نقش امامت در زندگی انسانها

نقش امامت در زندگی انسانها0%

نقش امامت در زندگی انسانها نویسنده:
گروه: اصول دین

نقش امامت در زندگی انسانها

این کتاب در موسسه الحسنین علیهما السلام تصحیح و مقابله شده است.

نویسنده: سيّد حميد فتاحى
گروه: مشاهدات: 15984
دانلود: 2220

توضیحات:

نقش امامت در زندگی انسانها
جستجو درون كتاب
  • شروع
  • قبلی
  • 84 /
  • بعدی
  • پایان
  •  
  • دانلود HTML
  • دانلود Word
  • دانلود PDF
  • مشاهدات: 15984 / دانلود: 2220
اندازه اندازه اندازه
نقش امامت در زندگی انسانها

نقش امامت در زندگی انسانها

نویسنده:
فارسی

این کتاب در موسسه الحسنین علیهما السلام تصحیح و مقابله شده است.

ملاحظه و قضاوت

بعد از رحلت جانگداز نبى اكرمصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم هوا تاريك و ظلمانى شد موجودات موذى و زهر دار از زير لانه هاى كينه و عداوت بيرون آمدند و براى گرفتن انتقام از روزهاى روشنِ، بيست و سه سال خدمت رسولخداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم كه در جهت معالجه و مداوا نمودن بيماران عليل وذليل و در بند لذت هاى مادّى و حيوانى ، پا به ميدان نهاده و از هيچ كوششى دريغ نكرده بودند بپا خواستند و از ملاحظه چند صفحه ، كه تمام آنها از كتابهاى معتبر اهل سنّت نقل شده است اين واقعيّت بر هر صاحب وجدانى روشن مى شود كه بعد از رحلت نبى اكرمصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم اشخاصى روى كار آمدند و خود را قيّم قرآن معرّفى نمودند كه به بيمارى سخت و عميق جهل و نادانى مبتلا بودند و هر لحظه توسط آنها ميكروبهاى فساد و انحراف تقويت مى شد و جامعه اسلامى در يك موقعيّت خيلى خطرناك قرار گرفته بود كه ياد و نام اهل بيت پيامبر اسلامصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم يك گناه نابخشودنى بود وحتى نقل حديث براى چندين سال ممنوع گرديد واحاديث موجود را كه در سنگ وپوستين نوشته شده بود جمع آورى كرده ويك جا در برابر چشمان مردم آتش زدند امامت آن آفتاب نورانى و رحمت الهى است كه ازميان اين آتش سوزيها نظاره گر قرآن و سنّت نبوىصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم بود و با اين بسيج عمومى كه بر عليه اسلام و قرآن ، آغاز شده بود سرسختانه مبارزه مى كرد وحضرت رضاعليه‌السلام مى فرمايد:

امام بدر منير وچراغ روشن و نور طالع و ستاره هادى درشب هاى ظلمانى و تاريك ، و راهنماى هدايت ونجات دهنده از پستى و زشتيهاست

فصل نهم :امام راهنماى گمشده گان وگرسنگان معرفت است

وقتى كه نعمت هاى خداوندى مطرح مى شود انسان به ناتوانى خود در شمارش و پى بردن به فوائد و آثار پربركت آن ، اعتراف مى كند زيرا افكار وانديشه وى را گنجايش درك اين مهمّ نباشد و در آيات و احاديث هم به اين نكته اشاره شده است كه نعمت هاى الهى بى شمارند وهيچ حسابگرى قادر نخواهد بود كه نِعَم خداوندى را درشمارش محدود و معين كند حضرت علىعليه‌السلام مى فرمايد:

وَ لا يُحْصى نَعْمَائَهُ الَعادُّونَ...(١٦٦)

حسابگران و شمارش كنندگان نمى توانند نعمتهاى او را [خدا] در اعدادى معيّن كنند.

ابزارى كه دراين رابطه مورد استفاده بشر قرار مى گيرد تنها بظاهر و به يك بُعد قضيه مى نگرد و فراتر ازآن را نمى تواند ملاحظه و درك نمايد و از اين جهت زمينه هاى خطا و لغزش براى وى فراهم مى شود ونمى تواند از آثار و فوائد پربركت نعمت ها بهره مند شود زيرا هر نوع فائده از نعمت هاى خداوندى وابسته به شناخت انسان از اوست تا معرفتى براى وى حاصل نشود و موقعيّت آن نعمت گرانقدر را در سعادت وخوشبختى خود تشخيص ندهد هيچ توفيقى نصيب وى نخواهد شد.

مثال : عالم و دانشمندى كه از صميم دل بخداى متعال وابسته است و زهد خود را در آيه شريفه( لِكَيْلاتَاءسَوْا عَلى ما فاتَكُمْ وَ لا تَفْرحُوا بِما اتاكُمْ ) خلاصه نمايد يعنى بر چيزى كه از دستش رفته تاءسف نخورد و بر آنچه بدست آورده شادمان نباشد و دريك كلام به مسائل دنيوى خود وابسته نباشد.]

