کلمات قصار نهج البلاغه

کلمات قصار نهج البلاغه0%

کلمات قصار نهج البلاغه نویسنده:
گروه: متون حدیثی

کلمات قصار نهج البلاغه

این کتاب در موسسه الحسنین علیهما السلام تصحیح و مقابله شده است.

نویسنده: مهدی علیزاده
گروه: مشاهدات: 18525
دانلود: 3312

توضیحات:

کلمات قصار نهج البلاغه
جستجو درون كتاب
  • شروع
  • قبلی
  • 147 /
  • بعدی
  • پایان
  •  
  • دانلود HTML
  • دانلود Word
  • دانلود PDF
  • مشاهدات: 18525 / دانلود: 3312
اندازه اندازه اندازه
کلمات قصار نهج البلاغه

کلمات قصار نهج البلاغه

نویسنده:
فارسی

این کتاب در موسسه الحسنین علیهما السلام تصحیح و مقابله شده است.

کلمات قصار نهج البلاغه

نویسنده: مهدی علیزاده

تذکراین کتاب توسط مؤسسه فرهنگی - اسلامی شبکة الامامین الحسنینعليهما‌السلام بصورت الکترونیکی برای مخاطبین گرامی منتشر شده است.

لازم به ذکر است تصحیح اشتباهات تایپی احتمالی، روی این کتاب انجام گردیده است.

مقدمه

بِسْم اللهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحيم

دلايلى در دست است كه عرب ها در پيش از ظهور اسلام ، با دو اثر ارسطو،بوطيقادر فن شعر وريطوريقادر فن خطابه آشنا بوده اند. خطيب را چنان محترم و گرامى مى داشتند كه او را زبان قبيله مى ناميدند. به دور خطيبانى كه بر فراز بلندى صعود كرده يا بر پشت چارپا نشسته بودند، با علاقه و شوق گرد مى آمدند و سخنان آنان را به گوش جان مى شنيدند. غالباوفوديا نمايندگانى را كه به منظور انجام ماموريت هاى مهم به دربار پادشاهان و دولت هاى بزرگ آن روزگار مى فرستادند، از ميان خطيبان برمى گزيدند، تا بتوانند در آن جا با استفاده از مهارت خود، خطبه هاى موثر و مفيد ايراد كنند. خطبه اى اكثم صيفى كه نزد خسرو انوشيروان ايراد كرد، از اين دست است

پس از ظهور اسلام نيز، خطابه به عنوان بهترين شيوه براى ترويج دين ، در نزد مسلمانان اهميت ويژه اى پيدا كرد. بى ميلى يا بى مهرى اسلام نسبت به شعر و شاعرى از سويى ، و نياز تازيان به حماسه و برانگيختن غرور ملى ، تفاخر قومى ، فرو نشاندن شورش ها و جمع آورى دسته ها از سوى ديگر، بر بار اين اهميت افزود، و زمينه را براى ظهور خطيبانى بزرگ مساعد ساخت(١)

بزرگ ترين خطيب اين دوره ، پس از پيامبر اكرمصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ، بى ترديد على بن ابى طالبعليه‌السلام بوده ، كه نخستين خطبه اش را به هنگام دفن ، بر فراز قبر ايشان ايراد كرده است : ان الصبر لجميل الا عنك .

خطابه هاى امام علىعليه‌السلام جملگى در ميان مسلمانان آوازه اى بلند يافتند. برخى از مسلمانان و اصحاب امامعليه‌السلام ، آن ها را به حافظه سپردند و برخى ديگر به گرد آورى و تدوين آن ها دست زدند.

امامعليه‌السلام علاوه بر خطابه ها، سخنان كوتاه و حكيمانه نيز بيان فرموده است كه بيشتر آن ها مورد توجه مسلمانان قرار گرفت و در اينجا و آنجاى حوزه ى اسلامى چون گوهرهايى ناب ، در حافظه ها يا اوراق ، پراكنده گشت بدين ترتيب ، مجموعه اى از خطابه ها و حكمت ها، به ضميمه نامه ها و فرمان ها، به مثابه آثارى گرانبها در جامعه اسلامى از امام علىعليه‌السلام به يادگار باقى مانده است گردآورى اين مجموعه به صورت مكتوب ، هميشه حتى از زمان امام علىعليه‌السلام مورد اهتمام همه ى مسلمانان ، اعم از اهل سنت و تشيع بوده است اما بسيارى از آن نوشته ها، به تدريج ، در گذر زمان ، محو و نابود شدند. اكنون ، قديمى ترين گردآورى كه براى ما برجاى مانده ، كتابى است با نام ماه كلمه لاميرالمومنين على بن ابى طالب به گزينش ابو عثمان ، عمروبن بحر جاحظ متوفاى ٢٥٥ ه ق پس از آن ، كتاب نهج البلاغه است ، به گزينش شريف ، ابوالحسن ، محمد الرضى الموسوى ٤٠٦ - ٣٥٩ ه ق

