ترجمه کامل الزیارات

ترجمه کامل الزیارات0%

ترجمه کامل الزیارات نویسنده:
گروه: ادعیه و زیارات

ترجمه کامل الزیارات

نویسنده: بن قولويه القمى مترجم :ذهنى تهرانى
گروه:

مشاهدات: 21273
دانلود: 2974

توضیحات:

ترجمه کامل الزیارات
جستجو درون كتاب
  • شروع
  • قبلی
  • 52 /
  • بعدی
  • پایان
  •  
  • دانلود HTML
  • دانلود Word
  • دانلود PDF
  • مشاهدات: 21273 / دانلود: 2974
اندازه اندازه اندازه
ترجمه کامل الزیارات

ترجمه کامل الزیارات

نویسنده:
فارسی

باب هشتاد ونهم فضيلت زائر حسينىعليه‌السلام و حرمت آن

ترجمه:

(حديث اول )

حسن بن عبد الله بن محمد بن عيسى، از پدرش عبد الله بن محمد بن عيسى، از حسن بن محبوب، از اسحق بن عمار وى گفت: شنيدم حضرت ابو عبد اللهعليه‌السلام مى فرمودند:

محل قبر حسين بن علىعليه‌السلام روزى كه در آن دفن شدند باغى بود از باغ هاى بهشت و فرمود:

موضع قبر حسينعليه‌السلام باغى مرتفع بود از باغهاى مرتفع بهشت.

حدثنى ابى؛ و جماعة مشايخى، عن سعد بن عبد الله، عن محمد بن - عيسى بن عبيد اليقطينى، عن محمد بن اسماعيل البصرى - عمن رواه - عن ابى عبد اللهعليه‌السلام (قال: حرمة قبر الحسين فرسخ فى فرسخ من اربعة جوانبه ).

ترجمه:

(حديث دوم )

پدرم و جماعتى از اساتيدم، از سعد بن عبد الله، از محمد بن عيسى بن عبيد يقطينى، از محمد بن اسماعيل بصرى، از كسى كه برايش روايت نموده، از حضرت ابى عبد اللهعليه‌السلام ، حضرت فرمودند:

حرم قبر حسينعليه‌السلام يك فرسخ در يك فرسخ از چهار طرف مى باشد.

حدثنى حكيم بن داود بن حكيم -رحمة الله عليه عن سلمة بن الخطاب، عن منصور بن العباس - يرفعه الى ابى عبد اللهعليه‌السلام - قال: حريم قبر الحسينعليه‌السلام خمس فراسخ من اربعة جوانب القبر.

ترجمه:

(حديث سوم )

حكيم بن داود بن حكيم رحمة الله عليه، از سلمة بن خطاب، از منصور بن عباس حديث را تا حضرت ابى عبد اللهعليه‌السلام مرفوعه نقل كرده و گفته است:

حضرت ابى عبد اللهعليه‌السلام فرمودند:

حريم قبر حسينعليه‌السلام پنج فرسخ را چهار جانب قبر مى باشد.

متن:

٤- حدثنى محمد بن جعفر الرزاز، عن محمد بن الحسين بن ابى الخطاب، عن الحسن بن محبوب، عن اسحاق بن عمرا (قال: سمعت ابا عبد اللهعليه‌السلام يقول: ان لموضع قبر الحسين بن علىعليه‌السلام حرمة معلومة، من عرفها و استجار بها اجير، قلت: فصف لى موضعها جعلت فداك، قال: امسح من موضع قبره اليوم، فامسح خمسة و عشرين ذراعا من ناحية رجلية و خمسة و عشرين ذراعا مما يلى و جهه، و خمسة و عشرين ذراعا من خلفه، و خمسة و عشرين ذراعا من ناحية راسه، و موضع قبره منذ يوم ذفن روضة من رياض الجنة، و منه معراج يعرج فيه باعمال زواره الى السمأ، فليس ملك و لا نبى فى السماوات الا و هم يسالون - الله ان ياذن لهم فى زيارة قبر الحسينعليه‌السلام ، ففوج ينزل و فوج يعرج ).

٥- حدثنى ابى؛ و جماعة مشايخى -رحمة الله عليه - عن سعد بن عبد الله، عن هارون بن مسلم، عن عبد الرحمن الاشعث، عن عبد الله بن حمخاد الانصارى، عن عبد الله بن سنان، عن ابى عبد اللهعليه‌السلام (قال: سمعته يقول: قبر الحسينعليه‌السلام عشرون ذراعا فى عشرين ذراعا مكسرا روضة من رياض الجنة - و ذكر الحديث -).

و عنه، عن سعد، عن احمد بن محمد، عن الحسن بن على الوشأ، عن اسحاق بن عمار، عن ابى عبد اللهعليه‌السلام - مثله.

ترجمه:

(حديث چهارم )

محمد بن جعفر رزاز، از محمد بن الحسين بن الخطاب، از حسن بن محبوب، از اسحق بن عمار، وى مى گويد:

از حضرت ابا عبد اللهعليه‌السلام شنيدم كه مى فرمودند:

براى جاى قبر حسين بن علىعليه‌السلام حريم معلومى مى باشد، كسى كه آن را بداند و پناهنده به آن شود پناه داده مى شود.

