عصر ظهور

عصر ظهور0%

عصر ظهور نویسنده:
گروه: امام مهدی عج الله تعالی فرجه

عصر ظهور

این کتاب در موسسه الحسنین علیهما السلام تصحیح و مقابله شده است.

نویسنده: علی کورانی
گروه: مشاهدات: 36208
دانلود: 3201

توضیحات:

عصر ظهور
جستجو درون كتاب
  • شروع
  • قبلی
  • 123 /
  • بعدی
  • پایان
  •  
  • دانلود HTML
  • دانلود Word
  • دانلود PDF
  • مشاهدات: 36208 / دانلود: 3201
اندازه اندازه اندازه
عصر ظهور

عصر ظهور

نویسنده:
فارسی

این کتاب در موسسه الحسنین علیهما السلام تصحیح و مقابله شده است.

اما نام رهبر آن ، در روايات ، معروف به يمنى مى باشد و روايتى نام وى را حسن و يا حسين و از نسل زيدبن علىعليهما‌السلام ياد مى كند ولى اين روايت از نظر متن و سند قابل بحث است.

اينك مهم ترين روايات مربوط به انقلاب يمنى:

از امام صادقعليه‌السلام روايت شده است كه فرمود:

قبل از قيام قائم وقوع پنج علامت حتمى است : يمنى ، سفيانى ، صيحه آسمانى ، كشته شدن نفس زكيه و فرو رفتن در بيابان١ و نيز فرمود:

خروج سفيانى و يمنى و خراسانى در يك سال و يك ماه و يك روز و ترتيب آنها همچون رشته مهره ها پشت سرهم خواهد بود. پريشانى و سختى از هر سو پديد مى آيد و اى بر كسى كه با آنها مخالفت و دشمنى كند، در ميان درفش ها، هدايت كننده تر از درفش يمين وجود ندارد، چرا كه درفش حق است و شما را بسوى صاحب تان دعوت مى كند. وقتى يمنى قيام كند فروش اسلحه به مردم حرام است و آنگاه كه خروج كند بسوى او بشتاب كه درفش او درفش هدايت است و بر هيچ مسلمانى ، سر پيچى از او جايز نيست و اگر كسى چنين كند از اهل آتش خواهد بود، زيرا كه او مردم را به حق و به راه مستقيم دعوت مى كند.٢ از امام رضاعليه‌السلام روايت شده است كه فرمود:

قبل از اين اءمر، سفيانى و مروانى و شعيب بن صالح است پس ‍ چگونه مى گويد اين و آن٣ مجلسى ره گويد: يعنى چگونه محمد بن ابراهيم يا ديگرى كه خروج مى كند مى گويد قائم من هستم و منظور از مروانى ياد شده در روايت ، احتمال دارد كه اءبقع بوده و يا آنكه اصل او خراسانى باشد كه از سوى نسخه برادران اشتباهى رخ داده باشد.

از امام صادقعليه‌السلام روايت شده است كه فرمود:

خروج اين سه تن ، خراسانى ، سفيانى و يمنى در يك سال و يك ماه و يك روز اتفاق مى افتد. و درفش يمنى از همه هدايت كنندتر است زيرا كه دعوت به حق مى كند.٤ و از هشام بن حكم نقل شده است كه گفت : چون طالب حق خروج كرد به ابوعبدالله امام صادقعليه‌السلام گفته شد: آيا اميدواريد اين شخص يمنى باشد؟ حضرت فرمود: خير، يمنى دوستدار على است و اين شخص از آن حضرت بيزارى مى جويد٥ و در همين روايت آمده است كه يمنى و سفيانى همچون دو اسب مسابقه هستند و هر يك مى كوشد كه از ديگرى سبقت جويد

و در پاره اى از روايات درباره حضرت مهدىعليه‌السلام وارد شده است:

او از يمن و آبادى اى به نام كرعه خروج مى كند.

بعيد نيست كه منظور از اين شخص همان يمنى باشد كه قيام خود را از اين منطقه آغاز مى كند، زيرا آنچه در روايات ثابت و متواتر است اين است كه مهدىعليه‌السلام از مكه و مسجدالحرام قيام مى كند.