او درباره گردآورى سخنان و نامه هاى امام علىعليه‌السلام از سوى خود، چنين نوشته است :

(٢) در جوانى تصميم گرفته بودم كتابى در شرح احوال امامانعليهم‌السلام بنويسم و با آن برخى از سخنان ايشان را نيز ارائه كنم كار را شروع كردم ، اما به دليل وجود موانع ، نتوانستم به جز امام اول علىعليه‌السلام ، در مورد ساير امامان ، كار را ادامه دهم همان را فصل بندى كرده و به صورت كتابى مستقل درآوردم

گروهى از دوستان ، فصل آخر آن را كه گزيده اى از سخنان كوتاه آن امامعليه‌السلام بود، بسيار پسنديدند و از من خواستند كه همين گزينش رابا كمى توسعه در بخش هاى ديگر از سخنان امامعليه‌السلام نظير خطبه ها، نامه ها، مواعظ، آداب و... نيز انجام دهم من نيز به دليل آن كه مى دانستم سخنان امام علىعليه‌السلام در بلاغت ، بسيار شگفت و در فصاحت ، داراى نكات غريب و بى نظير، حاوى گوهر ادبيات عرب و بعلاوه مشتمل بر مطالب دلنشين دينى و دنيوى است ، خواسته ى آنان را اجابت كردم و شروع به كار نمودم

ديدم سخنان آن امامعليه‌السلام بر سه محور مى گردد: نخست خطبه ها و فرمان ها، دوم نامه ها و پيغام ها، و سوم عبارات كوتاه و حكيمانه

پس سه باب مستقل از هم گشودم هر سخن كه مى يافتم ، حتى اگر از اين سه نيز بيرون بود، اما در مناسب ترين باب جاى مى دادم از اينرو، ممكن است كه در هر باب قسمت هايى نامتناسب وجود داشته ، و يا از نظر نظم تاريخى در هم افتاده باشند. اين به خاطر آن است كه قصدم در گردآورى ، نه هماهنگى سخنان ويا نظم تاريخى ، بلكه ارائه ى نكات شگفت و بديع در سخنان امام علىعليه‌السلام بوده است

و گاه نيز يك سخن چند بار تكرار شده است اين ، به خاطر آن بود كه به تدريج به روايتى ديگر در همان موضوع با عبارتى زيباتر دست پيدا مى كردم البته در بعضى از موارد هم ناخواسته ، تنها به جهت سهو ناشى از فاصله ى زمانى ، به تكرار در افتادم

... با وجود اين ، ادعا نمى كنم كه همه ى سخنان امام علىعليه‌السلام را در ابواب ياد شده گردآورى و هيچ سخن نغز و كم نظيرى را فرو نگذاشته ام(٣)

گردآورى سخنان امام علىعليه‌السلام به سيد - رضىرحمه‌الله خاتمه نيافته است پس از او نيز كسان بسيارى بدين كار پرداختند. معروف ترين آنان ، ابوالفتح ، ناصح الدين ، عبدالواحدبن محمد آمدى است ، در كتابى با نامغررالحكم و دررالكلم.(٤)

اما هيچ كدام از آن گردآورده ها، با آن كه كار سيد رضىرحمه‌الله به اعتراف خود او، كاستى هاى بسيار دارد، همچون كتاب نهج البلاغه مورد اقبال عام قرار نگرفته اند.

در پى اين عنايت كم نظير، نوشتن درباره ى نهج البلاغه همزمان با سيد - رضىرحمه‌الله آغاز شد و همچنان نيز ادامه دارد. مرحوم شيخ آقا بزرگ تهرانى در كتاب الذريعهتا زمان خودش ، قريب صد و پنجاه اثر در اين باره را فهرست كرده است ،(٥) كه شماره ى آن ها با تفحص كامل تا به امروز از سيصد هم مى گذرد. اين كتاب ها با گرايش هاى متنوع ، چون ترجمه ، شرح ، تكميل كردن ، سند يابى ، فهرست نويسى هاى الفبايى يا مفهومى و... به كتاب نهج البلاغه پرداخته اند.

در ميان شرح ها، معروف ترين آن ها از شيعه ، شرح قطب الدين راوندى و نيز شرح ابن ميثم بحرانى ، و از اهل سنت ، شرح ابن ابى الحديد معتزلى بوده است

اما كتابى كه پيش رو داريد، ترجمه اى است روان و آسان فهم از حكمت هاى نهج البلاغه كه در آن محتوا به هيچ روى فداى ساختن عبارات ادبى به فارسى نشده است از اين رو، هم عبارات به فارسى روان تحرير شده و هم محتوا به درستى سالم مانده است امرى كه پس از مقايسه كتاب با بيشتر آثار مشابه به روشنى مبرهن مى گردد.

افزون بر اين ، به همراه يا در ذيل غالب حكمت ها، بنا به ضرورت ، به منظور تسهيل در فهم حكمت يا رفع شبهه پيرامون آن ، شرح و توضيح بسيار كوتاهى نيز آمده است

ميزان در ترجمه حاضر، نهج البلاغه به تصحيح و تعليق دكتر صبحى صالح بوده است ؛ اثرى كه امروزه ، بيشتر نهج البلاغه پژوهان بنام ، به درستى ، آن را محور مطالعه و پژوهش خود قرار مى دهند. لكن با كمى تغيير، فصل كوتاه مربوط به تفسير ادبى سخنان غريب امام علىعليه‌السلام ، كه به صورت بريده در ميان حكمت ها جاى گرفته بود، به پايان حكمت ها انتقال يافته است

در استفاده از تصحيح و تعليق ياد شده ، به معتبرترين متن كه در سال ١٣٧٨ ه ق / ١٩٦٧ ميلادى ، براى نخستين بار، در بيروت ، با نظارت مستقيم مصحح ، به چاپ رسيد، مراجعه شده ، و جز در موردى كه گفته آمد، هيچ تصرفى در آن نشده است از اين رو. ترجمه حاضر، به ويژه در متن حكمت ها و شماره ى آن ها، دقيقا با نهج البلاغه صبحى صالح تطبيق مى كند.

در جهت ارتقاى كيفيت كار نيز از هيچ كوششى دريغ نشده است متن عربى سخن امام علىعليه‌السلام و ترجمه آن ، با قلم هاى ويژه از هم متمايز شده اند. توضيحات مترجم كه با تعليقات سيد رضى -رحمه‌الله - از جهت قلم تفاوت ندارد، به منظور ايجاد تمايز داخل پرانتز جاى گرفته است تفاوت هاى ديگرى نيز در قلم هاى هر صفحه ايجاد شده است كه بر اهل فن ، پوشيده نخواهد ماند. حاشيه هاى رنگى پيرامون مطالب نيز، نهايت كوششى است كه بدان ، تا جايى كه ممكن است ، كتابى متناسب با شان سخن امامعليه‌السلام فراهم آيد.

بى ترديد، اين تلاش ، بدون همت و هدايت دانشمند گرانمايه ، حجه الاسلام والمسلمين جناب شيخ على اكبر مظاهرى ، دام بقائه الشريف ، روى توفيق به خود نمى ديد. باشد كه از رحمت خداوند تبارك و رضايت مولاعليه‌السلام هيچ گاه محروم نماند.

والسلام عليكم و رحمه الله و بركاته

مهدى عليزاده ى سوركى

١ - در روزگار آشفته

كن فى الفتنه كابن اللبون ؛ لا ظهر فيركب ، ولا ضرع فيحلب

ترجمه : در روزگار آشفته ، چون شتر بچه باش ، كه نه پشتى نيرومند دارد تا سوارش شوند و نه پستانى شيرده ، تا او را بدوشند.

(روزگار آشفته يعنى زمانى كه حق از باطل شناخته نيست تنها در اين زمان بايد چون شتر بچه بود، نه در زمانى كه حق به خوبى شناخته است در اين زمان بايد از حق حمايت كرد.)

٢ - حفاظت از نفس

ازرى بنفسه من استشعر الطمع ، و رضى بالذل من كشف عن ضره ، و هانت عليه نفسه من امر عليها لسانه

ترجمه : آن كه طمع پيشه شد، خويشتن خويش را زبون ساخت آن كه از ناگوارى هايش پرده برداشت ، به ذلت خويش رضايت داد.

آن كه زبانش بر او فرمان راند (و در سخن گفتن از عقل مدد نگرفت) جانش فرومايه شد.

٣ - اوصاف ناپسند

البخل عار، والجبن منقصه و الفقر يخرس الفطن عن حجته ، والمقل غريب فى بلدته

ترجمه : بخل ، ننگ است و ترس ، نقص

فقر، انسان زيرك را در بيان برهانش لال مى كند و فقير در ديار خويش (نيز) غريب است !

٤ - اوصاف پسنديده

العجز افه ، والصبر شجاعه ، و الزهد ثروه ، و الورع جنه ، و نعم القرين الرضا.

ترجمه : ناتوانى آفت (كاميابى) است

شكيبايى ، شجاعت است

زهد، ثروت است

ورع ( پرواى از حرام ها) سپر است

رضايت (خاطر) بهترين همدم است

٥ - دانش و ادب و انديشه

العلم وراثه كريمه ، والاداب حلل مجدده ، والفكر مراه صافيه

ترجمه : علم ، ميراثى است گرانسنگ آداب (نيكو) زيورهايى اند هميشه تازه و انديشه ، آينه اى است صاف (و شفاف)

٦ - گشاده رويى

صدر العاقل صندوق سره ، و البشاشه حباله الموده ، والاحتمال قبر العيوب

ترجمه : و روى انه ،عليه‌السلام ، قال فى العباره عن هذا المعنى ايضا:

ترجمه : و المساله خباء العيوب ، و من رضى عن نفسه كثر الساخط عليه

ترجمه : سينه عاقل ، گنجينه راز او است گشاده رويى ، دام مودت است و تحمل ناگوارى ها، گور عيب ها.

روايت شده است كه امام على ،عليه‌السلام ، در تعبير از اين معنا اين چنين نيز فرمود:

پرسيدن ، پنهانگاه عيب ها است آن كه از خود راضى باشد، خشمناكان بر او بسيار شوند.

٧ - كارهاى دنيا در آخرت

الصدقه دواء منجح ، واعمال العباد فى عاجلهم نصب اعينهم فى آجالهم

ترجمه : صدقه دادن ، دارويى نجات بخش است و اعمال بندگان در اين جهان ، پيش چشمان آنان است در آن جهان

٨ - شگفتى هاى آفرينش

اعجبوا لهذا الانسان ! ينظر بشحم ، و يتكلم بلحم ، و يسمع بعظم ، و يتنفس من خرم

ترجمه : از اين آدمى به شگفت آييد! با پيه اى مى بيند، با گوشتى سخن مى گويد، با استخوانى مى شنود و از شكافى نفس مى كشد.

٩ - روى آوردن دنيا

اذا اقبلت الدنيا على احد اعارته محاسن غيره ، و اذا ادبرت عنه سلبته محاسن نفسه

ترجمه : اگر دنيا به كسى روى آورد، نيكويى هاى ديگران را (نيز) به او عاريت مى دهد. و آن گاه كه از وى روى برتابد، خوبى هاى خود او را (نيز)مى ربايد.

١٠ - شيوه ى معاشرت

خالصوا الناس مخالطه ان متم معها بكوا عليكم ، و ان عشتم حنوا اليكم

ترجمه : با مردمان چنان در آميزيد كه اگر مرديد بر شما بگريند و اگر در ميانشان زيستيد، به شما مهر بورزند.

١١ - گذشت به هنگام توانايى

اذا قدرت على عدوك ، فاجعل العفو عنه شكرا للقدره عليه

ترجمه : اگر بر دشمنت چيره شدى ، گذشت كردن از او را شكرانه چيرگى قرار ده

١٢ - ارزش دوست يابى

اعجز الناس من عجز عن اكتساب الاخوان ، و اعجز منه من ضيع من ظفر به منهم

ترجمه : ناتوان ترين مردم كسى است كه از به دست آوردن برادران (و دوستان) ناتوان باشد. و ناتوان تر از او كسى است كه برادران به دست آورده را (نيز) از دست بدهد.

١٣ - شكر نعمت

اذا وصلت اليكم اطراف النعم ، فلا تنفروا اقصاها بقله الشكر.ترجمه :

هنگامى كه طليعه نعمت ها به شما رسيد، دنباله ى آن ها را با كم سپاسى (از خود) مرانيد.

١٤ - بى مهرى نزديكان

من ضيعه الاقرب ، اتيح له الا بعد.

ترجمه : كسى را كه نزديكان برانند بيگانگان دريابند.

١٥ -گرفتار فتنه

ما كل مفتون يعاتب

هر فتنه زده اى ( گرفتار فتنه شده اى) سزاوار ملامت نيست

١٦ - در چنگ تقدير

تذل الامور للمقادير، حتى يكون الحتف فى التدبير.

ترجمه : امور (جهان) چنان رام تقديرند كه از تدبير (آدمى) هلاكت خيزد.

١٧ - هم شكلى با نامسلمانان

و علیعليه‌السلام عن قول الرسولصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم :((غيروا الشيب ، ولا تشبهوا باليهود))فقالعليه‌السلام :

ترجمه : انما قالصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ذلك و الدين قل ، فاما الان و قد اتسع نطاقه ، و ضرب بجرانه ، فامرو و ما اختار.

ترجمه : از امام علىعليه‌السلام ، درباره اين سخن پيامبر،صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ، كه فرموده اند:((سيماى پيرى را (با رنگين كردن موهاى سپيدتان) تغيير دهيد و خود را همانند يهوديان نكنيد))سوال شد. امام ،عليه‌السلام ، فرمود:

پيامبر،صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ، اين سخن را هنگامى فرمودند كه دينداران اندك بودند. اما اكنون كه قلمرو اسلام گسترده شده و اركان آن استقرار يافته است ، هر كس به اختيار خود است (كه موهاى خود رنگين كند يا نه).

١٨ - پيروى از امام

و قالعليه‌السلام فى الذين اعتزلوا القتال معه :

خذلوا الحق و لم ينصروا الباطل

امام على ،عليه‌السلام ، درباره ى كسانى كه از جنگيدن در كنار او دورى جستند (و به دشمنان امام نيز پيوستند) فرمود:

آنان حق را خوار ساختند و باطل را نيز يارى ندادند.

١٩ - آرزو و ناكامى

من جرى فى عنان امله عثر باجله

آن كه با افسار آرزوى خويش به پيش رود، (سرانجام) به اجلش در مى غلطد (پيش از آن كه به آرزوهايش برسد).

٢٠ - جوانمردان و يارى خدا

اقيلوا ذوى المروات عثراتهم ، فما يعثر منهم عاثر الا و يدالله بيده يرفعه

ترجمه : لغزش هاى صاحبان مروت را جبران كنيد؛ زيرا هيچ كدام از آنان نمى لغزند، مگر آن كه دست خدا كه در دست آنان است (به يارى شان مى آيد و) بلندشان مى كند.

٢١ - استفاده از فرصتها

قرنت الهيبه بالخيبه ، والحياء بالحرمان ، و الفرضه تمر مر السحاب ، فانتهزوا فرص الخير.

ترجمه : هيبت با نااميدى مقرون است يعنى (اگر كسى از امرى بترسد، از رسيدن به آن نااميد مى شود.) و حيا با محروميت (از بسيارى منافع و مقاصد پست دنيايى).

و فرصت ، چون گذر ابر مى گذرد. فرصت هاى نيكو را دريابيد.

٢٢ - خلافت ، حق امامعليه‌السلام

لنا حق فان اعطيناه ، والا ركبنا اعجاز الابل و ان طال السرى

ترجمه : و هذا من لطيف الكلام و فصيحه و معناه انا ان لم نعط حقنا كنا اذلاء. و ذلك ان الرديف يركب عجز البعير كالعبد و الاسير و من يجرى مجراهما.

ترجمه : ما حقى داريم كه اگر به ما داده شود مى ستانيم ، وگرنه بر((ترك))شتران سوار مى شويم ، هر چند شب روى به درازا كشد. (ترك شتر: پشت سر كسى كه بر شتر سوار است .)

اين ، كلام لطيف و فصيحى است يعنى اگر حق ما داده نشود، چون ترك نشين ، ذليل خواهيم گشت مانند بنده ، اسير و امثال آن كه بر دنباله شتر مى نشيند.

٢٣ - نسب و پيش رفت

من ابطا به عمله ، لم يسرع به نسبه

كسى كه كردارش او را كند نمايد (يعنى با كارهاى نادرستش از پيش رفت بازماند) نسبش او را به پيش نمى برد (از فضل پدر، تو را چه حاصل !).

٢٤ - فرياد رسى ستم ديدگان

من كفارات الذنوب العظام اغاثه الملهوف ، و التنفيس عن المكروب

ترجمه : فرياد رسى ستم ديدگان و زدودن اندوه از دل اندوه ناكان ، جزو كفاره هاى گناهان بزرگ است

٢٥ - ترس از عذاب

يابن آدم ، اذا رايت ربك سبحانه يتابع عليك نعمه و انت تعصيه فاحذره

ترجمه : اى فرزند آدم !

هنگامى كه ديدى پروردگارت پى در پى نعمت هايش را بر تو مى فرستد و تو (هم چنان) نافرمانى اش مى كنى (در اين حال) از (قهر)او حذر كن (كه خطر نزديك است).

(اين سخن امام علىعليه‌السلام ، از سنت الهى استدراج مى ترساند كه بزودى توضيح آن ذيل حكمت صد و شانزده خواهد آمد.)

٢٦ - فاش شدن اسرار

ما اضمر احد شيئا الا ظهر فى فلتات لسانه و صفحات وجهه

ترجمه : كسى چيزى را نهفته نمى دارد، مگر آن كه در گفتار بى اختيار زبانش و (نيز) در صفحه چهره اش آشكار مى شود.

٢٧ - تحمل بيمارى

امش بدائك ما مشى بك

با بيمارى ات همراهى كن (يعنى آن را تحمل كن)، مادام كه با تو همراهى مى كند. (و قابل تحمل است يعنى بى جهت با ديدن هر علامت بيمارى بى تابى نكن و به مداوا نپرداز.)

٢٨ - برترين پارسايى

افضل الزهد اخفاء الزهد.

با فضيلت ترين زهد، پنهان داشتن آن است

٢٩ - مرگ در زندگى

اذا كنت فى ادبار و الموت فى اقبال ، فما اسرع المتلقى !

ترجمه : اكنون كه تو در حال پشت سر گذاشتن (اين جهان) هستى و مرگ (نيز) در حال روى آوردن ، پس چه نزديك است ديدار.

٣٠ - عيب پوشى خداوند

الحذر الحذر! فوالله لقد ستر، حتى كانه قد غفر.

ترجمه : حذر كنيد، حذر! به خدا سوگند! چنان (گناهان شما را) پوشانده ، كه گويى مورد بخشايش قرار داده است (با آن كه هر لحظه در معرض عقاب خدا قرار داريد. هشدار! گناهان خود را سبك نگيريد.

٣١ - ستون هاى ايمان

الايمان على اربع دعائم : على الصبر و اليقين و العدل و الجهاد، و الصبر منها على اربع شعب : على الشوق و الشفق و الزهد و الترقب فمن اشتاق الى الجنه سلا عن الشهوات و من اشفق من النار اجتنب المحرمات و من زهد فى الدنيا استهان بالمصيبات و من ارتقب الموت سارع الى الخيرات

و اليقين منها على اربع شعب : على تبصره الفطنه ، و تاول الحكمه ، و موعظه العبره ، و سنه الاولين فمن تبصر فى الفطنه تبينت له الحكمه و من تبينت له الحكمه عرف العبره و من عرف العبره فكانما كان فى الاولين

و العدل منها على اربع شعب : على غائص الفهم ، و غور العلم ، و زهره الحكم ، و رساخه الحلم فمن فهم علم غور العلم ، و من علم غور العلم صدر عن شرائع الحكم و من حلم لم يفرط فى امره و عاش فى الناس حميدا.

و الجهاد منها على اربع شعب : على الامر بالمعروف ، و النهى عن المنكر، و الصدق فى الموطن ، و شنان الفاسقين فمن امر بالمعروف شد ظهور المومنين ، ومن نهى عن المنكر ارغم انوف الكافرين و من صدق فى المواطن قضى ما عليه و من شنى ء الفاسقين و غضب لله غضب الله له و ارضاه يوم القيامه

و الكفر على اربع دعائم : على التعمق و التنازع و الزيغ و الشقاق فمن تعمق لم ينب الى الحق ومن كثر نزاعه بالجهل دام عماه عن الحق و من زاع ساءت عنده الحسنه و حسنت عنده السيئه و سكر سكر الضلاله و من شاق و عرت عليه طرقه ، و اعضل عليه امره ، و ضاق عليه مخرجه

و الشك على اربع شعب : على التمارى و الهول و التردد و الاستسلام فمن جعل المراء ديدنا لم يصبح ليله ، و من هاله ما بين يديه نكص على عقبيه ، و من تردد فى الريب وطئته سنابك الشاطين ، و من استسلم لهلكه الدنيا و الاخره هلك فيها.

و بعد هذا كلام تركنا ذكره خوف الاطاله و الخروج عن الغرض المقصود فى هذا الكتاب

ترجمه : از امام على ،عليه‌السلام ، درباره ايمان سوال شد. امامعليه‌السلام ، فرمود:

ايمان ، بر چهار اصل ، استوار است : صبر، يقين ، عدل و جهاد.

صبر بر چهار شعبه است : اشتياق ، خشيت ، زهد و انتظار.

آن كه به بهشت اشتياق دارد، خواهش هاى نارواى نفس را مى زدايد. آن كه از آتش دوزخ بهراسد، از حرام ها اجتناب مى كند. آن كه در دنيا زهد ورزد، مصائب را آسان مى شمارد. آن كه در انتظار و مهياى مرگ باشد، به انجام خيرات مى شتابد.

و يقين بر چهار شعبه است : بصيرت حاصل از زيركى ، دقايق به دست آمده از حكمت ، موعظه ناشى از عبرت ها و سيره پيشينيان

آن كه از زيركى ، بصيرت يافت ، حكمت بر او آشكار گشت آن كه حكمت بر او آشكار گشت ، عبرت ها را شناخت آن كه عبرت ها را شناخت ، چنان است كه در ميان پيشينيان زيسته است

و عدل بر چهار شعبه است : ژرف نگرى فهيمانه ، دانش پژوهى كاوش گرانه ، داورى عادلانه و حلم بردبارى راسخانه

آن كه بفهمد، به ژرفاى علم مى رسد. آن كه به ژرفاى علم برسد، از چشمه سارهاى احكام الهى سيراب باز مى گردد. آن كه حلم داشته باشد، در كارش كوتاهى نمى كند و در ميان مردم با ستايش آنان زندگى مى كند.

و جهاد بر چهار شعبه است : امر به معروف ، نهى از منكر، استوارى در ميدان نبرد و دشمنى با فاسقان

آن كه امر به معروف كند، مومنان را توانا ساخته است آن كه نهى از منكر كند، بينى كافران را به خاك ماليده است آن كه در ميدان كارزار استوار بماند، رسالت خويش را به انجام رسانده است آن كه فاسقان دشمنى ورزد و براى خدا خشمناك شود، خدا نيز براى او خشمگين مى شود و او را در قيامت راضى مى سازد.

و كفر بر چهار شعبه است : كنجكاوى نابخردانه ، تنازع ، حق گريزى و عناد لجاجت در نپذيرفتن حق

آن كه نابخردانه كنجكاوى كند و به خيال كشف اسرار در پى اوهام رود به سوى حق باز نمى گردد. آن كه تنازع جاهلانه اش فراوان شود نابينايى اش نسبت به حق ، دوام مى يابد. آن كه از حق گريخت و به باطل گرويد بينش او وارونه مى گردد خوبى نزد او بد جلوه مى كند و بدى ، خوب و سرمست گمراهى مى شود. آن كه عناد ورزيد، راه هايش ناهموار و سنگلاخ و كار بر او زار مى شود و در تنگنا گرفتار مى آيد.

و شك بر چهار شعبه است : جدال بيهوده و مباحثات فخرفروشانه و خودنمايانه براى توجيه سخن خويش ، نه احقاق حق ، هراسناكى نابجا، سرگردانى در تصميم و خودباختگى و تسليم شدن در برابر حوادث

آن كه جدال را پيشه خويش كند، تاريكى شبش به سپيده دم صبح نينجامد و از تيرگى خود خواهى نرهد و به درخشندگى خداخواهى نرسد. آن كه روى دادها ترسناكش سازند، واپسگرا شود. آن كه در سرگردانى ، حيران بماند، لگدمال شيطان ها مى شود. آن كه در برابر مهلك هاى دنيا و آخرت تسليم شود، در هر دو جهان هلاك مى شود.

اين سخن همچنان ادامه دارد. لكن به خاطر اجتناب از طولانى شدن باب و نيز به خاطر منحرف نشدن از مقصود كتاب ، دنباله سخن را ذكر نكرده ايم

٣٢ - خوبان و بدان

فاعل الخير خير منه ، و فاعل الشر شر منه

انسان نيكوكار، از كار نيكش بهتر است و انسان بدكار، از كار بدش بدتر.

٣٣ - ميانه روى در معيشت

كن سمحا و لا تكن مبذرا. و كن مقدرا و لا تكن مقترا.

ترجمه : در بخشش مسامحه كار باش ، اما اسراف كار بى حساب مباش و نيز حساب باش و اما سخت گير گران جان مباش

٣٤ - ترك آروز

اشرف الغنى ترك المنى

شريف ترين توانگرى ، فرو نهادن آرزوهاى واهى و شهوانى است

٣٥ - مخالفت با ميل مردم

من اسرع الى الناس بما يكرهون ، قالوا فيه بما لا يعلمون

ترجمه : هر كه به سوى مردم بشتابد با چيزهايى كه آنان نمى پسندند، درباره او آن مى گويند كه نمى دانند.

هر كه به منظور اصلاح جامعه ، با انديشه هايى نوين ، كه معمولا مورد فهم و پسند عوام نيست ، به سوى آنان بشتابد و در راه هدف عالى اش بكوشد، عوام با او به ستيز برمى خيزند. او را به ناروا متهم مى كنند و درباره او مطالب واهى مى پراكنند.

اين همواره بزرگ ترين مانع بر سر راه موفقيت نهضت هاى اصلاحى بوده است

٣٦ - آرزوى دراز

من اطال الامل اساء العمل

آن كه رشته آرزو را دراز كند و قلمرو خواهش هاى نارواى نفس را بگستراند كردار خود را بد كند.

اميد عقلانى و دست يافتنى و توام با عمل ، آرى ، اما آزمندى و پندار واهى و دست نايافتنى بدون عمل ، نه

٣٧ - تشريفات زايد

و قالعليه‌السلام و قد لقيه عند مسيره الى الشام الانبار دهاقين فترجلوا له و اشتدوا بين يديه :

ما هذا الذى صنعتموه ؟! فقالوا: خلق منا نعظم به امرء نا. فقال :

و الله ما ينتفع بهذا امرواكم ، و انكم لتشقون على انفسكم فى دنياكم ، و تشقون به فى آخرتكم و ما اخسر المشقه وراءها العقاب ، و اربح الدعه معها الامان من النار!

ترجمه : امام على ،عليه‌السلام ، با سپاهيان خويش در مسير شام از كنار شهر انبار از شهرهاى ايرانيان مى گذشت كه كدخدايان آن شهر به استقبال آن حضرت رفتند. از مركب هاى خود به زير آمدند و پياده به سوى امام على ،عليه‌السلام ، شتافتند. امامعليه‌السلام ، فرمود: اين چه كارى است كه مى كنيد؟!

گفتند: از فرهنگ ما است كه براى بزرگداشت فرمانروايان انجام مى دهيم امام على ،عليه‌السلام ، فرمود:

والله ! فرمانروايانتان فايده اى از اين كار شما نمى برند و بسا كه به تكبر و خود بزرگ بينى دچار شوند و به تباهى درافتند.

شما نيز خود را با اين كار در اين جهان به مشقت مى افكنيد و در جهان ديگر به شقاوت

چه زيانبار است مشقتى كه در پى آن عقاب الهى باشد! و چه سودمند است آسايشى كه به همراه آن ايمنى از آتش باشد!

٣٨ - سفارش به فرزند

و قالعليه‌السلام لابنه الحسن :

يا بنى ، احفظ عنى اربعا و اربعا، لا يضرك ما عملت معهن :

ان اغنى العقل ، و اكبر الفقر الحمق ، و اوحش الوحشه العجب ، و اكرم الحسب حسن الخلق

يا بنى اياك و مصادفه الاحمق ، فانه يريد ان ينفعك فيضرك و اياك و مصادقه البخيل ، فانه يقعد عنك احوج ما تكون اليه و اياك و مصادقه الفاجر، فانه يبيعك بالتافه و اياك و مصادقه الكذاب ، فانه كالسراب ، يقرب عليك البعيد، و يبعد عليك القريب

ترجمه : امام على ،عليه‌السلام ، به فرزندانشان امام حسن ،عليه‌السلام فرمود:

پسرم !

از من چهار سخن و سپس چهار سخن را به خاطر بسپار. هيچ يك از كارهايت با به كار بستن اين ها به زيانت تمام نمى شود:

برترين توانگرى ، عقل است ،

بزرگ ترين فقر، حماقت است ،

هولناك ترين وحشت ، خود شگفتى خود پسندى است

ارجمندترين حسب و نسب خوش خلقى است

پسرم !

از رفاقت با احمق بپرهيز، زيرا او مى خواهد به تو سود رساند، ولى زيان مى زند.

از رفاقت با بخيل بپريز، زيرا در جايى كه بيش تر احتياج را به او دارى ، تنهايت مى گذارد.

از رفاقت با فاجر بدكار بپرهيز، زيرا تو را ارزان مى فروشد.

از رفاقت با دروغگو بپرهيز، زيرا او مانند است ، دور را برايت نزديك مى نمايد و نزديك را دور.

٣٩ - اهميت واجبات

لا قربه بالنوافل اذا اضرت بالفرائض

اگر مستحبات به واجبات زيان رسانند، موجب تقرب به خدا نمى شوند.

گر چه مستحبات از ارجمندترين راهكارهاى وصول به مقام قرب خدا هستند، ولى واجب كه اصل است ، هرگز نبايد فداى مستحب شود كه فرع است

٤٠ - زبان عاقل

لسان العاقل وراء قلبه ، و قلب الاحمق وراء لسانه

و هذا من المعانى العجيبه الشريفه و المراد تسبق حذفات لسانه و فلتات كلامه مراجعه فكره و مماخضه رايه فكان لسان العاقل تابع لقلبه ، و كان قلب الاحمق تابع للسانه

ترجمه : زبان عاقل ، وراى قلب او است و قلب احمق ، وراى زبانش

اين ، از معارف شگفت انگيز است و منظورش آن است كه عاقل ، زبان نمى گشايد، مگر آن كه با عقل و انديشه اش مشورت كند. ولى احمق ، حرف هاى نسنجيده و سخنان بيهوده اش بر مراجعه به فكر و تامل در راى اش پيشى مى گيرد. گويا زبان عاقل پيرو قلب او است و قلب احمق ، پيرو زبان او.