نقش امامت در زندگی انسانها

نقش امامت در زندگی انسانها0%

نقش امامت در زندگی انسانها نویسنده:
گروه: اصول دین

نقش امامت در زندگی انسانها

این کتاب در موسسه الحسنین علیهما السلام تصحیح و مقابله شده است.

نویسنده: سيّد حميد فتاحى
گروه: مشاهدات: 16162
دانلود: 2331

توضیحات:

نقش امامت در زندگی انسانها
جستجو درون كتاب
  • شروع
  • قبلی
  • 84 /
  • بعدی
  • پایان
  •  
  • دانلود HTML
  • دانلود Word
  • دانلود PDF
  • مشاهدات: 16162 / دانلود: 2331
اندازه اندازه اندازه
نقش امامت در زندگی انسانها

نقش امامت در زندگی انسانها

نویسنده:
فارسی

این کتاب در موسسه الحسنین علیهما السلام تصحیح و مقابله شده است.

تفاوت دو حركت

حركتى را كه پيامبر اسلامصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم در مدت زمان بيست وسه سال تحويل تاريخ بشريت داده است نشان دهنده ارزشهاست وبا معيارتقوا و پرهيزكارى صلاحيت افراد را مورد ارزيابى قرار مى دهد.

برنامه حركت بعد از پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم چهره ويژه اى داشت و آن اينكه در ظاهر هدف و شعار اسلام بود ليكن با خود اسلام ، اسلام را نابود مى كردند يكى از مهمترين مورد در نابود كردن حركت پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم اين بود كه تقوا وپرهيزكارى را از معيار بودن در تشخيص صلاحيت ها، از كار انداختند و بجاى آن كسى كه در جهت مخالفت تقوا حركت مى كند و هيچ محدوديّتى در معصيت بخودنمى بيند مورد پذيرش قرار مى گرفت و دريك كلام :

اشخاصى كه به معيارهاى دينى پايبند وبه تمامى دستورات پيامبر اسلامصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم مقيّد بودن به عنوان مخالف تلّقى مى شدند بدعت ها وارد دين خدا نمودند واصحاب بزرگوارى را مانند ابوذر و ابن مسعود و... اذيّت كرده وبه محل هاى ناگوار تبعيد مى نمودند و از افراد فاسقى مانند وليد حمايت كرده و و حدود الهى را در مقابل اعمال كفرآميز آنها تعطيل مى نمودند...(١٠٩)

حركتى كه بعد از رحلت جانگداز پيام آور اسلامصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم شروع شد يك حركت كاملا مخالف بود يعنى رسولخداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم در مدّت زمان نبوّت كه بيست و سه سال بود تاريخ جديدى با سرنوشت تازه ، براى جامعه انسانى ، خصوصا اعراب جاهلى ، مرحمت فرمود ليكن بعد از وفات آن حضرت ، حركتى درعكس آن بمدت بيست و پنج سال ادامه يافت و خدمت بيست و سه سال در ميان تاريخ مانند آفتاب مى درخشيد ليكن ابرهاى غليظ جهل ونادانى ، جلونور آفتاب را گرفت وغلظت ابرها وطوفانها بعداز وفات رسولخداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم دريك سطحى بود كه روز روشن ، براى مردم شب ظلمانى گشت بجز چند ستاره ، در آسمان تاريخ اسلام روشنائى اميد بخش چيزى ديگرى وجود نداشت بلكه جامعه آن روز خود را به دوران جاهليت رسانده و دوسال هم ،از جاهليّت وتوحّش آن عصر، عقب تر حركت كردند دستورات دينى را، با جرئت تمام ازبين مى بردند وانسانهاى مشرك ونادان را، بعنوان والى ورئيس و يا فرمانده تعيين مى كردند وتمامى اطلاعات وگزارشها را، از فاسدترين افراد مى گرفتند بعداز اين دوران تلخ و ناگوار برجهان بشريت خصوصا مسلمانها، رحمت خدا از پشت ابرهاى غليظ هواپرستان وجانيان ، وظالمان تاريخ بشر مانند آفتاب درخشان بيرون آمد وهمگان را در شعاع نور ولايت وعدالت الهى قرار داد تا جائيكه فرمود در مدت بيست و پنج سال بر هركسى ظلم شده ويا ظلم كرده واز حريم دستورات الهى تجاوز كرده است بايد رسيدگى كنم

( وَاللّه لوَ وَجَدْتُهُ قَد تُزُوِّجَ بِهِ النِّسآءُ و مُلِكَ به الاماءُ لَرَدَدْتُهُ فاِنَّ فىِ العَدْلِ سِعَةً، و مَنْ ضَاقَ عليه العَدْلُ، فالْجَوْرُ عَليه اَضيَقُ ) .(١١٠)