در كتاب بشارة الاسلام آمده است:

آنگاه ، فرمانروائى از صنعاء بنام حسين يا حسن ، قيام مى كند و با قيام او فتنه ها از ميان مى رود، خجسته و پاك ظاهر مى شود و در پرتو او ظلمت از بين مى رود و حق بعد از پنهان شدن ، بوسيله او آشكار مى گردد.٦ و اينك ، بررسيهايى چند درباره انقلاب و قيام يمنى:

اما نقش آن بطور طبيعى ، انقلاب زمينه ساز حضرت مهدىعليه‌السلام در يمن كه سهم و نقش عمده اى در مساعدت نهضت آن حضرت و يارى رساندن به انقلاب حجاز دارد.. و ياد نشدن اين نقش در روايات ، وجود آن را نفى نمى كند. بلكه ممكن است به جهت حفظ و زيان نرسيدن به آن باشد و ما بزودى در مبحث نهضت آن حضرت خواهيم گفت كه نيروى انسانى اى كه در مكه و حجاز قيام مى كند تشكيل دهنده سپاه حضرت مهدىعليه‌السلام است ، بطور عمده و اساسى از ياوران حجازى و يمنى وى خواهند بود.

اما نقش يمنى هاى زمينه ساز در عراق:

روايات مى گويد: يمنى در پى نبرد سفيانى با وى وارد عراق مى شود. نيروهاى يمنى و ايرانى جهت رويارويى با سفيانى وارد عمل مى شوند و از روايات چنين ظاهر مى شود كه نقش نيروهاى يمن در نبرد سفيانى نقش ‍ پشتيبانى از نيروهاى ايرانى است ، زيرا از لحن اءخبار چنين فهميده مى شود كه طرف درگير با سفيانى ، مردم مشرق زمين يعنى ياران خراسانى و شعيب هستند. و گويا يمنى ها پس از يارى رساندن به آنان به يمن باز مى گردند.

اما در منطقه خليج ، علاوه بر حجاز، يمنى ها نقش اساسى خواهند داشت ،گر چه روايات ، آنرا خاطرنشان نساخته اند ولى بطور طبيعى با توجه به روند حوادث ظهور و جغرافياى منطقه ، بايستى فرمانروائى يمن و حجاز و كشورهاى حوزه خليج در دست نيروهاى يمن ، پيرو حضرت مهدىعليه‌السلام قرار گيرد.

اما بحث پيرامون اينكه چرا درفش يمنى از درفش خراسانى هدايت بخش تر است ؟ در حالى كه درفش خراسانى و درفش هاى اهل مشرق بطور كلى به درفش هدايت ، توصيف شده و كشته شدگان آنها شهيد محسوب مى شوند و خداوند دين خود را بوسيله آنان يارى مى نمايد.. با آنكه تعداد نسبتا زيادى از ايرانيان وزيران و مشاوران حضرت مهدىعليه‌السلام و ياران خاص ‍ او خواهند بود، كه از جمله آنان فرمانده نيروهاى ايرانى ، شعيب بن صالح است كه امام مهدىعليه‌السلام وى را بسمت فرماندهى كل ارتش خود بر مى گزيند و با آنكه نقش ايرانيان ، در زمينه سازى قيام حضرت مهدىعليه‌السلام در تمام سطح ها، نقش وسيع و فعالى است وآنگهى آنان با قيام و فداكاريهاى خود، كه آغاز نهضت حضرت مهدىعليه‌السلام ، بوسيله قيام آنان خواهد بود، برترى خاصى دارند و ما آن را در نقش آنان در دوران ظهور بيان خواهيم كرد. بنابراين چرا انقلاب يمنى و درفش وى هدايت بخش تر از ايرانيان و درفش ‍ آنهاست ؟

ممكن است دليل آن ، اين باشد كه سيستم ادارى كه يمنى در رهبرى سياسى و اداره يمن بكار مى برد صحيح تر و از لحاظ سادگى و قاطعيت به روش ادارى اسلام نزديك تر باشد. در حاليكه دولت ايرانيان از پيچيدگى و دوباره كارى و شائبه هايى بر كنار نيست ، بنابراين تقاوت بين اين دو تجربه فرمانروائى به طبيعت سادگى و قبيله اى جامعه يمن و طبيعت وراثت تمدن و تركيب جامعه ايرانى برمى گردد.