وجود عالِم يكى از بزرگترين نعمتهاى الهى مى باشد و در بركات وجودش بر اهل بلاد و منطقه ، احاديث فراوانى وجود دارد كه فعلا متعرّض آن نمى شويم

اگر چنين نعمتى دريك شهر ويا روستائى وجود داشته ومردم از حقيقت زهد و تقوا و علم و دانش وى بى خبر باشند در اين صورت چگونه بفكر اين خواهند بود كه در هر زمينه اى از او استفاده كنند اما اگر مردم را معرفتى از حقائق واسرار وى بوده باشد در هر لحظه بدان توجه كرده وفائده هاى لازم را بدست مى آورند واين نوع بى توجّهى در اغلب موارد زندگى وجود دارد كه انسان در متن نعمتهاى الهى غرق مى شود چون هر لحظه در اختيار وى از علماء و دانشمندان و يا ساير نعمتها هست ليكن كمبود معرفت به گوهر گرانقدر خسارتهائى را به دنبال دارد بنابراين بركت وفوائد هر چيزى وابسته براين است كه انسان چقدر بدان و آثار خيرش شناخت دارد.

آتش با خود بركاتى دارد

از جمله نعمتهاى خداوندى كه در اختيار بشر قرار گرفته است و در موارد گوناگون از آن استفاده مى كند وجود آتش ‍ است

آتش ضمن اينكه يك وسيله اساسى براى فراهم كردن خواسته هاى انسان مطرح است وبا حرارت خود در پخت و پز غذاهاى لذيذ و با ايجاد فضاى گرم در زمستان سرد، آسايش و استراحت او را تاءمين مى كند و در شبانگاهان راهنمائى گمشدگان ، و هدايت به مقصد واقعى آنها را به عهده مى گيرد در دوران قديم ، زندگى مردم وضع ويژه اى داشت از آن جمله در ميان اعراب رسم بر اين بود كه در بيابانها از براى راهنمائى و دعوت گمشدگان و گرسنگان و سرمازده گان ، بالاى تپّه ها و بلندى ها آتش روشن مى كردند وهركس متناسب با نياز و احتياج خويش ، از آن استفاده مى نمودند.

حضرت امام رضاعليه‌السلام در مقام ومنزلت امام معصوم مى فرمايد:

الامام النَّار عَلَى اِليفاع ، الحَارُّلِمَنْ اصْطَلى به ، و الدَّليلُ فى المَهالِكِ مَنْ فارَقَهُ فَهالك.(١٦٧)

اَلْيَفَاعْ: بالاى تپّه و محلى كه از سطح زمين ارتفاع بيشترى دارد.

اصْطَلى : گرما و حرارت خواستن

ترجمه : وجود مقدس امام معصومعليه‌السلام مانند آن آتشى است كه در بالاى تپّه اى قرار گرفته است وبر كسانيكه نيازمند گرما و حرارت هستند گرما مى دهد وبر افراد گمشده راهنما وهادى است هركس در دوران زندگيش ‍ اگر از او جدا شود خودش رانابود كرده است

در اين جهان هستى مقام و منزلت امام معصومعليه‌السلام از يك موقعيّت خاصى برخوردار است و در صحراى بى يار و ياور، به گمشدگان مسير كمال و معرفت و تشنگان آب زلال ايمان و يقين ، يار و ياور و راهنما و سير آب كننده مى باشد همانطورى كه آتش موجود در يك بلندى ، به كاروان شب رو، اميد و اطمينان مى دهد و تمامى نگرانيها و ياءس و دلهره هاى مسافران با ديدن شعله هاى آتش پايان مى پذيرد وآنها را براى رسيدن به هدف و مقصود خودشان از مسيرهاى درست ومنظمى هدايت مى كند وجود مقدس امامعليه‌السلام در ميان جامعه انسانى ، به تمامى دلهره و نگرانى و ياءسها و انحرافها و لغزشها پايان مى دهد و قلب هاى مضطرب و پريشان را اميدوار مى كند و با بركت خود انسان را در كنار سرچشمه آب زلال ايمان و يقين به پروردگار عالم قرار مى دهد وبا سخنان معصومانه خويش قطرات آب حيات را درقلب او مى ريزد تا تخم سعادت و خوشبختى و آسايش دنيا وآخرت در آن جايگاه جوانه زند.