ترجمه : بخدا قسم اگر ببينم كه با اموال مسلمين و [بيت المال ] كسى ازدواج كرده و صداق او را ازاين مال پرداخت نمود يا از اين راه مالك كنيزانى شده است تمامى اموال را به محل واقعى خودش بر مى گردانم براى اينكه در عدل گسترده گى وجود دارد و كسى كه عدالت را تحمّل نمى كند [تا خود و ديگران بتوانند براحتى زندگى كنند] بنابراين ظلم بر او ناراحت كننده تر خواهد بود آثار جنايت بار بيست و پنج سال مولودى كثيف و غير مسلمانى بنام معاوية بن ابو سفيان را بوجود آورده وآن را در برابر علىعليه‌السلام آن آفتاب رحمت و معدن علم الهى قرار داد تا جائيكه طلوع آفتاب ولايت بعداز بيست وپنج سال حركت معكوس با حركت رسولخداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم حدود پنج سال دوام پيدا كرد و در اين مدت كوتاه ، مانند يك باغبان دلسوز علفهاى هرز و رشدهاى نادرست جامعه اسلامى را اصلاح كرد ليكن دشمن در ادامه حركت زمان جاهلى با سه قيافه ، خود را آشكار ساخت كه در لسان حديث نبوىصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم به قاسطين وناكثين ومارقين تعبير يافته اند وآن حركت سالم و درست اسلامى را، با موانعى مواجهه ساخته ودرهر عصر وزمان با چهره هاى پليدى ظاهر شدند و امامان معصومعليه‌السلام را براى هميشه با سَمّهاى كشنده و ظالمانه خود مسموم كرده وجامعه بشرى را به ضلالت و گمراهى كشاندند.

بيست و پنج سال بعد از رحلت پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم

حضرت علىعليه‌السلام در هدف نهائى آنها مى فرمايد:

حَاوَلَ القَوْمُ اِطْفاءَ نُورِ اللّهِ مِن مِصباحِهِ و سَدَّ فَوَّارِهِ مِنْ يَنْبُوعِهِ، و جَدَحُوا بينى وبَينَهُمْ شِرْبا و بئيا .(١١١)

قوم مخالف تصميم گرفتند كه نور خدا را از چراغش خاموش كنند و جريان پر فشار آب زلال اسلام را از سرچشمه اش ‍ قطع كنند ومخلوط كردند در ميان من وآنها جرعه آبى كه بيمارى وباء را بوجود مى آورد.

نور خدا در جهان هستى خصوصا كره زمين حضرت محمّد بن عبداللهصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم و اهل بيت او هستند و جهان تمامى نور و روشنائى خودش را از آنها مى گيرد حتى حيات و زندگى موجودات خصوصا انسان به اين خاندان وابسته است و در حديث معراج آمده است

يا محمّد اَنتَ عَبدى و اَنَا ربُّكَ، فايّاىَ فَاَعْبُدْ، و عَلَىَّ فتوكَّلَ، فانَّكَ نُورى فى عبادى وَرَسولى الى خَلقى .(١١٢)

اى محمّد تو بنده منى و من پروردگار توام ، مرا بندگى كن و برمن توكل و اعتماد كن ، و تو خود نور منى درميان بندگانم ، فرستاده منى بسوى آفريدگانم

در زيارت شريف جامعه آمده است :

خَلَقَكُمْ اللّهُ اَنْوارا فَجَعَلكُمْ بِعَرْشِهِ مُحدِقين ، حَتّى مَنَّ علينابكُمْ...(١١٣)

خداوند شما [اهل بيت ] را نور آفريد و بر عرش خويش محيط قرار داد [تا اينكه بعد از مدتها و زمانها] برما [جامعه انسانى ] منّت نهاد و شما را به ميان ما فرستاد.

بيست و پنج سال بعداز وفات رسولخداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم مانند ابر غليظ در مقابل آفتاب نبوت قرار گرفته و هدف اين گروه خاموش كردن نور خدا بود و مى خواستند جامعه آن روز را به قبل از اسلام برگردانده وخواسته هاى نادرست وغير انسانى خودشان را بدست آورند اگر كسى بادقت وانصاف به اين مدت از تاريخ مطالعه نمايد نمى تواند آن را از دوران تاريخ اسلام حساب كند بلكه خواهد گفت كه اين مدت در جهت نابود كردن ارزشهاى دينى ومعنوى اسلام قرار گرفته بود با اينكه گروهى در اثر بى توجهى وعدم التفات به حقيقت اسلام ، وبا مطالعه در كتابهاى غير معتبر، بر كرسى قضاوت نشسته و در جريانات و حوادث تاريخ اسلام ، اظهار نظر مى كنند مبنى براينكه در بيست وپنج سال پيامبر اسلامصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم مورد توجه واحترام بود تنها مخالفت در باب امامت و ولايت حضرت علىعليه‌السلام است

مخالفت چنانكه بعد از رحلت پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم آشكار گرديد به شخص حضرت اميرعليه‌السلام متوجه نبود بلكه با اساس اسلام مخالف بودند تا جائيكه به شخصيت پيامبر اسلامصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم هتك حرمت نموده و با جعل احاديث دروغ شرائط خاصّى را بوجود آوردند كه افرادى مانند معاوية بزبان پيامبر اسلام ، يكفرد صالح ومؤ من و و... تعريف مى شد وهمين معاوية در ادامه آن حركت بيست وپنج سال عداوت و خصومت با اسلام ، باصراحت مى گفت هدف من از بين بردن اسلام است در اين زمينه داستانى را مطالعه كنيم

هدف آنها از بين بردن اسلام است

زبير بن بكّار از مطرف فرزند مغيرة بن شُعبه نقل مى كند:

من همراه پدرم مغيره به مسافرت شام رفته وبر معاويه وارد شديم و مغيره درآن زمان فرماندار معاويه بود ليكن دوستى شان تا عصر جاهليت قدمت داشته است

پدرم هر شب به مجلس شبانه معاويه رفته ومدتى با او هم صحبت بود وبه شب نشينى مى گذارنيد اوهر شب هنگامى كه بخانه باز مى گشت از كياست و فراست معاويه نقل مى كرد.

