شرح صد كلمه قصار از امام على عليه السلام

شرح صد كلمه قصار از امام على عليه السلام 0%

شرح صد كلمه قصار از امام على عليه السلام نویسنده:
گروه: متون حدیثی

شرح صد كلمه قصار از امام على عليه السلام

این کتاب در موسسه الحسنین علیهما السلام تصحیح و مقابله شده است.

نویسنده: مرحوم شیخ عباس قمی
گروه: مشاهدات: 10917
دانلود: 2818

توضیحات:

جستجو درون كتاب
  • شروع
  • قبلی
  • 68 /
  • بعدی
  • پایان
  •  
  • دانلود HTML
  • دانلود Word
  • دانلود PDF
  • مشاهدات: 10917 / دانلود: 2818
اندازه اندازه اندازه
شرح صد كلمه قصار از امام على عليه السلام

شرح صد كلمه قصار از امام على عليه السلام

نویسنده:
فارسی

این کتاب در موسسه الحسنین علیهما السلام تصحیح و مقابله شده است.

كلمه ٥٨

متن حديث :

كم من اكلة منعت اكلات.١٦٩

ترجمه :

بسا يكبار خوردنى يا خوردن يك لقمه كه مانع شود از خوردنهاى بسيار

اين مثال كسى است كه افراط كند در خوردن طعامى ب ه حيثيتى كه بيمار گردد پس از خوردن پس از خوردن طعامهاى بسيار ديگر ممنوع شود.

و حريرى در مقامات معنى همين كلام مبارك را اخذ كرده در آنجا كه گفته: يارب اكلة هاضت الا كل و منعة مآ كل.

اى بسا يك بار خوردنى يا خوردن يك لقمه كه درهم شكست استخوان را ناگوار شد خورنده را و مانع شد او را از خوراكهاى ديگر.١٧٠

و ابن علاف شاعر نيز در مرثيه هر (گربه) همين معنى را آورده:

اردت ان تأكل الفراخ ولا يا من لذيذ الفراخ اوقعه كم اكلة خامرث حشاشره شكم بند دست است و زنجير پاى سراسر ملخ شد شكم لاجرم برو اندرونى بدست آر پاك شكم بنده بسيار بينى خجل ياكلك الدهر اكل مضطهد و يحك هلا قنعت بالغدد فاخرجت روحه من الجسد١٧١

شكم بنده كمتر پرستد خداى

بپايش كشد مور كوچك شكم

شكم پر نخواهد شد الا بخاك

شكم پيش من تنگ بهتر كه دل

رنجورى را گفتند دلت چه ميخواهد گفت آنكه دلم هيچ نخواهد.

و فى معنى كلامهعليه‌السلام قولهعليه‌السلام ايضاً: كم من شهوة ساعة اورثت حزناً طويلاً.١٧٢

يعنى بسا شهوت يك ساعتى كه سبب حزنهاى طولانى شود.

كلمه ٥٩

متن حديث :

كن فى الفتنة كابن اللبون لا ظهر فيركب و لا ضرع فيحلب.١٧٣

ترجمه :

باش در زمان فتنه‏١٧٤ مانند بچه شتري كه داخل در سن سه سالگى شده باشد كه نه پشتى است او را كه به سوارى او كوشند و نه پستانى كه از آن شير دوشند.

حاصل آنكه در فتنه داخل مشو و بقوت بازو و مال همراهى مكن و چنان باش كه از تو انتفاعى نبرند چه بسا شود كه خونها ريخته شود و مالها غارت گردد و عرضها بباد رود و تو در آن شريك شوى و خسران دنيا و آخرت برى.

در احاديث معتبره وارد شده كه هر كه اعانت كند بر قتل مؤمنى به نيم كلمه باشد روز قيامت بيايد در حالتيكه ما بين ديدگان او نوشته باشد ايس من رحمة الله يعنى اين مأيوس است از رحمت واسعه الهى.

كلمه ٦٠

متن حديث :

لاترى الجاهل الا مفرطاً او مفرطاً.١٧٥

ترجمه :

نمى‏بينى نادان را مگر بسبب جهالت يا از حد درگذرنده است يا تقصير كننده و اين هر دو طرف عدولند از عدالت بخلاف دانا كه اختيار مى‏كند وسط را كه آن حد اعتدال است.

