شیوه های یاری قائم آل محمد

شیوه های یاری قائم آل محمد 0%

شیوه های یاری قائم آل محمد نویسنده:
گروه: امام مهدی عج الله تعالی فرجه

شیوه های یاری قائم آل محمد

این کتاب در موسسه الحسنین علیهما السلام تصحیح و مقابله شده است.

نویسنده: ایه الله محمد باقر فقیه ایمانی
گروه: مشاهدات: 16291
دانلود: 1848

توضیحات:

شیوه های یاری قائم آل محمد
جستجو درون كتاب
  • شروع
  • قبلی
  • 64 /
  • بعدی
  • پایان
  •  
  • دانلود HTML
  • دانلود Word
  • دانلود PDF
  • مشاهدات: 16291 / دانلود: 1848
اندازه اندازه اندازه
شیوه های یاری قائم آل محمد

شیوه های یاری قائم آل محمد

نویسنده:
فارسی

این کتاب در موسسه الحسنین علیهما السلام تصحیح و مقابله شده است.

شرايط انتظار

شرايط انتظار يعنى: امورى كه مترتّب شدن همه آن فضائل كامله اى كه براى انتظار ذكر شد بر اجتماع آن امور بستگى دارد، و هر قدر در آن امور نقصان حاصل شود موجب نقصان در آن فضائل و ثوابهاى مهمّ خواهد شد ، پس از مهمترين آن شرايط ; دو امر است كه در اين مقام ذكر مى شود ان شاءالله تعالى.

خلوص نيّت اولّين شرط انتظار

شرط اوّل: خلوص نيّت است، همچنانكه گفتيم انتظار فرج از افضل و احبّ عبادات نزد خداوند احديّت است، و از جمله شرايط مقرره در هر عبادتى كه هم در صحت آن، و هم در قبولى آن و هم در تكميل آن تأثير دارد خلوص در نيّت آن عبادت است.

توضيح و بيان آن به وجه اختصار بر اين عنوان است : در هر عملى از عبادات ; آن امرى كه داعى و محرك واقعى براى انسان مى شود كه بر آن عمل اقدام نمايد ; به عنوان كلّى بر يكى از وجوه زير است، گر چه هريك از آن وجوه مراتب و اقسامى دارد.

وجه اوّل: آنكه آن چيزى كه داعى و باعث بر عمل است ملاحظه اصلاح امور دنيوى است، و اين به دو عنوان است :

عنوان اوّل: آنكه در عمل قصد و نيّت ; محض رسيدن به امر دنيوى باشد، بدون آنكه در آن رضاى الهى را تصور نمايد، و اين مانند مزدور و اجرت بگيرى است كه قصدش در عمل خود گرفتن اجرت است، بدون ملاحظه شخص اجرت دهنده ، يا مانند حال مريضى كه در خوردن دوا قصد او محض خاصيّت آن است، بدون آنكه خشنودى احدى را در آن ملاحظه كند.

پس هرگاه در واقع و حقيقت ; در مقام عبادت قصد بنده همين نحو باشد، اين عبادت بطور كلّى از درجه خلوص خارج است، و علما در چنين حال به بطلان صورت عبادت حكم فرموده اند.

عنوان دوّم: آنكه در عبادت قصد رضاى الهى است، و لكن رضاى الهى را وسيله حصول امر دنيوى قرار مى دهد، يعنى: چون معرفت پيدا نموده كه خداوند عالم اين عبادت و اين عمل خاص را مثلا دوست مى دارد، به قرينه آنكه به آن عمل امر يا راهنمائى فرموده، پس بجا مى آورد كه رضاى الهى به آن حاصل شود، و خداوند بوسيله آن عمل امر او را اصلاح فرمايد.

پس اگر چنانچه در كليّه عبادات ; نيّت و قصدش چنين باشد، يعنى اصل عبادت او در هر مقامى و به هر عنوانى چه واجب و چه مستحب همان حصول امور دنيوى و وصول به مقاصد آن است كه همگى راجع به دنيا است مانند رياست و راحت طلبى و لذّت جوئى و امثال اينها ، پس اين عبادت; عبادت شيطانى است، كه عبادت شيطان نيز در آن مدّت متمادى به همين عنوان بوده ، پس عاقبت چنين كسى همچون عاقبت او خواهد شد، و از زمره اهل اخلاص بطور كلّى خارج است.

و لكن اگر اين نوع قصد در امور اضطرارى باشد، يعنى در بعضى از حوائج دنيوى چون اداء قرض يا رفع امراض يا رفع پريشانى و امثال اينها به بعضى عبادات بر همان وجهى كه دستور شده است ; متوسّل مى شود، پس اگر نيّت در آن عبادت و اعمال خاصّه از ذكر يا نماز يا غير آنها رضاى الهى باشد و آن اعمال را وسيله اصلاح امر دنيائى قراردهد، اين كمترين درجه خلوص مى باشد ، و علماء به صحت اين عمل به وجه مزبور حكم فرموده اند، خصوصاً به ملاحظه تأكيدى كه در بعضى از اخبار، بلكه در بعضى آيات شده است كه در حوائج و شدائد توسّل به آن اعمال خاصّه نمايند.

