شیوه های یاری قائم آل محمد

شیوه های یاری قائم آل محمد 0%

شیوه های یاری قائم آل محمد نویسنده:
گروه: امام مهدی عج الله تعالی فرجه

شیوه های یاری قائم آل محمد

این کتاب در موسسه الحسنین علیهما السلام تصحیح و مقابله شده است.

نویسنده: ایه الله محمد باقر فقیه ایمانی
گروه: مشاهدات: 16287
دانلود: 1848

توضیحات:

شیوه های یاری قائم آل محمد
جستجو درون كتاب
  • شروع
  • قبلی
  • 64 /
  • بعدی
  • پایان
  •  
  • دانلود HTML
  • دانلود Word
  • دانلود PDF
  • مشاهدات: 16287 / دانلود: 1848
اندازه اندازه اندازه
شیوه های یاری قائم آل محمد

شیوه های یاری قائم آل محمد

نویسنده:
فارسی

این کتاب در موسسه الحسنین علیهما السلام تصحیح و مقابله شده است.

چگونه با تقيّه حضرت را يارى كنيم؟ امّا مطلب اوّل: در بيان آنكه تقيّه نصرت و يارى حضرت حجّتعليه‌السلام در امر دين است، و آن بر اين وجه است كه: چون بر حسب آنچه در مطلب دوّم و سوّم ان شاء الله تعالى معلوم خواهد شد ; تقيّه در موردى است كه فعلى يا ترك فعلى كه لازم است از آن احتراز شود، در معرض خطرى باشد و آن خطر نسبت به آنحضرتعليه‌السلام يا به شيعيان و دوستان ايشان باشد، كه با تقيّه آن خطرات دفع يا مندفع مى شود.

پس هرگاه مؤمن در مورد وجوب و لزوم آن تقيّه نمود، وجود مبارك امامعليه‌السلام را در دفع خطر و ضرر يا در سالم بودن از آن خطر، نسبت به خود ايشان و متعلّقان و دوستانش يارى كرده است.

امّا نسبت به خود ايشان، مثل آنكه در موردى باشد كه عمل و قول مؤمن و لو در امر حقّ باشد موجب استهزاء اعداء و اشرار يا استخفاف و بى ادبى آنها به امر الهى و دين حقّ يا اسم او جل شأنه ; يا نسبت به حضرت رسولصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم يا نسبت به امر امامعليه‌السلام شود، و همچنين در مواردى كه وهن به فرمايشات و اخبار آنها وارد آيد يا تضييع آنها گردد.

امّا نسبت به دوستان ; مثل موردى كه ترك تقيّه موجب خطر و ضرر نسبت به خود انسان يا مال يا آبرو يا اهلش يا نسبت به سائر مؤمنين باشد ; نصرت آنحضرت را در اين امور نموده.

پس در بعضى از آنها مربوط به جهات دنيوى ايشان است و بيان آن در فصل سوّم خواهد آمد و در بعضى از آنها مربوط به نصرت در امر دين است، مثل موردى كه تقيه وسيله محفوظ ماندن اخبار و احاديث آنهاعليهم‌السلام از وهن يا تضييع يا مخفى شدن يا معطّل ماندن شود كه نگذارند به وفق آنها عمل شود، و مثل موردى كه تقيّه وسيله تأليف قلوب اعداء شود و همچنين امثال اين موارد و به اين سبب امر بر مؤمنين در باب اظهار حقّ و عمل به وظيفه و طريقه حقّ و ايمانى آنها سهل و آسان شود.

بيان روايات وارده در فضل تقيّه (تقيّه از نظر روايات و اخبار)

مطلب دوّم: در بيان اخبارى است كه در مدح تقيّه; و تأكيد در آن و مذمّت شديد در ترك آن وارد شده است، پس در اين مقام دو مقصد است:

بيان روايات وارده در فضل تقيّه

مقصد اوّل: در ذكر آنچه در مدح تقيّه وارد است، كه به ذكر پنج حديث اكتفا مى شود:

حديث اوّل: در كتاب « كافى » از حبيب بن بشر از حضرت صادقعليه‌السلام روايت شده كه حضرتش فرمود:

(از پدر بزرگوارم شنيدم كه مى فرمود: به خدا قسم ; بر روى زمين نزد من چيزى محبوب تر از تقيّه نيست، اى حبيب ! هركس تقيّه كند ; خداوند او را بلند مرتبه مى فرمايد)(١) .