در دنيائى كه علم و دانش و صنعت اين همه سرگردانى و سردرگمى ايجاد كرده و فضاى زندگى را چنان مسموم وخطرناك نموده كه همگان به يك حيرت وبهت عجيبى گرفتار شده اند و روزگار براى همه مردم خصوصا جوانان ، به يك شب تاريك و ظلمانى تبديل شده است و جز ياءس ونوميدى وحزن اندوه ونگرانى چيز ديگرى در دست آنها نيست

اما اگر مسير علم و دانش وصنعت و و... در اين روزگار تاريك وظلمانى به آن نور ولايت و امامت جهت پيدا كند دراين صورت ناراحتى هاى روحى و روانى مردم پايان مى گيرد و همگان در يك امنيّت و آسايش كامل به زندگى خود ادامه مى دهند زيرا امامعليه‌السلام در ميان مردم به تمامى احتياجات و نيازمنديهاى روحى وجسمى پاسخ مناسب مى دهد وهركس براى هرنوع نيازمندى خود، بدان روى آورد دست خالى نخواهد بود چون امام معدن و مخزن علم الهى است وبا يك تماس هر چند كوچك و از راه دور نتيجه درخشانى نصيب انسان مى شود.

وقتى كه حضرت امام رضاعليه‌السلام در ادامه حديث مى فرمايد: مَنْ فارَقَهُ فَهالِك

هر كسى از امام جدا شود و در افكار وانديشه و برنامه هاى زندگيش راه جداگانه اى انتخاب كند با دست خود نابودى و هلاكت خويش را فراهم نموده است زيرا تمدن و پيشرفت جامعه انسان به اين وابسته است كه براى خود در تمام زمينه ها، الگو و معيارهاى كامل انتخاب نمايد تا براى هر لحظه از شرائط زندگى ، سرگردانى وحيرت زده گى پيدا نكند.

حضرت علىعليه‌السلام مى فرمايد:

فَانَّهُمْ عَيْشُ العِلْم و مَوْتُ الجَهْلِ(١٦٨)

امامان معصوم زنده كننده وحيات دهنده علم ودانش و معرفت ، و نابود كننده جهل و نادانى هستند.

علم و دانش زمانى مى تواند يك وسيله سالم ، و تاءمين كننده آسايش وآرامش جامعه انسانى باشد كه ارزشهاى واقعى را احياءكند و اين در صورتى محقق مى شود كه افراد آگاه وكارشناس به ارزشهاى انسانى ، در متن زندگى قرار گيرند اگر بخواهيم به اسرار آيات الهى درتمام زمينه ها خصوصا در كلام الله مجيد واقف شويم و از رنگ و خط و مركّب كه كلمات را نشان مى دهد پا را فراترنهيم به وجود امامعليه‌السلام نيازمند مى شويم زيرا او مى تواند حقائقى را از بطون آيات الهى بخواند و آنها را چنان مُجسّم كند كه با قرائت هر آيه قدرت و عظمت پروردگار عالم تجلّى پيدا كند.

حضرت اميرعليه‌السلام در اين مورد مى فرمايد:

فَتَجّلى لَهُمْ سُبْحانَهُ فى كِتابِهِ مِنْ غَير اَنْ يَكُونُوا رَاءوْهُ بِما اءَرَاهُمْ مِنْ قُدْرَتِهِ...(١٦٩)

خداى سبحان در كتابش براى بندگان خود تَجّلى وآشكار گرديد واين تَجلّى به معناى رؤ يت بينائى نيست بلكه قدرت و عظمت خدا در آن آشكار شد درك تجلى عظمت بارى تعالى در قرآن مجيد براى هركس ميسّر نيست و اين امام است كه آن را درك و به بندگان خداى سبحان منتقل كند.

اساسى ترين عامل سرگردانى و بدبختيهاى بشر جهل و نادانى او است وى هر چند به علم و دانش و يا ساير امكانات مجهّز باشد چون باسَمّ كشنده جهل مسموم است نمى تواند از علم و دانش براى آسايش و كمال خود يا جامعه استفاده كند امام نابود كننده جهل و نادانى است در بارگاه ارجمندش هيچ موردى از جهالت وجود ندارد و هميشه زمينه هاى رشد را فراهم مى كنند تا از جهل و نادانى مردم كاسته شود واين حقيقت كاملا مبرهن است اشخاصى كه از اين سر چشمه زلال معرفت رفع عطش نموده اند در هر موقعيّتى قرار مى گرفتند كوچكترين انحراف و غفلت نداشتند.

اگر جامعه انسانى در اين قرن طوفانى و بلاخيز بتواند از هدايت و راهنمائيهاى امامت استفاده درستى انجام دهد بتدريج از خواب غفلت بيدار شده و به نادانى و جهاليت هايش پايان مى دهد اين نهايت جهل و غفلت جامعه انسانى است كه تمامى امكانات خود را براى نابود كردن انسان وشخصيّت او، و يا رواج دادن دروغ و فساد و ايجاد اضطراب و نگرانى در قلب هم نوعان از راه توهين و جسارت و هتك حرمت وو... بكار گيرد و تنها راه نجات در اين روزگار تاريك وظلمانى جهت يافتن به سمت روشنائى امامت اهل بيت پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم مى باشد.

