آداب تعليم و تعلم در اسلام

آداب تعليم و تعلم در اسلام 0%

آداب تعليم و تعلم در اسلام نویسنده:
گروه: اخلاق اسلامی

آداب تعليم و تعلم در اسلام

این کتاب در موسسه الحسنین علیهما السلام تصحیح و مقابله شده است.

نویسنده: دكتر سيد محمد باقر حجتى
گروه: مشاهدات: 48434
دانلود: 9518

توضیحات:

آداب تعليم و تعلم در اسلام
جستجو درون كتاب
  • شروع
  • قبلی
  • 387 /
  • بعدی
  • پایان
  •  
  • دانلود HTML
  • دانلود Word
  • دانلود PDF
  • مشاهدات: 48434 / دانلود: 9518
اندازه اندازه اندازه
آداب تعليم و تعلم در اسلام

آداب تعليم و تعلم در اسلام

نویسنده:
فارسی

این کتاب در موسسه الحسنین علیهما السلام تصحیح و مقابله شده است.

آداب تعليم و تعلم در اسلام

مؤ لف : دكتر سيد محمد باقر حجتى

زندگى نامه شهيد ثانى

مقدمه :

شهيد ثانى يكى از اختران فروزان و ستارگان درخشان سپهر علوم و دانشهاى اسلامى است كه در سايه زندگانى پربارش ، بركاتى را براى دنياى اسلام به ارمغان آورده ، و آثار گرانبهائى در علوم مختلف دينى - در ظل مساعى آميخته با اخلاص و موفقيت آميزش - از او به جاى مانده است كه هر يك از اين آثار همچون مهر تابان در ميان تمام ميراثهاى علمى دانشمندان اسلامى ، برجسته و نمايان است و نظرهاى فضلاء و دانشمندان را به خود معطوف مى سازد. اين دانشمند گرانمايه - چنانكه خواهيم ديد - از فرهنگ و معارفى مايه و الهام مى گرفت كه بايد آنها را محصول كوششهاى بى دريغ او در تحصيلات و مطالعات مداومش در مذاهب مختلف اسلامى برشمرد. آرى او در مكاتب فقهى مذاهب پنجگانه اسلامى ، اندوخته هائى سرشار و گرانبها در خويشتن فراهم آورد، و با مسافرتها و گشت و گذارهاى متعددى كه به صوب ممالك اسلامى در پيش گرفته بود، اساتيد بزرگ و برجسته اى را درك كرد، و از محضر زبده ترين دانشمندان اين ممالك بهره هاى فراوانى در علوم متنوع كسب نمود، و از ژرفاى اين ذخاير ارزشمند، درر و اصدافى را بيرون كشيد كه در ساحل و كرانه هاى آثارش ، به رايگان در اختيار علاقه مندان قرار دارد.

شهيد ثانى گامهاى بلندى در پهنه علوم مختلف ، از قبيل : هيئت ، طب ، رياضى ، ادب عربى ، فلسفه ، عرفان و ساير علوم برداشت كه ثمرات آن عبارت از كتب و آثار پرارزشى است كه در رابطه با اين علوم و فنون از او به جاى مانده ، و يا پاره اى از آنها از ميان رفته ، و يا شناسايى نشده است

اين دانشمند عاليقدر - كه در فقه اسلامى ، شخصيتى كم نظير مى باشد - فقيهى صاحب نظر و برخوردار از استقلال در استدلال و استنباط و اجتهاد بوده و نظرياتى را ارائه كرده است كه بايد آنها را گشايشگر مشكلات و عويصات علمى در ارتباط با فقه و اصول عقايد به شمار آورد.

يكى از نكات جالب و شگفت انگيز زندگانى اين عالم بزرگوار اين است : علي رغم آنكه فرصتهاى او را مى توان در مجموعه اى از مسافرتها و كوچهاى شاق و درازمدت و فرساينده خلاصه كرد، معهذا در طى عمر نسب تا كوتاهش به اين همه ذخاير علمى دست يافت و آثار بسيار ارزشمندى در دسترس شيفتگان علم قرار داد. چنين موفقيت شايان توجهى را نمى توان تحت هيچگونه محاسبات و مساعى عادى قرار داده و در نتيجه ، آن را بازده كوششهاى بى دريغ او در تحصيلات و مطالعات ، تلقى كرد؛ بلكه هر فرد واقع بينى ، چنان توفيق خارق العاده اى را محصول كوششهائى برمى شمارد كه قرين و همپاى با امداد غيبى و توفيقات الهى بوده است

(آرى ، بايد او را دانشمندى برشمرد كه شبانگاهانش به ياد خدا و استغفار و نماز و نيايش به درگاه پروردگار متعال ، و مجال و فرصتهاى روزانه اش به تدريس و تاءليف و رسيدگى به حوائج مردم و ارشاد آنها، و اوقاتش غالبا در سفرهاى علمى مصروف مى گشت ، و لحظه اى از پويش علمى و يا خدمت به خلق بازنمى ايستاد.

