شناخت قرآن

شناخت قرآن0%

شناخت قرآن نویسنده:
گروه: علوم قرآنی

شناخت قرآن

نویسنده: علامه طباطبایی
گروه:

مشاهدات: 8037
دانلود: 2719

توضیحات:

جستجو درون كتاب
  • شروع
  • قبلی
  • 23 /
  • بعدی
  • پایان
  •  
  • دانلود HTML
  • دانلود Word
  • دانلود PDF
  • مشاهدات: 8037 / دانلود: 2719
اندازه اندازه اندازه
شناخت قرآن

شناخت قرآن

نویسنده:
فارسی

نام کتاب:شناخت قرآن

نویسنده:علامه طباطبائى

مقدمه

 بسم الله الرحمن الرحيم

كتابى كه از نظر خوانندگان مى گذرد از ريشه دارترين مدرك آيين مقدس اسلام گفتگو مى كنند و موضوعى كه در اين كتاب مورد بحث قرار مى گيرد موقعيت ((قرآن مجيد)) است در جهان اسلام : قرآن چيست ؟ و چه ارزشى در ميان مسلمانان دارد؟ قرآن كتابى است جهانى و هميشگى ، قرآن وحيى است آسمانى نه مولود فكر بشرى ، رابطه قرآن با علوم ، اوصاف قرآن مجيد.

و در حقيقت ما از موقعيت كتابى بحث مى كنيم كه دين بزرگ اسلام با اينكه مانند ساير اديان بزرگ جهان گرفتار اختلافات داخلى و انشعابات بسيار مذهبى مى باشد هرگز مسلمانى در اعتبار و احترام و تقديس آن ترديد ندارد و براى اثبات هر مدعائى در اسلام مى توان بدان چنگ زد.

و از اين روى هدف بحث درين كتاب معرفى موقعيت قرآن مجيد است بطورى كه اين كتاب مقدس خود دلالت مى كند نه بطورى كه ما درباره اش اعتقاد داريم و ميان اين دو حروف و غرض فرق بسيار است !

و به بيانى ديگر موقعيتى را كه براى قرآن مجيد - با دليل يا بيدليل - قائل ميشويم اگر موقعيتى باشد كه مناقض و مخالف بيان قرآنى است ارزشى مسلم نخواهد داشت و اگر چيزى باشد كه بيان قرآنى از آن ساكت است با اختلاف انظار كه در ميان مسلمانان است نمى توان همه را پذيرفتن آن واداشت تنها موقعيتى را ميشود بحساب آورد كه قرآن مجيد خود دلالت بر آن داشته باشد.

بنابراين در اين بحث و كنجكاوى پاسخ اين پرسش را بايد بدهيم كه : قرآن در اين باره چه ميگويد؟ نه پاسخ اين پرسش را كه : ما كه فلان مذهب از مذاهب اسلامى را پذيرفته ايم درباره قرآن چه ميگوئيم ؟

بخش اول : قرآن مجيد چه ارزشي در ميان مسلمانان دارد؟

الف - قرآن مجيد متضمن كليات برنامه زندگى بشر است قرآن مجيد متضمن كليات برنامه زندگى بشر است زيرا آيين اسلام كه بهتر از آيين ديگرى سعادت زندگى بشر را تاءمين و تضمين مى كند از راه قرآن مجيد بدست مسلمانان رسيده است و مواد دينى اسلام كه يك سلسله معارف اعتقادى و قوانين اخلاقى و عملى است ريشه اصلى آنها در قرآن مجيد مى باشد، خداى متعال ميفرمايد: ((ان هذا القران يهدى للتى هى اقوم ))

 (( سوره اسرى آيه ٩ (ترجمه : بدرستى اين قرآن بسوى آيينى كه بهتر از هر آيين ديگر جهانى بشريت را اداره مينمايد راه نمائى مى كند) و باز ميفرمايد ((و نزلنا عليك الكتاب تبيانا لكل شى ء))سوره نحل آيه ٨٩ (ترجمه : و فرو فرستاديم بر تو اين كتاب را كه همه چيز را بيان مينمايد و روشن ميسازد.

و روشن است كه در قرآن مجيد اصول عقايد دينى و فضائل اخلاقى و كليات قوانين عملى در آيات بسيارى كه نيازى بنقل آنها نيست ذكر شده است .

بيان ديگر تفصيلى :

با تاءمل در چند مقدمه زيرين ميتوان معنى واقعى اشتمال قرآن مجيد به برنامه زندگى بشر را دريافت :

١ - انسان در زندگى خود هرگز هدفى جز سعادت و خوشبختى و كام روائى خود ندارد (خوشبختى و سعادت شكلى است از زندگى كه انسان آرزوى آنرا داشته شيفته آنست مانند آزادى و رفاهيت و وسعت و جز آنها)

و چنانچه گاهى افرادى را مى بينيم كه از خوشبختى و سعادت خود روگردان ميباشند مانند كسيكه با انتحار بزندگى خود خاتمه ميدهد يا از مزاياى زندگى اعراض مى كند اگر در حال روحى شان دقيق شويم خواهيم ديد كه بواسطه عوامل ويژه اى سعادت زندگى را در آنچه تعقيب ميكنند ميدانند، مثلا كسيكه خودكشى مى كند در اثر حمله و هجوم ناملايمات را حتى خود را مرگ مى بيند و مثلا كسيكه بزهد و رياضت پرداخته لذائذ مادى را بر خود تحريم مى كند سعادت را در شيوه اى كه پيش گرفته ميداند.