و لكن در اين وجه مزبور بعضى از احكام آن ; از مسائل تقليدى و فقهى است، كه براى حكم آن در مقام عمل بايد به كتب فقهى رجوع شود، و در اينجا غرض ما به عنوان تذكّر بود.

وجه دوّم: آنكه انگيزه عمل او ; محض فوائد اُخروى باشد ; مانند رسيدن به مقامات عاليه بهشت، يا نجات از دركات آتش و دوزخ.

پس بنابراين وجه ; اگر چه در صورتى كه نيّت و قصد واقعى در عبادت حصول رضاى الهى باشد، و بوسيله رضاى الهى در آن عبادت از خداوند جلّ شأنه بهشت يا خلاصى از جهنم را طلب نمايد، با اين حال ; خلوص حاصل مى شود، چنانچه در جاى خود در كتب فقهى بيان شده است.

لكن خلوص حقيقى حاصل نمى شود، زيرا خلوص حقيقى در مقام عبادت آن است كه ; هيچ منفعتى كه برگشت آن به خود بنده باشد و لو منافع اُخروى در نيّت لحاظ نكند، و حقيقتاً جز رضاى الهى چيز ديگرى در نظرش نباشد.

چنانچه در اين آيه شريفه مى فرمايد:( نُسْقيكُمْ مِمّا في بُطُونِها مِنْ بَيْنِ فَرْث وَ دَم لَبَناً خالِصاً سائِغاً لِلشّارِبينَ ) (٢) پس «شير خالص» وقتى صادق است كه با هيچ چيز مخلوط نباشد، و الاّ اگر با شكر يا عسل هم ممزوج شد ; گرچه نيكو است و لكن خالص نيست، و لذا خواصى كه در طبيعت شير است در آن نيست، ولو آنكه خواص ديگر پيدا كند كه آنها هم نيكو باشد.

و از جمله شواهد بر اين شرط بودن اين مطلب ; حديثى قدسى است كه در «لآلى الاخبار» نقل شده ; كه حضرت امام محمّد باقرعليه‌السلام فرمودند:

قال: أوحى الله إلى موسى: هل عملت لي عملا قطّ؟

قال: إلهي صلّيت لك، و صمت و تصدّقت و ذكرت لك.

فقال: إنّ الصلاة لك برهان، و الصوم جنّة، و الصدقه ظلّة، و ذكري نور، فأىُّ عمل عملت لي ؟

فقال موسى: إلهي دلّني على عمل هو لك ؟

فقال: يا موسى ! هل واليت لي وليّاً ، و هل عاديت لي عدواً ؟

فعلم موسى أنّ أحبّ الأعمال الحبّ في الله و البغض في الله(٣) .

چنانكه در مضمون اين حديث شريف تأمل كنيم ; كه همچون موسى كليم اللهعليه‌السلام كه معصوم بوده و عبادات و اعمال او ; خالص و محفوظ از شائبه اى كه موجب نقص و بطلان باشد ; بوده است، خصوصاً با قرينه موجود در روايت ; كه خداوند جلّ شأنه فرمود: نماز و روزه و صدقه و ذكرى كه بجا آورده اى هر يك آثار محبوبه اُخروى دارد، و مع ذلك مى فرمايد: عملى كه خالص و مختصّ من باشد غير از اينها است ; پس واضح و روشن مى شود كه خلوص كامل در عمل ; آن است كه بنده هيچ جهتى را كه برگشت آن به خود او باشد چه دنيوى و چه اُخروى قصد ننمايد و تمام غرض او امرى باشد كه رضاى حضرت احديّت به آن حاصل مى شود.

خلوص كامل و حقيقى

وجه سوّم آنكه در مقام عبادت قصد واقعى او هيچ امرى نباشد، و در واقع در قلب بنده جز رضاى الهى چيز ديگرى نباشد، واين خلوص كامل حقيقى است كه بنده بواسطه آن واقعاً در زمره عبادالله مخلصين داخل مى شود، و به درجه مخلصين مى رسد.

و لكن منافات ندارد كه بنده با اين درجه از خلوص و در همين حال خلوصش كمال رغبت و اشتياق هم به نعمتهاى الهى در بهشت حتّى به نعمتهاى جسمانيه آن بلكه به نعمتهاى دنيوى هم كه جمله از آنها در نظر او محبوب و مطلوب باشد داشته باشد، و همچنين از عذاب الهى در جهيم بلكه از شدائد دنيويه نيز خائف و ترسان باشد، بواسطه آنكه خلوص او در مقام عبادت و بندگى است كه در اين مقام جز رضاى الهى هيچ امر ديگرى را ملاحظه نمى كند.

و امّا نعمتهاى الهى در بهشت و نعمتهاى دنيوى را در حالى كه سبب غفلت او از ذكر الهى نشود آنها را از فضل و رحمت واسعه حضرت احديت جلّ شأنه سئوال مى نمايد، و همچنين نجات از عذاب او در جهنم و از شدائد دنيوى را از جود و عفو او سئوال مى نمايد، بدون آنكه هيچ يك از اينها را در حال عبادت در قصد و نيّت خود ملاحظه كرده و به نظر آورد.

چنانچه حال اولياء الله چنين بوده، و شرح حال مناجات آنها و فقرات دعاهاى آنان قوى ترين شاهد بر اين مطلب مى باشد.