حديث دوّم: در همان كتاب روايت شده از ابوعمروكناسى از آنحضرت صلوات الله عليه كه فرمود:

اى ابا عمرو ! اگر چنانچه تو را حديث نمايم به حديثى، يا فتوا دهم به فتوائى، بعد از اين بيائى و از آن پرسش كنى; خبر دهم تو را به خلاف آنچه خبر داده بودم يا فتوا داده بودم، به كدام يك از آنها اخذ مى كنى ؟

عرض كردم: قول دوّم را گرفته و ديگرى را كنار مى گذارم.

فرمود: در اين صورت راه درست را انتخاب كرده اى ; اى ابا عمرو! خداوند ابا دارد جز آنكه در پنهانى عبادت شود، به خدا قسم ; اگر چنانچه بر همين نحو عمل كنيد همانا براى من و شما بهتراست، و خداوند عزّوجلّ ابا دارد از براى من و شما در دين خود ; جز تقيّه نمودن را»(٢) .

حديث سوّم: و نيز در آن كتاب از واسطى روايت كرده كه آنحضرتعليه‌السلام فرمودند:

(احدى به درجه تقيّه اصحاب كهف نرسيد، و آنان بر اين نحو بودند كه در عيدهاى كفّار حاضر مى شدند و زنّارها را مى بستند، پس خداوند اجر آنها را دو برابر عطا فرمود)(٣) .

حديث چهارم: و نيز عبدالاعلى از آنحضرتعليه‌السلام روايت نموده كه گفت: شنيدم از امام صادقعليه‌السلام كه مى فرمود:

(همانا تحمّل امر ما مجرّد تصديق و قبول نمودن آن نيست، از بلكه پنهان كردن و حفظ آن از غير اهلش مى باشد، پس سلام به شيعيان ما برسان، و به آنهابگو: خداوند رحمت كند آن بنده اى را كه مردم را بسوى خود دوست نمايد، و مردم را به آنچه قبول و باور نمايند حديث كند، و آنچه را انكار مى كنند ; از آنها پنهان كند.

پس فرمود: به خدا قسم حال كسيكه كلامى مى گويد كه ما كراهت داريم (سر ما را فاش مى كند) كمتر از حال آن كسى نيست كه در حال جنگ با ما است، پس اگر چنين شخصى را مشاهده كرديد بسوى او رفته و او را از آن عمل باز داريد، و اگر از شما نپذيرفت كسى را كه از او مى ترسد بسوى او فرستاده تا او را وادار به ترك آن عمل كند، همانطور كه اگر كسى از شما طلب حاجت كند ; و با ملاطفت و نرمى حاجت او را روا كند، پس ملاطفت و نرمى نموده در حاجت من.

يعنى: همچنانكه در رفع نيازهاى خود با مردم با ملاطفت و نرمى رفتار مى كنيد، در پذيرش امر ما نيز با مردم با نرمى و ملاطفت رفتار كنيد(٤) .

حديث پنجم: و نيز در كتاب « كافى» از عيسى بن ابى المنصور روايت شده كه گفت: شنيدم كه حضرت صادقعليه‌السلام فرمود:

(نفس كشيدن كسيكه از براى مامهموم و بخاطر خللى كه به ما رسيده ; غمگين باشد، به منزله تسبيح است، و همّ او براى امرى كه متعلّق به ما باشد به منزله عبادت است، و كتمان سرّ ما ; به منزله جهاد در راه خدا است)(٥) .

بيان روايت وارده در مذمّت ترك تقيّه مقصد دوّم: در بيان احاديثى كه در مذمّت ترك تقيّه در مواردى كه لازم است نقل شده است، كه به ذكر پنج حديث اكتفا مى شود.

حديث اوّل: در كتاب « كافى» نقل شده از حضرت صادقعليه‌السلام كه فرمود:

(احتراز و اجتناب نمائيد از بجا آوردن عملى كه ما بواسطه آن مورد سرزنش و بدگوئى مردم واقع مى شويم، به تحقيق كه پدر بواسطه عمل فرزندش مورد سرزنش قرار مى گيرد، و از براى امام خود زينت باشيد، و مايه ننگ و وهن ايشان نباشيد)(٦) .