بدانكه اوصاف حميده حكم وسط دارند كه انحراف از آنها يا بطرف افراط يا تفريط هر كدام كه باشد مذموم و از اخلاق رذيله است پس در مقابل هر جنسى از صفات فاضله دو جنس از اوصاف رذيله متحقق خواهد گشت چنانچه در مقابل حكمت جربزه و بلاهت است و مقابل شجاعت تهور و جبن و مقابل عفت شره و خمود و مقابل عدالت ظلم و تمكين ظالم است بر خود و هكذا.

كلمه ٦١

متن حديث :

لا تستحى من اعطآء القليل فان الحرمان اقل منه.١٧٦

ترجمه :

حيا مكن از دادن چيز كم بدرستيكه نوميدى كمتر است از آن و حقارت آن بيشتر است.

قال النبىصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم تردوا السآئل ولو بشق تمرة١٧٧ و عنهصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ايضاً: اتق النار ولو بشق تمره فان لم تجد فبكلمة طيبة.١٧٨

يعنى بپرهيزيد از آتش برد نكردن سائل و اگر چه به نصف خرمائى باشد و اگر آنرا نيافتى پس بكلام خوشى رد كن او را.

كلمه ٦٢

متن حديث :

لا تصحب المآئق فانه يزين لك فعله و يود ان تكون مثله.١٧٩

ترجمه :

مصاحبت و رفاقت مكن با احمق بيخرد چه آنكه او زينت ميدهد در نظر تو كار خود را و دوست ميدارد كه تو نيز مانند او باشى زيرا كه احمق تصور نميكند نقصان خود را بلكه خيال ميكند كه نفس او كامل است و هر كسى دوست دارد كه رفيقش خودش باشد در اخلاق و افعال.

و لهذا رسولخدا فرموده: المرء على دين خليله.١٨٠

رقم بر خود به نادانى كشيدى

كه نادانرا بصحبت برگزيدى

طلب كردم زدانائى يكى پند

مرا فرمود با نادان مپيوند

كه گر داناى دهرى خر بباشى

و گر نادانى ابله‏تر بباشى

قال ارسطا طاليس: العاقل يوافق العاقل و اما الجاهل فلا يوافق العاقل و لا الجاهل كما ان الخط المستقيم ينطبق على المستقيم و اما المعوج فلا ينطبق على المعوج ولا المستقيم.

يعنى ارسطا طاليس گفته كه عاقل موافقت ميكند با عاقل و اما جاهل پس موافقت نميكند با عاقل و نه با جاهل چنانچه خط راست موافق ميشود با خط راست ديگر و اما خط كج پس موافق نميشود بر كج و نه بر راست.

طغرائى گفته:

وشان صدقك عند الناس كذبهم و هل يطابق معوج بمعتدل كلمه ٦٣: متن حديث :

لا غنى كالعقل و لا فقر كالجهل و لا ميراث كالادب ولا ظهير كالمشاورة.١٨١

ترجمه :

نيست هيچ غنى و توانگرى مانند عقل و نيست هيچ فقرى مانند جهل و نادانى و نيست هيچ ميراثى همچو ادب و نيست هيچ پشت و ياورى مانند مشورت كردن در كارها با اهل دانش چنان گفته شده.

به هنگام تدبير يك رأى نيك

به از صد سپاهى چه درياى ريگ

الاياعين لاترق وجودى

الاياعين لاترق وجودى

قال النبىصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ما خاب من استخار ولاندم من استشار.١٨٢

يعنى رسولخداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم فرمود: كه نوميد نشد كسي كه طلب خير از خدا كرد و پشيمان نشد كسي كه در كار مشورت كرد.

هر كه بى‏مشورت كند تدبير

غالبش بر هدف نيايد تير

بيخ بى‏مشورت كه بنشانى

برنيارد بجز پشيمانى

كلمه ٦٤

: متن حديث :

لا يترك الناس شيئاً من امر دينهم لاستصلاح دنياهم الا فتح الله عليهم بما هو اضر منه.١٨٣

ترجمه :

ترك نميكنند مردمان چيزي را از كار دينشان براى اصلاح امر دنياى خودشان مگر آنكه ميگشايد خدايتعالى برايشان چيزي را كه ضررش زيادتر باشد از آن مقدار جزئى كه فاسد ميشد از امر دنياى او اگر بكار آخرت مي پرداخت.

و اين مثل آنست كه بسيار مى‏بينيم از كسبه و تجار و بازاريان كه مشغول به معامله و سوداگرى ميشوند و نماز خود را كه اين همه تأكيد در باب محافظت آن وارد شده تأخير مياندازد و در آخر وقت نمازى به تعجيل و بسا شود بدون طمأنينه بجا مي آورند و گاه ميشود كه نماز از ايشان فوت شود و مسلم است كه افساد امر آخرت ضررش زيادتر است از ضرر دنيا.