پس فعاليت زندگى انسان پيوسته براى دست يافتن به سعادت و پيروزى در آن راه مى باشد خواه در تشخيص سعادت واقعى خود مصب باشد يا مخطى .

٢ - فعاليت زندگى انسان هرگز بدون برنامه صورت نميگيرد. مسئله ايست بديهى و اگر احيانا خفا پيدا مى كند از كثرت وضوح است زيرا در يكطرف انسان با خواست و اراده خود كار مى كند و در نتيجه تا كارى را بسبب شرائط موجوده ((كردنى )) تشخيص ندهد بانجام دادن آن اقدام نميكند يعنى كار را بدنبال دستور عملى درونى انجام ميدهد و از طرف ديگر كارهائى را كه انجام ميدهد براى ((خود)) يعنى براى رفع حوائجى كه درك مى كند بوجود ميآورد و در نتيجه ميان اعمال و افعال وى ارتباطى است مستقيم .

خوردن و نوشيدن و خواب و بيدارى و نشستن و برخواستن و رفتن و آمدن و غير آنها هر كدام جائى و اندازه اى دارد در حالى لازم و در حالى غير لازم در شرايطى مضر مى باشد و در نتيجه انجام دادن هر كارى طبق دستورى است درونى كه در درك انسان كليات آن ذخيره شده و بحسب انطباق بمورد جزئيات آنها تحقق ميپذيرد.

هر فرد از انسان در كارهاى فردى خود بمنزله كشورى است كه فعاليتهاى اهالى آن تحت قوانين و سنن و آداب معينه اى كنترل ميشود و قواى فعاله كشور نامبرده موظفند كه اعمال خود را اول بدستورات لازم الرعايه آن تطبيق نموده پس از آن انجام دهند.

فعاليتهاى اجتماعى يك جامعه نيز حال فعاليتهاى فردى را دارد و پيوسته يك نوع مقررات و آداب و رسومى كه مورد تسليم اكثريت افراد مى باشد بايد در آنها حكومت كند و گرنه اجزاء جامعه بواسطه هرج و مرج در كمترين وقت و كوتاه ترين فرصتى درهم و متلاشى خواهد شد.

نهايت اگر جامعه جامعه مذهبى باشد حكومت از آن احكام مذهب خواهد بود و اگر جامعه غير مذهبى متمدن باشد فعاليتها از قانون پيروى خواهد كرد و اگر جامعه غير مذهبى و متوحش وهمجى باشد آداب و رسومى را كه حكومت فردى و مستبد وضع و تحميل نموده يا مراسمى را كه در اثر برخورد و كسر و انكسار عقايد گوناگون در جامعه پيدا شده اجراء خواهد كرد.

پس در هر حال انسان در فعاليتهاى فردى و اجتماعى خود از داشتن هدفى گزير ندارد و از تعقيب هدف خود از راهى كه مناسب آن است و بكار بستن مقرراتى كه برنامه كار است هرگز مستغنى نيست .

قرآن مجيد نيز نظر نامبرده را تاءييد نموده ميفرمايد: ((و لكل وجهة هو موليها فاستبقوا الخيرات )) سوره بقره آيه ١٤٨ (ترجمه : براى هر كدام تان وجهه و هدفى است كه آنرا پيش ميگيرد پس در كارهاى نيك به همديگر پيشى و سبقت بگيريد - تا بهدفى عالى برسيد -).

اساسا در عرف قرآن دين به راه و رسم زندگى اطلاق ميشود و مؤ من و كافر حتى كسانيكه اصلا صانع را منكرند بدون دين نيستند زيرا زندگى انسان بدون داشتن راه و رسمى خواه از ناحيه نبوت و وحى باشد يا از راه وضع و قرارداد بشرى اصلا صورت نميگيرد، خدايمتعال در وصف ستمگران كه با دين خدائى دشمنى دارند، از هر طبقه و صنف بوده باشند ميفرمايد: ((الذين يصدون عن سبيل الله و يبغونها عوجا))سوره اعراف آيه ٤٥ (ترجمه : كسانيكه مردم را - از راه خدا بر ميگردانند و راه خدا را - راه و رسم زندگى فطرى - را در حاليكه كج كرده اند قصد ميكنند و پيش ميگيرند)

(١)

٣ - بهترين و پابرجاترين راه و رسم زندگى آنست كه آفرينش انسان به سوى آن هدايت كند نه آنچه از عواطف و احساسات فرد يا جامعه سرچشمه گيرد هر يك از اجزاء آفرينش را مورد دقت و كنجكاوى قرار دهيم خواهيم ديد كه در هستى خود هدف و غايتى دارد كه از نخستين روز آفرينش خود بسوى آن متوجه است و از مناسبترين و نزديكترين راهى كه بآن هدف منتهى ميشود بسوى هدف خود سير مى كند و در اندرون و بيرون ساختمان خود با تجهيزاتى مجهز مى باشد كه مناسب با هدف خودش و منشاء فعاليتهاى گوناگونش مى باشد، رويه آفرينش در هر آفريده جاندار و غير جاندار همين گونه است .