محضرش عرضه داشتم: فدايت شوم مكان حريم قبر را براى من بيان فرمائيد حضرت فرمودند:

از مكانى كه امروز قبر آن است اين طور ارزيابى كن:

از هر يك جوانب چهارگانه يعنى: جانب پا و جلو و پشت و سر بيست و پنج ذراع اندازه بگير و مساحتى كه از ملاحظه آن بدست مى آيد حريم قبر مى باشد.

و مكان قبر روزى كه حضرت در آن دفن شدند باغى از باغهاى بهشت بوده، و در همان جا نردبانى نصب شده و اعمال زوار آن جناب را بوسيله آن به آسمان مى برند و هيچ فرشته و پيامبرى در آسمان نيست مگر از خدا در خواست مى كند كه به او اذن زيارت قبر حسينعليه‌السلام داده شود پس دسته اى براى زيارت به پائين آمده و گروهى پس از زيارت به بالا مى روند.

(حديث پنجم )

پدرم و جماعتى از اساتيدم رحمه الله عليه، از سعد بن عبد الله، از هارون مسلم، از عبد الرحمن اشعث از عبد الله بن حماد انصارى، از عبد الله بن سنان، از حضرت ابى عبد اللهعليه‌السلام ، وى گفت: شنيدم كه حضرت مى فرمودند:

قبر حسينعليه‌السلام به مساحت بيست ذراع در بيست ذراع باغى است از باغ هاى بهشت و به دنبال آن همان حديث گذشته را ذكر فرمودند.

و از پدرم، از سعد، از احمد بن محمد، از حسن بن على و شأ از اسحق بن عمار، از حضرت ابى عبد اللهعليه‌السلام مثل همان حديث مذكور نقل شده است.

الباب التسعون ان الحائر من المواضع التى يحب الله ان يدعى فيها

متن:

١- حدثنى ابى؛ و محمد بن الحسن، عن الحسن بن متيل، عن سهل بن - زياد، عن ابى هاشم الجعفرى قال: بعث الى ابوالحسنعليه‌السلام فى مرضه؛ و الى محمد بن حمزة، فسبقنى اليه محمد بن حمزة فاخبرنى انه ما زال يقول: ابعثوا الى الحائر (ابعثوا الى الحائر)، فقلت لمحمد: الا قلت ن انا اذهب الى الحائر؟!.

ثم دخلت عليه فقلت له: جعلت فداك انا اذهب الى الحائر، فقال انظروا فى ذلك، ثم قال: ان محمد ليس له سر من زيد بن على، و انا اكره ان يسمع ذلك، قال: فذكرت ذلك لعلى بن بلال، فقال: ما كان يصنع بالحائر و هو الحائر!

فقدمت العسكرى فدخلت عليه، فقال لى: اجلس - حين اردت القيام - فلما رايته انس بى ذكرت قول على بن بلال، فقال لى: الا قلت له: ان رسول - اللهصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم كان يطوف بالبيت و يقبل الحجر، و حرمة النبىصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم و المومن اعظم من حرمة البيت، و امره الله ان يقف بعرفة، انما هى مواطن يحب الله ان يذكر فيها، فانا احب ان يدعى لى حيث يحب الله ان يدعى فيها، و الحائر من تلك المواضع.

باب نود حائر حسينىعليه‌السلام از مواضعى است كه دعأ در آن محبوب خدا مى باشد

ترجمه:

(حديث اول )

پدرم و محمد بن الحسن، از حسن بن متيل، از سهل بن زياد، از ابى هاشم جعفرى، وى مى گويد: حضرت ابوالحسنعليه‌السلام در حال بيمارى، من و محمد بن حمزه را فرا خواندند، محمد بن حمزه بر من سبقت گرفت و زودتر از من به خدمتش شتافت و بعدا به من خبر داد كه آن جناب پيوسته مى فرمودند:

شخصى را به حائر حسينى بفرسيتد تا براى من دعأ كند.

من به محمد گفتم: آيا محضرش عرض نكردى، من به حائر مى روم؟!

سپس بر آن حضرت وارد شده و عرضه داشتم: فدايت شوم من به حائر مى روم.

حضرت فرمودند:

در اين عمل دقت و احتياط كنيد كسى مطلع نشود، سپس فرمودند:

محمد (ابن حمزه ) سر زيد بن على را نگاه نداشت بلكه فاش كرد در حالى كه من كراهت داشتم به سمع ديگران برسد.

ابو هاشم جعفرى مى گويد: اين فرموده امامعليه‌السلام را به على بن بلال گفتم و به وى رساندم كه حضرت مى فرمودند كسى را به حائز فرستاده تا براى من دعأ كند.

على بن بلال گفت: حضرت چه كارى با حائر داشتند، خودشان حائر هستند! من به عسكر رفته و بر آن جناب داخل گشته و مقدارى كه خدمتش بودم خواستم بلند شده و بروم. حضرت به من فرمودند:

بنشين، پس چون عنايت و لطف حضرت را به خود ديدم نشسته و كلام على بن بلال را محضرش بازگو نمودم.