فصل دهم :امام باران پيا پى رحمت خداست

در رشد و ترقى هر چيزى علل گوناگون دست بدست هم مى دهند و زمينه رشد و تكامل او را فراهم مى كنند و اين علل در ذات خودشان معناى وسيعى دارند ليكن در تنهائى توان ايجاد اثر يا معلولى را ندارند اما وقتى كه چند عامل ويا علّت در كنار هم قرار گرفتند و هر يكى متناسب با خودش اثرى را ايجاد كرده و آن را پرورش مى دهد در مواردى علت ها در عرض هم قرار مى گيرند و در اين صورت از خود استقلالى نشان مى دهد.

مثال : در روئيدن گياهى علل گوناگونى وجود دارد آب خاك خورشيد اُكسيژن وو...

اگر آب بدون خاك و يا خورشيد بدون آب باشد هيچ وقت گياهى بوجود نمى آيد چون اين علتها در عرض هم مى باشند و هركدام بصورت مستقّل در علّت وجود آن گياه مطرح هستند با اينكه بيكديگر نيازمندند ليكن در كنار آب خاك مستقلا مطرح است و هكذا .

و در مواردى سلسله علتها طولى هستند يعنى درهمان حالى كه علت است معلول هم است

مثال : باران از ابر و آن از بخار و آن از تابش آفتاب وو... ايجاد مى شود هيچكدام استقلالى از خود ندارد.

وجود والدين در ايجاد فرزند بصورت علت مطرح است يعنى فرزند معلول وجود والدين است و آنها علت هستند در همان حال كه به فرزندانشان علت هستند به والدين خودشان معلول هستند.لازم بذكر است :

كه تمامى علل اعم از عَرْضى و طولى استقلالشان نسبى است نسبت به معلول استقلال دارند اما نسبت بعلت خودش ‍ استقلالى ندارد جهان هستى با تمام مخلوقات و موجودات معلول است و علت وجودشان رحمت خالق يكتا است وهر علتى هر چند بطور تسلسل ، وقتى كه به علت العِلَل يعنى خداى متعال واصل شود هيچ اراده و استقلالى از خود ندارد.

مثلا: علت هائى مانند ابر و باد وبخار و حرارت آفتاب و... دست بدست هم مى دهند و بعد از مدتى ابر غليظى با رعد و برقهاى پى در پى خودش را نشان مى دهد در اينجا تمامى علت ها وجود دارند ومعلولشان كه وجود ابر بارانى است بطور كامل در آسمان مشاهده مى شود آيا غير از اين علل ، علت ديگرى هم در ايجاد باران مؤثر است كه اگر او نباشد تمامى اين علتها هيچ تاءثير قطعى از خود نخواهند داشت ؟

ج اساسى ترين علتى كه تمامى علل ناقصه را كامل مى كند و به اجتماع آنها حيات مى دهد اراده و مشيّت الهى است

به عبارت ديگر: تحقق معلول زمانى است كه علت تامّه دركنارش باشد و تا علت ناقص است هيچ اثرى يا معلولى محقق نخواهد شد ابر وباد وماه و خورشيد وو... همگى علل ناقصه هستند اما وقتى كه اراده خداوند به اين علتها پيوست در اين صورت علت تامّه محقّق شد و معلول آن هرچه باشد تحقق مى يابد و اين توحيد افعالى است و هر مسلمانى اگر چنين عقيده نداشته باشد از مفهوم ايمان بخداى متعال چيزى درك نكرده است

اثر باران در حيات بشر

وقتى ابر و باران در ذهن انسان مطرح مى شود همگان را شناخت ويژه اى از آن وجود دارد و آن عبارت است از اينكه :

باران با قطرات پاك و زلالش تمامى كوه و دشت و بيابان را زيرنظر مى گيرد وبه نيازهاى موجودات اعم از گياه و حيوان مى پردازد و در دامنه كوهها، گل و لاله و چمن سر سبز مى روياند.

ابرها مانند مادر دلسوز به سراغ فرزندان مى رود و با تمام وجودش آنها را در رشد و تكامل يارى مى كند و موجبات خوشحالى وشادابى وآسايششان را فراهم مى سازد.

وبا رعد و برقهايش سمومات مهلك وبيمار كننده موجودات را نابودمى كند وهواى موجود را براى زيست سالم آماده مى سازد.

امام ابر رحمت و باران پى در پى است

وقتى كه انسان را در ميان موجودات و مخلوقات الهى مى يابيم مى بينيم اوهم مثل ساير مخلوقات براى رشد وترقى وپيدا نمودن آسايش وآرامش هاى زندگى ، نيازمند امكانات و وسايل رشد دهنده مى باشد زيرا اگر اسباب پيشرفت وتكامل نباشد بسرعت پژمرده مى شود.

