عصر ظهور

عصر ظهور0%

عصر ظهور نویسنده:
گروه: امام مهدی عج الله تعالی فرجه

عصر ظهور

این کتاب در موسسه الحسنین علیهما السلام تصحیح و مقابله شده است.

نویسنده: علی کورانی
گروه: مشاهدات: 36044
دانلود: 3173

توضیحات:

عصر ظهور
جستجو درون كتاب
  • شروع
  • قبلی
  • 123 /
  • بعدی
  • پایان
  •  
  • دانلود HTML
  • دانلود Word
  • دانلود PDF
  • مشاهدات: 36044 / دانلود: 3173
اندازه اندازه اندازه
عصر ظهور

عصر ظهور

نویسنده:
فارسی

این کتاب در موسسه الحسنین علیهما السلام تصحیح و مقابله شده است.

راه يافتن به جهان آخرت و بهشت

از برجسته ترين حركت هايى كه در جهان ما در زمان و موقعيت خود و آنچه در آن است خواهد داشت ، حركت از جهان ماده به سوى جهان غيب و يا برعكس خواهد بود كه قرآن و اسلام از آن پرده برمى دارد و در اهميت دادن به اين امر و هماهنگى با آن تاءكيد مى ورزد و اين سير را بازگشت انسان به سوى خدا و ملاقات با او و يا رفتن به سوى ملاء اعلى و آخرت مى نامد.

و در سطحى جهانى ، بدين جهت كه بين جهان ما و جهان گسترده غيب كه از ديد ما پنهان است ، وحدت و يكپارچگى بوجود مى آيد، آنرا قيامت و رستاخيز ياد مى كند.

و نقطه اوج اين حركت نسبت به انسان مرگ است كه از ديدگاه اسلام ورود به زندگى جاودانه و پايان ناپذير و بسيار گسترده است نه فنا و نيستى كه گاهى تصور مى كنيم و اوج آن نسبت به جهان هستى قيامت است و يكسان بودن جهان ماده و غيب.

در قرآن و سنت آمده است كه رستاخيز و قيامت داراى مقدمات و نشانه هايى است پى در پى كه در زمين و آسمان و جامعه بشرى پديد مى آيد و از برخى روايات استفاده مى شود كه حكومت مهدىعليه‌السلام از نشانه هاى قيامت است و آنچه جملگى بر آن اتفاق نظر دارند اين است كه علامت هاى رستاخيز پس از حكومت وى آغاز و آشكار مى گردد. اكنون ببينيم رستاخيز چگونه آغاز مى گردد؟

بنظر مى رسد كه راه يافتن به دنياهاى بالايى كه روايات ، از آن سخن مى گويد و در زمان حضرت مهدىعليه‌السلام انجام مى گيرد مقدمه اى بر راه يابى وسيع ترى به آخرت و بهشت است بنابراين رواياتى كه درباره رجعت و بازگشت عده اى از پيامبران و امامانعليهم‌السلام به زمين و حكمرانى آنان بعد از مهدىعليه‌السلام سخن گفته و نيز آنچه را كه در آيات متعدد تفسير به رجعت شده است ، مراد از آن ، همين مرحله است و اعتقاد به رجعت هر چند از ضروريات اسلام و مذهب تشيع نيست ، يعنى عدم اعتقاد به آن ، انسان را از مذاهب اهل بيتعليهم‌السلام و از اسلام خارج نمى سازد، اما روايات مربوط به آن به حدى زياد و مورد وثوق است كه موجب اعتقاد به آن مى گردد.

طبق برخى از روايات ، رجعت ، پس از حكومت حضرت مهدىعليه‌السلام و يازده مهدى ديگر پس از آن حضرت ، آغاز مى گردد چه اينكه امام صادقعليه‌السلام فرمود:

همانا بعد از قائم يازده مهدى از فرزندان حسينعليه‌السلام از ما اهل بيت هستند٧ اينك به ذكر چند نمونه از روايات مربوط به رجعت بسنده مى كنيم:

امام زين العابدينعليه‌السلام در تفسير اين آيه آن خدايى كه قرآن را بر تو فرض ‍ گردانيد، البته تو را به جايگاه خود بازگرداند فرمود:

پيامبر شما به سوى تان رجعت نموده و باز مى گردد٨ ابوبصير گفت : امام باقرعليه‌السلام به من فرمود:

مگر اهل عراق منكر رجعت هستند؟ گفتم : آرى فرمود: آيا قرآن نمى خوانند: و روزى كه از هر امت دسته اى را برانگيزيم٩ در روايت ديگرى از امام صادقعليه‌السلام درباره آيه ياد شده سؤ ال كردند، حضرت فرمود:

مردم درباره آن چه مى گويند؟ عرض كردم آنها مى گويند آيه راجع به قيامت است فرمود: خداوند در روز قيامت از هر امتى دسته را زنده مى گرداند و بقيه را به حال خود رها مى سازد! اين آيه قطعا در مورد رجعت است و آيه مربوط به قيامت اين است : جملگى آنها را محشور گردانيم بى آنكه كسى را فرو گذاريم و...١٠ زراره گويد: از امام صادقعليه‌السلام درباره امور مهم رجعت و امثال آن پرسيدم حضرت فرمود:

آنچه كه از آن مى پرسيد هنوز وقتش نرسيده است بلكه آنها تكذيب كردند آنچه را كه احاطه علمى به آن نداشتند و به تاءويل آن نرسيده اند.١١ برخى روايات مى گويد: رجعت پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم بعد از رجعت امامانعليهم‌السلام مى باشد و نخستين كسى كه از آنان به دنيا برمى گردد امام حسينعليه‌السلام است ، چنان كه امام صادقعليه‌السلام فرمود:

نخستين كسى كه به دنيا بازگشت مى كند حسين بن علىعليهما‌السلام است و آنقدر حكومت و فرمانروائى مى كند كه در اثر پيرى موى ابرويش ‍ به روى چشمهايش فرو مى افتد١٢ و در روايتى از آن حضرت نقل شده است كه فرمود:

رجعت امرى عمومى و همگانى نيست بلكه ويژه عده اى است ، زيرا بازگشت نمى كنند به دنيا مگر مؤ منان راستين و خالص و يا كافران صد در صد مشرك١٣ حضرت مهدىعليه‌السلام

از ديدگاه شيعه اعتقاد به امامت از پايه هاى اساسى مذهب تشيع

اعتقاد به امامت امامان دوازده گانه از خاندان رسالتعليهم‌السلام از پايه هاى اساسى مذهب ما شمرده مى شود و بدين سبب است كه مذهب ما به نام مذهب امامى و مذهب تشيع و مذهب اهل بيت خوانده مى شود و ما پيروان اين عقيده را امامى و شيعه پيرو اهلبيت مى نامند.

به اعتقاد ما نخستين امام معصوم امير مؤ منان على بن ابيطالبعليه‌السلام و آخرين آنان حضرت مهدىعليه‌السلام امام منتظر محمد بن حسن عسكرىعليه‌السلام مى باشد كه در سال ٢٥٥ هجرى در سامرا، ديده به جهان گشود آنگاه خداوند عمر او را طولانى گردانيده و وى را از ديده ها پنهان نگاه داشت تا روزى كه وعده خود را قطعى نموده و آن بزرگوار را ظاهر گرداند و بوسيله او آئين اسلام را به تمام اديان پيروز و غالب و جهان را پر از عدل و داد سازد.

بنابراين باور داشتن اينكه مهدى موعودعليه‌السلام امام دوازدهم و زنده و غايب مى باشد جزئى از مذهب ما شمرده مى شود و بدون آن نمى تواند يك مسلمان ، شيعه دوازده امامى و حتى يك مسلمان سنى يا زيدى و يا اسماعيلى باشد.

البته برخى از برادران هم كيش ما نسبت به عقيده ما به امامت ، پيشوايان معصومعليه‌السلام و غيبت حضرت مهدى ارواحنا فداه اظهار شگفتى مى كنند. حال آن كه معيار و ميزان در امور ممكن ، بعيد شمردن و يا نيكو شمردن آن نيست ، بلكه بايد روايت صريحى از ناحيه پيامبر اسلامصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ثابت شود و ما معتقديم تصريحاتى كه دال بر امامت و غيبت مهدىعليه‌السلام مى باشد متواتر و قطعى است. و هر گاه نص ثابت شد و دليل بر آن اقامه گرديد شخص ‍ مسلمان مكلف است آن را بپذيرد و متعبد به آن باشد و ديگران بايد وى را معذور بدارند و يا او را قانع سازند، چه خوب گفته شاعر عرب:

ما پيرو دليليم به هر سوئى گرايد مى گرائيم

برادران اهل سنت ما هر چند تطبيق مهدى موعود بر امام محمد بن حسن عسگرىعليه‌السلام وحدت نظر ندارند، اما در تمام رواياتى كه درباره وى آمده است نظير بشارت به وجود او حركت نهضت و ظهورش و تجديد اسلام بدست آن بزرگوار و جهانى بودن حكومت وى ، با ما موافق بوده و وحدت نظر دارند بگونه اى كه روايات مربوط به حضرتش را در منابع شيعه و سنى يكسان و يا شبيه به يكديگر ملاحظه مى كنيد كه در فصل بعد از نظرتان خواهد گذشت.