و ممكن است انقلاب يمنى از اين رو هدايت بخش تر بشمار آيد كه سياست و دستگاه اجرائى آن قاطع باشد. و نيروهاى مخلص و مطيع در اختيار داشته باشد و پيوسته رسيدگى شديد نسبت به آنها كند، البته اين همان دستورالعملى است كه اسلام به اولياء امور مى دهد كه با كارمندان و كارگزاران خود عمل نمايند چنانكه در منشور اميرمؤ منانعليه‌السلام به مالك اشتر استاندار و نماينده امام در مصر مى بينيم و همانطور كه در صفات حضرت مهدىعليه‌السلام آمده است كه نسبت به كارگزاران و كارمندان خود سختگير و نسبت به بينوايان مهربان مى باشد در حاليكه ايرانيان بر اساس چنين سياستى عمل نمى كنند، مسئول مقصر، يا خيانتكار نسبت به مصالح مسلمانان را در ملا عام ، جهت عبرت سايرين مجازات نمى كنند. زيرا مى ترسند اين عمل باعث تضعيف دولت اسلامى كه مظهر موجوديت اسلام است گردد.

و احتمال دارد، درفش يمنى از اين جهت هدايت كننده تر باشد كه در ارائه طرح جهانى اسلام رعايت عناوين ثانوى فراوان و ارزيابى ها و مفاهيم كنونى و مقررات بين المللى را نمى كند. در حاليكه انقلاب اسلامى ايران معتقد و ملزم به رعايت آنهاست.

اما آنچه بعنوان دليل اساسى ، پسنديده است اين است كه انقلاب يمنى اگر هدايت گرى بيشترى دارد به اين دليل است كه مستقيما از رهنمودهاى حضرت مهدىعليه‌السلام برخوردار مى گردد و جز لاينفك قلمرو و طرح نهضت آن حضرت شمرده مى شود، همچنين يمنى بديدار حضرتش نائل مى شود و كسب شناخت و رهنمود مى كند. مؤ يد اين امر روايات مربوط به انقلاب يمنى هاست كه رهبر انقلاب يمن يعنى شخص يمنى را مى ستايد و با اين عبارات توصيف مى نمايد: بسوى حق هدايت مى كند و شما را بسوى صاحبتان مى خواند و اينكه براى هيچ مسلمانى سرپيچى از آن جايز نيست و كسى كه چنين كند اهل آتش خواهد بود اما انقلاب زمينه ساز ايرانيان در روايات آن بيش از ستايش رهبران آن ، ستايش از عموم گرديده است ، مانند ياوران درفش هاى سياه و اهل مشرق و قومى از مشرق بجز، شعيب بن صالح كه با توجه به روايات ، نسبت به بقيه فرماندهان درفش هاى سياه ، امتياز و برترى ويژه اى دارد و پس از آن سيد خراسانى و سپس مردى از قم مورد ستايش قرار گرفته است.

اءخبار مؤ يد اين معناست كه انقلاب يمنى به نهضت ظهور امامعليه‌السلام نزديكتر است تا انقلاب زمينه ساز ايرانيان ، حتى اگر فرض كنيم يمنى قبل از سفيانى قيام مى كند يا آنكه يمنى ديگرى زمينه ساز يمنى وعده داده شده مى باشد. در حاليكه انقلاب ايرانيان بدست مردى از قم كه سرآغاز نهضت و قيام حضرت مهدىعليه‌السلام مى باشد كه آغاز آن از مشرق است و فاصله بين شروع انقلاب آنها و بين خراسانى و شعيب بيست يا پنچاه سال و يا آنچه خدا اراده كند، بطول مى انجامد... و آغاز چنين انقلابى بر پايه اجتهاد و فقها و نمايندگان سياسى آنان قرار دارد و از موقعيتى پاك و خالص آنگونه كه انقلاب يمنى بطور مستقيم از ناحيه امام مهدىعليه‌السلام رهنمود يافته ، بهره مند نيست.

نكته ديگر، درباره اينكه ممكن است يمنى متعدد بوده و دومى ، يمنى وعده داده شده و مورد نظر باشد. روايات گذشته خروج يمنى موعود را با صراحت همزمان با ظاهر شدن سفيانى ، يعنى سال ظهور حضرت مهدىعليه‌السلام بيان كرده است و روايات ديگرى با سند صحيح از امام صادقعليه‌السلام وجود دارد كه مى گويد:

مصرى و يمنى قبل از سفيانى قيام مى كنند.٧ بنا به اين روايت ، بايستى اين شخص يمنى اول باشد كه زمينه ساز يمنى موعود خواهد بود، همچنانكه مردى از قم و غير او از اهل مشرق ، زمينه ساز خراسانى و شعيب كه هر دو وعده داده شده اند، خواهند بود.

