گرفتار تكبر شد و از سجده كردن سرپيچى كرد.(٣٢٥)

((و لقد خلقناكم ثم صورناكم ثم قلنا للملائكة اسجدوا لآدم فسجدوا الا ابليس لم يكن من الساجدين .)) (٣٢٦)

و هر آينه شما را بيافريديم ، آن گاه صورتگرى كرديم ، آن گاه به فرشتگان گفتيم : آدم را سجده كنيد؛ پس سجده كردند مگر ابليس كه از سجده آورندگان نبود.

((و اذ قلنا للملائكة اسجدوا لآدم فسجدوا الا ابليس كان من الجن ففسق عن امر ربه .)) (٣٢٧)

و آن گاه كه به فرشتگان گفتيم : آدم را سجده كنيد، پس سجده كردند مگر ابليس كه از جن بود و از فرمان پروردگارش بيرون شد.

همان طور كه در بحث شناخت انسان اشاره شد، انسان واجد مرتبه ((خليفة اللهى )) است و خداوند اين حقيقت را اعلام كرد و او را جانشين خود در زمين معرفى نمود. آن گاه خبر داد كه اين خليفه ((معلم به همه اسما)) است و از اين رو شايستگى خلافت دارد و فرشتگان را متوجه ساخت كه آنان فاقد چنين مرتبه جامعى اند. پس ‍ از روشن شدن اين حقيقت كه آدمعليه‌السلام كون جامع و واجد همه اسما است و به همين سبب بر تمام موجودات شرافت و برترى دارد، فرمان داد كه او را سجده كنند:

((و اذا قلنا للملائكة اسجدوا لآدم فسجدوا الا ابليس ابى و استكبر و كان من الكافرين .)) (٣٢٨)

و چون به فرشتگان گفتيم : آدم را سجده كنيد، پس سجده كردند مگر ابليس ، سرپيچى و گردنكشى كرد و از كافران بود.

در اين آيات ، نه تنها مرتبه انسان مشخص مى شود، بلكه مرتبه وجودى فرشتگان و شيطان نيز روشن مى گردد و جايگاه هر يك در عالم وجود تبيين مى شود.

انسان : ((خليفة الله )) است و ((مسجود)).

فرشتگان : ((مطيع امر الله ))اند و ((ساجد)).

شيطان : ((مستكبر)) است و ((مضل )).

فرشتگان در مرتبه كمالى خضوع و اطاعت فرمان خدايند و در خدمت و يارى انسان

((بل عباد مكرمون لايسبقونه بالقول و هم بامره يعملون .)) (٣٢٩)

بلكه (آن فرشتگان ) بندگانى گرامى اند كه به گفتار بر خدا پيشى نمى گيرند و آنان به فرمان او كار مى كنند.

سجود همگى فرشتگان بر آدم بدين معناست كه همه آنان مسخر در راه به كمال رساندن و سعادتمند ساختن انسانند و براى موفقيت و رستگارى او كار مى كنند. گروهى از ايشان ماءمور حيات بخشى ، و گروهى ديگر ماءمور مرگ ، و گروهى دست اندر كار روزى رسانى ، و گروهى ماءمور وحى اند؛ و همچنين بقيه فرشتگان هر كدام مشغول يكى از كارهاى بشرند. بنابراين فرشتگان اسباب الهى و ياورانى براى انسانند كه او در راه رسيدنش به سعادت و كمال يارى مى كنند. خداى سبحان از زبان فرشتگان فرموده است :

((نحن اولياؤ كم فى الحياة الدنيا و فى الآخرة .)) (٣٣٠)

ما در زندگى اين جهان و در آن جهان متولى امور شماييم

فرشتگان واسطه گان رحمت و كرامت خداوند بر انسانند يعنى فرشتگان مؤ يد و راهنما و ياور آنانند كه خود را تحت ولايت الهى قرار مى دهند و خواستار هدايت و رستگارى اند.

در مقابل يارى و راهنمايى فرشتگان ، يارى و گمراهى شياطين قرار دارد، آنها نيز انسانهايى را كه خود را تحت ولايت شيطان قرار مى دهند، در جهت گمراهى و تباهى يارى و راهنمايى مى كنند و به هلاكت و خسران مى رسانند، ولى در اين امر هيچ سلطه اى بر انسان ندارند مگر اينكه انسان خود راه نفوذ و سلطه را براى آنها بگشايد. مهمترين بحث در تاءثير شيطان بر انسان ، دريافت نسبت شيطان با انسان و حيطه و ميدان تصرف او در انسان است اين حقيقت در قرآن كريم چنين آمده است :

((قال رب بما اغويتنى لازينن لهم فى الارض و لاغوينهم اجمعين الا عبادك منهم المخلصين قال : هذا صراط على مستقيم ان عبادى ليس لك عليهم سلطان الا من اتبعك من الغاوين .)) (٣٣١)

(ابليس ) گفت : پروردگارا، به سبب آنكه مرا گمراه ساختى ، من نيز (گمراهى شان را) در زمين برايشان مى آرايم و همه را گمراه خواهم ساخت جز بندگان مخلص تو را. فرمود: اين راهى است راست (كه ) به سوى من (منتهى مى شود). در حقيقت ، تو را بر بندگان من تسلطى نيست ، مگر كسانى از گمراهان كه تو را پيروى كنند.

