ادب حضور (ترجمه فلاح السائل)

ادب حضور (ترجمه فلاح السائل)0%

ادب حضور (ترجمه فلاح السائل) نویسنده:
گروه: ادعیه و زیارات

ادب حضور (ترجمه فلاح السائل)

این کتاب در موسسه الحسنین علیهما السلام تصحیح و مقابله شده است.

نویسنده: سید بن طاووس
گروه: مشاهدات: 41943
دانلود: 6648

توضیحات:

ادب حضور (ترجمه فلاح السائل)
جستجو درون كتاب
  • شروع
  • قبلی
  • 190 /
  • بعدی
  • پایان
  •  
  • دانلود HTML
  • دانلود Word
  • دانلود PDF
  • مشاهدات: 41943 / دانلود: 6648
اندازه اندازه اندازه
ادب حضور (ترجمه فلاح السائل)

ادب حضور (ترجمه فلاح السائل)

نویسنده:
فارسی

این کتاب در موسسه الحسنین علیهما السلام تصحیح و مقابله شده است.

معناى تكبير

امّا درباره‏ى معناىأَللَّهُ اَكْبَر در روايت آمده كه مردى در محضر امام صادق(عليه‌السلام) گفت: أَللَّهُ اَكْبَر ، حضرت فرمود: خداوند از چه چيز بزرگتر است؟ آن مرد گفت: از هر چيز. امام صادق(عليه‌السلام) فرمود: خدا را محدود نمودى. آن مرد گفت: چگونه بگويم؟ حضرت فرمود: بگو خداوند بزرگتر از آن است كه توصيف شود.

علّت اينكه حضرت(عليه‌السلام) فرمود: خدا را محدود نمودى، آن است كه وقتى خداوند - جلّ جلاله - با اشياء مقايسه شود و در حالى كه همه اشياءِ غير او مُحْدَث و پديدْ آمده هستند، و هر پديد آمده‏اى محدود است، مسلّما هركس به اين صورت معتقد باشد و خداوند را در رديف و بزرگتر از آنها بداند، خداوند - جلّ جلاله - را محدود قرار داده است.

و علّت اينكه حضرت(عليه‌السلام) فرمود: خداوند بزرگتر از آن است كه توصيف شود. آن است كه على التّحقيق صفات خداوند - جلّ جلاله - بر او احاطه ندارند، بلكه تنها به خاطر ضيق عبارت بر اهل توفيق و تصديق، خداوند - جلّ جلاله - و رسولش(عليه‌السلام) الفاظى را پيرامون توصيف جلال الهى به اندازه‏ى قصور [يا: تصوّر] دانشِ بندگان به آنان آموخته‏اند تا هنگامى كه مى‏خواهند خدا را توصيف كنند بر زبان جارى سازند.

مقصود از عبادت بودن تكبير و معناى به قصد عبادت گفتن تكبير اين است كه: خداوند - جلّ جلاله - در قلب عقلت، به همان اندازه‏اى كه خدا از شناخت ذات و صفات كاملش به تو عنايت فرموده، عظمت داشته باشد، و مقصودت از اين اعتقادى كه به عظمت خداوند دارى، و ازاللَّه اكبر گفتن، تنها عبادت او باشد از آن جهت كه او زيبنده‏ى عبادت است.

مقصود از صدق در گفتن تكبير

و مقصودم از صدق در گفتن تكبير آن است كه كردارت با گفتارت موافق باشد، به گونه‏اى كه هنگام گفتن آن باطنت با ظاهرت - در اينكه ادّعا مى‏كنى چيزى بزرگتر از خداوندى جلّ جلاله در قلب و عقل و نَفْس و نيّتم وجود ندارد، و هيچ چيز نزدم از او عزيزتر نيست - باهم موافق باشند، و هيچ چيز در آن حال تو را به خود مشغول نسازد، چنانكه خداوند - جلّ جلاله - با بيان صريح قرآن مبين در تهديد كسانى كه ديگرى را بر خدا مقدّم مى‏دارند، مى‏فرمايد:

قُلْ: إِنْ كانَ آباؤُكُمْ وَ أَبْنآؤُكُمْ وَ إِخْوانُكُمْ وَ أَزْواجُكُمْ وَ عَشيرَتُكُمْ وَ أَمْوالٌ اقْتَرَفْتُمُوها وَ تِجارَةٌ تَخْشَوْنَ كَسادَها وَ مَساكِنُ تَرْضَوْنَها، أَحَبَّ إِلَيْكُمْ مِنَ اللَّهِ وَ رَسُولِهِ وَ جِهادٍ فى سَبيلِهِ، فَتَرَبَّصُوا، حَتّى يَأْتِىَ اللَّهُ بِأَمْرِهِ، وَاللَّهُ لايَهْدِى الْقَوْمَ الفاسِقينَ.١٤٤