امايك شب كه از نزد معاويه باز گشت از غذا خوردن امتناع ورزيد ومن او را سخت پريشان ديدم بالاخره از پدرم سئوال كردم چرا در اين شب اين قدر ناراحتى ؟ گفت : فرزند: من از نزد خبيث ترين وپليدترين مردم باز گشته ام ؟

گفتم براى چه ؟

اوهميشه جريان شب نشينى ها را بر ما تعريف مى كرد و از كياست معاويه سخن مى گفت ليكن امشب مى گويد: من از نزد خبيث ترين وكافرترين مردم آمده ام من علت را پرسيدم مگر چه شده است ؟

گفت : مجلس معاويه خالى از اغيار بود من بدو اظهار كردم اى اميرالمؤ منين تو به آرزوها و امالت رسيده اى حال اگر با اين سن كهولت بعدل و داد دست زنى ، وبا ديگران به مهربانى رفتار نمائى چقدر بجاست وبخويشاوندانت بنى هاشم نظر لطفى كنى وصله رحم بنمائى چه مانع در پيش است ؟

معاويه در پاسخ گفت واى برتو، اين آرزوى سخت دور از دسترس وانجام ناشدنى است افرادى مانند ابوبكر وعمر وعثمان ، خيلى زحمت كشيدند ولى با مردنشان نامشان هم مرد درحالى كه نام اين مرد [فرزند ابو كبْشه ] مقصود پيامبر اكرمصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم است واين لقبى است كه كفار قريش به طعنه به آن حضرت داده اند هر روز پنج بار در سراسر جهان اسلام بفرياد بانگ مى زنند به بزرگى ياد مى كنند (اشهد انَّ محمّدا رسولُ اللّه ).

تو فكر مى كنى چه عملى در چنين شرائطى باقى خواهدماند؟ و چه نام نيكى پايدار است اى بى مادر؟ نه بخداى سوگند آرام نخواهم نشست مگر اين كه اين نام را دفن كنم واين ذكر و ياد را بخاك بسپارم )).(١١٤)

مرز حلال وحرام الهى

امام در هر عصر وزمان پاسدار واقعى اسلامى است وحريم دستورات الهى را با قول و فعل وتقريراتش مشخّص مى كند وجامعه انسانى را در تنظيم برنامه هاى زندگيشان هدايت مى كند اگر درباره حلال وحرام بطور دقيق مطالعه شود روشن است هركس نمى تواند در اين جهت اظهار نظر كند مگر آن انسانى كه نسبت به آنها آگاهى كامل داشته باشد.

بعنوان مثال : جريان برق در برنامه هاى زندگى بكار گرفته مى شود وانسان بدينوسيله در كارگاه ها يا در كارخانجات ويا درمحيط خانه ازآن استفاده مى كند ليكن خطرهائى كه ازهمين وسيله متوجه انسان مى شود خيلى ناگوار است و قابل جبران نيست بهترين راه براى هركس دراستفاده از اين ابزار زندگى توجه به كيفيت استفاده است كه توسط كارشناس برق مشخص مى شود.

در برنامه هاى زندگى تشخيص حلال وحرام بايد توسط افراد آگاه ومتخصّص به جامعه انسانى ، تحويل داده شود تا خطرهاى ناگوار اعمال گناه واثرات مثبت اعمال نيك وحلال براى هر انسانى روشن شود.

امام معصومعليه‌السلام در هر زمان مسئوليت دارد كه به معرفى حلال وحرام الهى بپردازد وزمينه مبارزه باحرام و توجه به اعمال حلال را درانسانها ايجاد كند. امام رضاعليه‌السلام مى فرمايد:

الاِمام يُحلّ حَلالَ اللّه و يُحرِّمُ حَرام اللّه و قيمُ حُدُودَ اللّه و يَذُبّ عن دينِ اللّه .(١١٥)

امام است كه حلال الهى را حلال وحرامش راحرام مى كند حدود و قوانين خدا را پياده مى كند واز دين الهى دفاع مى نمايد.

تشخيص اين مهم بوسيله فكر وانديشه بشرى ميسّر نخواهد بود بلكه با كسب فيض رحمت الهى مى توان بدان دست پيدا كرد وكسب چنين فضيلتى مقام والائى را در انسان لازم دارد و امامان معصوم و انبياءعليه‌السلام واجد آن بودند كه مانند آفتاب در متن جامع مى درخشيدند و درشعاع نور ولايت همواره و ناهمواريهاى مسير زندگى براى مردم مشخص ‍ مى گردد.