خداوند به شيطان فرمان داد كه به مرتبه اى از وجود كه فوق مرتبه اوست سجده كند، ولى چون شيطان به مرتبه خود قانع نبود و براى خود نحوه اى استقلال قائل بود، خود را مطرح ساخت و از سجده بر آدم سرپيچى كرد و گردنكشى نمود و همين امر سبب دورى اش از رحمت خدا و سقوطش شد؛(٣٣٢) و اينك غفلت و گمراهى خود را به خدا نسبت مى دهد و گناه خويش را از او مى بيند. در حالى كه او در اين گمراهى قاصر نبود، بلكه مقصر بود. او از مرتبه آدمعليه‌السلام آگاه بود و مى دانست كه او ((معلم به همه اسما)) است و بايد او را سجده كند.

شيطان اعلام كرد كه به واسطه آراستن امور (دنيا) همه انسانها را گمراه مى سازد جز ((مخلصين )) را، يعنى آنان را كه جز خدا نمى بينند و جز خدا نمى خواهند. مخلصين آنانند كه خدا ايشان را براى خود خالص كرده است ، پس از آنكه آنان خود را براى خدا خالص كردند، يعنى غير خدا كسى در ايشان سهمى و نصيبى ندارد و در دلهايشان جايى وجود ندارد كه غير خدا در آن منزل كند و آنان جز به ياد خدا نيستند، و شيطان هم هر چند از كيد و وسوسه هاى خود در دل آنان بيفكند، همان وسوسه برمى گردد و ياد خدا مى شود و همان چيزهايى كه ديگران را از خدا دور مى سازد، ايشان را به خدا نزديك مى كند،(٣٣٣) كسى كه به غير خدا توجه ندارد، جاى نفوذ ندارد. راه نفوذ شيطان ، خودبينى و خودخواهى و ظاهربينى و دنيادوستى است پس شيطان هيچ راه نفوذى به مخلصين ندارد. اما خداوند خلاف ادعاى ابليس كه گفت : همه را گمراه مى كنم جز بندگان مخلص تو را؛ فرمود: تو هيچ يك از بندگان مرا نمى توانى گمراه سازى ، تو راهى بر بندگان من ندارى ، جز آنان كه خود از تو پيروى كنند، خود بخواهند كه تو در ايشان نفوذ كنى :((ان عبادى ليس لك عليهم سلطان الا من اتبعك من الغاوين .))

سياق آيه كه در پاسخ و رد ادعاى ابليس است مى رساند كه منظور از ((عبادى )) فقط بندگان مخلص هستند، بلكه همه انسانهايند، مگر آنان كه خود گمراهى را اختيار كرده اند و اهل گمراهى اند. پس ‍ شيطان راههاى گمراهى را به ايشان نشان مى دهد و موارد و مصاديق تباهى را به انسانى كه گمراهى اختيار كرده است مى نماياند. شياطين بر انسانى سلطه دارند كه خودبين و خودخواه است و بنده و اسير نفس اماره خويش است و خداوند بر او ((اذن سلطه )) داده است و اين نيز فقط جزاى اوست ، يعنى آن كه خود ((غوايب اولى )) را بر خود خواست ، شيطان بر او راه مى يابد و او را همراه خود به تباهى مى كشاند و اين ((غوايب ثانوى )) است و جزاى آن ((غوايب اولى )) است به ديگر سخن : چون انسانى گمراهى را انتخاب كرد، در آن مسير يارى مى شود و اگر نكرد هيچ سلطه اى در اين زمينه بر او نمى رود. حكومت شيطان فقط بر اهل گمراهى است ، نه بر همه مردمان ؛ و نه اين است كه او بر بندگان خدا سلطه دارد و مخلصين را استثنا كرده است آدم و فرزندانش همگى بندگان خدايند و چنان نيست كه ابليس پنداشت كه فقط مخلصين بنده اويند و چون بنده اويند به شيطان اجازه تسلط بر ايشان داده نشده است ، بلكه همه افراد بشر بنده خدايند و او مالك و مدبر همه است ، اما قضاى الهى چنين است كه خداوند شيطان را بر افرادى كه خودشان ميل به پيروى از او دارند و سرنوشت خود را به دست او مى سپارند، مسلط كرده است و اينهايند كه شيطان برشان حكمفرمايى مى كند.(٣٣٤) اين حقيقت در آيات قرآن كريم مكرر آمده است

((انما سلطانه على الذين يتولونه و الذين هم به مشركون .)) (٣٣٥)

تسلط او فقط بر كسانى است كه وى را به سرپرستى برمى گيرند، و بر كسانى كه آنها به خاك شرك مى ورزند.

