نقش امامت در زندگی انسانها

نقش امامت در زندگی انسانها0%

نقش امامت در زندگی انسانها نویسنده:
گروه: اصول دین

نقش امامت در زندگی انسانها

این کتاب در موسسه الحسنین علیهما السلام تصحیح و مقابله شده است.

نویسنده: سيّد حميد فتاحى
گروه: مشاهدات: 16190
دانلود: 2353

توضیحات:

نقش امامت در زندگی انسانها
جستجو درون كتاب
  • شروع
  • قبلی
  • 84 /
  • بعدی
  • پایان
  •  
  • دانلود HTML
  • دانلود Word
  • دانلود PDF
  • مشاهدات: 16190 / دانلود: 2353
اندازه اندازه اندازه
نقش امامت در زندگی انسانها

نقش امامت در زندگی انسانها

نویسنده:
فارسی

این کتاب در موسسه الحسنین علیهما السلام تصحیح و مقابله شده است.

اسناد و مدارك غديرخم

اين موضوع همانطور كه نقل شد در زبان مورّخين و مفسرين و اُدباء و شعراء و محدثين وامثال ذلك تا حدّى مشهور بود كه مى توان دعوى تواتر نمود يعنى موضوعى كه در روز غديرخم در شاءن نزول آيات مذكور، كه همان امامت و ولايت حضرت علىعليه‌السلام بود بصورت يك مطلب قطعى و مُسلّم است و تاآنجا كه نويسنده محقق ((علامّه امينىرحمه‌الله در كتاب شريف الغدير)) حديث غدير را از (١١٠) نفر از صحابه و ياران پيامبر و با اسناد و مدارك و از ٨٤ نفر از تابعين و از (٣٦٠) دانشمند و كتاب معروف اسلامى نقل كرده است كه نشان حديث مزبور يكى از قطعى ترين روايات متواتر است و اگر كسى در تواتر اين روايت شك وترديد كند بايد گفت كه او هيچ روايت متواترى را نمى تواند بپذيرد.

قال الرضاعليه‌السلام :

و انزل فى حجة الوداع و هو آخر عمرهصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم اليوم اكملت لكم دينكم واَتْمَمْتُ عليكم نعمتى و رضيت لكم الاسلام دينا و امر الامام من تمام الدين(١٨) در ادامه سخنانش فرمود: خداوند در آخرين حجّ [حجة الوداع ] و آن در اواخر عمر شريفش بود آيه شريفه را نازل فرمود كه امروز [غديرخم ] دين را براى شما كامل و نعمت را براى شما تمام ، و اسلام را بعنوان دين و آئين براى شما پسنديدم و در اين آيه امر امامت تكميل كننده دين معرفى شده است

رسول اكرمصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم در حيات خويش تمام دستورات وآموزشهاى دينى را بر پيروان واُمّت خويش بيان فرمود و راهها را در فراگرفتن روشن ساخت وامت را در مسير حقّ و براه راست قرار داد و حضرت علىعليه‌السلام را به عنوان راهنما و رهبر و امام براى آنها معرّفى كرد و به تمامى نيازمنديهاى مسلمين از كوچك يا بزرگ توجه داشت وآنها را بطور كامل روشن نمود.

( فَمَنْ زَعَم اَنَّ اللّه لم يَكْمِل دينَهُ فَقدرَدَّ كتابَ اللّه وَ مَنْ رَدَّ كِتابَ اللّهِ... ) (١٩)

هركس تصور كند كه خداوند سبحان دين خود را ناقص قرار داده در حقيت كتاب خدا را رد نموده و هر كه كتاب خدا را ردّ كند كافر است آيا مردم مقام و منزلت امامت و جايگاه آن را در ميان امت اسلامى مى شناسند تا بتوانند آن را انتخاب كنند؟

نكاتى كه در بيان امامعليه‌السلام آمده قابل توجه و دقت است :

١ - امامت و تكميل دين ٢ - قرار دادن مردم در مسير حق ٣ - درك مقام امام ، موضوعات سه گانه لازم است مقدارى توضيح داده شود تا مطلب بطور كامل خودش را نشان دهد زيرا بهترين راه در استدلال و هم چنين در پذيرفتن مطلبى ، شناساندن آن مى باشد و تعريف يا شناساندن گاهى از راه دليل عقلى وگاهى از طريق نقلى و در مواردى با مراجعه بوجدان ممكن است وقتى از طرق سه گانه در فهم مطلبى استفاده كنم چندين مسئله براى انسان حَلّ مى شود ابتداء خود موضوع شناخته شده و حوزه فعاليت فكر آدمى معين مى شود ثانيا توان و قدرت درك فرد نسبت به آن مشخص خواهد شد باين معنى كه او تاچه اندازه مى تواند مطلب را درك كند و با قبول ناتوانى درك خويش نقص را بخود نسبت دهد حالا به توضيح مطالب سه گانه برمبناى دلايل سه گانه مى پردازيم

امامت وتكميل دين

كلمه دين در لسان وحى بطور صريح آمده است و در آيات قرآنى و يا احاديث پيشوايان دينى حقيقت خودش را معنى كرده است وآن عبارت است از آئين و راه و روشى كه برمبناى رضاى خداوند بوده باشد درلغت معناى دين يعنى جزاء وپاداش و طاعت است ليكن به يك اعتبارى اطاعت وتسليم شريعت شدن را گويند و همين مفهوم را كلام الهى چنين بيان مى كند.(٢٠)

( اِنَّ الدّينَ عِنْدَ اللّهِ اَل اْسْلام ) (٢١) به تحقيق معنى دين در پيشگاه الهى همان تسليم شدن مى باشد.

معنائى كه از دين در تمام آزمنه تاريخ مدّنظر قرار گرفته اين است كه آدمى خود را تسليم دستورات الهى كند و از صميم دل برآن پايبند باشد و اين موضوع اهداف تمامى پيامبران و رسولانعليه‌السلام الهى را تشكيل مى دهد كه هدف از ارسال رسل وانزال كتابهاى آسمانى آگاه ساختن بشر به خداى متعال وتسليم شدن در برابر فرمان او مى باشد و در بيان قرآن واژه دين به حالت مفرد آمده است و بصورت اَديان مطرح نشده است و اين نشان مى دهد كه دين از ابتداء تا انتهاء يك مطلب است و تفاوتى در ميان انبياء وجود ندارد بلكه همگان مبلّغ يك نظام و آئين هستند ليكن ظرفيّت انسانها درهر عصر و زمان برنامه هاى دينى را ملاك بود و خداى سبحان به نسبت آمادگى هاى مردم در طول تاريخ تكاليف و وظائف آنها را مشخصّ مى فرمود به همين جهت مسئله دين از زمان حضرت آدمعليه‌السلام تا حضرت خاتمصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم يك هدف را تعقيب مى كند وآن اسلام است و معناى اسلام همان تسليم شدن در برابر فرمان خداوند متعال مى باشد.

قرآن مى فرمايد:( ومَنْ اَحسَنُ دينا مِمَّن اَسْلَم وَجْهَهُللّه وَ هُوَمُحسنْ... ) (٢٢)

و دين و آئين چه كسى بهتر است از آن كسى كه خود را تسليم خدا كند ونيكو كار باشد.

و در آيه ديگر معنى دين را كه همان طاعت است روشن مى كند مى فرمايد:

( لا اكراه فى الدّين ) (٢٣) در اطاعت خدا اكراهى وجود ندارد زيرا طاعت از اخلاص ريشه مى گيرد واخلاص از افعال قلبى است كه هيچ اكراهى واجبارى نمى تواند به آن محيط راه پيدا كند.

به عبارت ديگر: جايگاه نيّت در هركارى قلب آدمى است و هيچ كسى نمى تواند به حوزه نيّت ديگرى وارد شود و معناى دين از همان توجه و يانيّت قلب شروع مى شود و لذا اكراه در آن ميسّر نيست

و در آيه ديگر مى فرمايد:( و مَنْ يَبْتَغ غَيرَ الاسلامِ دينا فَلَنْ يُقبَلَ منه ) (٢٤)

هركس غير از اسلام دينى را براى خود انتخاب كند چيزى از او پذيرفته نخواهد شد بنابراين معناى دين همان قوانين و دستورات خداوندى است توسط پيامبران وپيشوايان معصومعليه‌السلام در اختيار جامعه بشرى قرار گرفته است و هدف از آن تسليم شدن انسان در برابر خداست و انبياء در هر عصر و زمان براى همين مقصود مبعوث شده اند و در ديدگاه يك خدا شناس آئين و روشهائى كه بوسيله رسولان الهى براى مردم ابلاغ شده همه از يك منبع سرچشمه مى گيرد و هيچ تفاوتى در ميان آنها وجود ندارد.

بعنوان مثال : يك دانش آموز از دوران ابتدائى وقتى كه در مسير علم و دانش قرار مى گيرد بتدريج آماده گيهاى لازم را براى كسب قاعده وفرمول هاى بيشتر و دقيق تر پيدا مى كند و متناسب با توان و قدرت خود در هر مرحله اطلاعاتى را بدست مى آورد تا اينكه به مراحل بالاترى مانند محيط دانشگاه آماده مى شود تمامى اين مراحل براى او يك هدف را مصداق است و آن كسب آگاهيهاى لازم مى باشد به عبارت ديگر، تمام مراحل علمى يك حركت طولى دارند و انسان خود را در هر شرائطى وارد اين مسير مى كند تا به آخرين مدارج آن دست پيدا كند برنامه هاى دينى هم بر همين روال ادامه پيدا مى كنند تا اينكه توسط حضرت محمد بن عبداللهصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم تمام دستورات دينى بطور كامل در اختيار جامعه بشرى قرار گرفت وآن حضرت در مدت بيست و سه سال دين كامل را كه مجموعه قوانين و دستورات خداى متعال است به طرز روشن بر همگان ابلاغ فرمود و اينكه كمال دين با امامت و ولايت حضرت على بن ابيطالب ويازده فرزند معصومشعليهم‌السلام است يعنى امامت اساس اين قوانين است

ممكن است در ذهن گروهى چنين سئوالى ايجاد شود كه تكميل دين با امامت است يعنى چه ؟ و دين بدون امامت چگونه ناقص ‍ است ؟

جواب : معنى كمال يعنى حُصول غرض ، هرچيزى كه به مرحله نهائى برسد و هدف لازم از آن حاصل شود يعنى تكميل شده است(٢٥)

دين همانطور كه معنى شد آئين و دستورات الهى را شامل مى شود و اين دستورات در شعاع وابستگى بشر به خداى متعال شكل مى گيرد به عبارت ديگر: دين و آئين الهى حقيقتى است كه در ذات انسان آفريده شده و او درهنگام تولدّش آن را با خود دارد و با وجود مربيّان الهى پرورش مى يابد و تمامى تبليغات انبياء و پيشوايان معصومعليه‌السلام برمبناى همان سرمايه فطرى دور مى زند و بصورت پرده برداشتن از روى اسرارى كه خالق متعال در وجود آدمى قرار داده مى باشد و هيچ انسان بي دين به دنيا نيامده بلكه دين در خميرمايه وجودش آفريده شده است و هدف از بعثت انبياءعليه‌السلام جلوگيرى انحرافات بشر، از آئين فطرى مى باشد و نمى توان گفت كه بعثت پيامبران در جهت مبارزه با بيدينى بوده است چون برمبناى آيات و روايات هر مولودى بر فطرت خدا شناسى قدم به عرصه زندگى نهاده است و حضرت اميرعليه‌السلام در اين زمينه مى فرمايد:

( فَبَعثَ فيهم رُسُلَهُ، و واتَرَ اليهم انبيائهُ، ليستاءدوُهُمْ ميثاقَ فِطْرَتِهِ، وَيُذَكِّروهُمْ مَنْسِىَّ نِعْمَتهِ و يَحْتَجُّوا عليهم بالتَّبْليغ ، و يُشيروُا لهم دَفائِنَ العُقُولِ. ) (٢٦)

(خداوند متعال رسولان خود را مبعوث و يكى را بعد از ديگرى بسوى آنها [انسانها] فرستاد تا آنها را به سمت برنامه هاى فطريشان سوق دهند ونعمت هاى فراموش شده را يادآورى كرده و با تبليغات و بيان حقائق راهنمائى كنند و از اسرار و دفينه هاى عقلشان پرده بردارند).

و اين خيلى واضح است كه دين يك امر فطريست و تمامى دستورات الهى كه ، به توسط پيشوايان معصومعليهم‌السلام براى انسانها بيان مى شود برمبناى همان قانون فطريست و در اين صورت عظمت و اُبّهت دين آشكار مى شود و آن اينكه دين از مسائل تشريفاتى و قرار دادى و يا حاصل فكر بشرى بودن فاصله مى گيرد بصورت يك امر لازم و ضرورى در جهت سعادت و سلامت زندگى انسان ، خودش را نشان مى دهد همانطور كه اكسيژن و آب و هوا و موادّغذائى يك امر مصنوعى نمى باشند و انسان در حيات و بقاء خويش ، به آنها نيازمند است مسئله دين در حفظ و نگهدارى او و تاءمين سلامت وسعادت وى از آب و غذا ضرورى تر مى باشد يك انسان ممكن است چند روزى گرسنه بماند اما بدون دين ومذهب براى يك لحظه هم نمى تواند زندگى كند.

وقتى جايگاه وموقعيّت دين مشخص شد پرواضح است دين با اين ظرافت و لطافتى كه دارد به حافظان و پاسداران معصوم نيازمند است

يعنى بدون وجود رهبر آسمانى ، انسان نمى تواند خود را از انحراف و لغزشها نگهدارى كند و خود را برمبناى دينى كه با جسم وجانش معجون شده تطبيق دهد در اين صورت مقام امامت بعنوان تكميل كننده دين مشخّص مى شود چون وجود امام مانند آفتاب درخشان ذرّات موجود را پرورش مى دهد و آنها را به سوى كمال هدايت مى كند واگر موجودات زنده مدت زمان كوتاهى از نور خورشيد فاصله گيرند بطور كامل پژمرده شده و از رسيدن به رُشد و كمال محروم مى شوند.

و تكميل دين با امامت است چون دين و قوانين الهى به تخم هاى مانند كه در زير خاك دفن شده اند و بوسيله نور امامت پرورش يافته و آدمى را به سوى كمال سوق مى دهند واگر آئين الهى از امامت فاصله گيرد ناقص خواهد بود و هيچ دردى را معالجه نخواهد كرد.

قرار دادن مردم در مسير حق

در مسائل تربيتى چندين شرائط وجود دارد از جمله آنها اين است كه مربيّان بايد آمادگى هاى لازم را در انسانها ايجاد كنند براى اينكه تربيت حركتى است كه از وجود آدمى بسوى كمال شروع مى شود و هر مقدار در روح و روان وى آمادگى و پذيرش فراهم شود كه قابليت او را در جهت درك ارزشها بالا ببرد نتائج مطلوبى را بدنبال دارد نكته مهمّى كه اساس و حقيقت تربيت را در انسان آشكار مى سازد اين است كه او هميشه بدنبال حقّ باشد يعنى در باره تربيت اگر اظهارنظر درستى بشود بايد گفت هدف از آن اين است كه انسان حقّ شناس شود.

انبياء عظامعليه‌السلام براى تربيت نوع بشر همانطور كه قرآن مجيد مى فرمايد از همين راه وارد شده اند تا انسان خود جوش شود و به تمامى ارزشهاى زندگى آگاهى پيدا كند چون كه هر ارزشى بعد از بصيرت و ايمان ، مفهوم پيدا مى كند و در غير اين صورت نمى تواند براى انسان كمال باشد.

مثال : عدالت براى انسان در تمامى شرائط زندگى ارزش است انسان ممكن است روزى با الزام و اجبار عادل شود كه هيچ ارزشى ندارد و روزى بوسيله بصيرت و معرفت قلبى عدالت را در هر زمينه اى مراعات كند در اين حال ، عدالت براى او يك ارزش تمام عيار خواهد بود.

شخصى خدمت حضرت اميرعليه‌السلام رسيد و در مورد حيرت و ترديدى كه در باره گروهى پيدا كرده بود سئوال نمود: (اَيُمكِنُ اَنْ يجتَمَع زُبير وَ طلحة وَ عائِشة عَلى باطِل ؟) در جنگ جمل بود كه گفت آيا ممكن است افرادى مانند زبير و طلحه و عائشه در مسير باطل باشند يعنى الا ن كه با شما درحال جنگ هستند سوابقى در اسلام دارند و چطور ممكن است انسان مسلمان اين قدر حق را پايمال كند و راه باطل را به پيمايد؟ حضرت اميرعليه‌السلام در جواب فرمود:

(انَّه مَلْبُوسٌ عليك ، انّ الحقَّ وَ الْباطِلَ لا يُعْرَفانِ بَاقْدارِالرّجال اعرف الحَقَّ تَعْرِفُ اهله ، واِعْرِف الباطِلَ تَعْرِفْ اهله ):(٢٧)

سرت كلاه رفته و حقيقت برتو مشتبه شده است چون حق وباطل را با ميزان قدر و شخصيت افراد نمى توان شناخت و اشخاص نبايد ملاك ومعيار سنجش حق باشند بلكه بايد حق شناس وباطل شناس باشى ، و شخصيّتها را كوچك يا بزرگ با حق مقايسه كنى اگر با آن منطبق شدند بپذيريرى

يكى از عمده ترين مسائل در تربيت مسائل در تربيت انسان آشنا ساختن آن باحق است او بايد قبل از هر چيز حقّ را به شناسد و آن را تشخيص دهد و هر جريان را با آن به سنجد تا بتواند خود را در مسير درستى قرار دهد كسانى كه در اُبّهت اشخاص غرق شده اند و آنها را معيار سنجش حق قرار مى دهند از تربيت سالم بى بهره هستند و بصورت يك حالت تصنّعى تربيت يافته اند.

حضرت اميرعليه‌السلام معيار حقيقت را خود حقيقت قرار داده است

واين اصول تربيتى مذهب شريف تشيع را نشان مى دهد كه پيروان آن حضرت قبل از هرچيز و هركس بايد حق را بشناسند و تمامى ارزشها و شخصيتها را باآن ارزيابى كنند.

و قرآن در مورد تربيت و پرورش انسانها توسط انبياء مى فرمايد:

( لَقَد اَرْسَلنا رُسُلَنا بالبَيّنات واَنزَلْنا مَعَهُم الكتابَ والميزان لِيَقُومَ النّاسُ بالقِسطْ ) .(٢٨)

ما رسولان خود را با دلائل روشن فرستاديم ، و باآنها كتاب [آسمانى ] و ميزان [شناسائى حق و قوانين عادلانه ] نازل كرديم تا مردم قيام به عدالت كنند.

در اينجا قرآن از خود جوشى مردم سخن مى گويد نمى فرمايد: هدف اين بوده كه انبياء انسانها را وادار به اقامه قسط كنند بلكه مى فرمايد: (هدف اين بوده كه مردم مجرى قسط و عدل باشند.)

شيوه تربيت وپرورش انبياءعليه‌السلام براين مبنى بود كه انسان دستورات لازم را فراگيرد و آنها را خودش بكار برد و بفهمد چه كارى مى كند و چرا و بخاطر چه كسى ؟ همه اين سئوالات زمانى پاسخ واقعى پيدا مى كنند كه نيروى دفاعى وجود با آموزش و پرورشهاى معصومينعليه‌السلام تقويت شود.

مثال : وقتى در هنگام بيمارى از پزشكان آمپول وداروهاى مناسبى دريافت مى شود اين به آن معنى نيست كه داروها به تنهائى مشكل وناراحتى بدن را بر طرف كرده اند بلكه آن قواى دفاعى وجود را تقويت مى كنند وقتى كه نيروى دفاعى كشور وجود قدرت پيدا كرد مى تواند خودش را در برابر بيمارى ها حفظ كند.

آموزش و تربيت و تبليغات انبياءعليه‌السلام به تنهائى مشكلى را حل نمى كند بلكه توسط بيان معصوم ، كه يك كلام سالم و قابل است قلب آدمى را تكان مى دهد و ذخائره موجود را حفّارى كرده و او را در يك موقعيّت مناسبى براى اجراى دستورات الهى آماده مى كند تبليغات انبياءعليه‌السلام مانند كليدى است كه خزينه ها را به روى انسان باز مى كند. وجود آدمى به يك كارخانه پيچيده اى مى ماند كه تمامى دستگاههايش بصورت كامپيوترى اداره مى شوند وهر لحظه خطرات وحوادث ناگوار، او را تهديد مى كند چون به مجرد غفلت واستفاده ناصحيح ممكن است يك عمر خسارت ببار آورد.

انبياء آمدند آئين نامه و اصول به كار گرفتن وطرز استفاده درست را به او آموزش دهند و هميشه با كليد تزكيه نفس و آموزش قوانين لازم دست بكار شوند.

امامت يك كارشناس قوى ونيرومند و مُوّيد پيشگاه الهى ، و نشان دهنده ولايت تكوينى و تشريعى خداى متعال براى هدايت وپرورش وتقويت كنند نيروى دفاعى ايمان ويقين در روح انسان مى باشد.

وجود امامعليه‌السلام در ميان جامعه انسانى از ناحيه خداى سبحان به معنى قرار دادن مردم در مسير حق است چون چنين پاسدارى از طرف خدا ماءموريت دارد بشر را در شيوه استفاده از اين كارخانه عظيم وحسّاس وجودش يارى كند.