مثلا بوته گندم از همانروز نخستين پيدايش خود كه در بستر خاك بانوك سرسبز خود از شكم دانه سر ميآورد متوجه پيدايش يك بوته گندم داراى سنبل هاى متعدد مى باشد و با قوائى كه مجهز است اجزاء عنصرى را از زمين و هوا با نسبت ويژه اى گرفته ضميمه وجود خود ساخته روز بروز بزرگتر و برومندتر ميشود و از حالى بحالى و از شكلى بشكلى منتقل ميشود تا بشكل بوته كامل داراى سنبلهاى متعدد ميافتد و در همانجا بسير خود خاتمه ميدهد.

يك درخت گردو را نيز اگر مورد بررسى قرار دهيم خواهيم ديد كه آن نيز از نخستين روز پيدايش متوجه هدفى مخصوص بخود مى باشد كه يك درخت گردوى برومند و نيرومند مى باشد و براى رسيدن بآن راه مناسبى را با موجودى تجهيزات خود مى پيمايد و ملازم روش زندگى خودش بوده هرگز روزى در تعقيب هدف خود مثلا راه بوته گندم را نمى رود چنانكه بوته گندم نيز در تعقيب هدف خود روزى روش درخت گردو را اختيار نمى كند.

همه انواع آفريده ها كه جهان مشهود را تشكيل ميدهند محكوم همين قاعده كليه ميباشند و هيچ دليلى نيست كه نوع انسان ازين قاعده (هر نوعى هدفى دارد كه سعادتش در رسيدن بآن است و راهى مناسب تجهيزات وجودى خود بهدف خود دارد) مستثنى باشد بلكه تجهيزات وجودى انسان بهترين دليل است بر اينكه انسان نيز مانند ساير انواع آفرينش هدفى دارد كه متضمن سعادت اوست و مناسب تجهيزات وجودى خود راهى بهدف و سعادت خود دارد.

بنابر آنچه گذشت آفرينش ويژه انسان و هم چنين آفرينش جهان كه انسان جزء غير قابل تفكيك آن مى باشد انسان را به سوى سعادت واقعيش هدايت مى كند و مهمترين و ريشه دارترين و پابرجاترين مقررات را كه بكار بستن آنها سعادت را براى انسان تضمين مى كند بانسان گوشزد مينمايد.

خدايمتعال در تاءييد بحث گذشته ميفرمايد: ((ربنا الذى اعطى كل شى ء خلقه ثم هدى ))سوره طه آيه ٥٠ (ترجمه : خداى ما كسى است كه بهر چيز - بهر آفريده اى - آفرينش ويژه آنچيز را عطا فرموده آنگاه - بسوى سعادت و هدف ويژه اش - هدايت و راهنمائى كرد)

و باز ميفرمايد: ((الذى خلق فسوى و الذى قدر فهدى )) ))سوره اعلى آيه ٣ (ترجمه : خدائيكه اجزاء آفريده را گرد آورده درست كرد، خدائيكه اندازه گرفت و هدايت نمود).

و باز ميفرمايد: ((و نفس و ما سواها فالهمها فجورها و تقواها قد افلح من زكاها و قد خاب من دساها))سوره شمس آيه ١٠ (ترجمه : سوگند به نفس و آنكه او را درست نمود سپس بدكارى و پرهيزكارى را باو الهام فرمود رستگار شد كسى كه نفس خود را رشد و نمو خوب داد و نوميد شد كسى كه نفس خود را آلوده و تباه كرد).

و باز ميفرمايد: ((فاقم وجهك للدين حنيفا فطرة الناس عليها لا تبديل لخلق الله ذلك الدين القيم ))سوره روم آيه ٣٠ (ترجمه : روى خود را براى دين استوار كن - با تمام توجه دين را بپذير - در حاليكه اعتدال را پيش گيرى و از افراط و تفريط بپرهيزى دينى كه همان آفرينش خدائى است آفرينش خدا تغيير ندارد، آنست دينى كه باداره زندگى انسان توانائى دارد)

و باز ميفرمايد: ((ان الدين عند الله الاسلام )) سوره آل عمران آيه ١٩ (ترجمه : دين و روش زندگى پيش خدا تسليم شدن است - در برابر اراده وى - يعنى در برابر آفرينش وى كه انسان را بمقررات خاص دعوت مى كند).

و ميفرمايد: ((و من يبتغ غير الاسلام دينا فلن يقبل منه ))سوره آل عمران آيه ٨٥ (ترجمه : و هر كه جز اسلام - تسليم اراده خدا - دينى را طلب كند و پيش گيرد از وى پذيرفته نخواهد شد)

محصل آيات فوق - و آيات ديگرى كه در همين مضمون است - اينست كه خدايمتعال هر يك از آفريده هاى خود و از آنجمله انسان را بسوى سعادت و هدف آفرينش ويژه خودش از راه آفرينش خودش راهنمائى ميفرمايد و راه واقعى براى انسان در مسير زندگى همان است كه آفرينش ويژه بسوى آن دعوت مى كند و مقرراتى در زندگى فردى و اجتماعى خود بايد بكار بندد كه طبيعت يك انسان فطرى (طبيعى ) بسوى آنها هدايت مى كند نه انسانهائى كه به هوى و هوس آلوده و در برابر عواطف و احساسات اسير دست بسته مى باشد.