اگر آفتابى درميان نباشد و بر جريان زندگى ظلمت شب غلبه كند هيچ فردى نمى تواند در طىّ اين مسير بدون اضطراب ونگرانى قدم برداشته و خود را از خطرهاى جدّى وناگوار نجات دهد امّا وقتى كه چراغ فروزان الهى از ميان طبقات ظلمانى شب ، خود را آشكار مى سازد تمامى اضطرابها وپريشانيها و دلهره هاى انسان ، پايان مى گيرد و او مى تواند به بركت نور آفتاب ولايت وامامت ، موانع موجود را در مسير زندگيش تشخيص دهد وخود را در جهت سالمى قرار دهد.

در (زيارت جامعه آمده است ) السّلامُ عَلى ائِمَةِ الهُدى و مَصابيحِ الدُّجى .(١١٦)

سلام بر امامان وپيشوايان هدايت و چراغهاى فروزان تاريكى وظلمت امت اسلامى باد.

حلال وحرام الهى بوسيله امام معصومعليه‌السلام مشخص مى شود براى اينكه مدار دستورات الهى اوست او امر و نواهى بر بندگان ازناحيه خداى متعال بوسيله امام آشكار مى گردد.

والمُظْهِرينَ لاَِمْرِاللّهِ و نَهيِهِ .

(آشكار كننده امر ونهى الهى شما هستيد).

فصل ششم :امام و ابزار هدايت

هركار و عملى كه شروع مى شود بايد نكات موفقيت آن را مدنظر قرار داد به اين معنى : اين كار چگونه و در چه شرائطى و با كدام ابزارها مى تواند به نتيجه برسد؟ براى اينكه هر عملى كه انسان شروع مى كند متناسب با خود ابزارى لازم دارد و يك فرد موفق آن كس است كه بتواند در جمع آورى وسايل لازم و مناسب كارش ، خود را از مسير درستى عبور دهد.

دعوت انسان بسوى خداى متعال يك حركت خيلى دقيق و ظريف است و يك فرد زمانى مى تواند در اين بخش ، كار و يا عملى را شروع كند كه خود را به آگاهيهاى لازم مُسلّح و مجهّز كرده باشد تابتواند به عمق قلب مردم نفوذ كند زيرا بدون نفوذ به اعماق دل بشر، هيچ پيشرفتى صورت نمى گيرد و به عبارت ديگر: قلب انسان مانند يك حيوان وحشى كه هر لحظه در فكر فرار كردن است رام كردن آن و ايجاد الفت اوّلين قدم در راه رسيدن به خواسته هاى خود مى باشد تا كسى قلب او را تاءليف نكند نمى تواند از آن بهره بردارى نمايد حضرت علىعليه‌السلام مى فرمايد:

قُلُوبُ الرِّجال وَحْشيّةً فَمن تَاءلّفَها اَقْبَلتَ عليه.(١١٧)

قلبهاى انسانها مضطرب هستند هركس بتواند زمينه هاى اءلفت شان را فراهم كند به او روى مى آورند.

گروهى از انسانها در اين مورد به نتائج درخشانى رسيده وافكار عامه مردم را مبهوت وحيران ساخته اند و درمتن تاريخ اگر بطور دقيق مطالعه شود اين حقيقت مانند آفتاب خودش را نشان مى دهد.

اين گروه بنام انبياء و امامان معصومعليه‌السلام معروف گشته اند كه ازميان خود انسانها برگزيده شده ومسئوليت دعوت وهدايت مردم را بسوى كمال مطلق بعهده گرفته اند.

اگر در زمينه حركت ونفوذ آنها در اعماق قلب بشر بطور روشن مطالعه شود اسرار و حكمت آن ظاهر مى گردد و براى هر انسانى كه مى خواهد در جانب حق قدم بردارد و ناآگاهان را به آن آگاه كند بايد با امامت از نزديك آشنا شود تا به شيوه هاى تسخير و تاءليف قلوب مردم مطلع شده و آنها را در محيط كار يا خانواده يا در مدارس و تبليغات وو... بكار گيرد.

يكى از بزرگترين بلكه عمده ترين اشتباهات اين است كه در زمينه هدايت و تربيت وو... از امامت و سيره آنها استفاده نمى شود بلكه در اين مورد بدنبال نظريه و كتابهاى دانشمندان بزرگ رفته تا بتواند از كانال آنها راه نفوذ بر روح و روان مردم را پيدا كند.

در صورتى كه هيچ دانشمندى نمى تواند باتّكاء علم و دانش خود و كاربرد فكرى بشرى در اين زمينه ويا در هر مورد ديگر، اطلاعاتى را در اختيار علاقمندان قرار دهد بلكه توفيق عالمان ومربيّان و دانش پژوهان در اين است كه بتوانند خود را با كانال وحى ارتباط دهند وتمامى بزرگان در هر رشته اى به اين واقعيت اعتراف دارند.

انبياء وامامان معصومعليهم‌السلام در زمينه دعوت مردم از ابزار سالم استفاده مى كردند و در مسير هدايت آنها، به اعمال و رفتار محبت آميز دست مى زدند واز راه محبّت و احترام ، مى توانستند در قلوب مردم جايگاهى ويژه اى پيدا كنند وقتى كه آنتن هاى قلب انسان به سمت محبت واحترام متوجه مى شود و به آن عشق مى ورزد بايد در رسيدن به اين آرزو، از همين مسير وارد شد.