حديث دوّم: باز در آن كتاب نقل شده از حضرت موسى بن جعفرعليه‌السلام از حضرت امام محمّد باقرعليه‌السلام كه فرمود:

(تقيّه دين من و دين پدران من مى باشد وايمان ندارد كسيكه تقيّه نمى كند)(٧) .

حديث سوّم: همچنين در آن كتاب از عبدالله بن ابى يعفور نقل شده كه گفت: شنيدم از حضرت صادقعليه‌السلام كه فرمود:

(تقيّه سپر مؤمن است از شرّ اعداء و حرز مؤمن است از وقوع در فتنه ها و بلاها و كسيكه تقيّه نمى كند ايمان ندارد، همانا كسيكه حديثى از احاديث ما به او مى رسد ; و متمسّك به آن مى شود ; و وسيله قرب ما بين خود و خداوند متعال قرار مى دهد ; پس اين تمسّك براى او در دنيا عزّت و در آخرت نور مى باشد، و همانا كسيكه حديثى از احاديث ما به او مى رسد، و او آن را فاش كند نزد غير اهلش اين امر موجب ذلّت او در دنيا مى شود و خداوند اين نور را از او بر مى دارد)(٨) .

حديث چهارم: باز از معلّى بن خنيس از حضرت صادقعليه‌السلام روايت نموده كه حضرتش فرمود:

(اى معلّى! پنهان كن امر ما را و آن را فاش مكن، همانا هركه امر ما را پنهان نمايد و آن را فاش نكند، خداوند او را بواسطه اين كتمان در دنيا عزيز مى كند و در آخرت آن را نورى در پيشانى او قرار مى دهد كه راهنماى او بسوى بهشت مى شود.

اى معلى! بدرستيكه تقيّه از دين من و دين پدران من مى باشد و كسيكه تقيّه نمى كند ايمان ندارد.

اى معلى! بدرستيكه خداوند دوست مى دارد كه در پنهانى عبادت شود، چنانكه دوست مى دارد در آشكار عبادت شود.

اى معلى! بدرستيكه فاش كننده امر ما مثل كسى است كه امر ما را انكار كرده است »(٩) .

حديث پنجم: نيز از محمّد بن ابى نصر روايت شده كه گفت: مسئله اى از حضرت رضاعليه‌السلام سئوال كردم ، پس ابا كرده و جواب ندادند، آنگاه فرمود:

(اگر چنانچه هر چه مى خواهيد به شما عطا كنيم، به صلاح شما نخواهد بود و موجب گرفتارى صاحب شما خواهد شد، حضرت اباجعفرعليه‌السلام فرمود:

خداوند امر ولايت خود را نزد جبرئيلعليه‌السلام پنهان گردانيد، و جبرئيل آن را نزد حضرت رسولصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم پنهان كرد، و حضرت رسولصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم آن را نزد اميرالمؤمنينعليه‌السلام پنهان نمود، و حضرت اميرالمؤمنينعليه‌السلام نزد آنكسى كه خدا مى خواست آن را پنهان كرد، پس شماها آن را فاش مى كنيد، كيست آن كس كه بتواند يك حرفى را كه شنيده باشد نگاه دارد؟

حضرت اباجعفرعليه‌السلام فرمود: كه در حكمت آل داودعليه‌السلام چنين آمده است كه: سزاوار است از براى مسلمان آنكه بتواند خود دارى كند، و توجّهش به حال خود باشد كه غفلت پيدا نكند، و به اهل زمان خود بينائى داشته باشد، يعنى بداند با هركس چه نوع سلوك كند، و هر حرفى را به چه كسى اظهار كند پس از خداوند متعال بترسيد و حديث مارا نزد هركس فاش نكنيد.

پس اگر جز اين بود كه خداوند از اولياء خود دفاع مى كند و از دشمنان خود به خاطر اوليائش انتقام مى گيرد (پس دشمنان به سبب عناد خود، مؤمنين رانابود مى كردند ) آيا نمى بينى كه خداوند متعال با آل برمك چه كرد ؟ و چگونه از براى حضرت موسى بن جعفرعليه‌السلام انتقام گرفت ؟

و بتحقيق طائفه بنو اشعث در خطر عظيم بودند، پس خداوند خطر را از آنها دفع فرمود، بواسطه موالات آنها با حضرت موسى بن جعفرعليه‌السلام ، و شماها كه در عراق هستيد كارها و كردارهاى اين فراعنه را مى بينيد و آنكه چگونه خداوند آنهارا مهلت داده است.