مقتضاى دين فطرى (طبيعى ) اينست كه تجهيزات وجودى انسان الغاء نشود و حق هر يك از آنها ادا شود و جهازات مختلف و متضاد مانند قواى گوناگون عاطفى و احساسى كه در هيكل وى بوديعه گذارده شده تعديل شده بهر كدام از آنها تا اندازه اى كه مزاحم حال ديگران نشود رخصت عمل داده شود.

و بالاخره در فرد انسان عقل حكومت كند نه خواست نفس و نه غلبه عاطفه و احساس اگر چه مخالف عقل سليم باشد و در جامعه نيز حق و صلاح واقعى جماعت حكومت نمايد نه هوى و هوس يكفرد تواناى مستبد و نه خواسته اكثريت افراد اگر چه مغاير حق و خلاف مصلحت واقعى جماعت باشد.

از بحث بالا نتيجه ديگرى نيز گرفته ميشود و آن اينست كه زمام حكم در تشريع تنها بدست خداست و جز او را نشايد كه تشريع قانون و وضع مقررات و تعيين وظيفه نمايد زيرا چنانكه روشن شد تنها مقررات و قوانينى در صراط زندگى بدرد انسان ميخورد كه از راه آفرينش براى او تعيين شده باشد يعنى علل و عوامل بيرونى و درونى انسان را بانجام دادن آن دعوت نمايند و آنرا اقتضا كنند يعنى خدا آنرا خواسته باشد زيرا مراد از اينكه خدا چيزى را ميخواهد اينست كه علل و شرائط طورى است كه پيدايش جبرى چيزى را ايجاب مى كند مانند حوادث طبيعى روزانه و در اين صورت اراده را اراده تشريعى ميگويند خدايمتعال در چندين جا از كلام خود ميفرمايد: ع ع ع ((ان الحكم الا لله ))سوره يوسف آيه ٤٠ و ٦٧ (ترجمه : نيست حكم مگر از آن خدا)

پس از روشن شدن اين مقدمات بايد دانست كه قرآن مجيد با رعايت اين مقدمات سه گانه يعنى با عطف نظر باينكه انسان در زندگى خود هدفى دارد (سعادت زندگى ) كه بايد در راه بدست آوردن آن در طول زندگى تلاش و كوشش نمايد و اين فعاليت بدون برنامه نتيجه بخش نخواهد بود و اين برنامه را نيز بايد از كتاب فطرت و آفرينش خواند و بعبارت ديگر از تعليم الهى فراگرفت .

قرآن مجيد با عطف نظر باين مقدمات شالوده برنامه زندگى انسان را باين نحو ريخت :

اساس برنامه خود را خداشناسى قرار داد و اعتقاد بيگانگى خدا را اولين اساس دين شناخت و پس از شناسانيدن خدا معادشناسى (اعتقاد بروز رستاخيز كه در آن پاداش و كيفر كردار نيك و بد انسان داده خواهد شد) را از آن نتيجه گرفت و اصل ديگر قرارداد و پس از آن پيغامبرشناسى را از معادشناسى نتيجه گرفت زيرا پاداش اعمال نيك و بد بدون ابلاغ قبلى طاعت و معصيت و نيك و بد از راه وحى و نبوت چنانكه بيان خواهم كرد صورت نمى بندد.

و آنرا نيز اصل ديگر قرار داده سه اصل نامبرده : اعتقاد بيگانگى خدا و اعتقاد به نبوت و اعتقاد بمعاد را اصول دين اسلام شمرد.

پس از آن در مرتبه اصول اخلاق پسنديده و صفات حسنه مناسب اصول سه گانه را كه يك انسان واقع بين با ايمان بايد واجد آنها و متصف بآنها باشد بيان نمود. و پس از آن قوانين عملى كه در حقيقت حافظ سعادت حقيقى و زاينده و پرورش دهنده اخلاق پسنديده و بالاتر از آن عامل رشد و ترقى اعتقادات حقه و اصول اوليه ميباشند تاسيس و بيان داشت .

زيرا هرگز قابل قبول نيست كسيكه در مسائل جنسى يا در دزدى و خيانت و اختلاس مال و برداشتن كلاه مردم هيچگونه بند و بارى ندارد صفت عفت نفس داشته باشد يا كسيكه شيفته جمع آورى مال است و مطالبات مردم و حقوق واجبه مالى را نميدهد با صفت سخاوت متصف شود يا كسيكه بعبادت خدا نميپردازد و هفته و ماهى بياد خدا نمى افتد واجد ايمان بخدا و روز رستاخيز و داراى سمت بندگى باشد.

پس اخلاق پسنديده هميشه با يكرشته اعمال و افعال مناسب زنده ميماند چنانكه اخلاق پسنديده نسبت باعتقادات اصليه همين حال را دارند مثلا كسيكه جز كبر و غرور و خود بينى و خود پسندى سرش نميشود اعتقاد بخدا و خضوع در برابر مقام ربوبى را نبايد از وى توقع داشت و كسيكه يك عمر معنى انصاف و مروت و رحم و عطوفت را نفهميده است نميشود ايمانى به روز رستاخيز و بازخواست داشته باشد.

خدايمتعال در خصوص ارتباط اعتقادات حقه و اخلاق پسنديده - كه خود نوعى از اعتقاد هستند - بعمل ميفرمايد: ((اليه يصعد الكلم الطيب و العمل الصالح يرفعه ))سوره فاطر آيه ١٠.