بنابراين سراسر زندگانى اين فقيه عاليمقدار عبارت از يك زنجيره پيوسته اى است كه حلقات آنرا علم و عمل و تحصيل و تدريس و عبادت و جهاد در راه خدا تشكيل مى دهد.

و از همه جالبتر آنكه : حلقات اين زنجيره در نهايت ، با حلقه اى ارتباط مى يابد كه اين شخصيت عظيم را به كاروان شهدائى مى پيوندد كه در راه فضيلت و علم ، جان باختند).

اين چنين زندگانى نمونه و الگوپرداز، توانست شخصيتى را بيافريند كه بايد او را مثل اعلاى تقوى و عمل دانست ميراثهاى علمى را كه از او به يادگار ماند، و نژاد پاك و خدمت گزارى كه از او به ثمر رسيد، استمرار و تداوم چنان زندگانى پربركتى بود كه بايسته است سرمشق همه انسانهاى پوياى حقيقت و جوياى سعادت باشد.

نام و نسب و بيت شهيد ثانى :

زين الدين بن نورالدين على بن احمد بن محمد بن جمال الدين بن تقى بن صالح بن مشرف عاملى جبعى ، معروف به (شهيد ثانى ) در سيزدهم شوال 911 ه‍ ق در (جبع ) زاده شد، و در روز جمعه ، رجب 966 يا 965 ه‍ ق در (قسطنطنيه ) به شهادت رسيد.

او در ميان خاندانى پرورش يافت كه به فضل و دانش و تقوى نامبردار بوده اند: پدرش ، شيخ امام نورالدين على ، معروف به (ابن الحجة ) يا (ابن الحاجة ) از افاضل زمان خود به شمار مى رفت ، و بدين سان نياهاى ديگرش : جمال الدين و تقى ، و نيز جد والاترش : شيخ صالح - كه از شاگردان علامه حلى بود - همگى از دانشمندان و فضلاء زمان خويش محسوب مى شدند.

خوانسارى مى نويسد:

(در زندگانى شهيد ثانى ، آن نكته جالب و شگفت انگيزى (كه بايسته است مورد توجه قرار گيرد اين است ) كه اين بزرگوار، همچون مركز و كانونى به نظر مى رسيد كه پيرامونش با دایره علوم ، احاطه شده ، و يا بسان نقطه ميانينى بود كه فضائل گروهى از ارباب فواضل ، اعم از سلف و نياكانش و نيز خلف و بازماندگانشان با يك نسبت و شمار و عددى مساوى بدو مى پيوست و به اين نقطه مركزى مى رسيد، چون شش فرد از سلف و نياكانش از فظلاء نامور زمان خود بوده اند، چنانكه تا اين زمان (يعنى زمان خوانسارى ) دانشمندان نامورى با چنين شمارش و تعداد، بلافاصله و از پى هم ، از او به ثمر رسيدند). بدين مناسبت مى توان گفت : اعطاء عنوان (سلسلة الذهب ) به اين بيت و خاندان ، عنوانى در خور و شايسته بوده است كه در تاريخ ، چنين عنوانى را به اين بيت ارزانى داشت

شهيد ثانى در چنان خاندانى پرورش يافت ؛ بدون ترديد، اصالت دينى و علمى خاندان و نياكان بزرگوارش در تكوين شخصيت علمى و روانى او بى تاءثير نبوده است ، چون ما نمى توانيم تاءثير محيط پاكيزه و باارزشى مانند محيط خانواده عريق و اصيل شهيد ثانى را در پيدائى شخصيتى چون او ناديده انگاريم اين انسان با فضيلت در خانواده اى ديده به جهان گشود كه فضاى آن را علم و فقه و فضيلت و معنويت ، عطرآگين و روح افزا ساخته ، و سامعه اين دانشمند بزرگوار از گاهواره تا گاه شكوفائى عقل و خردش با سخن و نغمه هائى از علم و فضيلت و فقه و بينش دينى آنچنان خو گرفته و به آنهاانس يافته بود كه تا واپسين لحظات حيات و رخداد شهادتش هرگز از رشته علم و فضيلت نگسسته و از كوشش هاى نستوهانه اش در راه دانش و دين حتى براى لحظه اى باز نايستاده بود.