((كتب عليه انه من تولاه فانه يضله و يهديه الى عذاب السعير.)) (٣٣٦)

بر شيطان مقرر شده است كه هر كس او را به دوستى گيرد، قطعا او وى را گمراه مى سازد و به عذاب آتشش مى كشاند.

((و استقزز من استطعت منهم بصوتك و اجلب عليهم بخيلك و رجلك و شاركهم فى الاموال و الاولاد وعدهم و ما يعدهم الشيطان الا غرورا، ان عبادى ليس لك عليهم سلطان و كفى بربك وكيلا.)) (٣٣٧)

و از ايشان هر كه را توانستى با آواى خود تحريك كن و با سواران و پيادگانت بر آنها بتاز و با آنان در اموال و اولاد شركت كن و به ايشان وعده بده و شيطان جز فريب به آنان وعده اى نمى دهد. در حقيقت ، تو را بر بندگان من تسلطى نيست ، و حمايتگرى (چون ) پروردگارت بس است

ميدان تاخت و تاز شيطان ادراكات و تخيلات و اوهام آدمى است وى نخست در عواطف نفسانى انسان يعنى در بيم و اميد و در آمال و آرزوهاى آدمى و در شهوت و غضب بشر تصرف مى كند، و سپس در افكار و اراده اى كه از اين عواطف برمى خيزد. شيطان امور باطل و زشتيها و پليديها را از راه ميل و رغبتى كه عواطف بشرى به آن دارد، در نظر آدميان مى آرايد و بدين وسيله گمراهشان مى كند. مثلا زنا را كه يكى از گناهان است از آنجا كه مطابق ميل شهوانى انسان است ، آن قدر در نظرش مى آرايد تا به تدريج پليدى و زشتى آن كاسته مى شود و بزرگى گناه كوچك جلوه مى نمايد و توجه به عواقب آن زايل مى شود؛ و به جايى مى رسد كه تصديق به خوبى آن مى كند و مرتكبش مى شود.(٣٣٨)

((يعدهم و يمنيهم و ما يعدهم الشيطان الا غرورا.)) (٣٣٩)

(آرى ،) شيطان به آنان وعده مى دهد، و ايشان را در آرزوها مى افكند، و جز فريب به آنان وعده نمى دهد.

البته تصرفات شيطان در ادراك انسان تصرف طولى است ، نه تصرف عرضى ، تا با استقلال انسان در كارهايش منافات داشته باشد. او فقط مى تواند در ادراك انسان به واسطه امور دنيايى از راه فريب و آراستن امور تصرف نمايد و باطل را به جاى حق نشاند و باطل را به لباسى حق جلوه دهد و كارى كند كه انسان با هر چيز كه ارتباط برقرار مى كند، به وجه باطل آن چيز نظر داشته باشد تا او را بفريبد و از حق بگرداند كه در نتيجه از هيچ چيز بهره اى درست و در جهت كمال خود نمى برد. چنين انسانى خود را در هستى مستقل مى بيند و همين فكر او را به كلى از حق و زندگى حقيقى غافل مى سازد. وقتى انسان كارش به جايى رسيد كه از هر چيز وجهه باطل آن را درك كرد، و از وجهه حق آن غافل شد، رفته رفته دچار غفلتى ديگر مى گردد كه ريشه همه گناهان است و آن غفلت از مقام حق تبارك و تعالى است

بنابراين خود را مستقل ديدن ، و از پروردگار خود غافل شدن ، و جميع اوهام و افكار باطل و هر شرك و ستمى كه مترتب و متفرع بر آن است ، همه اينها از تصرفات شيطان است ، گرچه چنين شخصى از آنجا كه خود را مستقل مى داند، اين اوهام و افكار را نيز از خود مى پندارد، زيرا معنى فريب شيطان خوردن و در تحت ولايت او درآمدن همين است كه انسان گمراه بشود و نداند چه كسى او را گمراه كرده است(٣٤٠)

((انه يراكم هو و قبيله من حيث لاترونهم انا جعلنا الشياطين اولياء للذين لايؤ منون .) )(٣٤١)

در حقيقت ، او و قبيله اش ، شما را از آنجا كه آنها را نمى بينيد، مى بينند. ما شياطين را سرپرستان كسانى قرار داديم كه ايمان نمى آورند.

بنابراين مشيت الهى بر اين است كه فرشتگان و شياطين بتوانند انسان را در جهات درست و نادرستى يارى كنند و در تربيت انسان نقشى مؤ ثر و فعال داشته باشند؛ و نيز گمراهى انسان به دست شيطان ، جزاى انتخاب و خواست تباه بشر است ، و اينكه شيطان اهل گمراهى را گمراه مى كند نيز در چارچوب اذن خدا و مشيت او و به عنوان مجازات خداوند در مورد اهل گمراهى است اين سنت همه جانبه و هميشگى اوست