حضرت فرمودند:

رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم در اطراف خانه خدا طواف مى كردند و حجر الاسود را مى بوسيدند در حاليكه حرمت پيامبر و مومن بالاتر از حرمت بيت الله مى باشد نيز خداوند متعال به حضرتش امر فرمود در عرفه وقوف كنند با اينكه حرمت پيامبر از عرفه بيشتر و بالاتر است و سر آن اين است كه:

اين گونه مواضع، مواطن و اماكنى هستند كه خدا دوست دارد در آنها ياد شود، پس من نيز دوست دارم براى من در جاى دعا شود كه خدا در آنجا را دوست دارد و حائر حسينىعليه‌السلام نيز از همين گونه مواضع مى باشد.

متن:

٢- حدثنى على بن الحسين؛ و جماعة، عن سعد بن عبد الله، عن محمد بن - عيسى، عن ابى هاشم الجعفرى قال: دخلت انا و محمد بن حمزة عليه نعوده و هو عليل، فقال لنا: و جهوا قوما الى الحائر من مالى، فلما خرجنا من عنده قال لى محمد بن حمزة؛ المشير يوجهنا الى الحائر و هو بمنزلة من فى الحائر، قال: فعدت اليه فاخبرته، فقال لى: ليس هو هكذا، ان الله مواضع يحب ان يعبد فيها، و حائر الحسينعليه‌السلام من تلك المواضع ).

٣- قال الحسين بن احمد بن المغيرة: و حدثنى ابو محمد الحسن بن احمد ابن - على الرازى المعروف بالوهوردى بنيسابور بهذا الحديث، و ذكر فى آخره غير ما مضى فى الحديثين الاولين، احببت شرحه فى هذا الباب لانه منه:

قال ابو محمد الوهوردى: حدثنى ابو على محمد بن همام -رحمة الله عليه - قال: حدثنى محمد الحميرى قال: حدثنى ابو هاشم الجعفرى (قال: دخلت على ابى - الحسن على بن محمدصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم و هو محموم عليل، فقال لى: يا ابا هاشم ابعث رجلا من موالينا الى الحائر يدعوا الله لى، فخرجت، من عنده فاستقبلنى على بن بلال فاعلمته ما قال لى، و سالته ان يكون الرجل الذى يخرج، فقال: السمع و الطاعة و لكنى اقول: انه افضل من الحائر اذ كان بمنزلة من فى الحائر اذ كان بمنزلة من فى الحائر، و دعاوه لنفسه افضل من دعائى له بالحائر!

فاعلمتهعليه‌السلام ما قال: فقال لى: قل له: كان رسول اللهصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم افضل من البيت و الحجر، و كان يطوف بالبيت و يستلم الحجر، و ان لله تعالى بقاعا يحب ان يدعى فيها فيستجيب لمن دعاه، و الحائر منها.

ترجمه:

(حديث دوم )

على بن الحسين و جماعتى از سعد بن عبد الله، از محمد بن عيسى، از ابى هاشم جعفرى، وى مى گويد:

من و محمد بن حمزه بر حضرت عسكرىعليه‌السلام وارد شده و عيادتش كرديم در حالى كه آن حضرت بيمار بودند، حضرت به ما فرمودند:

از مال من گروهى را به حائر گسيل داريد.

ما وقتى از خدمتش مرخص شده و بيرون آمديم، محمد بن حمزه به من گفت:

حضرت ما را به حائر سوق دادند در حالى كه خود ايشان به منزله همان كسى است كه در حائر مى باشد (يعنى حضرت سيد الشهدأ).

ابوهاشم مى گويد: دوباره نزد حضرتش رفته مقاله محمد بن حمزه را محضرش گفتم، حضرت فرمودند:

اين طور نيست كه او مى گويد، خداوند متعال مواضعى دارد كه مى خواهد در آنها عبادت شود و حائر حسينى از آنها است.

(حديث سوم )

حسين بن احمد بن مغيره مى گويد:

ابو محمد حسن بن احمد بن على رازى معروف به (و هوردى ) در نيشابور اين حديث را برايم نقل كرد و در پايان آن فقره اى غير از آنچه در دو حديث اول و دوم گذشت را ذكر نموده كه دوست داشتم در اين باب شرحش دهم زيرا جزء اين باب و توضيح آن چنين است:

ابو محمد و هوردى مى گويد:

ابو على محمد بن همام رحمه الله عليه گفت: محمد حميرى برايم نقل كرد كه ابو هاشم جعفرى گفت: بر حضرت ابى الحسن على بن محمد سلام الله عليهما وارد شدم در حالى كه حضرت تب دار و بيمار بودند به من فرمودند:

اى اباهاشم شخصى از دوستان ما را به حائر بفرست تا برايم دعأ كند، از نزد آن حضرت بيرون آمدم در اين هنگام با على بن بلال مواجه شدم فرموده حضرت را برايش بازگو نموده و از وى راجع به شخصى كه حضرت فرموده اند درخواست كرده و جويا شدم.