كلمه ٦٥

متن حديث :

لا يستقيم قضآء الحوايج الا بثلاث: باستصغارها لتعظم و باستكتامها لتظهر و بتعجيلها لتهنأ.١٨٤

ترجمه :

استقامت پيدا نميكند قضاء حوائج محتاجين مگر به سه چيز:

اول به كوچك شمردن آن حاجت تا بزرگ شود چه آنكه كسي كه به اين مرتبه از علو همت رسيد كه حاجتها را كوچك بشمرد معروف بسماحت و كبر نفس ميشود لاجرم عطايش بزرگ و مشهور ميشود بخلاف آنكه اگر بزرگ شمارد و منت بگذارد فان من عدد نعمه محق كرمه‏١٨٥ يعنى كسيكه در مقام منت گذاردن بشمرد احسان و نعم خود را هر آينه باطل و نابود ميگراند كرم خود را.

دوم آنكه پنهان كند آن حاجت را كه برآورده و عطائى را كه نموده، تا ظاهر شود چه آنكه حقتعالى جميل افعال بندگان را ظاهر ميفرمايد چنانچه در دعاى اهلبيت است يا من اظهر الجميل وستر القبيح يعنى اى آن كسيكه ظاهر گردانيد عمل نيك بندگان را و پنهان كرد كار زشت ايشان را.

سوم آنكه بشتابد در قضاى حاجات تا گوارا شود بر طالبان چنانچه گفته‏اند: و خير الخير ما كان عاجله يعنى بهترين نيكيها كه در حق كسى كنند آنست كه در آنچيزى كه ميرسانند به او تعجيل كنند.١٨٦

كلمه ٦٦

متن حديث :

لا يصدق ايمان عبد حتى يكون بما عند الله اوثق منه بما فى يده.١٨٧

ترجمه :

تصديق نميتوان كرد ايمان بنده را تا وقتى كه باشد به آنچه كه نزد خدا است استوارتر از آنچه كه در دست اوست.

حاصل آنكه ايمان يقينى وقتى است كه بنده به وعده‏هاى خدا و به آنچه در نزد او است اطمينانش زيادتر باشد از آنچه در دست دارد.١٨٨

و قال النبىصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم من احب ان يكون اغنى الناس فليكن بما فى يد الله اوثق منه بما فى يده.١٨٩

يعنى رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم فرموده كسيكه دوست دارد كه بى‏نيازترين مردم باشد بايد به آنچه كه در نزد خدا است وثوقش زيادتر باشد از آن چيزيكه در دست خود دارد.

كلمه ٦٧

متن حديث :

لا يعدم الصبور الظفر و ان طال به الزمان.١٩٠

ترجمه :

معدوم نمى‏سازد بلكه هميشه خواهد يافت شخص صبر كننده ظفر يافتن به مطلوب خود را و اگر چه طول بكشد زمان صبر.

يطالبه بگذرد اين روزگار تلخ‏تر از زهر

بالظفر بار دگر روزگار چون شكر آيد

انى رايت و للايام تجربة و قل من جد فى امر صبر و ظفر هر دو دوستان قديمند للصبر عاقبة محمودة الاثر فاستصحب الصبر الا فاز بر اثر صبر نوبت ظفر آيد حكما گفته‏اند: كه صبر بر دو قسم است:

صبر جسمى و آن تحمل مشتقها بقدر قوه بدنيه مثل صبر بر راه رفتن و حمل چيز سنگين و صبر بر مرض و تحمل مشقت ضرب و قطع و اين چندان فضيلتى ندارد.

قسم دوم صبر نفس است كه بر آن فضيلت تعلق ميگيرد و آن بر دو نوع است:

اول صبر از مشتهيات خود و آنرا عفت گويند دوم صبر بر تحمل مكروه يا محبوب و مختلف ميشود اسم آن بحسب مقامات آن پس اگر در مقام نزول مصيبت باشد آنرا صبر گويند، و مقابل آن جزع و هلع است، و اگر در مقام حرب باشد آنرا شجاعت گويند كه ضدش جبن است، و اگر در مقام غضب باشد آنرا حلم گويند و مقابلش استشاطه‏١٩١ است، و اگر صبر از فضول عيش باشد آنرا قناعت و زهد گويند و در مقابل آن حرص و شره است، الى غير ذلك.

و لهذا آيات و اخبار در فضيلت صبر زياده از حد احصا وارد شده.

قال رسول اللهصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم بالصبر يتوقع الفرج و من يدمن قرع الباب يلج.١٩٢

يعنى رسولخداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم فرمود كه صبر انتظار فرج است و كسى كه پيوسته بكوبد درى را آخرالأمر در آنجا داخل ميشود.

و قال اميرالمؤمنينعليه‌السلام من ركب مطية الصبر اهتدى الى ميدان النصر.١٩٣

علىعليه‌السلام فرموده: كه كسى سوار شود بر شتر صبر و شكيبائى راه مييابد به ميدان نصرت و يارى.

كلمه ٦٨

متن حديث :

لسان العاقل وراء قلبه و قلب الاحمق وراء لسانه.١٩٤

ترجمه :

زبان خردمند در پس دل او است يعنى عاقل اول تأمل نمايد در كلامى كه ميخواهد بگويد و آنرا به سنجد و نيك و بد آنرا ملاحظه نمايد بعد از آن اظهار كند و لكن احمق به عكس است دلش در پس زبانش است اول ظاهر سازد قول خود را و بعد از آن تأمل نمايد.

و به همين معنى است قول آن حضرت قلب الاحمق فى فيه و لسان العاقل فى قلبه.١٩٥

دل احمق در دهانش است و زبان عاقل در دلش حاصل آنكه:

سخندان پرورده پير كهن

مزن بى‏تأمل بگفتار دم

بينديش وانگه برآور نفس

بينديشد آنگه بگويد سخن

نكو گوى اگر دير گوئى

كه گويند بس و نيز آن

حضرت فرموده: اللسان سبع ان خلى عنه عقر.١٩٦

زبان درنده ايست كه اگر بحال خودش گذاشته شود مثل درندگان بگيرد و بگزد.

زبان بسيار سر بر باد داده است زبان ما را عدوى خانه زاد است

كلمه ٦٩

متن حديث :

لكل امرى‏ء فى ماله شريكان الوارث و الحادث.١٩٧

ترجمه :

از براى هر شخصى در مال او دو شريك است يكى وارث كه مال را ميبرد و ديگرى حوادث روزگار كه مفنى مال است پس آدم عاقل آنست كه پيش از آنكه شركاء او اموال او را ببرند براى آخرت خود كارى كند.

برگ عيشى بگور خويش فرست

معشر كس نيارد ز پس تو پيش فرست

خذمن تراثك ما استطعت فانما لم يقض حق المال الا شركاؤك الايام والوارث نظروا الزمان يعيث‏١٩٨ فيه فعاثوا(١٩٩) و هم از كلمات مبارك آن حضرت است:

بشر مال البخيل بحادث او وارث.٢٠٠

پس اى عزيز ارجمند هرگز بمال دنيا دل مبند. و بدانكه مال از بهر آسايش عمر است نه عمر از بهر گرد كردن مال چنانچه عاقلى را پرسيدند كه نيكبخت كيست و بدبخت چيست گفت نيكبخت آنكه خورد و كشت و بدبخت آنكه مرد و هشت حضرت موسىعليه‌السلام قارون را نصيحت كرد كه احسن كما احسن الله اليك.٢٠١ نشنيد و عاقبتش شنيدى كه از اندوخته بدو چه رسيدى.

كسى نيك بيند بهر دو سراى

كه نيكى رساند بخلق خداى

كرامت جوانمردى و نان دهى است

مقالات بيهوده طبل تهى است

چه مردان ببر رنج و راحت رسان

مخنث خورد دست رنج كسان

زنعمت نهادن بلندى مجوى

كه ناخوش كند آب استاده بوى

ندانست قارون دنيا پرست

كه گنج سلامت بكنج اندر است

كلمه ٧٠

متن حديث :

لكل مقبل ادبار و ما ادبر فكان لم يكن.٢٠٢

ترجمه :

از براى هر اقبال كننده‏اى ادبار است و آنچه پشت كرد و رفت گوئيا هرگز نبوده.

پس عاقل بايد به اقبال دنيا مغرور نشود و در همان حين مهياى ادبار و پشت كردن او باشد.

قال الشاعر:

ما طار طير و ارتفع الا كمن طار وقع‏٢٠٣ و كان الحسن بن على عليه‌السلام كثيراً ما يتمثل

يا اهل لذات دنيا لابقاء لها منه بر جهان دل كه بيگانه‏ايست نه لايق بود عيش با دلبرى بر مرد هشيار دنيا خس است ان اغتراراً بظل زايل حمق‏٢٠٤ چه مطرب كه هر روز در خانه‏ايست كه هر بامدادش بود شوهرى كه هر مدتى جاى ديگر كس است

كلمه ٧١

متن حديث :

ما احسن تواضع الاغنياء للفقراء لما عندالله و احسن منه تيه الفقراء على الاغنياء اتكالاً على الله سبحانه.٢٠٥

ترجمه :

چه نيك است فروتنى كردن توانگران براى فقراء و بيچارگان بجهت آن ثوابى كه در مقابل آن تواضع است نزد خداوند منان و بهتر از اين فقيران است بر توانگران بجهت اعتماد كردن بر خداوند رحمن.

تواضع ز گردن فرازان نكو است

گدا گر تواضع كند خوى است

بزرگان نكردند در خود نگاه

خدابينى از خويشتن بين مخواه

بلندى چو خواهى تواضع گزين

كه آن بام را نيست سلم‏٢٠٦ جز اين

ندانم كجا ديدم اندر كتاب كه خضر از حضرت اميرالمؤمنين صلوات الله عليه پرسيد كه بهترين اعمال چيست فرمود بذل اغنياء بر فقراء بجهت رضاى خدايتعالى پس فرمود و از آن بهتر ناز و تكبر فقراء است بر اغنياء از راه اعتماد و وثوق بخدا، جناب خضر گفت اين كلامى است كه بايد به نور بر صفحه رخسار حور نوشت.٢٠٧

آورده‏اند كه حاتم طائى را گفتند از خود بلند همت‏تر در جهان ديده‏اى گفت بلى روزى چهل شتر قربانى كرده بودم و امرائى از هر خيلى به مهمانى خوانده به گوشه صحرائى بيرون رفتم خاركشى را ديدم كه پشته خارى فراهم آورده و آهنگ شهر كرده گفتم اى پير چرا به مهمانى حاتم نروى كه خلقى بر سماط او گرد آمده‏اند گفت:

هر كه نان از عمل خويش خورد

منت حاتم طائى نبرد

پس انصاف دادم و او را به همت و جوانمردى از خود برتر خواندم.

كلمه ٧٢

متن حديث :

ما اضمر احد شيئاً الا ظهر فى فلتاب لسانه و صفحات وجهه‏.٢٠٨

ترجمه :

در دل نميگيرد هيچكس چيزى را مگر آنكه ظاهر ميشود در گفتارهاى زبان كه بى‏انديشه و تفكر از او صادر شود در وقت غفلت او و در صفحه‏هاى رخسار او چه وجود لسانى و وجهى مظهر وجود ذهنى است و اين مطلب مطابق تجربه است. شاعر عرب گفته:

تخبرنى العينان ما القلب كاتم گر نهاندارد كسى سرى توان در يافتن و ما جن بالبغضاء و النظر الشزر در كنار روى آنكس يا در اثناى زبان

كلمه ٧٣

متن حديث :

ما آكثر العبر و اقل الاعتبار.٢٠٩

ترجمه :

چه بسيار است مواضع عبرت و پند و اندك است عبرت گرفتن از آن.

كاخ جهان پر است ز ذكر گذشتگان

لكن كسيكه گوش كند اين ندا كم است

قال رسول اللهصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم : اغفل الناس من لم يتعظ بتغير الدنيا من حال الى حال.٢١٠

يعنى رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم فرمود: كه غافلترين مردم كسى است كه پند نگيرد بسبب تغير دنيا از حالى بحالى.٢١١

كه را دانى از خسروان عجم

كه بر تخت و ملكش نيامد زوال

كرا جاودان ماندن اميد هست

زعهد فريدون ضحاك و جم

نماند مگر ملك ايزد تعال

كه كس را نبينى كه جاويد هست

نقل است كه چون مرده را از منزلش حركت ميدهند به قبرستان ببرند رو به اهل و عيال خود ميكند و ميگويد: يا اهلى اولادى لا تلعب بكم الدنيا كما لعبت بى يعنى اى اهل و اولاد من دنيا شما را فريب ندهد چنانكه مرا فريب داد.

چه ما را بغفلت بشد روزگار

تو بارى دمى چند فرصت شمار

١٤٧) نهج البلاغه ص ١٢٤٤ حكمت ٣٢٦.

١٤٨) بحار ٨٤/٢٣٧ با كمى تفاوت.

١٤٩) يعنى با عفاف و كفاف و قناعت، خود را از اينكه صبح و شام در خانه امير و وزير برويم راحت كرديم و نوميدى از مرم را كليد رستگارى قرار داديم.

١٥٠) نهج البلاغه ص ١١٢٦ حكمت ٨٧.

١٥١) سوره ٣٩ آيه ٥٣.

١٥٢) سوره ٧ آيه ٩٩.

١٥٣) نهج البلاغه ص ١١١٥ حكمت ٦٣.

١٥٤) يعنى مرگ از سؤال و درخواست از لئيمان شيرين‏تر است.

قال عليه السلام: اذل الناس معتذر الى الئيم.شرح نهج البلاغه ٢٠/٣٠٤ حكمت ٤٧٩ يعنى خوارترين مردم كسى است كه از شخص لئيمى عذرخواهى كند.

١٥٥) نهج البلاغه ص ١١٨٣ حكمت ٢٠٨.

١٥٦) روت ام هانى بنت ابى‏طالب عليه‌السلام عن النبى صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم انه قال: ياتى على الناس زمان اذا سمعت باسم الرجل خير من ان تلقاه فاذا القيته خير من ان تجربه و لو جربته اظهر لك احوالاً دينهم دراهمهم و همتهم بطونهم و قبلتهم نساؤهم يزكعون للرغيف و يسجدون للدرهم حيارى سكارى لا مسلمين و لا نصارى بحار الانوار ج ٧٤ ص ١٩٦.

١٥٧) هيچ كسى را تا نيازمائى ستايش مكن و نيز بدون آزمودن كسى را نكوهش مكن.

١٥٨) نهج البلاغه ص ١١٥٣ حكمت ١٣٥.

١٥٩) نهج البلاغه ص ١١١٣ حكمت ٥٤.

١٦٠) جمله اول در شرح غررالحكم ٤/٤٧٤ و جمله دوم با كمى تفاوت در ٥/٤٥١ مى‏باشد.

١٦١)يعنى بجهت چه ميافكنى خود را در لجه دريا و مى‏نشينى بر آن و حال آنكه كفايت ميكند تو را از آن مكيدن آب اندكى همانا سلطنت قناعت خوف و ترسى نيست براى آن و احتياج ندارد بانصار و نگاهدارنده، آيا اميد دارى باقى ماندن دردار دنيا را كه ابداً ثبات و دوامى ندارد و مثل سايه ميماند پس آيا شنيده كه سايه ثابت بماند و از جاى خود منتقل نشود.

١٦٢) كنزالفوائد ص ٥٨.

١٦٣) نهج البلاغه ص ١١٢٢ حكمت ٧٨.

١٦٤) غرر الحكم چاپ نجف ص ٢٣٥ و در اين حديث (مايحسنه) دارد.

١٦٥) قال عليه السلام: قبيح بذى العقل ان يكون بهيمة و قد امكنه ان يكون انساناً و ان يكون انساناً و قد امكنه ان يكون ملكاً و ان يرضى لنفسه بقنيه معارة و حياة و له ان يتخذ مخلدة و حياة مؤبدة.

شرح نهح البلاغه ٢٠/٣٠٦ حكمت ٥٠٨.

ترجمه: براى عاقل زشت است كه حيوان باشد با اينكه مى‏تواند انسان باشد؛ و يا انسان باشد حال آنكه مى‏تواند فرشته باشد و يا راضى شود براى خود به زندگى موقت و عاريت در صورتى كه مى‏تواند زندگى جاويدان داشته باشد.

١٦٦) نهج البلاغه ص ١٢٧٨ حكمت ٤٠٤.

١٦٧) بحار ٧٧/١١٥ و ١١٦ و نهج البلاغه ص ٢٠٨.

١٦٨) قال عليه السلام: عليك بمجالسة اصحاب التجارب فانها تقوم عليهم باغلى الغلاء و تأخذها منهم بارخص الرخص.

شرح نهج البلاغه ٢٠/٤٣٥.

يعنى نتائيج تجربت آنان بسيار گران بدست آمده و تو نيك ارزان مى‏ستانى (شعرانى).

١٦٩) نهج البلاغه ص ١١٦٨ حكمت ١٦٢.

١٧٠) قال عليه السلام: ينبغى للعاقل ان يتذكر عند حلاوة الغذاء مرارة الدواء شرح نهج البلاغه ٢٠/٢٧٢ حكمت ١٤٩.

يعنى سزاوار است عاقل را كه نزد شيرينى غذاء تلخى دوا را هم ياد آورد.

قال عليه السلام: من كان همته ما يدخل جوفه كانت قيمته ما يخرج منه. شرح نهج البلاغه ٢٠/٣١٩ ترجمه: كسى كه همش همان است كه مى‏خورد ارزش او همان است كه از او خارج مى‏شود.

١٧١) ترجمه: خطاب به گربه مى‏گويد: مى‏خواستى جوجه پرندگان را بخورى و روزگار تو را مظلومانه نخورد.

اى كه جوجه‏هاى لذيذ از هستى ساقطت كرد و اى بر تو چرا به غده‏هاى اضافى قناعت نكردى.

چه بسا لقمه‏هايى كه وارد معده آدم طماع شد و روح او را از كالبدش خارج ساخت.

١٧٢) بحار ج ٧٨ ص ٤٥.

١٧٣) نهج البلاغه ص ١٠٨٨.

١٧٤) فنته آنجا است كه حق و باطل روشن نباشند يا هر دو فرقه باطل باشند.

١٧٥) نهج البلاغه ص ١١١٦ حكمت ٦٧.

١٧٦) نهج البلاغه ص ١١١٥ حكمت ٦٤.

١٧٧) سفينة البحار ١/٥٨٥.

يعنى سائل را رد نكنيد اگر چه به نصف خرما باشد.

١٧٨) -

١٧٩) نهج البلاغه ص ١٢٢٨ حكمت ٢٨٥.

١٨٠) بحار الانوار ٧٤/١٩٢.

قال عليه السلام:اياك و صاحب البوس فانه كالسيف المسلول يروق منظره و يقبح اثره.

شرح نهج البلاغه ٢٠/٢٧٣ حكمت ١٥٧ با كمى تفاوت.

ترجمه: از همنشين بد بپرهيز كه مثل شمشير خوش منظر و بد اثر است.

قال عليه السلام: الصاحب كالرفعة الثوب فاتخذه مشاكلاً.

شرح نهج البلاغه ٢٠/٣٠٩ حكمت ٥٤٠.

ترجمه: دوست و مصاحب مانند وصله لباس است پس همرنگ و مناسب اختيار كن.

١٨١) نهج البلاغه ص ١١١٢ حكمت ٥١.

١٨٢) بحار ٩١/٢٢٥ و تحف العقول ١٤٧. در اين دو كتاب (ماحار) به جاى (ماخاب) است.

١٨٣) نهج البلاغه ص ١١٣٥ حكمت ١٠٣.

١٨٤) نهج البلاغه ص ١١٣١ حكمت ٩٧.

١٨٥) شرح غررالحكم ٥/١٩٧.

قال عليه السلام: سيان من صنع السائل و من و من منع السائل و ضن.

ترجمه: كسى كه به سائل كمك كند و منت گذارد با كسى كه بخل ورزد و كمك نكند مساوى است.

قال عليه السلام: لا تطلبن الى احد حاجة ليلاً فان الحياء فى العينين.

شرح نهج‏البلاغه ٢٠/٣٢٠ حكمت ٦٦٨ ترجمه: از هيچ كس در شب حاجت مخواه زيرا حيا در چشم است.

١٨٦) ابن ابى الحديد در كلمات قصار اميرالمؤمنينعليه‌السلام آورده كه آنحضرت فرمود در وقتى من و عباس و عمر مذاكره ميكرديم در بيان احسان و نيكى كردن من گفتم كه بهتر آن پنهان كردن آنست عباس گفت: بهتر آن كوچك شمردن آنست، عمر گفت تعجيل در آنست در اين هنگام رسولخداى(ص) وارد شد بر ما و از گفتگوى ما پرسيد ما بيان كرديم كلمات خود را فرمود بهترش آنست كه اين هر سه در آن جمع باشد.

١٨٧) نهج البلاغه ص ١٢٣٤ حكمت ٣٠٢.

١٨٨) يا آنكه معنى چنين باشد: راست و درست نخواهد بود ايمان عبد تا آنكه بوده باشد اعتقادش به آنچه كه در نزد حقتعالى است بيشتر از آنچه كه در دست خودش است.

١٨٩) بحار الانوار ٧٧/١٢٤.

١٩٠) نهج البلاغه ص ١١٦٣ حكمت ١٤٥.

١٩١) از خشم برافروختن.

١٩٢) بحارالانوار ٧١/٩٦.

١٩٣) كنزالفوائد ص ٥٨ با كمى تفاوت.

١٩٤) نهج البلاغه ص ١١٠٦ حكمت ٢٩.

١٩٥) نهج البلاغه ص ١١٠٦.

١٩٦) نهج البلاغه ص ١١١٤ حكمت ٥٧.

١٩٧) نهج البلاغه ص ١٢٤٥ حكمت ٣٢٩.

١٩٨) يعنى تباهى مى‏رسانند در آن.

١٩٩) از مال خود آنچه مى‏توانى برگير و استفاده كن زيرا روزگار و وارثان شريكان تو هستند. حق مال و ثروت را كسانى ادا كرده‏اند كه وقتى مى‏بينند روزگار مال آنان را از بين مى‏برد خود آنها (در راه خير) مال را خرج مى‏كنند.

٢٠٠) شرح صد كلمه ابن ميثم ص ٩٣.

٢٠١) سوره ٢٨ آيه ٧٧.

٢٠٢) نهج البلاغه ص ١١٦٣ حكمت ١٤٣.

٢٠٣) هيچ پرنده‏اى پرواز نكرد و بالا نرفت جز آنكه همانگونه كه بالا رفته بود پائين آمد.

٢٠٤) حياة الحسن ١/٣٠٦.

ترجمه: اى اهل خوش‏هاى دنيايى كه بقا و دوام ندارد مغرور شدن به سايه‏اى كه پايدار نيست از حماقت و نادانى است.

٢٠٥) نهج البلاغه ص ١٢٧٧ حكمت ٣٩٨.

٢٠٦) سلم نردبان‏

٢٠٧) بحارالانوار ٣٩/١٣٣ با كمى تفاوت.

٢٠٨) نهج البلاغه ص ١٠٩٨ حكمت ٢٥.

٢٠٩) نهج‏البلاغه ص ١٢٢٩ حكمت ٢٨٩.

٢١٠) بحار ٧١/٣٢٤.

٢١١) قال: كفى ما مضى مخبراً مما يجيى‏ء و كفى عبراً الذوى الاباب ما جربوا.

شرح نهج البلاغه ٢٠/٢٧٣ حكمت ١٦٣.

ترجمه: گذشته‏ها براى اخبار از آينده‏ها كافى است و خردمندان را آنچه تجربه كرده‏اند براى عبرت كافى است.

كلمه ٧٤

متن حديث :

ما عال من اقتصد.٢١٢

ترجمه :

فقير و درويش نگشت كسيكه در مخارج خود ميانه روى كرد و بقدر حاجت متعارف بيشتر صرف نكرد چه آنكه اين مقدار را كه شرط حيات او است حقتعالى متكفل شده از براى او در مدت بقاء او لاجرم به او مى‏رسد و خداوند حميد در قرآن مجيد پيغمبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم را نيز امر به حد وسط فرمود: فى قوله: ولا تجعل يدك مغلولة الى غنقك ولا تبسطها كل البسط فتقعد ملوماً محسوراً.٢١٣

يعنى و مگردان دست خود را بسته شده بگردن خود و مگشا آنرا تمام گشادن پس بنشينى نكوهيده با حسرت.

و هم در حق عباد مؤمنين فرموده: والذين اذا انفقوا لم يسرفوا و لم يقتروا و كان بين ذلك قواماً.٢١٤

و آنانكه هر گاه نفقه كنند اسراف نكنند و تنگ نگيرند و باشد انفاق ايشان ما بين اسراف و تنگ‏گيرى بحد اعتدال.٢١٥

كلمه ٧٥

متن حديث :

ما قال الناس لشى‏ء طوبى له الا و قد خبأ له الدهر يوم سوء.٢١٦

ترجمه :

نگفتند مردمان براى چيزى اين كه را خوشا بحال او مگر آنكه پنهان كرد روزگار غدار از براى او روز بد را كه ضرر رسانيد به او در آخر كار.

و اين مطلب موافق تجربه و عيان است و محتاج به بيان نيست.

قال النبىصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ما امتلات‏دار حبرة الا امتلات عبرة و ما كانت فرحة الا يتبعها ترحة.٢١٧

يعنى رسولخداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم فرمود كه پر نشد خانه‏اى از سرور مگر آنكه پر شد از باريدن اشك و نميباشد سرورى مگر آنكه دنبال او خواهد بود حزنى.

هرگز بباغ دهر گياهى وفا نكرد

هرگز ز دست چرخ خدنگى خطا نكرد

خياط روزگار ببالاى هيچكس

پيراهنى ندوخت كه آخر قبا نكرد