شيوه موعظه

حضرت رضاعليه‌السلام مى فرمايد: الامام و يدعو اِلى سَبيل ربِّهِ بِالحَكَمةِ و المَوْعِظَة الحَسَنَةِ والحُجَّةُ البالِغَة(١١٨)

امام مردم را براه خدا با حكمت و نصيحت زيبا ودليل رسا وروشن دعوت مى كند.

براى حكمت ، معانى ، زياد، از قبيل معرفت و شناخت اِسرار جهان هستى ، و آگاهى از حقايق قرآن و رسيدن به حق از نظر گفتار وعمل وخلاصه (معرفت و شناسائى خدا) ذكر شده است ليكن وقتى كه بعنوان وسيله در دعوت به راه خدا مورد استفاده قرار مى گيرد به معناى علم و دانش و منطق و استدلال است بهرحال نخستين گام در دعوت بسوى حق ، استفاده از منطق صحيح واستدلالات حساب شده است وبه عبارت ديگر: دست انداختن در درون فكر وانديشه مردم و به حركت در آوردن آن ، وبيدار ساختن عقلهاى خفته نخستين گام محسوب مى شود.

دومين ابزار دعوت براه خدا، موعظه حسنه است يعنى استفاده از عواطف انسانها، چرا كه موعظه ، و اندرز بيشتر جنبه عاطفى دارد كه با تحريك آن مى توان توده هاى عظيم مردم را بطرف حق متوجه ساخت

در حقيقت حكمت از بُعد عقلى وجود انسان استفاده مى كند وموعظه حسنه از بُعد عاطفى

ومقيد كردن موعظه به (حسنه ) شايد اشاره بر اين است كه اندرز ونصيحت در صورتى مؤ ثر مى افتد كه خالى از هرگونه خشونت ، برترى جوئى ، تحقير طرف مقابل ، تحريك حس لجاجت او و مانند آن بوده باشد چه بسيارند اندرزهائى كه نتيجه معكوس مى گذارند.

و در قرآن مجيد وقتى كه آيات بعثت مطرح مى شود به اين ابزار اشاره شده است كه انبياء در متن مسئوليت خود از آنها استفاده مى كردند.

( اُدْعُ اِلى سَبيلِ رَبِّكَ بالْحِكْمَةِ وَ المَوْغِطَةِ الحَسَنة و جادِلْهُم بِالَّتى هِىَ اَحْسَنُ .) (١١٩)

ترجمه : با حكمت واندرز نيكو بسوى راه پروردگارت دعوت نما، و با آنها به طريقى كه نيكوتر است استدلال ومناظره كن

و در آيات زيادى به اين مهمّ اشاره شده است ورمز موفقيت انبياء هم در بكارگرفتن همين ابزار بوده است امامان معصومعليه‌السلام اجراء كنندگان دستورات الهى ، با دقت تمام به اين مهمّ عنايت داشته و در سخت ترين شرائط از زمان ومكان ومحيط بازهم ، ابزار درست وسالم دعوت و معاشرت را فراموش نمى كردند واين حقيقت در سيره آن عزيزان خدا كاملا مشاهده مى شود.

حجت بالغه چيست ؟

حجت در اصل از مادّه حج به معنى قصد مى باشد و به جاده و راه كه مقصود ومنظور انسان است ((مَحجّه )) گفته مى شود گوينده مى خواهد بوسيله آن مطلب خود را بر ديگران ثابت كند. و با توجّه به معنى بالغه روشن مى شود كه دلائل خداوند براى بشر از طريق عقل ونقل و بوسيله دانش وخرد و هم چنين فرستادن پيامبران ، از هرنظر روشن و رسا است بطورى كه هيچ جاى ترديد براى افراد باقى نمى ماند.

معناى بالغه يعنى رسا، دليلى كه شنونده را بخود متوجه كرده وتمامى زمينه هاى فهميدن را در اختيار او قرار مى دهد جائيكه هيچ شبهه اى در درك مطلب باقى نماند.

شيوه دعوت براه خدا

يكى از ويژه گيهاى پيشوايان معصومعليه‌السلام سهل و ساده بودن بيان آنهاست يعنى هدف مربيّان آئين توحيدى اين بود كه مطلب را براى شنونده قابل هضم قرار مى دادند همانطور، مادرِ، دلسوز ومهربان ، براى فرزندى كه هنوز دندان ، در نياورده غذا را در دهان خود چنان خورد مى كند تا براى نوزادش قابل هضم باشد در غير اين صورت ناراحتى هائى را به دنبال دارد آموزگاران تعليم و تربيت يعنى انبياء و امامان معصومعليهم‌السلام تا اين حدّ، مطالب را روشن مى كردند تا مخاطب در هضم آن دچار هيچ مشكلى نشود و اين الگوى دعوت براه خدا، توسط رهبران دينى براى تمام كسانى كه مى خواهند در اين زمينه كار كنند مى باشد بعبارت ديگر:

كسى كه مى خواهد در هدايت و ارشاد ديگران كار كند و آنها را با سخنرانى يا تاءليف كتاب و يا به هرشيوه ديگر براه خدا دعوت كند بايد سخنان خويش را چنان رسا وروشن بيان كند تا شنونده را هيچ زمينه اى كج فهمى وجود نداشته باشد.