على بن بلال گفت: شنيدم و اطاعت مى كنم ولى مى گويم: حضرت خودشان از حائر افضل و برتر هستند زيرا ايشان به منزله كسى است كه در حائر مى باشد (يعنى حضرت سيد الشهدأ) و دعأ آن جناب براى خودشان افضل و برتر است از دعأ من براى ايشان در حائر.

من محضر امامعليه‌السلام مشرف شده و مقاله على بن بلال را خدمتش عرض كردم، حضرت به من فرمودند: به او بگو: رسول خدا از بيت و حجر الاسود افضل بودند ولى در عين حال دور بيت طواف مى كرده و حجر را استلام مى فرمودند، خداوند متعال بقاع و مواضعى دارد كه مى خواهد در آن جاها خوانده شود تا دعأ، دعا كننده را مستجاب فرمايد و حائر از جمله اين مواضع مى باشد.

الباب الحادى و التسعون ما يستحب من طين قبر الحسينعليه‌السلام و انه شفأ

متن:

١- حدثنى محمد بن الحسن، عن محمد بن الحسن الصفار، عن احمد بن - محمد بن عيسى، عن الحسن بن على بن فضال، عن كرام، عن ابن ابى يعفور قال: قلت لابى عبد اللهعليه‌السلام : ياخذ الانسان من طين قبر الحسينعليه‌السلام فينتفع به وياخذ غيره فلا ينتفع به؟ فقال: لا؛ و الله الذى لا اله الا هو ما ياخذه احد و هو يرى ان الله ينفعه به الا نفعه الله به.

باب نود و يكم شفأ بودن تربت قبر حضرت امام حسينعليه‌السلام و مقدار مستحب بودن آن

ترجمه:

(حديث اول )

محمد بن الحسن، از محمد بن الحسن الصفار، از احمد بن محمد بن عيسى، از حسن بن على بن فضال، از كرام، از ابن ابى يعفور، وى مى گويد: محضر حضرت ابى عبد اللهعليه‌السلام عرضه داشتم:

آيا اين طور است كه شخص تربت قبر امام حسينعليه‌السلام را وقتى اخذ نمود از آن انتفاع برده ولى تربت غير آن حضرت را وقتى اخذ كرد نمى تواند از آن نفع ببرد؟

حضرت فرمودند:

نه اين طور نيست كه مجرد اخذ نمودن تربت اين اثر را داشته باشد، به خدائى كه معبودى غير از او وجود ندارد اخذ نمى كند احدى تربت قبر آن حضرت را در حالى كه معتقد است خداوند با آن نفع به او مى رساند مگر آنكه حتما از آن منتفع مى شود.

مترجم گويد:

آن چه از اين حديث استفاده مى شود آن است كه اثر تربت زمانى است كه شخص معتقد به آن باشد والا صرف اخذ تربت بدون اعتقاد تاثير البته موثر نمى باشد.

متن:

٢ - حدثنى محمد بن عبد الله، عن ابيه، عن ابى عبد الله البرقى - عن بعض اصحابنا- قال: دفعت الى امرءة غزلا فقالت: ادفعه الى حجية مكة ليخاط به كسوة الكعبة، قال: فكرهت ان ادفعه الى الحجبة، و انا اعرفهم، فلما ان صرنا الى المدينة دخلت على ابى جعفرعليه‌السلام فقلت له: جعلت فداك ان امرءة اعطتنى غزلا فقالت: ادفعه بمكة ليخاط به كسوة الكعبة؛ فكرهت ان ادفعه الى الحجبة، فقال: اشتر به عسلا و زغفران و خذ من طين قبر الحسين ععو اعجنه بمأ السمأ و اجعل فيه من الغسل و الزعفران و فرقه على الشيعة ليداووا به مرضاهم.

ترجمه:

(حديث دوم )

محمد بن عبد الله، از پدرش از ابى عبد الله برقى، از برخى اصحاب، وى گفت:

زنى پشم ريسيده اى را به من داد و گفت آن را به پرده داران كعبه بده تا با آن براى كعبه پرده درست نمايند، وى گفت: چون پرده داران را مى شناختم كراهت داشتم آن را به ايشان بدهم پس وقتى به مدينه رسيدم محضر مبارك حضرت ابى جعفرعليه‌السلام رسيده به ايشان عرض كردم: فدايت شوم زنى پشمى ريسيده به من داده و گفته كه آن را به پرده داران كعبه دهم تا پرده اى از آن براى كعبه درست كنند، من از دادن پشم به ايشان كراهت دارم تكليف چيست؟

حضرت فرمودند:

با آن عسل و زعفران خريده و از قبر حسينعليه‌السلام مقدارى تربت بردار و آن را با آب باران عجين نما و در آن عسل و زعفران را بريز و سپس معجون بدست آمده را بين شيعيان تقسيم نما تا با آن مريض هاى خود را مداوا كنند.

متن:

٣- حدثنى ابى، عن سعد بن عبد الله، عن محمد بن عيسى، عن محمد بن - اسماعيل البصرى، و لقبه فهد- عن بعض رجاله - عن ابى عبد اللهعليه‌السلام (قال: طين قبر الحسينعليه‌السلام شفأ من كل دأ).

٤- و عنه، عن سعد بن عبد الله، عن احمد بن الحسين بن سعيد، عن ابيه، عن محمد بن سليمان البصرى، عن ابيه عن ابى عبد اللهعليه‌السلام (قال: فى طين قبر الحسينعليه‌السلام الشفأ من كل دأ، و هو الدوأ الاكبر).

٥- حدثنى محمد بن جعفر، عن محمد بن الحسين - عن شيخ من اصحابنا- عن ابى الصباح الكنانى، عن ابى عبد اللهعليه‌السلام (قال: طين قبر الحسينعليه‌السلام فيه شفأ و ان اخذ على راس ميل ).

٦- و روى عن ابى عبد اللهعليه‌السلام قال: من اصابته علة فبدء بطين قبر الحسينعليه‌السلام شفاه الله من تلك العلة الا ان تكون علة السام.

ترجمه:

(حديث سوم )

پدرم از سعد بن عبد الله، از محمد بن عيسى، از محمد بن اسماعيل كه لقبش فهد مى باشد از برخى رجالش از حضرت ابى عبد اللهعليه‌السلام نقل كرده كه آن حضرت فرمودند:

تربت قبر حضرت امام حسينعليه‌السلام شفأ هر دردى مى باشد.

(حديث چهارم )

و از پدرم، سعد بن عبد الله، از احمد بن الحسين بن سعيد، از پدرش، از محمد بن سليمان بصرى، از پدرش، از حضرت ابى عبد اللهعليه‌السلام نقل شده كه آن حضرت فرمودند: در تربت قبر امام حسينعليه‌السلام شفأ هر دردى بوده و آن دوأ اكبر مى باشد.

(حديث پنجم )

محمد بن جعفر، از محمد بن الحسين، از بزرگى از اصحاب ما، از ابى الصباح كنانى، از حضرت ابى عبد اللهعليه‌السلام نقل كرده كه آن حضرت فرمودند:

تربت قبر امام حسينعليه‌السلام در آن شفأ بوده اگر چه به قدر سر ميل (ميلى كه با آن سرمه مى كشند) باشد.

(حديث ششم )

از حضرت ابى عبد اللهعليه‌السلام مروى است كه فرمودند:

كسى كه مرض و بيمارى بر او عارض شده اگر قبل از خوردن هر داروئى تربت قبر امام حسينعليه‌السلام را بخورد خداوند منان او را از ان مرض شفا مى دهد مگر از مرگ.

متن:

٧ - حدثنى محمد بن عبد الله بن جعفر الحميرى، عن ابيه، عن على بن - محمد بن سالم، عن محمد بن خالد، عن عبد الله بن حماد البصرى، عن عبد الله بن عبد الرحمن الاصم قال: حدثنا مدلج، عن محمد بن مسلم قال: خرجت الى المدينة و انا وجع، فقيل له: محمد بن مسلم وجع فاراسل الى ابوجعفرعليه‌السلام شربا مع غلام مغطى بمنديل، فناولنيه الغلام و قال لى: اشربه فانه قد امرنى ان لا ابرح حتى تشربه، فتناولته فاذا رائحة المسك منه، و اذا بشراب طيب الطعم بارد، فلما شربته قال لى الغلام: يقول لك مولاك: اذا شربته فتعال.

ففكرت فيما قال لى و ما اقدر على النهوض قبل ذلك على رجلى، فلما استقر الشراب فى جوفى فكانما نشطت من عقال، فاتيت بابه فاستاذنت عليه فصوت بى: صح الجسم الدخل! فدخلت عليه و انا باك، فسلمت عليه و قبلت يده و راسه؛

فقال لى: و ما يبكيك يا محمد؟! قلت: جعلت فداك ابكى على اغترابى و بعد الشقة و قلة القدرة على المقام عندك انظر اليك؛

فقال لى: اما قلة القدرة فكذلك جعل الله اوليأنا و اهل مودتنا، و جعل البلأ اليهم سريعا، و اما ما ذكرت من الغربة، و فان المومن فى هذه الدنيا غريب و فى هذا الخلق المنكوس، حتى يخرج من هذه الدار الى رحمة الله عليه، و اما ما ذكرت من بعت الشقة فلك بابى عبد اللهعليه‌السلام اسوة بارض نائية عنا بالفرات، و امام ما ذكرت من حبك قربنا و النظر الينا؛ و انك لا تقدر على ذلك، فالله يعلم ما فى قلبك و جزاوك عليه؛

ترجمه:

(حديث هفتم )

محمد بن عبد الله جعفر حميرى، از پدرش، از على بن محمد بن سالم، از محمد بن خالد، از عبد الله بن حماد بصرى، از عبد الله بن عبد الرحمن الاصم، وى گفت:

مدلج براى ما از محمد بن مسلم حديثى نقل كرد كه وى گفت: من به مدينه رفتم در حالى كه دردمند بودم محضر امام رساندند كه محمد بن مسلم دردمند است، حضرت ابوجعفرعليه‌السلام شربتى برايم فرستادند آورنده غلامى بود كه دستارى به سر بسته بود، بهر صورت غلام شربت را به من داد و گفت:

اين را بياشام زيرا حضرت به من امر فرموده اند تا تو اين را نياشاميده اى من از نزدت نروم، پس شربت را گرفتم، بوى مشگ از آن مى آمد، شربتى پاكيزه، طعمى خنك داشت وقتى آن را نوشيدم، غلام به من گفت:

آقايت فرموده: وقتى شربت را خوردى به نزدش حاضر شو.

من در اين گفتار مى انديشدم كه پيش از نوشيدن شربت قادر نبودم. روى پاهايم بايستم حال چطور حركت كرده و به محضرش بروم، بهر صورت وقى شربت در جوف من قرار گرفت گويا از بند رها شدم پس درب منزل حضرت آمده از آن جناب اذن خواستم، حضرت با صداى بلند فرمودند:

جسمت بهبودى يافت داخل شو!

پس داخل شده در حالى كه مى گريستم، سلام بر آن حضرت كرده و دست و سر آن سرور را مى بوسيدم.

حضرت به من فرمودند:

اى محمد، چرا گريه مى كنى؟

عرض كردم: فدايت شوم

گريه ام بخاطر اين چند چيز است:

الف: غريبم.

ب - از شما دور هستم.

ج: قدرتم كم و ضعيف مى باشم.

د- قادر نيستم نزد شما رحل اقامت انداخته و به شما بنگرم.

حضرت فرمودند:

اما كم بودن قدرت، البته همين طور است، خداوند دوستان ما را اين چنين قرار داده و سريعا بلا ء را بر ايشان نازل مى كند.

و اما اينكه گفتى: غريب هستى، مومن در دنيا و بين اين خلق نگون سار غريب مى باشد تا از اين دار فانى به رحمت بارى منتقل شود.

و اما اينكه گفتى مكانت دور است و از ما فاصله دارى، بر تو باد به پيروى نمودن از ابى عبد اللهعليه‌السلام (منظور از ابى عبد الله خود آن حضرت مى باشد) زيرا ما نيز از زمينى كه محبوب و مطلوبمان است (مراد كربلأ مى باشد) دور بوده و بواسطه فرات بين ما و آن زمين فاصله افتاده است.

و امام اينكه گفتى دوست دارى نزديك ما بوده و بما نظر افكنى و بر اين معنا قادر نيستى، خداوند متعال بر آنچه در قلب تو است آگاه بوده و تو را بر همان پاداش و جزا مى دهد.

متن:

ثم قال لى: هل تاتى قبر الحسينعليه‌السلام ؟ قلت: نعم؛ على خوف و وجل، فقال: ما كان فى هذا اشد فالثواب فيه على قدر الخوف، و من خاف فى اتيانه امن الله روعته يوم يقوم الناس لرب العالمين، وانصرف بالمغفرة، و سلمت عليه الملائكة و راه النبىصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم و ما يصنع، و دعا له: و انقلب بنعمة من الله و فضل لم يمسسه سوء و اتبع رضوان الله؛

ثم قال لى: كيف وجدت الشراب؟ فقلت: اشهد انكم اهل بيت الرحمة و انك وصى الاوصيأ، و لقد اتانى الغلام بما بعثته و ما اقدر على ان استقل على قدمى، و لقد كنت آيسا من نفسى، فنا لنى الشراب فشربته فما وجدت مثل ريحه ولا اطيب من ذوقه و لا طعمه و لا ابرد منه، فلما شربته قال لى الغلام: انه امرنى ان اقول لك: اذ شربته فاقبل الى؛ و قد علمت شدة مابى، فقلت: لاذهبن اليه و لو ذهبت نفسى، فاقبلت اليك فكانى انشطت من عقال، فالحمد لله الذى جعلكم رحمة لشيعتكم (و رحمة على )؛

فقال: يا محمد ان الشراب الذى شربته فيه من طين قبر الحسينعليه‌السلام ، و هو افضل ما استشفى به، فلا تعدل به، فانا نسقيه صبياننا و نسأنا فنرى فيه كل خير، فقلت له: جعلت فداك انا لناخذ منه و نستشفى به؟

فقال: ياخذه الرجل فيخرجه من الحائر و قد اظهره فلا يمر باحد من الجن به عاهة، و لا دابة و لا شى ء فيه آفة الا شمه فتذهب بركته فيصير بركته لغيره، و هذا الذى نتعالج به ليس هكذا، و لو لا ما ذكرت لك ما يمسح به شى و لا شرب منه شى ء الا افاق من ساعته، و ما هو الا كحجر الاسود اتاه صاحب العاهات و الكفر و الجاهلية، و كان يتمسح به احد الا افاق، و كان كابيض ياقوة فاسود حتى صار الى ما رايت فقلت: جعلت فداك و كيف اصنع به؟ فقال: تصنع به مع اظهارك اياه ما يصنع غيرك تستخف به فتطرحه فى خرجك و فى اشيأ دنسة فيذهب ما فيه مما تريده له، فقلت: صدقت جعلت فداك، قال: ليس ياخذه احد الا و هو جاهل باخذه و لا يكاد يسلم بالناست فقلت: جعلت فداك و كيف لى ان آخذه كما تاخذه؟ فقال لى: اعطيك منه شيئا؟ فقلت: نعم، قال: اذا اخذته فكيف تصنع به؟ فقلت: اذهب به معى، فقال: فياى شى تجعله؟ فقلت: فى ثيابى قال: فقد رجعت الى ما كنت تصنع، اشرب عندنا منه حاجتك و لا تحمله، فانه لا يسلم لك، فسقانى من مرتين، فما اعلم انى وجدت شيئا مما كنت اجد حتى انصرفت.

ترجمه:

(دنباله حديث هفتم )

سپس حضرت به من فرمودند:

آيا به زيارت قبر حسينعليه‌السلام مى روى؟

عرض كردم: بلى، منتهى با خوف و هراس.

حضرت فرمودند:

هر چه در اين زيارت شدت و سختى به بينى و خوف و هراس تو بيشتر باشد، ثواب و اجرت بهمان قدر افزون مى گردد، و كسى كى درزيارت آن حضرت خوف داشته و با اين حال آن جناب را زيارت كند حق تعالى او را از وحشت روزى كه مردم براى حساب در مقابل پروردگار عالميان مى ايستند (يعنى روز قيامت ) در امان نگه مى دارد و اين شخص از زيارت بر مى گردد در حالى كه حق تعالى گناهانش را آمرزيده و فرشتگان بر او درود و سلام مى دهند و پيامبر اكرمصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم او و آنچه را بجا آورده ديده و برايش دعأ مى فرمايند، و وى به نعمت و فضل خدا روى آورده و هيچ رنج و تعبى به او متوجه نشده و رضايت و خشنودى خدا را پى گيرى مى نمايد.

سپس حضرت به من فرمودند:

شربت را چگونه يافتى؟

عرض كردم: شهادت مى دهم شما اهل بيت رحمت بوده و شما جانشين جانشينان پيامبر هستيد غلامى نزد من آمد و آنچه عنايت كرده بوديد به من رساند، قبل از آن قادر نبودم مستقلا روى پا خود بايستم و از خود مايوس شده بودم، وى شربت را كه به من داد و من آن را نوشيدم بوئى به آن خوشى تا بحال استشمام نكرده و مزه اى تا بحال به آن پاكيزگى نچشيده و طعمى به آن مطبوعى تا كنون حس ننموده و بگواراتر از آن هرگز بر نخورده بودم، و هنگامى كه آن را نوشيدم، غلام به من گفت:

حضرت به من امر فرموده اند به تو بگويم: وقتى نوشيدى نزد من بيا.

من به وخامت حال و شدت درد خود واقف بودم، لذا حديث نفس نموده و به خود گفتم.

حتما خدمتش مشرف خواهم شد اگر چه جانم را از دست بدهم، پس به سوى شما روى آوردم ولى گويا از بند رها گشتم، پس حمد و سپاس خدائى را كه شما را رحمت براى شيعيانتان و رحمت براى من نيز قرار داده است.

حضرت فرمودند:

اى محمد، شربتى كه نوشيدى در آن تربت قبر حسينعليه‌السلام بود و آن بهترين داروئى است كه به منظور استشفأ مصرف مى كنند و با آن هيچ دوائى را برابر و مساوى ندان، ما به اطفال و زنان خود آن را مى خورانيم و در آن هر خير و خوبى را ديده ايم.

خدمتش عرضه داشتم: فدايت شوم از آن برداشته و استشفأ به آن بجوئيم؟

حضرت فرمودند:

بسا شخصى آنرا اخذ كرده و با خود از حائر بيرون مى برد و بر ديگران اظهار نموده و مخفى نمى كند پس مرور به جنى مى كند كه در او مرض و بيمارى بوده يا به حيوان و موجودى كه داراى آفت است مى گذرد پس آن را مى بويند و بركتش زائل گشته و بدين ترتيب بركت آن براى غير مصرف مى شود اما تربتى را كه ما با آن دردها را معالجه مى كنيم اين طور نيست، و اگر ديگران نيز رعايت كنند و آنچه را كه برايت گفتم منظور داشته و تربت ماخوذ را از مراى و منظر ديگران بر حذر داشته و در معرض قرار ندهند مسلما با هيچ شيئى تماس پيدا نكرده و هيچ كس از آن تناول ننموده مگر در همان ساعت از مرض و بيمارى كه دارد افاقه پيدا مى كند، و سرگذشت اين تربت نظير سرگذشت حجر الاسود است كه صاحب آفات و امراض و كفر و جاهليت با آن تماس پيدا مى كردند و پس از تماس مرض و عيب و نقصى كه داشتند بر طرف مى شد.