در عين حال عده اى از علماى اهل سنت مانند ابن عربى و شعرانى و ديگران با ما هم عقيده اند كه حضرت مهدىعليه‌السلام همان محمد بن حسن عسكرىعليه‌السلام است و به نام و نسب آن حضرت تصريح كرده و او را زنده و غايب مى دانند و صاحب كتاب مهدى موعود اسامى جمعى از آنان را نقل كرده است.

دانشمندان اسلامى و دست اندركاران جنبش هاى اسلامى ، بايد از اين اشتراك عقيده درباره مهدىعليه‌السلام كه ميان تمام مسلمانان وجود دارد بنحو شايسته اى استفاده كنند، چرا كه اين باور تاءثيرى حيات بخش در بالا بردن سطح ايمان توده هاى مسلمان ، به غيب و به وعده نصرت الهى براى آنان خواهد داشت و روحيه استقامت و سازش ناپذيرى آنان را در برابر دشمن بالا برده و براى يارى پيشواى موعودشان مهيا مى سازد.

و مسئله انطباق مهدىعليه‌السلام بر امام محمد بن حسن عسكرىعليه‌السلام كه نزد برادران اهل سنت ما هنوز ثابت نيست ، نبايستى سبب شود از كسانى كه قائل به اين عقيده هستند و آن را وسيله تقرب و نزديكى به خداوند مى دانند، انتقاد كنند.

____________________

يار صفحه:

١بحار ج ٥٢ ص ٢٣٦.

٢كمال الدين صدوق ص ٥٦٥.

٣بحار ج ٥٢ ص ٣٢٧.

٤غيبت نعمانى ص ٣١٩.

٥بحار ج ٥٢ ص ٣٢١.

٦رحمان ٢٣ ٢٤.

٧غيبت طوسى ص ٢٢٩.

٨بحار ج ٥٣ ص ٥٦.

٩بحار ج ٥٣ ص ٤٠.

١٠بحار ج ٥٣ ص ٥٠.

١١بحار ج ٥٣ ص ٤٠.

١٢بحار ج ٥٣ ص ٤٦.

١٣بحار ج ٥٣ ص ٣٩.

البته هدف ما در اينجا مطرح ساختن بحث كلامى اعتقاد شيعيان درباره حضرت مهدىعليه‌السلام نيست بلكه ارائه ديدگاهى از اين روحيه جوشان و سرشار است كه مجامع و محافل شيعى با آن ماءنوس است و اين عقيده و انديشه اى است كه در دل و جان شيعيان و در خلال نسل ها و پرورش يافتن پدران و مادران با آن ، توانسته است گنجينه عظيمى از محبت و احترام و انتظار ظهور وى را بوجود آورد.

از اين رو حضرت مهدى ارواحنا فداه بقيه الله در زمين و حجت او از خاندان رسالت و خاتم اوصياء و امامانعليهم‌السلام مى باشد و پاسدار حريم قرآن و وحى آن و پرتوافكن نور خدا در زمين محسوب مى گردد. تمام ارزش ها و الگوهاى اسلامى در شخصيت وى تبلور يافته و شبيه به نبوت و امتداد شعاع و پرتو رسالت است.

و در غيبت او مقاصدى بزرگ و اسرار و حكمت الهى و مظلوميت پيامبران و امامان اهل بيتعليهم‌السلام و اولياء و مؤ منين كه به دست حاكمان ستمگر و سلاطين جور بوجود آمده ، نهفته است و آرزوهاى مؤ منان با وعده پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم به ظهور مقدس آن حضرت قوت و رونق مى گيرد و دلهاى غمزده آنان به شور و نشاط مى گرايد و درفش اسلام را با قدرت تمام به اهتزاز در مى آورند هر چند تندبادهاى مخالف بورزد و راه طولانى باشد. آنان با صاحب آن پرچم ، عهد و ميثاق بسته اند.