(حاصل ترجمه : سخن (اعتقاد) پاك بسوى خدا صعود مى كند و عمل صالح بلندش مى كند - يعنى در صعود اعتقاد كمك مى كند).

و در خصوص ارتباط اعتقاد بعمل ميفرمايد: ((ثم كان عاقبة الذين اءساوا السواى ان كذبوا بآيات الله و كانوا بها يستهزئون ))سوره روم آيه ١٠ (ترجمه : پس از آن سرانجام كار كسانيكه كار بد مى كردند باينجا كشيد كه آيات خداوند را تكذيب كردند و بآنها استهزاء مينمودند).

خلاصه قرآن مجيد به ريشه هاى اصلى اسلام

كه سه بخش كلى را تشكيل ميدهد مشتمل است بدين ترتيب :

١ - اصول عقائد اسلامى كه نوعى از آن اصول سه گانه دين است : توحيد و نبوت و معاد، و نوعى عقائد متفرع بر آنها مانند لوح و قلم و قضا و قدر و ملائكه و عرش و كرسى و خلقت آسمان و زمين و نظائر آنها

٢ - اخلاق پسنديده .

٣ - احكام شرعيه و قوانين عملى كه در قرآن كريم كليات آنها را بيان فرموده و تفاصيل و جزئيات آنها را ببيان پيغمبر اكرم صلى الله عليه و آله وسلم واگذار نموده است و پيغمبر اكرم صلى الله عليه و آله وسلم نيز بموجب حديث ثقلين كه همه فرق اسلامى بنحو تواتر نقل نموده اند بيان اهل بيت خود را قائم مقام و جايگزين بيان خود قرار داده است (٢).

ب - قرآن مجيد سند نبوت است قرآن مجيد در چندين جا تصريح مى كند كه كلام خدا است يعنى با همين الفاظ خود از مقام ربوبى صادر شده و پيغمبر اكرم صلى الله عليه و آله و سلم نيز آنرا با همان الفاظ تلقى نموده است .

و در راه اثبات همين معنى كه كلام خداست و كلام بشرى نيست مكررا در لابلاى آيات كريمه بمقام تحدى برآمده و قرآن مجيد را از هر جهت معجزه شمرده و ماوراء قدرت و توانائى بشر دانسته است .

چنانكه مى فرمايد: ((ام يقولون تقوله بل يؤ منون فلياتوا بحديث مثله ان كانوا صادقين )) سوره طور آيه ٣٤ (ترجمه : يا مى گويند پيغمبر اكرم خودش قرآن را ساخته و بخدا نسبت داده است بلكه اينان ايمان نميآورند پس اگر راست ميگويند سخنى همانند آن بياورند (بسازند)).

و ميفرمايد: ((قل لئن اجتمعت الانس و الجن على ان ياءتوا بمثل هذا القرآن لا ياتون بمثله و لو كان بعضهم لبعض ظهيرا)). ))

سوره اسرى آيه ٨٨ (ترجمه : بگو - اى محمد - اگر جن و انس گرد هم آيند كه مانند اين قرآن بياورند همانند آنرا نخواهند آورد اگر چه برخى از ايشان پشت و پناه برخى ديگر شوند.

و ميفرمايد: (( ام يقولون افتراه قل فاتوا بعشر سور مثله مفتريات ))سوره هود آيه ١٣

 (ترجمه : يا ميگويند قرآن را بخدا بسته بگو پس ده سوره افترائى مانند آن بياورند).

و ميفرمايد: (( ام يقولون افتراه قل فاتوا بسورة مثله ))سوره يونس آيه ٣٨

(ترجمه : يا مى گويند قرآن را به خدا بسته است بگو پس يك سوره همانند آن بياوريد).

و باز در تحدى با پيغمبر اكرم صلى الله عليه و آله و سلم ميفرمايد: ((و ان كنتم فى ريب مما نزلنا على عبدنا فاتوا بسورة من مثله ))سوره بقره آيه

٢٣ (ترجمه : و اگر از آنچه بر بنده خودمان فروفرستاديم در شك باشيد از مردى مانند وى - كه درس نخوانده و نوشتن ياد نگرفته و در محيط جاهليت نشو و نما يافته باشد - يك سوره قرآنى بياوريد).

و باز از راه نداشتن اختلاف و تضاد تحدى نموده ميفرمايد:

(( ((افلا يتدبرون القرآن و لو كان من عند غير الله لوجدوا فيه اختلافا كثيرا))سوره نساء آيه ٨٢  

(ترجمه : آيا در قرآن تدبر نمى كنند و اگر از پيش غير خدا بود در آن اختلافات بسيارى پيدا ميكردند - زيرا همه چيز درين جهان مشمول قانون تحول و تكامل است و از تضاد اجزاء و احوال خالى نمى باشد و اگر قرآن كار بشر بود و در ظرف بيست و سه سال قطعه قطعه ساخته ميشد از اختلاف اوصاف و احوال سالم نمى ماند و اينطور يك نواخت نبود).

قرآن مجيد كه بدين تحديات سخن خدا بودن خود را اعلام و تثبيت مى كند در سرتاسر خود بصراحت حضرت محمد صلى الله عليه و آله و سلم را پيغمبر و فرستاده خدا معرفى مينمايد و بدين وسيله سند نبوت آنحضرت قرار ميگيرد و روى همين اصل بارها در كلام خدا پيغمبر اكرم صلى الله عليه و آله امر ميشود كه در اثبات نبوت خود بشهادت خدا يعنى بتصريح قرآن مجيد بنبوتش ، استناد جويد: (( ((قل كفى بالله شهيدا بينى و بينكم ))سوره رعد آيه ٤٣ (ترجمه : بگو شهادت خدا بنبوت من - ميان من و شما كافى است ).

و در جاى ديگر علاوه بشهادت خداى متعال شهادت ملائكه را نيز نقل مى كند:

 ((لكن الله يشهد بما انزل اليك انزله بعمله و الملائكة يشهدون و كفى بالله شهيدا))سوره نساء آيه ١٦٦

(ترجمه : لكن خداوند بآنچه بسوى تو نازل كرده شهادت ميدهد و ملائكه نيز شهادت ميدهند و خدا در شهادت كافى و بس است ).

بخش دوم : چگونگى تعليم قرآن مجيد

الف - قرآن مجيد كتابى است جهانى قرآن مجيد در مطالب خود اختصاص بامتى از امم عرب يا طائفه اى از طوائف مانند مسلمانان ندارد، بلكه با طوائف خارج از اسلام سخن ميگويد چنانكه با مسلمانان ميگويد، بدليل خطابات

(٣)

 بسيارى كه بعنوان كفار و مشركين و اهل كتاب و يهود و بنى اسرائيل و نصارى دارد و با هر طائفه اى ازين طوائف باحتجاج پرداخته آنان را بسوى معارف حقه خود دعوت مى كند.

و همچنين قرآن مجيد با هر يك ازين طوائف باحتجاج و دعوت ميپردازد و هرگز خطاب خود را مقيد بعرب بودن آنان نميكند چنانكه در مورد مشركين بت پرستان - ميفرمايد:

((فان تابوا و اقاموا الصلوة و آتوا الزكوة فاخوانكم فى الدين ))

سوره توبه آيه ١١ و در مورد اهل كتاب - يهود و نصارى و مجوس نيز كه از اهل كتاب محسوبند - ميفرمايد: ((

((قل يا اهل الكتاب تعالوا الى كلمة سواء بيننا و بينكم ان لا تعبد الا الله و لا نشرك به شيئا و لا يتخذ بعضنا بعضا اربابا من دون الله ))آل عمران آيه ٦٤

(ترجمه : بگو اى اهل كتاب بيائيد بسوى كلمه اى كه در ميان ما و شما بطور مساوى پذيرفته شود و آن اينست كه جز خداى متعال كسى را نپرستيم و انبازى براى وى قرار ندهيم و برخى از ما برخى ديگر را خدايان خود اتخاذ نكنند) چنانكه مى بينيم هرگز نفرموده ((اگر مشركين عرب توبه كنند و نفرموده : اى اهل كتابى كه از نژاد عرب ميباشيد.

آرى در بدو طلوع اسلام كه دعوت از جزيرة العرب ببيرون تجاوز نكرده بود طبعا خطابات قرآنى بامت عرب القا ميشد ولى از سال شش هجرت كه دعوت ببيرون شبه جزيره راه يافت هيچ موجبى براى توهم اختصاص نبود.

گذشته ازين آيات آيات ديگرى دلالت دارد بر عموم دعوت مى كند مانند آيه كريمه ((و اوحى الى هذا القرآن لا نذركم به و من بلغ ))سوره انعام آيه ١٩

 (ترجمه : و وحى شده است بر من اين قرآن براى اينكه شما را انذار كرده بترسانم و هر كه را كه اين قرآن - يا انذار - بوى برسد).

و آيه كريمه : ((و ما هو الا ذكر للعالمين )) سوره قلم آيه ٥٢ و آيه : ((ان هو الا ذكر للعالمين ))

سوره ص چيزى كه بشر در پيمايش راه سعادت و خوشبختى از اعتقاد و عمل بآن نيازمند مى باشد درين كتاب بطور تام و كامل بيان شده است .

ج - قرآن مجيد كتابى است هميشگى بحثى كه در فصل گذشته برگذار شد براى اثبات اين مدعا كافى مى باشد زيرا بيانى كه نسبت بيك مقصد و مطلب بطور دقيق تام و كامل باشد اعتبار و صحتش محدود بوقت و مخصوص بزمان معين نخواهد بود، و قرآن مجيد بيان خود را تام و كامل ميداند و ماوراء كمال چيزى نيست ، خدايمتعال ميفرمايد:

 ((انه لقول فصل و ما هو بالهزل ))سوره طارق آيه ١٤

(ترجمه : قرآن سخنى است برنده - جداكننده حق از باطل - و هزل و ياوه سرائى نيست ).

و همچنين معارف اعتقادى حقيقت خالص و واقعيت محض مى باشد و اصول اخلاقى و قوانين عملى كه بيان داشته نتائج و مواليد واقعى همان ثابته است و چنين چيزى بطلان پذير و بمرور زمان قابل نسخ نيست خدايمتعال ميفرمايد:

((و بالحق انزلناه و بالحق نزل ))سوره اسرى آيه ١٠٥

(ترجمه : قرآن را بحق نازل كرديم او نيز بحق نازل شد - يعنى در حدوث و بقاء خود از حق جدا نشد -) و باز ميفرمايد:

 ((فماذا بعد الحق الا الضلال ))سوره يونس آيه ٣٢

 (ترجمه : جز ضلالت و گمراهى پس از حق چيزى هست ؟ - از حق كه گذشتى جز ضلال نمى ماند -).

البته بحثهاى زيادى در اطراف ابديت احكام قرآنى كرده شده و ميتوان كرد ولى از موضوع بحث اين كتاب - كه موقعيت قرآن است پيش مسلمانان بطورى كه خود قرآن دلالت دارد - بيرون است .

د - قرآن مجيد در دلالت خود مستقل است قرآن مجيد كه از سنخ كلام است مانند ساير كلامهاى معمولى از معنى مراد خود كشف مى كند و هرگز در دلالت خود گنك نيست و از خارج نيز دليلى وجود ندارد كه مراد تحت اللفظى قرآن جز آنست كه از لفظ عربيش فهميده ميشود.

اما اينكه خودش در دلالت خود گنگ نيست زيرا هر كس بلغت آشنائى داشته باشد از جملات آيات كريمه معنى آنها را آشكارا ميفهمد چنانكه از جملات هر كلام عربى ديگر معنى ميفهمد.

علاوه بر اين بآيات بسيارى از قرآن بر ميخوريم كه در آنها طائفه خاصى را مانند بنى اسرائيل و مؤ منين و كفار و گاهى عموم مردم را متعلق خطاب قرار داده مقاصد خود را بايشان القاء مى كند

(٤)

 يا با آنان باحتجاج ميپردازد يا بمقام تحدى برآمده از ايشان ميخواهد كه اگر شك و ترديد دارند در اينكه قرآن كلام خدا است مثل آن را بياورند و بديهى است كه تكلم با مردم با الفاظى كه خاصيت تفهيم را واجد نيست معنى ندارد و همچنين تكليف مردم بآوردن مثل چيزى كه معنى محصلى از آن فهميده نميشود قابل قبول نيست .

علاوه بر اين خدايمتعال ميفرمايد:

 ((افلا يتدبرون القرآن ام على قلوب اقفالها))سوره محمد آيه ٢٤

(ترجمه : آيا قرآن را تدبر - پى گيرى آيات با تامل - نيمكنند يا بدلهائى قفلهاشان زده شده ) و ميفرمايد:

 (( ((افلا يتدبرون القرآن و لو كان من عند غير الله لوجدوا فيه اختلافا كثيرا))سوره نساء آيه ٨٢ (ترجمه آيه گذشت ).

دلالت آيه ها بر اينكه قرآن تدبر را كه خاصيت تفهم را دارد مى پذيرد و همچنين تدبر اختلافات آيات را كه در نظر سطحى و ابتدائى پيش مى آيد حل مى كند روشن است و بديهى است كه اگر آيات در معانى خودشان ظهورى نداشتند تامل و تدبر در آنها و همچنين حل اختلافات صورى آنها بواسطه تامل و تدبر معنى نداشت .

و اما اينكه راجع بنفى حجيت ظواهر قرآن دليلى از خارج نيست زيرا چنين دليلى وجود ندارد.

جز اينكه برخى گفته اند در فهم مرادات قرآن ببيان تنها پيغمبر اكرم صلى الله عليه و آله و سلم يا ببيان آنحضرت و بيان اهل بيت گرامش بايد رجوع كرد.

ولى اين سخن قابل قبول نيست زيرا حجيت بيان پيغمبر اكرم صلى الله عليه و آله و سلم را تازه از قرآن بايد استخراج كرد و بنابراين چگونه متصور است كه حجيت دلالت قرآن ببيان ايشان متوقف باشد بلكه در اثبات اصل رسالت و امامت بايد بدامن قرآن كه سند نبوت است چنگ زد.

و البته آنچه گفته شد منافات ندارد با اينكه پيغمبر اكرم صلى الله عليه و آله و سلم و ائمه اهل بيت عليهم السلام عهده دار بيان جزئيات قوانين و تفاصيل احكام شريعت - كه از ظواهر قرآن مجيد بدست نميآيد - بوده اند.

--- پاورقى ---

١- وجه دلالت آيه اينست كه ((سبيل الله )) در عرف قرآن دين است و آيه شريفه دلالت دارد بر اينكه ستمكاران حتى آنان بخدا معتقد نيستند دين خدا (دين فطرى ) را با صفت تحريف اجرا ميكنند، بنابراين برنامه زندگى كه آنان اجرا ميكنند دين ايشان است .

٢- بعبقات جلد حديث ثقلين رجوع شود. در اين كتاب حديث نامبرده را بصدها طريق از طرق عامه و خاصه نقل كرده است .

٣- اين خطابات و احتجاجات در آيات بسيارى است و نيازى بنقل آنها نيست .

٤- امثال ععع يا ايها الذين كفروا و يا اهل الكتاب و يا بنى اسرائيل و يا ايها الناس عععع كه بسيار است .

_______________________________________

شناخت قرآن

١ و همچنين سمت معلمى معارف كتاب را داشته اند چنانكه از آيات ذيل در ميآيد:

 (( و انزلنا اليك الذكر لتبين للناس ما نزل اليهم ))سوره نحل آيه ٤٤

(ترجمه : و فرو فرستاديم بتو ذكر - قرآن - را براى اينكه آنچه را بمردم نازل شده براى شان بيان و روشن كنى ).

