کلمات قصار نهج البلاغه

کلمات قصار نهج البلاغه18%

کلمات قصار نهج البلاغه نویسنده:
گروه: متون حدیثی

کلمات قصار نهج البلاغه
  • شروع
  • قبلی
  • 147 /
  • بعدی
  • پایان
  •  
  • دانلود HTML
  • دانلود Word
  • دانلود PDF
  • مشاهدات: 20215 / دانلود: 4310
اندازه اندازه اندازه
کلمات قصار نهج البلاغه

کلمات قصار نهج البلاغه

نویسنده:
فارسی

این کتاب در موسسه الحسنین علیهما السلام تصحیح و مقابله شده است.

٣٧١ - برترين ها

لا شرف اعلى من الاسلام و لا عز اعز من التقوى و لا معقل احسن من الورع ، و لا شفيع انجح من التوبه و لا كنز اغنى من القناعه و لا مال اذهب للفاقه من الرضى بالقوت و من اقتصر على بلغه الكاف فقد انتظم الراحه و تبوا خفض الدعه و الرعيه مفتاح النصب و مطيه التعب و الحرص و الكبر و الحسد دواع الى التقحم فى الذنوب و الشر جامع مساوى العيوب

ترجمه : هيچ شرفى از اسلام بالاتر نيست ؛ و نه هيچ عزتى ، عزيزتر از تقوا؛ و نه هيچ پناهگاهى ، نيكوتر از ورع (خويشتن دارى در برابر گناه)؛ و نه هيچ شفيعى رهايى بخش تر از توبه ؛ و نه هيچ گنجى ، بى نياز كننده تر از قناعت ؛ و نه هيچ مالى نسبت به فقر از بين برنده تر از رضا به قوت

آن كه بر كفاف رسيده بسنده كرد به آرامش پيوسته و در وسعت آسايش جاى گرفته است

رغبت به دنيا كليد رنج است و مركب آن حرص ، كبر و حسد عوامل افتادن در گناهان اند. بدكارى ، در بردارنده زشتى همه عيوب است

٣٧٢ - قوام دين و دنيا

و قالعليه‌السلام لجابر بن عبدالله الانصارى :

يا جابر! قوام الدين و الدنيا باربعه : عالم مستعمل علمه ، و جاهل لا يستنكف ان يتعلم ، و جواد لا يبخل بمعروفه ، و فقير لا يبيع آخرته بديناه فاذا ضيع العالم علمه استنكف الجاهل ان يتعلم ، و اذا بخل الغنى بمعروفه باع الفقير آخرته بدنياه

يا جابر! من كثرت نعم الله عليه كثرت حوائج الناس اليه ، فمن قام الله فيها بما يجب فيها عرضها للدوام و البقاء، و من لم يقم فيها بما يجب عرضها للزول و الفناء.

ترجمه : امام على ،عليه‌السلام ، به جابر بن عبدالله انصارى فرمود:

اى جابر!

قوام دين و دنيا چهار ركن اند:

عالمى كه علمش را به كار مى گيرد،

جاهلى كه از آموختن سر نمى پيچد،

بخشنده اى كه در كار خير بخل نمى ورزد،

و فقيرى كه آخرتش را به دنيا نمى فروشد.

حال ، اگر عالم ، علمش را ضايع كند، جاهل از آموختن سرباز خواهد زد و اگر توانگر در كار نيك بخل ورزد، فقير آخرتش را به دنيا خواهد فروخت

اى جابر!

آن كه نعمت هاى خدا براى او فراوان شود، حوائج مردم به او بسيار گردد. و آن كه در نعمت هاى خدا به گونه اى بايسته قيام كرد، آن ها را در معرض دوام و بقا قرار داد و آن كه چنين نكرد، آن ها را در معرض زوال و فنا.

٣٧٣ - بيزارى از منكرات

و روى ابن جرير الطبرى فى تاريخ عن عبدالرحمن بن ابى ليلى الفقيه و كان ممن خرج لقتال الحجاج مع ابن الاشهث انه قال فيما كان يحض به الناس على الجهاد: انى سمعت علنا رفع الله درجته فى الصالحين و اثابه ثوبا الشهداء و الصديقين يقول يوم لقينا اهل الشام :

ايها المومنون ! انه من راى عدونا يعمل به و منكرا يدعى اليه فانكره بقلبه فقد سلم و برى ، و من انكره بلسانه فقد اجر و هو افضل من صاحبه و من انكره بالسيف لتكون كلمه الله هى العليا و كلمه الضالمين هى الصلفى فذلك الذى اصاب سبيل الهدى و قام على الطريق و نور فى قلبه اليقين

ترجمه : ابن جرير طبرى در كتاب تاريخش از عبدالرحمن ابن ابى ليلاى فقيه - از آنانى كه همراه با ابن اشعث به هدف جنگ با حجاج خروج كرده بود روايت كرده است كه ابن اشعث در گفته هايش كه مردم را با آن بر جهاد تحريك مى كرد، گفت :

من از على خدا درجه اش را در ميان صالحان رفيع گرداند و به او ثواب شهيدان و صديقان عنايت فرمايد در جنگ صفين روزى كه با اهل شام رويارو شديم ، شنيدم كه فرمود:

اى مومنان !

آن كه عدوانى را ببيند كه بدان عمل مى شود و منكرى را كه به آن فراخوانده مى شود و با قلبش آن را انكار كند، سالم مانده و مبرا از گناه شده است

و آن كه با زبانش انكار كند، به او پاداش داده مى شود و برتر از شخص پيشين است

و آن كه با شمشير انكار كند، تا كلمه خدا عالى تر و كلمه ى ظالمان سافل تر گردد، همان كس است كه به راه هدايت دست يافت و بر طريق حق ايستاد و در قلبش يقين درخشيد.

٣٧٤ - امر به معروف و نهى از منكر

و فى كلام آخر له يجرى هذا المجرى :

فمنهم المنكر للمنكر بيده و لسانه و قلبه فذلك المستكمل لخصال الخير و منهم بلسانه و قلبه و التارك بيده ، فذلك متمسك بخصلتين من خصال الخير و مضيع خصله ، و منهم المنكر بقلبه و التارك بيده و لسانه فذلك الذى ضيع اشرف الخلتين من الثلاث و تمسك بواحده ، و منهم تارك لانكار المنكر بلسانه و قلبه و يده فذلك ميت الاحياء. و ما اعمال البر كلها و الجهاد فى سبيل الله عند الامر بالمعروف و النهى عن المنكر الا كنفثه فى بحر لجى و ان الامر بالمعروف و النهى عن المنكر لا يقربان من اجل ، و لا ينقصان من رزق و افضل من ذلك كله كلمه عدل عند امام جائر.

ترجمه : و امام على ،عليه‌السلام ، در سخنى ديگر نيز بر اين سياق سير مى كنند و مى فرمايند:

برخى از مردم ، با دست و زبان و قلب ، انكار كننده منكر (كار زشت) هستند. اينان ، كامل كننده خصال نيكويند.

و برخى ، با زبان و قلب ، انكار كننده اند و با دستشان ترك كننده انكار. اينان تمسك كننده به دو خصلت از خصال خيرند و ضايع كننده خصلتى ديگر.

برخى از مردم به قلبشان انكار كننده اند و به دست و زبان ترك كننده انكار. آنان ، كسانى اند كه دو خصلت شريف تر از سه خصلت را ضايع و به يكى تمسك جسته اند.

و برخى ترك كننده انكاراند به زبان و قلب و دست اينان ، مرده زنده هستند.

همه كارهاى نيك و نيز جهاد در راه خدا، نزد امر به معروف و نهى از منكر جز مانند آب دهان در درياى مواج نيست امر به معروف و نهى از منكر به خاطر خطرهايش اجل را نزديك نمى كند و رزق را كاهش نمى دهد. برترين امر به معروف و نهى از منكر، كلمه عدلى است ، نزد پيشواى ستمكار.

٣٧٥ - مراحل جهاد

و عن ابى جحيفه قال سمعت اميرالمومنين ،عليه‌السلام ، يقول :

ان اول ما تغلبون عليه من الجهاد، الجهاد بايدكم ثم بالسنتكم ثم بقلوبكم فمن لم يعرف بقلبه معروفا و لم ينكر منكرا قلب فجعل اعلاه اسفله و اسفه اعلاه

ترجمه : ابى جحيفه گفت : از اميرمومنان علىعليه‌السلام شنيدم كه فرمود:

نخستين چيز از جهاد كه در آن مغلوب مى شويد، جهاد با دست هايتان است ؛ سپس با زبان هايتان و سپس با قلب هايتان آن كه با قلبش معروف را نشناخت و منكر را انكار نكرد، واژگون گرديد و بالايش ، پايين و پايينش ، بالا گشت يعنى اگر قلب ، استوار نباشد، آدمى مغلوب و واژگون مى گردد.

٣٧٦ - حق و باطل

ان الحق ثقيل مرى ء، و ان الباطل خفيف و بى ء.

ترجمه : حق ، سنگينى است گوارا و باطل ، سبكى است وبادار.

٣٧٧ - عذاب و رحمت خدا

لا تامنن على خير هذه الامه عذاب الله ، لقوله تعالى :فلا يامن مكر الله الا القوم الخاسرون(١٩) و لا تياسن لشر هذه الامه من روح الله ، لقوله تعالى ،انه لا يياس من روح الله الا القوم الكافرون(٢٠) .

ترجمه : هرگز به بهترين اين امت از عذاب خدا ايمن مباش ؛ به دليل سخن خداى تعالى :

از مكر خدا جز قوم زيانكار ايمن نمى شود.

و براى بدترين اين امت از رحمت خدا نااميد مباش ؛ به دليل سخن خداى تعالى :

از رحمت خدا جز قوم كافر نااميد نمى شود.

٣٧٨ - منشا بدى ها

البخل جامع لمساوى العيوب ، و هو زمام يقاد به الى كل سوء.

ترجمه : بخل ، جامع بدى همه عيب ها است و افسارى است كه آدمى بدان به هر بدى كشانده مى شود.

٣٧٩ - اندوه براى روزى

يابن آدم ! رزقان : رزق تطلبه و رزق يطلبك ، فان لم تاته اتاك فلا تحمل هم سنتك على هم يومك ، كفاك كل يوم على ما فيه فان تكن السنه من عمرك فان الله تعالى سيوتيك فى كل غد جديد ما قسم لك ، و ان لم تكن السنته من عمرك فما تصنع بالهم فيما ليس لك ؟ و لن يسبقك الى رزقك طالب ، و لن يغلبك عليه غالب و لن يبطى عنك ما قد قدر لك

و قد مضى هذا الكلام فيما تقدم من هذا الباب الا انه هاهنا اوضح و اشرح فلذلك كررناه على القائده المقرره فى اول الكتاب

ترجمه : اى فرزند آدم !

رزق دو گونه است : رزقى كه تو آن را مى خواهى و رزقى كه تو را مى خواهد و اگر به نزد آن نروى به نزدت مى آيد.

اندوه سال خود را بر اندوه روز ميفزاى ؛ هر روز با آن چه كه در آن است ، براى تو كافى است ؛ زيرا اگر سال از عمرت باشد خداى تعالى به زودى در فرداى جديد آن چه را كه برايت قسمت كرده است ، به تو مى دهد. و اگر نبود، چه كار دارى با اندوه چيزى كه مال تو نيست ؟!

هيچ خواهنده اى ، در رزق تو، از تو پيشى نمى گيرد و هيچ غالبى ، در آن بر تو غلبه نمى كند و آن چه را كه برايت مقدور شده است ، به تاخير نمى اندازد.

ذكر اين سخن در حكمت هايى كه در اين باب پيش تر بيان شد، گذشت ؛ جز اين كه در اين جا واضح تر و مشروح تر است به همين جهت و بنابر قاعده مقرر در اول كتاب ، آن را تكرار كرده ايم

٣٨٠ - انسان در معرض بلا

رب مستقبل يوما ليس بمستدبره ، و مغبوط فى اول ليله قامت بواكيه فى آخره

ترجمه : بسا استقبال كننده روزى كه پشت سر گذرانده آن نيست و بسا رشك برده شده در اول شب كه در پايان آن گريه كنندگان او ايستاده اند.

٣٨١ - مراقبت در گفتار

الكلام فى وثاقك ما لم تتكلم به ، فاذا تكلمت به صرت فى وثاقه ، فاخزن لسانك كما تحزن ذهبك و ورقك قرب كلمه سلبت نعمه و جلبت نقمه

ترجمه : سخن در بند تو است تا آن زمان كه نگفته اى ؛ زمانى كه آن را گفتى ، خود در بند آن مى شوى پس چنان كه طلا و نقره ات را در خزانه مى كنى زبانت را در خزانه كن بسا كلمه اى كه نعمتى را سلب و نقمتى را جلب كرد.

٣٨٢ - حدود سخن

لا تقل ما لا تعلم ، تل لا تقل كل ما تعلم ، فان الله فرض على جوارحك كلها فرائض يحتج بها عليك يوم القيامه

ترجمه : مگو آن چه را كه نمى دانى ، بلكه مگو هر چه را كه مى دانى ؛ چون خدا بر همه اندام هايت فرايضى قرار داد كه در روز قيامت بدان عليه تو احتجاج مى كند.

٣٨٣ - زيانكاران حقيقى

احذر يراك الله عند معصيته و يفقدك عند طاعته فتكون من الخاسرين ، و اذا قويت فاقوا على الله ، و اذا ضعفت فاضعف عن معصيه الله

ترجمه : بپرهيز از اين كه خدا تو را در معصيتش ببيند و در طاعتش نيابد تا از زيانكاران باشى اگر نيرو گرفتى در طاعت خدا به كار بر و اگر ناتوان شدى از معصيت خدا بكاه

٣٨٤ - اطمينان نابجا

الركون الى الدنيا مع ما تعاين منها جهل و التقصير فى حسن العمل اذا و ثقت بالثواب عليه غبن و الطمانينه الى كل احد قبل الاختبار له عجز.

ترجمه : اعتماد به دنيا با وجود آن چه كه از دنيا به چشم مى بينى ، جهل است و كوتاهى در كار نيك وقتى كه به ثواب آن مطمئن شدى ، زيان است اطمينان به هر كس ، پيش از آزمودن او ناتوانى است

٣٨٥ - خوارى دنيا

من هوان الدنيا على الله انه لا يعصى الا فيها و لا ينال ما عنده الا بتركه

از خوارى دنيا نزد خدا اين است كه خدا معصيت نمى شود جز در دنيا. و مردمان به آن چه كه نزد خدا است نائل نمى شود، جز به ترك دنيا.

٣٨٦ - پيروزى جوينده

من صلب شيئا ناله او بعضه

هر كه چيزى را طلب كرد به تمام يا بعض آن نائل شد.

٣٨٧ - خير و شر حقيقى

ما خير بخير بعده النار. و ما شر بشر بعده الجنه و كل نعيم دون الجنه محقور، و كل بلاء دون النار عافيه

ترجمه : خيرى نيست در خيرى كه بعدش آتش دوزخ است و شرى نيست در شرى كه بعدش بهشت هر نعمتى جز بهشت ، حقير است و هر بلايى جز آتش دوزخ عافيت

٣٨٨ - انواع بلاها

الا و ان من البلاء الفاقه و اشد من الفاقه مرض البدن و اشد من مرض البدن مرض القلب الا و ان من صحه البدن تقوى القلب

ترجمه : آگاه باشيد كه يكى از بلاها فقير است و سخت تر از آن ، بيمارى بدن است و سخت تر از بيمارى بدن ، بيمارى قلب است

آگاه باشيد كه از عوامل صحت بدن ، تقواى قلب است

٣٩٨ - نسب بى ثمر

من ابطا به عمله لم يسرع به نسبه

و فى روايه اخرى :

من فاته حسب نفسه لم ينفعه حسب آبائه ترجمه : آن كه عملش او را كند كرد، نسبش به او شتاب نبخشيد.

و در روايت ديگر فرمود:

آن كه حسب خودش نابود شد، حسب پدرانش به او سود نبخشيد.

٣٩٠ - برنامه روزانه مؤ من

للمومن ثلاث ساعات : فساعه يناجى فيها ربه ، و ساعه يرم معاشه ، و ساعه يخلى بين نفسه و بين لذتها فيما يحل و يجمل

و ليس للعاقل ان يكون شاخصا الا فى ثلاث : مرمه لمعاش ، او خطوه فى معاد، او لذه فى غير محرم

ترجمه : مؤ من را سه ساعت است :

ساعتى كه در آن با پروردگارش مناجات مى كند،

ساعتى كه معاشش را اصلاح مى كند،

و ساعتى كه در آن بين خود و لذتش در آن چه كه حلال و زيبا است ، خالى مى گذارد يعنى از حلال ها لذت مى برد.

براى عاقل ، شايسته نيست كه جز در پى سه چيز رود:

اصلاح معاش ، گام برداشتن در راه معاد يا لذت در غير حرام

٣٩١ - زهد در دنيا

ازهد فى الدنيا يبصرك الله عوراتها، و لا تغفل فلست بمغفول عنك

ترجمه : در دنيا زهد پيشه كن تا خدا تو را به عيوب دنيا بينا سازد. غفلت نكن ، چون غفلت شده نيستى يعنى از تو غفلت نشده است

٣٩٢ - زبان و معروفيت

تكلموا تعرفوا، فان امرء مخبوء تحت لسانه

ترجمه : سخن بگوييد تا شناخته شويد؛ زيرا آدمى در زير زبان خود پنهان است

٣٩٣ - اخلاق تجارت

خذ من الدنيا ما اتاك ، و تول عما تولى عنك ، فان انت لم تفعل فاجمل فى الطلب

ترجمه : آن چه از دنيا كه به نزدت آمد، بستان و آن چه كه از تو روى برگرداند، روى بگردان اگر چنين نكردى دست كم در طلب كردن دنيا به زيبايى رفتار كن يعنى به اندازه و معقول

٣٩٤ - قدرت سخن

رب قول انفذ من صول

بسا سخن كه از حمله نافذتر است

٣٩٥ - قناعت ، راه بى نيازى

كل مقتصر عليه كاف

هر چه كه بر آن بسنده شود، كافى است يعنى با قناعت ، چيزى كم نمى آيد.

٣٩٦ - ذلت هرگز!

المنيه و لا الدنيه و التقلل و لا التوسل و من لم يعط قاعدا لم يعط قائما. و الدهر يومان يوم لك و يوم عليك فاذا كان لك فلا تبطر، و اذا كان عليك فاصبر.

ترجمه : مرگ و نه ذلت ؛ كم پذيرى ( قناعت) و نه استمداد از ديگران آن كه در حال نشسته و آسان به او داده نشد، در حال قيام و با تلاش نيز به او داده نخواهد شد.

روزگار دو روز است : روزى براى تو و روزى عليه تو. اگر براى تو بود سركشى مكن و اگر عليه تو، صبر پيشه كن

٣٩٧ - مشك خوش بو

نعم الطيب المسك ، خفيف محمله ، عطر ريحه

ترجمه : مشك ، چه خوش بوى خوبى است ؛ ظرفش سبك است و رايحه اش معطر.

٣٩٨ - تفاخر و تكبر

ضع فخرك ، و احطط كبرك و اذكر قبرك

ترجمه : فخرت را وابنه ، كبرت را فرود آر و گورت را ياد كن

٣٩٩ - پدر و فرزند

ان للولد على الوالد حقا، و ان للوالد على الولد حقا، فحق الوالد على الولد ان يطيعه فى كل شى ء الا فى معصيه الله سبحانه ، و حق الولد على الوالد ان يحسن ادبه و يعمله القرآن

ترجمه : فرزند را بر پدر حقى است و پدر را بر فرزند. حق پدر آن است كه فرزند از او در هر چيز جز معصيت خداى سبحان فرمان ببرد. و حق فرزند آن كه پدر نامش را نيكو برگزيند و ادبش ‍ را نيكو كند و به او قرآن بياموزد.

٤٠٠ - حقيقت ها و خرافه ها

العين حق ، و الراقى حق ، و السحر حق ، و الفال حق و الطيره ليست بحق ، و العدوى ليست بحق و الطيب نشره ، و العسل نشره و الركوب نشره ، والنظر الى الخضره نشره

ترجمه : چشم زخم ، حق است ، افسون حق است ، سحر حق است و تفال ، حق

فال بد حق نيست و سرايت بيمارى از كسى به ديگرى حق نيست

بوى خوش بهبودى است ، عسل بهبودى بخش است ، مركب بهبودى بخش است و نظر به سبزه بهبودى بخش است

حق در اين حكمت به معناى آن است كه اين چيزها آثار واقعى و خارجى دارند. هيچ ، نيستند بلكه عملياتى هستند داراى اثر. حال ، ساز و كار تاثيرشان چگونه است امام على ،عليه‌السلام ، در اين باره توضيحى ارائه نمى دهند.

از مطالبى كه در اين حكمت آمده اين است كه سرايت بيمارى حق نيست گويى امام ،عليه‌السلام ، انتقال بيمارى را نفى كرده اند. با آن كه در پزشكى امروز چنين امرى به روشنى ثابت شده است شايد منظور امام ،عليه‌السلام ، سرايت خود به خودى باشد، بى آن كه تماس فيزيكى يا ديگر راه هاى انتقال طى شود. در اين صورت ، سخن امام ،عليه‌السلام ، با دانسته هاى پزشكى امروز نيز موافق در مى آيد.

٤٠١ - آداب اجتماعى

مقاربه الناس فى اخلاقهم امن من غوائلهم

ترجمه : نزديك بودن به مردم در اخلاقشان سبب ايمنى از دشمنى شان است

٤٠٢ - تكيه بر جاى بزرگان

و قالعليه‌السلام لبعض مخاطبيه و قد تكلم بكلمه بستصغر مثله عن قول مثلها:

لقد طرت شكيرا، و هدرت سقبا.

و الشكير هاهنا اول ما ينبت من ريش الطائر قبل ان يقوى و يستحصف و السقب : الصغير من الابل ، و لا يهدر الا بعد ان يستفحل

ترجمه : يكى از مخاطبان امام على ،عليه‌السلام ، سخنى گفته بود كه امثال او براى گفتن چنان سخنى كوچك شمرده مى شدند. در اين حال ، امام ،عليه‌السلام ، به او فرمود:

با پرهاى تازه در آمده پرواز كردى و در كرگى بانگ بر آوردى

شكيرنخستين پرى است كه در پرنده مى رويد، پيش از آن كه قوى و محكم گردد.سقبشتر كوچك است كه بانگ نمى زند، جز آن كه بالغ گردد.

٤٠٣ - چند كار همزمان

من او ما لى متفاوت ، خذلته الحيل

آن كه آهنگ كارهاى گوناگون كند، حيله ها شكستش دهند.

يعنى با هيچ حيله اى نمى توان كارهاى گوناگون را در عرض هم يكجا به ثمر رساند. بلكه آدمى در زندگى بايد هدف هاى روشن و مشخصى را متناسب با امكاناتش برگزيند و براى تحققش كوشش كند.

٤٠٤ - نعمت و تكليف

و قالعليه‌السلام و قد سئل عن معنى قولهملا حول و لا قوه الا بالله:

انا لا نملك مع الله شيئا، و لا نملك الا ما ملكنا. فمتى ملكنا ما هو املك به منا كلفنا، و متى اخذه منا وضع تكليفه عنا.

ترجمه : از امام على ،عليه‌السلام ، درباره معناى لا حول و لا قه الا بالله پرسيده شد. فرمود:

در كنار خدا، چيزى را مالك نمى شويم مالك نمى شويم ، جز آن چه را كه او به ما تمليك كرد. پس هرگاه به ما چيزى را تمليك كرد كه در آن از ما سزاوارتر است ، ما را تكليف كرد. يعنى با هر تمليكى ، تكليفى است و هر گاه آن را باز ستاند، تكليفش را برداشت

٤٠٥ - تظاهر به ديندارى

و قالعليه‌السلام لعمار بن ياسر، و قد يراجع المغيره بن شعبه كلاما:

دعه يا عمار، فانه لم ياخذ من الدين الا ما قاربه من الدنيا. و على عمد لبس على نفسه ليجعل الشبهات عاذرا لسقطانه

ترجمه : امام على ،عليه‌السلام ، در حالى كه شنيده بود عمار بن ياسر با مغيره بن شغبه گفتگو مى كند، به عمار بن ياسر فرمود:

اى عمار! او را واگذار. او از دين جز آن چه را كه او را به دنيا نزديك كرده ، بر نگرفته است به عمد بر خود امور را مشتبه كرد تا آن شبهات را عذر لغزش هاى خود قرار دهد.

٤٠٦ - فروتنى اغنيا و گردن فرازى فقرا

ما احسن تواضع الاغنياء للفقراء طلبا لما عندالله ، و احسن منه تيه الفقراء على الاغنياء اتكالا على الله

ترجمه : چه نيكو است فروتنى اغنيا در برابر فقرا به خاطر طلب كردن چيزى كه نزد خدا است نيكوتر از آن بى اعتنايى فقرا است در برابر اغنيا به خاطر اتكال به خدا.

٤٠٧ - نجات بخشى عقل

ما استودع الله امرا عقلا الا استنفذه به يوما ما.

ترجمه : خدا نزد هيچ كس عقلى را به وديعه نگذاشت مگر آن كه بدان عقل ، روزى نجاتش داد.

٤٠٨ - پيروزى حق

من صارع الحق صرعه

آن كه با حق در آويزد، حق او را به زمين خواهد زد.

٤٠٩ - تاثير ديده ها

القلب مصحف البصر.

قلب ، صحيفه چشم است

٤١٠ - اهميت تقوى

التقى رئيس الاخلاق

تقوى ، رييس اخلاق است

٤١١ - حرمت استاد

لا تجعلن ذرب لسانك على من انطقك ، و بلاغه قويك على من سددك

ترجمه : هرگز قرار مده تيزى زبانت را بر كسى كه تو را به نطق در آورده و بلاغت سخنت را بر كسى كه تو را در سخن گفتن استوار ساخته است

اين سخن در اوج نهادن به مقام مربى و استاد است هيچ شاگردى نبايد رو در روى استادش بايستد و فنونى را كه از او آموخته است عليه او به كار بندد.

٤١٢ - شيوه تاديب

كفاك ادبا لنفسك اجتناب ما تكره من غيرك

ترجمه : براى تاديب نفست همين بس كه اجتناب كنى از آن چه كه از ديگران ناپسند مى دارى

٤١٣ - شكيبايى آزادگان

من صبر صبر الاحرار و الا سلا سلو الاغمار.

به هنگام مصيبت آن كه صبر كند چون صبر آزادگان پاداش خواهد برد؛ وگرنه فراموش مى كند چون فراموش كردن نادانان

٤١٤ - شكيبايى بزرگان

و فى خبر آخر انهعليه‌السلام قال للاشعث بن قيس معزيا عن ابن له :

ان صبرت صبر الاكارم و الا سلوت سلوا البهائم

ترجمه : در خبر ديگر آمده است كه امام على ،عليه‌السلام ، به اشعث بن قيس در تعزيت مرگ فرزندش فرمود:

اگر صبر كنى چون بزرگان به فضيلت صبر نائل مى شوى ؛ وگرنه فراموش مى كنى چون فراموش كردن چارپايان

٤١٥ - توصيف دنيا

و قالعليه‌السلام فى صفه الدينا:

تغر و تضر و تمر. ان الله تعالى لم يرضها ثابا لاوليائه و لا عقابا لاعدائه ، وان اهل الدنيا كركب بينا هم حلوا اذ صاح بهم سائقهم فارتحلوا.

ترجمه : امام على ،عليه‌السلام ، در وصف دنيا فرمود:

فريب مى دهد، زيان مى رساند و مى گذرد، خداى تعالى آن را براى ثواب دوستانش نپسنديد و نه براى عقاب دشمنانش اهل دنيا چون كاروانيانى اند كه تا قرار گيرند، كاروان سالاريشان بانگ بر مى آورد كه : كوچ كنيد.

٤١٦ - وارثان مال

و قالعليه‌السلام لابنه الحسنعليه‌السلام :

لا تخلفن وراءك شيئا من الدنيا، فانك تخلفه لاحد رجلين : اما رجل عمل فيه بطاعه الله فسعد بما شقيت به و اما رجل عمل فيه بمعصيه الله فشقى بما جمعت له فكنت عونا له على معصيته و ليس احد هذين حقيقا ان توثره على نفسك

و يروى هذا الكلام على وجه آخر و هو:

اما بعد، فان الذى فى يديك من الدنيا قد كان له اهل قبلك ، و هو صائر الى اهل بعدك ، و انما انت جامع لاحد رجلين : رجل عمل فيما جمتعه بطاعه الله فسعد بما شقيت به ، او رجل عمل فيه بمعصيه الله فشيقت بما جمعت له ، وليس احد هذين اهلا ان توثره على نفسك و لا ان تحمل له على ظهرك فارج لمن مضى رحمه الله و لمن بقى رزق الله

ترجمه : امام على ،عليه‌السلام ، به فرزندش امام حسن ،عليه‌السلام ، فرمود:

پس از خود، هيچ چيز از دنيا بر جاى مگذار؛ چون آن را براى دو مرد بر جاى مى گذارى :

مردى كه در آن به طاعت خدا تصرف كند. پس سعادت يابد به چيزى كه تو بدان شقاوت يافتى

و يا مردى كه در آن به معصيت خدا تصرف كند. پس شقاوت يابد به چيزى كه تو براى او گردآورى و تو بر معصيت خدا ياورش باشى

هيچ يك از اين دو، سزاوار آن نيستند كه آنان را بر خود ترجيح دهى

اين سخن به گونه اى ديگر روايت مى شود كه چنين است :

اما بعد، براى چيزى از دنيا كه در دست تو است ، پيش از تو صاحبى بوده است و پس از تو به صاحبى ديگر مى رسد. تو فقط براى يكى از دو مرد گرد مى آورى :

مردى كه در گردآورده تو به طاعت خدا تصرف كند. پس سعادت يابد به چيزى كه تو بدان شقاوت يافتى

مردى كه در آن به معصيت خدا تصرف كند. پس به خاطر آن چه كه برايش گردآورده اى ، شقاوت يابى

هيچ يك از اين دو، سزاوار آن نيستند كه او را بر خود ترجيح دهى و نه آن كه برايش بر پشتت گناه را بار كنى پس براى كسى كه در گذشته است به رحمت خدا و براى كسى كه باقى مانده است ، به رزق خدا اميد بند.

٤١٧ - معناى استغفار

و قالعليه‌السلام لقائل بحضرته استغفرالله :

ثكلتك امك !اتدرى ما الاستعفار؟ الاستغفار درجه العليين و هو اسم واقع على سته معان : اولها الندم على ما مضى و الثانى العزم على ترك العود اليه ابدا. و الثالث ان تودى الى المخلوقين حقوقهم حتى تلقى الله املس ليس عليك تبعه و الرابع ان تعمد الى كل فريضه عليك ضيعتها فتودى حقها. و الخامس ان تعمد الى اللحم الذى نبت على السحت فتذيبه بالاحزان حتى تلصق الجلد بالعظم و ينشا بينهمالحم جديد. و السادس ان تذيق الجسم الم الطاعه كما اذقته حلاوه المعصيه ، فعند ذلك تقول استغفرالله

ترجمه : كسى شايد منافقانه در حضور امام على ،عليه‌السلام ،استغفرالله گفت امام ،عليه‌السلام ، فرمود:

مادرت به عزايت بنشيند! آيا مى دانى استغفار چيست ؟ استغفار، مقام عليين است .عليين اسمى است واقع بر شش معنا:

اول آن ، پشيمانى است بر آن چه كه گذشت ،

دوم ، عزم است بر ترك بازگشت براى هميشه ،

سوم آن است كه حقوق مخلوقات را به آنان ادا كنى تا خدا را پاك و عارى از پى آمد گناه ملاقات كنى

چهارم آن كه به فرايضى كه بر تو بوده است و آن را ضايع ساخته اى ، توجه كنى و حق آن ها را ادا نمايى

پنجم آن كه به گوشتى كه از حرام روييده است توجه كنى و آن را با اندوه ها ذوب نمايى تا پوست به استخوان بچسبد و ميان آن دو گوشت جديد پديد آيد.

ششم آن كه به جسم رنج طاعت را بچشانى ، چنان كه حلاوت معصيت را به آن چشانده بودى

در اين هنگام بايداستغفرالله بگويى

٤١٨ - اهميت بردبارى

الحلم عشيره

حلم ، عشيره است

يعنى مردم از انسان بردبار حمايت مى كنند. در نتيجه ، همواره گروهى چون عشيره پشتيبان او هستند.

٤١٩ - ناتوانى بنى آدم

مسكين ابن آدم : مكتوم الاجل ، مكنون العلل ، محفوظ العمل ، تولمه البقه ، و تقتله الشرقه ، و تنتنه العرقه

ترجمه : چه مسكين است فرزند آدم ؛ اجلش پوشيده ، بيمارى هايش پنهان و عملش در نزد خدا محفوظ است پشه اى او را مى رنجاند و آب گلوگير شده او را مى كشدو عرق بدبويش مى كند.

اين سخن و امثال آن به معناى تحقير مقام انسان نيست بلكه اشاره است به ضعف و ناتوانى انسان ، تا به خود غره نشود و مستقل از خدا، خود را چيزى نبيند و به تكبر در نيفتد.

٤٢٠ - نگاه آلوده

و روى انهعليه‌السلام كان جلسا فى اصحابه فمرت بهم امراه جميله ، فرمقها القوم بابصارهم فقالعليه‌السلام :

ان ابصار هذه الفحول طوامح ، و ان ذلك سبب هبابها. فاذت نظر احدكم الى امراه تعجبه ، فليلا اهله ؛ فانما هى امراه كامراه

فقال رجل من الخوارج : قاتله الله كافرا، ما افقهه !فوثب القوم ليقتلوه ، فقالعليه‌السلام :

رويدا، انما هو سب بسب او عفو عن ذنب !

ترجمه : امام على ،عليه‌السلام ، در ميان ياران خود نشسته بود كه زنى زيبا از كنارشان گذشت يارانش به آن زن چشم دوختند. امامعليه‌السلام ، فرمود:

چشم هاى اين نرها بر بالا است و اين ، سبب هيجان آنان است ، هرگاه كسى از شما به زنى نگاه كرد كه او را به شگفتى آورد، با اهلش نزديكى كند؛ چون او نيز زنى است مانند زن خودش

در اين هنگام مردى از خوارج گفت :

خدا او را كافر بميراند، چه فقيه است !

ياران امام ،عليه‌السلام ، برجستند تا آن مرد را بكشند. امام على ،عليه‌السلام ، فرمود:

درنگ كنيد. دشنام را دشنام شايسته است و يا بايد از گناه گذشت يعنى مجازات دشنام ، مرگ نيست

٤٢١ - راهنمايى عقل

كفاك من عقلك ما اوضح لك سبل غيك من رشدك

ترجمه : از عقلت همين كفايت مى كند كه براى تو راه ضلالت را از تكامل باز شناساند.

٤٢٢ - اهل خير

افعلوا الخير و لا تحروا منه شيئا، فان صغيره كبير، و قليله كثير. و لا يقولن احدكم ان احدا اولى بفعل الخير منى فيكون و الله كذلك ان للخير و الشر اهلا فمهما تركتموه منهما كفا كموه اهله

ترجمه : كار خير را انجام دهيد. هيچ چيز از آن را كوچك مشماريد. كوچكش ، بزرگ و اندكش ، بسيار است هيچ كدامتان هرگز نگويد كه فلان كس در كار خير از من سزاورتر است والله چنين خواهد شد. خير و شر براى خود اهلى دارند. هرگاه يكى از آن دو را واگذاشتيد، اهلش به جاى شما براى انجام آن كافى است

٤٢٣ - آن كه

من اصلح سريرته اصلح الله علانيته و من عمل لدينه كفاه الله امر دنياه و من احسن فما بينه و بين الله احسن الله ما بينه و بين الناس

ترجمه : آن كه نهانش را اصلاح كند، خدا آشكارش را اصلاح خواهد كرد. آن كه براى دينش كار كند خدا امر دنيايش را كفايت خواهد كرد. آن كه بين خود و خدا را نيكو سازد، خدا بين او و مردم را نيكو خواهد ساخت

٤١ - قلب و زبان

و قد روى عنهعليه‌السلام هذا المعنى بلفظ آخر و هو قوله :

قلب الحمق فى فيه ، و لسان العاقل فى قلبه .و معنا هما واحد.

ترجمه : همان سخن پيشين با همان معنى لكن با عبارتى ديگر از امام على ،عليه‌السلام ، روايت شده است امام ،عليه‌السلام ، فرمود:

قلب احمق ، در دهان او است و زبان عاقل در قلب او.

٤٢ - پاداش كريمانه

و قالعليه‌السلام لبعض اصحابه فى عله اعلتها:

جعل الله ما كان من شكواك حطا لسيئاتك ، فان المرض لا اجر فيه و لكنه يحط السيئات ، و يحتها حت الاوراق و انما الاجر فى القول باللسان ، و العمل بالايدى و الاقدام و ان الله سبحانه يدخل بصدق النيه و السريره الصالحه من يشاء من عباده الجنه

و اقول : صدقعليه‌السلام ان المرض لا اجر فيه ، لانه من قبيل ما يستحق عليه العوض ، لان العوض يستحق على ما كان فى مقابله فعل الله تعالى بالعبد من الالام و الامراض و ما يجرى مجرى ذلك ، و الاجر و الثواب يستحقان على ما كان فى مقابله فعل العبد، فبينهما فرق ، قد بينهعليه‌السلام كما يقتضيه علمه الثاقب و رايه الصائب

ترجمه : امام على ،عليه‌السلام ، به يكى از ياران خويش كه بيمار شده بود، فرمود:

خدا رنج تو را وسيله ريختن گناهانت قرار داد؛ زيرا بيمارى به خودى خود اجرى ندارد، ولى گناهان را همانند برگ درختان مى ريزاند.

اجر فقط در گفتار با زبان و كردار با دست ها و گام ها پديد مى آيد. خداى سبحان هر كدام از بندگانش را كه بخواهد، با توجه به صدق نيت و سيرت صالح آنان به بهشت مى برد.

امام على ،عليه‌السلام ، راست فرموده است ؛ در بيمارى اجرى نيست ، زيرا بيمارى از امورى است كه با آن استحقاق عوض پيدا مى شود نه استحقاق اجر.

استحقاق عوض ، در برابر فعل خداى متعال نسبت به بندگان است ؛ مانند آلام ، بيمارى ها و امثال آن ها. اما استحقاق اجر و ثواب در برابر كار شايسته بندگان پديد مى آيد. و ميان اين دو فرقى است كه امام على ،عليه‌السلام ، بيان فرمودند، چنان كه علم نافذ و انديشه صائب ايشان اقتضا مى كرد.

٤٣ - اوصاف مرد خدا

و قالعليه‌السلام فى ذكر خباب بن الارت :

يرحم الله خباب بن الارت ، فلقد اسلم راغبا و هاجر طائعا، و قنع بالكفاف ، و رضى عن الله ، و عاش مجاهدا.

ترجمه : امام على ،عليه‌السلام ، در نكوداشت خباب بن ارت فرمود:

خدا رحمت كند خباب بن ارت را! از سر رغبت اسلام آورد و از روى اطاعت خدا و پيامبر هجرت كرد و در امور زندگى به اندازه رفع حاجات اصلى قانع بود. از خدا رضايت داشت و مجاهدانه روزگار گذراند.

٤٤ - خوشا به حال

طوبى لمن ذكر المعاد، و عمل للحساب ، وقنع باكفاف ، و رضى عن الله

ترجمه : خوشا به حال كسى كه معاد را به ياد آورد و براى هنگامه حساب كار كند و به گذران معيشت قناعت نمايد و از خدا راضى باشد.

٤٥ - ايمان و عشق

لو ضربت خيشوم المومن بسيفى هذا على ان يبغضى ما ابغضى و لو صببت الدنيا بجماتها على ان يحبنى ما احبنى و ذلك انه قضى فانقضى على لسان النبى الامىصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم و سلم انه قال : يا على ! لا يبغضك مومن ، ولا يحبك منافق

ترجمه : اگر با اين شمشير خويش بر بن بينى بزنم كه دشمنى مرا در دل بگيرد، نمى گيرد. و اگر دنيا را با تمام دارايى هاى خرد و كلانش به كام منافق بريزم تا دوستم بدارد، نمى دارد؛ زيرا چنين تقدير شده است و بر زبان پيامبر،صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ، نيز گذشت كه فرمود:

اى على ! مومن ، دشمنى تو را در دل نمى گيرد و منافق محبت تو را.

٤٦ - كار نيكوى غرورآور

سيئه تسوءك خير عند الله من حسنه تعجبك

ترجمه : نزد خدا، كار ناشايستى كه ناخشنودت كند، بهتر است از كارهاى شايسته اى كه خود پسندت سازد.

٤٧ - معيارها و ارزش ها

قدر الرجل على قدر همته ، و صدقه على قدر مروءته ، و شجاعته على قدر انفته ، و عفته على قدر غيرته

ترجمه : ارزش هر كس به اندازه همت اوست و صداقتش به اندازه مروت ، شجاعتش به اندازه حميت و پاكدامنى اش به اندازه غيرت او است

٤٨ - راه پيروزى

الظفر بالحزم ، و الحزم باجاله الراى ، و الراى بتحصين الاسرار.

ترجمه : پيروزى ، با تدبير به دست مى آيد و تدبير با به كار انداختن انديشه و انديشه با گردآورى و محافظت از اسرا.

٤٩ - كريم و لئيم

احذروا صوله الكريم اذا جاع ، و اللئيم اذا شبع

ترجمه : حذر كنيد از صولت انسان بزرگوار، اگر گرسنه گردد و به فقر افتد و از انسان لئيم ، اگر سير شود و به نوايى برسد.

٥٠ - صيد قلب

قلوب الرجال وحشيه ، فمن تالفها اقبلت عليه

ترجمه : قلب هاى مردان ، وحشى است ! هر كه با آن ها الفت بگيرد و از راه محبت بر آن ها وارد شود به او روى مى آورند و انس مى گيرند.

٥١ - همراهى دنيا

عيبك مستور ما اسعدك جدك

تا هنگامى كه دنيا با تو است ، عيبت پوشيده است

مادام كه متاع و مقام دنيا تو را در برگرفته اند و در چشم ظاهر بينان سعادت مند مى نمايانند، عيب هايت نهان است و دنيا پرستان با چشم تغافل بر تو مى نگرند. اما اگر صفحه برگشت كه معمولا هم چنين مى شود اوضاع ، دگرگون مى گردد.

٥٢ - گذشت و توانايى

اولى الناس بالعفو اقدر هم على العقوبه

ترجمه : شايسته ترين مردم به عفو نمودن ، تواناترين آنان است بر عقوبت كردن

آن كه نتواند كيفر دهد و از روى ناچارى بگذرد كجا البته اين هم شايسته است و آن توانمندى كه بتواند كيفر دهد و از روى بزرگوارى عفو فرمايد كجا!

٥٣ - بخشش پيش از خواهش

السخاء ما كان ابتداء فاما ما كان عن مساله فحياء و تذمم

ترجمه : سخاوت آن است كه در ابتدا باشد نه پس از درخواست نيازمند. اما آن چه كه پس از درخواست داده مى شود، سخاوت نيست ، بلكه حياء و ملامت گريزى است يعنى از روى خجالت و يا براى گريز از ملامت مردم به درخواست نيازمند پاسخ مى دهد.

٥٤ - بهترين اوصاف

لا غنى كالعقل ، و لا فقر كالجهل ، و لا ميراث كالادب ، و لا ظهير كالمشاوره

ترجمه : هيچ غنايى ، چون عقل نيست و هيچ فقرى چون جهل

هيچ ميراثى چون ادب نيست و هيچ پشتيبانى چون مشورت

٥٥ - گونه هاى شكيبايى

الصبر صبران : صبر على ما تكره و صبر عما تحب

ترجمه : صبر بر دو گونه است : صبر بر آن چه كه نمى پسندى و صبر از نداشتن آن چه كه دوست دارى

در صورتى كه نداشتن آن چه كه دوست دارى ، به خاطر آن باشد كه عقل يا شرع اجازه نمى دهد كه آن را به دست آورى پس بر خود سخت مى گيرى و با صبورى از آن چشم مى پوشى

٥٦ - توانگرى و تهيدستى

الغنى فى الغربه وطن ، الفقر فى الوطن غربه

ترجمه : توانگرى در غربت ، همچون در وطن بودن است و فقر در وطن ، در غربت زيستن

يعنى مردم به ناروا گرد توانگر اجتماع مى كنند و به او روى مى آورند. گويى كه يكى از آن ها است و از فقير دورى مى كنند گويى كه هيچ نسبتى با او ندارند. اين رسم روزگار است كه امام على ،عليه‌السلام ، به زبان ملامت از آن سخن مى گويد.

٥٧ - سرمايه قناعت

القناعه مال لا ينفذ.

و قد روى هذا الكلام عن النبىصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم .

ترجمه : قناعت ، مالى است كه فنا نمى پذيرد.

اين سخن از پيامبر،صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ، نيز روايت شده است

٥٨ - سرمايه فسادانگيز

المال ماده الشهوات

مال ، منبع شوت ها است

آن هنگام كه ثروت انباشته شود و در مسير صواب و صلاح جريان نيابد، ثروت اندوز را به وسوسه هاى ناروا و شهوت هاى دلربا فرا مى خواند.

٥٩ - هشدار خردمندانه

من حذرك كمن بشرك

كسى كه تو را هشدار دهد، مانند كسى است كه به تو بشارت مى دهد.

آن كه آدمى را از سر شفقت ، موعظت فرمايد و به صراحت ، دامگاه بدى ها را بنماياند و انسان را از فرو افتادن در آن ها برحذر دارد، هر چند آدمى را خوش نيايد، چون كسى است كه از سر مصلحت و يا به هر دليل ديگر تنها مژده مى دهد و انگشت اشارت او فقط به بشارت ها نشانه مى رود.

٦٠ - درندگى زبان

اللسان سبع ، ان خلى عنه عقر.

زبان ، درنده است ؛ اگر به خود وانهاده شود، مى درد.

٦١ - زن و آزاردهى

المراه عقرب حلوه اللسبه

زن ، عقربى است شيرين نيش

اشاره است به خواهش هاى خودخواهانه رايج در ميان زنان ، كه شوى خويش را گاه به گاه با طرح آن مى آزاراند. اين ، جدا از زن هايى است كه زندگى معقول در پيش مى گيرند و به شوهر به مثابه مزدورى كه وظيفه دارد به خواسته هاى آنان بپردازد، نمى نگرند. حضرت زهرا،عليها‌السلام ، همسر امام على ،عليه‌السلام ، بانوى نمونه اسلام از اين زنان بود.

٦٢ -پاسخ بهتر

اذا حييت بتحيه فحى باحسن منها، و اذا اسديت اليك يد فكافئها بما يربى عليها، و الفضل مع ذلك للبادى

ترجمه : هر گاه به تو تحيت گفته شد، به گونه اى بهتر پاسخ ده و آن گاه كه دستى به احسان به سويت گشوده شد، به شيوه اى برتر جبران كن و اما با اين حال ، فضيلت با آغاز كننده است

٦٣ - نقش وساطت

الشفيع جنااح الطالب

شفاعت كننده چون بالى است براى درخواست كننده

هم چنان كه بال و پر، پرنده را در رسيدن به مقصد يارى مى كند، ميانجى و واسطه توانا و راه دادن نيز حاجتمند ناتوان را در وصول به خواسته و حقش يارى مى رساند.

٦٤ - سواران خواب آلود

اهل الدنيا كركب يسار بهم و هم نيام

ترجمه : اهل دنيا، چون سوارانى اند كه مى برندشان و آنان در خواب اند.

٦٥ - از دست دادن دوست

فقد الاحبه غربه

از دست دادن دوستان ، غربت است يعنى چون غريبانه زيستن است

٦٦ - درخواست از نااهل

فوت الحاجه اهون من طلبها الى غير اهلها.

ترجمه : به حاجت نرسيدن ، آسان تر است از خواستن آن از نااهل

چه ناگوار است آن كاميابى كه با تلخى ذلت درآميزد!

٦٧ - بخشش اندك

لا تستحى من اعطاء القليل فان الحرمان اقل منه

ترجمه : از عطا كردن اندك ، شرم مكن ؛ زيرا محروم كردن ، از آن اندك هم اندك تر است

٦٨ -زينت ها

العفاف زينه الفقر، والشكر زينه الغنى

ترجمه : عفاف ، زينت فقر است و شكر زينت غنا.

٦٩ - رضا به بوده ها

اذا لم يكن ما تريد فلا تبل ما كنت

ترجمه : اگر آن چه را كه مى خواهى نيست يعنى روزگار بر وفق مرادت نيست پس از آن چه هستى باك مدار و آن چه را كه هست ، غنيمت شمار و سپاس آن بگذار.

پس اگر به وظيفه ات عمل مى كنى ، اما به خواسته هايت نمى رسى و روزگار به ميلت نمى چرخد، غم مخور و همچنان به پيش رو...

٧٠ - انحراف در جاهل

لا يرى الجاهل الا مفرطا او مفرطا.

ترجمه : جاهل را جز بر دو حالت نمى بينى : افراطى يا تفريطى

٧١ -كم حرفى و عقل

اذا تم العقل نقص الكلام

ترجمه : عقل كه كامل شود، سخن كم گردد.

٧٢ - گذر روزگار

الدهر يخلق الابدان و يجدد الامال ، و يقرب المنيه ، و يباعد الامنيه من ظفر به نصب ، و من فاته تعب

ترجمه : روزگار، بدن ها را كهنه مى كند و آرزوها را تازه مرگ را نزديك مى كند و آرزو را دور. هر كه بر روزگار فائق آيد و آن را به كام خود كند به رنج در افتد و هر كه آن را به دست نياورد، به زحمت دچار شود.

٧٣ - بايسته هاى پيشوا

من نصب نفسه للناس اماما فليبدا بتعليم نفسه قبل تعليم غيره ، و ليكن تاديبه بسيرته قبل تاديبه بلسانه ، و معلم نفسه و مودبها احق بالاجلال من معلم الناس و مودبهم

ترجمه : كسى كه خود را پيشواى مردم قرار داد، بايد پيش و بيش از تعليم ديگران به تعليم خويش بپردازد. و بايد پيش و بيش از زبان ، با سيرت خويش ، ديگران را تاديب و تربيت كند. معلم و مربى خويش ، بيش از معلم و مربى مردم ، شايسته تجليل است

٧٤ - به سوى مرگ

نفس المرء خطاه الى اجله

نفس هاى آدمى ، گام هاى او است به سوى اجل

٧٥ - دو قاعده

كل معدود منقض ، و كل متوقع آت

ترجمه : هر چه به شماره آيد و شمردنى باشد پايان پذيرد. و هر چه انتظار آن برود و توقع آمدنش باشد خواهد آمد.

شكيبايى بر ايام ناگوار و اميد بستن به ايام گواراى آينده ، شيوه اى است خجسته كه در توفيق و كام يابى آدمى سهمى وافر دارد.

٧٦ - سنجش كارها

ان الامور اذا اشتبهت ، اعتبر آخرها باولها.

ترجمه : هر گاه امور مشتبه ابهام آلود شوند، آخر كارها با آغاز آن ها سنجيده مى شود.

٧٧ - دور ساختن دنيا

و من خبر ضرار بن حمزه الضبائى عند دخوله على معاويه و مسالته له عن اميرالمومنينعليه‌السلام قال :

فاشهد لقد رايته فى بعض مواقفه و قد ارخى الليل سدوله ، و هو قائم فى محرابه ، قابض على لحيته ، يتململ تململ السليم ، و يبكى بكاء الحزين ، و يقول :

يا دنيا، يا دنيا، اليك عنى ، ابى تعرضت ؟! ام الى تشوقت ؟! لا حان حينك ، هيهات !غرى غيرى ! لا حاجه لى فيك ، قد طلقتك ثلاثا لارجعه فيها. فعيشك قصير، و خطرك يسير، و املك حقير. آه من قله الزاد و طول الطريق ، و بعد السفر، و عظيم المورد!

ترجمه : ضراربن حمزه ضضبائى به نزد معاويه رفت او از ضرار درباره اميرالمومنين ،عليه‌السلام ، پرسيد. ضرار چنين گفت :

وقتى كه شب ، پرده هاى تاريك خود را مى افكند، امام علىعليه‌السلام ، را مى ديدم كه بى قرار و ناآرام در محراب عبادتش ايستاده و ريش خود را به دست گرفته ، چون مارگزيده به خود مى پيچد و اندوهگين مى گريد و مى گويد:

اى دنيا، اى دنيا!

از من دور شو،

به سوى من آمده اى تا فريبم دهى ؟! يا مشتاق من شده اى ؟!

هنوز وقت آن نرسيد كه در مورد من به مقصود خود برسى ؛ هرگز.

ديگرى را بفريب ، مرا به تو حاجتى نيست تو را سه طلاقه كرده ام كه در آن بازگشتى نيست

زندگانى ات كوتاه ، مقامت ناچيز و آرزويت حقير است

آه از كمى توشه و درازى راه و دورى سفر و عظمت ورودگاه ! و هولناكى هنگامه ورود به قيامت

٧٨ -قضاو قدر

و من كلام لهعليه‌السلام للسائل الشامى لما ساله : اكان مسيرنا الى الشام بقضاء من الله و قدر؟ بعد كلام طويل هذا مختاره :

و يحك ! لعلك ظننت قضاء لازما و قدرا حاتما و لو كان ذلك كذلك لبطل الثواب و العقاب ، و سقط الوعد و الوعيد.

ان الله سبحانه امر عباده تخييرا، و نهاهم تحذيرا، و كلف يسيرا و لم يكلف عسيرا، و اعطى على القليل كثيرا، و لم يعص مغلوبا، و لم يطع مكرها، و لم يرسل الانبياء لعبا، و لم ينزل الكتاب للعباد عبثا، و لا خلق السماوات و الارض و ما بينها باطلا، ذلك ظن الذين كفروا فويل للذين كفروا من النار.

ترجمه : مردى از اهالى شام از امام علىعليه‌السلام ، پرسيده بود كه آيا رفتن ما به شام ، به قضا و قدر خدا است ؟

امام ،عليه‌السلام ، به او پاسخ بلندى دادند كه سخن زير گزيده اى از آن است :

واى بر تو!

شايد قضا را لازم پنداشتى و قدر را حتمى اگر چنين بود، ثواب و عقاب باطل مى بود و وعد و وعيد ساقط.

خداى سبحان ، بندگانش را براى مخير كردن شان امر فرمود و براى ترساندشان ، نهى و به منظور تشويقشان به انجام فرمان هاى الهى بر كار اندك ، پاداش بسيار عطا فرمود. و اگر اجبارى بود، اين كارها معنى نداشت

پس خدا از اين جهت كه مغلوب حتميت قانون و قضا و قدر بود، معصيت نشد. و از جهت اكراه هم اطاعت نشد. بلكه معصيت و اطاعت ، هر دو از روى اختيار صورت گرفت

و نيز پيامبران را براى بازى نفرستاد و كتاب هاى آسمانى را براى بندگانش عبث نازل نكرد. آسمان ها و زمين و ما بين آن دو را باطل نيافريد. اين ، گمان كسانى است كه كافر شدند. واى بر كافران ، از آتش !

امامعليه‌السلام ابتدا كيفيت تكليف كردن خداى سبحان را بيان مى كند. تكليف خداى سبحان به گونه اى كه امام ،عليه‌السلام ، بيان فرموده است ، متناسب با اختيار آدمى است و اگر اجبارى در كار مى بود، مى بايست به گونه اى ديگر تكليف صورت مى گرفت

سپس امام ،عليه‌السلام ، نتيجه مى گيرد كه معصيت و اطاعت ، هر دو از اختيار آدمى ناشى مى شود. و نيز پيامبران و كتاب هاى آسمانى براى مردمان داراى اختيار آمده است وگرنه بيهوده مى بودند.

٧٩ - ايمان و حكمت

خذ الحكمه انى كانت ، فان الحكمه تكون فى صدر المنافق فتلجلج فى صدره حتى تخرج فتسكن الى صواحبها فى صدر المومن

ترجمه : حكمت را هر جا كه باشد، فراگير؛ زيرا حكمت گاه در سينه منافق است و در آن جا آرام نمى گيرد و به جنبش در مى آيد تا سرانجام بيرون شود و در كنار رفيقان خود در سينه مومن سكونت يابد.

٨٠ - گمشده مومن

الحكمه ضاله المومن ، فخذ الحكمه و لو من اهل النفاق

ترجمه : حكمت ، گمشده مومن است ؛ آن را فراگير، هر چند از اهل نفاق

٨١ - آدمى و دانسته هايش

قيمه كل امرى ء ما يحسنه

و هى الكلمه التى لا تصاب لها قيمه ، و لا توزن بها حكمه ، و لا تقرن اليها كلمه

ترجمه : ارزش هر مردى ، چيزى است كه آن را به خوبى مى داند.

اين سخنى است كه نمى توان بر آن قيمت گذاشت هيچ حكمت ، همسنگ آن و هيچ سخنى ، قرين آن نيست

از اين سخن بر مى آيد كه ذات آدمى ، علم است و علم با آدمى متحد است از اين مطلب در حكمت اسلامى به اتحاد عاقل و معقول ياد مى شود.

٨٢ - پنج توصيه مهم

اوصيكم بخمس لو ضربتم اليها اباط الابل لكانت لذلك اهلا: لا يرجون احد منكم الاربه ، و لا يخافن الا ذنبه ، و لا يستحين احد منكم اذا سئل عما لا يعلم ان يقول لا اعلم ، و لا يستحين احد اذا لم يعلم الشى ء ان يتعلمه ، و عليكم بالصبر، فان الصبر من الايمان كالراس من الجسد، و لا خير فى جسد لا راس معه ، و لا فى ايمان لا صبر معه

ترجمه : شما را به پنج چيز سفارش مى كنم كه اگر براى وصول به آن ها بر شتران سوار شويد و رنج سفر بر خود هموار كنيد، شايسته است :

هيچ يك از شما هرگز به غير پروردگارش اميد نبندد،

از هيچ چيز غير از گناه خويش نترسد،

اگر چيزى بپرسند كه نمى داند، از گفتن نمى دانم شرم نكند،

اگر نمى داند، از آموختن شرم نكند.

بر شما باد به صبر؛ زيرا صبر براى ايمان ، همان سر است براى بدن خيرى در بدن بدون سر نيست و نه در ايمان بدون صبر.

٨٣ - پاسخ به چاپلوسى

و قالعليه‌السلام لرجل افرط فى الثناء عليه ، و كان له متهما:

انا دون ما تقول ، و فوق ما فى نفسك

ترجمه : امام علىعليه‌السلام ، به مردى كه در دل دشمن آن حضرت بود ولى منافقانه در ستايش امام ،عليه‌السلام ، افراط مى كرد فرمود:

من از آن چه كه مى گويى ، فروترم و از آن چه كه در دل دارى ، برتر.

٨٤ - نجات يافتگان جنگ

بقيه السيف ابقى عددا، و اكثر ولدا.

ترجمه : باقى مانده هاى شمشير كسانى كه از دم شمشير جان به سلامت مى برند عمرشان بيش تر و فرزندانشان افزون تر است ؛ زيرا نام نيك و آثار دلاورى هايشان در خاطره مردم هميشه باقى خواهد بود.

٨٥ - تظاهر به دانايى

من ترك قول لا ادرى اصيبت مقاتله

ترجمه : كسى كه نمى دانم را ترك كند، خويشتن را به هلاكت مى افكند.

٨٦ - انديشه پير

راى الشيخ احب الى من جلد الغلام و روى : من مشهد الغلام

ترجمه : انديشه پير براى من ، محبوب تر است از پايمردى جوان در جنگ

٨٧ - استغفار و بخشايش

عجبت لمن يقنط و معه الاستغفار.

در شگفتم از كسى كه نااميد مى شود و حال آن كه استغفار با او هست يعنى با وجود استغفار و توبه كسى نبايد از رحمت خدا نااميد شود.

٨٨ - امان از عذاب

و حكى عنه ابو جعفر محمد بن على الباقر، عليهما السلام ، انه قال :

كان فى الارض امانان من عذاب الله ، و قد رفع احدهما، فدونكم الاخر، فتمسكوابه اما الامان الذى رفع فهور رسول اللهصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم و سلم و اما الامان الباقى فالاستغفار. قال الله تعالى : و ما كان الله ليعذبهم و انت فيهم ، و ما كان الله معذبهم وهم يستغفرون(٦)

و هذا من محاسن الاستخراج ، و لطائف الاستنباط.

ترجمه : امام محمد باقر از امام على ،عليه‌السلام ، نقل كرده كه فرمود:

در زمين براى مردم دو امان از عذاب خدا موجود بود. يكى از آن دو برداشته شد و ديگرى در ميان شما باقى است پس به آن چنگ زنيد.

اما امانى كه برداشته شد رسول خدا،صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ، بود. و امانى كه باقى مانده ، استغفار است

خداى تعالى فرمود:

خداوند آنان را در حالى كه تو پيامبر در ميانشان هستى ، عذاب نمى كند. و خداوند در حالى كه آنان استغفار مى كنند، عذابشان نمى كند.

اين سخن برداشت نيكو و استنباط لطيفى است از قرآن

٨٩ - ارتباط با خدا

من اصلح ما بينه و بين الله ، اصلح الله ما بينه و بين الناس و من اصلح امر آخرته اصلح الله له امر دنياه و من كان له من نفسه واعظ كان عليه من الله حافظ.

آن كه ميان خود و خدا را اصلاح كند، خدا ميان او و مردم را اصلاح مى كند.

آن كه امر آخرتش را اصلاح كند، خدا امر دنيايش را اصلاح مى كند. آن كه از درون خويش واعظ داشته باشد از سوى خدا برايش حافظ خواهد بود.

٩٠ - فقيه راستين

الفقيه كل الفقيه من لم يقنط الناس من رحمه الله ، و لم يويسهم من روح الله ، و لم يومنهم من مكر الله

ترجمه : دين شناس كامل كسى است كه مردم را از رحمت خدا نااميد نكند و آنان را از لطف خدا مايوس نسازد و از مكر خدا عقاب ناگهانى خدا ايمن ننمايد.

٩١ - افسردگى دل

ان هذه القلوب تمل كما تمل الابدان ، فابتغوا لها طرائف الحكم

ترجمه : اين دل ها همانند بدن ها ملول مى شوند؛ پس براى رفع ملالت آن ها حكمت هاى لطيف برگزينيد و به آن ها عرضه كنيد.

٩٢ - مراتب دانش

اوضع العلم ما وقف على اللسان ، و ارفعه ما ظهر فى الجوارح و الاركان

ترجمه : كم بهاترين علم ، آن است كه بر زبان متوقف شود. و پربهاترين ، آن كه از زبان بگذرد و در اندام ها و دل و جان ظهور كند.

٩٣ - آموزن الهى

لا يقولن احدكم : اللهم انى اعوذبك من الفتنه لانه ليس احد الا و هو مشتمل على فتنه و لكن من استعاذ فليستعذ من مضلات الفتن ، فان الله سبحانه يقول واعلموا انما اموالكم و اولادكم فتنه(٧) و معنى ذلك انه يختبرهم بالاموال و الاولاد ليتبين الساخط لرزقه و الراضى بقسمه ، و ان كان سبحانه اعلم بهم من انفسهم ، و لكن لتظهر الافعال التى بها يستحق الثواب والعقاب ، لان بعضهم يحب الذكور و يكره الاناث ، و بعضهم يحب تثمير المال و يكره انثلام الحال

و هذا من غريب ما سمع منه فى التفسير.

ترجمه : هيچ يك از شما نگويد: خدايا! از آزمون به تو پناه مى برم ؛ زيرا هيچ كس از آزمون استثنا نيست

اگر كسى مى خواهد به خدا پناه ببرد، بايد از لغزش هاى آزمون ، به خدا پناه ببرد؛ زيرا خداى سبحان مى فرمايد:

بدانيد كه اموال و فرزندان شما آزمون اند!

يعنى خدا شما را با اموال و اولاد مى آزمايد، تا ناخشنودان و خشنودان از روزى خدا معلوم شوند.

هر چند كه خداى سبحان به احوال مردم از خودشان آگاه تر است ، لكن در نتيجه آزمون ، كارهاى شايسته ثواب يا عقاب ، آشكار مى شود؛ زيرا بعضى از مردم در آزمون مى لغزند و مردود مى شوند. اينان پسران را دوست دارند و دختران را ناخوش افزايش مال را دوست دارند و از نقصان مال به جاى صبر كردن ناخرسندند.

اين از سخن هاى نادرى است كه در تفسير، از آن حضرت شنيده شده است

٩٤ - معناى خوبى

و سئلعليه‌السلام عن الخير ماهو؟ فقال :

ليس الخير ان يكثر مالك و ولدك ، و لكن الخير ان يكثر علملك ، و ان يعظم حلمك ، و ان تباهى الناس بعباده ربك ، فان احسنت حمدت الله ، و ان اسات استغفرت الله و لا خير فى الدنيا الا لرجلين : رجل اذنب ذنوبا فهو يتدار كها بالتوبه ، و رجل يسارع فى الخيرات

ترجمه : از امام على ،عليه‌السلام ، پرسيده شد كه خير چيست ؟ امام ،عليه‌السلام ، فرمود:

خير، آن نيست كه مال و فرزندت بسيار شوند، بلكه خير آن است كه علمت ، افزون و حلمت بردبارى ات عظيم شود. و بر مردم به عبادتت مباهات كنى و اگر كار نيكو كردى خدا را سپاس گويى و اگر ناشايست كردى از خدا آمرزش بخواهى در دنيا خيرى نيست ، مگر براى دو كس :

كسى كه گناه كند و آن را با توبه جبران نمايد،

و كسى كه به انجام خيرات بشتابد.

٩٥ - ثمره تقوا

لا يقل مع التقوى ، و كيف يقل ما يتقبل ؟

ترجمه : عملى كه با تقوا همراه باشد گرچه به ظاهر اندك باشد، ولى در واقع اندك نيست چگونه اندك باشد آن چه كه مورد پذيرش خدا قرار مى گيرد؟!

٩٦ - دوست پيامبر

ان اولى الناس بالانبياء اعلمهم بما جاءوا به ثم تلاعليه‌السلام : ان اولى الناس بابرهيم للذين اتبعوه و هذا النبى و الذين آمنوا.(٨) ثم قال : ان ولى محمد من اطاع الله و ان بعدت لحمته ، و ان عدو محمد من عصى الله و ان قربت قرابته

ترجمه : شايسته ترين مردم نسبت به پيامبران ، داناترين آنان اند به آنچه كه پيامبران آورده اند.

سپس اين آيه را تلاوت كرد:

شايسته ترين مردم ، نسبت به ابراهيم كسانى بودند كه از او پيروى كردند. و اين پيامبر يعنى حضرت محمدصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم و كسانى كه به او ايمان آوردند.

آن گاه امام ،عليه‌السلام ، چنين فرمود:

دوست محمد،صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ، كسى است كه خدا را اطاعت كند، هر چند نسبتش به ايشان دور باشد. و دشمن محمد،صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ، كسى است كه خدا را معصيت كند، هر چند نسبتش به ايشان نزديك باشد.

٩٧ - ارزش يقين

و سمععليه‌السلام رجلا من الحروريه يتهجد و يقرا، فقال :

نوم على يقين خير من صلاه فى شك

ترجمه : امام على ،عليه‌السلام ، شنيد كه يكى از خوارج نماز شب مى خواند و قرآن تلاوت مى كند. در اين هنگام فرمود:

خفتن با يقين ، بهتر است از نماز با ترديد.

گفتنى است كه خوارج در حقانيت همه ترديد داشتند و نمى توانستند از ميان آن همه ، حق را باز شناسند.

٩٨ - تامل در شنيده ها

اعقلوا الخبر اذا سمعتموه عقل رعايه لا عقل روايه ، فان رواه العلم كثير، و رعاته قليل

ترجمه : وقتى خبرى شنيديد، به عقل رعايت در آن تعقل كنيد، نه عقل روايت ؛ زيرا راويان علم ، بسيارند و رعايت كنندگان آن اندك

عقل رعايت ؛ يعنى تعقل در محتواى حديث در برابر عقل روايت ، كه در راستى حديث انديشه مى كند.

٩٩ - معناى استرجاع

و سمع رجلا يقول : انا لله و انا اليه راجعون ، فقال :

ان قولنا: انا لله اقرار على انفسنا بالملك ، و قولنا: و انا اليه راجعون اقرار على انفسنا بالهلك

ترجمه : شنيد كه مردى مى گويد: انا لله و انا اليه راجعون در اين هنگام فرمود:

انالله ؛ ما از آن خداييم اعترافى است در مورد خودمان به مملوك بودن و انا اليه راجعون ؛ ما به سوى او بازگشت كننده ايم اعترافى است در مورد خودمان به هلاك شدن

١٠٠ - ستايش در پيش رو

و مدحه قوم فى وجهه ، فقال :

اللهم انك اعلم بى من نفسى ، و انا اعلم بنفسى منهم اللهم اجعلنا خيرا مما يظنون ، و اغفروا لنا ما لا يعلمون

ترجمه : گروهى امام على ،عليه‌السلام ، را پيش رويش ستودند. در اين هنگام فرمود:

خدايا!تو مرا بهتر از خودم مى شناسى و من خودم را بهتر از اينان

خدايا!ما را بهتر از آن گردان كه مى پندارند و ما را بيامرز در آن چه كه نمى دانند.

١٠١ - كمك به مستمندان

لا يستقيم قضاء الحوائج الا بثلاث :

باستضغارها لتعظم ، و باستكتامها لتظهر، و بتعجيلها لتهنا.

ترجمه : برآوردن حاجات مردم نيازمند جز به سه چيز، شايسته در نمى آيد:

به كوچك شمردن ، تا نزد خدا بزرگ گردد؛

به پنهان داشتن ، تا در قيامت آشكار شود؛

به شتاب در انجام آن ، تا براى نيازمند گوارا آيد.


3

4

5

6

7

8

9

10

11