و اگر شيعه با سرمايه زندگى معنوى خود، با پيامبران و خاندان وى ارتباط داشته و معروف است ، براى اين است كه شخصيت امام مهدى ارواحنا فداه و ماءموريت موعود او داراى جاذبه ويژه اى در سيراب ساختن روح شيعه با عشق و اميد و مهر مى باشد.

گروهى از اينكه شيعه نسبت به علماى خود احترام قائل است انتقاد مى كنند. در حالى كه گروهى ديگر آن را ستوده و مورد تقدير قرار مى دهند، شگفتى و انتقاد زمانى افزايش مى يابد كه مى بينند شيعه به مرجع تقليد و نائب امام مهدىعليه‌السلام احترام و تعظيم نموده و مقيد به فتواى وى هستند. اما هنگامى كه اين شدت علاقه به امامان معصومعليهم‌السلام مى رسد، عده اى ما را به غلو و گزافه گويى متهم مى سازند و حتى برخى از آنها در تهمت زدن افراط مى كنند و مى گويند: العياذبالله شيعه ، پيامبر اكرمصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم و امامانعليهم‌السلام و مراجع را خدا مى داند و آنها را پرستش مى كند.

ولى مسئله ، تنها احترام شديد شيعه و اطاعت و تقديس آنان نسبت به علماى ربانى و پيشوايان معصوم نيست ، بلكه در واقع دورى گزيدن و فاصله گرفتن ما مسلمانان از بينش اسلامى نسبت به انسان و معامله و رفتار با اوست در نتيجه ما در قرآن كريم در رابطه با ارزش انسان ، سه روش را ملاحظه مى كنيم : نخست شيوه جاهلى است كه بر طبق آيات مربوط به اعراب و كسانى كه پيامبر را از پشت حنجره صدا مى زدند. و ديگرى مكتب مادى ماترياليسم است كه آيات مربوط به دشمنان پيامبران و صاحبان تمدن هاى الحادى ، از آنان ياد مى كند. و سوم طريقه و روش اسلام است كه بر اساس آيات مربوط به احترام به انسان و رهنمونى او به عالم عقلى و معنوى و عملى ، مورد توجه قرار داده است.

و كافى است در جهانى اسلامى كه ما بسر مى بريم ، تاءثيرات زيادى را از جاهليت و مادى گرى غرب ، در ديدگاه ما نسبت به انبياء و پيشوايان و اولياء شهيدان و مؤ منان و نسبت به توده ها و ملت هاى اسلامى ما و حتى خودمان مشاهده كنيم.

انحطاط تمدن مادى و تسلط غرب بر جوامع ما، اوضاع و شرايط دشوارى را از حيث سياسى ، اقتصادى و اجتماعى ايجاد كرده است كه با وجود آن زندگى انسان مسلمان ، محترم شمرده نمى شود پس چگونه مى توان به حرمت نهادن به ديگر ابعاد وجودى وى چشم دوخت ؟

!

همچنانكه انديشه ما را به ذهن عصر جاهليت بدل ساخت ، ذهنى كه پيوسته گرايش به سادگى به مفهوم منطقى آن دارد و با جمع و تركيب صفات ، عناد و دشمنى دارد. از اين رو مى بينيد كه ما فلان اءمر را تنها از يك بعد مى خواهيم بشناسيم و از ابعاد گوناگون آن در همان حال صرف نظر كنيم ، همچنين در دل خود يك نوع توجه نسبت به مسئله اى احساس ‍ مى كنيم و به خود اجازه نمى دهيم جهات و جنبه هاى ديگر آن را نيز دريابيم در مورد اولياء و پيشوايان و پيامبران الهى نيز اينگونه رفتار مى كنيم و تنها ظاهر امر و حال آنان را ملاحظه مى كنيم و از اوج كمالات والاى معنوى و جهان عقلانى آنها غافليم و اگر شخصى اينگونه به اءمور بنگرد مى گوئيم : غلوّ كرده است و اگر عقل و دلش به خاطر آن بتپد او را ديوانه و منحرف مى خوانيم.