((و ما آتاكم الرسول فخذوه و ما نهاكم عنه فانتهوا))سوره حشر آيه ٧

 (ترجمه : آنچه را پيغمبر براى شما آورد يعنى امر كرد بگيريد و بپذيريد و آنچه از آن نهى كرد خوددارى كنيد) ((

 ((و ما ارسلنا من رسول الا ليطاع باذن الله ))سوره نساء آيه ٤٦

 (ترجمه : ما هيچ پيغمبرى را نفرستاديم مگر براى اينكه باذن خدا اطاعتش كنند).

((هوالذى بعث فى الاميين رسولا منهم يتلو عليهم آياته يزكيهم و يعلمهم الكتاب و الحكمتة ))سوره جمعه آيه ٢

(ترجمه : خدا است آنكه در ميان جماعت امى از خودشان پيامبرى برانگيخت كه آيات خدا را بر ايشان تلاوت مى كند و آنان را تزكيه مى نمايد. و بر ايشان كتاب و حكمت را تعليم ميدهد).

بموجب اين آيات پيغمبر اكرم صلى الله عليه و آله و سلم مبين جزئيات و تفاصيل شريعت و معلم الهى قرآن مجيد مى باشد و بموجب حديث متواتر ثقلين پيغمبر اكرم ائمه اهل بيت در سمتهاى نامبرده جانشينان خود قرار داده است و اين مطلب منافات ندارد با اينكه ديگران نيز با اعمال سليقه اى كه از معلمين حقيقى ياد گرفته اند مراد قرآن مجيد را از ظواهر آياتش بفهمند.

ه‍- قرآن مجيد ظاهر و باطن دارد. خدايمتعال در كلام خود ميفرمايد:

 ((و اعبدوا الله و لا تشركوا به شيئا))سوره نساء آيه ٣٦

 (ترجمه : خدا را بپرستيد و هيچ چيزى را - در عبادت - شريك او قرار مدهيد) و ظاهر اين كلام نهى از پرستش معمولى بتها است چنانكه ميفرمايد:

 ((و اجتنبوا الرجس من الاوثان ))سوره حج آيه ٣٠

(ترجمه : دورى گزينيد از پليديها كه بتها باشند).

ولى با تاءمل و تحليل معلوم ميشود كه پرستش بتها براى اين ممنوع است كه خضوع و فروتنى در برابر غير خدا است و بت بودن معبود نيز خصوصيتى ندارد چنانكه خداى متعال طاعت شيطان را عبادت او شمرده ميفرمايد:

((الم اعهد اليكم يا بنى آدم ان لا تعبدوا الشيطان ))سوره يس آيه ٦٠ (ترجمه : آيا فرمان ندادم به شما اى بنى آدم كه شيطان را مپرستيد).

و با تحليلى ديگر معلوم ميشود كه در طاعت و گردن گذارى انسان ميان خود و غير فرقى نيست و چنانكه از غير نبايد طاعت كرد از خواستهاى نفس در برابر خدايمتعال نبايد طاعت و پيروى نمود چنانكه خدايمتعال اشاره مى كند:

((افرايت من اتخذ الهه هواه ))سوره جاثيه آيه ٢٣ (ترجمه : آيا ديدى كسى را كه هواى نفس خود را خداى خود قرار داده ).

و با تحليل دقيق ترى معلوم ميشود كه اصلا بغير خداى متعال نبايد التفات داشت و از وى غفلت نمود زيرا توجه بغير خدا همان استقلال دادن باو و خضوع و كوچكى نشان دادن در برابر اوست و اين ايمان روح عبادت و پرستش مى باشد خدايمتعال ميفرمايد:

((و لقد ذرانا لجهنم كثيرا و من الجن و الانس تا آنجا كه مى فرمايد: اولك هم الغافلون ))

سوره اعراف آيه ١٧٩ (ترجمه : سوگند ميخورم ما بسيارى از جن و انس را براى جهنم آفريديم تا آنجا كه ميفرمايد: آنان همان غفلت كنندگان از خدا هستند).

چنانكه ملاحظه ميشود از آيه كريمه :

 و لا تشركوا به شيئا))

ابتدائا فهميده ميشود اينكه نبايد بتها را پرستش نمود و با نظرى وسيعتر اينكه انسان از ديگران بغير اذن خدا پرستش نكند و با نظرى وسيعتر از آن اينكه انسان حتى از دلخواه خود نبايد پيروى كند و با نظرى وسيعتر از آن اينكه نبايد از خدا غفلت كرد و بغير او التفات داشت .

همين ترتيب يعنى ظهور يك معناى ساده ابتدائى از آيه و ظهور معناى وسيعترى بدنبال آن و همچنين ظهور و پيدايش معنائى در زير معنائى در سرتاسر قرآن مجيد جارى است و با تدبر درين معناى حديث معروف كه از پيغمبر اكرم (صلى الله عليه و آله ) ماءمور و در كتب حديث و تفسير نقل شده است :

((ان للقرآن ظهرا و بطنا و لبطنه بطنا الى سبعة ابطن )) روشن ميشود.

(٥)

بنابر آنچه گذشت قرآن مجيد ظاهر دارد و باطن (يا ظهر و بطن ) كه هر دو از كلام اراده شده اند جز اينكه اين دو معنى در طول هم مرادند نه در عرض همديگر نه اراده ظاهر لفظ اراده باطن را نفى مى كند و نه اراده باطن مزاحم اراده ظاهر مى باشد: