شرح صد كلمه قصار از امام على عليه السلام

شرح صد كلمه قصار از امام على عليه السلام 0%

شرح صد كلمه قصار از امام على عليه السلام نویسنده:
گروه: متون حدیثی

شرح صد كلمه قصار از امام على عليه السلام

این کتاب در موسسه الحسنین علیهما السلام تصحیح و مقابله شده است.

نویسنده: مرحوم شیخ عباس قمی
گروه: مشاهدات: 10912
دانلود: 2817

توضیحات:

جستجو درون كتاب
  • شروع
  • قبلی
  • 68 /
  • بعدی
  • پایان
  •  
  • دانلود HTML
  • دانلود Word
  • دانلود PDF
  • مشاهدات: 10912 / دانلود: 2817
اندازه اندازه اندازه
شرح صد كلمه قصار از امام على عليه السلام

شرح صد كلمه قصار از امام على عليه السلام

نویسنده:
فارسی

این کتاب در موسسه الحسنین علیهما السلام تصحیح و مقابله شده است.

كلمه ٢٥

متن حديث :

اول عوض الحليم من حلمه ان الناس انصاره على الجاهل.٧٢

ترجمه :

اول عوضى كه حاصل مى‏شود شخص بردبار را بسبب حلمش آن است كه مردمان يارى كننده اويند بر نادانان و آن كسى كه بر او سفاهت و بيخردى كرده و اين مطلب موافق تجربه است به همين معنى است قول آنجناب: و بالحلم عن السفيه يكثر الانصار عليه.٧٣

يعنى بسبب حلم كردن از نادان بسيار ميكند براى خود يارى كنندگان بر آنرا.٧٤

گويند انوشيروان از بوذر جمهر پرسيد كه حلم چيست گفت حلم نمك خوان اخلاق است كه چون حروف آن را برگردانند ملح شود چنانكه هيچ طعامى بدون ملح مزه ندهد خلقى بى‏حلم جمال ننمايد.

با تو گويم كه چيست غايت حلم

كم مباش از درخت سايه فكن

هر كه بخراشدت جگر بجفا

هر كه زهرت دهد شكر بخشش

هر كه سنگت زند ثمر بخشش

همچو كان كريم زر بخشش

قالعليه‌السلام الحلم غطاء ساتر والعقل حسام باتر فاستر خلل خلقك بحلمك و قاتل هواك بعقلك.٧٥

يعنى اميرالمؤمنينعليه‌السلام فرمود كه حلم پوشش ستر كننده است و عقل شمشير برنده است پس بپوشان رخنه خلق خود را بحلم و قتال كن با هوى و هوس خود به شمشير عقل خود.

١) اين جمله از مرحوم سيد رضى در مقدمه نهج البلاغه است.

٢) سفينة البحار ٢/٧٠٠ به نقل از منية المريد شهيد ثانى ترجمه: از رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم روايت شده كه مسلمان هيچ هديه‏اى به برادر مسلمانش هديه نكرده است كه بهتر باشد از سخن حكيمانه‏اى كه به هدايت او بيفزايد و يا از هلاكت نگاهش دارد.

٣) مخفى نماند كه من در ذيل اين كلمات شريفه غالباً چند شعرى كه مشتمل بود بر همان كلمه از حكمت و موعظه ايراد كردم زيرا كه طباع به حفظ اشعار بيشتر رغبت دارد. و در حديث است كه قيس بن عاصم منقرى با جماعتى از بنى تميم خدمت حضرت رسولصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم رسيدند و از آن حضرت موعظه نافعه خواستند آن حضرت ايشان را به كلمات جامعه خود موعظه فرمود قيس عرضه داشت كه اگر اين موعظه به نظم آورده مى‏شد ما افتخار مى‏كرديم بر هر كه نزديك ما مى‏شد از عرب و هم آن را حفظ مى‏كرديم و ذخيره مى‏نموديم. آن جناب فرستاد حسان بن ثابت شاعر را حاضر كنند كه به نظم آورد آن را، صلصال بن دلهمس حاضر بود و به نظم آورد آن و از آن جناب اجازه انشاء آن خواست حضرت اذن فرمود: بگفت:

تخير خليطاً من فعالك انما قرين الفتى فى القبر ما كان يفعل(الابيات) رجوع شود به ارشاد القلوب ديلمى چاپ اسلاميه بقيه اشعار در آنجا مذكور است.

٤) نهج البلاغه چاپ فيض الاسلام ص ١١٦٩.

٥) نهج البلاغهع ص ١٢١٦.

٦) بحار الانوار ج ٧٨ ص ٢٩١ با كمى تفاوت.

٧) نهج البلاغه ص ١٢١٥.

٨) نهج البلاغه ص ١١٧٠.

٩) نهج البلاغه ص ١٢٣٥.

١٠) قال عليه السلام: ليث شعرى اى شيى‏ء ادرك من فاته العلم بل اى شيى‏ء فات من ادرك العلم.

كاش مى‏دانستم كسى كه علم ندارد چه دارد و كسى كه علم دارد چه ندارد.

شرح نهج البلاغه ابن ابى‏الحديد ج ٢٠ ص ٢٨٩.

١١) نهج البلاغه ص ١١١٦.

١٢) بيهوده گويان.

١٣) بحار ٧١/٢٨٦.

١٤) بحار ج ٧١/٢٨٦.

١٥) نهج البلاغه ص ١٠٩٢.

١٦) سوربه بقره آيه ٢٣٧.

١٧) كافى ٢/١٠٨.

١٨) نهج البلاغه ص ١١١٢.

١٩) لازم است يادآور شويم كه عفو از خطاكار، پسنديده است در صورتى كه براى دين و جامعه خطر نداشته باشد و گر نه ترحم بر پلنگ تيزدندان و ستم بر ديگران است.

٢٠) نهج البلاغه ص ١٠٩٣.

٢١) اطراف بطاء مهمله جمع طرف به كسر طاء يا ضم آن است و آن مال نو باشد. و جمع ظرف ظروف آيد نه اظراف. (شعرانى).

در نهج البلاغه چاپ فيض الاسلام هم اطراف بى نقطه است.

٢٢) سوره ابراهيم آيه ٧.

٢٣) نهج البلاغه ص ١١٦٩.

٢٤) قال عليه السلام: استهينوا بالموت فان مرارته فى خوفة. حقير و سبك بشماريد مرگ را زيرا تلخى آن در ترس از آن است.

شرح نهج البلاغه ابن ابى‏الحديد ج ٢٠ ص ٣١٧ حكمت ٦٣٧.

٢٥) نهج البلاغه ص ١١٥٢.

٢٦) كسيكه تنگ گرفته شد بر او روزى كه پس بايد انفاق كند از آنچه داده او را خدا.

نقل است كه جناب اميرالمؤمنين عليه‌السلام سقايت نخلى فرمود در عوض يك مد از جو، پس آن را برايش دستاس نمودند و نان پختند چون خواست بر آن افطار فرمايد كه سائلى بر در خانه آمد آنحضرت نانش را بسائل داد و شب گرسنه خوابيد شاعر عرب گفته و چه خوب گفته:

جاد بالقرص و الطوى ملأ جنبيه فاعاد القرص المنير عليه و عاف الطعام و هو سغوب القرص و المقرض الكرام كسوب يعنى بخشش كرد قرص نان خود را در حاليكه پهلوهاى نازنينش از گرسنگى پر بود و كراهت داشت از خوردن طعام بملاحظه سائل با آنكه گرسنه بود پس چون قرص نان بمسكين داد، عوض قرص خورشيد براى او بآسمان برگشت و قرض دهنده كريم كسب كننده است.

٢٧) نهج البلاغه ص ١١٥٣.

٢٨) نهج البلاغه ص ١٢٠٠.

٢٩) سوره يوسف آيه ٨٨.

٣٠) نهج البلاغه ص ١١٠٣.

٣١) نهج البلاغه ص ١١٤١.

٣٢) قال عليه السلام:

العمر اقصر من ان تعلم كل ما يحسن بك علمه فتعلم الاهم فالاهم.

عمر كوتاه‏تر از آنست كه هر چه دانستنش نيكو است بياموزى پس بياموز آنچه اهميتش بيشتر است.

شرح نهج البلاغه ابن ابى‏الحديد ٢٠/٢٦٢.

٣٣) بحار الانوار ج ٧٧ ص ١٦٤ و ٣٧٨ با مختصر تفاوت و قال عليه السلام: يابن آدم انما انت ايام مجموعه فاذا مضى يوم مضى بعضك: شرح نهج البلاغه ٢٠/٣١٩.

٣٤) يعنى وقت مهمانى است كه مى‏گذرد. قال عليه السلام: الفرصة سريعة الفوت بطئية العود؛ فرصت زود گذر است و دير بر مى‏گردد. شرح غررالحكم آقا جمال ٢/١١٣.

٣٥) نهج البلاغه ص ١١٦٧.

٣٦) نهج البلاغه ص ١١٨٢.

٣٧) قال عليه السلام: المتواضع كالوهده يجتمع فيها قطرها و قطر غيرها و المتكبر كالربوة لا يقر عليها قطرها و لا قطر غيرها؛ يعنى متواضع چون گودالى است كه قطره‏هاى باران در آن جمع مى‏شود و چه از خودش و چه از اطرافش و متكبر چون بلندى است كه آب بر او قرار نمى‏گيرد نه از خودش و نه از اطرافش.

شرح نهج البلاغه ابن ابى الحديد ج ٢٠ ص ٢٨٨ حكمت ٢٩١.

٣٨) قال عليه‌السلام اياك و صدر المجلس فانه مجلس قلعة.

شرح نهج البلاغه ٢٠/٢٨٥ حكمت ٢٦٤.

٣٩) نهج البلاغه ص ١٠٩٣.

٤٠) بحار ٢١/٥٧.

٤١) بتصحيح قياسى و در طبع سابق (حاجة) صحيح نيست (شعرانى).

٤٢) كسى كه برادر ندارد مانند كسى است كه بى‏اسلحه به جنگ مى‏رود و بدان كه پسر عموى هر قوم بال آنها است و آيا باز بدون بال مى‏تواند پرواز كند.

٤٣) و قال عليه السلام: تحتاج القرابة الى المودة و لا تحتاج المودة الى فرابة. شرح نهج البلاغه ٢٠/٣٠٥.

٤٤) نهج البلاغه ص ١٢٣٣ و قال عليه السلام: من كرم المرء بكاؤه على ما مضى من زمانه و حنينه الى اوطانه و حفظ قديم اخوانه. شرح نهج البلاغه ٢٠/٢٧٤.

٤٥) بحار الانوار ٧٤/٢٦٤.

٤٦) سفينة البحار ٢/٣٧٠.

٤٧) نهج البلاغه ص ١١٣٠.

٤٨) و ممكن است معنى بستن و نگهداشتن، از عقل نمودن و مناسب است. اين حاشيه شايد از مرحوم آقاى شعرانى باشد.

٤٩)

٥٠) نهج البلاغه ص ١١٨٣.

٥١) نهج البلاغه ص ١١٩٦.

٥٢) حديث نبوى است.

٥٣) بحار الانوار ج ٧٠ ص ٦٤ دشمن‏ترين دشمن تو نفس تواست.

٥٤) نهج البلاغه ص ١٠٩٨.

٥٥) نهج البلاغه ص ١٢٥٢.

٥٦) بحارالانوار ٧٠/٣٨٥.

٥٧) قال عليه السلام: ابصر الناس لعور الناس المعور: شرح نهج البلاغه ٢٠/٢٩١.

٥٨) تعنت: عيب جويى و بدگويى،

٥٩) شرح نهج البلاغه ابن ابى الحديد طبع يبروت ٤/٣٩٩ و نهج البلاغه ص ١٢٥٠ با كمى تفاوت.

٦٠) سفينة البحار ١/٣٦١ و قال اميرالمؤمنين عليه‏السلام: الاشرار يتبعون مساوى الناس و يتركون محاسنهم كما يتبع الذباب المواضع الفاسدة من الجسد و يترك الصحيح.

ترجمه حديث متن: هر گاه خدا براى بنده‏اى خير بخواهد او را از خوبى‏هايش غافل مى‏كند و بدى‏هايش را هميشه برابر چشمش قرار مى‏دهد و همنشينى با كسانى را كه از ياد خدا روى گرداند مورد كراهت او مى‏سازد.

ترجمه حديث پاورقى: مردمان بد از بدى‏هاى مردم پى جويى مى‏كنند و خوبى‏هايشان را وا مى‏گذراند مانند مگس كه دنبال جاهاى زخم بدن است و جاهاى سالم را رها مى‏كند.

و قال عليه السلام: من عاب سفلة فقد رفعه و من عاب كريماً فقد وضع نفسه شرح نهج البلاغه ٢٠/٣٢٩ حكمت ٧٧٣. هر كس شخص پستى را عيب كند او را بالا برده و هر كه كريمى را عيب كند خود را پست كرده است.

و قال عليه السلام: لا تسبن ابليس فى العلانيه و انت صديقه فى السر شرح نهج البلاغه ٢٠/٣٢٢٩، حكمت ٧٦٧ ترجمه: در آشكارا به شيطان دشنام مده در حالى كه در پنهانى با او دوستى.

٦١) نهج البلاغه ص ١٢٧٠.

٦٢) سوره شعراء آيه ٨٩.

٦٣) نهج البلاغه ص ١١٥٠ با كمى تفاوت.

٦٤) بحار الانوار ٧٠/٢٩٥.

٦٥) نهج البلاغه ص ١١٨٠ و شرج نهج البلاغه طبع بيروت ٤/٣٣٥ با كمى تفاوت.

٦٦) نهج البلاغه ص ١١٧٨ حكمت ١٩٢.

٦٧) نهج البلاغه ص ١٢٤٢.

٦٨) يعنى كدام يك از دو روز خودم از مرگ فرار كنم روزى كه مرگ من مقدر نشده يا روزى كه مرگ من‏مقدر شده؟

روزى كه مرگ من مقدر نشده باشد از كار زار باكى ندارم و روزى كه مرگ من مقدر شده ترس و فرار نتيجه‏اى ندارد.

٦٩) نهج البلاغه ص ١١٢٧ حكمت ٨٨.

و قال عليه السلام: خيرالمقال ما صدقه الفعال. بهترين گفتار آن است كه كردار گوينده آن را تصديق كند و با آن برابر باشد. شرح نهج البلاغه ج ٢٠ ص ٢٧١ حكمت ١٣٥.

٧٠) اگر علم بدون تقوى شرافت داشت شيطان شريفترين مردم بود.

٧١) نهج البلاغه ص ١٢٥٦ حكمت ٣٥٨.

٧٢) نهج البلاغه ص ١١٧٩ حكمت ١٩٧.

٧٣) نهج البلاغه ١١٨٥ حكمت ٢١٥.

٧٤) قال عليه السلام: رب كلمة يجترعها مخافة ما هوشر منها و كفى بالحلم ناصراً / يعنى چه بسا كلمه‏اى را شخص بردبار فرو مى‏خورد از ترس بدتر از آن و بردبارى بس است از حيث يارى كردن.

شرح نهج البلاغه ص ٢٠/٢٦٤ حكمت ٨٧.

٧٥) نهج البلاغه ص ١٢٨٥ حكمت ٤١٦ و در اين چاپ حسام قاطع است.

كلمه ٢٦

متن حديث :

اهل الدنيا كركب يساربهم و هم نيام.٧٦

ترجمه :

اهل اين جهان مانند كاروانيند كه ميبرند ايشان را و حال آنكه ايشان هستند در خواب گران يعنى هر چه از عمر ايشان مى‏گذرد به آخرت نزديك ميشوند و ايشان غافل از كار آخرتند آنگاه كه به منزل قبر مى‏رسند از خواب بيدار مى‏شوند مانند كسانيكه در كشتى نشسته‏اند و به تعجيل سير ميكنند و هيچ ملتفت نمى‏شوند.

ای دريده آستين يوسفان

گشته گرگان هر يكى خوهاى

تو باش تا از خواب بيدارت كنند

گرگ برخيزى ازين خواب گران

ميدراند از غضب اعضاى تو

در نهاد خود گرفتارت كنند

و نيز حضرت اميرالمؤمنين صلوات الله عليه فرموده: نفس المرء خطاه الى اجله‏٧٧ يعنى نفس زدن آدمى گامهاى او است بسوى اجل.

اي كه پنجاه رفته و در خوابى خشت

بالين گور يادآور خفتنت زير خاك

خواهد بود تا در اين گله گوسفندى هست

دست و پائى بزن بچاره و جهد كى

دعاى تو مستجاب شود به در بى‏نياز

نتوان رفت مگر اين پنج روزه دريابى

ايكه سر در كنار احبابى

ايكه در جامه خواب سنجابى

ننشيند اجل ز قصابى

كه عجب در ميان غرقابى

كه بيك روى در دو محرابى

جز بمستغفرى و اوابى‏٧٨

كلمه ٢٧

متن حديث :

بئس الزاد الى المعاد ألعدوان على العباد.٧٩

ترجمه :

بدانكه با جماع جميع طوائف عالم ظلم قبيح و از همه معاصى اعظم است و در كتاب الهى و احاديث اهل بيت رسالت پناهى ذم عظيم و تهديد شديد بر آن شده و در حديث است كه الظلم ظلمات يوم القية.٨٠ يعنى ظلم ظلمتها و تاريكى‏هاى روز قيامت است.

تفو بر چنان ملك و دولت بود

نماند ستمكار بد روزگار

لب خشك مظلوم را گو بخند

نخواهى كه نفرين كنند از پست

كه لعنت بر او تا قيامت بود

بماند بر او لعنت كردگار

كه دندان ظالم بخواهند كند

نكو باش تا بد نگويد كست

و در خبر است كه ظلم و جور در يكساعت بدتر است در نزد خدا از شصت سال گناه و هر كه از ظلم بترسد البته از ظلم باز مى‏ايستد چه منتقم حقيقى البته انتقام هر ظلمى را ميكشد و مكافات ظالم را به او ميرساند.٨١

اگر بد كنى چشم نيكى مدار

نپندارم اى در خزان كشته جو

رطب ناورد چوب خر زهره بار

كه هرگز نيارد گز، انگور بار

كه گندم ستانى بوقت درو

چه تخم افكنى بر همان چشم‏دار

كلمه ٢٨

: متن حديث :

البخل جامع لمساوى العيوب و هو زمام يقاد به الى كل سوء. ٨٢

ترجمه :

صفت بخل جامع بديهاى عيبها است و مهاريست كه كشيده ميشود بسبب او بسوى هر بدى.

و اين مطلب مسلم و مجرب است و كسيكه مراجعه كند بكتب اخلاق خواهد دانست كه بسيارى از رذايل از توابع بخل است.

قال ابوجعفرعليه‌السلام الموبقات ثلث شح مطاع و هوى متبع و اعجاب المرء بنفسه.٨٣

يعنى حضرت باقرعليه‌السلام فرمود كه هلاك كنندگان سه چيز است يكى بخل يا حرصى كه اطاعت آن شود و ديگر هوى و هوسى كه دنبال آن گرفته شود و سيم عجب كردن و نازيدن آدمى بنفس خود.

و قال الصادقعليه‌السلام خمس هن كما اقول ليست لبخيل راحة و لا لحسود لدة و لا لملوك وفاء ولا لكذاب مروة ولا يسود سفين‏ه.٨٤

يعنى حضرت صادقعليه‌السلام فرمود كه پنج چيز است كه چنانست كه من ميگويم نيست از براى بخيل راحت و نه از براى حسود لذت و نه از براى پادشاهان وفاء و نه از براى دروغگو مروت و آدمى و بزرگ نميشود شخص سفيه بيخرد.٨٥

و آيات و اخبار در مذمت بخيل بسيار است و بس است در مذمت آن كه هيچ بخيلى را در عالم دوست نميباشد و مردم حتى اولادش از او متنفرند و اهل و عيالش پيوسته چشم بمرگش گشاده‏اند كه در عزايش جامه‏هاى كهن بدرند و لباس نو از خز و ديباى چينى ببرند چه بزرگان گفته‏اند سيم بخيل از خاك وقتى بيرون آيد كه او در خاك رود.

بخيل توانگر بدينار و سيم طلسمى است بالاى گنجى مقيم و بخيل را بعد از مرگ كسى ياد نكند چه هر كس را كه در زندگى او نانش نخورند در مردگى نامش نبرند پس بخيل بيچاره در دنيا خوار و در عقبى گرفتار است.

كلمه ٢٩

متن حديث :

توقوا البرد فى اوله و تلقوه فى اخره فانه يفعل فى الابدان كفعله فى الاشجار اوله يحرق و اخره يورق.٨٦

ترجمه :

نگه داريد خود را از سرما در اول آن كه اواخر فصل پائيز باشد و اخذ و قبول كنيد سرما را در آخر آن كه اوائل بهار باشد چه آنكه سرما تأثير ميكند در بدنها همچنانكه تأثير ميكند در درختها اولش ميسوازند و برگها را ميريزاند و آخرش برگها را سبز ميكند و ميروياند.

و قريب به هيمن كلمات شريفه از رسولخداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم نيز نقل شده و بنظم آورده شده:

گفت پيغمبر به ا صحاب كبار

تن مپوشانيد از باد بهار

كانچه با برگ درختان ميكند

باتن و جان شما آن ميكند

الاياعين لاترق وجودى

الاياعين لاترق وجودى

الاياعين لاترق وجودى

الاياعين لاترق وجودى

و سر اين مطلب آنست كه خريف‏٨٧ طبيعت مرگ دارد و ربيع طبيعت حيات را بعلاوه آنكه بدن كه در تابستان به گرما عادت كرده ناگهان سرماى زمستان بر او وارد ميشود مسام دماغ‏٨٨ را مى‏بندد و امراض مانند سرفه و زكام و امثال آنها در بدن پيدا ميشود مثل آنكه اگر كسى از جاى بسيار گرم يك دفعه بجاى سرد منتقل شود و اما چون از زمستان منتقل شود به بهار بسبب آنكه عادت به سرماى بسيار كرده از سردى اعتدال ربيعى ضررى نمى‏بيند بلكه نشاط در او حاصل ميشود.

كلمه ٣٠

متن حديث :

ثمره التقريط الندامة و ثمره الحزم السلامه.٨٩

ترجمه :

فائده تقصير در كارها و اضاعه حزم در آنها پشيمانى و ندامت است و فائده احتياط در امور سلامت است و حزم عبارت است از دورانديشى و پيش‏بينى كردن در امور و فراهم كردن كارهاى خود و احتراز از خلل آن بقدر امكان.

قالعليه‌السلام : الظفر بالحزم و الحزم باجالة الراى و الراى بتحصين الاسرار.٩٠

يعنى اميرالمؤمنينعليه‌السلام فرموده كه ظفر با حزم است و حزم مقرون است بجولان دادن رأى و انديشه و رأى مقرون است بجمع كردن اسرار و نگهداشتن آنها.

و قال الصادقعليه‌السلام : مع التثبت تكون اسلامة و مع العجلة تكون الندامة و من ابتدا بعمل فى غير وقته كان بلوعه فى غير حينه.٩١

يعنى حضرت صادق فرمود سلامت در تأمل و تأنى است و با عجله ندامت و پشيمانى است و كسى كه شروع كند به امرى در غير وقتش خواهد بود رسيدن او در غير وقتش حاصل آنكه:

مكن در مهمى كه دارى شتاب

كه اندر تأنى زيان كس نديد

زراه تأنى عنان برمتاب

ز تعجيل بسيار خجلت كشيد

كلمه ٣١

متن حديث :

الحجر الغصب فى الدار رهن على خرابها.٩٢

ترجمه :

بودن سنگ مغصوب در سراى، گرو است بر خرابى آن سراى.

اين مطالب شاهد و عيانست و محتاج بنقل حكايت پيشينيان نيست هر كسى كه مراجعه كند به زمان خود و رفتار غاصبين و ظالمين و عاقبت كار آنها را بدقت بنگرد اين مطلب بر او معلوم خواهد شد و عبرت خواهد گرفت.

قالعليه‌السلام : البغى اخر مدة الملوك.٩٣

بسى برنيايد كه بنياد خود

بكند آنكه بنهاد بنياد بد

خرابى‏كند مرد شمشير زن

چراغى كه بيوه زنى برفروخت

نه چندانكه آه دل بيوه زن

بسى ديده باشى كه شهرى بسوخت

و از اينجهت است كه سلطان محمود غزنوى ميگفته كه من از نيزه شيرمردان آنقدر نميترسم كه از دوك پير زنان.

چه نيكى طمع دارد آن بى‏وفا نخواهى كه نفرين كنند از پست نماند ستمكار بد روزگار كه باشد دعاى بدش در قفا نكو باش تا بد نگويد كست بماند بر او لعنت كردگار

كلمه ٣٢

متن حديث :

الحكمة ضالة المؤمن فخذ الحكمة و لو من اهل النفاق.٩٤

ترجمه :

حكمت گمشده مؤمن است پس فرا گير حكمت را و اگر چه از اهل انفاق باشد پس هر گاه كلمه از حكمت يا نصيحت موعظتى از كسى شنيدى آنرا دريافت كن و اگر چه گوينده آن منافق يا مشرك باشد.

قالوا انظر الى ما قال ولا تنظر الى من قال.٩٥

قال النبىصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم كلمة الحكمة ضالة كل حكيم‏.٩٦

يعنى كلمه حكمت گمشده هر حكيمى است.

از بوذر جمهر حكيم نقل است كه فرمود من از هر چيزى صفت نيك او را اخذ نمودم حتى از سگ و گربه و خوك و غراب. گفتند از سگ چه آموختى گفت الفت او را با صاحب خود و وفاء او، پرسيدند از غراب چه آموختى شدت احتراز و حذر او را، گفتند از خوك چه گرفتى گفت بكور او را.٩٧ در حوائج خود پرسيدند از گربه چه آموختى فرمود حسن نغمه و تملق او را در مسألت (و سؤال).

كلمه ٣٣

متن حديث :

خالطوا الناس مخالطة ان متم معها بكوا عليكم و ان عشتم حنوا اليكم.٩٨

ترجمه :

چنان نيكو معاشرت و مخالطه كنيد با مردمان كه اگر بميريد در آن حال بگريند بر شما بجهت خوش رفتارى و مكارم اخلاق شما و اگر زنده باشيد ميل كنند بسوى شما و اشتياق ملاقات شما را داشته باشند پس اى جان عزيز من:

منه دل بر اين دولت پنجروز

چنان زى كه ذكرت بتحسين كنند

خرابى و بدنامى آمد ز جور

بد و نيك چون هر دو مى‏گذرند

بدود دل خلق خود را مسوز

چه مردى نه بر گورت نفرين كنند

بزرگان رسند اين سخن را بغور

همان به كه نامت به نيكى برند

روايت شده كه حسن سؤال نصف علم است و مدارا با مردم نصف عقل است و ميانه‏روى در معيشت نصف مؤنه است.

قالعليه‌السلام : رب عزيز اذله خلقه و ذليل اعزه خلقه.٩٩

يعنى علىعليه‌السلام فرمود بسا عزيزى را كه خوار كرد او را خلق او و بسا ذليل و خوارى را كه عزيز گردانيد او را خلق او.

كلمه ٣٤

متن حديث :

الدنيا دار ممر لا دار مقر و الناس فيها رجلان رجل باع نفسه فاوبقها و رجل ابتاع نفسه فاعتقها.١٠٠

ترجمه :

دنيا سراى گذشتگاه و رهگذر آخرت است نه جاى مكث كردن و اقامت نمودن و مردمان در دنيا دو صنفند يكى آنكه فروخت نفس خود را به متاع دنيا و هلاك ساخت او را در عقبى و ديگر آنكه خريد نفس خود را از دنيا به زهد و تقوى و آزاد ساخت او را از بندهاى دنيا و هلاكت عقبى.

كلمه ٣٥

متن حديث :

رأى الشيخ احب الى من جلد الغلام.١٠١

ترجمه :

انديشه پير دانا دوست‏تر است نزد من از جلادت و مردانگى نوجوان توانا زيرا كه رأى پير صاحب تدبير صادر مى‏شود از روى عقل و تجربه و آن سبب اصلاح فتنه بلكه موجب اطفاء بسيارى از فتن است. بخلاف جلادت نوجوان كه غالباً مبتنى است بر تهور و القاء نفس در امور مهلكه كه سبب اشتغال نار حرب و هلاك جمعى شود و لهذا ابوالطيب گفته:

الرأى قبل شجاعة الشجعان فاذا هما اجتمعا لنفس حرة ز تدبير پير كهن بر مگرد در آرند بنياد روئين زپاى جوانان پيل افكن شير گير هو اول و هى المحل الثانى بلغت من العليآء كل مكان‏١٠٢ كه كار آزموده بود سالخورد جوانان بشمشير و پيران به رأى ندانند دستان‏١٠٣ روباه پير

كلمه ٣٦

متن حديث :

رب مستقبل يوماً ليس يستدبره و مغبوط فى اول ليله قامت تواكيه فى آخره.١٠٤

ترجمه :

بسا كسى كه استقبال كننده است روزى را كه نيست پشت كننده بر آن روز يعنى آن روز را بپايان نميبرد و بسا كسى كه در اول شب بحال او غبطه و رشك ميبردند و در آخر شب برخاستند گريه كنندگان او.

غرض تنبيه از خواب غفلت و عدم اغترار به حيات دنيا است.

كم سالم صيحت به بغتة امسى و امست عنده قينة١٠٥ طوبى‏لمن كان موازينه شخصى همه شب بر سر بيمار گريست و قائل عهدى به البارحة و اصحبت تندبه النائحة يوم يلاقى ربه راجحة١٠٦ چون صبح شد او بمرد بيمار بزيست قالعليه‌السلام :؛ لا ينبغى للعبد ان يثق بخصلتين العافية و الغنى بينا تراه معافى اذ سقم و بينا تراه غنياً اذ افتقر.١٠٧

يعنى اميرالمؤمنينعليه‌السلام فرمود كه شايسته نيست آدمى وثوق پيدا كند بدو خصلت: سلامت و دولت چه آنكه در بين سلامت و عافيت است كه ناگهان مى‏بينى او را كه ناخوش گرديد و هم مى‏بينى توانگر را كه در بين غنى و ثروت بود كه ناگاه فقير گرديد.