اين امر وقتى به خطرناكترين نقطه مى رسد كه ما به آن لباس مذهب بپوشانيم و در برابر تقديس و احترام اولياء و امامان و پيامبران بايستيم به بهانه اينكه ، با احترام نسبت به ذات مقدس خداوند و توحيد او منافات دارد. و گوئيا معنى و مقصود از اينكه آنان هم بشر هستند اين است كه آنها همچون مشتى ريگ و سنگ بيابان اند و مقايسه بين سنگ صحرا و آسمان مطرح است و شق سومى در كار نيست و گوئيا باغ و بستان و نهر و رودخانه و ارتفاعات و قله هايى در اين صحراى جامعه بشرى وجود ندارد و مثل اينكه ، نور الهى كه خداوند در سوره نور مى فرمايد: مثل نوره كمكشوة فيها مصباح در غيره كره زمين و در موجوداتى غير از پيامبران و امامان و اولياء خداعليهم‌السلام تبلور يافته است!

من بر اين باورم كه اين هشيارى و آگاهى اسلامى و حركت امت مسلمان به سوى اسلام و ايستادگى در برابر دشمنان ، همان راهى است كه ما به هستى و موجوديت اسلامى خود و انسان مسلمان ، دست يابيم و از نو پيامبر گرامى اسلامصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم را شناخته و پيشوايان و علماى خود را باز يابيم و با آنان بگونه اى باشيم و عمل كنيم كه شايسته شخصيت كامل و ربانى و در خور شاءن و مقام والاى آنان است و دلهاى خود را دوباره با عشق و محبت پاك آنان سرشار سازيم و اين عشق و محبت راستين ما را به عشق و محبتى والاتر و بزرگتر، يعنى عشق به اللّه پروردگار آنان و ما مى كشاند. عشق اسطرلاب اسرار خداست

كسى كه مشاهده درختى او را از ديدن جنگل باز مى دارد بايد كسى را كه آن درخت را با جنگل و كوه و آسمان باهم مى بيند معذور دارد و نيز كسى كه قداست و احترام دانشمندان دينى و اولياء و امامان و پيامبران و زيستن در جهان آنان را مانع توحيد و تقديس خداوند ببيند، بايد كسى را كه اين احترامات را نوعى از شعائر اسلامى مى بيند كه شرع وضع كرده تا زندگى بوسيله آنها سامان يابد و راهگشاى ما به سوى احترام و كرنش و ذكر و ياد حضرت حق باشد نيز معذور دارد.

پس هرگاه ظرفيت انديشه ام محدود و ظرف دلم كوچك باشد با محبت آفريده هاى بزرگ لبريز مى شود و جائى براى محبت آفريدگار در آن باقى نمى ماند. پس من بايستى خردمندان فرزانه و دريادلى را كه جمع و تركيب ابعاد وجودى گوناگون در دلشان مى گنجد و قادر بر درك قله هاى زمين و آفاق در آسمان و همزيستى با همه آنهاست ، معذور بدارم.

مقام حضرت مهدى عليه‌السلام در پيشگاه پروردگار

پيش از آنكه پاره اى از روايات و دعاها و زيارتهايى را كه نمونه هايى از اعتقاد و عواطف ما نسبت به حضرتش ارواحنافداه مى باشند بياوريم ، مناسب است ، اندكى از روايت هائى را كه نشانگر مقام و مرتبه آن بزرگوار مى باشد يادآور شويم در منابع شيعه و سنى آمده است كه مقام و منزلت او در پيشگاه خداوند بس بزرگ و رفيع است او سرور و سالار دنيا و آخرت و از سروران اهل بهشت و طاوس بهشتيان است جامه هاى درخشنده اى از نور الهى بر تن دارد و الهام گيرنده و هدايت شده از سوى خداوند است ، هر چند پيامبر محسوب نمى شود، خداى سبحان كرامت ها و نشانه هاى معجزات بسيارى را به دست وحى جارى مى سازد.

بلكه روايات معروفى كه منافع شيعه و سنى آنرا نقل كرده اند، دلالت دارد كه آن حضرت در صفوف پيامبران و رسولان صلوات اللّه عليهم جاى دارد. چنانكه پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم فرمود:

ما فرزندان عبدالمطلب ، سروران اهل بهشتيم ، من و حمزه و على و حسن و حسين و مهدى١ همچنين در منابع ما روايات مشروحى در فضائل پيشوايان معصومعليه‌السلام و شاءن و مقام والاى ايشان در نزد پروردگار آمده است ، از آن جمله روايت هايى ويژه حضرت مهدى منتظر ارواحنافداه مى باشد به اينكه وى نور خدا در روى زمين و شريك قرآن در واجب الاطاعة بودن و معدن علم الهى و گنجينه سر خداوند است آنچه را كه علما در كتب عقايد و تفسير و حديث به تفصيل آورده اند و بيشتر آنان آن حضرت را بر ساير امامان بعد از اميرمؤ منان و حسن و حسينعليهم‌السلام برترى و فضيلت داده اند، كه در اين باره روايت نيز آمده است.