سيما و اندام شهيد ثانى :

ابن العودى در رساله خود مى نويسد: (شهيد ثانى ، داراى اندامى خوش و معتدل و قامتى متوسط و در اواخر عمرش كمى فربه بود. چهره اش زيبا و داراى موهاى صاف و متمايل به سرخى ، چشمان و ابروانى مشكى و اندامى سپيد و بازوان و ساقهاى ستبرى بوده است انگشتان دستهايش بسان قلم هاى سيمين جلوه گر بود. هر بينده اى كه به چهره اش مى نگريست و بيان دلنشين وى را مى شنيد حاضر نبود از او جدا شود، و از گفت و شنود با وى از هر هم و غمى دل آرام مى گشت ، چشمها از مهابتش سرشار مى شد و دلها در برابر شكوه معنويتش به نشاط در مى آمد. و سوگند به خداوند متعال ، كه او برتر از آن اوصافى بود كه من از آنها ياد كردم ، و خصلتهائى ستوده در وجودش جلب نظر مى كرد كه اين خصلتها از آنچه بازگو كردم فزونتر بوده است ).

شهيد ثانى همزمان با حيات پدر:

از آغاز طفوليت ، آثار نبوغ و هوش فوق العاده از رهگذر گفتار و رفتارش به چشم مى خورد، و با اينكه عمرش از نه سال تجاوز نمى كرد - طبق نوشته ابن العودى - قرائت قرآن كريم را ختم نمود، و از آن پس به خواندن و فراگرفتن فنون ادبى و فقه نزد پدرش همت گماشت تا آنكه پدر در سال (925 ه‍ ق ) درگذشت از جمله كتابهائى كه شهيد ثانى نزد پدرش قرائت كرد، كتاب (المختصر النافع ) از محقق حلى ، و (اللمعة الدمشقية ) از شهيد اول بود. اين كتابها علاوه بر كتابهائى بود كه در ادب عربى نزد پدر خواند. پدر در ازاء تحصيلات فرزندش ، شهريه اى را مقرر كرده و به او مى پرداخت

سفرهاى علمى

1 - ميس :

علي رغم آنكه شهيد ثانى ، پدر را از دست داده بود، اين حادثه نتوانست كمترين خللى در اراده او براى ادامه تحصيلاتش وارد سازد، و با اينكه هنوز دوران نوجوانيش را پشت سر نگذاشته بود به منظور ادامه كارش به قريه (ميس ) كوچيد و در محضر استاد دانشمند و بزرگوار: على بن عبد العالى كركى از سال (925 ه‍ ق ) تا (933 ه‍ ق ) به تحصيلاتش ادامه داد، و كتابهاى (شرايع الاسلام ) محقق حلى ، و (ارشادالاذهان ) علامه حلى ، و نيز قسمت مهمى از كتاب (قواعدالاحكام ) همان علامه حلى را بر او خواند.

شهيد ثانى آنچنان با محضر درس اين استاد، ماءنوس گشت كه هيچ يك از مجالس درس اختصاصى و درسهاى عمومى ديگران را از دست نمى نهاد. و در تمام اين مجالس درسى شركت مى جست و مدت هشت سال و سه ماه از محضر درس او مستفيض بود؛ و تا گاهى كه نزد اين استاد به سر مى برد و بالغ بر بيست و دو سال از عمرش را گذرانده بود همواره تا اين ايام ، مشمول اهتمام و عنايت و توجه خاص استادش بوده ، و بهره هاى وافرى از علم و فضيلت را از پيشگاهش كسب كرد.

2 - كرك نوح :

شهيد ثانى در اين تاريخ ، يعنى سال (933 ه‍ ق ) احساس كرد كه بايد براى پربار ساختن تحصيلاتش ، قريه (ميس ) را به سوى (كرك نوح ) ترك گويد، و آهنگ ديارى كند كه شيخ على ميسى ، شوهرخاله او در آنجا مقيم بود. پس از چنين سفر بود كه با دختر شيخ على ميسى ازدواج كرد، و او همسر بزرگ و نخستين شهيد ثانى بوده است

در كرك نوح با سيد حسن بن سيد جعفر، مؤ لف كتاب (المحجة البيضاء) آشنائى بهم رساند، و اين استاد جديد را آنچنان پذيرا گشت كه پيوسته در محضر بحث و مذاكرات گوناگون او شركت مى كرد، و كتاب (قواعد) ميثم بحرانى ، و نيز كتابهاى (التهذيب ) در اصول فقه ، و (العمدة الجلية فى الاصول الفقهيه ) - كه از مؤ لفات استاد بوده است - و كتاب (الكافيه ) ابن حاجب در نحو را بر او خواند.