اما هنگام خروج يمنى اول را تنها اين روايت ، پيش از سفيانى تعيين مى كند. البته ممكن است اندكى قبل از او و يا سالهاى طولانى باشد. والله العالم

مطلب ديگر، خبر كاسر عينه در صنعاء است كه عبيدبن زرارة آنرا از امام صادقعليه‌السلام چنين روايت نموده است ، كه گفت:

نزد ابو عبدالله امام صادقعليه‌السلام در مورد سفيانى سخن گفته شد. فرمود: او چگونه خروج مى كند در حاليكه كاسر عينه٨ در صنعاء هنوز خروج نكرده است٩ اين خبر از روايات قابل توجه است كه در منابع درجه اول همچون كتاب غيبت نعمانى آمده و شايد سند آن صحيح باشد و احتمال دارد مردى كه قبل از سفيانى ظاهر مى شود يمنى اول باشد كه زمينه ساز يمنى وعده داده شده است چنانكه ذكر كرديم و ممكن است چند احتمال در تفسير كاسر عينه وجود داشته باشد كه بهترين آنها مى تواند يك بيان رمزى از ناحيه امام صادقعليه‌السلام باشد كه معناى آن جز در وقت خود آشكار نمى گردد.

مصر و حوادث آن در دوران ظهور

روايات پيشامدهايى كه پيرامون مصر وارد شده متعدد است نخست روايات بشارت دهنده پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم به مسلمانان جهت فتح مصر بدست آنان ، تا برسد به روايات مربوط به استيلاى مغربى ها بر مصر در حوادث انقلاب فاطميان و بالاخره حوادث زمان ظهور حضرت مهدىعليه‌السلام ، بيان مى شود.

اما پيشامدهاى زمان ظهور با حوادث تاءسيس دولت فاطمى در منابع بيان پيشامدها در هم آميخته است زيرا در روايات مربوط به حضرت مهدىعليه‌السلام ، ورود سپاه مغربى به مصر نيز ديده مى شود.. و راه تشخيص آن ، وجود روايتى است كه دلالت بر پيوستن آن به زمان ظهور و يا پيوستن به حادثه معينى به حادثه هاى زمان ظهور حضرت ، مانند خروج سفيانى و غير آن داشته باشد.

با ملاحظه دقيق ، فقط سلسله رواياتى در دست ما مى ماند كه پيشامدهايى را در مصر عنوان كرده است بدون ترديد آن حوادث از جمله پيشامدهاى زمان ظهور حضرت مهدىعليه‌السلام بوده و يا به احتمال قوى از آنهاست.

از آن جمله ، روايات مربوط به كشته شدن فرمانرواى مصر بدست مردم آن كشور است كه اين روايت بطوريكه در كتاب بشارة الاسلام ص ١٧٥ به نقل از ارشاد مفيد ديده مى شود، بعنوان يكى از نشانه هاى ظهور مهدىعليه‌السلام آمده است.

تعبير ديگرى وجود دارد كه در زمان ما زبانزد مردم است و آن اينكه مى گويد: اهل مصر سادات خود را مى كشند و استيلاى بردگان بر كشور سادات١٠ كه آنرا بر قتل انور سادات تطبيق مى دهند كه اين اشتباه است زيرا سادات در اين روايات ، به معناى رؤ ساء است و اسم خاص نيست و فرمانرواى مصرى اى كه قتل وى از نشانه هاى ظهور حضرت مهدىعليه‌السلام مى باشد در پى آن حادثه بوجود مى آيد. چنانكه اين روايت ، ورود يك سپاه يا بيشتر را به مصر خاطر نشان مى سازد و ممكن است آن سپاه غربى و يا مغربى باشد كه بزودى آنرا بيان خواهيم كرد، برخى از روايات مى گويد: كشته شدن فرمانرواى مصر همزمان با كشته شدن حاكم شام بدست مردم شام ، رخ مى دهد، همچنين در كتاب بشارة الاسلام ص ‍ ١٨٥ به نقل از كتاب القول المختصر نوشته اين حجر آمده كه گفته است : گفتار شانزدهم : قبل از وى فرمانرواى شام و حاكم مصر كشته مى شوند.

و نيز بين روايت بيانگر قتل فرمانرواى مصر با روايتى كه مى گويد مردى انقلابى از مصر، قبل از سفيانى خروج مى كند، تقريبا رابطه اى وجود دارد.

در بحارالانوار آمده است.

پيش از سفيانى ، مصرى و يمنى خروج قيام مى كنند.١١ و اين شخص مصرى ممكن است سركرده فرماندهان ، يعنى فرمانده سپاهى باشد كه برخى روايات مى گويد او جنبشى در مصر ايجاد نموده و اعلان جنگ مى كند.

در روايتى ديگر اين مطلب ، ياد شده به اينكه وى قبل از ورود نيروهاى غربى ، مردم را بسوى آل پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم دعوت مى كند.

اهل غرب به سوى مصر هجوم مى آورند همينكه وارد مى شوند، فرمانروائى سفيانى برقرار مى شود، و قبل از آن شخصى مردم را بسوى آل پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم دعوت مى نمايد.١٢ و احتمال دارد، مرد مصرى و سركرده فرماندهان و مردى كه مردم را دعوت به اهل بيت پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌ مى نمايد سه نفر باشند نه يك شخص.

به هر حال اين روايات روى هم رفته نشانگر قيام و جنبش در مصر و انقلابى اسلامى است كه زمينه ساز ظهور حضرت مهدىعليه‌السلام در آنجا مى باشد. يا حداقل بر وجود جو اسلامى قوى و نيرومندى دلالت دارد و در مصر تحول و انقلاب داخلى رخ مى دهد كه با جنگ و صلح خارجى و جهانى ارتباط دارد.

و از روايات مربوط به حوادث و پيشامدها، غلبه قبطيان بر اطراف و نواحى مصر است ، چنانكه از اميرمؤ منانعليه‌السلام درباره نشانه هاى ظهور مهدىعليه‌السلام روايت شده است كه فرمود:

استيلا يافتن قبطيان بر اطراف مصر١٣ و ممكن است منظور از آن ، اين باشد كه ابن حماد آن را در نسخه خطى خود از ابوذررحمه‌الله روايت مى كند: امنيت از مصر رخت بر مى بندد. خارجه مى گويد به ابوذر گفتم : در آن هنگام كه امنيت از دست مى رود، پيشوايى نيست كه آن را فراهم آورد. گفت : خير، بلكه نظام آن از هم پاشيده مى شود١٤ و آنچه را از كعب نيز روايت كرده اين است كه

مصر چون سرگين شتر از هم مى پاشد.

خلاصه اينكه ، قبطى هاى مصر دست به شورش و آشوب در آن شهر مى زنند و از حكومت آن سر پيچى مى كنند و برخى نواحى سلطه مى يابند، همين امر سبب پيدايش ضعف در امنيت و اقتصاد مصر مى گردد.. و بطور طبيعى اين طغيان و سركشى به تحريك دشمنان مسلمانان از خارج طراحى مى شود. چرا كه سابقه ندارد كه قبطيان در تاريخ خود دست به تحرك مهمى عليه مسلمانان زده باشند مگر اينكه بيارى قدرتى خارجى بوده چنانكه در جنگ هاى صليبى و در عصر كنونى نيز اتفاق افتاده است.

اما روايت ياد شده به وقت آن اشاره نمى كند ولى روايات ديگرى به نقل از حذيفه مى گويد:

مصر، تا خراب شدن بصره از ويرانى در امان است١٥ و ظاهرا خراب شدن وعده داده شده بصره در زمان ظهور، بعد از قيام حكومت زمينه ساز ايرانيان يا بعد از اشغال عراق توسط سفيانى در سال ظهور حضرت مهدىعليه‌السلام واقع خواهد شد.

از جمله روايات ، حديث ورود نيروهاى مغربى به مصر است كه نويسندگان ، معمولا اين نشانه را از علامتهاى ظهور مهدىعليه‌السلام شمرده اند و مراد از مغرب در اين روايت و روايات ديگر، مغرب سرزمينهاى اسلامى است كه شامل حكومت مغرب و الجزائر و ليبى و تونس مى گردد. ولى تا آنجا كه من ، روايات مربوطه را بررسى و دقت نمودم روايتى نيافتم كه بطور روشن بر آن دلالت كند، بلكه تعدادى از آنها را بر ورود نيروهاى مغربى ها بهنگام انقلاب فاطمى ها به مصر منطبق ديده ام اما به روايتى در غيبت طوسى ص ٢٧٨ برخوردم كه از قديمترين و معتبرترين منابع است در آنجا اهل غرب ياد شده است نه اهل مغرب و صاحب بحارالانوار و بشارة الاسلام از او نقل نموده اند. اما غير اين دو نفر، ديگران به اشتباه مغرب نقل كرده اند.

____________________

يار صفحه:

١بحار ج ٥٢ ص ٢٠٤.

