نقش امامت در زندگی انسانها

نقش امامت در زندگی انسانها0%

نقش امامت در زندگی انسانها نویسنده:
گروه: اصول دین

نقش امامت در زندگی انسانها

این کتاب در موسسه الحسنین علیهما السلام تصحیح و مقابله شده است.

نویسنده: سيّد حميد فتاحى
گروه: مشاهدات: 16160
دانلود: 2327

توضیحات:

نقش امامت در زندگی انسانها
جستجو درون كتاب
  • شروع
  • قبلی
  • 84 /
  • بعدی
  • پایان
  •  
  • دانلود HTML
  • دانلود Word
  • دانلود PDF
  • مشاهدات: 16160 / دانلود: 2327
اندازه اندازه اندازه
نقش امامت در زندگی انسانها

نقش امامت در زندگی انسانها

نویسنده:
فارسی

این کتاب در موسسه الحسنین علیهما السلام تصحیح و مقابله شده است.

درك مقام امامت

درك يا فهميدن عملى است كه هميشه در ميان جوامع بشرى محبوبيّت دارد وامتيازات كارهائى كه انسان انجام مى دهد بعد از درك او محاسبه مى شود و اين عمل تنها به نوع بشر اختصاص ندارد بلكه حيوانات حتى گياهان هم به نوعى از درك و يا فهم مسلّح هستند ونمى توانند به مسائلى كه در اطراف زندگى آنها دور مى زند بى تفاوت باشند.

مثال : مرغ وقتى با بچّه هايش مشغول غذا خوردن است گربه ويا روباهى را اگر در نزديكى خود ببيند مى فهمد كه او دشمن است در مقام دفاعى بر مى آيد.

سگ بيگانه را از صاحب خانه خودش تشخيص داده و درك مى كند و مشابهه اين گونه كارها در ميان موجودات ديگر نيز وجود دارد كه در غير انسان از تعبير ديگرى برخوردار است

اما مسئله درك و يافهم در انسان ويژه گيهاى خاصّى دارد كه تمام كمالات وى از همان نكته شروع مى شود حتى اگر دركنار بزرگترين اعمالش دركى وجود نداشته باشد آن عمل هيچ مزيّتى براى وى نخواهد داشت و به تعبير ديگر بزرگى اعمال از گسترده گى درك ومعرفت مايه مى گيرد.

درك يا فهم آن تصوير درستى است كه انسان از حقيقت اشياء پيدا مى كند و با تمام وجودش بر آن ارزش قائل مى شود.

سؤ ال : انسان تا چه اندازه مى تواند ازحقائق عالم هستى را درك كند؟

جواب : موضوع درك و يا فهم در انسان به ساختمان وجوديش مربوط نمى شود كه هر موجودى بنام انسان بوده باشد حتما داراى درك خواهد بود بلكه درك از كارهاى قلب و يا روح و روان اوست يعنى اين قلب است كه اشياء و حقائق را مى تواند درك كند ليكن قلبى كه به ابزار سالم و لازم مزيّن و مسلّح باشد.

آن وسيله اى كه قلب را براى درك حقائق آماده مى سازد عبارت است از يقين و معرفتى كه به آن محيط خاصّ وارد شده است و اندازه درك هرانسانى به يقين ومعرفت او وابسته است هر مقدار اين وسيله سالم و لازم در دل آدمى نفوذ كند به همان اندازه توفيق درك پيدا خواهد كرد و آن چه در يك فرد مُهّم است ايجاد ابزار و وسيله درك است

مثال : دستگاهى بنام تلويزيون تصاوير را متناسب با امكاناتى كه درخود دارد تحويل مى دهد اگر آن را مقدارى با امكانات بيشترى آماده كنند تصاويرى رنگى پخش مى كند و نسبت به تلويزيونهاى ديگر مترّقى تر بوده و موجودات را با رنگ مخصوصشان كه مورد علاقه انسان است نشان مى دهد.

حالا اگر آن را باآنتن هاى قوى تر، مانند ماهواره ارتباط دهند، اطلاعات بيشترى در اختيار انسان قرار مى دهد.

قلب بشر دستگاهى است كه براى درك حقائق آفريده شده است اگر آن را با ابزار مناسب ارتباط دهند مطالب ظريف ودقيقى را درك خواهد كرد.

آنتن هاى ماهواره اى قلب بشر يقين ومعرفت اوست هر اندازه يقين به پروردگار عالم در قلب او نفوذ كند به همان اندازه توفيق درك پيدا خواهد كرد وحضرت اميرعليه‌السلام مى فرمايد:

(و باليقين تُدرَكُ الغايَة القُصْوى ).

بوسيله يقين [به خداى متعال ] مراحل عاليه كمال درك مى شود.