پس بر شما باد ترس از خداوند عزّوجلّ، و دنيا شمارا مغرور نكند، و بواسطه مشاهده حال كسيكه به تحقيق خداوند او را مهلت داده، فريب نخوريد، پس در اين حال چنين خواهد شد كه امر فرج الهى شما مهيا و فراهم خواهد است »(١٠) .

موارد لزوم تقيّه و كيفيت عمل به آن مطلب سوّم: در اشاره اجمالى به مورد لزوم تقيّه ; و كيفيّت عمل به آن، آنچه از برخى از احاديثى كه بيان شد و غير آنها استفاده مى شود، آن است كه تقيّه بر دو قسم است: ١ قولى ، ٢ فعلى.

تقيّه قولى نيز بر دو وجه است:

وجه اوّل: آنكه مؤمن از بيان احاديث اهلبيتعليهم‌السلام خصوصاً آنچه در بردادنده شئون جليل و خاصّه آنها است در جائيكه مورد استهزا و استخفاف قرار گيرد و به آن بخندند ; يا از روى نادانى انكار كرده و ردّ نمايند ; احتراز نمايد، چرا كه عدم احتراز در اين موارد موجب هتك حرمت اولياء الهى مى شود، و يا آنكه از روى حسادت يا دشمنى باشنيدن آن اخبار درصدد اذيت و قتل و غارت آنها برآيند.

وجه دوّم: آنكه انسان كلامى از قبيل سبّ و شتم و لعن و تبرّى را در جائى بگويد كه مى داند موجب سبّ و شتم و تبرى به امر الهى و اولياء او مى شود، چنانچه در اين آيه شريفه به آن اشاره شده

:( وَلا تَسُبُّوا الَّذينَ يَدْعُونَ مِنْ دُونِ الله فَيَسُبُّوا الله عَدْوًا بِغَيْرِ عِلْم ) (١١) .

و امّا تقيّه فعلى ; پس آن هم بر دو وجه است:

وجه اوّل: آنكه مؤمن از مجالست و معاشرت با اهل ضلالت و جهالت و كسانيكه امر حقّ و فعل و قول حقّ را استهزاء مى كنند، اجتناب نمايد.

وجه دوّم: آنكه در جائيكه به مجالست با اين افراد ناچار باشد، پس با آنها به طريق مدارا و حسن اخلاق معاشرت و رفتار نمايد، به طوريكه تاليف قلوب آنها شود، و اهل حقّ از ضرر و خطر آنها به سلامت باشند.

و هريك از اين اقسام چهارگانه بايد در چهار موردملاحظه شود:

اوّل: اعداء دين و منافقين.

دوّم: فسّاق و اشرار و ظالمين از اهل دين.

سوّم جهال از مؤمنين.

چهارم عامّه مؤمنين حتّى كاملين.

يعنى در هركدام از آنها نسبت به هر كدام كه از جهت مرتبه ايمان و يقين پائين تر مى باشد تقيّه كند. چنانچه در « كافى» در باب ذكر احاديث «صعبه مستصعبه» از حضرت امام زين العابدينعليه‌السلام به اين مضمون روايت نقل شده كه:

« سلمانرضي‌الله‌عنه از اباذررضي‌الله‌عنه تقيّه مى فرمود»(١٢)

پس بنابراين ; حال سائر مؤمنين چگونه خواهد بود.

موارديكه تقيّه لازم نيست و لكن مورد لزوم تقيّه بر وجهى كه بيان شد در اقسام چهار گانه وقتى است كه بر تقيّه دفع محذورات مزبوره بشود، و لكن در جائى كه تقيّه مفيد واقع نشود ولو در تخفيف محذور و در هر صورت محذور باقى است پس در باره حكم آن ; در « كافى» از حضرت امام محمّدباقرعليه‌السلام چنين روايت شده كه حضرتش فرمود:

جز اين نيست كه تقيّه قرار داده شده براى آنكه مؤمن به سبب آن خون و جانش حفظ شود، پس هرگاه ضرورت بحدّى است كه انسان در معرض كشته شدن است، يعنى يقين دارد كه او را مى كشند، پس ديگر دراين حال تقيه نيست(١٣) ، يعنى آنچه بخواهد از امر حقّ بگويد و طريق خود را اظهار كند، يا از دشمنان تبرّى و لعن نمايد، مانعى ندارد).