و نزد اهل سنت نيز برترى او بر ابوبكر و عمر وارد شده است از ابن سيرين سؤ ال كردند:

مهدى بهتر است يا ابوبكر و عمر؟ گفت : مهدى از آن دو به مراتب بهتر است و با پيامبر و نبى همطراز مى باشد٢

سخنان امامان درباره حضرت مهدىعليه‌السلام

نكته قابل توجه در اين زمينه اين است كه ما امامانعليهم‌السلام را پيشگامان و بيان كنندگان عواطف و اشتياق خود نسبت به حضرت مهدىعليه‌السلام مى يابيم ، آنان با ايمان به وعده پيامبر و قبل از ولادت مهدىعليه‌السلام نسبت به فرزند موعود خود و آنچه در آينده بدست او انجام خواهد گرفت پيشاپيش آگاهى داشتند. و اينك ما به ذكر سخنانى از امير مؤ منان و امام صادقعليهما‌السلام بسنده مى كنيم.

حضرت علىعليه‌السلام فرمود:

هان بدانيد كه مثل اهل بيت محمدصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم بسان ستارگان آسمان است كه هرگاه ستاره اى غروب كند ستاره اى ديگر طلوع مى كند. گوئيا مى بينم نعمت هاى الهى در پرتو خاندان پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم بر شما تمام شده و شما به آرزوهاى خود دست يافته ايد٣ به اهل بيت پيامبر خود بنگريد، اگر سكوت كردند شما هم سكوت كنيد و اگر از شما يارى خواستند ياريشان كنيد كه خداوند ناگاه به واسطه مردى از ما اهل بيتعليهم‌السلام فرج و گشايشى بوجود مى آورد. پدرم به قربان فرزند بهترين كنيزان كه جز شمشير به آنها دشمنان چيزى عطا نكند و به كشتار و نابودى آنان پردازد و هشت ماه سلاح بر دوش مبارزه مى كند تا جائيكه قريش گويند اگر اين شخص از فرزندان فاطمه مى بود به ما رحم مى كرد.

هدايت الهى را بر خواسته هاى نفسانى خود حاكم مى گرداند، آنگاه كه ديگران هواى نفس خود را بر هدايت الهى ترجيح مى دهند و قرآن را ملاك و معيار انديشه و عمل قرار مى دهد، آنجا كه ديگران قرآن را به راءى و نظر خويش تفسير مى كنند. زمين پاره هاى دل خود معادن و ذخائر را براى او خارج مى سازد و كليدهايش را تسليم او مى نمايد. آنگاه وى شيوه عدالت و راه و رسم پيامبر را به شما نشان خواهد داد و كتاب و سنت را كه پيش از او متروك و فراموش گرديده زنده خواهد كرد٤ زره حكمت بر تن نموده و آن را با رسم و آئين تمام و با توجه و آگاهى و جديت فرا گرفته است چرا كه حكمت گمشده اوست و او جوياى آن ، و مورد نياز است و او خواهان آن و هنگاميكه اسلام غريب مى گردد و همچون شترى كه از خستگى راه به زانو درآمده و گردن خود را به زمين مى گذارد، او از ديده ها پنهان مى گردد، وى حجت باقى مانده اى است از حجت هاى خداوند و جانشينى است از جانشينان پيامبران٥ از سدير صيرفى نقل شده كه گفت : من و مفضل بن عمر و ابو بصيروابان بن تغلب حضور امام صادقعليه‌السلام رسيديم ، ديديم آن حضرت با جامه خيبرى طوقدار و بدون يقه و آستين كوتاه بر روى خاك نشسته و با حالتى پريشان و دلى سوزان مى گريد، غم و اندوه در چهره اش نمايان و دگرگونى در سيمايش هويدا و اشك در ديدگان مباركش حلقه زده و مى گويد: اى سرور من ، غيبت تو، خواب را از من ربوده و بستر زمين را بر من تنگ نموده و آرامش قلبم را از بين برده است سرور من ! غيبت تو گرفتارى و مصيبت مرا به مصائب اءبدى پيوند زده كه از دست دادن يكى پس از ديگرى موجب نابودى جمع و تعداد ما مى گردد، احساس نمى كنم اشكهاى چشم خشك شود و ناله سينه ام فرو نشيند و آرام گيرد

...

سدير گفت : با مشاهده اين حالت هولناك و حادثه ناگوار عقل از سرمان پريد و قلبمان بيقرار و پريشان شد و گمان برديم كه آن حالت ، نشانه ناخوشى و بلاى خطرناكى است و يا آفتى از روزگار به او رسيده است ، عرض كرديم : اى فرزند بهترين خلق خدا، خداوند ديدگان شما را هرگز اشكبار نگرداند به خاطر كدام حادثه اينگونه گريان هستيد و چه پيش آمدى شما را بدين ماتم نشانده است.

سدير مى گويد: آنگاه امامعليه‌السلام آهى دردناك از سينه برآورد بگونه ايكه نشانگر شدت خوف و ترس وى بود، و فرمود:

واى بر شما، صبح امروز در كتاب جعفر ديدم و آن كتابى است مشتمل بر آگاهى به مرگها و بلاها و مصيبت ها و دانش گذشته و آينده تا روز قيامت و خداوند اين كتاب را به محمدصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم و امامانعليهم‌السلام بعد از او اختصاص داده است ، در اين كتاب درباره ولادت قائم ما اهل بيت و غيبت او و طولانى شدن آن و طول عمر وى و گرفتارى مؤ منان در آن زمان و پيدايش شك و ترديد در دلهايشان از طولانى شدن غيبت قائم و برگشتن بيشتر آنان از دين و دست كشيدن از ديانت اسلام كه خداوند سبحان مى فرمايد: ما مقدرات و نتيجه كردار نيك و بد هر انسانى را به گردنش ‍ افكنديم مطالعه مى كردم كه دلم سوخت و غم و اندوه بر من چيره شد.

عرض كرديم : اى فرزند رسول خدا! لطفا شمّه اى از آنچه كه مى دانيد ما را آگاه فرمائيد، فرمود: خداوند در مورد قائم ما سه امر را كه درباره سه تن از پيامبران به اجرا درآورده عملى سازد ولادت او را همچون ولادت موسىعليه‌السلام پنهان قرار داده و غيبت او را چون غيبت عيسىعليه‌السلام و طول عمر وى را چون طول عمر نوحعليه‌السلام مقدر فرموده است و بعد از آن عمر بنده شايسته خود يعنى خضرعليه‌السلام را دليل بر عمر او قرار داده است.

عرض كردم : اى فرزند رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم اين مطالب را براى ما شرح دهيد. فرمود: اما ولادت موسى ، وقتى فرعون پى برد كه نابودى فرمانروائى او بدست حضرت موسىعليه‌السلام خواهد بود، پيشگويان را احضار كرد و آنها فرعون را بر نسب و نژاد حضرت راهنمائى كردند و گفتند: او از نسل بنى اسرائيل است ، فرعون به ماءموران خود دستور داد همچنان شكم زنان باردار بنى اسرائيل را بشكافند تا مانع تولد وى گردند تا آنكه بيست و چند هزار نوزاد را بدين سان سر بريدند ولى از آنجا كه خداوند اراده حفظ او را داشت نتوانستند به وى دست يابند و او را بكشند.

همچنين بنى اميه و بنى عباس وقتى فهميدند زوال حكومت و نابودى فرمانروايان و جباران آنها بدست حضرت قائمعليه‌السلام است به دشمنى با ما برخاستند و به روى اهل بيت رسول اللّهصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم شمشير كشيدند و به اميد دستيابى بر كشتن قائمعليه‌السلام كمر به نابودى ذريه پيامبر بستند. ولى خداوند سبحان اجازه نداد كه امر وى بر ظالمى آشكار مى شود تا آنكه نور خود را كامل گرداند هر چند بر مشركان ناگوار آيد.

اما ماجراى غيبت عيسىعليه‌السلام ، يهود و نصارى جملگى برآنند كه وى كشته شده اما خداوند آنان را در قرآن تكذيب نموده آنجا كه مى فرمايد:

آنها نه او را كشتند و نه بردار زدند بلكه در اين امر به اشتباه افتادند٦ غيبت قائمعليه‌السلام نيز بدينگونه است زيرا امت اسلام به سبب طولانى شدن غيبت ، آن را انكار مى نمايند

...

و اينك داستان طولانى شدن عمر حضرت نوحعليه‌السلام وقتى آن حضرت درخواست عذاب از آسمان براى قوم خود كرد خداوند جبرئيل را با هفت هسته خرما نزد وى فرستاد و گفت : اى رسول خدا، خداوند متعال مى فرمايد: اين مردم آفريده ها و بندگان من هستند و من آنها را به وسيله صاعقه آسمانى از بين نمى برم مگر بعد از ابلاغ دعوت و اتمام حجت ، بنابراين دوباره براى دعوت امت خود برگرد كه من به خاطر آن به تو پاداش ‍ مى دهم اين هسته هاى خرما را غرس نما كه پس از روئيدن و رشد كردن و بارور شدن آنها، تو نيز به گشايش و نجات دست خواهى يافت و پيروان مؤ من خود را به اين امر بشارت بده.

وقتى درختان خرما روئيدند و شاخ و برگ برآورده و بارور شدند و پس از زمانى طولانى به ميوه نشستند، نوحعليه‌السلام از خداوند سبحان درخواست نمود كه به وعده خود وفا كند، اما خداوند بار ديگر او را ماءمور كرد از هسته هاى همان نخل ها بكارد و باز صبر و تلاش پيشه سازد و دليل و حجت را بر قوم خود تمام گرداند. در اين هنگام گروه هايى كه به او ايمان آورده بودند از جريان باخبر شدند. در نتيجه سيصد نفر از آنان مرتد شدند و گفتند: اگر ادعا و دعوت نوح حق بود نمى بايست پروردگارش خلف وعده كند.

بدين ترتيب خداوند متعال ، تا هفت بار پى در پى او را ماءمور كاشتن و بارور ساختن نخل ها نمود و هر بار گروهى از پيروان او از دين برمى گشتند تا آنكه طرفداران او به هفتاد و چند تن رسيدند در اين هنگام به وى وحى فرستاد كه : اى نوح اينك ظلمت شب به صبح روشن تبديل گرديد و حق و حقيقت آشكار شد و زلال ايمان از كدورت كفر، با كنار رفتن بلا سرشتان باز شناخته شد

...

امام صادقعليه‌السلام فرمود: حضرت قائم دوران غيبتش بدين گونه طولانى مى شود تا حق كاملا روشن و صفاى ايمان از تيرگى و ناخالصى پاك و جدا گردد.٧ نمونه هايى

از دعاها و زيارت آن حضرت

اللهم كن لوليك الحجة بن الحسن ، صلواتك عليه و على آبائه ، فى هذه الساعة و فى كل ساعة ، وليّا و حافظا و قائدا و ناصرا، و دليلا و عينا... حتى تسكنه ، اءرضك طوعا، و تمتّعه فيها طويلا

اللهم وصل على ولى اءمرك ، القائم المؤ مّل ، و العدل المنتظر، و حفّه بملائكتك المقربين ، و اءيده منك بروح القدس يا رب العالمين.

اللهم اجعله الداعى الى كتابك ، و القائم بدينك استخلفه فى الارض كما استختلفت الذين من قبله مكّن له دينه الذى ارتضيته له اءبدله من بعد خوفه اءمنا يعبدك لا يشرك بك شيئا.

اللهم اءعزّه و اءعززبه ، وانصره و انتصربه ، و افتح له فتحا يسيرا، و اجعل له من لدنك سلطانا نصيرا.

اللهم اءظهربه دينك و سنة نبيك حتى لا يستخفى بشى ء من الحق مخافة احد من الخلق.

اللهم انا نرغب اليك فى دولة كريمة ، تعزّبها الاسلام و اءهله ، و تذل بها الكفر و النّفاق و اءهله ، و تجعلنا فيها من الدّعاة الى طاعتك ، و القادة الى سبيلك ، و ترزقنا بها كرامة الدنيا و الآخرة.

____________________

يار صفحه:

١غيبت طوسى ص ١٣ و صواعق ابن حجر ص ١٥٨.

٢ابن حماد ص ٩٨.

٣نهج البلاغه خطبه ١٠٠.

٤نهج البلاغه خطبه ١٣٨.

٥نهج البلاغه خطبه ١٨٢.

٦نساء ١٥٦.

٧بحار ج ٥١ ص ٢١٩ ٢٢٢.