٢بشارة الاسلام ص ٩٣ از غيبت نعمانى

٣بحار ج ٥٢ ص ٢٣٣.

٤بحار ج ٥٢ ص ٢١٠.

٥بحار ج ٥٢ ص ٧٥.

٦بشارة الاسلام ، ص ١٨٧.

٧بحارج ٥٢ ص ٢١٠ بنقل از كتاب غيبت طوسى

٨شكننده چشمش ، چشم شكسته

٩بحارج ٥٢ ص ٢٤٥.

١٠بشارة الاسلام ص ١٧٦.

١١بحارج ٥٢ ص ٢١٠.

١٢بحارج ٥٢ ص ٢٠٨.

١٣بشارة الاسلام ص ٤٢ بنقل از مناقب ابن شهر آشوب

١٤نسخه خطى ابن حماد ص ٧٨.

١٥بشارة الاسلام ص ٢٨ به نقل از ابن عربى در كتاب محاضرة الابرار.

و اين روايت ، هنگام ورود اهل غرب را به مصر اندكى قبل از خروج سفيانى در دمشق مشخص مى كند و آن يك فقره از روايتى طولانى از عمار ياسررحمه‌الله است كه مى گويد:

دولت اهل بيت پيامبرتان در آخرالزمان برقرار مى شود كه داراى نشانه هايى است اهل غرب به سوى مصر خروج مى كنند و همين كه داخل مصر مى شوند حكومت سفيانى برقرار مى گردد.

بعيد نيست كه روايت طوسىرحمه‌الله متوفاى سال ٤٦٠ اصل و منبع روايتى باشد كه راويان بعد از او نقل كرده اند و كلمه غرب به مغرب اشتباه شده باشد.

البته ما ترجيح مى دهيم كه ورود نيروهاى غربى يا مغربى ، در پى حادثه اى است كه در مصر رخ مى دهد و موجب تحرك آن مى گردد و بنظر مى رسد كه آن نيروها ضد اسلام و مخالف مصريها هستند كه سعى مى كنند داخل مصر شوند و چنانچه موفق شوند به مصر وارد گردند نشانه خروج سفيانى در دمشق و تسلط او بر سرزمين شام خواهد بود. با توجه به اينكه سفيانى چند ماه قبل از ظهور حضرت مهدىعليه‌السلام خروج مى كند، آمدن اين نيروها در سال ظهور و يا نزديك به آن مى باشد.

برخى از روايات مى گويد: سفيانى با اهل مصر درگير مى شود و وارد آنجا مى گردد و چهار ماه دست به جنايت مى زند و احتمال قوى تر آنكه اين روايت از احاديث مبالغه آميز در مورد سفيانى است زيرا در منابع درجه يك اشاره اى به آن نشده است و بطوريكه بعضى از روايات مى گويد، آن كسى كه سفيانى او را در دمشق بقتل مى رساند اءبقع است كه اهل مصر است و يا با مصر رابطه اى دارد، والله العالم.

روايت ديگرى در اين زمينه مى گويد: مهدىعليه‌السلام مصر را منبر پايگاه تبليغى خود قرار مى دهد و اين مطلب در روايت عبايه اسدى از علىعليه‌السلام چنين وارد شده است:

شنيدم اميرمؤمنانعليه‌السلام در حاليكه شكوائيه مى كرد در حال تكيه و من ايستاده بودم فرمود: در مصر منبرى بنا كنم و دمشق را ويران سازم و يهود و نصارى را از تمام شهرهاى عربى بيرون مى كنم و با اين چوب عرب ها را مى رانم عبايه مى گويد: گفتم : بگونه اى خبر مى دهى كه گويا پس ‍ از مرگ زنده مى شوى ؟ فرمود: بعيد است اى عبايه ، به خطا رفتى ! مردى از تبار من چنين مى كند.١ و نيز از علىعليه‌السلام در مورد حضرت مهدىعليه‌السلام و يارانش چنين وارد شده است.

