بركات حضرت ولى عصر یا خلاصه العبقرى الحسان

بركات حضرت ولى عصر یا خلاصه العبقرى الحسان11%

بركات حضرت ولى عصر یا خلاصه العبقرى الحسان نویسنده:
گروه: امام مهدی عج الله تعالی فرجه

بركات حضرت ولى عصر یا خلاصه العبقرى الحسان
  • شروع
  • قبلی
  • 183 /
  • بعدی
  • پایان
  •  
  • دانلود HTML
  • دانلود Word
  • دانلود PDF
  • مشاهدات: 26431 / دانلود: 4104
اندازه اندازه اندازه
بركات حضرت ولى عصر یا خلاصه العبقرى الحسان

بركات حضرت ولى عصر یا خلاصه العبقرى الحسان

نویسنده:
فارسی

این کتاب در موسسه الحسنین علیهما السلام تصحیح و مقابله شده است.


1

2

١٧ - تشرف شيخ حسين آل رحيمرحمه‌الله

شيخ باقر كاظمىرحمه‌الله فرمود: در نجف شخصى به نام شيخ حسين آل رحيم زندگى مى كرد كه مردى پاك طينت و ازمقدسين و مـشـغـول بـه تـحـصـيل علم بود.

ايشان به مرض سل مبتلا شد, به طورى كه باسرفه كردن از سـيـنـه اش اخلاط و خون خارج مى شد.

با همه اين احوال در نهايت فقرو پريشانى بود و قوت روز خـود را هـم نـداشت.

غالب اوقات نزد اعراب باديه نشين درحوالى نجف اشرف مى رفت تا مقدارى قوت , هر چند كه جو باشد بدست آورد.

باوجود اين دو مشكل , دلش به زنى از اهل نجف تمايل پيدا كـرد, امـا هـر دفـعـه كه او راخواستگارى مى كرد, نزديكان زن به خاطر فقرش جواب مثبت به او نمى دادند وهمين خود علت ديگرى بود كه در هم و غم شديدى قرار بگيرد.

مـدتـى گـذشـت و چـون مـرض و فقر و نااميدى از آن زن , كار را بر او مشكل كرده بود,تصميم گـرفـت عـمـلـى را كـه در بين اهل نجف معروف است انجام دهد, يعنى چهل شب چهارشنبه به مسجد كوفه برود و متوسل به حضرت بقية اللّه ارواحنافداه بشود, تا به مقصدبرسد.

شـيخ حسين مى گويد: من چهل شب چهارشنبه بر اين عمل مواظبت كردم.

شب چهارشنبه آخر شد.

آن شب , تاريك و از شبهاى زمستان بود.

باد تندى مى وزيد وباران اندكى هم مى باريد.

من در دكه مسجد كه نزديك در است نشسته بودم , چون نمى شد داخل مسجد شوم , به خاطر خونى كه از سـيـنه ام مى آمد و چيزى هم نداشتم كه اخلاط سينه را جمع كنم و انداختن آن هم كه در مسجد جـايـز نـبود.

از طرفى چيزى نداشتم كه سرما را از من دفع كند, لذا دلم تنگ و غم و اندوهم زياد گشت و دنياپيش چشمم تاريك شد.

فـكـر مى كردم شبها تمام شد و امشب , شب آخر است , نه كسى را ديدم و نه چيزى برايم ظاهر شد.

ايـن هـمـه رنـج و مـشقت ديدم بار زحمت و ترس بر دوش كشيدم تابتوانم چهل شب از نجف به مسجد كوفه بيايم با همه اين زحمات , جز ياس ونااميدى نتيجه اى نگرفتم.

در ايـن كار خود تفكر مى كردم در حالى كه در مسجد احدى نبود.

آتشى براى درست كردن قهوه روشـن كـرده بـودم و چون به خوردن آن عادت داشتم , مقدار كمى با خودم از نجف آورده بودم , نـاگاه شخصى از سمت در اول مسجد متوجه من شد.

از دور كه او را ديدم , ناراحت شدم و با خود گـفـتم : اين شخص , عربى از اهالى اطراف مسجداست و نزد من مى آيد تا قهوه بخورد.

اگر آمد, بى قهوه مى مانم و در اين شب تاريك هم و غمم زياد خواهد شد.

در ايـن فـكـر بـودم كـه بـه مـن رسيد و سلام كرد.

نام مرا برد و مقابلم نشست.

از اين كه اسم مرا مـى دانـسـت تـعـجب كردم ! گمان كردم او از آنهايى است كه اطراف نجف هستند ومن گاهى ميهمانشان مى شوم.

از او سؤال كردم از كدام طايفه عرب هستى ؟ گفت : از بعضى از آنهايم.

اسم هر كدام از طوايف عرب را كه در اطراف نجف هستند بردم , گفت : نه از آنهانيستم.

در اين جا نـاراحـت شـدم و از روى تـمـسخر گفتم : آرى , تو از طرى طره اى ؟(اين لفظ يك كلمه بى معنى است ) از سـخـن مـن تـبـسـم كرد و گفت : من از هر كجا باشم , براى تو چه اهميتى خواهدداشت ؟ بعد فرمود: چه چيزى باعث شده كه به اين جا آمده اى ؟ گفتم : سؤال كردن از اين مسائل هم به تو سودى نمى رساند.

گفت : چه ضررى دارد كه مرا خبر دهى ؟ از حـسـن اخـلاق و شـيرينى سخن او متعجب شدم و قلبم به او مايل شد و طورى شد كه هر قدر صحبت مى كرد, محبتم به او زيادتر مى شد, لذا يك سبيل (يكى از دخانيات)ساخته و به او دادم.

گفت : خودت بكش من نمى كشم.

برايش يك فنجان قهوه ريختم و به او دادم.

گرفت و كمى از آن خورد و بعد فنجان رابه من داد و گفت : تو آن را بخور.

فنجان را گرفتم و آن را خوردم و متوجه نشدم كه تمام آن را نخورده است.

خلاصه طورى بود كه لحظه به لحظه محبتم به او زيادترمى شد.

بـه او گفتم : اى برادر امشب خداوند تو را براى من فرستاده كه مونس من باشى.

آياحاضرى با هم كنار حضرت مسلمعليه‌السلام برويم و آن جا بنشينيم ؟ گفت : حاضرم.

حال جريان خودت را نقل كن.

گـفتم : اى برادر, واقع مطلب را براى تو نقل مى كنم.

از روزى كه خود را شناخته ام شديدا فقير و مـحـتـاجم و با اين حال چند سال است كه از سينه ام خون مى آيد وعلاجش را نمى دانم.

از طرفى عيال هم ندارم و دلم به زنى از اهل محله خودمان درنجف اشرف مايل شده است , ولى چون دستم از مـال و ثـروت خـالـى اسـت گـرفتنش برايم ميسر نمى شود.

اين آخوندها مرا تحريص كردند و گفتند: براى حوائج خودمتوجه حضرت صاحب الزمانعليه‌السلام بشو و چهل شب چهارشنبه در مسجد كـوفـه بيتوته كن , زيرا آن جناب را خواهى ديد و حاجتت را عنايت خواهد كرد و اين آخرين شب از شـبـهـاى چـهارشنبه است و با وجود اين كه اين همه زحمت كشيدم اصلا چيزى نديدم.

اين است علت آمدنم به اين جا و حوائج من هم همينها است.

در اين جا در حالى كه غافل بودم , فرمود: سينه ات كه عافيت يافت , اما آن زن , پس به همين زودى او را خواهى گرفت , و اما فقرت , تا زمان مردن به حال خود باقى است.

در عـين حال من متوجه اين بيان و تفصيلات نشدم و به او گفتم : به طرف مزار جناب مسلمعليه‌السلام نرويم ؟ گفت : برخيز.

بـرخـاسـتم و ايشان جلوى من براه افتاد.

وقتى وارد مسجد شديم , گفت : آيا دو ركعت نماز تحيت مسجد را نخوانيم ؟ گفتم : چرا.

او نـزديـك شـاخـص (سنگى كه ميان مسجد است ) و من پشت سرش با فاصله اى ايستادم.

تكبيرة الاحـرام را گـفـتـم و مـشغول خواندن فاتحه شدم.

ناگاه قرائت فاتحه اورا شنيدم به طورى كه هـرگـز از احـدى چـنين قرائتى را نشنيده بودم.

از حسن قرائتش باخود گفتم : شايد او حضرت صـاحـب الزمانعليه‌السلام باشد و كلماتى شنيدم كه به اين مطلب گواهى مى داد.

تا اين خيال در ذهنم افـتـاد بـه سـوى او نظرى انداختم , اما در حالى كه آن جناب مشغول نماز بود, ديدم نور عظيمى حضرتش را احاطه نمود, به طورى كه مانع شد كه من شخص شريفش را تشخيص دهم.

همه اينها وقتى بود كه من مشغول نماز بودم و قرائت حضرت را مى شنيدم و بدنم مى لرزيد, اما از بـيم ايشان نتوانستم نماز را قطع كنم , ولى به هر صورتى كه بود نماز راتمام كردم.

نور حضرت از زمين به طرف بالا مى رفت.

مشغول گريه و زارى و عذرخواهى از سوء ادبى كه در مسجد با ايشان داشتم , شدم وعرض كردم : آقاى من , وعده شما راست است.

مرا وعده داديد كه با هم به قبرمسلمعليه‌السلام برويم.

اين جا ديدم كه نور متوجه سمت قبر مسلمعليه‌السلام شد.

من هم به دنبالش براه افتادم تا آن كه وارد حرم حضرت مسلمعليه‌السلام گـرديـد و تـوقف كرد وپيوسته به همين حالت بود و من مشغول گريه و ندبه بودم تا آن كه فجر طالع شد و آن نور عروج كرد.

صـبح , متوجه كلام آن حضرت شدم كه فرمودند: اما سينه ات كه شفا يافت , و ديدم سينه ام سالم و ابدا سرفه نمى كنم.

يك هفته هم طول نكشيد كه اسباب ازدواج با آن دختر من حيث لا احتسب (از جـايـى كه گمان نداشتم ) فراهم شد و فقر هم به حال خود باقى است , همان طورى كه آن جناب فرمودند.

والحمدللّه(١).

١٨ - تشرف صاحب كتاب الزام الناصب در راه نجف

آقاى شيخ على يزدى حائرى فرموده اند: در سال معروف به غريقيه كه نزديك به پانصد نفر از زوار اميرالمؤمنينعليه‌السلام در مسيركربلا به نجف بـراى درك زيـارت روز مـبـعث , در شط كوفه غرق شدند, من هم با عيال و اثاثيه زيادى به همراه عـموى خود به نام حاج عبدالحسين , از كربلاى معلى خارج شديم و تا نزديك سدى , كه به دستور مرحوم حاج عبدالحسين شيخ العراقين بنا شده بود, رفتيم.

نـاگـاه هـوا دگرگون شد و بادهاى سخت وزيدن گرفت گرد و خاكى ايجاد شد ابرهاى قطعه قـطعه در هوا نمايان و همديگر را گرفته و متراكم شدند.

رفته رفته نم نم باران ,باريدن گرفت تا آن كـه بـاران شـديد شد و به تگرگ مبدل گرديد.

هر دانه تگرگى كه ازآسمان مى آمد به اندازه نارنج كوچك و يا گردوى بزرگى بود.

وضـعـيـت مـا وخـيـم و دنيا بر ما تنگ شد و بلا نازل گرديد.

يقين كرديم كه هلاك خواهيم شد.

بسيارى از چهارپايان از آن تگرگ دستخوش هلاكت گرديدند و مردم همه مضطرب شدند.

بعضى از آن تگرگها كه بر سر افراد مى خورد, آنها را به هلاكت مى رساند.

بعضى از مردم هم منتظر بودند كـه تـا چـه وقـت تگرگ به سرشان اصابت كند.

عده اى هم مثل ديوانگان از اين طرف به آن طرف مى دويدند به اميد آن كه از اين مهلكه جان سالم بدر برند.

سـرما بحدى شديد شد كه دست و پاى همگى مثل چوب خشك گرديد و چهارپايان از حركت باز ماندند.

به عمويم گفتم : كارى كن كه به مركز سليمانيه برسيم.

به جايى كه قايقها توقف مى كنند برو و صاحبان آنها را خبر كن , شايد بيايند و ما را حمل كنند و ازهلاكت رها شويم.

عـمويم - حاج عبدالحسين - به هر كيفيتى بود خود را به سليمانيه رسانيد, اما درآن جا نه قايق و نه قايق رانى ديده بود.

همان جا نااميد ماند و حتى قادر بر مراجعت نبود كه خود را به ما برساند و از كيفيت ماجرا خبر دهد.

بـه هـر حـال بالهاى مرگ بالاى سر ما پهن شده و چنگال خود را به ما نشان مى داد.

دراين اثناء به حضرت ولى عصر ارواحنافداه متوسل شدم ناگاه ديدم قايقى در آب و نزديك ما ظاهر شد سيدى ميان آن بود به گمانم رسيد كه از اهالى كربلا باشد.

ايشان با صداى بلند و به فارسى صدا زد: اين حاج شيخ خودمان است.