علاوه بر آن ; اين اشتياق و رغبت، و اين حالت خوف و ترس، و اين سئوال و طلب از فضل و رحمت الهى خود فى نفسها امرى محبوب و مرضى عند الله است، و از لوازم همان مقام خلوص حقيقى مى باشد، به خاطر آنكه بعد از آنى كه بنده در طلب رضاى الهى مقام خلوصش چنان شد كه زحمت و مشقّت عبادت را تحمّل مى نمايد، پس خلوص او در هر مقامى چنين خواهد بود، و در هر چيزى كه بداند رضاى الهى و وسيله رضا جوئى او است در حصول آن سعى و كوشش خواهد كرد.

و از بزرگترين وسائل آن يعنى رضا جوئى او همان دعا و طلب از فضل او و تذلّل در نزد او است ، حتّى در امور جزئى دنيوى كه آنها را هم از خداوند سئوال نمايد به قصد و غرض آنكه كمال تذلّل و احتقار و مسكنت را در جنب جلال و كبريائى حضرت واجب الوجود جل شانه نموده باشد.

و اين درجه از خلوص نيز در چند عنوان ذكر مى شود:

عنوان اوّل: عنوان شكر گذارى از نعم الهى است

عنوان دوّم: حياء است.

عنوان سوّم: مسكنت و اظهار فقر و حاجت است.

عنوان چهارم:حبّ است.

عنوان پنجم: خشوع و و خضوع و خشيت و ترس است، و اينكه ذات مقدّس الهى در مقام ملاحظه كبريائى و عظمت و جلال و مجد و بزرگوارى او براى اين عنوان اهليّت دارد.

چنانچه سرور صدّيقين و امام المتّقين حضرت علىّ عليه صلواة المصلين در مناجات خود اظهار مى كنند:

(إلهي; ما عبدتك خوفاً من نارك، و لا طمعاً في جنّتك، بل وجدتك أهلا للعبادة فعبدتك)(٤) .

درجات سه گانه نيّت در انتظار و ظهور حضرت قائمعليه‌السلام

و بر همين منوال است امر در انتظار فرج كه افضل و احبّ عبادات الهى است كه نيّت و انگيزه در آن بر اين درجات سه گانه مى باشد درجه اول

بعضى از بندگان; عمده غرض و داعى آنها در انتظار فرج حضرت صاحب الأمر صلوات الله عليه اشتياق به سوى آنچه در زمان ظهور است، مثل زيادى نعمتهاى الهى و وسعت در امور زندگى، و رفع شدائد و سختيها و بلاهاى دنيوى، و اين خود بر دو نوع است:

نوع اوّل: آنكه غرض و هدف مجرّد رسيدن به همين جهات مزبوره است، به گونه اى كه اگر چنانچه در همين حال از براى او اين جهات اصلاح شود، يعنى خداوند به او وسعت و كثرت در نعمتهاى خود عطا فرمايد، و از او سختيها و بليّات را دفع نمايد، پس آن حال اشتياق از او زائل مى شود، و به كلّى از ذكر آن حضرتعليه‌السلام و از تذكر امر فرج و ظهور ايشان غافل مى گردد، و از همّ و غصّه آن منصرف خواهد شد.

پس اگر عمده غرض در آن اشتياق بر اين وجه باشد بطور كلّى از عنوان خلوص خارج خواهد بود، و به فيوضات مقرّره از براى انتظار فرج فائز نخواهد شد، ودر اين انتظارش از اهل دنيا خواهد بود.

چنانچه در «كافى» از ابى بصير از حضرت صادقعليه‌السلام روايت كرده كه گفت: عرض كردم: كى فرج خواهد شد؟

فرمود: « وأنت ممّن تريد الدنيا ؟» يعنى: «قصد و اراده تو در طلب اين امر دنيا است؟».

بعد فرمود:« هر كس به اين امر معرفت پيدا نمايد پس به تحقيق از براى او فرج حاصل شده است، بواسطه انتظار فرج الهى»(٥) .

و نوع دوّم: آنكه غرض او از اشتياق داشتن او به آن جهات مزبوره ; به ملاحظه آن است كه آن فرجهاى عظيمه و آن نِعَم كثيره مخصوص آن زمان است، و چيزى است كه آن را خداوند ازبراى اولياء مقرّبين او صلوات الله عليهم اجمعين پسنديده است.

و اين حال اشتياق به اين عنوان اگر چه فى نفسه امرى محبوب عندالله است، چنانچه مضمون حديثى است كه از حضرت امام محمّد باقرعليه‌السلام روايت شده كه فرمود:

(ما اهلبيت در مقام رضاى الهى چنانيم كه اگر خداوند فقر را بر ما مقرّر كند ; دوست مى داريم، واگر وسعت و غنا مقّرر نمايد آن را نيز دوست مى داريم).

و در روايت ديگرى نقل شده است كه: چون خداوند عالم براى حضرت ايّوبعليه‌السلام بعد از كشف و رفع بلا; ملخ طلا نازل كرد، آنحضرتعليه‌السلام تمام دانه هاى آن ملخها را از اطراف بر مى داشتند ، حضرت جبرئيلعليه‌السلام عرض كردند خوب در ضبط آنها اهتمام داريد، فرمود: چونكه عطاى پروردگار من است(٦) .