وقتى كه انسان در سخن گفتنش يا تاءليف كتابى با الفاظ بازى مى كند با كلمات و جملات متشابهه وارد بحث شود در اين حال از اول بحث تا آخر آن هيچ اميدى براى مخاطب يا مطالعه كننده در درك مطلبى باقى نمى گذارد و چنين مى پندارد كه با اين روش مى تواند در افكار وانديشه ها جاى پائى براى خود باز كند ولى بايد در اين مورد تجديد نظر كرد زيرا فهم مطلب و فهماندن آن اگر هدف قرار بگيرد بايد مانند يك مادر دلسوز در زير دندانهاى تفكر وانديشه خود، مطلب را چنان سهل و ساده قرار داد تا بينندگان و شنوندگان ، به مجرد تماسّ، هيچ مشكلى بين خود و فهم مطلب نداشته باشند.

با كمال تاءسف قضيه برعكس است كه گوينده يا مؤ لّفى نمى گويد اشكال نفهميدن مردم به من متوجه است كه نتوانسته ام پوسته هاى درهم پيچيده شده را از سيماى مطلب كنار زده ومغز شيرين ولطيف آن را كه به آسانى قابل هضم است در اختيار علاقمندان قرار دهم حتّى اشتباه داستان بجائى رسيده كه عدم درك مطلب نويسنده ياگوينده اى براى مردم از افتخارات ونشانه هاى فضل وعلم و دانش او بشمار مى رود واگر دانشمندى بتواند در ساده ترين بيان بزرگترين مطالب علمى و فلسفى را بيان كند كه از نبوغ و دانش او حكايت دارد مورد قبول واقع نمى شود و از او به عنوان فرد كم سواد ياد مى كنند.

اگر شكافتن و ساده كردن مطلب علمى به اندازه فكر وانديشه مردم ، كم سوادى تلّقى شود بايد گفت انبياء وامامان معصومعليه‌السلام كم سوادترين افراد جامعه بودند كه مى توانستد مطالب مهمّ و لازم را بازبان سهل و ساده به آنها ياد بدهند.

و اگر درست قضاوت كنيم : در مسير دعوت براه خدا اين همه اصطلاحات و الفاظى كه در كتب فلاسفه يا در زبان متصوّفين و عارفان تصنّعى مطرح است به مشكلات فهم مطلب افزوده اند و چنان گرفتارى ايجاد كرده اند كه اغلب مردم در الفاظى مانند: واجب الوجود وتعريف وجود و ماهيّت و وحدت الوجود، مى يار... به اتلاف اوقات شريف خود،مشغول هستند آيا در شيوه دعوت پيشوايان دينىعليه‌السلام چنين الفاظ ومطالبى وجود دارد؟ آيا گرفتار كردن افكار دانش پژوهان باين گونه مطالب ، در پيشگاه خداى متعال مسئوليت ندارد؟

آيا وقت و زمان آن نرسيده همگى اعتراف كنيم مبنى بر اينكه مشكل در فهم مطالب به زبان وقلم نارساى ما متوجه است ولى اولياء خدا با حجت وبيان رسا، توانستند به عمق وجود بشر نفوذ كرده و چراغهاى خاموش دلشان را، با آموزشهاى دينى روشن كنند و خداى سبحان قادر است با اجبار والزام تمامى مردم جهان را هدايت كند ليكن در مقام ارزش ، هدايت اجبارى را مزيّتى وجود ندارد بلكه بوسيله انبياء وامامان معصومعليهم‌السلام تا آخرين مرحله درجهت درك مطلب بندگانش را يارى فرمود كه با حجت بالغة ، زمينه هدايت وكمال مردم را فراهم كنند و قرآن در اين مورد مى فرمايد:

( قُل فَللّهِ الحُجَّةُ البالِغَةُ فَلَوشآء لَهَديكُمْ اَجْمَعيِنَ .) (١٢٠)

ترجمه : بگو براى خدا دليل رسا [و قاطع ] وجود دارد [بطورى كه هيچ كس نمى تواند بهانه اى پيداكند] اما اگر او بخواهد، همه شما را از [راه اجبار] هدايت مى كند [ليكن چنين هدايتى را ارزش ومزيّتى نخواهد بود.]

دعوت به راه خدا يكى از مهمترين بلكه عمده ترين وظيفه رهبران دينى است و در اين مسئوليّت خيلى مهمّ، هدف تربيت نوع بشر مى باشد وانسان تشنه بدنبال آب زلال است كه رفع عطش كرده وخود را از هلاكت نجات دهد وهر كسى نمى تواند منبع و سرچشمه ، آب زلال هدايت و كمال مردم ، قرار گيرد ليكن انسانهائى كه در اوج مقام بندگى قرار گرفته و دريك وابستگى كامل بخداى سبحان ، به زندگى خود ادامه مى دهند مى توانند سرچشمه آب زلال هدايت واقع شوند واگر در تعريف مقام و مسئوليّت امام و رسول يا نبى ، تعبيرى داشته باشيم بايد گفت : به بنده گان شايسته ومخلص خدا مقام ، امامت و يا نبوت عطاء مى شود وتا در كسى وابستگى كامل به كمال مطلق حاصل نشود هيچ وقت نمى تواند در دعوت مردم به راه خدا،از راه حكمت وموعظه حسنه يا حجّت بالغه وارد شود انسان وابسته به دنيا هيچ وقت نمى تواند اين سه اصل را با شكستن كبر و غرور و هواهاى نفسانى خود رعايت كند و پوست هاى زبر و خشن ميوه را با آرامى و دقت بكَند و مغز شيرين ولطيف آن را كه برهمگان مطلوب است در اختيار مردم قرار دهد وبجاى پرداختن به الفاظ بيگانه از فرهنگ قرآن و عترت ، و اتلاف اوقات گرانمايه دانش پژوهان ، غرور و علاقه هاى نفسانى خود را تعديل كند و در فكر خود نباشد كه از پند و نصيحت ويا تاءليف كتاب و سخنرانى وتدريس وو... برايش افتخارات مادّى و دنيوى نصيب شود بلكه در فكر اداء وظيفه بوده و سفره رنگين خود را با حرفهاى سهل وساده و دور از شبهه و وسوسه مطرح كند و از عنايت و توجّه به خدا در تاءثير كلام وكتاب ونصائح وپندش غفلت نورزد كه هر مطلبى بدون اراده خدا نمى تواند در شنونده تاءثيرى ايجاد كند.

امامان معصومعليه‌السلام مصداق بارز اين حقيقت در هر شرائطى به فكر اداء وظيفه بودند و در دوران عمر شريف شان اين سه اصل را بطور كامل پياده نموده ومردم را براه خداى متعال دعوت مى كردند.

فصل هفتم :امام آفتاب رحمت خداست

در يك نگاه به كائنات و جهان هستى ، تابلوى زيبا كه مزيّن به تمام دقّت ها هندسى است وسرمايه هاى لازم يك زندگى معتدل و ارزشمند را با خود دارد در مقابل ما قرار گرفته و با ما سخن مى گويد مبنى براينكه : كره زمين با همسايگان خود در يك مدار مشخّص و معيّن قرار گرفته و هر كدام با رعايت وضع خود مانند كاروانى در فضاى پهناور جهان از جنوب بسوى شمال رهسپار است وسرعت اين حركت در هر ثانيه ١٩ كيلومتر ونيم در يك سال در حدود /٦١٥ ميليون كيلومتر است(١٢١) زمين ماهم يكى از اعضاء اين كاروان است و در اين مسافرت با اين كاروان با شكوه همراه است و اگر لحظه اى توقّف كند از كاروان [منظومه شمسى ] عقب مى ماند و در نتيجه ظلمت و سردى مرگبار و وحشتناكى سطح زمين را فرا مى گيرد و رشته حيات از هم گيسخته مى شود ديگر از باد و باران وشب و روز و بهار و تابستان نه نامى و نه نشانى مى ماند بالاخره نام زمين از طومار وجود محومى گردد.

و كليه ستارگان كهكشان در مدارهاى مختلف برگرد مركز آن مى گردند خورشيد نيز در هر ثانيه ٢٧٠ كيلومتر و درهر ساعتى ٩٧٢ هزار كيلومتر بدور اين مركز حركت مى كند و زمين نيز مانند ساير اعضاء منظومه شمسى در اين حركت با خورشيد همراه است

خورشيد كره بسيار بزرگى است و به .عقيده ما بهترين راه بيان عظمت آن اين است كه آن را بازمين مقايسه كنيم :

حجم خورشيد يك ميليون و ٣٩١ هزار برابر حجم كره زمين است

يعنى اگر يك ميليون و سيصدونود و يك هزار كره زمين را روى هم بگذاريم به اندازه كره عظيم (خورشيد). خواهد شد و هزاران كره زمين را مى توان در شكم خورشيد جاداد.

با در نظر گرفتن اينكه حجم كره زمين (/٠٠٠/٠٠٠/٣٢٠/٠٨٣/١) يك هزار و هشتاد و سه ميليارد و سيصد و بيست ميليون كليومتر مكعب است.(١٢٢)

در اين مقايسه عظمت اين چراغ فروزان براى ما روشن مى گردد.

و در عصر و زمانى كه از علم و امكانات موجود خبرى نبود قرآن مجيد اسرارى را از ستاره خورشيد ويا ساير افلاك در اختيار ساكنان كره خاكى قرار داد.

( وَالشَّمْسُ تَجْرِي لِمُسْتَقَرٍّ لَّهَا ۚ ذَٰلِكَ تَقْدِيرُ الْعَزِيزِ الْعَلِيمِ ) .(١٢٣)

خورشيد در مقّر و جايگاه خود حركتى دارد كه با تقدير و اندازه گيرى خداى دانا و توانا صورت مى گيرد.

خورشيد مانند كارخانه بزرگى است كه در داخل آن فعل وانفعالات شديدى صورت مى گيرد وانرژيهائى كه توسط آن ، ايجاد مى شود در هر ثانيه چهار ميليون تن انرژى صادر مى كند مانند مادر دلسوز و مهربان نيازمنديهاى اعضاء خانواده را بر طرف مى كند.

زمين سوّمين سيّاره منظومه شمسى است با فاصله نسبتا زيادى كه از اين منبع نور و حرارت دارد مقدارى كمى از تشعشع خورشيد را دريافت مى كند واين بخاطر فاصله آن از كره زمين است كه در ١٤٩ ميليون و ٥٠٠ هزار كيلومترى زمين واقع گرديده

نقش خورشيد در پرورش جانداران

تشعشع جان بخش خورشيد دانه ها را در دل خاك مى روياند موادّغذائى موجودات زنده را فراهم مى سازد ما براى تاءمين حيات خود از انواع محصولات وماءكولات استفاده مى كنيم ولى بايد توجه داشته باشيم كه همه اين مواهب ، پرورش يافته نوازش وتابش پر بركت خورشيد است

گياهانى كه مواد غذائى جانداران است بدون انرژى خورشيد نمى توانند پا به عرصه وجود گذارند.

خورشيد نه تنها روزها كانون زندگى ما را روشن مى كند بلكه شبها نيز خانه ما را روشن مى سازد درختان و شمع و چراغ و ساير وسايل كه در روشن كردن مورد استفاده واقع مى شوند همه به بركت اشعه آفتاب است كه در آنها ذخيره شده ، نفت و يا جريان (الكتريستيه ) و هر چيزى كه درسوخت و ساز و يا روشنائى محيط زندگى و كارخانجات وو... همه از بركت خورشيد است حتى گوشت ، سبزى ، ميوه ، كره ، ونان و مانند آنها همه از نوازشهاى گرم (خورشيد) است

و در توليد باد وتصفيه هوا واز بين بردن ميكروب هاى خطرناك براى تمام جانداران خصوصا انسان نقش بسزائى دارد و در دوران قديم گرمايه ها بوسيله خورشيد مورد استفاده قرار مى گرفت

گرمابه تاشكند

اگر ذرّه بين هاى كوچكى را در مقابل آفتاب قرار دهيم اين وسيله كوچك با متمركز ساختن اشعّه خورشيد حرارت در يك نقطه ايجاد مى كند و روى همين اصل هم اكنون براى گرم كردن گرمابه هاى عمومى در تاشكند دستگاهى كه داراى (آينه مقعّر) بسيار بزرگ نصب كرده و دركانون آن ديگ هاى بخار قرار داده اند وباين وسيله آب و هواى گرمابه را كاملا گرم مى كنند و موردبهره بردارى قرار مى دهند.(١٢٤)

با اختصار تمام به فوائد ونقش آفتاب در پروراندن موجودات اشاره شد واينكه اگر خورشيد فروزان دست به خاموشى بزند و چهره نورانى خود را بپوشاند تمام موجودات كره زمين بلكه منظومه شمسى ازهم گيسخته وبه نابودى كشانده مى شوند زيرا هر ماده حياتى ، حيات و زندگى خود را از خورشيد مى گيرد دانه ها را در دل خاك ماهيها را در زير دريا، و و... پرورش ‍ مى دهد و به مسير رشد هدايت مى كند از هنگام طلوع بفكر پيدا كردن موجودات اعم از گياهان وحيوانات وجمادات [كه در ظاهر جامداند(١٢٥) ] مى باشد و با كمال احتياط و آرامى اشعّه خود را در جهت آنها قرار مى دهد و بتدريج موجودات از استراحت شبانه دست برداشته و از نور آفتاب انرژى گرفته و هركس به برنامه هاى روزانه خودش ادامه مى دهد خورشيد مانند يك مادر مهربان هميشه دركنار فرزندانش نشسته به خواسته هاى آنها پاسخ مى دهد واز هيچ كوششى در پيشرفت و سعادت آنها دريغ نمى كند و درهنگام غروب زمينه هاى لازم را در استراحت آنها فراهم مى كند و بصورت تدريجى آنها را در جهت خواب واستراحت نوازش مى كند تا آنها استراحت كنند وبدينوسيله خود را براى فرداى زندگى آماده كنند ليكن مادر هميشه بيدار است ودست از نوازش وتربيت بر نمى دارد واين حركت پرورشى آفتاب به كره زمين منحصر نيست بلكه سيّارات زيادى با ستاره گان ديگر از اطعام پربركت آن بهره مند مى شوند.

چند مطلب را از نقش آفتاب در پرورش موجودات آموختيم :

١ - خورشيد تمامى امكانات رشد وحيات را در اختيار موجودات و مخلوقات قرار مى دهد.

٢ - چون مادر مهربان ودلسوز هميشه بفكر تربيت وپرورش است

٣ - تمامى موجودات را انرژى داده و درهر موردى قابل استفاده خواهند بود.

٤ - موادّ غذائى مانند نان ، كره ، سبزى همه و همه به بركت خورشيد شكل مى گيرند.

اين آيت الهى را هزاران فوائد ديگرى هست كه عقل بشر توان درك همه آنها را ندارد.