اين سنگ در بدو امر همچون ياقوت سفيد و شفافى بود كه پس از اين تماس ها و اصابت اين اشيأ آلوده با آن رفته رفته رنگش تيره و سياه شد و به اين صورتى كه اكنون مى بينى در آمد.

اين تربت نيز به واسطه تماس با اشيأ آلوده و افراد ناصالح خاصيت و اثرش زائل گرديده و آن تاثيرى را كه بايد داشته باشد ندارد لذا تو نمى توانى اثر مطلوب را از آن بهره بردارى كنى.

محضر مباركش عرض كردم: مگر با آن چه مى كنم؟

حضرت فرمودند:

وقتى آن را اظهار كرده و در معرض قرار دادى با آن همان عملى را كرده كه ديگران مى كنند، يعنى آن را مورد استخفاف قرار داده و سبك مى شمارى از اين رو بسا آن را در خورجين انداخته و در بين اشيأ آلوده مى گذارى در نتيجه اثرى را كه از آن انتظار دارى نخواهى ديد و آن از تربت زائل گرديده، خدمتش عرضه داشتم: فدايت شوم واقع امر همين است و صحيح مى فرمائيد.

سپس حضرت فرمودند: احدى آن را اخذ نكرده مگر آنكه جاهل است به كيفيت اخذ و رعايت آداب آن لذا بر ايشان سالم نمى ماند.

محضرش عرض كردم: فدايت شوم چگونه آن را بردارم تا اخذ من نظير اخذ شما باشد؟

حضرت فرمودند:

آيا مقدارى از آن را به تو بدهم؟

عرض كردم: بلى.

فرمودند:

وقتى از من گرفتى با آن چه مى كنى؟

عرض كردم: با خود مى برم.

فرمودند:

در چه چيز آن را قرار مى دهى؟

عرض كردم: در لباس هاى خود آن را مى گذارم.

حضرت فرمودند:

باز اين عمل مثل عمل سابق شد و به آنچه قبلا رفتارى كردى برگشتى، اين كار را مكن بلكه، وقتى آن را از من گرفتى تا نزد من هستى تناولش كن كه حاجتت روا مى شود و هرگز با خودت حمل مكن زيارت در اين صورت اثرى نداشته و برايت سالم نمى ماند.

سپس محمد بن مسلم مى گويد:

حضرت از آن دوبار به من خورانيدند و پس از آن درد و الم و بيمارى كه داشتم در خود نيافته و به كلى برايم بهبودى حاصل شد و پس از آن به وطن خويش برگشتم.

متن:

٨- حدثنى محمد بن الحسين بن مت الجوهرى، عن محمد بن احمد بن يحيى، عن محمد بن الحسين، عن محمد بن اسماعيل، عن الخيبرى، عن ابى ولاد، عن ابى بكر الحضرمى، عن ابى عبد اللهعليه‌السلام قال:لو ان مريضا من المومنين يعرف حق ابى عبد اللهعليه‌السلام و حرمته و ولايته اخذ من طين قبره مثل راس انملة كان له دوأ.

ترجمه:

(حديث هشتم )

محمد بن الحسين بن مت الجوهرى از محمد بن احمد بن يحيى، از محمد ابن الحسين، از محمد بن اسماعيل، از خيبرى، از ابى ولاد از ابى بكر حضرمى، از حضرت ابى عبد اللهعليه‌السلام ، حضرت فرمودند:

اگر مريضى از اهل ايمان كه بحق حضرت ابى عبد الله (حضرت سيد الشهدأعليه‌السلام ) سلام الله عليه آگاه و عارف است و به حرمت و ولايت آن جناب آشنا است از تربت قبرش به مقدار سر بند انگشت بردارد همان براى او دوأ مى باشد.

الباب الثانى و التسعون ان طين قبر الحسين عليه‌السلام شفأ و امان

متن:

١- حدثنى ابى؛ و جماعة -رحمة الله عليه - عن سعد بن عبد الله، عن محمد ابن عيسى - عن رجل - (قال: بعث الى ابو الحسن الرضاعليه‌السلام من خراسان ثياب رزم و كان بين ذلك طين، فقلت للرسول: ما هذا؟ قال: طين قبر- الحسينعليه‌السلام ؛ ما كان يوجه شيئا من الثياب و لا غيره الا و يجعل فيه الطين، و كان يقول: هو امان باذن الله ).

٢- حدثنى محمد بن جعفر الرزاز، عن محمد بن الحسين بن ابى الخطاب، عن موسى بن سعدان، عن عبد الله بن القاسم، عن الحسين بن ابى العلأ (قال: سمعت ابا عبد اللهعليه‌السلام يقول: حنكوا اولادكم بتربة الحسينعليه‌السلام فانه امان ).

٣- حدثنى ابى -رحمة الله عليه - عن سعد بن عبد الله، عن ايوب بن نوح عن عبد الله بن المغيرة قال: حدثنا ابو اليسع قال: سال رجل ابا عبد اللهعليه‌السلام - و انا اسمع - قال: اخذ من طين قبر الحسين و يكون عندى اطلب بركته؟ قال: لا باس بذلك.