بعد هم با ما تعارف نمود ودستور فرمود كه من و عيالات وارد قايق شويم.

دسـتور آن سيد جليل را اطاعت نموده و هر طور بود خود را با اثاثيه و عيال و اطفال به او رساندم.

ايـشان هم حركت كردند تا اين كه ما را به سليمانيه رسانيدند و گذشت بر زوار آنچه كه گذشت , يـعنى حدود پانصد نفر از آنها به سبب آن تگرگها از دار دنيارفتند.

من هم متوجه توسل و استغاثه خـود نـشـدم مـگـر بـعد از مدت مديدى كه از اين قضيه گذشته بود و دانستم كه آن سيد همان بزرگوار ارواح العالمين له الفداء است(٢).

١٩ - تشرف سيدى از علماى زاهد نجف اشرف

عالم زاهد, آقا سيد محمد خلخالى فرمودند: سيدى جليل , كه صاحب ورع و تقوى و از پيرمردهاى نجف اشرف بود, با من رفاقتى داشت.

ايشان مـنزوى بود و زياد با ديگران مخلوط نمى شد.

شبى او را به منزل خوددعوت كردم تا با هم مانوس باشيم.

ايشان هم تشريف آوردند.

فرداى آن شب را هم نگذاشتم بروند و تا غروب كه يك شبانه روز مى شد, در منزل ما تشريف داشتند.

فـصـل تـابـستان بود و هواى گرم كه قهرا انسان تشنه مى شود.

ما هم تشنه مى شديم و ازمايعات خنك براى رفع عطش مى نوشيديم , اما آن سيد جليل بر خلاف ما هيچ اظهارعطش نمى كرد و هر چه را به ايشان تعارف مى كرديم مقدارى از روى تفنن مى نوشيد.

به همين جهت من عرض كردم : آقا شما در اين يك شبانه روز چرا اظهارعطش و تشنگى نمى كنيد؟ فرمودند: من تشنه نشدم.

مـتـحير ماندم.

تا آن كه ده دوازده روز بعد با ايشان به كوفه رفتيم.

ديدم آن سيد جليل هيچ تشنه نمى شود.

روز آخـر كـه خـيـال بـرگـشتن به نجف اشرف را داشتيم , اصرار زيادى كردم كه چرا شماتشنه نـمـى شويد؟ بايد بدانم كه اگر دارويى براى رفع عطش پيدا نموده ايد و استعمال مى كنيد به من هم ياد بدهيد تا كمتر آب بخورم و خلاصه اصرار زيادى كردم , اماايشان از گفتن سر باز مى زدند.

پس از آن همه اصرار فرمودند: بيا كنار شط برويم وقدم بزنيم.

با هم كنار شط رفته و در حين قدم زدن فـرمـودنـد: چـهل شب چهارشنبه ,همان طورى كه برنامه معمول علما و صلحا و عباد نجف اشـرف است به نيت تشرف به حضور ولى عصرعليه‌السلام به مسجد سهله مى رفتم.

يك اربعين تمام شد و اثرى نديدم ,لذا مايوس شدم بعد از آن با كمال نوميدى متفرقه مى رفتم.

شـبـى از شـبهاى چهارشنبه كه مشرف شدم , هنگام برگشتن مقدارى از شب گذشته وآبى كه خـادم مـسـجد براى زوار تهيه مى كرد تمام شده بود.

خيلى تشنه شدم شب هم تاريك بود با همه ايـنـها رو به مسجد كوفه گذاشتم و چون مركبى هم پيدا نمى شد,تاريكى شب و وحشت از دزد و راهزن از يك طرف و زحمت پياده روى و پيرى ازطرف ديگر, اين دو, دست به دست هم دادند و با تـشـنگى و عطش مرا از پا درآوردند,لذا بين راه نشسته و به آن عين الحياة متوسل شده و عرضه داشـتـم : يـا حـجة بن الحسن ادركنى.

ناگاه ديدم عربى مقابل من ايستاده و سلام كرد و به زبان عـربـى مـتداول درنجف اشرف فرمود: من مسجد السهله تجى سيدنا تريد تروح بالمسجد كوفه ؟ (ازمسجد سهله آمده اى و مى خواهى به مسجد كوفه بروى ؟) با كمال بى حالى و ضعف عرض كردم : بلى.

فرمود: قم , (برخيز) و دست مرا گرفت و از جايم بلند كرد.

عرض كردم : انا عطشان ما اقدر امشى.

(من تشنه هستم و نمى توانم راه بروم ) فرمود: خذ هذه التمرات.

(اين خرماها را بگير) سه دانه خرما به من داد و فرمود: اينهارا بخور.

من تعجب نمودم و با خود گفتم : خرما خوردن با عطش چه مناسبتى دارد؟ ايشان به اصرار فرمود: خذ اكل.

(بگير و بخور) من ترسيدم كه تمرد كنم با خود گفتم : هر چه امشب به سرم بيايد, خير است.

يكى ازآن خرماها را بـه دهان گذاشتم.

ديدم بسيار معطر است و چون از گلويم پايين رفت انبساط و انشراح قلبى به من دست داد كه گفتنى نيست و فورا عطش و التهابم كم شد.

دومـى را خوردم و ديدم عطرش از اولى زيادتر و انشراح قلب و خنكى آن بيشتراست.

تا آن كه سه دانـه خـرمـا را خوردم , عطشم كاملا رفع شد.

عجيب تر آن كه خرماهاهسته نداشتند و تا آن وقت چنان خرمايى نديده و نخورده بودم.

بعد هم با اوبه راه افتادم و چند قدمى برداشتيم.

فرمود: هذا المسجد.

(اين مسجد كوفه است.

) مـن مـتـوجه در مسجد شدم , ديدم مسجد شريف كوفه است و از طرفى ملتفت پهلويم شدم اما با كـمال تعجب ديدم آن مرد, عرب نيست.

و از آن وقت تاكنون تشنه نشده ام.

معلوم مى شود كه مرد عرب خود آن سرور و يا يكى از ملازمين درگاه حضرتش بوده است(٣).

٢٠ - تشرف سيد محمد قطيفى با همراهان در مسجد كوفه

عالم عامل , سيد محمد قطيفىرحمه‌الله فرمود: شب جمعه اى قصد كردم به مسجد كوفه بروم.

در آن زمان راه مخوف و تردد بسياركم بود مگر آن كـه كسى با جمعى كه مستعد باشند و بتوانند خود را از شر دزدان و قطاع الطريق رها كنند, به آن جا برود.

به همراه من يك نفر از طلاب بود.

وقتى وارد مسجدشديم كسى غير از يك مرد صالح در آن جا نبود ما هم شروع به انجام اعمال و آداب مسجد كرديم تا آن كه نزديك غروب آفتاب شد.

در ايـن وقـت در مسجد را بستيم وپشت آن به قدرى سنگ و كلوخ و آجر ريختيم كه مطمئن شديم معمولا نمى شود آن را باز كرد.

بعد هم برگشتيم و مشغول بقيه اعمال شديم.

پس از اتمام عبادات , من و رفيقم در دكة القضاء (محلى كه اميرالمؤمنينعليه‌السلام درآن جا بين مردم قـضـاوت مـى كـرده انـد) رو به قبله نشستيم.

آن مرد صالح در دهليز,نزديك باب الفيل با صداى حزن آورى مشغول خواندن دعاى كميل بود.

شـب صـاف و مهتابى بود.

من به طرف آسمان نگاه كردم ناگاه ديدم بوى خوشى در هواپيچيد و فـضـا را پـر كرد عطرى بود كه از بوى مشك و عنبر خوشبوتر بود.

بعد هم شعاع نورى را ديدم كه مـثـل شـعله آتش در خلال شعاع نور ماه ظاهر شده است.

اين نور بر نور ماه غالب شد.

در اين حال صـداى آن مـؤمـن كـه به خواندن دعا بلند بود,خاموش شد و ناگاه شخص جليلى را ديدم كه از طـرف در بـسـتـه مـسجد وارد شد.

او درلباس اهل حجاز و بر كتف شريفش سجاده اى بود همان طورى كه معمول اهل حرمين (مكه و مدينه ) است.

آن بـزرگـوار در نـهايت آرامش و وقار و هيبت و جلال راه مى رفت و متوجه آن درى كه به سمت مـقـبره جناب مسلمعليه‌السلام باز مى شود, بود.

در اين جا براى ما از حواس چيزى جز چشم خيره شده , نمانده بود و دلهايمان هم از جا كنده شده بود.

وقتى مقابل مارسيد, سلام كرد.

رفـيقم به طور كلى مدهوش و توانايى رد سلام برايش نمانده بود, ولى من خيلى سعى كردم تا به زحـمت جواب سلام را دادم.

وقتى وارد صحن جناب مسلم شد, به حال طبيعى خود برگشتيم و گـفتيم : اين شخص كى بود و از كجا وارد شد؟ به طرف آن شخصى كه مشغول دعا خواندن بود, رفـتـيـم ديـديـم جامه خود را دريده و مانندمصيبت زدگان گريه مى كند.

سؤال كرديم : جريان چيست ؟ گـفـت : مـن چـهـل شب جمعه به نيت ملاقات با امام زمانعليه‌السلام به اين مسجد آمده وامشب شب جـمـعه چهلم است و نتيجه زحماتم به دست نيامد جز آن كه در اين جاهمان طورى كه ديديد به خـواندن مشغول بودم ناگاه ديدم كه آن حضرت بالاى سرمن ايستاده اند.

به طرف ايشان متوجه شدم فرمودند: چه مى كنى ؟ (يا چه مى خوانى ؟) من نتوانستم جوابى بدهم.

ايشان هم همان طورى كه ديديد, تشريف بردند.

دراين جا سه نفرى به طرف در مسجد رفتيم , ولى با كمال تعجب ديديم , به همان شكل كه آن را بسته بوديم , بسته است.

با افسوس و شكرگذارى مراجعت نموديم(٤) .

٢١ - توسل مادر اسماعيل خان نوائى در مسجدالحرام

اسماعيل خان نوايى نقل كرد: مـادرى داشتم كه در كمالات و حالات معنوى از اكثر زنان اين زمان ممتاز بود و اوقات خود را در طـاعـات و عبادات بدنى صرف مى كرد.

گناه و معصيتى مرتكب نمى شد و اززنهاى صالحه عصر خود محسوب مى شد و بلكه كم نظير بود.

مادر بزرگم (والده او)نيز زنى صالحه بود و از نظر مالى وضـعيت خوبى داشت , به طورى كه مستطيع شد وعازم حج بيت اللّه الحرام گرديد.

مادر مرا هم بـا آن كه در اول تكليف , يعنى ده ساله بوداز ثروت خود مستطيع كرد و با خود برد و با سلامتى از حج مراجعت كردند.

مـادرم مـى گـفت : پس از ورود به ميقات و احرام عمره تمتع و داخل شدن به مكه معظمه , وقت طـواف تـنـگ شـد, بـه طـورى كـه اگـر تاخيرى صورت مى گرفت , وقوف اختيارى عرفه فوت مـى گـشت و به وقوف اضطرارى تبديل مى شد به همين جهت حجاج مضطرب بودند تا طواف و سعى صفا و مروه را تمام كنند.

از طرفى تعداد آنهادر آن سال از سالهاى ديگر بيشتر بود, لذا والده و من و جمعى از زنان همسفر,راهنمايى براى آموزش حج گرفتيم و با عجله تمام به قصد طواف و سـعـى خـارج شـديـم بـا حـالـتى كه از اضطراب گويا قيامت بر پا شده است , همان طورى كه خـداوندتعالى بعضى از حالات آن روز را فرموده كه : يوم تذهل كل مرضعة عما ارضعت (درآن روز مادر, بچه شيرخواره خود را فراموش مى كند.

) وقتى والده و ديگر همراهان مشغول انجام وظايف خود بودند, به كلى مرا فراموش كردند.

در اثناى راه نـاگاه متوجه شدم كه با والده و بقيه همراهان نيستم.

هر قدر دويدم و فرياد زدم , كسى از آنها را پـيـدا نـكـردم و مـردم هم چون به كار خود مشغول بودند به هيچ وجه به من اعتنايى نداشتند.

ازدحـام جمعيت هم مانع از حركت و جستجومى شد.

از طرفى چون همه يك شكل لباس پوشيده بودند, نمى توانستم از اين طريق هم به جايى برسم.

راه را نمى دانستم و كيفيت اعمال را هم بدون راهـنـمـا نـيـامـوخته بودم و تصور مى كردم كه ترك طواف در آن وقت باعث فوت كل حج در آن سـال مـى شـود و بـايد اين مسير پر خطر و پر زحمت را دوباره طى كنم و يا تا سال آينده درآن جا بمانم.

به هر حال نزديك بود عقل از سرم برود و نفس در گلويم حبس شود و بميرم.

بالاخره چون ديدم فرياد و گريه فايده اى ندارد خود را از مسير عبور مردم به كنارى رسانيدم كه لااقل از فشار حجاج مـحـفـوظ بـمـانـم و در گـوشه اى مايوس و نااميد توقف كردم.

درآن جا به انوار مقدسه و ارواح معصومينعليهم‌السلام متوسل شدم و عرض مى كردم : ياصاحب الزمان ادركنى و سر را بر زانو نهادم.