آنگاه مهدى و يارانش به سوى مصر رهسپار مى شوند و حضرت بر منبر آنجا بالا مى رود و مردم را مخاطب قرار داده و براى آنها سخن مى گويد: زمين در اثر عدالت شاد و خرم مى گردد و آسمان باران رحمت خود را فرو مى بارد و درختان بارور مى شوند و زمين گياهان خود را بيرون داده و چهره خويش را با گل و گياه براى اهل زمين مى آرايد حيوانات وحشى در امن و امان بسر مى برند بطوريكه در راههاى روى زمين مانند چهار پايان اهلى به چرا مى پردازند، نور دانش در دلهاى مؤ منان افكنده مى شود، بگونه اى كه هيچ مؤ منى نياز علمى ، به برادر دانشمند خود ندارد در آن روز آيه و خداوند بى نياز كند هر كدام را از گشايش خود مصداق پيدا مى كند.٢ از اين دو روايت چنين استفاده مى شود كه مصر در حكومت جهانى اسلام ، بدست حضرت مهدىعليه‌السلام پايگاه علمى و تبليغى شناخته شده اى در جهان خواهد شد.. بويژه با توجه به عبارت در مصر منبرى بنا خواهم كرد و آنگاه بسوى مصر روانه مى شوند و او بر منبر آنجا بالا مى رود يعنى حضرت مهدىعليه‌السلام و يارانش راهى مصر مى شوند اما نه براى فتح آنجا يا تثبيت حكومت حضرت در آنجا، بلكه بدين جهت كه مصر از امام و يارانش ‍ ارواحنا فداهم استقبال مى كند از اين رو آنجا را به عنوان منبر و كرسى خطابه خويش انتخاب نموده ، چنانكه جد بزرگوارش اميرمؤ منانعليه‌السلام بدان وعده داده است و نيز براى اينكه پيام خود را از آنجا به اهل مصر و جهان متوجه نمايد. و اينكه مصر كرسى علم و پايگاه ارسال پيام آن حضرت به جهان مى باشد، هيچگونه منافاتى با سطح علمى مسلمانان ندارد كه در آن زمان بدان دست مى يابند و اين روايت بر آن دلالت دارد، زيرا دانش امرى نسبى است.

از زمره اين روايات ، اين خبر است كه حضرت مهدىعليه‌السلام در دو هرم از اهرام مصر گنجينه ها و ذخائرى از دانش و غير آن دارد، كه روايت مربوط به آن ، در منابع درجه اول ، مانند كتاب كمال الدين صدوقرحمه‌الله ص ٥ ٥٦٤ آمده است در روايتى از احمد بن محمد شعرانى كه از فرزندان عمار ياسررحمه‌الله مى باشد از محمدبن قاسم مصرى آمده است كه پسر احمدبن طولون ، هزار كارگر را يكسال بكار گماشت تا كاوش نموده و در هرم را بيابند، سرانجام آنان به سنگى مرمرين برخوردند كه در پشت آن عمارتى بود كه نتوانستند آن را خراب كنند، لكن كشيشى مسيحى از حبشه ، نوشته سنگ را كه بزبان يكى از فراعنه مصر بود خواند: من اهرام و برانى را ساختم و اين دو هرم را بنا كردم و گنجها و ذخائر خود را در آن به وديعت نهادم ابن طولون گفت : اين چيزى است كه هيچ كس جز قائم آل محمدصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم راه و چاره آن را نمى داند، سپس آن تخته سنگ به جاى اول آن گذارده شد در اين روايت نقاط ضعفى وجود دارد كه شايد افزوده برخى راويان باشد اما در عين حال ، نقاط قوت قابل توجهى نيز در آن بچشم مى خورد. والله العالم.

و از آن جمله ، روايت اءخنس مصر است كه نويسنده كنزالعمال آنرا در كتاب برهان ص ٢٠٠ به نقل از تاريخ ابن عساكر از پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم روايت كرده است كه فرمود:

مردى از قريش بنام اءخنس و در كتاب فيض القدير مناوى ج ٤ ص ١٣١: از بنى اميه در مصر وجود دارد كه به قدرت مى رسد، آنگاه بر او پيروز مى شوند و يا قدرت از او گرفته مى شود و به روم مى گريزد و روميان را به اسكندريه مى آورد و در آنجا با مسلمانان به نبرد مى پردازد و اين نخستين حادثه است و منظور از حادثه ها، حوادث ظهور حضرت مهدىعليه‌السلام و مراد از بنى اميه ، خط و مشى آنها مى باشد.

سرزمين اسلامى مغرب و حوادث دوران ظهور

ذكر مغربى ها در ضمن روايات متعدد زمان ظهور حضرت مهدىعليه‌السلام آمده است اما همانگونه كه بيان شد، با روايات جنبش فاطميان كه مسلمانان روايات آن را قبل از وقوع آن نقل مى كنند، مخلوط گرديده است و از جمله روايات مربوط به حوادث و دلائل نبوت پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم بشمار مى رود.