و در روايت ديگرى كه زراره از حضرت امام محمّد باقرعليه‌السلام نقل ميكند كه حضرت فرمود:

(در مورد هر ضرورتى مى شود تقيّه نمود يعنى در هر خطر و ضرر جانى و مالى و ضرر عرض و آبروى خانوادگى يا دينى و كسيكه ضرورت دارد به خصوصيّت آن داناتر است هنگامى كه براى او ضرورت واقع مى شود »(١٤) .

كيفيّت تقيّه از دشمنان

و امّا در كيفيّت خصوص تقيه از اعداء، پس هر گاه مؤمن در مابين آنها قرار گرفت، و مضطرّ به مجالست و معاشرت با آنها گرديد، پس كيفيّت تقيه او در حالتى كه قلبش به ايمان در همه اعمال و افعالش از عبادات و غير عبادات از معامله و معاشرت و تكلم و هم تبرّى از امر حقّ بازبان مطمئن باشد، پس جمله اى از آنها از اُمور تقليدى است، كه در كتب فقهيه بيان شده است، و لكن مجملش چنين است كه:

هر گاه در ما بين آنها به ناچار واقع شد، نوعى رفتارنمايد كه آنها او را از خود گمان نمايند، و هيچ ملتفت نشوند كه او بر خلاف طريق آنها است، تا آنكه موجب خطر و ضررى نسبت به خود او يا مؤمنين ديگر يا نسبت به امر حقّ و معالم دين نشود.

و در « اصول كافى» در باب «تقيّه»(١٥) و باب «كتمان»(١٦) و باب «عشرت»(١٧) ; آداب و

كيفيّت و خصوصيّات تقيّه

در ضمن رواياتى بيان شده است.

تذكّر مهمّ در مورد تقيّه

در «تفسير حضرت امام حسن عسكرىعليه‌السلام » روايت شده كه آنحضرت از آباء طاهرينش صلوات الله عليهم اجمعين نقل فرموده:

(دو عمل و عبادت است كه اهميّت زيادى دارد ، تا آنجا كه مؤمن بسيار دعا نمايد، و طلب توفيق آن دو عمل را از خداوند بخواهد، يكى معرفت و شناخت به اداء حقوق برادران مؤمن، و ديگرى حُسن تقيّه)(١٨) .

و در همان كتاب از حضرت امام زين العابدينعليه‌السلام روايت شده كه حضرتش فرمود:

(دو گناه است كه خداوند عفو نمى فرمايد و حتماً تقاص و تلافى آن را به عقوبت و عذابى مى فرمايد، مگر آنكه بنده از آن توبه نمايد، و هر نقصانى كه بواسطه اين دو گناه وقوع يافته باشد تدارك نمايد، و آن دو گناه: يكى ترك اداء حقوق مؤمنين و تضييع آن است، و ديگرى ترك تقيّه در مورد لزوم آن است)(١٩) .

پس بنده مؤمن بعد از شناخت به آنچه در مدح تقيّه و تأكيد در آن وارد شده است ; و آنكه از بزرگترين فوائد و فضائل تقيّه آن است كه به سبب آن نصرت و يارى حضرت حجّت اللهعليه‌السلام حاصل مى شود، و نيز دانست كه ترك تقيّه مذمّت شديدى دارد ; و همچنين آشنائى با اقسام و مواردى كه هركس ممكن است مبتلا به آن شود پيدا كرد ; پس سزاوار است كه از آن غافل نباشد.

و از خداوند توفيق عمل به آن را به بهترين وجه بسيار طلب نمايد، و از آنچه ممكن است از او واقع شده باشد ; توبه واقعى نمايد، و در تدارك آنچه را كه مى داند واقع شده ; كوشا باشد، تا آنكه به بليّه سخت آن گرفتار نشود.

______________________

يار صفحه:

(١)كافى ج ٢ ص ٢١٧ حديث ٤.

(٢)كافى ج ٢ ص ٢١٨ حديث ٧.

(٣)كافى ج ٢ ص ٢١٨ حديث ٨.

(٤)كافى ج٢ ص٢٢٢ حديث٥.

(٥)كافى ج٢ ص٢٢٦ حديث١٦.