نـاگـاه بـعـد از توسل به امام عصرعليه‌السلام و سر بر زانو گذاشتن , صدايى شنيدم كه كسى مرابه اسم خودم مى خواند.

وقتى سر برداشتم , جوانى نورانى را با لباس احرام نزد خودديدم فرمود: برخيز بيا و طواف كن.

گفتم : شما از طرف والده ام آمده ايد؟ فرمود: نه.

گـفـتـم : پـس چـطور بيايم ؟ من اعمال طواف را بلد نيستم.

تازه به تنهايى نمى توانم خودم را از جمعيت حفظ كنم.

فرمود: اينها با من.

هر جا كه من رفتم بيا و هر كارى كه مى كنم بكن.

نترس و جرات داشته باش.

بـا ايـن گفته , غصه ام از بين رفت و قلب و اعضايم قوتى گرفتند, لذا برخاستم و با آن جوان به راه افـتادم.

چيزهاى عجيبى از ايشان ديدم , گويا به هر طرف كه رو مى آوردمردم بى اختيار راه را باز مـى كـردنـد و بـه كـنـارى مـى رفتند, به طورى كه با اين همه جمعيت من اصلا احساس فشارى نمى كردم.

تـا اين كه بالاخره وارد مسجد الحرام شده و به محل طواف رسيديم.

جوان به من روكرد و فرمود: نـيت طواف كن و براه افتاد.

مردم اين جا هم بى اختيار راه مى دادند.

تاآن كه به حجرالاسود رسيد.

حجر را بوسيد و به من نيز اشاره فرمود: حجر را ببوس.

من هم آن را بوسيدم و روانه شد تا آن كه به جـاى اول رسـيـد و توقف كرد و اشاره فرمود كه نيت را تجديد كن و دوباره حجرالاسود را بوسيد.

هـمـيـن طور تا آن كه هفت شوط (هر شوط, يك بار دور زدن به گرد خانه كعبه است ) طواف را تـمـام كـرد و در هربار حجر را مى بوسيد و به من مى فرمود كه ببوسم و معمولا اين سعادت براى همه كس ميسر نمى شود, مخصوصا اگر بخواهد بدون مزاحمت و فشار باشد.

به هر حال براى نماز طواف به مقام حضرت ابراهيمعليه‌السلام رفتند و من هم با ايشان بودم.

پس از نماز فرمودند: برنامه طواف , ديگر تمام شد.

مـن بـه خاطر تشكر و قدردانى , چند تومان طلايى كه با خود داشتم , بيرون آوردم و باعذرخواهى تمام , نزد ايشان گذاشتم كه قبول كنند.

اشاره فرمودند: بردار.

از اين كه تعدادشان كم بود, معذرت خواستم.

فرمودند: براى دنيا اين كار را نكردم.

بعد به سمتى اشاره نموده و فرمودند: مادر وهمراهانت آن جا هستند به آنها ملحق شو.

وقتى متوجه آن طرف شدم و دوباره به سمت ايشان نظر انداختم كسى را نديدم.

باسرعت خود را بـه هـمـراهـان رسـانـدم ديدم آنها ايستاده و نگرانند.

وقتى مادرم مرا ديدخوشحال شد و از حالم پرسيد.

واقعه را نقل كردم.

همه تعجب كردند مخصوصاآن كه در هر دور حجرالاسود را بوسيده ام و احساس فشار و مزاحمت نكرده ام.

و اين كه نام خود را از آن شخص شنيده ام.

از راهنمايى كه با ايشان بود, پرسيدند: آيا اين شخص را مى شناسى ؟ و آيا از جمله راهنماهاى اين جا است ؟ گفت : اين شخص كه مى گويد از جمله اين راهنماها و آدمها نيست , بلكه او كسى است كه پس از ياس و نااميدى دست اميد به دامن او زده شده است.

هـمگى نظر او را تحسين كردند.

خودم هم بعد از دقت و توجه به مشخصات قضيه ,يقين كردم كه او امام زمانعليه‌السلام بوده است(٥) .

_____________________________

يار صفحه:

(١) ج ٢, ص ١٤٦, س ٣٤.

(٢) ج ٢, ص ١٩٨, س ١٠.

(٣) ج ٢, ص ٢٠٠, س ٥.

(٤) ج ٢, ص ١٤٦, س ٩.

(٥) ج ٢, ص ١٩٦, س ١٣.

3- ملا احمد نراقی

ملا احمد نراقی (صاحب الکتاب معراج السعاده ) این مرد آراسته به اخلاق انبیاء، و معلم اخلاق در سال (1185ه ق ) در نراق کاشان متولد شد. مدتی در خدمت پدر بزرگوارش ملا مهدی نراقی صاحب کتاب جامع السعادات درس خواند و پس از مدتی به عراق هجرت کرد و در حوزه مقدس نجف اشرف در درس استاد بزرگ سید بحرالعلوم حضور یافت و پس از مدتی به وطن برگشت و از عالمان معروف ایران زمین شد، و پس از فوت پدر به تدریس علوم اسلامی پرداخت در معرفی شان و بزرگی این عالم ربانی کتاب اخلاقی معروف او (معراج السعاده ) کافی است نقل شده زمانی که ملا احمد، حاکم ظالمی را از کاشان بیرون کرد و مدام این برخورد را تکرار می کرد، سلطان وقت (فتحعلی شاه ) او را از کاشان احضار نمود و در مجلسی با او به تندی گفت : شما در اوضاع سلطنت اخلال می کنید، و حاکمان را اخراج می کنید ملا احمد نراقی آستین ها را بالا زد هر دو دست مبارک خود را رو به آسمان بلند کرد و با چشم پر از اشک دعا کرد: بار خدایا، این سلطان ظالم ، حاکم ظالمی بر مردم قرار داد، من رفع ستم نمودم و این ظالم بر من عصبانی است چون خواست نفرین کند، فتحعلی شاه بی اختیار از جای خود برخاست ، دستهای مبارک ملا مهدی را گرفت و به زیر آورد و در مقام عذرخواهی برآمد و او را از خود راضی ساخت و به امر او برای (کاشان ) والی معین کرد.(60)

این اسوه تقوا و معلم اخلاق در سال 1245ه ق در کاشان به دیدار خدا شتافت ، جنازه او را به نجف اشرف حمل کردند در کنار پدرش به خاک سپردند. آنچه از تاریخ روحانیت تشیع پیداست این است که هیچ وقت این مرزبانان حریم ولایت سر تسلیم در مقابل ، قلدران و ستمگران فرو نیاوردند، و همواره در دفاع از مظلومین تاریخ با ظالمان و یاغیان عصر خود در ستیز بوده اند. شاگردان بحرالعلوم(2)

4- محمد باقر شفتی رشتی (ملقب به حجه الاسلام )

این دانشمند بزرگ در سال 1175ه ق

. در روستای جزره در استان شمالی ایران از توابع شهرستان طارم چشم به جهان گشود، در هفت سالگی به شفت نقل مکان کرد. پس از مدتی برای کسب علم به عراق هجرت نمود. در سال 1192ه ق که سال اجازه گرفتن سید بحرالعلوم از عبدالباقی امام جمعه است در درس بحرالعلوم به نجف حاضر شد و پس از گذراندن مراحل مختلف علوم به کاظمین و سپس به قم مراجعه کرد و مدتی در کاشان در محضر مرحوم نراقی زانوی ادب زد و پس از آن در اصفهان اقامت گزید و مشغول تدریس شد. حجه الاسلام شفتی به مقامی رسید و در عصر خود یگانه ای شد که دومی نداشت ، او نصف شب ، از خواب بیدار می شد، ساعاتی که همه در بستر خواب به سر می بردند تا صبح در صحن کتابخانه خود به تضرع و زاری می پرداخت ، و مانند پروانه دور شمع بی تاب می شد، دعا و مناجات می خواند، بر سر و سینه اش می زد به گونه ای که همسایه ها صدای ضجه و ناله او را می شنیدند. تا اینکه از شدت گریه بیمار شد، پزشکان از گریه او را منع کردند، وقتی مصیبت در نزد او خوانده می شد چنان ناله می کرد که ذاکرین تا او در مجلس حضور داشت از ذکر مصیبت خودداری می کردند. زمانی که او در نجف اشرف حضور داشت چنان در فقر مالی به سر می برد که در تصور کسی نمی گنجید.(61) زمانی که در خدمت سید بحرالعلوم درس می خواند میان او و (کلباسی) محبت و دوستی عمیقی وجود داشت روزی او به دیدن سید شفتی رفت با کمال ناباوری مشاهده کرد که شفتی را از آن حال نجات داد. این مرد بیشتر ایام به منزل بحرالعلوم می رفت و از آب و غذای سید بحرالعلوم استفاده می کرد. سید از فقر شفتی اطلاع یافت روزی به او گفت : تو باید در هنگام صرف غذا نزد من بیایی !اصرار زیادی کرد که حجه الاسلام نپذیرفت سرانجام ، شفتی عرض کرد: استاد اگر در این مساله زیاد اصرار کنی مجبور می شوم از نجف بیرون روم ، اگر می خواهید در خدمت شما باشم در این مسائل به من تکلیف نکیند پس از این سید بحرالعلوم سکوت کرد.(62)

داستان بند جگر

حجه الاسلام که توان خریدن گوشت را نداشت روزی برای خریدن بند جگر به بازار رفت ، هنگام بازگشت از بازار از کنار خرابه ای گذشت ، حجه الاسلام ، سگی را با چند بچه در خرابه دید او پی برد که مدتی است این سگ و بچه هایش غذا نخورده اند. این مرد خدا گرسنگی خود و خانواده اش را نادیده گرفت و غذا را به سگ داد و دست خالی به منزل بازگشت(63)

دست در خزانه خدا

نقل شده است در زمان فتحعلی شاه که حجه الاسلام مسجدی را بنا می کرد، روزی فتحعلی شاه قاجار برای بازدید از مسجدی که شفتی درست می کرد به آن محل آمد، فتحعلی شاه به حجه الاسلام گفت : آیا مرا نیز در ساختن این مسجد شریک می کنی ؟ این مسجد خیلی بزرگ است ، و شما قدرت اتمام آن را نداری ، سید قبول نکرد و در پاسخ شاه گفت : دست من در خزانه خداوند عالم است ، و شاه از این سخن گهربار او در سکوتی عمیق فرو رفت(64)

از جمله کارهایی که این فقیه گرانمایه انجام داد، اجرای حدود الهی بود. او خود به امر معروف و نهی از منکر می پرداخت و در اجرای قوانین الهی در جامعه اسلامی کوشا بود.

دو مغازه قصابی و نانوایی برای فقرا باز کرده بود تا کسانی که توان خرید نان و گوشت نداشته نان و گوشت خود را از این محل تامین کنند.

او در سال 1260ه ق در شهر اصفهان به ملکوتیان پیوست روحش شاد، یادش گرامی باد.

5- سید یعقوب کوه کمری

این مرد در سال (1176ه ق ) چشم به جهان گشود و پس از مدتی در درس مخزن علم و دریای علوم سید بحر العلوم شرکت کرد، او در میان شاگردان سید بحرالعلوم به کند فهمی و دیر گرفتن مطالب معروف بود، بطوری که از درس و بحث سید چیزی نمی فهمید، در یکی از شبها جد بزرگوارش مولا علیعليه‌السلام را در خواب دید و به آن حضرت از کمی حافظه و درک نکردن درس شکایت کرد. مولا علیعليه‌السلام به وی فرمود: بگو بسم الله الرحمن الرحیم سید یعقوب کوه کمره ای تکرار کرد. وقتی از خواب بیدار شد پی برد آنچه باید بداند می داند. سید یعقوب در درس سید بحرالعلوم حاضر شد و پشت سر هم به استاد اشکال کرد.

سید بحرالعلوم رو به او کرد و گفت : همان کس که بسم الله را به تو یابد داده به من تا ولاالضالین را آموخته است

سید یعقوب سکوت کرد. سید ادامه داد: فعلا وظیفه تو این است که به (شهری خوی )(65) که مرکز صوفیان شده است بر وی و مردم آن جا را از افکار آنان نجات دهی این سید معظم ، به دستور استاد خود متوجه (شهر خوی ) گردید، مدتی را مشغول درس و بحث و سایر امور دیگر مردم شد، سید یعقوب کوه کمره ای تا سال 1256ه ق (سال وفات او) در شهرستان خوی ماندگار شد و در آن شهر به خاک سپرده شد. برای او مقبره ای ساخته اند که امروز زیارتگاه شیفتگان و دوستداران اهل بیت عصمت و امامت است در روزهای پنجشنبه و جمعه زوار فراوانی از اطراف آن شهر و شهرهای دیگر برای زیارت آن سید به خوی سفر می کنند و با قربانی کردن گوسفند ارادت و علاقه خود را به اهل بیتعليهم‌السلام ابراز می دارند.(66)

دیگر شاگردان

6- سید صدرالدین عاملی اصفهانی او در جوانی در مجلس درس سید بحرالعلوم شرکت کرد و از خرمن علم و دانش او خوشه ها چید.