- بگو: اگر پدران و پسران و برادران و همسران و بستگان و تبارتان و اموالى كه بدست آورده‏ايد، و تجارتى كه بيم كساد و بى‏رواجى آن را داريد، و مسكنهايى كه مى‏پسنديد، در نزد شما از خدا و رسولش و جهاد در راه خدا محبوبتر است، پس منتظر بمانيد تا خداوند امر خويش را بياورد، و خداوند گروه گناهكار و فاسق را هدايت نمى‏نمايد.

بنابراين، هرگاه ديدى عقل و قلب و نَفْس تو، غير خدا را بر خداوند - جلّ جلاله - برگزيده و مقدّم مى‏دارد، بدان كه به خاطر همين گناهت، مشمول تهديد و خشم خداوند عالميان - جلّ جلاله - شده، و هدايت او شامل حال تو نشده و از فاسقين به حساب مى‏آيى.

در روايات نيز مشابه اين مطلب با توضيح بيشتر از آنچه كه در قرآن وجود دارد و مورد قبول عقل نيز هست، آمده است. چنانكه روايت شده‏امام صادق(عليه‌السلام) فرمود: هيچ كس ايمانش به خداوند خالص و ناب نمى‏گردد، تا اينكه خداوند در نزد او محبوب‏تر از خويشتن و پدر و مادر و فرزندان و فاميل و از همه مردم باشد.

و باز پيرامون اينكه با مقدّم داشتن ديگرى بر رسول خدا -صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم - ايمان حقيقى براى مردم حاصل نمى‏شود، رساتر از اين در روايت آمده است، كه پيامبر اكرم(صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ) فرمود: هيچ بنده‏اى ايمان نمى‏آورد، تا اينكه من در نزد وى، محبوبتر از خود وى باشم، و اهل‏بيتم در نزد او محبوبتر از اهل و فاميلش باشند، و فرزندانم محبوبتر از فرزندانش باشند، و وجود من محبوبتر از وجودش باشد.

بنابراين، وقتى رسول خدا -صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم - مقدّم داشتن ديگرى بر خود را، صحيح و درست نداند، چگونه با ترجيح غير بر خداوند - جلّ جلاله -، ايمان حاصل خواهد شد؟!

٣ - ذكر توجّه و گفتن وَجَّهْتُ وَجْهِىَ لِلَّذى فَطَرَ السّمواتِ وَالاَْرض...

پيرامون توجّه، در نماز در روايت آمده كه امام صادق(عليه‌السلام) فرمود: وقتى حضرت على(عليه‌السلام) براى اقامه‏ى نماز مى‏ايستاد، و وَجَّهْتُ وَجْهِىَ لِلَّذى فَطَرَ السَّموات وَالاَْرْضَ.:

(روى و تمام وجود خويش را به سوى خداوندى نمودم كه آسمانها و زمين را پديد آورد.)

مى‏فرمود، رنگ صورت مباركش دگرگون مى‏شد، به حدّى كه در چهره‏اش نمايان مى‏گرديد.

٢ - نيز در حديث آمده كه: حضرت امام حسن بن علىّ(عليه‌السلام) هرگاه از وضوء گرفتن فارغ مى‏شد، رنگ چهره‏اش دگرگون مى‏شد.

در اين باره از آن بزرگوار پرسيده شد. فرمود: كسى كه مى‏خواهد بر خداوندِ صاحبِ عرش - جلّ و عزّ - وارد شود، شايسته است كه رنگش دگرگون شود.

٣ - همچنين روايت شده كه مولايمان امام صادق(عليه‌السلام) فرمود: هنگامى كه وقت نماز مى‏رسيد، پوست بدن علىّ بن الحسين(عليه‌السلام) مى‏لرزيد، و رنگش زرد مى‏شد، و مانند شاخه [ويا: برگ‏] خشك درخت خرما به خود مى‏لرزيد.

٤ - مشابه آنچه كه درباره‏ى مولايمان علىّ(عليه‌السلام) در هنگام گفتن لفظوَجَّهْتُ وَجْهِىَ نقل نموديم، درباره مولايمان امام زين العابدين(عليه‌السلام) نيز روايت شده است.

٥ - همچنين اين دو بزرگوار هنگامى كه شروع به خواندن دعاىِ توجّه مى‏نمودند، رنگشان زرد گشته، و خوف از خداوند - جلّ جلاله - بر آنان نمايان مى‏شده، زيرا به شكوه و هيبت پادشاهى كه در پيشگاهش مى‏ايستاده‏اند، معرفت و آگاهى داشته‏اند.

٦ - باز در جاى ديگران كتاب مطالبى پيرامون خوف پيامبر اكرم(صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ) و اهل بيت معصوم او(عليهم‌السلام) هنگام اداى نماز خواهد آمد١٤٥، كه يقيناً از اين جهت، از ايشان و تبعيّت نمى‏كنى و بر خلاف آنچه كه ايشان با پادشاه عالَميان معامله مى‏كرده‏اند، مى‏باشى.

حضور قلب در هنگام ورود در نماز

اكنون مى‏گويم: بر ما همگى واجب است، به خاطر هيبت و احترامى كه خداوند - جلّ جلاله - ذاتاً مستحقّ آن است از او بيم داشته باشيم، ولى چنان غافليم كه نه تنها از او بيم نداريم، بلكه به جهت پيروى از خوف معصومين(عليهم‌السلام) كه مقتدا و الگوى ما در عبادات الهى هستند، از خدا نمى‏هراسيم، و همچنين به خاطر مخالفتهاى پى‏درپى خود با خواسته‏هاى او و كوچك شمردن امر و نهى و حبّ و قرب و مناجات مقدّسش نيز از او بيم نداريم. و اين نادانى بزرگى به معبود است كه به جهل منكران و كافران نزديك است.

بنابراين، شايسته است كه بنده هنگام گفتنِوَجَّهْتُ وَجْهِىَ لِلَّذى فَطَرَ السَّمواتِ وَالاْرْضَ : تحقيقاً توجّه كند كه در محضر حضرت حقّ است، و اينكه مقصود خداوند - جلّ جلاله - و رسولش(صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ) از گفتنوَجَّهْتُ وَجْهِىَ ... اين نيست كه: تنها صورتم را براى خداوندى كه آسمانها و زمين را پديد آورد، رو به قبله نموده‏ام؛ بلكه منظور اين است كه صورتِ قلب و عقل خويش را از منحرف شدن و توجّه به غير او - جلّ جلاله - از تمام امور خوشايند و ناخوشايند، به سوى خداوندى نمودم كه آسمانها و زمين را پديد آورد.

به بعضى از عارفان گفته شد: چه نيكو با صورت ظاهر در نماز اقبال و توجّه دارى؟ فرمود: اگر صورت ظاهرم منحرف نشود، صورتِ دلم بسيار منحرف مى‏شود.

بنابراين، وقتى صورتِ قلب بكلّى به خداوند - جلّ جلاله - اقبال و توجّه داشته باشد، اعضا و جوارح نيز بر اساس هدفى كه براى آن آفريده شده‏اند يعنى عبادت و پرستش حضرت حقّ، بر خداوند - جلّ جلاله - توجّه مى‏كنند، زيرا رابطه آنها با قلب مانند فرمانروا و رعيّت است.

اختلاف حالات نمازگزاران در هنگام دخول در نماز

١ - اگر نمازگزار با اين حالت وارد نماز شود، همانند كسانى كه به خدا توجّه دارند وارد نماز شده است، و اگر اين حالت تا پايان نماز استمرار داشته باشد، به آمال و آرزوى خويش نايل و كامياب خواهد شد.

٢ - اگر نمازگزار در حالى كه مولاى او وى را مشاهده مى‏كند، بلغزد و از او روى برگرداند، حالش بسان حال لغزش كنندگان خواهد بود كه هنگام گام برداشتن در مسير، گاهى افتاده و گاهى مى‏ايستند، و چه بسا همين لغزش، دنيا و آخرت وى را تباه نموده و به واسطه‏ى آن، اقبال و توجّه به پروردگارش - جلّ جلاله - و خشنودى او از دستش برود.

٣ - اگر نمازگزار در حال گفتنوَجَّهْتُ وَجْهِىَ لِلَّذى

فَطَرَ السَّمواتِ وَالاَْرْضَ از هيبت قرار گرفتن در محضر حضرت حقّ و رعايت حُرمت او كه واجب است، غفلت داشته باشد و يا خود را به غفلت بزند، در اين گفتارش كه مى‏گويد: با تمام وجود به خداوندى كه آسمانها و زمين را پديد آورده، توجّه نموده و روى آورده‏ام. دروغگو بوده، و نمازش را با خيانت و دروغ و بهتان آغاز نموده است. و حال كسى كه آغاز نمازش تصريح به دروغ و باطل و دشمنى باشد، چگونه خواهد بود؟ آيا مستحقّ ذلّت و خوارى نخواهد بود؟!

٤ - اگر نمازگزار در حال قيام براى انجام نماز و وارد شدن در آن صفت شخص تنبل و كسى را داشته باشد كه نماز را بر خود سنگين مى‏داند، لازم است حال كسانى را كه با حالت كسالت و تنبلى به نماز مى‏ايستند در صريح قرآن بنگرد،١٤٦ و با خود بيانديشد كه اگر پيش از حضور در اين نماز، دوستى يا برخى از ياوران پادشاه، كه محبوب اوست بر او وارد مى‏شدند، چگونه براى احترام آنان بپا مى‏خواست و بدون احساس تنبلى و سنگينى بر آنان و توجّه مى‏نمود، و لازم است بداند كه خداوند - جلّ جلاله - محقّقاً در نزد او از بندگانش پست‏تر است. و چه خطر هولناكى!

٤ - آداب ستايش و ثناى پروردگار

در خطبه‏ى كتاب گذشت كه: ستايش و تمجيد از وظايف كسانى است كه ميان خود و خداوند - جلّ جلاله - از تمام خيانتها و گناهان رسته باشد، و امّا كسى كه امر واجب مهمّى كه وقتش تنگ شده بر گردن اوست، بايد ابتدا چيزى را كه مهمّ‏تر است انجام دهد و بعد چيز مهمّ‏تر در مرحله‏ى بعد و... و مهمّ‏ترين واجب بر او پيش از وارد شدن در نماز و ستايش و تمجيد پروردگار، توبه نمودن و بجا آوردنِ واجبات عينىِ متعيّن بر اوست، خواه واجبات قلبى باشند و يا بدنى و يا مالى و يا مربوط به اعمال ديگر.

١ - از جمله آدابى كه انسان بايد هنگام ستايش و ثناى الهى رعايت كند، آن است كه:

١ - لذّت و تعلّق خاطرش به ستايش خداوند - جلّ و جلاله - و تمجيد و ثناى و سپاسگزارى از او نزد او لذّت بخش‏تر و محبوبتر از ستودن و مدح و ثناى تمام بندگانى باشد كه در نزد او عزيز هستند و نيز از مدح و ستايش تمام اهل دنيا براى او در تمام امور باشد. و اين ترجيح در محبّت مدح و ستايش خداوند - جلّ جلاله - و شكر و سپاسگزارى از او بايد به اندازه‏ى تفاوتى باشد كه او - جلّ جلاله - در جلال و عظمت و حقّ اِنْعام و بخشش با بندگانش دارد.

٢ - اگر بنده از بجا آوردن حقّ اين مقام عاجز و ناتوان باشد، حدّاقل بايد محبّت مدح و ستايش و شكر و سپاسگزارى از خداوند - جّل جلاله - در دلش، از مدح و ثناى اهل اِنْعام از خلايق، يا شكر و سپاس از پادشاهان اسلامى ترجيح داشته باشد.

٣ - امّا اگر حال بنده از اين مقام نيز ناقص باشد، و در مدح و ثناى خداوند - جّل جلاله - و شكر و سپاسگزارى او سبحانه، از بردگان و بندگانش پست‏تر باشد، مسلّماً ستايش و تمجيد خدا را بسيار كوچك و سبك شمرده، و مستحقّ امورى خواهد بود كه وعده‏ى عذاب و تهديد الهى متضمّن آن است.

آداب در هنگام گفتن:مالِكِ يَوْمِ الدّينِ١٤٧

توجّه داشته باش كه يوم الدّين، روز حساب و عرضه بر پادشاه عالَميان و آشكار شدن باطن انسانهاست در محضر تمام كسانى كه بنده اسرار خود را از آنان پنهان مى‏كرد، لذا شايسته است كه نمازگزار در اين حال از امورى كه در روز حساب و سؤال بيم آن مى‏رود، بيم و هراس داشته باشد.

در روايت آمده كه مولايمان امام زين العابدين(عليه‌السلام)، هم او كه صاحب مقام والايى، در عبادت خداوند بود، هنگامى كهمالِكِ يَوْمِ الدّين . مى‏فرمود، مكرّر آن را قرائت مى‏نمود، تا بحدّى كه هركس آن حضرت را مى‏ديد، گمان مى‏كرد كه حضرتش نزديك است جان بسپارد.

وَ مَا الْخوْفَ مِنْهُ يَحْذَرُونَ، وَلاَ الْخَنا عَلَيْهِمْ، وَلكِنْ هَيْبَةً هِىَ ماهِيا ١٤٨ ‏ - اين بزرگواران به خاطر خوف گناه، از خدا نمى‏هراسند، و هيچ نقصى در اعمالشان، و يا سخن نامربوطى در گفتارشان نيست، بلكه به خاطر هيبت و بيم از عظمت الهى چنينند، هيبتى آنچنانى كه قابل توصيف نيست.

و خود آگاهى كه مولايمان امام زين العابدين(عليه‌السلام) الگو و مقتداى ما در امور دنيوى و اُخروى است، پس با توسّل جستن به هدايت و انوار خداوند - جلّ جلاله - سوار بر مركبهاى يقين، گام به گام از او پيروى كن، كه خداوند - جلّ جلاله - قادر است تو را به مقامات عارفان كه خود سبحانه زيبنده‏ى آن است، نايل گرداند.

٥ - آداب در هنگام گفتن: إِيّاكَ نَعْبُدُ، وَ إِيّاكَ نَسْتَعينُ

١٤٩

توجّه داشته باش كه شايسته است بنده در هنگام گفتنإِيّاكَ نَعْبُدُ . صادق باشد. و مقصودم از اين سخن آن است كه: هنگام به زبان آوردن آن مقصود عبادت خداوند - جلّ جلاله - به اميد نيل به منافع زودرس دنيوى يا ثواب ديررس اُخروى، يا دفع امورى كه در دنيا يا در روز قيامت كه مردگان به اراده‏ى خداوند سبحان زنده مى‏شوند - از آن بيم‏دارى باشد، در حقيقت نَفْس خود را عبادت نموده‏اى، و عبادتت به خاطر نَفْس خويش و براى اميال و خواسته‏ها و لذّاتت بوده، و از آن جهت كه خداوند - جلّ جلاله - شايسته عبادت است او را عبادت ننموده‏اى، لذاإِيّاكَ نَعْبُدُ گفتن تو دروغ و بهتان بوده، و تو را از نيل به كاميابى و رسيدن به سلامت و نيكبختى جلوگيرى نموده، و نامت در ديوان و دفتر دروغگويان ثبت خواهد شد، و مسلّماً با اين كار نفس خويش را در معرض هلاكت و نابودى قرار خواهى داد. آيا كلام پاك و خجسته الهى را نشنيده‏اى كه مى‏فرمايد:

إِنَّما يَفْتَرِى الْكَذِبَ الَّذينَ لايُؤْمِنُوَن .١٥٠

- تنها كسانى كه ايمان نيآورده‏اند، به دروغ به ديگران افتراء مى‏بندند.

و همچنين سزاوار است در گفتنِ وَإِيّاكَ نَسْتَعينُ نيز صادق باشى، و در دل حقيقتاً و يقيناً جز از خداوند - جلّ جلاله - يارى نجويى؛ زيرا اگر در اين حال در دل از نيرو و قدرت خويش و يا از دنيا و يا مال يا از افراد نيرومند طرفدار خويش يا از آمال و آرزوها و امور ديگر غير از اينها يارى بجويى، ولى در هنگام گفتنإِيّاكَ نَسْتَعينُ قصد كنى كه يار و ياورى جز خدا ندارى، دروغ گفته و خود را به خطر انداخته‏اى و خدا را خوار و كوچك شمرده، و به او بهتان زده‏اى، و مستحقّ عواقب كوچك شمردن مولاى خود مى‏گردى.

6 - آداب نمازگزار در دعاهاى نماز

اينك آدابى را كه بنده بايد در دعاهاى نماز مانندإِهْدِنَا الصِّراطَ الْمُسْتَقيمَ و در هر جايى از نماز كه از او خواسته شده با قلب سليم و دل پاك دعا نمايد - رعايت كند، ذكر مى‏كنيم:

بخشى از مواردى را كه تضرّع كنندگان به درگاه الهى بايد رعايت كنند، همراه با شرح آن از ديدگاه عقل و نقل، پيش از اين ذكر نموديم‏١٥١، اينك مى‏گوييم:

مبادا به خصوص در هنگام مخاطَب قرار دادن مولى و پروردگار خويش، از تهذيب نَفْس و دل خويش كوتاهى كنى؛ زيرا اگر در حال خواستن چيزى از خداوند - جلّ جلاله - حضور قلب نداشته باشى، يا غفلت داشته باشى، يا نسبت به جلالت و آن مقام كم احترامى نموده و كوچك بشمارى، حال تو مانند آن خواهد بود كه هنگام مورد خطاب قرار دادن پادشاهى از پادشاهان دنيا براى برآورده ساختن حاجتى، پشت به او نمايى. آيا نمى‏دانى كه اگر در حال سخن گفتن با پادشاهان پشت به آنها بكنى، يا به جاى اقبال و توجّه به آنان، به غفلت و كوچك شمردن آن سرگرم باشى، مستحقّ آن مى‏گردى كه در جواب اين عمل تو، تو را از حضورشان برانند، و از مهر و رحمتشان محروم گردانند؟ و چه بسا كه اگر تو را در اثر اين بى‏احترامى و اهانت به زندان بياندازند، و شكنجه و آزار بسيارت دهند، باز باورت اين خواهد بود كه گناه شكنجه‏هايى كه مى‏كشى، از توست. و خويشتن را مستحقّ مؤاخذه بر كوتاهى‏ات مى‏بينى؛ بنابراين، نكند كه احترام مالك دنيا و آخرت در نزد تو از حُرمت پادشاهانى كه يكى از بندگان او در اين دنياى حقير و فانى‏اند، كمتر باشد.

و اگر با ابتلا به اين حالت غفلت كه ذكر نموديم، اجابت دعاهايت به تأخير افتاد، گناه از توست، و خداوند - جلّ جلاله - به تو نيكى فرموده كه عقوبت آن جنايتها و گناهانت را عفو نموده است.

و مبادا به قلبت خطور كند يا با زبان بگويى - چنانكه از برخى از غافلانى كه حقيقت دين و ايمان در دلشان وارد نشده شنيده مى‏شود كه بر شيوه‏ى افزون طلبى مى‏گويند - : ما دعا مى‏كنيم و استجابت آن را به صورتى كه در قرآن ذكر شده، نمى‏بينيم. به گونه‏اى كه گويى به پندار آنان خداوند - جلّ جلاله - در استجابت دعا، خُلف وعده نموده است. كه اين كار در نزد اهل ايمان بسان كفر است.

زيرا اگر شناخت يقينى به خداوند - جلّ جلاله - داشتند، بر گفتن اين سخن اقدام نمى‏كردند كه در محضرش - كه عقل را مى‏رُبايد - بگويند كه: تو به ما وعده دادى كه دعايمان را مستجاب نمايى، ولى در اجابت آن خُلف وعده نمودى. بلكه اين سخنان به خاطر آن است كه يا آنان هنگام دعا به حضرت حقّ معرفت و شناخت ندارند، يا هنگام ايستادن در محضر خداوند - جلّ جلاله - متذكّر نيستند كه در محضر مالك دنيا و دين قرار دارند. اينان شايسته آنند كه خداوند - جلّ جلاله - از استجابت دعاهايشان روى برگرداند، و ايشان را همين بس كه او - جلّ جلاله - از مؤاخذه‏ى آنان بر غفلتها و نادانى‏هايشان عفو نموده است.

در روايت آمده كه به مولايمان امام صادق -عليه‌السلام - عرض شد: چه شده ما را كه به درگاه خداوند - جلّ جلاله - دعا مى‏كنيم، ولى دعايمان مستجاب نمى‏گردد؟ فرمود: زيرا شما نسبت به كسى كه مى‏خوانيد، آگاهى و شناخت نداريد.

٧ - ذكر آداب معنوى قرائت قرآن‏

اينك آدابى را كه بايد بنده در نمازها به صورت اجمالى در هنگام قرائت تمام آيات قرآن رعايت كند ذكر مى‏كنيم:

قابل توجّه است كه از جمله آدابى كه بايد بنده هنگام تكلّم با مولايش كه مى‏داند به او مى‏نگرد، رعايت كند اين است كه: ابتدا به مقام والاى او توجّه كند و متذكّر شود كه در محضر او قرار دارد. و نيز گوش فرا دادن به كلام او را براى خود مايه‏ى شرافت بداند و از آن احساس لذّت كند، و در برابر عظمت او مؤدّب باشد، سپس كلام مقدّس او را به نيّت نيابت از خداوند - جلّ جلاله - و اينكه گويى خداوند خود كلامش را قرائت مى‏نمايد و نيز خداوند - جلّ جلاله - به او توجّه نموده و كلام پاكش را از او مى‏شنود، تلاوت نمايد.

بنابراين، مبادا حال تو در هنگام تلاوت قرآن شريف پست‏تر از هنگامى باشد كه برخى از كتابهاى نگاشته شده را به منظور نزديكى جستن به نويسندگان آنها كه در تمام امور به آنان محتاج هستى - در حضور آنان قرائت مى‏كنى؛ زيرا خود آگاهى كه هنگام خواندن كتابى حضور نويسنده‏ى آن تمام تلاش خود را در حضور قلب بذل مى‏نمايى، و در پاكيزه ساختن زبان خويش نهايت كوشش را مى‏كنى، و با تمام باطن و حفظ نمودن نفس خويش در حركتها و سكناتت، توجّه خويش را منعطف به او و خواندن كتابش مى‏كنى، پس مبادا خداوند - جلّ جلاله - در هنگام قرائت كلامش در نزد تو كمتر از ساير نويسندگان باشد، زيرا اگر خداوند - جلّ جلاله - را پست‏تر از اين حال بشمارى، نسبت به هلاكت و استحقاق عقوبت نزديكتر خواهى بود.

در اين باره، به كسى اقتدا كن كه ادّعا مى‏كنى به انوارش هدايت يافته و از راه و روشش الگو مى‏گيرى، كه روايت شده مولايمان جعفر بن محمّد صادق(عليه‌السلام) در حال قرائت قرآن در نماز، حالت بى‏هوشى به او دست داد، وقتى به هوش آمد، از آن بزرگوار پرسيده شد: چه چيز باعث شد كه شما به اين حالت مبتلا شديد؟ حضرت فرمود (به اين مضمون) كه: پيوسته آيات قرآن را تكرار مى‏نمودم، تا اينكه به حالتى رسيدم كه گويى آن را از كسى كه نازل فرمود شفاهاً و به مكاشفه و عيان مى‏شنوم، لذا قوّه‏ى بشرى تاب مكاشفه‏ى جلال الهى را نياورد.

اى كسى كه از حقيقت اين مطلب آگاه نيستى، مبادا آن را بعيد بشمارى، يا شيطان در صحّت آنچه كه روايت نموديم، شكّ و ترديد در تو ايجاد نمايد، بلكه آن را باور كن، آيا نشنيدى كه خداوند - جلّ جلاله - مى‏فرمايد:

فَلَمّا تَجَلّى رَبُّهُ لِلْجَبَلِ، جَعَلَهُ دَكّاً، وَخَرَّ مُوسى صَعِقاً.١٥٢

- پس هنگامى كه پروردگارش به كوه تجلّى فرمود، آن را فروپاشانند، و حضرت موسى(عليه‌السلام) بيهوش به زمين افتاد.

و نيز در حديث آمده كه از حضرت صادق(عليه‌السلام) پرسيده شد: چگونه پيامبر اكرم(صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ) براى مردم نماز مى‏گزارد و قرآن قرائت مى‏فرمود، ولى دلهاى اهل ايمان خاشع و نرم نمى‏شد؟ فرمود: پيامبر اكرم -صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم - به اندازه‏اى كه حال آنان تحمّل و توان داشت قرآن را براى آنان قرائت مى‏فرمود. (البتّه ما اين حديث را به صورت مختصر ذكر نموديم.)

بخشى ديگر صفات و حالات ابرار و نيكان در هنگام تلاوت قرآن كريم نيز كه در جاى جاى اين كتاب خواهد آمد، خود هشدار كاملى براى خردمندان است.

٨ - آداب معنوى ركوع‏

شايسته است بنده هنگام گفتن تكبير ركوع، با حالت ذلّت و خاكسارى و خضوع، و حضور قلب، ركوع نموده، و نيّتش اين باشد: مقصودم از ركوع، عبادت خداوند و مالك دنيا و آخرت من است، و در حال ركوع ذلّت بندگى را در برابر كمال جلال الهى نشان دهد. چه نيكو خداوند به گوينده‏ى اين شعر الهام نموده كه:

إِذا كانَ مَنْ تَهْوى عَزيزاً، وَلَمْ تَكُنْ ذَليلاً لَهُ، فَاقْرَ السَّلامَ عَلَى الْوَصْلِ ‏ - هرگاه كسى كه دوستش مى‏دارى عزيز و سرافراز بود، و تو ذليل و خاكسار او نشدى، پس بر وصل او بدرود گوى.

آيا نمى‏بينى كه از ادب بندگان با پادشاهانِ دار نيستى و زوال اين است كه: وقتى با آنها ملاقات نموده و بر آنان روى مى‏آورند، به قصد تعظيم و اجلال آنان براى آنان ركوع مى‏كنند، و در اين حالت متذكّر مى‏شوند كه در پيشگاه آنان قرار دارند، و مقصودشان از اين كار بزرگداشت آنان مى‏باشد، پس چگونه تو براى خداوند كه به اسرار انسان آگاه است و از هر بزرگى بزرگتر است، بدون حضور قلب در پيشگاه خداوند و توجّه به او در برابر او ركوع و فروتنى مى‏كنى.١٥٣

از ديگر آدابى كه نمازگزار بايد در حال ركوع رعايت كند، آن است كه اگر در حال ركوع اين دعا را بخواند١٥٤ كه:

[أَلّلهُمَّ،]لَكَ خَشَعْتُ، وَ بِكَ آمَنْتُ، وَلَك أَسْلَمْتُ، وَ عَلَيْكَ تَوَكَّلْتُ، وَ أَنْتَ رَبّى، خَشَعَ لَكَ سَمْعى وَ بَصَرى وَ مُخّى وَ عَصَبى [وَ عِظامى‏] وَ ما أَقَلَّتْهُ قَدَماىَ، للَّهِ‏ِ رَبِّ الْعالَمينَ .

- [خداوندا،] تنها براى تو خشوع نمودم، و فقط به تو ايمان آوردم، و تنها تسليم توام، و فقط بر توكّل نمودم، و تويى پروردگارم، گوش و چشم و مغز و عصب [و استخوانها]و هر چه كه قدمهايم آنها را حمل مى‏نمايد [يعنى تمام اعضاى بدنم‏]، براى تو خشوع و فروتنى نموده است، براى خداوندى كه پروردگار عالَميان است.

توجّه داشته باشد كه در اين گفتار، صفات كسانى را ادّعا مى‏كند كه با تمام اعضاى خويش حقيقتاً و يقيناً متوجّه خداوند گرديده و تسليم و سرسپرده او گشته و بر او توكّل نموده‏اند. پس مبادا عضوى از اعضاى تو خضوع و خشوع نداشته و تسليم خداوند - جلّ جلاله - نباشد، يا در امرى از امور دنيا و دين بر خدا توكّل ننموده، و در نتيجه در اين سخن از دروغگويان باشى، كه اگر نماز را با دروغ و بهتان بستن به خداوندى كه مالك اوّلين و آخرين است بجا آورى، كدامين نماز براى تو باقى خواهد ماند؟

از جمله آداب ركوع كه بايد بنده رعايت كند اين است كه: پيش از اَداى كامل انواعِ خاكسارى بندگى براى مولاى خود، در برداشتن سر از ركوع شتاب ننمايد، چنانكه از مقتدايمان‏١٥٥ روايت نموديم و نيز در روايت ديگر آمده كه امام صادق(عليه‌السلام) فرمود: علىّ(عليه‌السلام) به اندازه‏اى ركوع مى‏نمود كه عرق او جارى مى‏شد، بحدّى كه از طول ايستادن ركوع عرق بر گامهايش مى‏ريخت.

اى كسى كه نسبت به روح و قلب و بدن و جگر [ويا: درون‏] خود دلسوزى مى‏كنى، اين بزرگواران كسانى هستند كه خداوند هدايتشان فرموده، پس به راهنماييهاى ايشان اقتدا كن.

از ديگر آدابى كه بايد در ركوع رعايت شود آن است كه وقتى بنده - بعد از آنچه كه ذكر نموديم - سر از ركوع بلند كرد، بايد سر برداشتن او، همراه با وقار و آرامش باشد؛ زيرا مولاى او، او را مى‏بيند؛ و هنگامى كه:

سَمِعَ اللّهُ لِمَنْ حَمِدَهُ، أَهْلُ الْكِبْرِيآءِ وَ الْعَظَمَةِ وَالْجُودِ وَ الْجَبَرُوتِ.

- خداوند، ستايش هركس را كه او را مى‏ستايد مى‏شنود، خداوندى كه اهل بزرگ منشى و عظمت وجُود و كبر و سركشى است.

مى‏گويد، هنگام ذكر كبرياء و عظمت و جبروت الهى دستهايش را به عنوان خاكسارى براى معبود خويش دراز نمايد، و هنگام ذكر جود و بخشش الهى با اميدوارى آنها را بگشايد.