پس از اينگونه احاديث ظاهر مى شود كه هرگاه بنده نِعَم دنيوى را به اين عنوان كه آن عطائى است كه خداوند به رضاى خود مرحمت فرموده است، دوست داشته باشد، اين دوستى از موضوع اخبارى كه در مذمّت دنيا و دوست داشتن آن وارد شده است; خارج است.

و چونكه همه نعمتهاى الهى كه در زمان فرج آل محمّد صلوات الله عليهم اجمعين وعده داده شده است، خداوند آنها را بر اولياء مقربين خود پسنديده است، و براى آنها گوارا قرار داده است، پس اشتياق به سوى آنها و در انتظار ظاهر گرديدن آنها بودن به اين عنوان مزبور محبوب و مرضى الهى خواهد بود، چراكه بنده در اين اشتياق و انتظارش ; رضاى الهى را ملاحظه دارد، و لهذا به همه فيوضات و مثوبات مقرّره براى انتظار فرج فائز خواهد شد.

لكن اين نوع قصد و غرض درجه اوّل خلوص در امر انتظار فرج مى باشد، بواسطه آنكه نهايت اين غرض طلب نِعَم و منافع دنيوى است كه برگشت به خود او مى شود.

درجه دوّم آن است كه عمده غرض در اشتياق به فرج آن حضرتعليه‌السلام و انتظار ; كثرت و وفور علوم و معارف و حكمتهاى الهى باشد.

زيرا علومى كه درآن زمان ظاهر مى شود ما فوق تمام علومى است كه از اوّل عالم تا آن زمان ظاهر شده، و نيز آنكه در آن زمان هركس به كمال علم خود از ديگرى بى نياز است، و در تفسير اين آيه مباركه( يُغْنِ الله كُلاًّ مِنْ سَعَتِهِ ) (٧) آمده است كه حتّى زنان در خانه هاى خود به احكام دين ; به درجه علماء كامل ; عارف و عالم مى شوند(٨) .

و عطاى اين كثرت و وفور در علوم بوسيله دست مبارك آنحضرتعليه‌السلام است كه بر سر شيعيان مى گذارند، و در اين حال عقول آنها كامل مى شود، چنانچه در روايات متعددى در «كافى» و غير آن وارد شده است(٩) .

و وسيله ديگر ظاهر فرمودن جمله بيست و هفت حرفى است كه مبناى همه علوم الهى است كه حضرتش افاضه مى فرمايند، و از اوّل عالم تا كنون همه علومى كه براى هركس ظاهر شده ; دو حرف از آن بيست و هفت حرف است.

و وسيله ديگر آنچه در قضيّه شمشيرهاى آسمانى است كه براى اصحاب ايشان نازل مى شود كه هزار حرف نوشته شده است، و از هر حرفى هزار در از علم باز مى شود.

و همچنين است اشتياق به سوى فرج آنحضرت به خاطر آنكه در آن زمان اسباب عبادت به اعلى درجه آن آماده است، كه هركس بخواهد خداوند متعال را عبادت نمايد; و اين به يمن و بركت وجود مقدّس اولياء معصومينعليهم‌السلام و ظهور امر آنها، و هم نبودن موانع است، چونكه شيطان و اتباع او همگى مقتول و منقرض مى شوند، و به خاطر مخذول بودن شياطين ظاهرى ; ترس از بندگان بر داشته مى شود.

پس هر گاه غرض اصلى و حقيقى در اشتياق و انتظار فرج آنحضرت رسيدن به اين دو مقصد مهّم باشد يعنى كمال معرفت و عبادت روشن است كه در صورت خلوص چندين برابر از درجه اولى كاملتر است، و به همين جهت به آن فيوضات و ثوابهاى خاصّه انتظار فرج هم به كاملترين درجه فائز مى شود.

و لكن اين درجه هم خلوص كامل نيست، چرا كه خلوص كامل آن است كه بنده در مقام عبادت هيچ جهت از جهاتى كه برگشت به خود او دارد و از منافع راجحه و محبوبه اُخروى است ; ملاحظه ننمايد.

درجه سوّم; خلوص حقيقى در انتظارآن است كه غرض اصلى از اشتياق به فرج آنحضرتعليه‌السلام و انتظار ظهور، آن چيزى است كه در آن فرج مى باشد از قبيل ظهور امر الهى، و ظهور دين مبين او در همه دنيا، و غلبه آن بر همه اديان باطله، و ظهور امر اولياء مقرّبين مكرّمين معصومين اوعليهم‌السلام ، و ظهور كمالِ فضل و كمالِ جلال آنها، و ظهور نور و ضياء آنها، و ظهور همه شئونات جليله و عظيمه آنها، و باز آنچه در آن فرج و ظهور است از قبيل خذلان جميع دشمنان آنها، و تقاص حقوق آنها، و انتقام از ظالمين آنها، بخصوص آنچه در خونخواهى مظلومان كربلاء است، و اجراء همه حدود الهى و احكام او، طوريكه حقّ تعالى بدون خوف و ترس از احدى از مردم عبادت مى شود.