وجود مقدس امام معصومعليه‌السلام ، ابرهاى رحمت خداوندى است كه باقطرات پاك و زلال دستورات الهى بسراغ انسانها مى آيد وآنها را درهر گوشه و كنار از اين جهان پيدا مى كند و در سايه رحمتش قرار مى دهد و مانند يك مادر مهربان قطرات آب زلال و حيات بخش را به دهان فرزندش مى ريزد وآسايش هاى او را، از راه معرفت و كمال فراهم مى كند و اميدهايش را زنده كرده و مانند ابرى در بالاى سرش قرار گرفته و از او پاسدارى و حمايت مى كند وبا نهى از اعمال منكر، سُمومات مهلك را از فضاى زندگيش دفع نموده تا در مسير تكامل وى مانعى وجود نداشته باشد و دراين مورد احاديثى وجود دارد.

حضرت امام رضاعليه‌السلام مى فرمايد:

الاِمام السَّحابُ الماطِر، والغَيْثُ الهاطِل ، والشمس المضيئة والسَّماء الظَّلَية ، والاَرْضُ البَسيطة ،والعَينُ الغَزيرَة ، والغَديرُ والرُّوضَة(١٧٠)

امام ابر بارنده وباران پياپى ، وآسمان سايه افكن ، و زمين گسترده وچشمه جوشان ، پر آب و گلزار است

الغزيره : پر آب يا ناقه پر شير، چشم آشكبار.

الغدير: آبگير، جاى جمع شدن آب باران دربيابان

الرّوضه : باغ گلستان ، گلزار، سبزه زار.

در جهان امروز وجود الگو در هر موردى ، از امتياز و ارزش بيشترى بر خوردار است زيرا تمدّن و يا پيشرفتها بدان وابسته است واز آنجائى كه فكر بشر قادر به ساختن الگو نيست و نمى تواند با افكار و انديشه خود به چنين كارى دست بزند و اين خداى تبارك و تعالى است كه مخلوقات خود را اعم از، زمين و آسمان ، حيوانات بنابات و... بدون نقشه هاى قبلى آفريد و از هيچ كسى در آفرينش مخلوقات و سيما و شكل آنها كمك نگرفت

حضرت علىعليه‌السلام مى فرمايد:

انشاءء الخَلْقَ انشاءً و اَبتَداءَهُ اِبتداءً، بلا رَوّيةٍ اَجالَها و لا تَجْرِبَةٍ اَستفادَهَا...(١٧١)

پروردگار عالم ، مخلوقات را آفريد وايجاد آنها از يك ابتداء خاصّى آغاز گرديد [ يعنى قبل از آنها چنين نقشه ويا طرحى نبود ] و بدون اينكه از يك طرز و روش يا تجربه اى استفاده كند مخلوقات را ايجاد فرمود.

اما انسان وقتى كه مى خواهد بكارى دست بزند ابتداء نيازمند نقشه وطرح است و به عبارتى : اگر الگو و معيارى نداشته باشد نمى تواند چيزى را ايجاد كند.

مثال : علم وتكنولوژى طرح ساختمانى وشيوه پرواز هواپيماها را از پرنده گان دريافت مى كنند يا كارآئى را دارها را از خُفّاش وزنبور عسل وو... استفاده مى كنند و در اين زمينه مطالب زياد است و علاقمندان مى توانند به كتابهائى در اين رابطه مطالعه كنند.

اما در مورد كمال و پيشرفت خود انسان

در هر زمينه اى الگوئى ضرورت دارد وبوسيله كمال الگو، فكر انسان هم مى تواند چيزهاى قابل توجّهى تهيّه كند در مورد اينكه انسان با كدام الگو مى تواند الفت پيدا كرده و خود را از جهان محسوس ، به يك جهان معقول منتقل سازد بايد مقدارى مطالعه شود تا از راه فكر سالم بتوان به يك نكته روشنى دست پيدا كرد اگر معيار كمال بشر امامعليه‌السلام است يك انسانى كه درميان جامعه بشرى حيات معقول را چنان تقويت نموده است كه بعنوان آيت عظماى الهى در ميان خلائق مطرح است وانسان اگر در رسيدن به سعادت و كمال ، طرح و نقشه يا الگوئى را ملاك خويش قرار دهد بايد از پيشوايان معصومعليه‌السلام پيروى كند.

انسان هنگامى كه در مسير الگوهاى الهى قرار مى گيرد به يك معمارى بزرگى با همين نقشه وطرح موجود دست مى زند و از موجود خاكى حقيقتى مى سازد كه هميشه در انديشه رسيدن به حيات معقول است و برنامه هاى زندگيش را در چهارچوب همين معنى ، پياده مى كند.

وقتى كه حضرت امام رضاعليه‌السلام مى فرمايد: امام ابر بارنده و باران پى در پى و آسمان سايه افكن و زمين گسترده و چشمه پر آب و جوشان است معناى وسيعى از يك الگو و معيار كامل را بيان مى كند وهر انسانى در يك زندگى معقول وقتى قرار مى گيرد صاحب آثار نيك مى شود و با تفكّر وانديشه واعمال خير و مثبت و نيكش ، سعادت خود و ديگران را فراهم مى سازد.

در دست داشتن چنين معيار و الگو براى جامعه انسانى ، بزرگترين لطف و رحمت الهى است بشر نمى تواند قوانين وبرنامه هاى كاملا ايده آل وضع كند وآنها را براى رسيدن به خير و سعادت بكار گيرد چون كه وى در حيات محسوس ‍ چنان غرق شده است كه نمى تواند از حيات و جهان معقول احساسى داشته ومطابقش وضع قانون نمايد.

ليكن پروردگار متعال با وجود امام و پيشوايان معصومعليه‌السلام جامعه انسانى را از چنين گرفتارى نجات داد چون پيامبر و امام عقل كلّ است و هيچ كس را شبهه اى زيان و خطر در دستورات وقوانين و برنامه هاى آنها وجود ندارد زيرا كمال معرفت و صداقت و شخصيت و عقل آنها از ناحيه خداوندى مورد تاءييد قرار گرفته است چنانكه در فصول گذشته متذكر شديم و وجدانهاى پاك انسانهاى تاريخ هم ، با سيره و سخنان آنان وقتى كه آشنا مى شود باميل و علاقه و رغبت تمام ، تبعيّت واطاعت از دستورات آنها را برخود واجب و لازم مى داند بنابراين وجود امامعليه‌السلام بعنوان الگو و معيار بزرگترين لطف وعنايت خداى سبحان براى جامعه انسانى است و در اين مورد يكى از دانشمندان بنام [ژان ژاك روسو] مى گويد: براى كشف بهترين قوانين كه به درد ملل بخورد يك عقل كُلّ لازم است كه تمامى شهوات انسانى را ببيند ولى خود هيچ حسّ نكند با طبيعت هيچ رابطه اى نداشته باشد ولى آن را كاملا بشناسد، سعادت او به ما مربوط نباشد ولى حاضر شود به سعادت ما كمك كند در يك قرن خدمت كند و در قرون ديگر نتيجه بگيرد بنابر آنچه گفته شد فقط خدايان مى توانند چنان كه شايد و بايد براى مردم قانون بيآورند.(١٧٢)

و چون ايشان مسيحى هستند تعابير خدايان ومشابه را در مطلب آورده اند، وقتى كه انسان در يك عرفان ومعرفتى قرار گرفت كه تمامى وابستگيها را كنار زد و خود را درهر حال شب و روز و در هر زمينه اى وابسته خداكرد ورنگ خدائى بخود گرفت شكّى وجود ندارد كه پيروى وتبعيّت از او، راه اميد و نجات انسان را در بهترين شرائط تاءمين مى كند.

براى اينكه انسان از راه وابستگى بخداى متعال و عرفان حقيقى بدان ، مجموع علتها را در خود جمع مى كند و دركنار هر معلولى نقش علّت تامّه را ايفاء مى كند وقتى كه براى ايجاد باران علل گوناگون دست بدست هم مى دهند و با اراده و مشيّت الهى كه علت تامّه در ايجاد هر چيزى است ممزوج مى شوند تا قطرات باران شروع به باريدن مى كند.

در مورد انسانى كه مى خواهد حركتى را شروع كند اثرات درخشانى از خود نشان دهد بايد بدين موضوع توجه شود كه او يك علت ناقصه است و براى ايجاد اثرى علت تامه ضرورت دارد و هيچ انسانى به تنهائى نمى تواند چنين اثرى را ايجاد نمايد اما وقتى كه همين انسان در يك وابستگى عميق بخداى متعال واقع شود تا جائيكه تمام لذّات زبرايش در مناجات و عبادات و اطاعات معنى پيدا نمايند مى تواند دركنار تمام معاليل ، بعنوان علت تامّه قرار گيرد.