مراجعت به وطن

بيش از هفت ماه از اقامت شهيد ثانى در (كرك نوح ) سپرى نشده بود كه اشتياق و علاقه به زادبوم ، وى را در سال (934 ه‍ ق ) به (جبع ) باز گرداند، و تا سال (937 ه‍ ق ) در وطن اقامت گزيد؛ و در طى اين مدت همواره سرگرم بحث و مذاكره علمى و ارشاد مردم و برآوردن حوائج دينى آنها بود، و ضمنا فضلاء و دانشمندان از اطراف و اكناف ، با اورفت و آمد برقرار ساخته و به مراوده با وى ماءنوس شدند. و سرانجام محضر او به صورت كانونى براى رفت و آمد متراكمى در آمد كه در طى آنها با دلسوزيهاى فراوانى به كارسازى و تدبير امور مراجعان - در كنار درس و مطالعاتش - قيام مى كرد.

3 - دمشق :

شهيد ثانى به دنبال گم گشته و نايافته اى در حال پويش و جستجو به سر مى برد كه موجودى معلوماتش و نيز شدآمدهاى علمى و اقبال مردم به او، نمى توانست روح پوياى او را قانع و به گم گشته اش رهنمون سازد. لذا موقعيت علمى و اجتماعى او، از ديدگاهش هيچ جاذبه و فريبائى نداشت و نتوانست وى را شيفته و فريفته سازد تا به همان مقدار بسنده كند. به همين جهت بر آن شد كه (جبع ) را رها كرده و به سوى (دمشق ) ره سپرد. سرانجام در سال (937 ه‍ ق ) از ديار خويش به دمشق كوچيد، و يك سال و اندى در آنجا درنگ نمود و به محضر درس شمس الدين محمد بن مكى ، فيلسوف محقق راه يافت ، و كتابهاى (شرح الموجز) و (غاية القصد فى معرفة الفصد) - كه در طب و از مؤ لفات همين استاد بود - و نيز كتاب (فصول فرغانى ) در هيئت و بخشى از (حكمة الاشراق ) سهروردى را بر او خواند و كتاب (شاطبية ) در علم قرائت را نزد احمد بن جابر تحصيل كرد، علاوه بر آن ، قرآن كريم را طبق قرائت نافع و ابن كثير و ابى عمر و عاصم بر او قرائت نمود.

4 - مصر:

اهتمام علمى شهيد تا همين جا، با مسافرت به دمشق و ادامه تحصيل در اين ديار اشباع نشد و مى خواست عرصه هاى گوناگون فكر و انديشه را بازيافته و نمونه هاى متنوعى از فرهنگها و معارف را تحصيل كند، لذا در سال (943 يا 944 ه‍‍ق ) تصميم گرفت دمشق را پشت سر گذاشته و راه مصر را در پيش بگيرد تا فضاى جديدى از فكر و انديشه را براى خود جستجو كرده و با جهات و ابعاد نوينى - در سايه ارتباط با شخصيتهاى علمى و اجتماعى -آشنا گردد.

نكته قابل ذكر اين است كه هزينه هاى سفر شهيد ثانى به وسيله فرد خيرخواهى به نام (حاج شمس الدين محمد بن هلال ) تاءمين مى شد، كه اين مرد شريف از ديرباز، مقررى ويژه اى در ايام تحصيلش به او مى پرداخت و نيز خرج و نفقه او و خانواده اش را به عهده گرفته بود. از اين شخص بزرگوار، اطلاع بيشترى در دست نيست و فقط آن نويسندگانى كه از شرح حال شهيد ثانى ياد كرده اند نوشته اند كه شخص مذكور در سال (952 يا 956 ه‍ ق ) در ميان خانه اش با زن و فرزندانش - كه يكى از آنها شيرخواره بوده است - به قتل رسيد.

مدت مسافرت شهيد ثانى از دمشق به مصر، حدود يك ماه به طول انجاميد، و كرامات و خوارق عاداتى در ميان راه از او مشاهده شد كه شاگرد او، ابن العودى از آنها ياد كرده است

مصر در آن روزگاران يكى از مراكز مهم جنبشهاى علمى در ميان بلاد و ممالك اسلامى به شمار مى رفت شهيد ثانى در اين سرزمين استادانى از مذاهب مختلف اسلامى را درك كرده بود كه در فقه و حديث و تفسير از تخصص و كارآئى عميقى برخوردار بوده اند.

هدف شهيد ثانى چنين بوده است كه مى خواست از رهگذر شركت در حلقات درس استادان مختلف ، اطلاعات گسترده و عميقى را در مذاهب مختلف اسلامى كسب كند و به اهداف اين مذاهب دست يابد، و در نتيجه از ژرفاى درون اين مذاهب ، حق وباطل ، و درست و نادرست را دقيقا شناسائى نمايد. (ما ضمن بر شمردن اساتيد شهيدثانى ، مطالعات و تحصيلات او را در اين ديار گزارش خواهيم كرد).

شهيد ثانى توانست در مدتى كه در مصر به سر مى برد موفق به تحصيل و مطالعات سودمندى شود، و مجالس گوناگونى را - كه به منظور درس و يامناقشات دائر مى شد - درك كند و با اساتيد بزرگى آشنا گردد.

با اينكه توقف او در مصر نسبتا كوتاه بود توفيق يافت كه ذخائر فراوان و جالب توجهى از علم و دانش را براى خويشتن فراهم آورده و كتابهاى درسى متعددى را نزد اساتيد نخبه و برجسته مصر بخواند.

هدف اين فقيه عاليقدر و عارف گرانمايه از شركت در مجالس درسى مصر، چنان نبود كه صرفا از محضر آنها علوم را فرا گيرد؛ چون او اكثر اين علوم را قبلا در (جبع )، (ميس )، (كرك نوح ) و (دمشق ) تحصيل كرده بود؛ علوم بلاغت و نحو و صرف ، قراءات ، و حديث ، در مصر براى شهيد ثانى مسائلى تازه و ناآشنا نبود. بنابراين در وراء اين مطالعات بايد هدف ديگرى را شهيد ثانى جستجو كرد، و آن اين بود كه مى خواست با روشهاى متنوع - در رابطه با تدريس علوم - آشنا گردد، و درباره مذاهب و مكاتب مختلف فكرى احاطه اى به هم رساند، و نحوه هاى گوناگون انديشه هاى علمى را بازيابد. چنين هدفى بود كه شهيد ثانى را بر آن داشت كه به مصر مسافرت كند و دمشق را ترك گويد. به همين جهت است كه مى بينيم توانست در مدت بسيار كوتاه توقفش ‍ در مصر، به اندوخته هاى وافرى در علوم دست يابد و كتابهاى فراوانى را بخواند كه معمولا حتى در مدتى كمتر از ربع قرن ، تحصيل اين فراورده ها امكان پذير نبوده است مدت توقف شهيد ثانى در مصر فقط هجده ماه به طول انجاميد.

در سوى بازگشت به وطن

5 - سفر به حجاز:

ماندن در مصر و يا دمشق از آن پس نمى توانست بر موجودى و ذخائر علمى شهيد بيفزايد؛ لذا مصر را در هفدهم شوال 943 ه‍ ق ، به سوى حجاز ترك گفت ، و در اين سفر به زيارت خانه خدا و انجام مراسم حج و عمره

و زيارت نبى اكرمصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم و ائمه بقيععليهم‌السلام موفق گرديد و در ماه صفر 944 ه‍ ق به وطن خويش بازگشت و چون داراى سابقه شهرت علمى و فضل بود مردم شديدا شائق مراجعت وى به زادبومش بودند كه ابن العودى در اين باره مى نويسد:

(ورود شهيد ثانى به سرزمين نياكانش همچون باران رحمتى بود كه زير بارش معارف خود، دلهاى جهل زده و مرده را دوباره احياء كرد و ارباب فضل و علم بدو روى آوردند، آن هم در روزگارانى كه ابواب علم ، فراسوى مردم ، بسته بود و با ورود شهيد ثانى اين درها گشوده شد، و بازار علم و دانش كه از رونق افتاده بود از بركات قدوم او سرشار، و انوار فيضان وجودش بر تيرگيهاى جهل پرتوافكن شد، و قلوب اهل معارف ، بهجت و نورانيتى يافت ...).

دانش جويان و مشتاقان علم از آن پس از نواحى مختلف ، آهنگ سوى او مى كردند. و فضلاء پيرامون وى گرد مى آمدند و او نيز دست اندركار تدريس و ارشاد مردم و اداره شئون دينى آنها شد و مسجد و مؤ سسات ديگرى را در آنجا بناء كرد.

6- زيارت اعتاب مقدسه در عراق :

در صفر 946 ه‍ ق ، به زيارت ائمه اطهارى كه مرقدشان در عراق بود موفق گرديد، و در پنجم شعبان هما ن سال به موطن خود، (جبع ) بازگشت و چند سال در آنجا ماند.

7- بيت المقدس :

در ماه ذيحجه سال 948 ه‍ ق ، مسافرت به بيت المقدس را در پيش گرفت ، و در آنجا در محضر شيخ شمس الدين بن ابى اللطيف مقدسى ، بخشهائى از (صحيحين )، يعنى صحيح بخارى و صحيح مسلم را قرائت نمود و از او اجازه روايت را دريافت كرد. و پس از آن به موطن خود بازگشت و در آنجا سرگرم تحقيق و مطالعه گشت

8- بلاد روم شرقى و قسطنطنيه :

از اين پس شهيد ثانى به صوب روم شرقى ، عزم سفر نمود و مى خواست - به منظور آنكه مقام استادى و تدريس را در پاره اى از مدارس آنجا احراز نمايد - به قسطنطنيه برود، و با مسئولان مربوطه در اين زمينه ملاقاتى به عمل آورد. ميان تركهاى آن زمان چنين معمول بود كه بايد مراجعان به پايتخت ، همراه خود داراى معرفى نامه اى از طرف قاضى آنجا باشند قاضى وقت هم شخصى به نام (معروف شامى ) و مقيم در صيدا بود. ميان شهيد ثانى و اين قاضى ، سابقه آشنائى وجود داشت شهيد ثانى ، شاگردش : ابن العودى را به سوى او گسيل داشت تا صرفا آمدن او را - بدون درخواست معرفى نامه - به وى اعلام كند. ابن العودى نزد قاضى آمد و سفر شهيد ثانى را به او گزارش نمود و درخواستى از او به عمل نيامد.

بارى ، شهيد ثانى به قسطنطنيه مسافرت كرد، چنانكه خود مى گويد:

(ورود ما به قسطنطنيه ، هم زمان با روز دوشنبه ، هفدهم ربيع الاول 952 ه‍ ق اتفاق افتاد، و خداوند متعال براى ما منزلى فراهم فرمود كه بسيار زيبا و مناسب ، و از بهترين مساكن آن شهر بوده ، و به حوائج خود نيز در اين منزل دسترسى داشتيم پس از ورود به اين شهر، هجده روز با هيچ يك از بزرگان تماس برقرار نكردم و قضاء الهى بر آن مقرر گرديد كه در اين ايام كوتاه به نگارش رساله جالب توجهى توفيق يابم كه حاوى ده مبحث مهم از مباحث عقلى و فقهى و تفسير و امثال آنها بوده است اين رساله را نزد قاضى عسكر - كه به (محمد بن قطب الدين بن محمد بن محمد بن قاضى زاده رومى ) نامبردار بود - فرستادم اين قاضى عسكر، مردى فاضل و اديبى خردمند و انديشمند بود كه از لحاظ اخلاق و ادب از بهترين شخصيتهاى آن ديار به شمار مى رفت فرستادن اين رساله ، تاءثير مطلوبى در او به جاى گذاشته ، و موقعيتى جالب براى من به ارمغان آورد، و در نتيجه ، بهره اى عظيم عايد من گشت و اين قاضى عسكر فاضل ، نزد افاضل و دانشمندان آن شهر، مرا بسيار مى ستود، و مرا بدآنها مى شناساند. در اين مدت ميان من و قاضى مذكور، بحث و مذاكراتى در مسائل مختلف علمى ، اتفاق افتاد.

پس از آنكه دوازده روز از مجالست ، با قاضى زاده رومى ، سپرى گشت دفترى را كه صورت وظائف و مدارس در آن ثبت و ضبط شده بود نزد من فرستاد، و مرا در انتخاب هر مدرسه دلخواهم مخير ساخت ؛ ولى تاءكيد مى كرد كه تدريس در شام يا حلب را انتخاب كنم شهيد ثانى مى گويد: من مدرسه (نوريه ) بعلبك را براى انجام وظيفه تدريس انتخاب كردم و اين به دو علت بود: اولا آنجا را مقرون به صلاح مى ديدم و ثانيا استخاره نيز با انتخاب آنجا مساعد بود. پس از آنكه شهيد ثانى مدت سه ماه و نيم در قسطنطنيه درنگ كرد، تصميم گرفت بلاد مهم روم شرقى (تركيه فعلى ) را زير پا گذاشته و بر تجاربى كه اندوخته بود بيفزايد، لذا به شهر (اسكدار) كه در روبروى قسطنطنيه قرار داشت و فقط دريا در ميان آنها فاصله انداخته بود - مسافرت كرد، و در اين شهر - طبق معمول - با شخصيتهاى بزرگ علمى ارتباط و گردهم آئى برقرار ساخت كه در ميان آنها دانشمندى هندى كه فاضل و آشنا به فنون متنوع ، از جمله : علم رمل و نجوم بود، جلب نظر مى كرد.

آهنگ زيارت دوباره اعتاب مقدسه در عراق

سفر شهيد ثانى در بلاد روم شرقى قريب نه ماه به طول انجاميد كه در خلال اين مدت ، بسيارى از شهرهاى آن را درنورديد، و يا بسيارى از دانشمندان و بزرگان آن ديار، ملاقات به عمل آورده ، و نوشته هاى دقيقى راجع به شهرهائى كه از آنها بازديد كرده بود به نگارش آورد. همين نكته نمايانگر علاقه شديد شهيد ثانى به فراهم آوردن اطلاعات و معلومات ، در هر جائى بود كه وارد بر آن مى شد. حتى از ياد كردن حال و هواى شهرها و انواع ميوه ها و پاره اى از عادات محلى و امثال آنها دريغ نمى نمود.

9- ورود به عراق :

شهيد ثانى نمى خواست سفرش تا همين جا پايان گيرد و به موطن خود بازگردد، و قبل از اينكه به زيارت اعتاب مقدسه در عراق توفيق يابد و دانشمندان آن ديار را درك كند راه بازگشت به زادبوم خويش را در پيش گيرد، لذا آهنگ سوى عراق نموده و در روز چهارشنبه ، چهارم شوال 952 ه‍ ق ، وارد (سامراء) گشت و در شهرهاى عراق جابه جا مى شد و سرانجام اين توفيق نصيبش شد كه مشاهد مشرفه و مزار بزرگان دين در بغداد و حله و كربلا و كوفه و نجف اشرف و جز آنها را زيارت كند.

شهيد ثانى به هر شهرى در عراق وارد مى شد سيل علاقه مندان و ارادت پيشه گان به او - از هر طبقه - به سوى او سرازير بود كه ورود او را تهنيت گفته و مقدم او را گرامى مى داشتند.

اين امر نشان مى دهد كه دانشمند بزرگوار ما از شهرت بسيار گسترده در ميان علماء كشورهاى مختلف ، برخوردار بوده است

رفت و آمدها و زيارت مردم و ديد و بازديدها، مانع از آن نبوده است كه شهيد ثانى رسالت علمى خويش را فراموش كند، و دست از تحقيقات و كاوشها و پژوهشهاى خود بردارد. در همين عراق بود كه دست اندركار تحقيق درباره قبله عراق به طور عموم ، و به ويژه ، قبله مسجد كوفه و حرم اميرالمؤ منين علىعليه‌السلام شد؛ چون دريافته بود كه قبله در اين نقاط از سمت واقعى خود منحرف مى باشد؛ لذا مقدار انحراف آن را اثبات كرده ، و بر خلاف معمول اهالى اين منطقه ها - كه قبلا نماز مى گزاردند - در جهاتى نماز را برگزار مى نمود كه طبق نظر و استنباط او بايد آن جهات را قبله واقعى و درست تلقى مى كردند.

اين كوشش علمى و دينى شهيد ثانى باعث شد كه مردم ، سخت احساس رفاه و شادمانى كنند، و فقط يك نفر با راءى شهيد ثانى در مورد سمت القبله به مخالفت برخاست كه از آن پس با مردم ديگر به ديدار شهيد نمى رفت ؛ لكن پس از چند صباحى با پوزش خواهى فراوان به ديدار او شتافت و در سلك ارادتمندان به او درآمد. گويند اين مرد، نبى اكرمصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم را به خواب ديد و مشاهده كرد كه آن حضرت وارد بقعه و بارگاه اميرالمؤ منينعليه‌السلام شده ، و به همان سمتى نماز جماعت برگزار فرمود كه شهيد ثانى با انحراف از معمول ، بدان سو نماز گزارد.

10- بعلبك :

پس از آنكه شهيد ثانى وظيفه خويش را در زيارت اعتاب مقدسه عراق به انجام رسانيد، به سوى بعلبك روى آورد، و ارادتمندانش در شهر به انتظار قدوم مبارك او به سر مى بردند تا از سرچشمه فياض معارف او عطش علمى خود را فرونشانده و از كمالات اخلاقى او بهره مند شوند.

شهيد ثانى در نيمه صفر 953 ه‍ ق به بعلبك رسيد، و هنوز كاملا در آنجا استقرار نيافت كه مردم ، تك تك و دسته دسته به ملاقات او مى آمدند. و وى چنين فرصت مساعد و مناسبى را از دست نداد، لذا سرگرم تدريس و افتاء - بر طبق مذاهب اهل سنت و مذهب شيعه - گرديد.

و در حقيقت شهيد ثانى در اين شهر، تدريس جامعى را آغاز كرد، به اين معنى - كه چون نسبت به مذاهب پنجگانه جعفرى ، حنفى ، شافعى ، مالكى و حنبلى ، از لحاظ علمى ، كاملا محيط و مسلط بود - بر اساس تمام اين مذاهب ، تدريس مى نمود. و در واقع فقه و عقايد تطبيقى را تدريس مى كرد. و چنانكه سلف صالح او، يعنى شيخ طوسى (قدس سره ) براى نخستين بار كتابى تحت عنوان (مسائل الخلاف ) در زمينه فقه و حقوق تطبيقى اسلام تاءليف كرده بود، شهيد ثانى نيز براى اولين بار، تدريس فقه تطبيقى را در شهر بعلبك بنياد كرد. توده مردم نيز مطابق مذهب خود، پاسخ استفتاآت خويش را از محضر او دريافت مى كردند.

بديهى است وقتى شخصيتى مانند شهيد ثانى - كه خود مهياى تدريس و افاضه در منطقه اى ساخته بود - بايد آنجا مركز مهمى براى نشر علوم و تربيت علماء و افاضل باشد. آرى بعلبك نيز بدين سان يكى از مراكز مهم علمى به شمار مى رفت كه علماء و دانشمندان از نواحى مختلف بلاد اسلامى - از دور و نزديك – بدان سو آهنگ مى نمودند، و ورود و اقامت شهيد ثانى در اين شهر، باعث رونق فزونترى از لحاظ تحرك علمى در آنجا گرديد.

ابن العودى در اين باره مى نويسد:

(در اين ايام ، من در خدمت شهيد ثانى به سر مى بردم - و شهيد ثانى در اين زمان ، مرجع عامه مردم به شمار مى رفت - و تا وقتى كه در آنجا مقيم بود مقصد و مقصود همگان بود. فراموش نمى كنم كه من او را در قله رفيعى از موقعيت علمى و اجتماعى و به صورت مرجع و پناهگاه مردم ، احساس مى كردم كه به هر فرقه - مطابق مذهب آنها - فتوى مى داد، و كتب مذاهب مختلف اسلامى را تدريس مى نمود، علاوه بر آنكه در مسجد اعظم بعلبك نيز تدريس مى كرد. همه مردم شهر، مطيع و منقاد او بوده و او - در برابر قلوبى كه سرشار از محبت و حسن اقبال و اعتقاد بود - به عنوان مراد آنها به شمار مى رفت ، و بازار علم در اين ديار بر وفق مراد بوده و رو به رونق گذاشت ، فضلاء از دورترين نقاط به وى مراجعه مى كردند... و بالاخره ايام اقامت شهيد ثانى در بعلبك همچون روزهاى عيد و شادى مردم آن ديار تلقى مى شد.

بازگشت دائمى به موطن اصلى

شهيد ثانى تا سال (955 ه‍ ق )، در بعلبك ماند و بدون انقطاع و نستوهانه به انجام وظائف سرگرم بود؛ لكن اشتياق به موطن و ديدار خويشاوندان و دوستان - كه از پنج سال قبل ، آنها را ترك گفته بود - او را بر آن داشت كه به شهر خود بازگشته و در آنجا مقيم گردد. لكن از لابلاى نوشته هاى ابن العودى چنين استنباط مى شود كه انگيزه مراجعت او عبارت از احساس فشار شديد و مراقبت جاسوسان و بدخواهانى بود كه او را در تنگناى روحى مى آزرد.

ابن العودى مى گويد:

(اين تاريخ - يعنى تاريخ مراجعت شهيد به (جبع )، پايان نقطه فرصت امنيت و سلامت او از حوادث ناگوار بوده كه آن بزرگوار، مرا از آن آگاه ساخت ، و در منزل من ، واقع در (جزين ) در حال اختفاء از دشمنان و بدخواهان به سر مى برد).

علت اين فشار شديد، اقبال و توجه فزون از حد مردم به شهيد ثانى بوده است كه همزمان با اقامتش در بعلبك از آن برخوردار بود، و حسودان و بدخواهان نمى توانستند اين همه حيثيت و احترام و شهرت را در شهيد ثانى تحمل كنند. پاره اى از مورخين را عقيده بر آن است كه (معروف شامى ) يعنى همان قاضى كه قبلا از او ياد كرديم در اين مراقبت و فشار روحى و ايجاد مزاحمت براى اين شخصيت بزرگوار نقش داشت ، و او همان كسى است كه سرانجام در قتل شهيد ثانى سعايت كرد.