پس اگر حقيقتاً عمده غرض در انتظار فرج اين باشد، اين است آن خلوص كامل كه همه فيوضات و مثوبات كامله كه از براى انتظار فرج ثابت شده است; بر آن مترتب مى شود، و اين است آن خلوص حقيقى كه در حديث قدسى كه قبلا ذكر كرديم اشاره به آن شده بود، بر اين مضمون:

خطاب شد از جانب حضرت احديّت جلّ شأنه به حضرت موسىعليه‌السلام كه: چه عمل خالصى از براى من نموده اى؟

عرض كرد: الهى مرا به آن راهنمائى فرما.

خطاب شد: آيا موالات و دوستى با وليّى از اولياء من نموده اى؟ و معادات و دشمنى با عدوّى او اعداء من نموده اى(١٠) ؟

واضح گرديد كه هر گاه كسى در انتظار فرج و ظهور حضرت خاتم الوصييّن صلوات الله عليه به اين درجه سوّم برسد كه غرض اصلى در آن با همه شرايط و آداب ديگرش همان باشد كه بيان كرديم، پس چنين شخصى موالات و دوستى كامل چه از نظر ظاهرى و چه از نظر باطنى با همه اولياء الهى، و معادات و دشمنى كامل با همه دشمنان الهى نموده است.

و هرگاه اين درجه سوّم از خلوص در مقام انتظار فرج محقق گرديد و غرض اصلى شد، منافاتى ندارد كه اشتياق به موارد درجه اوّل و درجه دوّم از خلوص هم داشته باشد، بواسطه آنكه آن اشتياق هم مؤكّد اين درجه سوّم خواهد شد، زيرا اگر آنچه در درجه دوّم ذكر شد رسيدن به مقام كمال معرفت و عبادت امرى است كه وسيله تقرّب بنده نزد حضرت ولىّ الله صلوات الله عليه و سائر اولياء مكرمين صلوات الله عليهم اجمعين مى شود، و آنچه در درجه اول ذكر شد از رسيدن به نِعَم كثيره در زمان فرج آن هم به و اسطه اشتياق به سوى آن فضل و شرفى است كه در آن نِعَم الهيه است، و آن هم از جهت انتساب و اختصاص آنها به اولياء مقرّبين الهىعليهم‌السلام است.

لازم به تذكّر است كه: بيان اين عدم تنافى ; در بحث درجات خلوص نسبت به كلّيه عبادات بيان گرديد.

حديثى از امام صادقعليه‌السلام و خلوص حقيقى در انتظار و از جمله شواهد در اينكه سوّمين درجه خلوص در باب انتظار فرج لازم و بر آن تأكيد شده و با آن همه فضائل انتظار حاصل مى شود، روايتى است در «كافى»، و در «نجم الثاقب» از «كمال الدين» از عمّار ساباطى از حضرت صادقعليه‌السلام نقل شده، كه ما در اينجا روايت را از «نجم الثاقب » نقل مى كنيم ، و به بعضى از اختلاف عباراتى كه در حديث «كافى» در بعضى موارد است اشاره مى كنيم(١١) .

عمّار ساباطى گويد: به خدمت حضرت صادقعليه‌السلام عرض كردم: عبادت كردن با امامى از شما كه ظاهر نبوده و در زمان دولت باطل باشد افضل است، يا عبادت كردن در زمان ظهور دولت حقّ با امام ظاهر از شما ؟

حضرت فرمودند: اى عمّار ! (به خدا قسم ) صدقه در پنهانى افضل است از صدقه در آشكار و علانيه، و (به خدا قسم ) چنين است ; عبادت شما در پنهان با امام غير ظاهر در دولت باطل افضل بخاطر ترسيدن شما از دشمنان در زمان دولت باطل و بهتر است از اينكه خدا را در زمان ظهور حقّ با امام ظاهر عبادت كنيد، (و عبادت با خوف در دولت باطل مثل عبادت در حال رضا در دولت حقّ نيست.)

بدانيد كه هر كه از شما نماز بخواند (يك نماز فريضه با جماعت در وقت آن در حال پنهانى از دشمن خود و تمام كند آن را ، خدا از براى او ثواب پنجاه نماز واجب در جماعت بنويسد، و هركه بجا آورد از شما) يك نماز واجب را (به صورت انفرادى ) در پنهانى از دشمن خود و آن نماز را در وقت آن بجا آورد و تمام كند حقّ تعالى از براى او ثواب بيست و پنج نماز ( به صورت انفرادى ) بنويسد، و اگر يك نافله در زمان او بجا آورد ( و تمام كند آن را ) حقّ تعالى از براى آن ثواب ده نافله بنويسد.

و هركه از شما عمل خوبى بجاى آورد حقّ تعالى از براى او بيست و پنج حسنه بنويسد، و مؤمنى از شما ; وقتى كه عمل را نيكو بجا آورد و با تقيّه دين دارى كند بخاطر ترس بر امام خود و بر جان خود ; زبان خود را نگاه دارد ; حقّ تعالى حسنات او را چندين برابر مى كند، بدرستيكه خداى عزّوجلّ ; كريم است.