فصل يازدهم :امام پناهگاه بندگان خداست

تمدّن وپيشرفت جامعه انسانى وقتى كه مورد بررسى قرار مى گيرد معانى متفاوتى به ذهن آدمى خطور مى كند مبنى براينكه : تمدن چيست ؟ و چگونه بدست مى آيد؟ آيا تمدّن يك انسان در پيشرفتهاى مادّى وى خلاصه مى شود چه اگر فردى بتواند از طُرق گوناگون بدان دست پيدا كند متمدن است ؟ يا اينكه مراد از تمدّن پيدا كردن اسباب و طرق لازم ، به جهان معقول است ؟

و در يك كلام : آيا پيشرفتهاى بشر درجهان معقول ، متمدن بودن وى را معنا مى دهد يا اينكه معناى تمدن او، اين است كه در جهان مادى و احساس پيشرفتى حاصل كند؟

در هر حال پاسخ اين همه سئوالات وابسته براين است كه انسان خودش را بشناسد چون از راه خود شناسى مى فهمد كسى و در چه شرائطى متمدّن خواهد بود در يك قدم بسوى خود شناسى وضعيّت انسان تغيير پيدا مى كند زيرا بينش وى بجهان موجود وحقائق آن عوض مى شود و در چهار چوب همين معرفت وشناخت برنامه ريزى ها را شروع مى كند تا اينكه بتواند با رسيدن به حيات معقول تمدنى حاصل كند و در اين صورت معناى تمدن ، در تكامل روحى او خلاصه مى شود زيرا انسان با يك سرمايه خيلى كامل پابميدان زندگى نهاده است و آن عبارت از [نفختُ من روحى ...] مى باشد كه در هيچ مخلوقى جز انسان وجود ندارد براى بكار گرفتن اين سرمايه عظيم وظريف ، كه تمدّن بشر بدان وابسته است برنامه ريزيهاى خيلى دقيق ومنظمى لازم است وبه همين جهت است كه در اصيل ترين عبادت و ارتباط با خدا، حداقل روزى ده مرتبه بايد گفته شود( اِهْدنا الصِّراطَ المُستَقِيمَ )

چون بشر هر لحظه در پرتگاه سقوط قرار گرفته مانند جسم سنگين كه در فضا قرار گرفته است اگر پايه ونگهدارنده آن برداشته شود به سرعت سقوط مى كند و قرآن مى فرمايد:( انَّ الانسانَ لفى خُسرٍالاّ الذينَ اَمَنُوا و عملوا الصالحات ) .(١٧٣) انسان هر لحظه با خسران و ضرر مواجه است مگر كسانى كه ايمان آورده و اعمال شايسته انجام دهند.

اگر انسان را رها كنند هميشه رو به پائين و جنبه مادّى مى رود و تاريخ هم اين را ثابت كرده و دليلى ندارد كه ما در باره انسان مبالغه كنيم بلكه بايد انسان را آنچنان كه هست ، بپذيريم ولى بدانيم سرمايه بزرگى دارد كه بايد به فعليّت برسد اگر به فعليّت برسد معناى تمدّن وى حاصل مى شود.

معناى تمدن وابزارش

تمدّن انسان معناى ويژه اى دارد زيرا خود انسان درميان تمام مخلوقات الهى ويژه گى دارد چون موجودى كه از خاك آفريده شود و در مدّت زمانى بتواند خود را به مقام خليفه الهى نائل كند يك مخلوق ويژه اى هست كه به بزرگترين ولطيف ترين سرمايه ها مجهّز و مُسلّح است و معناى تمدّن برايش عبارت است از اينكه او بتواند اين مقام رفيع وعظيم را كسب كند در غير اين صورت تمدنى برايش وجود ندارد و از همين مسير بايد وارد جامعه شد و افراد متمدن و مترّقى را شناسائى كرد زيرا پيشرفتهاى كه از علم و دانش و صنعت وارد محيط زندگى بشر مى شود و انسانهائى كه در اين راستا، به اختراع و اكتشافاتى دست زده اند با كدام متد و روشى اين گونه مسائل را براى جامعه انسانى ترقى و تمدن معنى مى كنند زيرا اين گونه برنامه ها درجهان بيرون است تمدن و ترقى انسان از درون بايد شروع شود يعنى پوشيدن لباس به رنگ هاى متنوع ، يا ماشين و ساختمانهاى سر بفلك كشيده و توليد جنگ افزارهاى مخرّب وكشنده وو... نمى تواند در معناى تمدن بشر سهيم باشد جائى كه از درون وى تمدنى حاصل نشده است

به تعبير ديگر: جائى كه قلب و روح و روان بشر هنوز به گستردن دامهاى خطرناك براى هم نوعان خود اشتغال دارد واز راه دروغ ، ريا و تظاهر و نفاق چاپلوسى ، حسادت و كبر و ظلم ، ترور شخصيت وتحريف ارزشهاى زندگى ، وارد برنامه هاى ترقى و پيشترفتهاى خود مى باشد چگونه و در چه شرائطى براى وى مى توان گفت كه ايشان يك فرد متمدّنى است تمدن انسان عبارت است از: عدالت ، انصاف ، مهر و محبت ، نوع دوستى رعايت حقوق ديگران ، توجه به ارزشها زندگى از راه معنويّت ، و در يك كلام انسان متمدن كسى است خود را تسليم خدا كند و جز او چيزى را مؤ ثر در امورات نداند و خود را در تمامى برنامه هايش بخدا وابسته نمايد رضايت و خوشنودى او را ملاك خويش قرار دهد اين معناى تمدن انسان است و هرگاه اين گونه اعمال و بينش در جامعه بشرى شكل پيدا كند وهمگان در معاشرتها و مباشرتها و در تمام مراحل زندگى از مسير وابستگى بخداى متعال حركت كنند بطور يقين وارد معناى تمدن شده اند در غير اين صورت ، باظلم و كشتار و حسادت و جنايت و يا با فضانوردى و مانند اينها نمى شود جامعه را متمدن معنا كرد.