ولى برخى از روايات درباره جنبش مغربى ها در زمان ظهور حضرت ، صراحت دارد و هيچگونه رابطه اى با جنبش فاطمى ها ندارد. حتى شواهدى در آن و در غير آن در دست است مبنى بر اينكه اين جنبش در زمان ظهور امام مهدىعليه‌السلام اتفاق مى افتد.. از بارزترين آنها، روايات ورود ارتش مغربى به سوريه و اردن است كه اندكى قبل از حركت سفيانى واقع مى شود، چه اينكه در جاى خود به آن اشاره كرديم.

احاديث ، براى نيروهاى مغربى ، يا اهل مغرب ، يا سوارانى از مغرب يا مغربى و يا درفش هاى زرد رنگ ، در سراسر سرزمين شام و نبرد قرقيسيا در مرزهاى عراق و تركيه و كشور عراق ، نقش هايى را ياد مى كند...مانند روايتى كه ابن حماد آن را در نسخه خطى خود آورده است:

وقتى درفش هاى زرد و سياه در دل شام با يكديگر برخورد مى كنند. واى بر ساكنان آنجا، از سپاه شكست خورده ، پس واى بر شام از سپاه غالب و واى بر آنها از مرد بد سيماى ملعون٣ مرد بد سيماى ملعون از صفت هاى ويژه سفيانى است و در همين نسخه آمده است:

ياران درفش هاى سياه و طرفداران درفش هاى زرد در شهر قنيطره با يكديگر برخورد مى كنند و به جنگ و كشتار مى پردازند تا اينكه وارد فلسطين مى گردند، در اين هنگام سفيانى بر اهل مشرق خروج مى كند و چون نيروهاى مغرب در اردن فرود مى آيند، فرمانده آنها از دنيا مى رود و آنها به صورت سه فرقه از يكديگر جدا مى شوند، دسته اى به همان جا كه آمده اند بر مى گردند و دسته اى باقى مى مانند و سفيانى با آنها به نبرد پرداخته و آنها را شكست مى دهد و آنان را به اطاعت وى در مى آيند٤ و در همين نسخه آمده است:

همانا فرمانده مغربيان و بنى مروان و قضاعه در مركز شام جهت روياروئى با طرفداران درفش هاى سياه ، دست اتحاد به يكديگر مى دهند٥ آنچه از مجموع روايات مربوط به تحركات نيروهاى مغربى در زمان ظهور بدست مى آيد اين است كه حركت آنها بسيار شبيه به نيروهاى بازدارنده عربى و يا جهانى است كه عليه قيام و انقلاب زمينه سازان ظهور حضرت ، بكار گرفته مى شوند. آنها در سرزمين شام با درفش هاى مشرق يعنى ايرانيان زمينه ساز وارد جنگ مى شوند و در برابر آنها شكست مى خورند و به سوى اردن عقب نشينى مى كنند چنانكه در حوادث شام در اين باب سخن گفتيم و به گفته برخى روايات آنها در عراق نيز نقش خواهند داشت.

اما روايات مربوط به شركت نيروهاى مغربى در نبرد قرقيسيا، در عين خلاصه بودن ، هيچگونه دلالتى بر نقش آنان به سود و مصلحت اسلام ندارد، چه آنها را طرفدار تركان در برابر سفيانى و چه هوادار سفيانى تصور كنيم ، زيرا تمام طرفهاى درگير در نبرد قرقيسيا مورد نكوهش واقع شده و ستمگر توصيف گرديده اند.

فقط نقش اين نيروها بر فرض صحت آن ، در مصر باقى مى ماند و دليلى در دست نيست كه نقش آنها به مصلحت اسلام و ملت مصر باشد، بلكه بهتر است بگوئيم مهمترين نقش آنها هنگامى كه دولت مصر از منع عمليات ايثار گرانه و قيام ملت و ارتش مصر عليه يهود عاجز مى شود، حفظ مرزهاى اسرائيل خواهد بود. يا آنكه نقش عمده آنها پاسدارى از قبطيان در برابر عكس العمل و واكنش مسلمانان در برابر حركت هاى ياد شده آنهاست و يا بعنوان نيروهاى بازدارنده عرب شمرده مى شوند كه حكومت مصر در برخى از مراحل ضعف و ناتوانى خود و تشويش و نگرانى ياد شده نيروهاى مسلح خويش در برابر اوج گيرى حركت اسلامى طرفدار حضرت مهدىعليه‌السلام ، آنها را فرا مى خواند... والله اعلم.