عرض كردم كه: جان من به فداى تو ، مرا راغب به عمل گردانيدى و تحريص بر آن نمودى، و لكن مى خواهم بدانم كه چگونه اعمال ما از اعمال اصحاب امام ظاهر در دولت حقّ افضل است، با آنكه ما و ايشان همه بر يك دين مى باشيم؟

فرمود: شما بر آنان در ادا نماز و روزه و حجّ و به دانستن ساير امور دين و به عبادت نمودن خدا را در پنهانى از براى خوف دشمن خودتان پيشى گرفته ايد، و اطاعت خدا را در پنهانى مى كنيد، و با امامعليه‌السلام خود را در صبر كردن در دولت باطل شريك كرده ايد (در حالتيكه انتظار دولت حقّ را داريد) و از پادشاهان بر امام خود و بر جانهاى خود مى ترسيد، و حقّ امام خود را در دست ظالمان مى بينيد كه شما را از حقّ خود منع كرده اند و بر مشقّت و سختى كشيدن در دنيا و طلب معاش كردن ناچاراند، و بر دين خود ; در عبادت خود و طاعت كردن پروردگار خود و ترسيدن از دشمنان خود ; صبر مى كنند، پس به اين اسباب حقّ تعالى اعمال شما را چندين برابر كرده است، پس گوارا باد اين از براى شما.

عرض كردم: جان من به فداى تو باد، هر گاه چنين است پس ما چرا آرزو كنيم كه با ظاهر بودن حقّ از اصحاب حضرت قائمعليه‌السلام باشيم، با آنكه ما امروز در زمان امامت تو و مشغول طاعت تو هستيم و اعمال ما بهتر از اعمال اصحاب دولت حق است؟

حضرت فرمود: سبحان الله ; آيا نمى خواهى كه خداى عزّوجلّ حقّ و عدل را در بلاد خود ظاهر گرداند، و حال همه نيكو گردد، و كلمه خدا جمع گردد، و مردم همه بر دين حقّ اجتماع نمايند، و الفت و التيام در ميان قلوب مختلفه بهم رسد، و كسى در زمين خدا معصيت نكند، و حدود خدا در ميان خلق جارى گردد، و حقّ به سوى اهلش رسيده و آن را اظهار نمايند، و چيزى از حقّ به جهت خوف از مردم پنهان نگردد؟

بدان، والله اى عمّار! كسى از شما نمى ميرد (بر اين حالى كه شما بر آن مى باشيد يعنى از امور مزبوره از صبر و انتظار و خوف و سختى در معاش با دوستى اهلبيتعليهم‌السلام به اين حالت دوستى ما ; مگر آنكه او نزد خداى عزّوجلّ از بسيارى از آنهائى كه در جنگ بدر و اُحد حاضر شدند افضل است، پس بشارت باد شما ر( ١٢).

پس از قسمت آخر اين حديث شريف واضح شد كه مؤمن ولو به ملاحظه آنكه اعمال او قبل از زمان ظهور امر فرج و دولت حقّ افضل از زمان ظهور باشد، و لكن بايد انتظار ظهور فرج حضرت قائمعليه‌السلام و دولت حقّ را داشته باشد، و به كمال خلوص و اشتياق همان ظهور امر حقّ و احكام دين و ظهور امر اولياء الهى و رجوع حقوق آنها به سوى خودشان و برطرف شدن خوف از آنها و امثال اين امور را داشته باشد.

صبر و شكيبائى; دوّمين شرط انتظار

امّا شرط دوّم در انتظار فرج آنحضرتعليه‌السلام براى رسيدن مؤمن به فضائل كامله و مثوبات جليله كه در اخبار آمده است ; صبر است، چنانچه در روايتى در «بحار» از حضرت صادقعليه‌السلام نقل شده كه حضرت فرمودند:

(از دين ائمّه است ورع و عفّت داشتن و صلاح تا آنكه مى فرمايد: و انتظار فرج به صبر نمودن)(١٣) .

بلكه از اين فرمايش استفاده مى شود كه صبر به منزله جزء و ركن انتظار است.

اقسام و درجات صبر و اين صبر در چند امر و چند مقام بيان مى شود:

صبر بر ظلم اعداء مقام اوّل: صبر بر ظلم اعداء از جهت خوف از آنها و در آنچه از آنها بر مؤمنين در دولت باطل و در حال غيبت و استتار امامعليه‌السلام وارد مى شود، بر حسب آنچه در حديث عمار ساباطى بيان كرديم بواسطه اين صبر فضائل زيادى را افزون بر آنچه را اهل دولت حقّ در وقت ظهور درك مى كنند ، او چندين برابرش را درك مى كنند.

و فرمود: هر كدام از شماها در حال انتظار و صبر نمودن بر اين ظلمها بميرد نزد خدا از بسيارى از شهداى بدر و احد افضل است.

و همچنين به اين درجه از صبر در روايتى كه در «بحار» نقل شده ; اشاره شده است كه آنحضرتعليه‌السلام به بعض از مواليان خود فرمودند:

(ألا تعلم أنّ من انتظر أمرنا و صبر على ما يرى من الأذى و الخوف هو غداً في زمرتنا؟)(١٤).

يعنى: آيا نمى دانى آنكه هر كس انتظار امر ما را داشته باشد، و بر آنچه ببيند ازاذيّت و خوف ودشمنان; صبرنمايد، درروز قيامت در زمره ما خواهند بود.