(٦)كافى ج٢ ص٢١٩ حديث١١.

(٧)كافى ج٢ ص٢١٩ حديث١٢.

(٨)كافى ج٢ ص٢١٨ حديث٥.

(٩)كافى ج٢ ص٢٢٣ حديث٨.

(١٠)كافى ج٢ ص٢٢٤ حديث١٠.

(١١)ترجمه: شما مؤمنان دشنام به آنها كه غير خدا را مى خوانند ندهيد تا مبادا آنها نيز از روى دشمنى و جهالت خدا را دشنام دهند (سوره انعام آيه١٠٨).

(١٢)كافى ج١ ص٤٠١ حديث٢.

(١٣)كافى ج٢ ص٢٢٠ حديث١٦.

(١٤)كافى ج٢ ص٢١٩ حديث١٣.

(١٥)كافى ج١ ص٢١٧.

(١٦)كافى ج٢ ص ٢٢١.

(١٧)رجوع به:كافى ج٢ ص٦٣٥ «كتاب العشرة».

(١٨)تفسير امام حسن عسكرىعليه‌السلام ص٣٢٣.

(١٩)تفسير امام حسن عسكرىعليه‌السلام ص٣٢١.

تتميم بحث تقيّه چنانچه ترك تقيه در مورد آن، مذموم و مورد نهى است بر وجهى كه گذشت و مخلّ به امر دين و ايمان انسان و ديگران است، همچنين است بعينه تقيّه نمودن و كتمان امر حقّ در موردى كه سبب تقيّه موجود نباشد، و اين فقط به جهت تسامح و تكاسل يا ملاحظه هواى نفسانى و راحت طلبى يا مراعات شئونات دنيوى و مقدّم داشتن حفظ آنها بر امر دين و احياء امر حقّ و نصرت اولياء الهى باشد، و اين تقيه از اظهار امر حقّ جهت ديگرى ندارد، خصوصاً تقيّه كردن علماء در اظهار علمشان.

و از جمله آنچه در شدت مذمّت كتمان امر حقّ وارد شده، روايتى است كه در تفسير منير حضرت امام حسن عسكرىعليه‌السلام بر اين وجه ذكر شده:

دخل جابر بن عبدالله الانصارى على أميرالمؤمنينعليه‌السلام ، فقال له أميرالمؤمنينعليه‌السلام : يا جابر ! قوام هذه الدنيا بأربعة، عالم يستعمل علمه، و جاهل لايستنكف أن يتعلّم، و غنىّ جواد بمعروفه، و فقير لا يبيع آخرته بدنيا غيره.

يا جابر ! من كثرت نِعَم الله عليه كثرت حوائج الناس إليه، فإن فعل ما يحبّ الله عليه عرضها للدوام و البقاء، و إن قصّر فيما يحبّ الله عليه عرضها للزوال و الفناء، و أنشاء يقول شعر:

ما أحسن الدنيا و إقبالها

إذا أطاع الله من نالها

من لم يواس الناس من فضله

عرض للإدبار إقبالها

فاحذر زوال الفضل يا جابر

و اعط من دنياك من مالها

فإنّ ذا العرش جزيل العطا

يضعف في التحية أمثالها

ثمّ قال أميرالمؤمينعليه‌السلام : فإذا كتم العالم العلم ; أهمله، و زهد الجاهل في تعلّم ما لابدّ منه، و بخل الغنىّ بمعروفه، و باع الفقير دينه بدنيا غيره، جلّ البلاء و عظم العقاب »(١).

و فيه أيضا و قال أميرالمومنينعليه‌السلام

(سمعت رسول اللهصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم يقول: من سئل عن علم فكتم حيث يجب إظهاره تزول عنه التبعة، جاء يوم القيامة ملجماً بلجام من النار)(٢) .

و به اين مضمون اخبار بسيارى،در ذيل آيه مباركه( اِنَّ الَّذينَ يَكْتُمُونَ ما اَنْزَلْنا.... ) (٣) و غير آن وارد است.

و در كتب ديگر هم به اين مضمون آمده كه: « علمائى كه كتمان حقّ مى كنند در قيامت با يهود و نصارى محشور مى شوند، و آنكه آنها به مقاريض مقراض مى شوند» و لا حول و لا قوّة الاّ بالله العلىّ العظيم.