در سال 1263ه ق چشم از جهان فرو بست

7- سید دلدار علی نقوی رضوی نصیر آبادی لکهنوی(67) او در سال 1166ه ق در نصیر آباد هند چشم به جهان گشود. اجداد او اهل سبزوار بودند که بعدها به هند مهاجرت کردند.

سید دلدار علی نقوی در سال 1200ه ق در هند در مبعث پیامبر بزرگ اسلام ، اولین نماز جمعه را برای شیعیان هند اقامه کرد. این مرد بزرگ در سال 1235ه ق روح بلندش به عالم ملکوت پرواز کرد و در حسینیه ای که خود بنا کرده بود در لکهنو به خاک سپرده شد.

8- شیخ محمد ابراهیم کلباسی

این مرد متقی و پرهیزکار در سال 1180ه ق متولد شد و پس از مدتی به مقام والای مرجعیت رسید. در نجف از شاگردان بنام بحرالعلوم به شمار می رفت او پس از بهره های فراوانی که از علماء نجف برد به قم مراجعت کرد و پس از کسب فیض از محضر میرزای قمی به اصفهان سفر کرد و مشغول ارشاد در آن دیار شد.

سرانجام در سال 1262ه ق این جهان را وداع گفت و در جنب مسجد حکیم به خاک سپرده

شد.(68)

9- زین العابدین سلماسی کاظمی

شاگرد پیر بحرالعلوم ، که همیشه از ملازمان و همراهان او بوده و از خواص سید به شمار می رفت و بیشتر سید بحرالعلوم از زبان این مرد پرهیزکار تعریف شده است شیخ زین العابدین بانی قبه مبارکه سامراء می باشد، این مرد بزرگ از جمله کسانی است که به خدمت امام عصرعليه‌السلام رسیده است او در سال 1266ه ق در کاظمین وفات کرده و در کنار مقبره شیخ مفید به خاک سپرده شد.(69)

10- شیخ عبدالحسین الاعم (تولد 1177 ق وفات 1247 ق در نجف اشرف ).

11- سید علی فرزند سید محمد (تولد 1161ه ق وفات 1231 ق در کربلا)

12- سید قصیر محمد فرزند معصوم رضوی خراسانی (ولایت 1180ق ، وفات 1255 ق در مشهد مقدس ).

13- اسد الله کاظمی (متوفای 1234 ق ).

14- ابو علی الحائری صاحب منتهی المقال (متولد 1159 ق ، متوفای 1216 ق ) نامبرده اولین کسی است که شرح حال بحرالعلوم را در کتبا خود نگاشته است

15- عبدالله شبر (متوفای 1244 ق ).

16- محمد تقی اصفهانی ، صاحب حاشیه معالم (در گذشته 1248 ق )

17- سید مجاهد، صاحب کتاب المناهل (متوفای 1242 ق )

18- محسن اعرجی (متوفای 1227 ق )

19- محمد مهدی نراقی (متوفای 1209 ق )

20- سید صادق فحام (متوفای 1204 ق ) این مرد استاد بحرالعلوم در ادبیات بود.

21- میرزا محمد عبدالصانع نیشابوری اخباری

22- شیخ حسین نجف

شاگردان(70) سید بحرالعلوم بیش از اینها می باشند که ما بطور اختصار به نام چند تن از آنها اشاره کردیم

مناظره با یهود

سید جواد املی صاحب کتاب

مفتاح الکرامه که شاگرد بحرالعلوم بوده مناظرات او را در رساله ای جداگانه نوشته که در اینجا بخشی از آن را از کتاب اختران تابناک می آوریم : در ماه ذیحجه سال 1211ه ق با علامه بحرالعلوم از نجف اشرف برای زیارت حضرت سید الشهداء ارواحنا فداه از راه آب عازم کربلای معلا شدیم عبور ما به قریه ذوالکفل که ساکنین آن سه هزار یهودی بودند، افتاد. در این مسافرت گروهی از طلاب هم در حضور علامه بحرالعلوم بودند.

موقعی که یهود خبر ورود علامه بحر العلوم را شنیدند برای استقبال وی شتافتند و در حضور آن بزرگوار بودند تا اینکه وی نزدیک کاروانسرایی که دستور فرموده بود آن را تعمیر نمایند پیاده شد. یهودیان آمدند و با کمال ادب در اطراف علامه بحرالعلوم حلقه زدند و علامه بحرالعلوم با کمال خوش اخلاقی مراسم خوش آمد را با آنان برگزار نمود. در میان گروه یهود دو نفر به نام : داوود و عزیز از علمای ایشان به شمار می رفتند.

داوود مشغول سخن گفتن شد سید بحرالعلوم ضمن بحثهایی که مطرح شد گفت : آیا در کتاب تورات شما اختلاف هست یا نه ؟ گفتند: نه ، فرمود: چگونه اختلافی در تورات شما نباشد در صورتی که سه فرقه شدید، هر کدام از این فرقه ها به فرقه های متعدد تقسیم شدند. تا اینکه هفتاد و یک فرقه تشکیل دادند، فرقه سامر هم اکنون با شما اختلاف فراوانی دارند و آن توراتی است که نزد شما می باشد!

یهودیان گفتند: ما قبول داریم ، این ها فرق دارد ولی نمی دانیم این اختلاف از کجا سرچشمه گرفته

، گرچه چنین اختلافی در بین تورات ما موجود است ولی در عین حال ما در اصل دین با یکدیگر اختلافی نداریم

بحرالعلوم گفت : چگونه اختلاف ندارید؟ من الان ثابت می کنم که اختلاف دارید خوب بگویید آیا این تورات که فعلا در دست شماست بدون کم و زیاد همان توراتی است که خدا بر حضرت موسی نازل کرد؟

یهودیان گفتند: آری ، این همان کتاب آسمانی است و نقصانی در او راه نیافته است

بحرالعلوم گفت : چگونه این ادعا صحیح است در صورتی که در تورات فعلی شما موضوعات قبیح و زننده به چشم می خورد، و چه بسا موجب کفر شما می شود؟! از جمله آن که ساختن گوساله را که مورد پرستش قرار گرفت ، به حضرت هارون و پیامبر وصی حضرت موسی نسبت می دهد... بگوئید بدانم که آیا خدای حکیم ، شریعت و دینی را تشریع کرده که نماز نداشته باشد؟

یهودیان گفتند: ابدا، بلکه نماز در کلیه ادیان بوده و هیچ دین و مذهبی بدون نماز وجود نداشته است

بحر العلوم فرمود: بگوئید این نمازی که می خوانید مدرک آن در کجاست ، در صورتی که اسفار پنجگانه تورات شما را بررسی و مطالعه کردیم و چنین نمازی را که شما می خوانید در آن نیافتیم

بعضی از آنها گفتند: ما این نمازی را که می خوانیم از فحوا و قرینه های سخنان تورات به دست آورده ایم

سید گفت : بحث درباره ذکر دعایی نیست که در همه اوقات به جا می آورید، بلکه حرف در نمازی است که با اجزاء و شرایط و در اوقات مخصوص از قبیل صبح ، عصر و عشاء به جا می آورید و آن را به تفلاه شجریت و تفلاه منحا و تفلاه عرب می نامید، و در موقع خواندن آنها متوجه بیت المقدس می شوید.

موضوع دیگر اینکه شما به چه دلیل در موقع خواندن نماز به بیت المقدس رو می کنید؟ در صورتی که که این عمل شما را دچار مشکل می کند و آن اینکه : آن جا را حضرت داوودعليه‌السلام بنا نهاد و ساختمان آن را حضرت سلیمانعليه‌السلام به پایان رسانید. از طرفی مدت فاصله بین حضرت موسی و سلیمانعليهما‌السلام پانصد سال بوده ، اینک بگویید: نمازی که حضرت موسی و پیامبران بعد از او می خواندند به چه نحوی خوانده می شده ؟ این انتقاد به حج شما هم وارد است حجی که شما بجا می آورید، اصلا از زمان حضرت موسی تا زمان حضرت سلیمان مشروع نبوده است ، پس معلوم می شود این نماز و حجی که شما به جا می آورید از اختراعات و ساخته خود شماست ، چنانچه دلیل و برهانی بر غیر اینکه شنیدید دارید بیاورید!

یهودیان گفتند: ما این نماز را از گفته های انبیاء درک نموده و به جا می آوریم ، بحرالعلوم گفت : این ادعا اصل و ریشه ندارد، چون پیامبرانی که بعد از حضرت موسیعليه‌السلام مبعوث شدند تابع دین و شریعت آن حضرت بودند، آنان دین جدیدی نیاورده بودند که دارای چنین نمازی که شما می خوانید باشد، از طرفی هم نمی توان گفت : پیامبران پس از موسیعليه‌السلام به تورات چیزی اضافه یا کم کرده باشند، پس شکی نیست که این تحریفات و مجعولات که در تورات شما انجام گرفته از طرف افراد نادان و بی بند و بار بوده است

مطلب دیگر اینکه : آیا برای عالمان شما جایز است که تورات را بر خلاف شریعت موسی تفسیر کنند؟ به چه دلیل می گویید اینگونه حج و نماز از ناحیه پیامبران به ما رسیده است ؟!

آنها که نتوانستند جواب بحرالعلوم را بدهند همچنان متحیر ماندند، و از علم فراوان این مرد بزرگ دچار تعجب گردیدند.

یکی از یهودیان گفت : ما می گوییم اصلا در زمان موسی نمازی در کار نبوده و لازم هم نیست ما به نماز معتقد باشیم سید بحرالعلوم گفت :

سبحان الله ! آیا چنین نیست که شما الان قرار کردید و گفتید: نماز در تمام ادیان و شرایع بوده ، پس چگونه می شود گفت : نماز جزء دستورهای دین و شرع حضرت موسی که در آن زمان بزرگترین ادیان به شمار می رفته ، نبوده است ؟!

یهودیان از جواب عاجر شدند، و بزرگ آنان از این تناقضات همچنان سر خجلت به زیر افکند، آنگاه سربرداشت و پس از اینکه رو به طرف بحرالعلوم کرد گفت : توضیحات و شرح این نماز که شما مسلمانان می خوانید نیز در قرآن داده نشده ، پس شما مسلمانان طریقه خواندن نمازهای خود را از کجا آورده اید؟ بحرالعلوم گفت : دستور نماز مسلمانان در چند جای قرآن داده شده و طریق خواندن آن از روایات پیامبر بزرگ اسلامصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم به ما رسیده و بین نماز ما و نماز شما خیلی فرق است ، زیرا قرآن مجید به ما دستور خواندن نماز را می دهد و روایات پیامبر اسلام هم طریقه خواندن آنرا تعیین می نماید، برخلاف نماز شما که نه در تورات نامی از آن برده شده و نه هیچ پیامبری آن را تشریع و تجویز نموده است

آنها گفتند: ما حرفهای شما را تصدیق می نمائیم و صحیح می دانیم ، سید بحرالعلوم گفت : پس چرا شما به احکام دین خود عمل نمی کنید، در حالی که تورات به اینگونه موضوعات تصریح کرده و شما هم می گویید این همان توراتی است که بر حضرت موسیعليه‌السلام نازل شده و دستخوش تحریف تغییر نگردیده است ، از طرفی هم ، احکام و دستورهای خدا عمومی است ، و در هر مکان و زمان شامل حال کلیه افراد می شود.

موضوع دیگر اینکه : شما معتقدید تورات و دین شما نسخ نشده و بعد از حضرت موسی ، پیامبری مثل حضرت عیسی و حضرت محمدصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم نیامده که دین شما را منسوخ و باطل نماید. و شما هم آن دو را به پیامبر قبول ندارید. اکنون که شما دین و تورات خود از هر جهت صحیح می دانید چرا به دستورهای آن عمل نمی کنید؟

آنها چون از مطلب مطرح شده نتیجه نگرفتند، باز مطالب دیگری را عنوان کردند. یکی از بزرگان آنان گفت : چرا شما به احکام تورات عمل نمی کنید، در صورتی که این تورات ماانزل الله است ، یعنی خدا آن را نازل کرده ، از طرفی در قرآن شما می گوید:( إِنَّا أَنزَلْنَا التَّوْرَاةَ فِيهَا هُدًى وَنُورٌ يَحْكُمُ بِهَا النَّبِيُّونَ الَّذِينَ أَسْلَمُوا لِلَّذِينَ هَادُوا وَالرَّبَّانِيُّونَ وَالْأَحْبَارُ بِمَا اسْتُحْفِظُوا مِن كِتَابِ اللَّـهِ وَكَانُوا عَلَيْهِ شُهَدَاءَ فَلَا تَخْشَوُا النَّاسَ وَاخْشَوْنِ وَلَا تَشْتَرُوا بِآيَاتِي ثَمَنًا قَلِيلًا وَمَن لَّمْ يَحْكُم بِمَا أَنزَلَ اللَّـهُ فَأُولَـٰئِكَ هُمُ الْكَافِرُونَ ) (71)

سید بحرالعلوم گفت : چون پیامبری حضرت محمد بن عبداللهصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم برای ما ثابت و دین آن حضرت ناسخ ادیان پیشین است ، ما دستور آن بزرگوار را عمل می کنیم قسمتی از تورات از قبیل قصاص را نیز عمل می نمائیم ، ولی نه از باب اینکه در تورات آمده بلکه برای اینکه اینگونه احکام در قرآن مجید ما نوشته شده است ، شما هم به شریعت تورات موسی عمل می کنید و ادیان قبل از آن را قبول ندارید، بعد از مطالبی چند علامه بحرالعلوم خطاب به آنها فرمود: اگر من می دانستم شما طالب حقید بیش از این دلیل و برهانی که شنیدید برای شما شرح می دادم ، ولی باز برای اتمام حجت شما را موعظه می نمایم و می گویم : راجع به دین و مذهب از پدران و پدر بزرگان خود تبعیت نکنید و دست از تعصب و خود خواهی بردارید، زیرا این دنیا فانی و نابود شدنی است و هر کس شربت مرگ خواهد چشید. عاقل و باهوش کسی است که عقائد مذهبی خود را از روی دلیل و برهان درک کند، زیرا که معقول نیست همه ادیان و مذاهب مختلف در یک زمان بر حق باشند. پس بنابراین هر انسان عاقل باید بکوشد دین و مذهب حق را از میان این همه ادیان مختلف درک کند. بطور یقین فردای قیامت خدای بزرگ این عذر را نمی پذیرد که انسان بگوید: ما در دین و مذهب خود از پدران و اجداد خود تبعیت نمودیم اگر نه چنین باشد که شنیدید باید بت پرستان و آتش پرستان نیز رستگار و برحق باشند.