كلمه ٣٧

متن حديث :

رسولك ترجمان عقلك و كتابك ابلغ من ينطق عنك.١٠٨

ترجمه :

فرستاده تو از براى پيغام ترجمان عقل تو است و نامه تو بليغ‏ترين كسى است كه سخن گويد از جانب تو چه بسا است پيام برنده رسالت را بنحوي كه بايد و شايد ادا نكند و كم و زياد كند لاجرم خللى در پيغام وارد شود كه گاهى شود سبب هلاك فرستنده شود بخلاف نامه.

و فى معنى كلامه قول الشاعر

تخير اذا ما كنت فى الامر مرسلاً و رو و فكر فى الكتاب فانما فمبلغ ارآء الرجال رسولها باطراف اقلام الرجال عقولها١٠٩

كلمه ٣٨

متن حديث :

الزهد كلمة بين كلمتين من القران قال الله تعالى: لكيلا تاسوا على مافاتكم و لا تفرحوا بما اتيكم و من لم يأس على الماضى ولم يفرح بالا تى فقداخذ الزهد بطرفيه.١١٠

ترجمه :

زهد مندرج است در ميان دو كلمه از قرآن مجيد و آن اينست كه حق سبجانه و تعالى فرموده تا اندوهناك نشويد از آنچه فوت شد از شما و شاد نگرديد به آنچه عطا كرد بشما١١١ و كسى كه اندوهگين نشد بر چيز گذشته و شاد نگشت به آينده پس محقق است كه فرا گرفت زهد را به هر دو طرف آن و اخذ نمود تمام زهد را. و آنحضرت در كاغذ ابن عباس مرقوم فرمود:

اما بعد فان المرء يسره درك ما لم يكن ليفوته و يسوئه فوت مالم يكن ليدركه فليكن سرورك بمانلت من اخرتك و ليكن اسفك على مافات منها و مانلت من دنياك فلا تكثر به فرحاً و ما فاتك منها فلا تأس عليه جزعاً و ليكن همك فيما بعد الموت.١١٢

يعنى بعد از حمد و صلوات بدان بدرستيكه آدمى را مسرور و خوشنود ميسازد يافتن چيزى كه نبوده از او فوت شونده چه در قضاى الهى تقدير يافته بود كه به او برسد و اندوهناك و بد حال ميكند او را نيافتن چيزى كه بنا نبوده ادراك آن كند و آنرا بيابد چه هم بحكم قضاء الهى تقدير آن براى او نشده بوده پس بايد سرور و خوشحالى تو به آن چيزى باشد كه از آخرت بدست كنى و حزن اندوه تو بر آن چيزى باشد كه از فوائد آخرت از تو فوت شده لا جرم بدانچه از فوائد و منافع دنيا بدست آوردى زياد خوشحال مباش و آنچه از تو فوت شده از آن پس از براى آن اندوهگين و در جزع مباش و اهتمام و اندوه تو در كارى بايد كه بعد از مرگ بكار آيد ابن عباس بعد از مطالعه اين مكتوب شريف گفته كه من بعد از كلمات رسول خدا از هيچ كلامى نفع نبردم مثل آنچه از اين مكتوب نفع بردم.

كلمه ٣٩

متن حديث :

سوسوا ايمانكم بالصدقة و حصنوا اموالكم بالزكوة و ادفعوا امواج البلاء بالدعآء.١١٣

ترجمه :

ملك خود گردانيد ايمان خود را يعنى حفظ آن نمائيد بدادن صدقه و استوار سازيد اموال خود را از تلف شدن و دزد بردن بدادن زكوة چه آنكه هيچ مالى تلف نميشود در صحرا و دريا مگر به ندادن زكوة و دفع كنيد موجهاى درياى بلا را به دعا چه آنكه دعا سپر بلا و سلاح مؤمن است.

والدعآء يرد البلآء و قد ابرم ابراماً. يعنى در حديث است كه دعا بر طرف ميكند بلا را و حال آنكه محكم شده باشد.١١٤