ابزار تمدن :

هر وسيله اى كه در انسان چنين شناخت و معرفتى ايجاد كند و او را در يك وابستگى كامل به خداى متعال قرار دهد ابزار تمدن است

پيشوايان معصوم انبياء و امامان معصومعليهم‌السلام كاملترين وسيله تمدن هستند و خداى متعال آنها را براى تحقق همين هدف در ميان جامعه بشرى مبعوث فرموده است تا زمينه هاى لازم براى مردم از هر جهت فراهم شود وجود مقدس امام معصومعليه‌السلام در اوج كمال و ترقى و تمدن واقعى قرار گرفته است و جهان هستى يك پارچه در قدرت واختيار اوست با موجودات جهان مجرد اعم از ملائكه و جنّ ارتباط دارد صدا وسخنان آنها را مى شنود و بازبان هر كدام پاسخ مى دهد حتى حيوانات هم خود را تسليم او هستند ومشكلات شان را با امام درميان مى گذارند وايشان بحل گرفتاريهاى شان قيام مى كند و موانع را از سر راه آنها بر طرف مى سازد.

در اين مورد به يك داستان توجه شود:

روزى حضرت امام صادقعليه‌السلام در ايام خلافت منصور وارد كوفه گشت و بعد از مدتى چون قصد عزيمت به مدينه نمودند علماء و فُضَلاء شهر كوفه حضرت را مشايعت كردند سفيان ثورى و ابراهيم ادهم ، هم از گروه بدرقه بودند اين گروه مشايعت كنند جلوتر از امام صادقعليه‌السلام در مسير حركت مى كردند كه ناگاه به شيرى برخوردند كه در سر راه بود ابراهيم ادهم به آن مردم رو كرد و گفت بايستيد تا جعفر بن محمدعليه‌السلام بيايد تا به بينيم با آن شير درّنده چه مى كند.

حضرت تشريف آورد و جريان شير را بخدمتش عرضه داشتند حضرت بطور مستقيم به سمت آن حيوان حركت كرد تا به او رسيد و از گوش يا، يالش گرفت وبه كنار كشيد آنگاه روكرد بمردم ، و فرمود: آگاه باشيد اگر مردم در اطاعت خدا باشند بطور يقين تمام مخلوقات حتى حيوانات وحشى هم در اطاعت آنها خواهند بود.(١٧٤) پيروى و اطاعت خدا با معيارهاى كاملش كه در اختيار نوع بشر قرار داده است بزرگترين ابزار تمدّن است وامامان معصومعليهم‌السلام الگوهاى خداوندى هستند و در هر زمينه اى موجبات تمدّن و تكامل آدمى را فراهم مى كنند و در شعاع نور ولايت ابزار ديگرى ، كه در جهت متمدّن ساختن روان واندرون بشر مطرح است هويدا مى شود عمده و اساسى ترين وظيفه انسان در رسيدن به كمال و پيشرفت ، آشنا ساختن روح و روان و اندرونش با اهل بيت پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم مى باشد.

اگر تمدّن به آن معنائى كه گفته شد در انديشه مردم قرار گيرد بايد هميشه به جهان اندرون فكرى كرد زيرا تمدن به معناى گرفتارى و مشكلات و دردهاى بى درمان كه نيست بلكه اساس تمدن براين است كه آدمى در بهترين شرائط محيط درونى خود را اداره كند و از ميكروبهاى كشنده و مسموم كننده گناه و معصيت ، حسادت و كينه و ظلم وو... نجات يابد وبيك بهداشت روانى وسيعى خود را مهيّا كند به چنين فردى مى توان گفت كه در حوزه تمدن كار مى كند وقتى كه خود را به مرحله عدل وانصاف رساند كه درميان دوست و دشمن ، قوم و خويشان ، وبيگانان منصفانه معاشرت مى كند فرد متمدّن است

در جهان امروز غفلت و نادانى انسان به سطحى رسيده است كه نمى داند معناى تمدّن چيست ؟ و خود را در يك سرى برنامه هاى غرورانگيز غرق كرده است و با اينكه در سقوط و هلاكت قرار گرفته است از واژه تمدن استفاده مى كند در اينجا بطور مختصر اعمال و رفتارهائيكه نشان تمدن واقعى و يا كاذب است اشاره مى شود: