شناخت قرآن

شناخت قرآن0%

شناخت قرآن نویسنده:
گروه: علوم قرآنی

شناخت قرآن

نویسنده: علامه طباطبایی
گروه:

مشاهدات: 8089
دانلود: 2764

توضیحات:

جستجو درون كتاب
  • شروع
  • قبلی
  • 23 /
  • بعدی
  • پایان
  •  
  • دانلود HTML
  • دانلود Word
  • دانلود PDF
  • مشاهدات: 8089 / دانلود: 2764
اندازه اندازه اندازه
شناخت قرآن

شناخت قرآن

نویسنده:
فارسی

كه وظيفه مفسر اين است كه به احاديث پيغمبر اكرم (صلى الله عليه و آله ) و ائمه اهل بيت (عليه السلام ) كه در تفسير قرآن وارد شده مرور و غور كرده بروش ايشان آشنا شود پس از آن طبق دستورى كه از كتاب و سنت استفاده شده بتفسير قرآن پردازد و از رواياتى كه در تفسير آيه وارد شده بآنچه موافق مضمون آيه است اخذ نمايد.

ك نمونه اى از تفسير قرآن با قرآن خداوند متعال در چندين جا از كلام خود مى فرمايد،

((الله خالق كل شى ء))

 سوره زمر آيه ٦٢ (ترجمه : آفريننده هر چيز هر چه كلمه شى ء بر آن اطلاق مى شود جز خدا خدا است ) اين مضمون در چهار جا از قرآن مكرر شده ، و بموجب آن هر چه در جهان آفرينش فرض شود آفريده خدا است و هستى آن ازوست .

البته نبايد ازين نكته غفلت كرد كه قرآن د صدها آيه عليت و معلوليت را تصديق مى كند و فعل هر فاعلى را بخود آن فاعل نيز نسبت مى دهد آثار اشيا را مانند سوزانيدن آتش و رويانيدن زمين و برانيدن آسمان از آن آنها مى داند افعال اختياريه انسان را بپاى خود انسان مى نويسد.

و در نتيجه كننده هر كار همانا صاحب آن كار است ولى هستى بخش و وود دهنده كار و صاحب كار خدا است و بس .

و پس از اين تعميم كه بآفرينش داد مى فرمايد:

 ((الذى احسن كلشى ء خلقه ))

 سوره الم سجده آيه ٧ (ترجمه : خدائيكه هر آنچه آفريد زيبا قرار داد) بموجب انضمام اين آيه بآيه گذشته زيبائى با آفرينش دوش بدوش هم پيش مى روند و هر چه در جهان هستى داراى هستى است داراى زيبائى است و جز زيبائى صفتى ندارد.

و نيز نبايد ازين نكته غفلت داشت كه قرآن در آيات بسيارى خير در مقابل شر و نفع در مقابل ضرر و همچنين نيك در برابر بد و زيبا در برابر زشت را تصديق مى كند و بسيارى از كارها و كردارها و پديده ها را بدو زشت مى شمارد ولى چيزى كه هست اينهمه بديها و زشتيها و ناگواريها از راه نسبت و مقايسه پيدا مى شود و وجود قياسى و نسبى دارند نه نفسى .

مثلا مار و كژدم بد هستند ولى نسبت بانسان و حيواناتى كه از نيش آنها متضررند نه نسبت بسنگ و خاك مزه تلخ و بوى مردار منفورند ولى نسبت بذائقه و شامه انسان نه نست بهمه پاره اى از رفتارها و كردارها زشت هستند ولى نسبت بنظام اجتماعى انسان نه در هر نظامى و نه با قطع نظر از نظام اجتماع .

آرى اگر از نسبت و مقايسه دمى صرف نظر شود دست بروى هر چه گذاشته شود جز اندامى زيبا و هستى حيرت بخش و خيره كننده اى بچشم نخواهد خورد و جلوه زيبائى جهان هستى از توانائى وصف و بيان بيرون است زيرا خود وصف و بيان از زيبايان جهان هستى مى باشد.

در حقيقت آيه شريفه نامبرده مى خواهد روى مردم را از زشت و زيباى قياسى و نسبى برگردانيده متوجه زيبائى مطلق نمايد و افهام را با نظر كلى و عمومى مجهز سازد.

پس از دريافت اين تعليم بصدها آيات قرآنى برميخوريم كه با بيانات گوناگون موجودات جهان هستى را تنها تنها و دسته دسته و گروه گروه و نظامهاى جزئى و كلى را كه در آنها حكومت مى كند آيه و علامت خدايتعالى معرفى مى كند و آنها را از هر جهت كه فرض شوند (درست تامل شود) نشان دهنده خدايمتعال مى شمارد.

ما ازين بيانات باعطف نظر بدو آيه گذشته مى فهميم كه اين زيبائى بهت آور كه سراسر جهان هستى را از دو سوى گرفته همانا زيبائى ساحت كبريائى است كه از راه آيات آسمانى و زمينى مشاهده مى شود و هر يك از اجزاء جهان دريچه ايست كه بخشى از فضاى دلنشين و نامتناهى بيرون از خود را ارائه مى دهد و هيچكدام از خود چيزى ندارد.

و از اين روى قرآن كريم در آيات ديگرى هر جمال و كمال را از آن ساحت كبريا مى شمارد چنانكه مى فرمايد:

((هو الحى لا اله الا هو))

 سوره مؤ من آيه ٦٥ (ترجمه : اوست زنده خدائى جز او نيست )

((ان القوة لله جمعيا))

 سوره بقره آيه ١٦٥ (ترجمه : اينكه همه قوه و نيرو از آن خداست .) ((فان العزة لله جمعيا)) سوره نساء آيه ١٣٩ (ترجمه : بدرستى همه عزت از آن خدا است ).

پاورقي ١٦- تفسير عياشى چاپ قم جزء ١ ص ١٠.

١٧- مصدر سابق جزء ١ ص ١١ فضيل از امام پنجم .

١٨- آخر اتقان سيوطى چاپ قاهره (١٣٧٠ ه‍)

١٩- اتقان ص ١٢٠ ١٣٣

٢٠- مجاهد مفسر معروف متوفى ١٠٠ ١٠٣ هجرى (تهذيب الاسماء نووى ).

(سعيد بن جبير) مفسر معروف متوفى ١٠٠ - ١٠٣ هجرى (تهذيب الاسماء نووى ).

(عكرمه ) مولى و شاگرد ابن عباس و سعيد بن جبير متوفاى سال ١٠٤ هجرى - تهذيب -.

(ضحاك ) از شاگردان عكرمه (لسان الميزان ).

(حسن بصرى ) زاهد و مفسر معروف متوفاى سال ١١٠ هجرى (تهذيب ).

عطاء بن ابى رباح ) فقيه و مفسر مشهور از تلامذه ابن عباس متوفاى سال ١١٥ هجرى (تهذيب ).

(عطاء بن ابى مسلم ) از بزرگان تابعين از شاگردان ابن جبير و عكرمه متوفاى سال ١٣٣ هجرى (تهذيب ).

(ابوالعاليه ) از ائمه تفسير و بزرگان تابعين در قرن اول هجرى ميزيسته (تهذيب ).

(محمد بن كعب قرظى ) از مفسرين معروف و از نژاد يهود بنى قريظه بوده در قرن اول هجرى ميزيسته .

(قتاده ) اعمى از بزرگان فن تفسير شمرده شده از تلامذه حسن بصرى و عكرمه بوده در سال ١١٧ درگذشته است (تهذيب ).

(عطيه ) از ابن عباس نقل مى كند (لسان ).

(زيد بن اسلم ) مولى عمر بن خطاب فقيه و مفسر سال صد و سى شش هجرى درگذشته است (تهذيب ).

(طاوس ) يمانى از علماء وقت خود و شاگرد ابن عباس بوده و سنه صد و شش هجرى درگذشته است (تهذيب ).

٢١- عبد الرحمن بن زيد پسر زيد بن اسلم و از علماء تفسير معدود است

(ابوصالح كلبى ) نسابه و مفسر در قرن دوم ميزيسته .

٢٢- روايت موقوفه روايتى است كه مروى عنه در آن ذكر نشده باشد.

٢٣- (سفيان بن عيينه ) مكى از طبقه دوم تابعين و از علماء تفسير است در سال صد و نود و هشت هجرى درگذشته است (تهذيب ).

(وكيع بن جراح ) كوفى از طبقه دوم تابعين و از مفسرين است سال صد و نود و هفت هجرى درگذشته (تهذيب ).

(شعبة بن الحجاج ) بصرى از طبقه دوم تابعين و از معاريف مفسرين است سال صد و شصت هجرى درگذشته (تهذيب ).

(عبدبن حميد) صاحب تفسير از طبقه دوم تابعين و در قرن دوم ميزيسته .

٢٤- (ابن جرير طبرى ) محمد بن جريز بن يزيد از معاريف علماء اهل سنت و در سال سيصد و ده هجرى در گذشته (لسان الميزان )

٢٥- اتقان سيوطى جزء ٢ ص ١٩٠

٢٦- زجاج از علماى نحو متوفاى ٣١٠ هجرى (ريحانه )

(واحدى ) نحوى مفسر متوفاى ٤٦٨ هجرى (ريحانه )

(ابوحيان ) اندلسى نحوى و مفسر وقارى سال هفتصد و چهل و پنج در مصر وفات كرده (ريحانه ) .

٢٧- زمخشرى يكى از معاريف علماء ادب مؤ لف تفسير كشاف متوفاى سال ٥٣٨ هجرى (كشف الظنون ).

٢٨- امام فخر رازى متكلم و مفسر معروف صاحب تفسير مفاتيح الغيب متوفاى سال ٦٠٦ هجرى (كشف الظنون ).

٢٩- (عبد الرزاق كاشى ) از معاريف علماء و عرفاى قرن هشتم هجرى در سال ٧٢٠ ٧٥١ هجرى در گذشته (ريحانه )

٣٠- احمد بن محمد بن ابراهيم ثعلبى صاحب تفسير ثعلبى متوفاى ٤٢٦ ٤٢٧ هجرى (ريحانه ).

٣١- محمد بن احمد بن ابى بكر قرطبى متوفاى سال ٦٦٨ هجرى (ريحانه )

٣٢- تاءليف شيخ اسماعيل حقى اسلامبولى متوفاى سال ١١٣٧ هجرى (ملحقات كشف الظنون ).

٣٣- تاءليف شهاب الدين محمود آلوسى بغدادى متوفاى سال ١٢٧٠ هجرى (ملحقات كشف الظنون )

٣٤- بنام غرائب القرآن تاءليف نظام الدين حسن قمى نيشابورى متوفاى سال ٧٢٨ هجرى (ملحقات كشف الظنون ).

٣٥- زراره و محمد بن مسلم هر دو از فقهاى شيعه و خواص اصحاب امام پنجم و ششم اماميه مى باشد و معروف و جرير هر دو از خواص اصحاب امام ششم اند.

٣٦- فرات بن ابراهيم كوفى صاحب تفسير از مشايخ قمى صاحب تفسير است (ريحانه ) (و ابوحمزه ثمالى ) از فقهاى شيعه و از خواص اصحاب امام چهارم و پنجم اماميه است .

٣٧- (عياشى ) محمد بن مسعود كوفى سمرقندى از اعيان علماء اماميه و در نيمه دوم قرن سوم هجرى ميزيسته (ريحانه )

(على بن ابراهيم قمى ) از مشايخ حديث اماميه و در اواخر قرن سوم و اوائل قرن چهارم ميزيسته است (ريحانه ).

(نعمانى ) محمد بن ابراهيم نعمانى از اعيان علماء اماميه و از تلامذه كلينى است و در اوائل قرن چهارم هجرى ميزيسته (ريحانه ).

٣٨- سيد رضى از اعيان فقهاء اماميه و در شعر و ادب سر آمد اهل عصر خود بوده و نهج البلاغه از تاليفات اوست در سال چهار صد و چهار يا شش هجرى در گذشته (ريحانه ).

٣٩- شيخ الطايفه محمد بن حسن طوسى كه از اكابر علماء اماميه و كتاب تهذيب و كتاب استبصار كه دو اصل از چهار اصل حديث اماميه ميباشند تاليف اوست در سال چهار صد و شصت هجرى در گذشته .(ريحانه )

٤٠- صدر المتالهين محمد بن ابراهيم شيرازى فيلسوف نامى متوفاى هزار و پنجاه هجرى مؤ لف كتاب اسرار الايات و مجموعه تفاسير (روضات و ريحانه )

ميبدى و گونابادى و سيد هاشم بحرانى صاحب تفسير برهان در ٤ مجلد متوفاى سال ١١٠٧ هجرى و فيض كاشانى آخوند ملا محسن مؤ لف تفسير صافى و اصفى متوفاى ١٠٩١ هجرى (ريحانه ).

٤١- شيخ عبد على حويزى شيرازى صاحب تفسير نور الثقلين در ٥ مجلد متوفى سال ١١١٢ هجرى (ريحانه )

٤٢- فضل بن حسن طبرسى از اعيان علماء اماميه صاحب تفسير مجمع البيان در ده جلد متوفاى ٥٤٨ هجرى (ريحانه )

٤٣- سوره نسآء آيه ٨٢

٤٤- باول تفسير عياشى و تفسير صافى و برهان و بحار مراجعه شود.

٤٥- بحار ج ١ ص ١٣٧ باب اختلاف اخبار.

شناخت قرآن

١ ((و هو العليم القدير)) ((و هو السميع البصير)) ((الله لا اله الا هو لهه الاسماء الحسنى ))

 سوره طه آيه ٨ (ترجمه :خدا جز او خدائى نيست هر نامى كه نيكوتر است از آن اوست ) بمقتضاى اين آيات همه زيبائيهائى كه در جهان هست جلوه گراست حقيقت آن از آن ساحت كبريا مى باشد و براى ديگران چيزى جز مجاز و عاريت باقى نمى ماند.

در تاكيد اين بيان قرآن مجيد با بيانى ديگر توضيح ميدهد كه جمال و كمال در هر يك از آفريده هاى جهان محدود و متناهى است و نامحدود و نامتناهى آن پيش خدا است :

((انا كل شيى ء خلقناه بقدر))

 سوره قمر آيه ٤٩ (ترجمه : ما هر چيز را همراه اندازه اى آفريديم )

((و ان من شيى ء الا عندنا خزائنه و ما ننزله الا بقدر معلوم ))

 سوره حجز آيه ٢١ (ترجمه : هيچ چيزى نيست مگر اينكه نزد ما خزينه هائى دارد و آنرا پائين نميفرستيم مگر باندازه اى معين و شناخته شده )

انسان با پذيرفتن اين حقيقت قرآنى دفعة خود را در برابر يك جمال و كمال نامتناهى خواهد ديد كه از هرسو بوى احاطه داشته هيچ خلائى در مقابل آن وجود ندارد و هر جمال و كمال را حتى خود را كه يكى از آن آيات مى باشد بدست فراموشى سپرده مجذوب و دلباخته خواهد گرديد چنانكه مى فرمايد:

((و الذين آمنوا اشد حبالله ،))

 سوره بقره آيه ١٦٥ (ترجمه : كسانى كه ايمان آوردند بخدا بيشتر از هر چيز مهر دارند).

و اينجا است كه چنانكه لازمه و خاصه مهر و محبت است استقلال و اراده خود را تسليم خداى متعال نموده و زير سر پرستى مطلق وى ميرود و تحت ولايت خدا قرار مى گيرد چنانكه مى فرمايد:

((و الله ولى المؤ منين ))

سوره آل عمران آيه ٦٨ (ترجمه : خدا سرپرست مؤ منين است ) و خداى متعال نيز چنانكه وعده فرموده خود متصدى اداره و رهبرى وى مى شود:

((الله ولى الذين آمنوا يخرجهم من الظلمات الى النور))

سوره بقره آيه ٢٥٧ (خدا سرپرست مؤ منين است ايشان را از تاريكيها بسوى روشنائى خارج مى كند.)

و به موجب آيه كريمه :

((اءومن كان ميتا فاحييناه و جعلنا له نورا يمشى به فى الناس ))

 سوره انعام آيه ١٢٢ (ترجمه : و آيا كسيكه مرده بود ما او را زنده كرديم و براى او نورى قرار داديم كه با آن در روشنائى آن - در ميان مردم راه ميرود) و آيه : ((

 ((اولئك كتب فى قلوبهم الايمان و ايدهم بروح منه ))

سوره مجادله آيه ٢٢ (ترجمه : آنان خدا در دلهاى ايشان ايمان را ثابت كرده و ايشان را با روحى از پيش خود - يا از ايمان - مؤ يد نموده است ) روحى ديگر و حيات ديگرى ميبخشد و نورى - درك ويژه واقع بينى - براى او قرار ميدهد كه مسير زندگى سعادتمندانه را در جامعه تشخيص ميدهد.

و در آيه ديگر راه تحصيل اين نور را توضيح ميدهد:

((يا ايها الذين آمنوا اتقوا الله و آمنوا برسوله يؤ تكم كفلين من رحمته و يجعل لكم نورا تمشون به ))

سوره حديد آيه ٢٨ (ترجمه : اى كسانيكه ايمان آورديد، پرهيزكارى كنيد و به پيغمبر او ايمان بياوريد تا خداوند از رحمت خود دو برابر بشما بدهد و براى شما نورى قرار دهد كه با آن راه رويد).

و ايمان به پيغمبر اكرم صلى الله عليه و آله و سلم را در آيات ديگرى بتسليم و اتباع وى تفسير فرموده چنانكه ميفرمايد: ((

((قل ان كنتم تحبون الله فاتبعونى يحببكم الله ))

 سوره آل عمران آيه ٣١ (ترجمه : بگو اگر خدا را دوست ميداريد از من پيروى كنيد تا خدا شما را دوست دارد) و زمينه پيروى را در آيه ديگر توضيح ميدهد: ((الذين يتبعون الرسول النبى الامى الذى يجدونه مكتوبا عندهم فى التوراة و الانجيل يامرهم بالمعروف و بنهاهم عن المنكر و يحل لهم الطيبات و يحرم عليهم الخبائث و يضع عنهم اصرهم و الاغلال التى كانت عليهم ))سوره اعراف آيه ١٥٧ (ترجمه : كسانيكه پيروى ميكنند از پيغامبرى كه نبى امى است كسيكه او را در تورات و انجيل نوشته شده ميبابند - در تورات و انجيل ذكر شده - ايشان را بمعروف امر مى كند و از منكر نهى مى كند و چيزهاى پاك را براى ايشان حلال و چيزهاى پليد را برايشان حرام مى كند و از ايشان سختى و هر گونه زنجيرهائى كه داشتند وضع مى كد آزادى مى بخشد)

و روشن تر ازين بيان زمينه پيروى را در آيه ديگر كه هم مفسر اين آيه است توضيح مى دهد: ((فاقم وجهك للدين حنيفا فطرة الله التى فطر الناس عليها لا تبديل لخلق الله ذلك الدين القيم ))سوره روم آيه ٣٠ (ترجمه : روى خود را استوار نگه دار براى دين در حال اعتدال در دين با اعتدال ثابت قدم باش همان آفرينش خدا كه مردم را بر آن آفريده آفرينش خدا تبديل و تغيير ندارد آن است دينى كه مى تواند جامعه بشرى را اداره نمايد).

بمقتضاى اين آيه برنامه كامل اسلام خواسته هاى آفرينش و بعبارت ديگر شرايع و قوانينى است كه فطرت و خلقت انسان به سوى آنها انسان را هدايت مى كند (زندگى بى آلايش يك انسان طبيعى ) چنانكه در جاى ديگر مى فرمايد:

 ((و نفس رما سواها فالهمها فجورها و تقواها قد افلح من زكاها وقد خاب من دساها)

)(ترجمه آيه گذشته ).

قرآن تنها كتاب آسمانى است كه اولا زندگى سعادتمندانه انسانى را با طرز زندگى بى آلايش و پاك انسان فطرى (طبيعى ) مساوى مى داند و ثانيا بر خلاف بيشتر يا همه روشها كه برنامه خدا پرستى انسان را از برنامه زندگى تفكيك مى كنند برنامه دينى را همان برنامه زندگى قرار داده در همه شؤ ون فردى و اجتماعى انسان مداخله نموده دستوراتى مطابق واقع بينى (جهان بينى خداشناسى ) صادر مى كند و در حقيقت افراد را به جهان را بافراد مى سپارد و هر دو را بخدا.

قرآن كريم آثار و خواص زيادى صورى و معنوى براى مردان خدا و اولياء حق در زمينه يقينى كه دارند ذكر مى كند كه اين فصل گنجايش شرح و تفصيل آنها را ندارد.

كا معنى حجيت بيان پيغمبر (ص ) و ائمه (ع ) بدلالت خود قرآن مجيد بيان پيامبر اكرم (صلى الله عليه و آله ) و اهل بيت كرامش چنان كه در فصول سابقه گذشت در تفسير آيات قرآنى حجيت دارد.

اين حجيت در مورد قول شفاهى و صريح پيغمبر (صلى الله عليه و آله ) و ائمه اهل بيت و همچنين در اخبار قطيعة الصدور كه بيان ايشان را حكايت مى كند روشن است .

ولى خبر غير قطعى كه در اصطلاح خبر واحد ناميده مى شود و حجيت آن در ميان مسلمين مورد خلاف است منوط بنظر كسى است كه بتفسير مى پردازد، در ميان اهل سنت نوعا بخبر واحد كه در اصطلاح صحيح ناميده مى شود مطلقا عمل مى كنند و در ميان شيعه آنچه اكنون در علم اصول تقريبا مسلم است اين است كه خبر واحد موثوق الصدور در احكام شرعيه حجت است و در غير آنها اعتبار ندارد براى تحقيق مسئله بعلم اصول بايد مراجعه كرد.

تذكر:

بنابر اينكه معنى تفسير محصل مدلول آيه مى باشد بحثى را بحث تفسيرى ميتوان گفت كه در محصل معنى آيه تاثير داشته باشد اما بحثهائى كه در محصل معنى آيه تاثير ندارند مانند برخى بحثهاى لغوى و قرائتى و بديعى ، اين نوع بحثها تفسير قرآن نيست

.

بخش سوم : وحى قرآن مجيد

الف اعتقاد عمومى مسلمانان در وحى قرآن : قرآن مجيد بيشتر از هر كتاب مقدس ديگر مانند توراة و انجيل از مسئله وحى آسمانى و فرستنده وحى و آورنده وحى ياد كرده و حتى از كيفيت وحى سخن گفته است .

عقيده عمومى مسلمين كه البته ريشه آن همان ظواهر لفظى قرآن است در باره وحى قرآن اينست كه قرآن مجيد بلفظ خود سخن خدا است كه بوسيله يكى از مقربين ملائكه كه موجوداتى آسمانى هستند پيغمبر اكرم فرستاده شده است .

نام اين مللك فرشته جبريل و روح امين است ، سخن خدا را تدريجا در مدت بيست و سه سال پيغمبر اكرم (صلى الله عليه و آله ) رسانيده و بموجب آن بآحضرت ماموريت داده شده كه لفظ آيات آن را به مردم بخواند و مضامين آنها را بفهماند و به سوى معارف اعتقادى و مقررات اجتماعى و قوانين مدنى و وظائف فردى كه قرآن بيان مى كند دعوت كند.

نام اين ماموريت خدائى رسالت و پيغامبرى است ، پيغمبر اكرم (صلى الله عليه و آله ) بى اينكه كمترين دخل و تصرفى در مواد دعوت كند و از پيش خود چيزى بر آنها بيفزايد يا بكاهد يا پس و پيش كند رسالت خود را انجام داده است .

ب نظر نويسندگان امروز درباره وحى و نبوت : غالب نويسندگان امروز كه در اديان و مذاهب بكنجكاوى مى پردازند نظرشان در توجيه و تقرير وحى و نبوت قرآن اين است كه :

پيغمبر اكرم (صلى الله عليه و آله ) يك نابغه اجتماعى بوده كه براى نجات جامعه انسانى از پرتگاه انحطاط و توحش و استقرارشان در مهد مدنيت و آزادى قيام كرده و به سوى افكار پاك خود كه در صورت يك دين جامع و كامل تنظيم كرده است دعوت نموده است .

مى گويند وى داراى روحى پاك و همتى بلند بود و در يك محيط تاريك و تيره اى زندگى مى كرد كه جز زورگوئى و ياوه سرائى و هرج و مرج چيزى در آن حكومت نمى كرد و جز خود خواهى و دزدى و غارتگرى و هرگونه توحش بچشم نمى خورد.

پيوسته از مشاهده اين اوضاع ناگوار رنج مى برد و گاهى كه كارد باستخوانش مى رسد از مردم كناره گيرى نموده در غارى كه در كمريكى از كوههاى تهامه بود روزى چند خلوت مى كرد و به آسمان و ستارگان درخشان آن و زمين و كوه و دريا و صحرا و اين همه وسائل گرانبهايى كه دستگاه آفرينش در اختيار انسان گذاشته است خيره مى شد و از اين همه غفلت و نادانى كه دامنگير انسان شده و زندگى پر ارج وى را كه سراپا خوشبختى و كامرانى است بزندگى پست درندگان و چرندگان تبديل نموده افسوس مى خورد.

پيغمبر اكرم (صلى الله عليه و آله ) تا حدود چهل سالگى آن درك را داشت و اين رنج را مى برد تا در سن چهل سالگى موفق شد طرحى بريزد كه بشر را از آن وضع اسفناك كه مظهرش سرگشتگى و لگام گسيختگى و خود خواهى و بى بند و بارى بود نجات بخشد و آن آيين اسلام بود كه راقى ترين رژيم مناسب مزاج وقت بود.

پيغمبر اكرم (صلى الله عليه و آله ) افكار پاك خود را سخن خدا و وحى الهى فرض مى كرد كه خداى متعال از راه نهاد پاكش با وى بگفتگو پرداخته است و روان پاك و خيرخواه خود را، كه اين افكار از آن تراوش كرده و در قلب آرامش مستقر مى شد، روح امين و جبريل و فرشته وحى ناميد و بطور كلى قوائى را كه در جهان طبيعت بسوى خير و هرگونه خوشبختى دعوت مى كنند ملائكه و فرشتگان و قوائى را كه بسوى شر و هرگونه بدبختى مى خوانند شياطين و جن خواند و وظيفه خود را كه به مقتضاى نداى وجدان عهده دار قيام و دعوت مى شد نبوت و رسالت نام گذاشت .

البته اين توجيه از آن كسانى است كه براى جهان هستى خدائى اثبات مى كنند و از روى انصاف براى نظام دينى اسلام ارزشى قائلند اما كسانيكه آفريدگارى براى جهان معتقد نيستند سازمان نبوت و وحى و تكاليف آسمانى و ثواب و عقاب و بهشت و دوزخ را سياست دينى و در حقيقت از باب دروغ مصلحت آميز مى دانند.

مى گويند پيغمبران مردان اصلاحج طلبى بودند و مقرراتى براى اصلاح جامعه بشرى در شكل دين آورند و چون مردم اعصار گذشته تاريك و غرق جهالت و خرافه پرست بودند پيغمبران نظم دينى را در سايه يك سلسله اعتقادات خرافى از مبدء و معاد نگهداشتند

ج قرآن مجيد درباره وحى و نبوت چه مى گويد؟ كسانيكه دستگاه وحى و نبوت را با بيان گذشته اولى توجيه مى كنند دانشمندانى هستند كه به واسطه اشتغال و انس بعلوم مادى و طبيعى همه چيز جهان هستى را در انحصار قوانين طبيعت مى دانند و آخرين ريشه حوادث را نيز همان طبيعت فرض مى نمايند و از اين روى قهرا اديان آسمانى را پديده هاى اجتماعى خواهند دانست و با ميزانى كه از ساير پديده هاى اجتماعى بدست آمده خواهند سنجيد چنانكه اگر يكى از نوابغ اجتماعى مانند كورش و داريوش و اسكندر خود را برانگيخته خدا و كار خود را ماموريت آسمانى و تصميمات خود را فرمانهاى خدائى معرفى كند، توجيهى جز آنچه در فصل سابق گذشت نخواهد داشت .

ما فعلا در صدد اثبات جهان ماوراء الطبيعه نيستيم و نيز باين دانشمندان نمى گوئيم كه هر علمى تنها در اطراف موضوع خود مى تواند نظر دهد و علوم مادى كه از خواص و آثار ماده بحث مى كنند اثباتا و نفيا حق مداخله در ماوراء ماده ندارند.

آنچه مى گوئيم اين است كه توجيه سابق هرچه باشد بايد با بيانات قرآن مجيد كه سند نبوت پيغمبر اكرم است و ريشه اصلى همه اين سخنان در آن است وفق دهد و تطبيق پذيرد ولى صريح قرآن بر خلاف اين توجيه دلالت دارد و اينك ما يكى يكى از اجزاء اين توجيه را با آيات قرآنى مى سنجيم :

١ سخن خدا

طبق توجيه گذشته پيغمبر اكرم (صلى الله عليه و آله ) افكار پاكى كه بذهنش خطور مى كرد سخن خدا ناميده و معنى اش اين است كه اين رشته افكار مانند افكار ديگرش از آن خودش و تراوش مغز خودش بود ولى اين افكار ويژه براى اينكه پاك و مقدس بود به خدا نسبت داده شد و بالاخره اين افكار نسبت طبيعى به پيغمبر اكرم (صلى الله عليه و آله ) نسبت تشريفى بخدا دارند ولى قرآن مجيد صريحا و جدا در آيات تحدى و نسبت خود را بلفظه از پيغمبر اكرم (صلى الله عليه و آله ) و از هر بشر ديگر بكلى نفى مى كند، مى گويد (٤٦) اگر سخن سخن بشر است سخنى همانند آن در هر بابى كه قرآن سخن گفته از معارف اعتقادى و اخلاق و احكام و قصص و حكمت و موعظف بياورند و در اين باره از هر جائى كه مى خواهند اخلاق و احكام و قصص و حكمت و موعظت بياورند و در اين باره از هر جائى كه مى خواهند استعانت و استمداد جويند وقتيكه نتوانستند بدانند كه سخن خدا است نه سخن بشر و اگر جن و انس

(٤٧)

دست بهم داده براى اين كار قيام كنند نخواهند توانست نظير قرآن را بياورند.

مى گويد

(٤٨)

اگر مى گوئيد قرآن سخن محمد است از كسى ديگر كه در مشخصات زندگى مانند او است يتيم تربيت نديده درس نخوانده نوشتن ياد نگرفته در محيط تاريكى مانند محيط جاهليت بزرگ شده مانند اين كتاب يا سوره اى از سورهاى آن بياوريد.

مى گويد

 (٤٩)

 چرا در آيات قرآن كه در مدت بيست و سه سال نزول هيچگونه تفسير و اختلافى در اسلوب بيان و لفظ و معناى خود پيدا نكرده درست تدبر نمى كنند و اگر سخن بشر نه سخن خدا بود قطعا محكوم نظام طبيعت مى شد و تحول و تغيير و اختلاف در آن پديد مى آمد.

بديهى است كه اى بيانات بانسبت تشريفى سازگار نيست و قرآن را تنها كلام خدا معرفى مى كند.

گذشته از اين قرآن مجيد در صدها آيه معجزاتى خارق عادت كه با نظام عادى طبيعت قابل توجيه نيست اثبات مى كند كه پيغمبران بواسطه آنها نبوت خود را اثبات مى كرده اند و اگر نبوت همان نداى وجدان و وحى آسمانى بمعنى افكار پاك بشرى بود اقامه حجت و استمداد از معجزه معنائى نداشت .

برخى از نويسندگان اين معجزات صريحه را با يك وجوه خنده دارى تاءويل مى كنند ولى هر خواننده اى بتوجيهاتشان مراجعه نمايد ترديد نخواهد داشت كه مدلول قرآن مجيد غير از آن است كه اين دانشمندان مى گويند.

منظور ما در اينجا اثبات امكان تحقق معجزه و خارق عادت يا اثبات صحت نقل قرآن نيست بلكه مطلوب اين است كه قرآن براى انبياء گذشته مانند صالح و ابراهيم و موسى و عيسى صريحا معجزاتى اثبات مى كند و اين قصه هائى كه حكايت مى كند جز خرقه عادت محملى ندارد. و البته براى اثبات نداى وجدان اقامه معجزات لزوم ندارد.

٢ روح امين و جبريل

طبق توجيه گذشته پيغمبر اكرم (صلى الله عليه و آله ) روان پاك خود را كه در مصلحت بينى و خير انديشى فروگذارى نمى كرد روح امين و القاء او را وحى مى ناميد ولى قرآن مجيد اين نظر را تاءييد نمى كند زيرا قرآن القاء كننده آيات را جبريل مى نامد و بنابر توجيه نامبرده هيچ موجبى براى اين تسميه نيست .

خداى متعال مى فرمايد:

((قل من كان عدوا لجبريل فانه نزله على قلبك باذن الله ))

سروه بقره آيه ٩٧ (ترجمه : بگو كسيكه دشمن جبريل است همان جبريل قرآن را باذن خدا بدل تو نازل كرده نه بى اذن و از پيش خود).

اين آيه پاسخ يهود

 (٥٠)

است كه پيغمبر اكرم پرسيدند: اين قرآن را كه بر تو نازل مى كند؟ فرمود: جبريل ، گفتند: ما با جبريل دشمنيم زيرا به ما بنى اسرائيل محدوديتها را او نازل مى كرد و چون دشمن او هستيم به كتابى كه وى آورده ايمان نمى آوريم خداى متعال در اين آيه به سخن شان پاسخ مى دهد كه جبريل قرآن را باذن خدا به پيغمبر اكرم نازل نموده نه از پيش خود و بالاخره قرآن سخن خدا است و بايد ايمان آورد نه سخن جبريل .

بديهى است يهود دشمنى با يك موجود آسمانى داشتند، كه متصدى رسانيدن وحى الهى و از حضرت كليم و حضرت محمد (صلى الله عليه و آله ) جدا بود، نه با روان پاك كليم يا محمد (صلى الله عليه و آله ).

و همين قرآن كه در اين آيه نازل كردن قرآن را بر قلب پيغمبر اكرم (صلى الله عليه و آله ) به جبرئيل نسبت مى دهد در آيه ديگر بروح امين نسبت مى دهد ((

 ((نزل به الروح الامين على قلبك )

)سوره شعرا آيه ١٩٤ (ترجمه : قرآن را روح امين بقلب تو نازل كرده است ) و از اين توافق دو آيه معلوم مى شود كه مراد از روح امين همان جبريل مى باشد.

خداى متعال در جاى ديگر از كلام خود در وصف اين نازل كننده وحى مى فرمايد:

((انه لقول رسول كريم ذى قوة عند ذى العرش مكين مطاع ثم امين و ما صاحبكم بمجنون و لقد راه بالافق المبين ))

سوره تكوير ٢٣ (ترجمه : بدرستى قرآن سخنى است : كه سفير محترم جبريل آورده رسول محترمى كه پيش صاحب عرش خدا داراى نيرو است و منزلت دارد و آنجا مطاع است پيش ملائكه امين است و يار شما پيغمبر اكرم ديوانه و جن زده نيست و سوگند مى خورم كه آورنده وحى را در حاليكه در افقى آشكار بود ديد) آيات دلالت دارند

كه جبريل از مقربان نزديك خدا و داراى نيروى عظيم و منزلت و فرمانروا و امين مى باشد.

و در جاى ديگر در وصف همين مقربين عرش كه ملائكه كرامند مى فرمايد:

 ((الذين يحملون العرش و من حوله يسبحون بحمد ربهم و يؤ منون به ويستغفرون للذين آمنوا))

سوره مؤ من آيه ٧ (ترجمه : كسانيكه عرش خداى تو را حمل مى كنند و آنانكه در اطراف عرش مى باشند به خداى خود همراه حمد تسبيح مى گويند و با او ايمان مى آورند و براى كسانيكه ايمان آوردند طلب مغفرت مى كنند) دلالت آيه باينكه ملائكه مقربين موجودات مستقل و داراى شعور و اراده مى باشند روشن است زيرا اوصافى كه براى آنان ذكر شده مانند ايمان به خدا و طلب مغفرت براى ديگران جز با وجود مستقل و شعور و اراده سازگار نيست .

و باز در باره همين ملائكه مقربين مى فرمايد:

((لن يستنكف المسيح ان يكون عبدا لله و لا الملائكة المقربون و من يستنكف عن عبادته و يستكبر فسيحشرهم اليه جميعا تا آنچا كه مى فرمايد و اما الذين استنكفوا و استكبروا فيعذبهم عذابا اليما ولا يجدون لهم من دون الله ولياولا نصيرا))

سوره نساء آيه ١٧٣ (ترجمه : مسيح هرگز از بندگى خدا خود دارى و سرپيچى نمى كند و نه ملائكه مقربين و هر كه از بندگى او سرپيچى و گردن كشى كند بزودى همه ايشان را بسوى خود جمع آورى خواهد نمود تا آنجا كه مى فرمايد و اما كسانيكه سرپيچى كردند و گردنكشى نمودند آنان را با عذابى دردناك عذاب خواهد كرد و جز خدا براى خود سرپرست و ياورى نخواهند يافت ).

بديهى است كه مسيح و ملائكه مقربين اگر چه معصيت نمى كنند ولى در صورت معصيت و تخلف از بندگى يا عذاب روز قيامت در اين آيه تهديد شده اند و تهديد با عذاب روز قيامت كه متفرع بر ترك يك نوع تكليف است جز با استقلال وجود و شعور و اراده درست نمى باشد.

از آيات گذشته روشن مى شود كه روح امين كه جبريل نيز ناميده مى شود و آورنده وحى مى باشد طبق بيان قرآن يك فرشته آسمانى داراى وجود و شعور و اراده مستقل است .

بلكه از جمله اى كه در خلال آيات سوره تكوير گذشت : (( ((مطاع ثم ))(آورنده قرآن آنجا مطاع است ) استفاده مى شود كه جبريل در عالم بالا فرمانروا بوده گروهى از ملائكه فرمانبردار وى مى باشند و پيوسته يا گاهى وحى قرآن به وسيله زيردستان وى مى رسيده چنانكه آيات سوره عبس نيز به اين معنى اشاره مى كنند:

((كلا انها تذكرد فمن شاء ذكره فى صحف مكرمة مرفوعة مطهرة بايدى سفرة كرام بررة ))

 (( ع سوره عبس آيه ١٦ (ترجمه : نه هرگز، بدرستى اين قرآن يا اين آيات ياد آورى است پس هر كه مى خواهد بياد آورد اين تذكره در صحيفه هائى است گرامى و بلند مرتبه و پاك شده در دست سفيرانى محترم و نيكوكار).