یهودیان گفتند: سخنان شما همه منطقی و متین است و ما هم طالب حقیم ولی ما به این لحاظ دین حضرت موسی را پذیرفتیم که می بینیم یهود و نصارا و مسلمانان عموما به پیامبری حضرت معتقدند ولی درباره حضرت محمدصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم و عیسیعليه‌السلام اختلاف دارند، ما دین او را نپذیرفتیم که هیچکس اختلاف درباره او ندارد. بحرالعلوم گفت : مسلمانان پیامبری حضرت موسی و عیسیعليهما‌السلام را معتقد شده اند بخاطر اینکه قرآن و اخبار پیامبر اسلام از آن خبر داده است ، اگر غیر از این بود یقینا معتقد نمی شدند.

یکی از جوانان یهود به نام عزیز متوجه بحرالعلوم شد و گفت : من یک عرض مختصر دارم که خیلی مفید است ، تقاضا دارم توجه بفرمائید.

بحرالعلوم گفت : مانعی ندارد، حرف خود را مطرح کن

عزیز گفت : در تورات ما نوشته ، بعد از حضرت موسی پیامبری از فرزندان برادران ما به وجود می آید نه از فرزندان اسماعیل ، درحالی که حضرت محمدصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم از فرزندان حضرت اسماعیلعليه‌السلام بود.

بحر العلوم گفت : اینطور نیست که تو می گوئی ، بلکه در تورات ، در سفر پنجم ، فصل دوازدهم میگوید: خدای سبحان به حضرت موسی وحی کرد و فرمود: من در نظر دارم پیامبری از فرزندان برادرانشان از برای آنان بفرستم ، تو به بنی اسرائیل بگو به آن پیامبر ایمان بیاورند، و سخن او را گوش کنند، شکی نیست که فرزندان حضرت اسماعیل برادران حضرت یعقوب که او را اسرائیل می گفتند بوده اند، چون یعقوب فرزند اسحاق بن ابراهیم خلیل بوده و اسماعیل هم فرزند حضرت ابراهیمعليه‌السلام بوده ، اکنون که حضرت اسماعیل و اسحاق برادر بوده اند پس تردیدی نیست که منظور از برادران یعقوب همان اسماعیل است ، و حضرت محمدصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم هم از فرزندان حضرت اسماعیل می باشد، عزیز از این جواب اساسی عاجز شد و رنگ صورت او دگرگون گردید و تا پایان مجلس چیزی نگفت

بعد علامه بحرالعلوم خطاب به آنها کرد و گفت : اگر دلیل و برهان دیگری دارید بیاورید و یا کسی از بزرگان شما که اعلم از شما باشد دلائل خود را بیاورد. یکی از آنها متوجه سید شد و گفت : ما پیامبری حضرت موسی را بدین جهت قبول داریم که دارای کشف و کرامات و معجزات بود. بحرالعلوم گفت : آیا شما معجزات او را به چشم خود دیدید؟

یهودیان گفتند: نه

بحرالعلوم ادامه داد: آیا نه چنین است که معجزات پیامبر ما را هم شنیده اید؟ پس چرا معجزات موسی را قبول دارید ولی معجزات حضرت محمدصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم را قبول ندارید و انکار می کنید، در صورتی که حضرت موسی چند صد سال قبل از حضرت محمدصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم بوده است ؟

ای گروه یهود، اگر حضرت ابراهیم خلیلعليه‌السلام که قبل از حضرت موسی بوده از شما سئوال کند و بگوید: چرا دین و مذهب مرا ترک نمودید و دین موسی را پذیرفتید، چه خواهید گفت ؟

آنها گفتند: ما می گوئیم : چون تو قبل از موسی بودی دین وی را قبول کردیم زیرا هر گاه پیامبر جدیدی بیاید دین پیامبر قبلی از بین خواهد رفت

بحرالعلوم گفت : اگر حضرت محمدصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم به شما بگوید ای گروه یهود: من پیامبری بودم بعد از حضرت موسی مبعوث شدم و دارای معجزات هم بودم و صاحب قرآن که تا قیامت باقی خواهد ماند، پس چرا به من ایمان نیاوردید، چه خواهید گفت ؟

گروه یهود محکوم گردیدند و چیزی نگفتند.

بحرالعلوم پس از این استدلال رو به بزرگ آنها کرد و گفت : تو که بزرگ این گروه محسوب می شوی آیا تا کنون برای بدست آوردن دین حق اقدام کرده ای ؟

او گفت : انصافا درصدد برنیامده ام و برای تشخیص آن قدمی برنداشته ام و درباره حقانیت دین محمدصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم تحقیقی به عمل نیاورده ام ، اکنون در نظر دارم که در این باره مطالعه کنم و نتیجه مطالعات خود را به شما شرح دهم

سید جواد (صاحب مفتاح الکرامه ) که این مناظرات را در کتاب خود نگاشته می گوید: آن گروه یهود اسلام آوردند و اسلام آنان بسیار قوی و نیکو شد.(72)

بخش چهارم : آثار بحرالعلوم

آثار علمی

همانگونه که در چند جای کتاب یادآوری شده ، به علت دقت و عمق علمی از سید بحرالعلوم ، تالیفات کم یا ناقص به جا مانده است که نسبت به مقام والایی که دارد ناچیز می باشد، آثاری که از آنها در کتابهای شرح حال نام برده اند و بعضی از آنها چاپ گردیده و برخی چاپ نشده بدین قرار است :

1- المصابیح فی الفقه ،

که سه جلد است

2- الفوائد فی الاصول (چاپ شده است )

3- مشکاه الهدایه

4- الدره النجفیه ، رساله معروف سید در فقه می باشد که تا به حال مثل آن در فقه نوشته نشده و چندین بار چاپ شده است و عالمانی چند بر این کتاب چندین شرح بزرگ نوشته اند. در این کتاب سید بحرالعلوم علم فقه را به نظم کشیده است و مولف جواهر ابیات این (دره ) را منزله نصوص و روایات نقل کرده و به آن استدلال نموده است از شرح های معتبر این کتاب می توان از المواهب السنیه نوشته میرزا محمود طباطبائی بروجردی نام برد.

5- رساله فی الفقیر و الغنی که در کتاب مصابیح ایشان درج شده است

6- رساله ای درباره عصیر زبیبی (فشرده کشمکش وقتی بجوشد پاک است یا خیر؟)

7- شرح الوافیه ، در علم اصول فقه که تا بحث حقیقت و مجاز را داراست

8- رساله ای در مناظره با یهود در ذی الکفل

9- تحفه الکرام در تاریخ مکه و بیت الله الحرام

10- مناسک حج

11- قواعد الشکوک

12- مبلغ النظر فی حکم قاصد الاربعه فی السفر، در کتاب نماز (مفتاح الکرامه ) آمده است

13- حاشیه بر کتاب طهارت شرایع

14- جوابهایی از مسائل حج

15- حاشیه بر ذخیره سبزواری

16- دره بهیه در نظم رئوس مسائل اصولیه

17- رساله فی انفعال ماء القلیل

18- کتاب رجال (معروف به فوائد الرجالیه ) که کتابی گرانبهاست و کسانیکه بعد از بحرالعلوم به نگارش کتاب رجال پرداخته اند همه از کتاب او استفاده کرده اند. این کتاب خود، در نزد صاحب نظران و اهل

فن بی نظیر است ، و چندین بار چاپ شده است

19- دیوان شعر که به خط خود علامه بحرالعلوم می باشد.

20- رساله ای فارسی در شناخت خدا که به زبان فارسی می باشد. (سیر و سلوک ).(73)

شعر بحر العلوم

شعر و ادبیات بحرالعلوم در سطح بالایی قرار داشت ، شعرهای او در فقه و اصول و رجال نمونه ای از آثار گرانبهای اوست که از آن دریای بی ساحل به یادگار مانده است همچنین به نظم درآوردن اصحاب اجماع ، که زینت بخش کتب رجالی شیعه است و سروده های دیگر. ما به خاطر تبرک و تیمن سرودهایی عالم عارف را در رثای سالار شهیدان بطور خلاصه اشاره می کنیم :

الله اکبر ماذا الحادث الجلل

وقد تزلزل سهل الارض والجبل ؟

ما هذه الزفرات الصاعدات اسی

کانها من لهیب القلب تشتعل ؟

ترجمه : این چه حادثه ای بزرگی است ، که از بزرگی آنها کوه و بیابان متزلزل شده است این ناله ها از چه بلند است گویا ناله ها از سوز قلب ها زبانه می کشند.

ما للعیون منها الدامع جاریه

منها تخد خدود اوهی تنهمل

چیست چشم ها را که چشمه های اشک از آن جاری است ، و جویباری از آنها بر روی رخسار می دود؟

کان نفخه صور الحشر قد فجئت

فالناس سکری ولا سکر ولا ثمل

گویا صور اسرافیل دمیده شده و قیامت برپاست و مردم مست اند در صورتی که بهوشند و مست نیستند. این اشعار با دوازده بند جانسوز و زیبای شاعر فارسی زبان محتشم کاشانی قابل مقایسه است

باز این چه شورش است که در خلق عالم است

باز این چه نوحه و چه عزا و چه ماتم است

واز جمله اشعار او پاسخی است که به شعرهای ملا محمد مهدی نراقی صاحب کتاب جامع السعادات داده است نراقی از ایران اشعاری برای سید بحرالعلوم به نجف اشرف فرستاد.

اشعار مرحوم نراقی چنین است :

الا قل لسکان دار الحبیب

هنیئا لکم فی الجنان الخلود

هان ، به ساکنان خانه دوست بگو بهشت جاودان گوارایتان باد.

فیضوا علینا من الماء فیضا فی

ضا فنحن عطاش و انتم

به کام ما هم آب زلال برسانید، که ما تشنه ایم و شما سیراب

جواب بحرالعلوم چنین بود:

الا قل لمولی یری من بعید

دیار الحبیب بعین الشهود

(74)

هان بگو به مولایی که از راه دور با دیده شهود، محبوب و دیار دوست را می بیند.

لک الفضل من شاهد غائب

علی شاهد غائب بالصدود

فنحن علی الماء نشکو الظماء

و فزتم علی بعدکم بالورود(75)

برتری تراست که غایب هستی ولی حضور داری ، برتری داری بر حاضری که از دیدار محروم است

آثار اجتماعی

از مسئولیت های سنگین و خطیر، عهده داری مرجعیت جامعه اسلامی است مخصوصا کسی که هم عهده دار امور عامه مردم و هم اداره حوزه آن جامعه باشد، او با این همه مسئولیت هایی سنگین که به عهده داشت باز از خود آثار علمی و اجتماعی و معنوی گرانبهایی به یادگار گذاشته است ، که ما مختصری از آن را بطور نمونه یادآوری کردیم و هم اکنون به آثار اجتماعی و معنوی او می پردازیم

1- بالا آوردن ارتفاع مسجد کوفه که به دستور سید به انجام رسید.