صبر بر بلاياو هموم مقام دوّم صبر بر كلّيه بليّات و هموم و احزانى كه از هر جهتى به سبب غيبت امامعليه‌السلام بر مؤمنين وارد مى شود.

چنانچه در «كافى» از ابى صلاح كنانى روايت كرده كه گفت: خدمت حضرت صادقعليه‌السلام بودم پيرمردى را حضور ايشان آوردند، عرض كرد: يا اباعبدالله نزد شما از ظلم فرزندانم و اذيّت برادرانم به من در اين سن پيرى شكايت دارم.

آنحضرتعليه‌السلام فرمودند: اى فلان ! بدرستيكه از براى حقّ دولتى است، و ازبراى باطل هم دولتى، و اهل هر يك در دولت ديگرى در ذلّت خواريند، و بدرستيكه كمتر چيزى كه به مؤمن در دولت باطل مى رسد; ظلم اولادش و جفاى برادرانش است، و هيچ مؤمنى نيست كه او را راحتى و آسودگى در دولت باطل برسد; مگر آنكه در مقابل آن قبل از مردن او يا در بدن او يا در اولادش يا در مالش گرفتار خواهد شد، تا آنكه خداوند او را از هر آلودگى كه پيدا كرده است به آن از قذرات راحت در دولت باطل خالص گرداند، و بهره او را در دولت حقّ كامل گرداند، پس صبر كنيد و شاد باشيد(١٥) .

پس از اين حديث شريف استفاده مى شود كه: هر بنده مؤمن كه از براى او بهره و نصيبى باشد در دولت حقّ و زمان فرج اهلبيت اطهارعليهم‌السلام خداوند متعال او را تا آن عهد باقى مى دارد، يا آنكه اگر قبل از آن زمان بميرد ; او را در آن زمان زنده مى فرمايد

پس لازمه آن نصيب و بهره در دولت حقّ ; آن است كه: قبل از وقوع فرج اهل حقّ در زمان حيات زندگى اش حتماً بليّه اى از بليات گرفتار شود، و بايد در آن صبر نمايد، و از خداوند در امر صبر خود طلب يارى كند، بلكه بر حسب اين بشارت ; بايد طبيعتاً كمال رضا و تسليم را داشته باشد، و در صورت امكان از طلب لذّت جوئى و راحت طلبى اعراض كنند.

صبر بر طولانى شدن زمان غيبت

مقام سوّم صبر در طولانى شدن غيبت امامعليه‌السلام است به آنكه با قلب يا با زبانش بر خداوند يا بر امامعليه‌السلام اعتراض ننمايد، و بگويد چرا غيبت ايشان را طولانى فرموده است ؟ يا آنكه چرا با وجود اين همه فساد و غلبه آن بر تمامى زمين; ايشان ظاهر نمى شوند ؟

زيرا بعد از اينكه يقين و اعتقاد بنده مؤمن; صحيح و با حقيقت باشد در آنكه جميع امور زمينى و آسمانى بر وفق اراده و مشيّت حضرت احديّت جلّ شأنه مى باشد، و بدون آن هيچ امرى وقوع نمى يابد، بخصوص اعظم امور كه تعيين وجود امامعليه‌السلام است، و نيز همه تصرّفات ايشان به اذن الهى است، و آنحضرت هم در هيچ امرى بدون اذن و رضاى الهى تصرّف نمى فرمايد، و همچنين يقين و اعتقاد او صحيح باشد در آنكه اراده و مشيّت الهى در هر امرى و در هر جهتى كه تعلّق بگيرد حتماً بر وفق حكمت و خير و صلاح است ; بلكه مقرون به حكمتهاى بسيار است.

پس لازمه صحّت اين يقين و اعتقاد آن است كه هرچند غيبت امامعليه‌السلام طولانى شود، و فتنه ها و بلاهاى زيادى از هر نوع آنها روى دهد، بنده بايد هم از جهت ظاهرى و هم از جهت قلبى تسليم خداوند باشد، و راضى به آن بوده و صبر نمايد، و چون و چرا نكند، و شكّ در دلش پيدا نشود، و وسوسه به قلب خود راه ندهد.

بنابراين ; هرگاه چنين مقام رضا و تسليم و صبر از براى كسى در مورد طولانى شدن غيبت امامعليه‌السلام حاصل شد ; نزد خداوند متعال چنان فضيلت و مقام بلند و درجه اى دار است كه حضرت اميرالمؤمنينعليه‌السلام در باره آن فرموده اند:

(از براى قائم ماعليه‌السلام غيبتى خواهد بود كه زمان آن طولانى مى شود، گويا مى بينم كه شيعيان او را در حال غيبت او مانند جولان كردن گوسفندان براى پيدا كردن چراگاه جولان مى كنند يعنى به دنبال مكان آنحضرتعليه‌السلام هستند و آن را نمى يابند.

آگاه باشيد هركس از آنها بر دينش ثابت بماند بر وجهى كه دلش قساوت پيدا نكند يعنى شكى در او به سبب طولانى شدن غيبت آنحضرتعليه‌السلام عارض نشود پس او در روز قيامت با من و در درجه من خواهد بود »(١٦) و روايت ديگرى در «بحار» از حضرت امام زين العابدينعليه‌السلام نقل شده كه حضرتش فرمود:

«هركس بر ولايت ما در زمان غيبت قائم ماعليه‌السلام ثابت بماند، خداوند او را اجر هزار شهيد بدر و اُحد عطا فرمايد.

و به اين درجه از صبر در دعاى شريفى كه از شيخ جليل عثمان بن سعيدرضي‌الله‌عنه نائب دوّم از نوّاب چهارگانه آن حضرت روايت شده ; اشاره شده است، كه شيعيان آن را در زمان غيبت بخوانند، و مضمون فقرات آن چنين است:

(الهى ; ما را بر دين خود ثابت فرما، و مرا براى عمل به طاعت خودت توفيق بده، و قلب مرا از براى اذعان به امر ولىّ امرت نرم كن، و مرا از آنچه به آن خلق خود را امتحان فرموده اى عافيت فرما، و مرا بر فرمان بردارى براى ولىّ خود آن كسيكه او را از خلق خود پنهان فرموده اى ثابت گردان، پس به سبب اذن تو از مخلوقات تو غائب شده است، و انتظار صبر و امر تو را يعنى براى ظهورش دارد ، و توئى داناى نا آموخته از غير خود ; به وقتى كه در آن صلاح امر ولىّ تو است او را براى اظهار امرش و منكشف نمودن سرّش اذن فرمائى

پس مرا براين امر صبر عطا كن، تا آنكه دوست نداشته باشم تعجيل امرى را كه آن را تأخير فرموده اى، و نه تأخير آنچه را كه آن را معجّل قرار داده اى، و امر پنهان تو را كشف نكنم، و از آنچه علّت آن را مخفى فرموده اى جستجو نكنم، و در آنچه تقدير فرموده اى با تو منازعه ننمايم، و تا آنكه نگويم كه به چه سبب و چرا و به چه غرض ولىّ امر تو ظاهر نمى شود؟ و حال آنكه زمين از ظلم و جور پر شده است، و تا آنكه تمام امورات خود را به سوى تو تفويض و واگذار نمايم)(١٧) .

پس براى بنده مؤمن لازم و مهم است از جهت سالم ماندن از وسوسه ها و شكوك و فتنه ها به دعا روى آورده، و از حضرت احديّت جلّ شأنه خصوصاً به همين دعاى مزبور مسئلت نمايد.

______________________

يار صفحه:

(١)سوره اعراف آيه ٩٦.

(٢)ترجمه: ما از ميان (دو جسم) سرگين و خون ; شما را شير خالص مى نوشانيم، كه در طبع همه نوشندگان گوارا است. (سوره نحل آيه ٦٦).

(٣)ترجه: امام باقرعليه‌السلام فرمود: خداوند متعال به حضرت موسىعليه‌السلام وحى فرمود: آياعمل خالصى براى من انجام داده اى ؟

حضرت موسى عرض كرد: خدايا! براى شما نماز خواندم و روزه گرفتم،صدقه دادم و ذكر گفتم.

خطاب آمد: نماز براى تو دليل و برهان است و روزه براى تو سپر از آتش است، و صدقه براى تو در قيامت سايبان است، و ذكر من براى تو نور است، پس كدام عمل را فقط بخاطر من انجام داده اى؟

حضرت موسى عرض كرد: خدايا براى عملى كه خالص براى تو باشد راهنمائى ام كن.

فرمود: اى موسى! آيا دوستى از دوستان مرا بخاطر من دوست داشته اى ؟ آيا دشمنى از دشمنان مرا بخاطر من دشمنى ورزيده اى ؟

پس حضرت موسىعليه‌السلام دانست كه بهترين اعمال ; دوست داشتن براى خدا ; و دشمن داشتن براى خداست.

(٤)ترجمه: خدايا ; تو را بخاطر ترس از آتش تو و نه بخاطر طمع براى بهشت تو ; عبادت نكردم ، بلكه تو را اهل براى پرستش يافتم و عبادت كردم.(بحارالانوار ج٤١ ص١٤ حديث ٤).

(٥)كافى ج١ ص٣٧٢ حديث ٣.

(٦)بحارالانوار ج١٢ ص٣٥٢ حديث٢٢.

(٧)ترجمه: خداوند هركس رابه رحمت واسع خودبى نياز خواهد كرد (سوره نساء آيه١٣٠).

(٨)بحارالانوار ج٥٢ ص٣٠٩.

(٩)بحارالانوار ج٥١ ص٣٥ و ج٥٢ ص٣٢٨.

(١٠)به ص ١٨٠ مراجعه شود.

(١١)توضيح اينكه اضافاتى كه در روايت كافى نقل شده داخل پرانتز قرار داده شده.

(١٢)كافى ج١ ص٢٣٣ حديث ٢، كمال الدين ص٦٤٥.

(١٣)بحارالانوار ج١٠ ص٣٥٣ حديث ١.

(١٤)بحارالانوار ج٥٢ ص٢٥٦ حديث ١٤٧.

(١٥)كافى ج ٢ ص ٤٤٧ حديث ١٢.

(١٦)بحارالانوار ج٩٥ ص٣٢٧ حديث٣.

(١٧)بحارالانوار ج ٩٥ ص ٣٢٧ حديث ٣