بنابراين درك مقام مقدّس امام ومسئله امامت براى انسان خيلى مشكل است زيرا قدرت تفكر وانديشه او در مقابل آن مانند قطره اى از اقيانوس بيكران است حتّى مقام تصوّر كه يك محيط وسيع ذهنى مى باشد در اين ميدان توان فعاليّت ندارد و به همين جهت است كه امام را بايد خداوند منصوب نمايد چون هيچ احدى از انسانها نمى توانند امام را تعيين كنند حتى اگر درمقام نبوت هم باشند بازهم نيازمند عنايات و توجهات خداوندى هستند و به تنهائى نمى توانند كسى را به مقام امامت منصوب نمايد وامام رضاعليه‌السلام مى فرمايد: ((هل يعرفون قدر الامامة و محلّها فى الامة فيجوز فيها اختيارهم )).(٢٩)

آيا مردم مى توانند مقام ومنزلت امامت را درك كرده و جايگاه آن را در ميان امت پيدا كرده و از ميان آنها فردى را به اين مقام منصوب كنند؟

از بيان حضرت رضاعليه‌السلام چنين استفاده مى شود ابتدائى ترين مسئله اين است آيا انسان مى تواند اين منصب الهى را بطور صريح و روشن تعريف كند وشعاع قدرت و ولايت آن را برتمام مخلوقات اعمّ از انسان و كوه وحيوان و ستاره گان و نباتات و... درك نمايد يانه ؟

در حديثى از امام صادقعليه‌السلام آمده است كه مى فرمايد:

(نحن اصل كُلّ خير وَ مِن فُروعنا كُلّ بِرٍّ، فَمِن البِرِّ التَوْحِيد والصَّلاة و الصِّيام و كَظْم الغَيظ والعَفْوعن المُسى ء و رَحْمَةُ الفقير و تَعهُّد الجار و الاِقْرار بالفَضْلِ لا هْلِه و عَدُّونا اَصْلُ كلّشَرٍّ و من فُرُوعِهِم كُلّ قَبيحٍ وَ فاحِشَة فَمِنْهُم الكذب ).(٣٠)

ما [امامان معصومعليه‌السلام ]ريشه واساس تمام نيكيها وخوبيها وخيرات هستم و تمامى احسان ونيكى ها از ماريشه مى گيرد واز جمله اين خيرات ونيكيها توحيد ونماز و روزه و فرو بردن خشم و غضب ، و گذشت از خطا كار، نشان دادن مهر و عطوفت بر فقير، احترام به حقوق همسايه ، و اقرار به فضيلت انسانهاى واقعى و ارزشمند مى باشد.

دشمنان ما [اهل بيتعليه‌السلام ] ريشه تمام شرّ و فسادها هستند و از همان ريشه هر عمل زشت و قبيح و فحشاء مايه مى گيرد مانند، دروغ ، بخل سخن چينى ، قطع رَحِم ، ربا خوارى ، خوردن مال يتيم بصورت ظالمانه ، تجاوز از حدود و قوانين الهى ، روى آوردن بر فحشاء در خَلْوتْ و جَلْوت ، زناكارى و دزدى ، و هر كار وعملى كه در رديف اين نوع كارها باشد و كسانيكه گمان مى كنند كه دشمنان ما در رديف ما و با ما هستند كاملا راه غلط رفته و دروغ گفته اند چون آنها به شرّ و ريشه هاى آن وابسته هستند.

بنابراين مقام امامت ريشه تمام خيرات از جمله توحيد وخداشناسى مى باشد.

و آن حقيقتى كه اين همه بركات با خود دارد در فضاى ادراكات انسانى نمى گنجد.

در اين صورت درك كامل آن از قدرت انسان خارج است

حضرت امام رضاعليه‌السلام در ادامه سخنانش مى فرمايد:

(اِنَّ الاِمامَة خَصَّ بها ابراهيم الخليلعليه‌السلام بَعَد النّبَوةِ والخِلّة مرتبة ثالثة وَ فَضيلَة شَرَّفُه بها...)(٣١)

امامت مقامى است كه خداى متعال ابراهيم خليلعليه‌السلام را پس از نبوّت و دوستى او با خداوند در مرتبه سوّم(٣٢) باو اختصاص داد و اين مقام يك فضيلت بزرگى است كه خليلش را بدان امتياز داد و نام او را بدينوسيله بر افراشت و در قرآن آمده است( و اِذا ابْتلى اِبراهيمَ رَبَّهُ بِكَلِماتٍ فَاءَتَمَهُّنَّ قالَ اِنّى جاعِلُكَ لِلنّاسِ اِماما ) .(٣٣)

آنگاه كه پروردگارش ابراهيم را بكلماتى امتحان كرد و چون وى تمامى امتحانات را بخوبى پشت سر گذاشت فرمود: من تو را امام مردم قرار دادم حضرت خليلعليه‌السلام از خوشحالى عرض كرد: آيا در نژاد و ذُرّيّه من هم خواهد بود؟ فرمود: عهد من به ستمكاران نمى رسد.