در مورد علت این اقدام بعضی چنین بیان کرده اند: این کار برای این که خو ن نهایی که در جنگ ها ریخته می شد به آن مسجد کشیده نشود و در صورت خون آلود شدن مسجد آسان و راحت پاک و تطیر شود.(76)

2- مشخص کردن مقام و جایگاه حضرت حجه بن الحسن ارواحنا له الفدا در مسجد سهله ، و بنا گذاری قبه ای از کاشی های خوب و عالی از رقی در این جایگاه مقدس که تعیین این مکان بعد از تشرف به محضر مقام قدسی ولایت بود.(77)

3- بنا کردن گلدسته در صحن شریف علوی در طرف جنوبی آن ، و تعمیر دیوارهای صحن ها و حجره ها که در حال خرابی بود. نقل شده در این رابطه نامه ای به سلطان ایران (فتحعلی شاه قاجار) نوشت و مخارج آنها را به او بیان فرمود، سلطان فورا امتثال امر کرد و مخارج مورد نیاز تعمیرات را فرستاد.(78)

4- تعمیراتی در مسجد شیخ طوسی در نجف اشرف در سال (1198ه ق ) به ترغیب و راهنمایی این سید بزرگوار صورت گرفت

5- کتابخانه خطی (مکتبه بحرالعلوم ) این کتابخانه شامل کتابهای نفیش خطی ، با کاغذهای اعلا و مزین شده به طلا و جواهر که در زمان ایشان هیچکدام چاپ نشده بود که بعد از فوت ایشان به اولاد او مستقل شد.(79)

6- مشخص کردن جایگاه مسجد راس الحسینعليه‌السلام در نجف اشرف به امر بحرالعلوم نقل شده که سید به خواص و دوستان صمیمی خود می فرمود: که اینجا موضع سر امام حسینعليه‌السلام است

7- تعیین جایگاه قبر مختار ثقفی که الان معروف به قبر مسلم می باشد.

8- تعیین جایگاه مرقد حضرت هود و صالحعليهما‌السلام در نجف اشرف و در جهت شمالی از شهر نجف که از قبرهای معروف و مشهور و زیارتگاه عاشقان و دوستداران مکتب وحی الهی است(80)

جای آن در عصر سید علامت گذاری شد و بنای آنها از گچ و سنگهای معمولی بود تا توفیق شامل حال یک ایرانی گردید و آن مکانهای عطرآگین را با سنگهای گران قیمت بازسازی کرد. جایی که سید تعیین کرد دهها متر با جای اولی آنها فاصله دارد، و این مکان نورانی در وادی السلام می باشد.(81)

9- اضافه کردن مقداری از اراضی به مسافت حرم مطهر که فعلا به آن صورت است ، و ایجاد تاسیساتی در اطراف حرم مطهر که مورد نیاز زوار بود. تشخیص آثار فرسوده و قبور پنهان اولیاء و نوادگان ائمهعليهم‌السلام ، و سعی در تعیین دقیق جهت قبله از کارهای این علامه زمان و یگانه دوران بود.

3- ملا احمد نراقی

ملا احمد نراقی (صاحب الکتاب معراج السعاده ) این مرد آراسته به اخلاق انبیاء، و معلم اخلاق در سال (1185ه ق ) در نراق کاشان متولد شد. مدتی در خدمت پدر بزرگوارش ملا مهدی نراقی صاحب کتاب جامع السعادات درس خواند و پس از مدتی به عراق هجرت کرد و در حوزه مقدس نجف اشرف در درس استاد بزرگ سید بحرالعلوم حضور یافت و پس از مدتی به وطن برگشت و از عالمان معروف ایران زمین شد، و پس از فوت پدر به تدریس علوم اسلامی پرداخت در معرفی شان و بزرگی این عالم ربانی کتاب اخلاقی معروف او (معراج السعاده ) کافی است نقل شده زمانی که ملا احمد، حاکم ظالمی را از کاشان بیرون کرد و مدام این برخورد را تکرار می کرد، سلطان وقت (فتحعلی شاه ) او را از کاشان احضار نمود و در مجلسی با او به تندی گفت : شما در اوضاع سلطنت اخلال می کنید، و حاکمان را اخراج می کنید ملا احمد نراقی آستین ها را بالا زد هر دو دست مبارک خود را رو به آسمان بلند کرد و با چشم پر از اشک دعا کرد: بار خدایا، این سلطان ظالم ، حاکم ظالمی بر مردم قرار داد، من رفع ستم نمودم و این ظالم بر من عصبانی است چون خواست نفرین کند، فتحعلی شاه بی اختیار از جای خود برخاست ، دستهای مبارک ملا مهدی را گرفت و به زیر آورد و در مقام عذرخواهی برآمد و او را از خود راضی ساخت و به امر او برای (کاشان ) والی معین کرد.(60)

این اسوه تقوا و معلم اخلاق در سال 1245ه ق در کاشان به دیدار خدا شتافت ، جنازه او را به نجف اشرف حمل کردند در کنار پدرش به خاک سپردند. آنچه از تاریخ روحانیت تشیع پیداست این است که هیچ وقت این مرزبانان حریم ولایت سر تسلیم در مقابل ، قلدران و ستمگران فرو نیاوردند، و همواره در دفاع از مظلومین تاریخ با ظالمان و یاغیان عصر خود در ستیز بوده اند. شاگردان بحرالعلوم(2)

4- محمد باقر شفتی رشتی (ملقب به حجه الاسلام )

این دانشمند بزرگ در سال 1175ه ق

. در روستای جزره در استان شمالی ایران از توابع شهرستان طارم چشم به جهان گشود، در هفت سالگی به شفت نقل مکان کرد. پس از مدتی برای کسب علم به عراق هجرت نمود. در سال 1192ه ق که سال اجازه گرفتن سید بحرالعلوم از عبدالباقی امام جمعه است در درس بحرالعلوم به نجف حاضر شد و پس از گذراندن مراحل مختلف علوم به کاظمین و سپس به قم مراجعه کرد و مدتی در کاشان در محضر مرحوم نراقی زانوی ادب زد و پس از آن در اصفهان اقامت گزید و مشغول تدریس شد. حجه الاسلام شفتی به مقامی رسید و در عصر خود یگانه ای شد که دومی نداشت ، او نصف شب ، از خواب بیدار می شد، ساعاتی که همه در بستر خواب به سر می بردند تا صبح در صحن کتابخانه خود به تضرع و زاری می پرداخت ، و مانند پروانه دور شمع بی تاب می شد، دعا و مناجات می خواند، بر سر و سینه اش می زد به گونه ای که همسایه ها صدای ضجه و ناله او را می شنیدند. تا اینکه از شدت گریه بیمار شد، پزشکان از گریه او را منع کردند، وقتی مصیبت در نزد او خوانده می شد چنان ناله می کرد که ذاکرین تا او در مجلس حضور داشت از ذکر مصیبت خودداری می کردند. زمانی که او در نجف اشرف حضور داشت چنان در فقر مالی به سر می برد که در تصور کسی نمی گنجید.(61) زمانی که در خدمت سید بحرالعلوم درس می خواند میان او و (کلباسی) محبت و دوستی عمیقی وجود داشت روزی او به دیدن سید شفتی رفت با کمال ناباوری مشاهده کرد که شفتی را از آن حال نجات داد. این مرد بیشتر ایام به منزل بحرالعلوم می رفت و از آب و غذای سید بحرالعلوم استفاده می کرد. سید از فقر شفتی اطلاع یافت روزی به او گفت : تو باید در هنگام صرف غذا نزد من بیایی !اصرار زیادی کرد که حجه الاسلام نپذیرفت سرانجام ، شفتی عرض کرد: استاد اگر در این مساله زیاد اصرار کنی مجبور می شوم از نجف بیرون روم ، اگر می خواهید در خدمت شما باشم در این مسائل به من تکلیف نکیند پس از این سید بحرالعلوم سکوت کرد.(62)

داستان بند جگر

حجه الاسلام که توان خریدن گوشت را نداشت روزی برای خریدن بند جگر به بازار رفت ، هنگام بازگشت از بازار از کنار خرابه ای گذشت ، حجه الاسلام ، سگی را با چند بچه در خرابه دید او پی برد که مدتی است این سگ و بچه هایش غذا نخورده اند. این مرد خدا گرسنگی خود و خانواده اش را نادیده گرفت و غذا را به سگ داد و دست خالی به منزل بازگشت(63)

دست در خزانه خدا

نقل شده است در زمان فتحعلی شاه که حجه الاسلام مسجدی را بنا می کرد، روزی فتحعلی شاه قاجار برای بازدید از مسجدی که شفتی درست می کرد به آن محل آمد، فتحعلی شاه به حجه الاسلام گفت : آیا مرا نیز در ساختن این مسجد شریک می کنی ؟ این مسجد خیلی بزرگ است ، و شما قدرت اتمام آن را نداری ، سید قبول نکرد و در پاسخ شاه گفت : دست من در خزانه خداوند عالم است ، و شاه از این سخن گهربار او در سکوتی عمیق فرو رفت(64)

از جمله کارهایی که این فقیه گرانمایه انجام داد، اجرای حدود الهی بود. او خود به امر معروف و نهی از منکر می پرداخت و در اجرای قوانین الهی در جامعه اسلامی کوشا بود.

دو مغازه قصابی و نانوایی برای فقرا باز کرده بود تا کسانی که توان خرید نان و گوشت نداشته نان و گوشت خود را از این محل تامین کنند.

او در سال 1260ه ق در شهر اصفهان به ملکوتیان پیوست روحش شاد، یادش گرامی باد.

5- سید یعقوب کوه کمری

این مرد در سال (1176ه ق ) چشم به جهان گشود و پس از مدتی در درس مخزن علم و دریای علوم سید بحر العلوم شرکت کرد، او در میان شاگردان سید بحرالعلوم به کند فهمی و دیر گرفتن مطالب معروف بود، بطوری که از درس و بحث سید چیزی نمی فهمید، در یکی از شبها جد بزرگوارش مولا علیعليه‌السلام را در خواب دید و به آن حضرت از کمی حافظه و درک نکردن درس شکایت کرد. مولا علیعليه‌السلام به وی فرمود: بگو بسم الله الرحمن الرحیم سید یعقوب کوه کمره ای تکرار کرد. وقتی از خواب بیدار شد پی برد آنچه باید بداند می داند. سید یعقوب در درس سید بحرالعلوم حاضر شد و پشت سر هم به استاد اشکال کرد.

سید بحرالعلوم رو به او کرد و گفت : همان کس که بسم الله را به تو یابد داده به من تا ولاالضالین را آموخته است

سید یعقوب سکوت کرد. سید ادامه داد: فعلا وظیفه تو این است که به (شهری خوی )(65) که مرکز صوفیان شده است بر وی و مردم آن جا را از افکار آنان نجات دهی این سید معظم ، به دستور استاد خود متوجه (شهر خوی ) گردید، مدتی را مشغول درس و بحث و سایر امور دیگر مردم شد، سید یعقوب کوه کمره ای تا سال 1256ه ق (سال وفات او) در شهرستان خوی ماندگار شد و در آن شهر به خاک سپرده شد. برای او مقبره ای ساخته اند که امروز زیارتگاه شیفتگان و دوستداران اهل بیت عصمت و امامت است در روزهای پنجشنبه و جمعه زوار فراوانی از اطراف آن شهر و شهرهای دیگر برای زیارت آن سید به خوی سفر می کنند و با قربانی کردن گوسفند ارادت و علاقه خود را به اهل بیتعليهم‌السلام ابراز می دارند.(66)

دیگر شاگردان

6- سید صدرالدین عاملی اصفهانی او در جوانی در مجلس درس سید بحرالعلوم شرکت کرد و از خرمن علم و دانش او خوشه ها چید.

در سال 1263ه ق چشم از جهان فرو بست

7- سید دلدار علی نقوی رضوی نصیر آبادی لکهنوی(67) او در سال 1166ه ق در نصیر آباد هند چشم به جهان گشود. اجداد او اهل سبزوار بودند که بعدها به هند مهاجرت کردند.

سید دلدار علی نقوی در سال 1200ه ق در هند در مبعث پیامبر بزرگ اسلام ، اولین نماز جمعه را برای شیعیان هند اقامه کرد. این مرد بزرگ در سال 1235ه ق روح بلندش به عالم ملکوت پرواز کرد و در حسینیه ای که خود بنا کرده بود در لکهنو به خاک سپرده شد.

8- شیخ محمد ابراهیم کلباسی

این مرد متقی و پرهیزکار در سال 1180ه ق متولد شد و پس از مدتی به مقام والای مرجعیت رسید. در نجف از شاگردان بنام بحرالعلوم به شمار می رفت او پس از بهره های فراوانی که از علماء نجف برد به قم مراجعت کرد و پس از کسب فیض از محضر میرزای قمی به اصفهان سفر کرد و مشغول ارشاد در آن دیار شد.

سرانجام در سال 1262ه ق این جهان را وداع گفت و در جنب مسجد حکیم به خاک سپرده

شد.(68)

9- زین العابدین سلماسی کاظمی

شاگرد پیر بحرالعلوم ، که همیشه از ملازمان و همراهان او بوده و از خواص سید به شمار می رفت و بیشتر سید بحرالعلوم از زبان این مرد پرهیزکار تعریف شده است شیخ زین العابدین بانی قبه مبارکه سامراء می باشد، این مرد بزرگ از جمله کسانی است که به خدمت امام عصرعليه‌السلام رسیده است او در سال 1266ه ق در کاظمین وفات کرده و در کنار مقبره شیخ مفید به خاک سپرده شد.(69)

10- شیخ عبدالحسین الاعم (تولد 1177 ق وفات 1247 ق در نجف اشرف ).

11- سید علی فرزند سید محمد (تولد 1161ه ق وفات 1231 ق در کربلا)

12- سید قصیر محمد فرزند معصوم رضوی خراسانی (ولایت 1180ق ، وفات 1255 ق در مشهد مقدس ).

13- اسد الله کاظمی (متوفای 1234 ق ).

