ادب حضور (ترجمه فلاح السائل)

ادب حضور (ترجمه فلاح السائل)0%

ادب حضور (ترجمه فلاح السائل) نویسنده:
گروه: ادعیه و زیارات

ادب حضور (ترجمه فلاح السائل)

این کتاب در موسسه الحسنین علیهما السلام تصحیح و مقابله شده است.

نویسنده: سید بن طاووس
گروه: مشاهدات: 41906
دانلود: 6646

توضیحات:

ادب حضور (ترجمه فلاح السائل)
جستجو درون كتاب
  • شروع
  • قبلی
  • 190 /
  • بعدی
  • پایان
  •  
  • دانلود HTML
  • دانلود Word
  • دانلود PDF
  • مشاهدات: 41906 / دانلود: 6646
اندازه اندازه اندازه
ادب حضور (ترجمه فلاح السائل)

ادب حضور (ترجمه فلاح السائل)

نویسنده:
فارسی

این کتاب در موسسه الحسنین علیهما السلام تصحیح و مقابله شده است.

احكام و آداب نوشتن وصيّت نامه‏

امّا امورى كه وقت براى انجام آن تنگ است، مانند اصلاح حال خويش، و يا امور مربوط به تأمّل در امر فرزندان و يا زن يا اموالش كه نياز به صرف وقت است، بايد با نوشتن و حضور شهود وصيّت كامل بكند، و وصيّت را با مهمّ‏ترين چيزى كه در روز موعود بدان نيازمند است شروع كند و سپس آنچه كه در مرحله‏ى بعد مهمّ‏تر است و همينطور...، پس ابتدا مسأله تجهيز و دفن و كفن و ساير مراسم خاك سپارى و انتقال خويش به سوى خداوند - جلّ جلاله - را كاملاً ذكر مى‏كند. و اگر حالش از انجام اين كار تنگ باشد، تا حدّ امكان كوشش خود را مى‏كند.

سپس اگر امكان داشته باشد مظالم بندگان خدا را ردّ مى‏كند، يا از صاحبان آن به هر صورت كه باشد حلاليّت مى‏طلبد، يا به برادران دينى‏اش وصيّت مى‏كند كه نسبت به حقوق واجب و مستحبّ و ايثار كردن و وجوه خيرات و پرداخت بدهى‏ها و اَداى حقوق و انجام واجبات نيز انجام هر عمل واجبى كه نيابت بردار است به نيابت از او، به همان ترتيبى كه در ردّ مظالم و اصلاح گناهان ذكر نموديم‏٩٦، او را برى‏ء الذمّة نمايند.

و بايد در امور افراد تحت تكفّل و اموال خود تأمّل كند، و حقيقتاً و در معنى، خداوند - جلّ جلاله - را مخاطَب، و او را وصّى و وكيل و كارگزار خويش بگيرد، كه خداوند براى برآوردن آرزوهاى او كفايت مى‏كند، بعد صورتاً و ظاهراً هر كس را كه در ايّام زندگى‏اش به مراقبت و پاييدن خداوند - جلّ جلاله - در گفتار و كردار مى‏شناسد، وصّى قرار دهد، و اگر امكان نداشت هركس را كه مى‏شناسد و يا اميد دارد كه از جوانمردان و صاحب خاندان و ريشه دار باشد، وصّى قرار دهد، و اگر آن نيز امكان نداشت اهل ثروت و توانگران و كسانى كه با وجود قدرت، صاحب حيا هستند، وصّى قرار دهد، و اگر اين نيز امكان نداشت به همان صورتى كه گفتيم با تفويض امور خويش به خداوند - جلّ جلاله - و توكّل بر او، او را وصّى خود قرار دهد، كه اگر در تفويض و توكّلش صادق باشد، خداوند - جلّ جلاله - به صورتى بهتر و كامل‏تر از آنچه كه اميد مى‏داشت كسى را جانشين او در رابطه با عيال و اموالش مى‏گرداند، و اگر حالش در حسن ظنّ داشتن و يقين به خداوند - جلّ جلاله - به اين مقام والا نرسد، نزديكترين كس از كسانى كه به پيمانهاى خويش وفا مى‏كنند و اهل اهتمام هستند و وى اميد دارد كه بدان عمل كند، وصّى خويش قرار مى‏دهد.

اخلاص در باقى گذاشتن اموال براى وارثان‏ از صفات عارفان اين است كه وقتى در نزد آنان اموالى باشد كه بعد از ايشان به وارثان مى‏رسد، به دل و عقل رجوع مى‏كنند، اگر ديدند آنچه را كه براى وارثان مى‏گذارند براى خدمت و بندگى خداوند - جلّ جلاله - و براى امتثال امر شريف اوست (مانند كمك رسانى به كسانى كه بايد به آنها رسيدگى شود مثل وارثان و ديگر كسانى كه به آنها مى‏شود وصيّت كرد) با همين نيّت صادق زود به اين امر مى‏شتابند، به گونه‏اى كه گويى آنها را در ايّام زندگانى فانى خويش در راه خداوند - جلّ جلاله - خرج نموده و در حقيقت چيزى باقى نگذارده‏اند، بلكه آن را به عنوان توشه‏ى راه با خود برداشته، و دستاويزى براى رسيدن به پيروزى و كاميابى در درخواستهايشان كه قرب و نزديكى به خداوندگار رحيم و مهربان است، قرار داده‏اند.