سؤ ال : منظور از كلمات در آيه شريفه چيست

جواب : همانگونه كه درتاريخ داستان زندگى حضرت ابراهيمعليه‌السلام آمده است ايشان با امتحانات و آزمايشات سخت الهى مواجه شدند و به عبارتى وظائف و مسئوليتهاى سنگين بر دوش ابراهيم گذاشته شد و او به بركت ايمان و يقين به خداى سبحان همه آنها را بنحو اَحْسن انجام داد از جمله امتحانات اين بود:

١ - قربانى فرزند.

٢ - قرار دادن زن و فرزند در سرزمينى خشك وبى گياه

٣ - مهاجرت از سرزمين بت پرستان

٤ - شكستن بتها.

٥ - قرار گرفتن در دل آتش و و .

بعد از آن كه حضرت ابراهيمعليه‌السلام اين همه شدائد و سختيها را پشت سر گذاشت خداى متعال مقام امامت را به او واگذار نمود و اين امتحانات در آيه شريفه به كلمات مفهوم گرفته اند.

حضرت رضاعليه‌السلام در ادامه سخنانش مى فرمايد:

اين آيه امامت هر ظالمى را تا روز قيامت ردّ كرده است يعنى اشخاص ظالم و بى توجه به خداى متعال شايستگى اين مقام را ندارد و كسانيكه خود را در مقام بندگى و عبوديّت به مراحل عالى نائل نموده اند ولياقت منصب الهى را واجد هستند از ناحيه خداى سبحان انتخاب مى شوند و اين مقام به برگزيدگان امّت اختصاص يافت پس خداوند آن را عزيز و محترم داشت و در نسل برگزيدگان پاك او نهاده و فرمود:

.( وَوَهَبنالَهُاِسحاقَ وَ يَعقُوبَ نافِلةً و كُلاّ جَعَلنا صالحينَ ) ..(٣٤)

ما به او اسحاق را بخشيديم و يعقوب [فرزند اسحق ] را بر او افزوديم و همه آنها را مردانى صالح و شايسته و مفيد قرار داديم

و در آيه ديگر مى فرمايد:

.( وَجَعْلناهُمْ ائمَّةً يَهْدُونَ باءَمرِنا وَ اَوْحَيْنا اِلَيهم فِعْلَ الخَيْراتِ وَاِقامَ الصَّلوةِ وَ ايتاءَ الزَّكاةِ وَ كانُوا لَنا عابِدينَ ) ..(٣٥)

.(و آنها را پيشوايانى قرار داديم كه بفرمان ما [ مردم را ] هدايت مى كردند و انجام كارهاى نيك و برپا داشتن نماز و اداى زكات را به آنها وحى كرديم و آنها فقط مرا عبادت مى كردند)

و اين مقام و منصب الهى در ذرّيه حضرت ابراهيمعليه‌السلام ادامه داشت تا زمان نبى اكرمصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم رسيد و اين منصب الهى به او منتقل گرديد كه خداوند عزوجل مى فرمايد:( انَّ اَوْلَى النّاسُ بِابراهيم لَلّذين اتَّبَعُوهُ و هَذا النَّبى وَ الذِّينَ امَنُوا ) .(٣٦)

سزاوارترين مردم به ابراهيم آنها هستند كه از او پيروى كردند و (در زمان و عصر او به مكتب او وفادار بودند و هم چنين ) اين پيامبر وكسانى كه ايمان (به او) آورده اند و خداوند ولى و سرپرست مؤ منان است

آنچه از معنا و مفهوم آيه شريفه بدست مى آيد نشان دادن معيار پذيرش انسانها در پيشگاه خداوند متعال مى باشد يعنى امتيازاتى كه براى انسانها در زمان پيامبران و بعد از آن از ناحيه پروردگار شان در نظر گرفته مى شود در تبعيت وپيروى آنها از آئين و شريعتى كه رسولخداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم بر ايشان عرضه داشته مى باشد.

به عبارت ديگر: ملاك ومعيار امتيازات تسليم شدن انسان در برابر دستورات الهى مى باشد احراز مقام تسليم موجب وموجد ارزش است و هيچ وقت با عناوين مانند، قوم وخويش داشتن با پيامبر، صحابه ، و و... نمى توان امتيازى را كسب كرد وهم چنين مقام اوّلويّت هم در اطاعت بيشتر انسان از رسولخداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم كه همان اطاعت خداست قرار گرفته است

اگر همين نكات را در باره انسانها مدّ نظر قرار دهيم و امتيازات را متوّجه تسليم و اطاعت از فرمان پيامبر كه همان دستور خداست بنمائيم و در اين صورت انصاف را كه سرمايه شخصيّت هر فرد با آن مشخصّ مى گردد قرين آن دستورالعمل قرآنى بسازيم اولويّت ها و قابليّت ها براى احراز مقام و منصب الهى يعنى امامت ، خود بخود مشخّص مى شود و ديگر نزاعى در ميان مسلمين واقع نمى شود يكى از بزرگترين جنايتى كه سياست هاى استعمارى درميان مسلمين آفريدند اين بود كه معيار وملاك ارزش ها و اولويّت ها را عوض كرده و مسلمين را به انحراف كشاندند و واژه صحابه را يك مزيّت قلمداد نموده وآن را در افكار مردم ملاك و معيار امتياز گروهى قرار داده و از همين راه ، حقيقت و اساس اسلام را بعد از وفات رسول اكرمصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم از خود اسلام جدا ساختند.

اگر معنى صحابه صرفا مصاحبت را نشان بدهد يعنى شخصى مدّتى با پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم مصاحبت داشته و هيچگونه به روح و روان او، از كمالات رسولخداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم چيزى منتقل نشده است در اين صورت فرقى در ميان منافقين و مشركين ومؤ منين نخواهد بود زيرا اينها هم معاصر با رسولخداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم بودند كدام عاقل مى تواند اين نوع اصحاب را در رديف صحابه اى كه قدم بقدم با پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم حركت نموده و بر طبق بيان قرآن خودش را در مقام بندگى خدا و كمالات عاليه در مرحله اى قرار داده است كه مصداق نفس رسولخداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم در آيه مباهله آمده است كه مى فرمايد:

.( فَمَنْ حاجَّكَ فيه من بَعْدِ ماجاءَك من العِلْم فَقُلْ تَعاَلوْا نَدْعُ اَبْنائَنا و اَبْنائكُمْ و نِسائنا و نِسائكُمْ و اَنْفُسَنا واَنْفُسَكُمْ ثم نَبْتَهِلْ فَنَجعَلْ لَعْنَتَ اللّهِ علَىَ الكاذِبين ) .(٣٧)

ترجمه : ((هرگاه بعد از اطلاعاتى كه [در باره عيسى ] به تو رسيده دو باره كسانى باتو به مُحاجّه و مباحثه بر خيزند به آنها بگو: بيائيد ما فرزندان خود را دعوت مى كنيم شما فرزندان خود را، ما زنان خودمان را شما هم زنان خودتان را، ما از نفوس خودمان شما هم از نفوس خودتان را دعوت مى كنيم سپس مباهله مى كنيم و لعنت خدا را بر دروغگويان قرار مى دهيم )).

مباهله يعنى نفرين به يك ديگر، كردن در بعضى موارد براى اثبات حقّانيت مسئله اى از آن استفاده مى شود مسيحيان نجران وقتى آمدند كه با رسولخداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم مباهله كنند ديدند ايشان با حضرت على وحضرت فاطمه وامام حسن وامام حسينعليهم‌السلام آمده است مسيحيان وقتى كه اين صحنه را مشاهده كردند سخت به وحشت افتاده و از اقدام به مباهله خوددارى كردند و به مصالحه حاضر شدند.

سند زنده براى امتياز و عظمت اهل بيتعليهم‌السلام

محدثان و مفسّران شيعه واهل تسنُنّ تصريح كرده اند كه آيه مباهله درحق اهل بيت پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم نازل شده است و مراد از ابنائنا منحصرا ((حسن و حسينعليهم‌السلام هستند همانطور كه مراد از نسائنا)) حضرت فاطمهعليها‌السلام ومنظور از ((اَنْفُسنا)) حضرت علىعليه‌السلام بوده است و در اين باره احاديث زيادى نقل شده است كه ايشان نفس ‍ رسولخداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم هستند پيامبر اسلامصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم مى فرمود: ((عَلَّى منّى و اَنَا منه ))(٣٨)

((علىعليه‌السلام از من است و من از او هستم ))

قاضى نورالله شوشترى در جلد سوم كتاب نفيس و ارزشمند ((احقاق الحق )) طبع جديد مى گويد:

مفسران در اين مسئله اتفاق دارند كه مراد از اَنبائنا حسينعليه‌السلام ونسائنا حضرت فاطمهعليها‌السلام و اَنفُسَنا حضرت علىعليه‌السلام است

و در پاورقى همان كتاب در حدود شصت نفر از بزرگان اهل سُنَّت نقل مى كند كه آنها تصريح كرده اند كه آيه مباهله در باره اهل بيت پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم نازل شده است نام آنها و مشخصّات كتابهايشان را در احقاق الحق جلد سوم از تا ٧٦ بطور مشروح آورده است

از جمله شخصيتاى سرشناسى كه اين مطلب از آنها نقل شده است عبارتند:

١ - مسلم بن حجاج نيشابورى صاحب .(صحيح ). معروف كه از كتب شش گانه مورد اعتماد اهل سنت است ج ٧

٢ - احمد بن حنبل در كتاب مسند جلد ١

٣ - طبرى در تفسير معروفش در ذيل همين آيه ج ٣/١٩٢.

٤ - حاكم در مستدرك ج ٣/١٥٠.

٥ - حافظ ابونعيم اصفهانى در كتاب دلائل النبوّة صفحه /٢٩٧.

٦ - واحدى نيشابورى در اسباب النزول

٧ - فخر رازى در تفسير معروفش ج ٨/٨٥.

٨ - ابن اثير در جامع الاصول ج ٩/٤٧٠.

٩ - زمخشرى در كشّاف ج ١/١٩٣.

١٠ - اكوسى در روح المعانى ج ٣/١٦٧.

و زمخشرى دركشّاف مى گويد: اين آيه قوى ترين دليلى است كه فضيلت اهل كساء را ثابت مى كند، و اهل كساء همان پنج تَنْ آل عباء حضرت محمد وعلى وفاطمه و حسن وحسين (صلوات اللّه عليهم اجمعين ) هستند.

اشكالاتى كه عدهّ اى از بندگان هوى و هوس در مورد اين آيه شريفه دارند اينكه چگونه صيغه جمع بر مفرد اطلاق مى شود؟

جواب اولا: اطلاق صيغه جمع برمفرد تازه گى ندارد و در قرآن وكتابهاى ادبى در ميان عرب و غير عرب اين معنا بسيار مشاهده شده است

ثانيا: در اغلب موارد قانون ، حكم بصورت كلى به صيغه جمع آورده مى شود ليكن در مصداق مفرد قرار مى گيرد و بعبارتى : يك مرتبه مرحله قرار داد است و ديگرى مرحله اِجراء در مرحله قرار داد، گاهى الفاظ بصورت جمع ذكر مى شود تا بر همه مصاديق تطبيق كند لكن در مرحله اجراءممكن است مصداق منحصر بيك فرد باشد.

و در يك عبارت روشن : در مصداق آيه شريفه كسانى كه به منزله جان پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم بودند همراه خود به مباهله آورد غير از آنهاكسى ديگرى نبود [حضرت على و فاطمه و امام حسن و حسينعليهم‌السلام بودند]

آشنائى با مطلب ديگر مطلبى كه از ناحيه مقدسه وارد شود مطابق با واقع است در آيه شريفه وقتى مى فرمايد: اءَنفسنا... يعنى مقام و منزلت حضرت اميرعليه‌السلام را در حدّمقام و منزلت شخص نبى اكرمصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم نشان مى دهد آن بزرگوار واجد چنين مقامات عاليه اى بود كه نفس پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم را مصداق شده است

وقتى كه اولوّيت اشخاص در فرهنگ دينى مدّنظر قرار مى گيرد بر طبق همان آيه ای كه بدان استدلال شده است بايد قبل از هرچيز ايمان واعتقاد و اطاعت آنها از نبى اكرمصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم مورد توجّه قرار گيرد زيرا ساير امتيازات از قبيل صحابه قوم خويشى با پيامبر، و و... در شعاع ايمان واعتقاد افراد، معنائى بخود مى گيرند در غير اين صورت معنائى درسطح ارزش وامتياز نخواهند داشت

و مطابق نقل بزرگان اهل سنّت و شيعه ، تنها كسى كه در تمامى زمينه هاى كمال و بندگى از همگان پيش قدم بود حضرت علىعليه‌السلام مى باشد حتى از پيامبران اولواالعزم هم بالاتر بود در اين زمينه بيهقى از نبى اكرم روايت مى كند كه فرمود:

.مَنْ اَرادَ اَنْ يَنْظُرَ الى آدمَ فى عِلْمِه وَاِلى نُوحٍ فى تَقْواه ، و اِلى ابراهيمَ فى حِلْمِه ،والى مُوسى فى هَيبتَهِ، والى عيسى فى عِبادَتِهِ فَليَنظُر الى عَلِّى بن اَبيطالِب(٣٩)

ترجمه : .هركس بخواهد به حضرت آدم در علمش و بحضرت نوح در تقوايش و به حضرت ابراهيم در حلم و برد باريش و به حضرت موسى در هيبت و عظمتش و به حضرت عيسى در عبادتش ، نظر كند به حضرت على بن ابيطالب بنگرد كه تمامى اوصاف انبياء عظام در او جمع است )).

بنابراين حضرت علىعليه‌السلام مستجمع تمام صفات كماليّه است و هر صفت كماليّه اى كه پيامبران اُولواالعزم دارا بودند همه آن اوصاف را در خود جاى داده است بنابراين درك مفهوم حديث فوق سرمايه بزرگى را لازم دارد زيرا در تفكر عادّى اين معنى متصوّر نيست كه چگونه ممكن است جميع اوصاف كماليّه در وجود يك فرد مصداق پيدا نمايند زيرا هر پيامبرى با يكى از اين اوصاف صاحب كرامات عديده و معجزات زياد بود وتمامى معاندان را در هر زمينه اى مغلوب مى كرد و عظمت الهى را بر جُهّال روشن مى ساخت اَمّا وقتى كه تمامى سرمايه هاى معنوى پيام آوران الهى در وجود اميرمؤ منان علىعليه‌السلام جمع شود. در حقيقت آيت عظمى خداونديست كه در كون و مكان وعالم هستى محبوبيّتى ويژه اى پيدا نموده است و هر فردى كه خود را در مدار و محور آيات الهى قرار ندهد و صاحب جهان بينى ويژه توحيدى نباشد نمى تواند از ولايت و عظمت پروردگار متعال كه در وجود و شخصيت حضرت اميرعليه‌السلام تبلور يافته است معنائى را دريافت كند وتنها كسى كه بعد از خداى سبحان مقام و منزلت آن بزرگوار را درك نمود حضرت رسول اكرمصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم است كه در باره اش مى فرمايد:

.(اِنّى لاِ رجُوا لاِ مَّتى فى حُبِّ عَلّىٍ كَما اَرجُو فى قول لا اِلهَ الاّ اللّه )..(٤٠)

ترجمه : من به سعادت وخوشبختى امتم در محبت داشتن به علىعليه‌السلام اميدوارم همانطور كه در اقرار به وحدانيت خداى متعال اميّدوارم

در اينجا دو مطلب در عرض هم نيست كه در اذهان تشويش ايجاد كند بلكه يك مطلب در دو صورت بيان شده است و آن اينكه اقرار به وحدانيّت خداوندى معيارى لازم دارد و آن داشتن محبت به على بن ابيطالبعليه‌السلام است و به عبارت ديگر: محبت و اقرار در متن حديث شريف يك مرجع دارند و آن پذيرفتن ولايت كه در وجود علىعليه‌السلام مبتلور است

در حديث ديگر آمده است قال رسول اللّهصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم : (اِنَّ الله تعالى فَضَّلَنى بِالنُبَّوةِ و فَضَّل عَليّا بالا مامة و اَمَرنى اَنْ اُزوّجه اِبنَتى فَهُو ابو وُلدى و غاسل جُثَتَّى و قاضى دينى و وَليّه ولىّ وَعدوُّه عدوّى).(٤١)

رسولخداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم فرمود: خداى متعال من را با مقام نبوت فضيلت بخشيد و على را با امامت فضيلت داد و به من دستور داد كه دخترم [فاطمهعليها‌السلام ] را به عقد او در آورم و او پدر فرزندانم [حسن و حسين ] و غسل دهنده جنازه ام واداء كننده دِينم مى باشد دوستان او دوستان من و دشمنان او دشمن من مى باشد.

بنابراين مقام و منزلت حضرت علىعليه‌السلام را خداى متعال براى رسولش مشخّص ساخت و او بعد از مقام نبوّت تمام مقامات عاليه الهيّه ، خصوصا امامت را بر عهده داشت و بر طبق آيات و روايات مقام امامت بالاترين تعهد و مسئوليت الهى است كه بردوش انسان كامل گذاشته مى شود ليكن مطلب مهم اين است كه تشخيص دادن اين فضيلت بااطلاعات محدود انسانى ممكن نيست بلكه براى درك وتشخيص آن عنايت الهى لازم است كه آدمى را در اين مهم يارى نمايد و اين يارى بزرگترين نعمت الهى است و رسول اكرمصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم در اين باره مى فرمايد: ((مَنْ مَنَّ اللّه عليه بِمَعْرِفَةِ اهلَ بَيتى وَ وِلايَتِهِمْ فَقَدْ جَمَع اَللّهُ لَهُ الخَيرَ كُلُّه )).(٤٢)

ترجمه : .(هركس را خداوند به شناخت و معرفت اهل بيت من و ولايت آنها موفق نمايد [ آنها را به نعمت ولايت اهل بيت مُتَنّعم سازد] در حقيقت خداى متعال تمامى خير وسعادت را در او جمع نموده است )).

حديث شريف يك الگوى كامل را نشان مى دهد مبنى بر اينكه درك ارزشها خود ارزش ديگر است واين جزبه توفيق و عنايت الهى ميسّر نمى شود و توفيق خداوندى هم بدون جهت سراغ كسى نمى رود بلكه بايد آماده گی هائى را مدّ نظر قرار داد در اين جا لازم است مطلب اصلى را از حديث شريف بفهميم و سپس به مسئله توفيق بپردازيم

آن مطلبى كه از حديث شريف دستگير ما مى شود اين كه شناخت اهل بيت پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم و به عبارتى چهارده معصومعليه‌السلام و داشتن ايمان به ولايت وامامت آنها مطلوب و محبوب خداى يكتاست و هركس را چنين توفيقى حاصل شود در حقيقت تمامى ارزشهاى معنوى را كه بزرگترين سند براى كمال آدمى مى باشد در خود جمع كرده است

س توفيق الهى يعنى چه ؟

جواب : اينكه اراده انسان واعمال يا افعالش با قضاء و قدر الهى موافق باشد و در كتب لغت همان معناى توافق را نشان مى دهد ليكن در اصطلاح غرض موافقت هائى كه در خيرات باشد بنابراين ايجاد وفق در ميان افعال بشر و قضاء قدر الهى خودش يك مسئله است كه با حريّيت و اختيار انسان منافات ندارد.

و در آيه شريفه مى فرمايد:

.( يا ايُّهَا الذين اَمَنوُا اِنْ تَتَقُّوا اللّه يجعل لكم فُرقانا ) ..(٤٣)

ترجمه : اى كسانى كه ايمان آورده ايد اگر از [مخالفت فرمان ] خدا بپرهيزيد براى شما وسيله اى براى جدائى حق ازباطل قرار مى دهد.

در اثر توجه بخدا و رعايت تقوا زمينه هاى رشد و هدايت در انسان شكل مى گيرد و او را به تاءييد وتوفيق الهى درشناخت ومعرفت حقائق آماده مى كند زيرا توفيق الهى براى انسان همان هدايت ورشد وتاييد اوست و هيچ احدى نمى تواند فضائلى را بدون هدايت ورحمت الهى كسب كند در نتيجه توفيق الهى شامل كسانى مى شود كه تقواى الهى را مراعات كنند.

در ادامه سخنان حضرت رضاعليه‌السلام رسيديم به اينجا كه مى فرمايد:

فَقَلَّدها النَبّىصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم عَليّاعليه‌السلام باَمرِاللّه فصارت فى ذُريَّتِهِ الاَصْفِياءِ الذّينَ آتاهُم اللّه العِلْمَ والا يمانَ وَذلكِ قَوْلُه :( و قالَ الذّين اءُوتوا العِلْمَ والا يمان لَقَدْ لَبِثْتُمْ فى كِتاب اللّه اِلى يَوْم البَعْث [فهذا يوم البَعْث ولِكَنَّكُم كُنْتُم لا تعلمون ) (٤٤) ] على رسم ماجَرى(٤٥)

نبىّ اكرمصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم مقام امامت را بدستور خدا به عهده علىعليه‌السلام نهاد سپس اين منصب الهى در ذريّه برگزيده او، كه خداى متعال علم وايمانشان داده است قرار گرفت وخداوند در باره آنها فرمود: كسانى كه علم وايمان به آنها داده شده مى گويند: شما به فرمان خدا تا روز قيامت درجهان برزخ درنگ كرديد واكنون روز رستاخيز است ، ولى شما نمى دانستيد). اين سُنّت و روشى است كه جارى شده و خداوند آن را تا قيامت در نسل [پاك و مطهّر] پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم قرار داده ، چون بعداز حضرت محمّدصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم پيامبر نيست [كه عهده دار مسئوليت هدايت جامعه انسانى باشد پس بايد ذريّه يعنى دوازده امام معصومعليه‌السلام مقام و منصب الهى را عهده دار شوند.]

با اين اوصاف مردم جاهل و نادان و ناتوان چگونه مى توانند كسى را بعنوان امام بوسيله راءى خودشان انتخاب كنند؟!

در استدلال امام رضاعليه‌السلام به آيه شريفه دونكته مورد استفاده قرار مى گيرد:

١ - عظمت علم و ايمان امامان معصومعليه‌السلام ٢ - عجز وناتوانى انسان

اما نكته اول : مقام علم و دانش امامان معصومعليه‌السلام در يك سطح خيلى وسيع و گسترده اى است كه تمام علماء و دانشمندان روزگار اعم از معاصرين و غير آن را مبهوت و حيران ساخته است نمونه بارز وروشن آن جمله ايست كه از زبان مبارك حضرت اميرعليه‌السلام بيان شده است مى فرمايد: .(ايُّها النَّاسُ، سَلُونى قَبْلَ اَنْ تَفْقِدُونى فَلاَنَا بِطُرُقِ السَّماءِ اَعْلَمْ مِنِّى بِطُرُقِ الا رْضِ)..(٤٦)

ترجمة : .(اى مردم ، هر چيزى كه مى خواهيد ازمن سئوال كنيد قبل از آنكه ازميان شما نرفته ام ومن به راههاى آسمان از راههاى زمين آگاهترم )

.(و در خطبه ٩٣ باز مى فرمايد: تا از ميان شما نرفته ام [زنده هستم ] هر نوع سئوالى داريد بپرسيد و تا روز قيامت هر حوادثى كه بيايد براتيان روشن كنم )

و در جاى ديگر از نهج البلاغه آمده است : بَل اندَمَجْتُ عَلى مَكْنُونِ عِلْمٍ لَوْ بُحْتُ بِهِ لاَ ضْطَرَبْتُمُ...(٤٧)

ترجمه : من دريك علمى واقع شده ام اگر براى شما آن علوم را آشكار سازم مضطرب و لرزان مى شويد.

در باره علم و دانش حضرت اميرعليه‌السلام و يازده فرزند معصومشعليهم‌السلام كسى را ترديدى وجود ندارد حتى دشمنان سر سخت شان هم اين واقعيت را قبول دارند ليكن با پذيرفتن قابليّت و فضيلت خاندان عصمت وطهارت براى احراز مقام ومنصب الهى [يعنى امامت ] از حق حمايت نكردند و لذا در هنگام بيان علم و فضيلت و كمال حضرت اميرعليه‌السلام نتوانستند از علم و دانش خودشان استفاده درستى بنمايند وقتى كه ابى الحديد آن دانشمندان بزرگ سُنّى ، در باره سخنان اميرالمؤ منينعليه‌السلام به شرح و تفسير مى پردازد و در حدود بيست جلد كتاب بعنوان شرح براى نهج البلاغه مى نويسد و چندين بار درهمين شرح خودش به عظمت حضرت اميرعليه‌السلام اعتراف مى كند كه رسولخداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم فرمود: انّ الامامة حقه ، و انه اولى بها من جميع النّاس

اينكه امامت حق واقعى على بن ابيطالبعليه‌السلام است وايشان به اين مقام از تمام مردم اولى و لايق تر هستند و در ادامه مطالب مى گويد كه استاد ابوالقاسم بلخىرحمه‌الله اين نكته را با صراحت كامل بيان كرد:

كه اگر بعد از وفات رسولخداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم حضرت علىعليه‌السلام براى گرفتن حق واقعى و مُسلّم خويش دست به شمشير مى زد در اين صورت مخالفين ايشان هركس باشد فاسق است و براى ما واجب است كه مخالفين علىعليه‌السلام را فاسق بدانيم زيرا رسولخداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم بارها مى فرمود: على مع الحق و الحق مع على يدور حيثما دار و يا درجائى مى فرمود: حرْبُك حَربى ، سِلُمك سِلمى يعنى : حق وعلى باهم هستند در ميان آنها جدائى غير ممكن است هرجا علىعليه‌السلام باشد آنجا حق و مطلوب خداست و حضرت رسولصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم فرمود هركس با تو بجنگد با من جنگ كرده و هركس با تو صلح وسازش كند با من صلح نموده است(٤٨)

ساسيت حضرت اميرعليه‌السلام بر طبق سياست رسولخداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم بود و گروهى كه عمر بن خطاب را در سياست از همه قوى مى دانند كاملا راه اشتباه رفته اند وحتى عدّه اى معاويه را درسياست از آن حضرت مقدم مى دانند به هرحال همه در فهم معنى سياست حق مطلب را درست درك نكرده اند زيرا امير مؤ منان علىعليه‌السلام در برنامه هاى خويش به تمام قيودات شرع مقدس اسلام مقيد بود ليكن سياستى كه در عمرو يا معاويه و و... وجود داشت بر مبناى قياس و استحسان و مصالح مرسله بوده يعنى بر طبق علاقه و ميل خودشان رفتار مى كردند هر چند مخالف دستورات اسلام بوده باشد وحضرت اميرعليه‌السلام هميشه امورات دنيوى را مطابق دين اجراء مى كرد همانطور كه رسولخداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم مطابق دين كه همان وحى الهى بود رفتار مى كرد.(٤٩)

و در جاى ديگر مى گويد: .(و انَّ عَليّاعليه‌السلام لم يكن فيه نقص يحتاج اِلى ان يُتمَّم بالخلافة وكانت الخلافة ذات نقص فى نفسها فَتمَّ نَقصها بولايته ايّاها).

حضرت علىعليه‌السلام ، يك انسان كامل بود و هيچ نقصى در ايشان وجود نداشت كه بوسيله خلافت جبران نمايد بلكه خلافت در ذات خويش ناقص بود و اين نقص بوسيله ولايت وامامت آن حضرت كامل گرديد.(٥٠)

ايشان با صراحت تمام مى گويد كه شخصيت حضرت اميرعليه‌السلام كامل بود و از تمام عيب و نقص وخطاء معصوم بود و خلافت محتاج چنين انسان كامل بود تا در مسير واقعى خويش پياده شود.

اما با كمال تاءسف همين شخص كه اين همه از مقام و منزلت حضرت علىعليه‌السلام بحث مى كند و بر حقانيت آن بزرگوار اعتراف مى كند در مقدمه شرح نهج البلاغه اش مى گويد:

الحمدللّه الذّى قدَّم المفضول على الفاضل(٥١)

شكر و سپاس خدائى را كه مفضول را بر فاضل مقدم كرد.

يعنى انسان ناقص ونادان و جاهل را بر فرد كامل ومعصوم مقدم نمود كه بعد از رسولخداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم خلافت در اختيار ابوبكر و عمرو... قرار گرفت در اينجا چند نكته بچشم مى خورد:

١ - اينكه حضرت علىعليه‌السلام فاضل و كامل و معصوم است ابوبكر و... مفضول وناقص و جاهل هستند.

٢ - اين تقدّم را وقتى كه بخدا نسبت مى دهد نهايت ظلم وجنايت را مرتكب شده است زيرا در آيات زيادى به اولويّت ومقام شامخ حضرت اميرعليه‌السلام اشاره شده است و برمؤ منان اطاعت ايشان فرض و واجب شده است و بر طبق نقل احاديث بى شمارى از رسولخداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم مبنى اينكه بعداز من ولايت وامامت مخصوص حضرت علىّعليه‌السلام است

٣ - نسبت دادن تقدم مفضول بر فاضل بخداوند گناه نابخشودنى است

____________________