14- ابو علی الحائری صاحب منتهی المقال (متولد 1159 ق ، متوفای 1216 ق ) نامبرده اولین کسی است که شرح حال بحرالعلوم را در کتبا خود نگاشته است

15- عبدالله شبر (متوفای 1244 ق ).

16- محمد تقی اصفهانی ، صاحب حاشیه معالم (در گذشته 1248 ق )

17- سید مجاهد، صاحب کتاب المناهل (متوفای 1242 ق )

18- محسن اعرجی (متوفای 1227 ق )

19- محمد مهدی نراقی (متوفای 1209 ق )

20- سید صادق فحام (متوفای 1204 ق ) این مرد استاد بحرالعلوم در ادبیات بود.

21- میرزا محمد عبدالصانع نیشابوری اخباری

22- شیخ حسین نجف

شاگردان(70) سید بحرالعلوم بیش از اینها می باشند که ما بطور اختصار به نام چند تن از آنها اشاره کردیم

مناظره با یهود

سید جواد املی صاحب کتاب

مفتاح الکرامه که شاگرد بحرالعلوم بوده مناظرات او را در رساله ای جداگانه نوشته که در اینجا بخشی از آن را از کتاب اختران تابناک می آوریم : در ماه ذیحجه سال 1211ه ق با علامه بحرالعلوم از نجف اشرف برای زیارت حضرت سید الشهداء ارواحنا فداه از راه آب عازم کربلای معلا شدیم عبور ما به قریه ذوالکفل که ساکنین آن سه هزار یهودی بودند، افتاد. در این مسافرت گروهی از طلاب هم در حضور علامه بحرالعلوم بودند.

موقعی که یهود خبر ورود علامه بحر العلوم را شنیدند برای استقبال وی شتافتند و در حضور آن بزرگوار بودند تا اینکه وی نزدیک کاروانسرایی که دستور فرموده بود آن را تعمیر نمایند پیاده شد. یهودیان آمدند و با کمال ادب در اطراف علامه بحرالعلوم حلقه زدند و علامه بحرالعلوم با کمال خوش اخلاقی مراسم خوش آمد را با آنان برگزار نمود. در میان گروه یهود دو نفر به نام : داوود و عزیز از علمای ایشان به شمار می رفتند.

داوود مشغول سخن گفتن شد سید بحرالعلوم ضمن بحثهایی که مطرح شد گفت : آیا در کتاب تورات شما اختلاف هست یا نه ؟ گفتند: نه ، فرمود: چگونه اختلافی در تورات شما نباشد در صورتی که سه فرقه شدید، هر کدام از این فرقه ها به فرقه های متعدد تقسیم شدند. تا اینکه هفتاد و یک فرقه تشکیل دادند، فرقه سامر هم اکنون با شما اختلاف فراوانی دارند و آن توراتی است که نزد شما می باشد!

یهودیان گفتند: ما قبول داریم ، این ها فرق دارد ولی نمی دانیم این اختلاف از کجا سرچشمه گرفته

، گرچه چنین اختلافی در بین تورات ما موجود است ولی در عین حال ما در اصل دین با یکدیگر اختلافی نداریم

بحرالعلوم گفت : چگونه اختلاف ندارید؟ من الان ثابت می کنم که اختلاف دارید خوب بگویید آیا این تورات که فعلا در دست شماست بدون کم و زیاد همان توراتی است که خدا بر حضرت موسی نازل کرد؟

یهودیان گفتند: آری ، این همان کتاب آسمانی است و نقصانی در او راه نیافته است

بحرالعلوم گفت : چگونه این ادعا صحیح است در صورتی که در تورات فعلی شما موضوعات قبیح و زننده به چشم می خورد، و چه بسا موجب کفر شما می شود؟! از جمله آن که ساختن گوساله را که مورد پرستش قرار گرفت ، به حضرت هارون و پیامبر وصی حضرت موسی نسبت می دهد... بگوئید بدانم که آیا خدای حکیم ، شریعت و دینی را تشریع کرده که نماز نداشته باشد؟

یهودیان گفتند: ابدا، بلکه نماز در کلیه ادیان بوده و هیچ دین و مذهبی بدون نماز وجود نداشته است

بحر العلوم فرمود: بگوئید این نمازی که می خوانید مدرک آن در کجاست ، در صورتی که اسفار پنجگانه تورات شما را بررسی و مطالعه کردیم و چنین نمازی را که شما می خوانید در آن نیافتیم

بعضی از آنها گفتند: ما این نمازی را که می خوانیم از فحوا و قرینه های سخنان تورات به دست آورده ایم

سید گفت : بحث درباره ذکر دعایی نیست که در همه اوقات به جا می آورید، بلکه حرف در نمازی است که با اجزاء و شرایط و در اوقات مخصوص از قبیل صبح ، عصر و عشاء به جا می آورید و آن را به تفلاه شجریت و تفلاه منحا و تفلاه عرب می نامید، و در موقع خواندن آنها متوجه بیت المقدس می شوید.

موضوع دیگر اینکه شما به چه دلیل در موقع خواندن نماز به بیت المقدس رو می کنید؟ در صورتی که که این عمل شما را دچار مشکل می کند و آن اینکه : آن جا را حضرت داوودعليه‌السلام بنا نهاد و ساختمان آن را حضرت سلیمانعليه‌السلام به پایان رسانید. از طرفی مدت فاصله بین حضرت موسی و سلیمانعليهما‌السلام پانصد سال بوده ، اینک بگویید: نمازی که حضرت موسی و پیامبران بعد از او می خواندند به چه نحوی خوانده می شده ؟ این انتقاد به حج شما هم وارد است حجی که شما بجا می آورید، اصلا از زمان حضرت موسی تا زمان حضرت سلیمان مشروع نبوده است ، پس معلوم می شود این نماز و حجی که شما به جا می آورید از اختراعات و ساخته خود شماست ، چنانچه دلیل و برهانی بر غیر اینکه شنیدید دارید بیاورید!

یهودیان گفتند: ما این نماز را از گفته های انبیاء درک نموده و به جا می آوریم ، بحرالعلوم گفت : این ادعا اصل و ریشه ندارد، چون پیامبرانی که بعد از حضرت موسیعليه‌السلام مبعوث شدند تابع دین و شریعت آن حضرت بودند، آنان دین جدیدی نیاورده بودند که دارای چنین نمازی که شما می خوانید باشد، از طرفی هم نمی توان گفت : پیامبران پس از موسیعليه‌السلام به تورات چیزی اضافه یا کم کرده باشند، پس شکی نیست که این تحریفات و مجعولات که در تورات شما انجام گرفته از طرف افراد نادان و بی بند و بار بوده است

مطلب دیگر اینکه : آیا برای عالمان شما جایز است که تورات را بر خلاف شریعت موسی تفسیر کنند؟ به چه دلیل می گویید اینگونه حج و نماز از ناحیه پیامبران به ما رسیده است ؟!

آنها که نتوانستند جواب بحرالعلوم را بدهند همچنان متحیر ماندند، و از علم فراوان این مرد بزرگ دچار تعجب گردیدند.

یکی از یهودیان گفت : ما می گوییم اصلا در زمان موسی نمازی در کار نبوده و لازم هم نیست ما به نماز معتقد باشیم سید بحرالعلوم گفت :

سبحان الله ! آیا چنین نیست که شما الان قرار کردید و گفتید: نماز در تمام ادیان و شرایع بوده ، پس چگونه می شود گفت : نماز جزء دستورهای دین و شرع حضرت موسی که در آن زمان بزرگترین ادیان به شمار می رفته ، نبوده است ؟!

یهودیان از جواب عاجر شدند، و بزرگ آنان از این تناقضات همچنان سر خجلت به زیر افکند، آنگاه سربرداشت و پس از اینکه رو به طرف بحرالعلوم کرد گفت : توضیحات و شرح این نماز که شما مسلمانان می خوانید نیز در قرآن داده نشده ، پس شما مسلمانان طریقه خواندن نمازهای خود را از کجا آورده اید؟ بحرالعلوم گفت : دستور نماز مسلمانان در چند جای قرآن داده شده و طریق خواندن آن از روایات پیامبر بزرگ اسلامصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم به ما رسیده و بین نماز ما و نماز شما خیلی فرق است ، زیرا قرآن مجید به ما دستور خواندن نماز را می دهد و روایات پیامبر اسلام هم طریقه خواندن آنرا تعیین می نماید، برخلاف نماز شما که نه در تورات نامی از آن برده شده و نه هیچ پیامبری آن را تشریع و تجویز نموده است

آنها گفتند: ما حرفهای شما را تصدیق می نمائیم و صحیح می دانیم ، سید بحرالعلوم گفت : پس چرا شما به احکام دین خود عمل نمی کنید، در حالی که تورات به اینگونه موضوعات تصریح کرده و شما هم می گویید این همان توراتی است که بر حضرت موسیعليه‌السلام نازل شده و دستخوش تحریف تغییر نگردیده است ، از طرفی هم ، احکام و دستورهای خدا عمومی است ، و در هر مکان و زمان شامل حال کلیه افراد می شود.

موضوع دیگر اینکه : شما معتقدید تورات و دین شما نسخ نشده و بعد از حضرت موسی ، پیامبری مثل حضرت عیسی و حضرت محمدصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم نیامده که دین شما را منسوخ و باطل نماید. و شما هم آن دو را به پیامبر قبول ندارید. اکنون که شما دین و تورات خود از هر جهت صحیح می دانید چرا به دستورهای آن عمل نمی کنید؟

آنها چون از مطلب مطرح شده نتیجه نگرفتند، باز مطالب دیگری را عنوان کردند. یکی از بزرگان آنان گفت : چرا شما به احکام تورات عمل نمی کنید، در صورتی که این تورات ماانزل الله است ، یعنی خدا آن را نازل کرده ، از طرفی در قرآن شما می گوید:( إِنَّا أَنزَلْنَا التَّوْرَاةَ فِيهَا هُدًى وَنُورٌ يَحْكُمُ بِهَا النَّبِيُّونَ الَّذِينَ أَسْلَمُوا لِلَّذِينَ هَادُوا وَالرَّبَّانِيُّونَ وَالْأَحْبَارُ بِمَا اسْتُحْفِظُوا مِن كِتَابِ اللَّـهِ وَكَانُوا عَلَيْهِ شُهَدَاءَ فَلَا تَخْشَوُا النَّاسَ وَاخْشَوْنِ وَلَا تَشْتَرُوا بِآيَاتِي ثَمَنًا قَلِيلًا وَمَن لَّمْ يَحْكُم بِمَا أَنزَلَ اللَّـهُ فَأُولَـٰئِكَ هُمُ الْكَافِرُونَ ) (71)

سید بحرالعلوم گفت : چون پیامبری حضرت محمد بن عبداللهصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم برای ما ثابت و دین آن حضرت ناسخ ادیان پیشین است ، ما دستور آن بزرگوار را عمل می کنیم قسمتی از تورات از قبیل قصاص را نیز عمل می نمائیم ، ولی نه از باب اینکه در تورات آمده بلکه برای اینکه اینگونه احکام در قرآن مجید ما نوشته شده است ، شما هم به شریعت تورات موسی عمل می کنید و ادیان قبل از آن را قبول ندارید، بعد از مطالبی چند علامه بحرالعلوم خطاب به آنها فرمود: اگر من می دانستم شما طالب حقید بیش از این دلیل و برهانی که شنیدید برای شما شرح می دادم ، ولی باز برای اتمام حجت شما را موعظه می نمایم و می گویم : راجع به دین و مذهب از پدران و پدر بزرگان خود تبعیت نکنید و دست از تعصب و خود خواهی بردارید، زیرا این دنیا فانی و نابود شدنی است و هر کس شربت مرگ خواهد چشید. عاقل و باهوش کسی است که عقائد مذهبی خود را از روی دلیل و برهان درک کند، زیرا که معقول نیست همه ادیان و مذاهب مختلف در یک زمان بر حق باشند. پس بنابراین هر انسان عاقل باید بکوشد دین و مذهب حق را از میان این همه ادیان مختلف درک کند. بطور یقین فردای قیامت خدای بزرگ این عذر را نمی پذیرد که انسان بگوید: ما در دین و مذهب خود از پدران و اجداد خود تبعیت نمودیم اگر نه چنین باشد که شنیدید باید بت پرستان و آتش پرستان نیز رستگار و برحق باشند.

یهودیان گفتند: سخنان شما همه منطقی و متین است و ما هم طالب حقیم ولی ما به این لحاظ دین حضرت موسی را پذیرفتیم که می بینیم یهود و نصارا و مسلمانان عموما به پیامبری حضرت معتقدند ولی درباره حضرت محمدصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم و عیسیعليه‌السلام اختلاف دارند، ما دین او را نپذیرفتیم که هیچکس اختلاف درباره او ندارد. بحرالعلوم گفت : مسلمانان پیامبری حضرت موسی و عیسیعليهما‌السلام را معتقد شده اند بخاطر اینکه قرآن و اخبار پیامبر اسلام از آن خبر داده است ، اگر غیر از این بود یقینا معتقد نمی شدند.