ولى اگر ديدند دل و عقلشان در ترك اموال اين گونه اخلاص را ندارد، بلكه تنها به خاطر عادت و از روى طبع ترك مى‏نمايند، تا مردم فرزندان و وارثان ايشان را در ذلّتِ احتياج و بيچارگى نبينند، و كسى به آنان شماتت نكند، يا براى انديشه‏هايى غير اين كه مقصود از آن عبادت مالك روز معاد نيست، در اين صورت پيش از وفات و بيرون آمدن جانشان خودشان را بر مصرف كردن آن اموال در صدقات و امورى كه آنها را به خدا نزديك مى‏كند و بر تحصيل صفات كمال، وادار مى‏كنند، و به اين بسنده نمى‏كنند كه اموالشان بعد از آنها بدون نيّت قُربت ضايع شود.

ذكر امور مورد نياز در حال مرگ

و بعد از آن‏ اينجا، ذكر امور مربوط به اصلاح حال و وصيّت درباره‏ى وارثان و افراد تحت تكفّل به پايان مى‏رسد، باقى مى‏ماند امور مهمّى كه بنده هنگام مرگ و بعد از فوت بدان نياز پيدا مى‏كند. از آن جمله عهد و پيمانى است كه ميّت بدان نيازمند است، و ما ابتدا آن را ذكر مى‏كنيم، زيرا عمل به آن نياز به زمانى است كه شهود را گرد آورد تا براى او شهادت دهند.

در روايتى از امام صادق(عليه‌السلام) از پدران بزرگوارش آمده كه رسول خدا(صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ) فرمودند: نيكو وصيّت نكردن در هنگام مرگ، نقص در عقل و كاستى در جوانمردى انسان محسوب مى‏شود.

عرض كردند: اى رسول خدا(صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ) ، وصيّت كردن چگونه است؟ فرمود: هنگامى كه مرگ انسان فرا مى‏رسد و مردم به گرد او جمع مى‏شوند، بگويد:

أَللّهُمَّ، فاطِرَ السَّماواتِ وَ الاَْرْض، عالِمَ الْغَيْبِ وَ الشَّهادَةِ، الرَّحْمنُ الرَّحيُم، إِنّى‏ أَعْهَدُ إِلَيْكَ فى دارِ الدُّنْيا أَنّى أَشْهَدُ أَنْ لا إِلهَ إِلاّ أَنْتَ وَحْدَكَ لاشَريكَ لَكَ، وَ أَنَّ مُحَمَّداً(صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ) عَبْدُكَ وَ رَسُولُكَ، وَ أَنَّ السّاعَةَ آتِيَةٌ لارَيْبَ فيها، وَ أَنَّكَ تَبْعَثُ مَنْ فِى الْقُبُورِ، وَ أَنَّ الْحِسابَ حَقٌّ، وَ أَنَّ الْجَنَّةَ حَقٌّ، وَما وَعَدَ اللّهُ فيها مِنَ النَّعيمِ مِنَ الْمَأْكُولِ وَ الْمَشْرَبِ [يا: مِنَ الْمَآكِلِ وَالْمَشارِبِ‏] وَ النِّكاحِ حَقٌّ، وَ أَنَّ النّارَ حَقٌّ، وَ أَنَّ الاِْيمانَ حَقٌّ، وَ أَنَّ الدّينَ كَما وَصَفْتَ، وَ أَنَّ الاِْسْلامَ كَما شَرَعْتَ، وَ أَنَّ الْقَوْلَ كَما قُلْتَ، وَ أَنَّ الْقُرآنَ كَما أَنْزَلْتَ، وَ أَنَّكَ أَنْتَ اللَّهُ الْحَقُّ الْمُبينُ.

وَ إِنّى‏ أَعْهَدُ إِلَيْكَ فى دارِ الدُّنْيا، أَنّى رَضيتُ بِكَ رَبّاً، وَ بِالاِْسْلامِ ديناً، وَ بِمُحَمَّدٍ عليه‌السلاموَ آلِهِ وَ سَلَّمَ، نَبِيّاً، وَ بِعَلِىٍّ [وَ أَحَدَ عَشَرَ مِنْ أَوْلادِهِ وَ ذُرِّيّتِهٍ‏] إِماماً، وَبِالْقُرْآنِ كِتاباً [وَ بِالْكَعْبِة قِبْلَةً] وَ أَنَّ أهْلَ بَيْتِ نَبِيِّكَ - عَلَيْهِ وَ عليهم‌السلام - أَئِمَّتى.

أَللّهُمَّ، أَنْتَ ثِقَتى عِنْدَ شِدَّتى، وَ رَجآئى عِنْدَ كُرْبَتى، وَ عُدَّتى فِى الْأُمُورِ الَّتى تَنْزِلُ بى، وَ أَنْتَ وَلِيّى فِى نِعْمَتى، وَإِلهى وَ إِلهُ آبائى. صَلِّ عَلى مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ، وَ لا تَكِلْنى إِلى نَفْسى طَرْفَةَ عَيْنٍ أَبَداً، وَ آنِسْ فى قَبْرى وَحْشَتى، وَ اجْعَلْ لى عِنْدَكَ عَهْداً يَوْمَ أَلْقاكَ مَنْشُوراً.

- خداوندا، اى پديد آورنده‏ى آسمانها و زمين، اى آگاه به نهان و آشكار، اى خداوند رحمت گستر [بر همگان‏] و مهربان [به رحمت ويژه بر مؤمنان‏]، من به راستى در دار دنيا با تو عهد مى‏بندم و گواهى مى‏دهم كه معبودى جز تو نيست، كه يگانه‏اى و شريكى براى تو نيست، و حضرت محمّد(صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ) بنده و فرستاده‏ى توست و قيامت خواهد آمد و شكّى در آن نيست، و تمام اهل قبور را برمى‏انگيزانى، و حساب كشى و بهشت و تمام نعمتهايى كه خداوند در آن وعده داده از جمله خوراكى و پوشاك [يا: خوردنى‏ها و پوشيدنى‏ها] و ازدواج، و آتش [جهنّم ]حقّ است، و بى‏گمان دين به همان صورتى است كه توصيف فرموده‏اى، و اسلام به همان صورتى است كه تشريع نموده‏اى، و گفتار به همان است كه فرموده‏اى، و قرآن همان گونه است كه فرو فرستاده‏اى، و تو خداوند حقِّ آشكار هستى.

و همانا من با تو در دار دنيا عهد و پيمان مى‏بندم كه به پروردگارى تو و به دين [حقّ ]بودن اسلام، و به پيامبرى حضرت محمّد(صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم )، و به امامت حضرت علىّ [و يازده تن از فرزندان و نسل او]، و به كتاب آسمانى بودن قرآن، [و قبله بودن كعبه‏]، و به امامت اهل بيت پيامبرت( عليهما‌السلام ) راضى و خشنودم.

خدايا، تويى تنها مورد اعتماد من در سختى، و اميدم در هنگام ناراحتى سخت، و توشه و ذخيره‏ام در امورى [و مشكلاتى‏] كه بر من فرو مى‏آيد، و تويى سرپرستم در نعمتم، و معبود من و پدرانم، بر محمّد و آل او درود بفرست، و هيچگاه مرا به اندازه‏ى چشم برهم زدنى به خود وامگذار، و در قبرم اَنيس و مُونس تنهايى من باش، و روزى كه با تو ملاقات مى‏نمايم، در نزد خود عهد و پيمانى گشوده براى من مقرّر بفرما.

اين همان عهد و پيمان ميّت است كه هنگام وصيّت كردن به امور مورد نيازش آن را مى‏گويد. و و وصيّت كردن حقّى است بر هر مسلمان.

سپس امام صادق(عليه‌السلام) فرمود: تصديق اين مطلب، فرمايش خداوند - تبارك و تعالى - در سوره‏ى مريم است آنجا كه مى‏فرمايد:

لايَمْلِكوُنَ الشَّفاعَةَ، إِلاّ مَنِ اتَّخَذَ عِنْدَاللَّهِ عَهْداً.٩٧

- آنان نمى‏توانند شفاعت نمايند، مگر كسانى كه عهد و پيمانى از نزد خداوند بسيار مهربان گرفته باشند.

و اين همان عهد و پيمان است.

و پيامبر اكرم(صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ) به علىّ(عليه‌السلام) فرمود كه: آن را به اهل بيت و شيعيانت بياموز.

بعد امام صادق(عليه‌السلام) فرمود كه رسول خدا(صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ) فرمودند: آن را جبرئيل(عليه‌السلام) به من تعليم نمود.

نسخه‏ى نوشتارى كه در كنار جريده‏٩٨، همراه ميّت مى‏گذارند.

پيش از نوشتن آن مى‏گويى:

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمن الرَّحيمِ، أَشْهَدُ أَنْ لاإلهَ إِلاَّ اللَّهُ وَحْدَهُ لاشَريكَ لَهُ، وَ أَشْهَدُ أَنّ مُحَمَّدًا عَبْدُهُ وَ رَسُولُهُ - عليه‌السلاموَ آلِهِ وَ سَلَّمَ - وَ أَنَّ الْجَنَّةَ حَقٌّ، وَ أَنَّ النّارَ حَقٌّ، وَ أَنَّ السّاعَةَ آتِيَةٌ لارَيْبَ فيها، وَ أنَّ اللَّهَ يَبْعَثُ مَنْ فِى الْقُبُور ِ.

- به نام خداوند رحمت گسترِ مهربان، گواهى مى‏دهم كه معبودى جز خداوند يگانه نيست، و شريكى براى او وجود ندارد، و گواهى مى‏دهم كه حضرت محمّدصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم بنده و فرستاده اوست، و بهشت و آتش جهنّم حقّ است، و قيامت خواهد آمد و شكّى در آن نيست، و خداوند تمام اهل قبور را برمى‏انگيزاند.

سپس مى‏نويسى:

بِسْمِ اللّهِ الرَّحْمنِ الرَّحيمِ. شَهِدَ الشُّهُودُ الْمُسَمَّوْنَ فى هذَا الْكِتابِ أَنَّ أَخاهُمْ فِى اللَّهِ - عَزَّوَجَلَّ - فُلانَ بْنَ فُلانٍ، وَ يَذْكُرُ اسْمَ الرَّجُلِ وَ اسْمَ أَبيهِ - أَشْهَدَهُمْ وَ اسْتَوْدَعَهُمْ وَ أَقَرَّ عِنْدَهُمْ أَنَّهُ يَشْهَدُ أَنْ لا إِلهَ إِلاَّ اللّهُ وَحْدَهُ لاشَريكَ لَهُ، وَ أَنَّ مُحَمَّداً(صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ) عَبْدُهُ وَ رَسُولُهُ، وَ أَنَّهُ مُقِرٌّ بِجَميعِ الاَْنْبِيآءِ وَ الرُّسُلِ، وَ أَنَّ عَلِيّاً وَلِىُّ اللَّهِ وَ إِمامُهُ، وَ أَنَّ الاْئِمَّةَ مِنْ وُلْدِهِ أَئِمّتُهُ، وَ أَنَّ أَوَّلَهُمُ الْحَسَنُ، وَالْحُسَيْنُ وَ عَلِىُّ بْنُ الْحُسَيْنِ وَ مُحَمَّدُ بْنُ عَلِىٍّ وَ جَعْفَرُ بْنُ مُحَمَّدٍ وَ مُوسَى بْنُ جَعْفَرٍ وَ عَلِىُّ بْنُ مُوسى وَ مُحَمَّدُ بْنُ عَلِىٍّ وَ عَلِىَّ بْنُ مُحَمَّدٍ وَ الْحَسَنُ بْنُ عَلِىٍّ وَ الْقآئِمُ الْحُجَّةُ، وَ أَنَّ الْجَنَّةَ حَقٌّ، وَ النّارَ حَقٌّ، وَ السّاعَةَ آتِيَةٌ لارِيْبَ فيها، وَ أنَّ اللّهَ يَبْعَثُ مَنْ فِى الْقُبُورِ، وَ أَنَّ مُحَمَّداً(صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ) رَسُولُ اللَّهِ [جآءَ بِالْحَقِّ، وَ أَنَّ عَلِيّاً وَلِىُّ اللَّهِ وَ الْخَليفْةُ مِنْ بَعْدِ رَسُولِ اللَّهِ(صلى الله على و آله وسلم)]٠ وَ مُسْتَخْلِفُهُ فى أُمَّتِهِ، مُؤَدِيّاً لاَِمْرِ رَبِّهِ - تَبارَكَ وَ تَعالى - وَ أَنَّ فاطِمَةَ بِنْتَ رَسُولِ اللَّهِ وَ ابْنَيْهَا الْحَسَنَ وَ الْحُسَيْنَ، إِبْنا رَسُولِ اللَّهِ وَ سِبْطاهُ وَ إمامَا الْهُدى وَ قآئِدَا الرَّحْمَةِ، وَ أَنَّ عَلِيِّاً وَ مُحَمَّداً وَ جَعْفَراً وَ مُوسى وَ عَلِيِّاً وَ مُحَمَّداً وَ عَلِيّاً وَ حَسَناً وَ الْحُجَّةَ - أَئِمَّةٌ وَقادَةٌ وَ دُعاةٌ إِلىَ اللَّهِ [جَلَّ وَعَلا] وَ حُجَجُهُ عَلى عِبادِهِ.

- به نام خداوند رحمت گستر مهربان، شاهدانى كه در اين نوشته نام برده شده‏اند گواهى مى‏دهند كه برادرشان در راه خداوند - عزّوجلّ - فلانى پسر فلانى - و اسم او و نام پدرش را ذكر مى‏كند - آنان را گواه گرفت و به آنان سپرد، و در نزد آنان اقرار نمود كه شهادت مى‏دهد كه: معبودى جز خداوند يگانه نيست و شريكى براى او وجود ندارد، و حضرت محمّد(صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ) بنده و فرستاده خداست، و به تمام پيامبران و فرستادگان اقرار مى‏نمايد، و اينكه علىّ ولىّ خدا و امام اوست، و امامانى كه از فرزندان علىّ هستند امامان او، و نخستين آنان حسن، [و سپس ]حسين و علىّ بن الحسين و محمّد بن علىّ، و جعفر بن محمّد و موسى بن جعفر و علىّ بن موسى و محمّد بن علىّ و علىّ بن محمّد و حسن بن علىّ و قائم حجّت مى‏باشند، و اينكه بهشت و آتش جهنّم حقّ است، و قيامت خواهد آمد و شكّى در آن نيست، و خداوند تمام اهل قبور را برمى‏انگيزاند، و اينكه حضرت محمّد(صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ) رسول خدا است كه [دين و حقِّ آورد و اينكه علىّ، ولىّ خدا و خليفه بلافصل بعد از رسول خدا(صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ) ]و جانشين او در ميان أمّتش بود، در حالى كه دستورات پروردگارش - تبارك و تعالى - را ادا نمود، و اينكه حضرت فاطمه دختر رسول خدا، و پسرانش حسن و حسين، دو پسر رسول خدا و نوادگان او و امامان هدايتگر، و راهبران رحمت هستند، و حضرت علىّ و محمّد و جعفر و موسى و علىّ و محمّد و علىّ و حسن و حضرت حجّت، امامان و راهبران و دعوت كنندگان به سوى خداوند [جلّ و علا] و حجّتهاى او بر بندگانش مى‏باشند.

سپس به شهود خطاب كرده و مى‏گويد: اى فلانى و اى فلانى كه در اين نوشته نامبرده شده‏ايد، اين شهادت را در نزد خود براى ما ثابت نگاه داريد، تا اينكه آن را نزد حوض [كوثر] به من باز دهيد.

سپس شهود مى‏گويند: اى فلانى،

نَسْتَوْدِعُكَ [اللّهَ‏] وَالشَّهادَةَ وَالاِْقْرارَ وَ الاِْخآءَ، وَ مَوْعُودُهُ عِنْدَ رَسوُلِ اللَّهِ(صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم )، وَ نَقْرَأُ عَلَيْكَ السَّلامَ [وَ رَحْمَةَ اللَّهِ وَ بَرَكاتِهِ‏].

- تو و اين گواهى و اقرار و برادرى [ميان يكديگر] را [به خدا ]مى‏سپاريم. و وعده‏ى ما در نزد رسول خدا(صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ). و بر تو سلام [و رحمت و بركات الهى‏] مى‏فرستيم.

بعد نامه و نوشته را پيچيده و با مُهر شهود و ميّت مُهر كرده و همراه با جريده در سمت راست ميّت قرار مى‏دهند.

و البتّه اين نوشتار و نامه با كافور و چوب مخصوص كه خوشبو نباشد، نوشته مى‏شود. ان شاء اللَّه. و توفيق تنها از اوست، و خداوند بر سرورمان حضرت محمّد پيامبر اَكرمصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم و خاندان برگزيده و نيكوكارش درود فرستد و [آنان را] سلامت و مصون و محفوظ بدارد.

٨٣) بقره ٢ : ١٥.

٨٤) در برخى از نسخه‏هاى كتاب به جاى ثَبِّتْنى لفظِ ثَبِّتْ‏قَدَمَىَّ آمده است.

٨٥) بايد توجّه داشت كه ختنه كردن براى مرد واجب، و براى زن مستحبّ است، تعبير فوق براساس‏اين دو حكم مى‏باشد.

٨٦) مانند نماز خواندن.

٨٧) يعنى از آن جهت كه حضرت حقّ ذاتاً اهليّت عبادت را داردو به جهت محبّت وشكر و سپاسگزارى از او، نه از روى ترس از آتش جهنّم، و يا ميل و رغبت به بهشت.

٨٨) ظاهراً مقصوداز اين استحاضه، همچنانكه بعداً ذكرمى‏شود - حالت دوّم وسوّم استحاضه است كه اوّلى نيازمند يك غسل، و دوّمى نيازمند سه غسل است.

٨٩) وضوء و يا تيمّم، بر اساس وظيفه.

٩٠) يعنى احكامى را كه زن حائض و نفساء بايد رعايت كند بر او واجب نيست.

٩١) يعنى اگر روزه‏اش فوت شده باشد.

٩٢) يعنى حداقلّ بيش از سه روز.

٩٣) مؤمنون (٢٣): ٩٩ و ١٠٠.

٩٤) مؤمنون (٢٣): ١٠٠.

٩٥) اعراف (٧) : ١٩٨.

٩٦) يعنى با پرداخت، يا حلاليّت طلبيدن.

٩٧) مريم (١٩) : ٨٧.

٩٨) جَرْيْدَتَيْن دو چوب‏تر هستند كه همراه با ميّت در كفن گذاشته مى‏شود. توضيح بيشتر در همين فصل خواهد آمد.

وظايف ديگران نسبت به محتضر

شايسته است كه وقتى مرگ انسان فرا رسيد، زير پاهايش رو به قبله قرار داده شود و يا خودش قرار بدهد، و كسى در نزد او قرآن بخواند - و دو سوره يس والصّافات بيشتر از همه سوره‏هاى قرآن مورد تأكيد است -، و نيز به ذكر خداوند متعال مشغول گشته، و شهادَتَيْن و اقرار به يكايك ائمّه[(عليهم‌السلام)] را به ترتيب، و نيز كلمات فرج را به ميّت تلقين كند. و كلمات فرج عبارتند از:

لا إِلهَ إِلاَّ اللَّهُ الْحَليمَ الْكَريمُ، لاإِلهُ إِلاَّ اللَّهُ الْعَلِىُّ الْعَظيمَ، سُبْحانَ اللَّهِ رَبِّ السَّمواتَ السَّبْعِ وَ رَبِّ الاَْرْضينَ السَّبْعِ وَ ما فيهِنَّ وَ مابَيْنَهُنَّ وَ ما تَحْتَهُنَّ وَ رَبِّ الْعَرْشِ الْعَظيمِ، وَ الْحَمْدُللَّهِ‏ِ رَبِّ الْعالَمينَ، وَالصَّلاةُ عَلى مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ الطَيِّبي نَ.

معبودى جز خداوند بردبار بزرگوار نيست، معبودى جز خداوند بلند مرتبه‏ى بزرگ نيست، پاك و منزّه است خداوندى كه پروردگار آسمانها و زمينهاى هفتگانه و تمام آنچه در آنها و در ميان آنها و در زير آنها وجود دارد، و پروردگار عرش بزرگ مى‏باشد. و سپاس خدايى را كه پروردگار عالميان است. و درود و رحمت [ويژه‏ى خداوند] بر حضرت محمّد و خاندان پاك او باد.

و نيز شخص جنب و زن حايض در نزد محتضر حاضر نشوند.

بعد قطعات كفن و كافور و ديگر چيزهايى را كه براى غسل دادن ميّت نياز است، از پاكيزه‏ترين و بى‏شبهه‏ترين وجهى كه مقدور است برداشته مى‏شود. البتّه مستحبّ است كه خود انسان در حال حيات خويش آنها را فراهم و آماده كند، تا بعد از وفاتش در تكميل آن كوتاهى نشود.

ذكر تفصيلى مطالب گذشته

اينك مطالب گذشته را به صورت مشروح ذكر مى‏كنيم:

گزينش كفن نيكو و گرانبها براى ميّت‏ مستحبّ است كه كفن از پارچه‏ى سفيد و گران قيمت و زيبا باشد، زيرا در روايت آمده كه: ١ - مردم در روز تغابُن‏٩٩ به كفنهايشان افتخار نموده و مى‏بالند.

٢ - و نيز امام صادق(عليه‌السلام) فرمود: در انتخاب كفنهاى نيكو براى خود بسيار بكوشيد، زيرا در روز قيامت با آنها برانگيخته مى‏شويد.

٣ - از طريق اهل تسنّن آمده كه رسول خدا(صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ) فرمود: بهترين جامه‏هاى شما، جامه‏ى سفيد است، پس خوبان و برگزيدگانتان آن را بپوشد، و مردگانتان را در آن كفن نماييد، كه آن از بهترين جامه‏هاى شماست.

بر اين پايه، اين مطلب از طريق فَريقَيْن (شيعه و سنّى) روايت شده است.

٤ - امام صادق(عليه‌السلام) فرمود: كفنهاى مردگانتان را از جنس خوب برگزينيد، كه آنها زينت و آرايش مردگانتان مى‏باشد.

٥ - امام صادق(عليه‌السلام) فرمود: پدر بزرگوارم(عليه‌السلام) هنگام مرگ به من وصيّت نمود و فرمود: اى جعفر، مرا در جامه‏اى كه چنين و چنان باشد و كفنى كه اين خصوصيّات را داشته باشد كفن كن، زيرا مردگان در روز قيامت به كفن‏هايشان مباهات مى‏كنند. (دنباله‏ى روايت ملاحظه شود)

بنابراين، اگر نبود جز اينكه كفن، لباسى است كه بنده به اميد سلامتى دنيا و سعادتمندى در آخرت، با به تن كردن آن در محضر مولايش حاضر مى‏شود، و هر بنده‏اى هنگام شرفياب شدن به حضور آقايش خود را آراسته مى‏كند، سزاوار بود كه انسان نيز خود را براى حضور در محضر آقايى كه اميدوار است او را از تمام مهالك نجات بخشد، بيآرايد. و حال آنكه كفن عزيزترين و [يا:جلالت‏ترين‏] و لذّت بخش‏ترين و گرانبهاترين [يا: و والاترين‏] و برترين و فرازنده‏ترين جامه است.

استحباب تهيّه كفن از لباس احرام‏

مستحبّ است كفن از جامه‏اى باشد كه انسان در آن براى حجّ احرام بسته، زيرا در روايت آمده كه امام صادق(عليه‌السلام) فرمود: پيامبر اكرم(صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ) در دو پارچه‏ى يَمَنى، يعنى، يك عِبْرى‏، و يك ظَفارى‏١٠٠ احرام بستند، و ايشان را در همان دو كفن كردند.

من نيز با به تن كردن دو حوله از جنس پنبه‏ى سفيد احرام نموده، و در موقف عرفات وقوف نمودم، كه آن روز جمعه بود، و اين وقوف از هنگام وقوف در عرفات، بعد از نماز ظهر و عصر تا بعد از غروب آفتاب، بر اساس آنچه كه جُود خداوند مالك و مهربان به ما آگاهانيد همراه با مناجات براى ما مهيّا و فراهم بود، پس وقتى در آن حجّ به جا آورده و به پايان بردم، به منظور ايجاد رابطه (همچون رابطه حسبى و سببى) و توسّل جستن به رحمت خداوند مالك و مهربانتر و گرامى‏تر، آن دو را بر كعبه‏ى شريفه و اركان بلند مرتبه و استوار آن و بر حجر الاَسْود مكرّم گستردانيده و پهن كردم.

سپس وقتى به مدينة النبىّ(صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ) رسيدم، باز به منظور ايجاد رابطه (حسبى و سببى) و توسّل جستن به شفاعت آن مولى و جدّم كه بر تمام پيامبران مقدّم است و نيز براى آنكه به واسطه‏ى آن بزرگوار و از خود آن بزرگوار به منتهاى آرزوى خويش نايل گردم، باز پشت و روى آن دو را بر حجره‏ى مبارك محمّدى(صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ) پهن كردم، سپس به سوى ائمّه‏ى اطهار(عليهم‌السلام) كه در بقيع مدفونند رهسپار شدم، و باز به منظور ايجاد رابطه و توسّل جهت سلامتى از روز بيمناك و رسوا كننده‏ى قيامت چنين كردم.

و وقتى كه به مشهد مولاى‏مان اميرالمؤمنين علىّ بن ابى طالب(عليه‌السلام)

رسيدم، بار ديگر آن را به منظور ايجاد رابطه (همچون رابطه حسبى و سببى) و براى اينكه به نهايت اميد خود از آن بزرگوار نايل گردم، پشت و روى آن دو را بر ضريح و قبر آن پدر نيكوكارم، كه سيّد و سرور اوصياء است، پهن كردم. سپس در ايّام مصاحبت و زندگى در كربلاى مُعَلّى آن دو را به مشهد مولايمان امام حسين(عليه‌السلام) بردم و باز به منظور ايجاد رابطه و توسّل به حضرتش جهت رسيدن به آرزويم پشت و روى آنها را بر ضريح و قبر آن بزرگوار پهن كردم، سپس در ضريح و قبر مبارك مولايمان امام كاظم، و مولايمان امام جواد، و در ضريح مولايمان امام هادى، و مولايمان امام حسن عسگرى، و در محلّ غيبت مولايمان امام مهدى -صلوات اللَّه جلّ جلاله عليهم أَجمعين - نيز باز به منظور ايجاد رابطه و توسّل جستن به شفاعت آن بزرگواران و خرسندى خداوندگار در روز جزا، چنين كردم.

بعد آن را به اندازه‏ى قطعه‏هاى كفن بريده و آماده نمودم، و هم اكنون نيز در نزد من است، و بسيار به آن علاقه‏مندم و اميدوارم كه با آن به محضر مولاى بردبار مهربان نيكوكارم شرفياب، و در دار رضوان و وارد شوم، تا اينكه خداوند - جلّ جلاله - خلعتهايى از محبّت و قرب و پذيرايى‏اش را به صورتى كه رحمت و جُود او اقتضا دارد به اين بنده‏اش عطا فرمايد، و به آنچه كه هنگام وارد شدن و نيل به درگاه او مورد نظر و رضاى اوست، مشرّف گرداند. ان شاءاللَّه.

آماده كردن كفن و نگاه كردن به آن‏

گفته نشود كه: آماده كردن كفن پيش از مرگ، از أئمّه -عليهم‌السلام - روايت نشده است.

زيرا اين مطلب در روايات موجود است، چنانكه مستحبّ است انسان علاوه بر مهيّا كردن كفن پيش از مرگش، در حال زندگانى خويش گاه گاهى به آن نگاه كند.

من نيز گاه گاهى كفن خويش را بيرون مى‏آورم و نيك بدان مى‏نگرم، به گونه‏اى كه گويى مى‏بينم: مرا در آن پيچيده و در پيشگاه حضرت حقّ قرار دارم و بر خداوند - جلّ جلاله - عرضه نموده‏اند.

١ - در كتاب الملحق بتاريخ الطّبرى تاليف احمد بن كامل بن شجرة، در ضمن حوادث سال ٣١٠ هجرى قمرى آمده است: هنگام غروب آفتاب روز يكشنبه، دو روز مانده از شوّال، ابو جعفر محمّد بن جرير بن يزيد طبرى فقيه وفات نمود، و ظهر روز دوشنبه فرداى آن روز در خانه‏اش واقع در رَحَبه‏ى يعقوب١٠١ ماند، و در سه جامه‏ى حَبَرَه‏١٠٢ كه خود وى آنها را در حال حياتش تهيّه، و از جنس خوبى برگزيده بود، كفن و در آنها به خوبى پيچيده شد. و سپس به جهت علائم و نشانه‏هاى مخصوص كفن وى، بسيار او را ستوده است.

٢ - در جزء دوّم كتاب المعجم الكبير طبرانى، در مسند حُذيفة بن يمان ديدم كه: حُذيفه كسى را فرستاد تا كفنى براى او بخرد، وى كفنى به قيمت سيصد درهم براى او خريد. حُذيفه گفت: من اين را نمى‏خواهم، بلكه براى من دو ريطه‏١٠٣ سفيد خشن بخريد، و اين مطلب را به چندين طريق مبسوطتر از اين نيز نقل كرده است.١٠٤

٣ - و نيز در روايتى آمده كه امام صادق(عليه‌السلام) فرمود: هركس كفنش را در خانه‏اش داشته باشد، از غافلان نوشته نمى‏شود؛ و هرگاه كه بدان نگاه كند مأجور خواهد بود.

در حديثى آمده كه مولايمان موسى بن جعفر(عليه‌السلام) پيش از وفاتش - فرمود: ما اهل بيتى هستيم كه مهريّه‏هاى زنان و هزينه حجّ كسى كه از ما حجّ بجا نياورده، و كفنهاى مردگانمان از اموال پاكيزه و بى‏شبهه مى‏باشد، و كفن من نيز در نزد من است.

و روشن است كه مولايمان موسى بن جعفر -عليهم‌السلام - بر اساس روايت كه بدان اشاره شد، الگوى ما در آماده كردن كفن است.

٤ - همچنين در كتاب دلائل الأئمّهعليهم‌السلام اخبار و روايات بسيار پيرامون اينكه آن بزرگواران كفن گروهى از شيعيانشان را پيش از مرگشان تهيّه نموده و براى آنان فرستاده‏اند، نقل شده است.

احكام و آداب‏

١ - كفن واجب، بر اساس آنچه كه از ظاهر مذهب اهل بيت -عليهم‌السلام - استفاده مى‏شود سه قطعه است:

الف - لنگ كاملى كه به كمر ميّت بسته مى‏شود.

ب - پيراهن كامل.

ج - سرتاسريى كه تمام بدن را فرا گرفته و بپوشاند.

٢ - مستحبّ است كه يك حبره و بُرد يمنى سرخ يا سفيد، و سرتاسرى ديگر؛ و نيز پارچه‏اى كه بتوان دو رانِ ميّت را به هم بست، و بر كمر ميّت پيچيد، به آنها افزوده شود

٣ - مستحبّ است جهت احتياط بيشتر در آمادگى و سعادتمندى ميّت در پيشگاه الهى، عمامه‏اى بدان اضافه شود.

٤ - مقدار ١٣/٣ درهم‏١٠٥ كافورى كه آتش بدان نخورده باشد تهيّه مى‏شود، كه قسمتى از اين كافور را براى غسل دوّم از غسلهاى سه گانه ميّت، و قسمتى را بعد از انجام غسلهاى سه گانه بر سجده گاههاى ميّت مى‏گذارند.

در روايت آمده كه: علّت استحباب و افضليّت ١٣/٣ درهم بودن كافور، به خاطر روايتى است كه مى‏فرمايد: خداوند - جلّ جلاله - چهل درهم كافور هنگام وفات پيامبر اكرم(صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ) به وى هديّه نمود، و حضرت آن را ميان خود و مولايمان حضرت علىّ و فاطمه( عليهم‌السلام ) تقسيم نمود. و در نتيجه سهم هر كدام از آن بزرگواران براى مصرف در غسل و حنوط هنگام وفات، ١٣/٣ درهم گرديد.

البتّه كافور به مقدار كمتر از اين نيز، كفايت مى‏كند.

٥ - مستحبّ است بر تمام قطعه‏هاى كفن نوشته مى‏شود كه:

فُلانُ بْنُ فُلانٍ يَشْهَدُ أَنْ لاإِلهَ إِلاَّ اللّهُ، وَأَنَّ مُحَمَّداً رسُولُ اللّهِ(صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم )، وَ أنَّ عَلِيّاً أَميرُالْمُؤْمِنينَ والْحَسَنَ و الْحُسيْنَ و عَلِيّاً و مُحَمَّدَاً وَ جَعْفَراً وَ مُوسى وَ عَلِيّاً وَ مُحَمَّداً وَ عَلِيّاً والْحَسَنَ وَالْحُجَّةَ الْمَهْدِىَّ أَئِمَّتُهُ، أَئِمَّةُ هُدىً أَبْرارٌ.[اخيارا]١٠٦

- فلانى پسر فلانى [به جاى اين دو كلمه، نام ميّت و اسم پدر او نوشته مى‏شود] گواهى مى‏دهد كه معبودى جز خدا نيست، و حضرت محمّد رسول خدا(صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم )، و علىّ اميرالمؤمنين و حسن و حسين و علىّ و محمّد و جعفر و موسى و علىّ و محمّد و علىّ و حسن و حضرت حجّت مهدى (عليهم‌السلام) امامان او، پيشوايان هدايت‏گر و نيك و برگزيده‏اند.

احكام و آداب‏ ١ - وقتى بنده كفن خويش را مهيّا نمود، شايسته است كه قبرى را كه در آن دفن مى‏شود نيز آماده نمايد، و اين كار از امور مهمّ مى‏باشد، زيرا مشاهده مى‏شد كسانى كه عهده دار تشييع ميّت به سوى قبر هستند يا غمزده و مشغول به حزن و اندوه هستند، و يا اجير و مزدبگيرند كه تظاهر و تكلّف نموده و به جاى اشتغال به احتياط در تجهيز و اصلاح امور ميّت، سرگرم توجّه زندگان به خود مى‏شوند.

و گروهى از افراد معتبر بدان عمل نموده‏اند. و در روايت نيز آمده، و خود در روايات (چنانكه ذكرش خواهد آمد) ديده‏ام كه: ابا جعفر محمّد بن سعيد عثمان بن سعيد عمرى در حال حيات خويش قبر خود را درست نمود.

٢ - سزاوار است كه قبر به اندازه‏ى تمام قدّ انسان و يا تا استخوانِ ميان شانه و گلوىِ انسان باشد، و در سمت قبله‏ى آن لَحَد و جايى به اندازه‏ى نشستن انسان باشد؛ زيرا قبر منزل خلوت و تنهايى است، و بر حسب عمل به اوامر خداوند - جلّ جلاله - كه موجب قرب و نزديكى به خشنوديهاى الهى مى‏شود، وسعت پيدا مى‏كند.

من نيز به جوار جدّ و مولايم علىّ بن ابى طالب(عليه‌السلام) شرفياب شدم و به كسى دستور دادم كه قبرى را كه خود در آن مكان شريف برگزيده بودم، بكَنَد، در حالى كه مقصودم از اين كار آن بود كه به عنوان مهمان و پناهنده و وارد بر آن بزرگوار شده، و از او درخواست و آرزو نموده، و به تمام آنچه كه خلايق بدان توسّل مى‏نمايند، توسّل بجويم. و آن را در زير پاهاى پدر و مادرم -رضوان اللَّه جلّ جلاله عليهما - قرار دادم، زيرا ديدم كه خداوند - جلّ جلاله - به من امر فرموده كه نسبت به آن دو تواضع و فروتنى داشته باشم، و سفارش فرموده كه به ايشان نيكى و احسان نمايم، لذا خواستم تا زمانى كه در قبر هستم، سرم در زير پاهاى آن دو باشد.

گفته نشود كه: مگر كسى از عارفان پيش از مرگ، قبر خويش را آماده نموده است؟ زيرا اين مطلب در بسيارى از روايات آمده است، از آن جمله:

١ - جدّ نيكبختم ابو جعفر طوسى - رضوان اللَّه عليه - و غير ايشان در كتاب الغيبة روايت نموده كه ابو الحسن علىّ بن احمد دلاّل قمّى مى‏گويد: كه بر ابى جعفر محمّد بن عثمان، يعنى وكيل مولايمان حضرت مهدى(عليه‌السلام) وارد شدم تا بر او سلام كنم، ديدم كه در پيش روى او چوب ساجه‏١٠٧ و پارچه‏ى كفنى قرار دارد كه آيه‏هايى از قرآن و نامهاى ائمّه(عليهم‌السلام) را بر كناره‏هاى آن مى‏نويسد. پرسيدم: اى سرور من، اين چوب چيست؟ فرمود: اين براى قبر من است، و مرا در قبر بر روى آن مى‏گذارند، (يا فرمود: مرا به آن تكيه مى‏دهند.) و من اينك نوشتن آن را به پايان بردم، هر روز به داخل قبر مى‏روم و بخشهايى از قرآن را در آنجا قرائت مى‏كنم و بيرون مى‏آيم. [راوى مى‏گويد:] و گمان مى‏كنم كه ابو الحسن علىّ بن احمد دلاّل قمّى گفت: وكيل حضرت(عليه‌السلام) دست مرا گرفت و آن قبر را به من نشان داد و گفت: هنگامى كه فلان روز از فلان ماه از فلان سال شد، من به سوى خداوند متعال رحلت مى‏كنم، و در آنجا دفن مى‏شوم. و اين چوب در آنجا خواهد بود.

وقتى از نزد وى بيرون آمدم، مطلبى را كه ذكر فرموده بود ثبت نمودم، و همواره چشم به راه آن بودم، چيزى نگذشت تا اينكه ابو جعفر بيمار شد و درست در همان روز و ماه و سالى كه ذكر نموده بود رحلت كرده و در همانجا به خاك سپرده شد.١٠٨

٢ - در جزء چهارم كتاب استيعاب آمدم كه سفيان بن حرث بن عبدالمطلب سه روز پيش از مرگش قبر خويش را كَند، و وى برادر رضاعى رسول خدا(صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ) بود.

٣ - در جزء هفتم كتاب طبقات آمده كه ابوسفيان بن حرث بن عبدالمطلب در حال حيات خويش قبرى براى خود كند.١٠٩