یکی از جوانان یهود به نام عزیز متوجه بحرالعلوم شد و گفت : من یک عرض مختصر دارم که خیلی مفید است ، تقاضا دارم توجه بفرمائید.

بحرالعلوم گفت : مانعی ندارد، حرف خود را مطرح کن

عزیز گفت : در تورات ما نوشته ، بعد از حضرت موسی پیامبری از فرزندان برادران ما به وجود می آید نه از فرزندان اسماعیل ، درحالی که حضرت محمدصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم از فرزندان حضرت اسماعیلعليه‌السلام بود.

بحر العلوم گفت : اینطور نیست که تو می گوئی ، بلکه در تورات ، در سفر پنجم ، فصل دوازدهم میگوید: خدای سبحان به حضرت موسی وحی کرد و فرمود: من در نظر دارم پیامبری از فرزندان برادرانشان از برای آنان بفرستم ، تو به بنی اسرائیل بگو به آن پیامبر ایمان بیاورند، و سخن او را گوش کنند، شکی نیست که فرزندان حضرت اسماعیل برادران حضرت یعقوب که او را اسرائیل می گفتند بوده اند، چون یعقوب فرزند اسحاق بن ابراهیم خلیل بوده و اسماعیل هم فرزند حضرت ابراهیمعليه‌السلام بوده ، اکنون که حضرت اسماعیل و اسحاق برادر بوده اند پس تردیدی نیست که منظور از برادران یعقوب همان اسماعیل است ، و حضرت محمدصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم هم از فرزندان حضرت اسماعیل می باشد، عزیز از این جواب اساسی عاجز شد و رنگ صورت او دگرگون گردید و تا پایان مجلس چیزی نگفت

بعد علامه بحرالعلوم خطاب به آنها کرد و گفت : اگر دلیل و برهان دیگری دارید بیاورید و یا کسی از بزرگان شما که اعلم از شما باشد دلائل خود را بیاورد. یکی از آنها متوجه سید شد و گفت : ما پیامبری حضرت موسی را بدین جهت قبول داریم که دارای کشف و کرامات و معجزات بود. بحرالعلوم گفت : آیا شما معجزات او را به چشم خود دیدید؟

یهودیان گفتند: نه

بحرالعلوم ادامه داد: آیا نه چنین است که معجزات پیامبر ما را هم شنیده اید؟ پس چرا معجزات موسی را قبول دارید ولی معجزات حضرت محمدصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم را قبول ندارید و انکار می کنید، در صورتی که حضرت موسی چند صد سال قبل از حضرت محمدصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم بوده است ؟

ای گروه یهود، اگر حضرت ابراهیم خلیلعليه‌السلام که قبل از حضرت موسی بوده از شما سئوال کند و بگوید: چرا دین و مذهب مرا ترک نمودید و دین موسی را پذیرفتید، چه خواهید گفت ؟

آنها گفتند: ما می گوئیم : چون تو قبل از موسی بودی دین وی را قبول کردیم زیرا هر گاه پیامبر جدیدی بیاید دین پیامبر قبلی از بین خواهد رفت

بحرالعلوم گفت : اگر حضرت محمدصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم به شما بگوید ای گروه یهود: من پیامبری بودم بعد از حضرت موسی مبعوث شدم و دارای معجزات هم بودم و صاحب قرآن که تا قیامت باقی خواهد ماند، پس چرا به من ایمان نیاوردید، چه خواهید گفت ؟

گروه یهود محکوم گردیدند و چیزی نگفتند.

بحرالعلوم پس از این استدلال رو به بزرگ آنها کرد و گفت : تو که بزرگ این گروه محسوب می شوی آیا تا کنون برای بدست آوردن دین حق اقدام کرده ای ؟

او گفت : انصافا درصدد برنیامده ام و برای تشخیص آن قدمی برنداشته ام و درباره حقانیت دین محمدصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم تحقیقی به عمل نیاورده ام ، اکنون در نظر دارم که در این باره مطالعه کنم و نتیجه مطالعات خود را به شما شرح دهم

سید جواد (صاحب مفتاح الکرامه ) که این مناظرات را در کتاب خود نگاشته می گوید: آن گروه یهود اسلام آوردند و اسلام آنان بسیار قوی و نیکو شد.(72)

بخش چهارم : آثار بحرالعلوم

آثار علمی

همانگونه که در چند جای کتاب یادآوری شده ، به علت دقت و عمق علمی از سید بحرالعلوم ، تالیفات کم یا ناقص به جا مانده است که نسبت به مقام والایی که دارد ناچیز می باشد، آثاری که از آنها در کتابهای شرح حال نام برده اند و بعضی از آنها چاپ گردیده و برخی چاپ نشده بدین قرار است :

1- المصابیح فی الفقه ،

که سه جلد است

2- الفوائد فی الاصول (چاپ شده است )

3- مشکاه الهدایه

4- الدره النجفیه ، رساله معروف سید در فقه می باشد که تا به حال مثل آن در فقه نوشته نشده و چندین بار چاپ شده است و عالمانی چند بر این کتاب چندین شرح بزرگ نوشته اند. در این کتاب سید بحرالعلوم علم فقه را به نظم کشیده است و مولف جواهر ابیات این (دره ) را منزله نصوص و روایات نقل کرده و به آن استدلال نموده است از شرح های معتبر این کتاب می توان از المواهب السنیه نوشته میرزا محمود طباطبائی بروجردی نام برد.

5- رساله فی الفقیر و الغنی که در کتاب مصابیح ایشان درج شده است

6- رساله ای درباره عصیر زبیبی (فشرده کشمکش وقتی بجوشد پاک است یا خیر؟)

7- شرح الوافیه ، در علم اصول فقه که تا بحث حقیقت و مجاز را داراست

8- رساله ای در مناظره با یهود در ذی الکفل

9- تحفه الکرام در تاریخ مکه و بیت الله الحرام

10- مناسک حج

11- قواعد الشکوک

12- مبلغ النظر فی حکم قاصد الاربعه فی السفر، در کتاب نماز (مفتاح الکرامه ) آمده است

13- حاشیه بر کتاب طهارت شرایع

14- جوابهایی از مسائل حج

15- حاشیه بر ذخیره سبزواری

16- دره بهیه در نظم رئوس مسائل اصولیه

17- رساله فی انفعال ماء القلیل

18- کتاب رجال (معروف به فوائد الرجالیه ) که کتابی گرانبهاست و کسانیکه بعد از بحرالعلوم به نگارش کتاب رجال پرداخته اند همه از کتاب او استفاده کرده اند. این کتاب خود، در نزد صاحب نظران و اهل

فن بی نظیر است ، و چندین بار چاپ شده است

19- دیوان شعر که به خط خود علامه بحرالعلوم می باشد.

20- رساله ای فارسی در شناخت خدا که به زبان فارسی می باشد. (سیر و سلوک ).(73)

شعر بحر العلوم

شعر و ادبیات بحرالعلوم در سطح بالایی قرار داشت ، شعرهای او در فقه و اصول و رجال نمونه ای از آثار گرانبهای اوست که از آن دریای بی ساحل به یادگار مانده است همچنین به نظم درآوردن اصحاب اجماع ، که زینت بخش کتب رجالی شیعه است و سروده های دیگر. ما به خاطر تبرک و تیمن سرودهایی عالم عارف را در رثای سالار شهیدان بطور خلاصه اشاره می کنیم :

الله اکبر ماذا الحادث الجلل

وقد تزلزل سهل الارض والجبل ؟

ما هذه الزفرات الصاعدات اسی

کانها من لهیب القلب تشتعل ؟

ترجمه : این چه حادثه ای بزرگی است ، که از بزرگی آنها کوه و بیابان متزلزل شده است این ناله ها از چه بلند است گویا ناله ها از سوز قلب ها زبانه می کشند.

ما للعیون منها الدامع جاریه

منها تخد خدود اوهی تنهمل

چیست چشم ها را که چشمه های اشک از آن جاری است ، و جویباری از آنها بر روی رخسار می دود؟

کان نفخه صور الحشر قد فجئت

فالناس سکری ولا سکر ولا ثمل

گویا صور اسرافیل دمیده شده و قیامت برپاست و مردم مست اند در صورتی که بهوشند و مست نیستند. این اشعار با دوازده بند جانسوز و زیبای شاعر فارسی زبان محتشم کاشانی قابل مقایسه است

باز این چه شورش است که در خلق عالم است

باز این چه نوحه و چه عزا و چه ماتم است

واز جمله اشعار او پاسخی است که به شعرهای ملا محمد مهدی نراقی صاحب کتاب جامع السعادات داده است نراقی از ایران اشعاری برای سید بحرالعلوم به نجف اشرف فرستاد.

اشعار مرحوم نراقی چنین است :

الا قل لسکان دار الحبیب

هنیئا لکم فی الجنان الخلود

هان ، به ساکنان خانه دوست بگو بهشت جاودان گوارایتان باد.

فیضوا علینا من الماء فیضا فی

ضا فنحن عطاش و انتم

به کام ما هم آب زلال برسانید، که ما تشنه ایم و شما سیراب

جواب بحرالعلوم چنین بود:

الا قل لمولی یری من بعید

دیار الحبیب بعین الشهود

(74)

هان بگو به مولایی که از راه دور با دیده شهود، محبوب و دیار دوست را می بیند.

لک الفضل من شاهد غائب

علی شاهد غائب بالصدود

فنحن علی الماء نشکو الظماء

و فزتم علی بعدکم بالورود(75)

برتری تراست که غایب هستی ولی حضور داری ، برتری داری بر حاضری که از دیدار محروم است

آثار اجتماعی

از مسئولیت های سنگین و خطیر، عهده داری مرجعیت جامعه اسلامی است مخصوصا کسی که هم عهده دار امور عامه مردم و هم اداره حوزه آن جامعه باشد، او با این همه مسئولیت هایی سنگین که به عهده داشت باز از خود آثار علمی و اجتماعی و معنوی گرانبهایی به یادگار گذاشته است ، که ما مختصری از آن را بطور نمونه یادآوری کردیم و هم اکنون به آثار اجتماعی و معنوی او می پردازیم

1- بالا آوردن ارتفاع مسجد کوفه که به دستور سید به انجام رسید.

در مورد علت این اقدام بعضی چنین بیان کرده اند: این کار برای این که خو ن نهایی که در جنگ ها ریخته می شد به آن مسجد کشیده نشود و در صورت خون آلود شدن مسجد آسان و راحت پاک و تطیر شود.(76)

2- مشخص کردن مقام و جایگاه حضرت حجه بن الحسن ارواحنا له الفدا در مسجد سهله ، و بنا گذاری قبه ای از کاشی های خوب و عالی از رقی در این جایگاه مقدس که تعیین این مکان بعد از تشرف به محضر مقام قدسی ولایت بود.(77)

3- بنا کردن گلدسته در صحن شریف علوی در طرف جنوبی آن ، و تعمیر دیوارهای صحن ها و حجره ها که در حال خرابی بود. نقل شده در این رابطه نامه ای به سلطان ایران (فتحعلی شاه قاجار) نوشت و مخارج آنها را به او بیان فرمود، سلطان فورا امتثال امر کرد و مخارج مورد نیاز تعمیرات را فرستاد.(78)

4- تعمیراتی در مسجد شیخ طوسی در نجف اشرف در سال (1198ه ق ) به ترغیب و راهنمایی این سید بزرگوار صورت گرفت

5- کتابخانه خطی (مکتبه بحرالعلوم ) این کتابخانه شامل کتابهای نفیش خطی ، با کاغذهای اعلا و مزین شده به طلا و جواهر که در زمان ایشان هیچکدام چاپ نشده بود که بعد از فوت ایشان به اولاد او مستقل شد.(79)

6- مشخص کردن جایگاه مسجد راس الحسینعليه‌السلام در نجف اشرف به امر بحرالعلوم نقل شده که سید به خواص و دوستان صمیمی خود می فرمود: که اینجا موضع سر امام حسینعليه‌السلام است

7- تعیین جایگاه قبر مختار ثقفی که الان معروف به قبر مسلم می باشد.

8- تعیین جایگاه مرقد حضرت هود و صالحعليهما‌السلام در نجف اشرف و در جهت شمالی از شهر نجف که از قبرهای معروف و مشهور و زیارتگاه عاشقان و دوستداران مکتب وحی الهی است(80)

جای آن در عصر سید علامت گذاری شد و بنای آنها از گچ و سنگهای معمولی بود تا توفیق شامل حال یک ایرانی گردید و آن مکانهای عطرآگین را با سنگهای گران قیمت بازسازی کرد. جایی که سید تعیین کرد دهها متر با جای اولی آنها فاصله دارد، و این مکان نورانی در وادی السلام می باشد.(81)

9- اضافه کردن مقداری از اراضی به مسافت حرم مطهر که فعلا به آن صورت است ، و ایجاد تاسیساتی در اطراف حرم مطهر که مورد نیاز زوار بود. تشخیص آثار فرسوده و قبور پنهان اولیاء و نوادگان ائمهعليهم‌السلام ، و سعی در تعیین دقیق جهت قبله از کارهای این علامه زمان و یگانه دوران بود.


6

7

8

9

10

11

12

13

14

15

16

17

18

19

20

21

22

23

24

25

26