آداب تعليم و تعلم در اسلام

آداب تعليم و تعلم در اسلام 0%

آداب تعليم و تعلم در اسلام نویسنده:
گروه: اخلاق اسلامی

آداب تعليم و تعلم در اسلام

این کتاب در موسسه الحسنین علیهما السلام تصحیح و مقابله شده است.

نویسنده: دكتر سيد محمد باقر حجتى
گروه: مشاهدات: 44625
دانلود: 8502

توضیحات:

آداب تعليم و تعلم در اسلام
جستجو درون كتاب
  • شروع
  • قبلی
  • 387 /
  • بعدی
  • پایان
  •  
  • دانلود HTML
  • دانلود Word
  • دانلود PDF
  • مشاهدات: 44625 / دانلود: 8502
اندازه اندازه اندازه
آداب تعليم و تعلم در اسلام

آداب تعليم و تعلم در اسلام

نویسنده:
فارسی

این کتاب در موسسه الحسنین علیهما السلام تصحیح و مقابله شده است.

4 -حسن خلق و فروتنى و كوشش در تكميل نفس

معلم و شاگرد در پاى بند بودن به حسن خلق - نسبت به ساير مردم - وظيفه بيشتر و سنگين ترى دارند. آن دو موظفند كه تواضع و فروتنى و رفق و مداراى كامل را درباره ديگران معمول دارند و در اين رهگذر از بذل توان و طاقت خويش - به منظور تكميل نفس - دريغ نورزند.

از معاوية بن وهب روايت شده كه گفت : از امام صادقعليه‌السلام شنيدم كه فرمود: (جوياى علم و دانش باشيد و خويشتن را همراه آن با آميزه حلم و بردبارى و متانت و وقار بيارائيد، و نسبت به كسى كه از او علم و دانش را درخواست مى كنيد متواضع و فروتن باشيد، و همچون دانشمندان جبار و اشراف منش نباشيد؛ چون طرز رفتار باطل و نا به حق شما، حق شما را از ميان مى برد)(197) .

حلبى در (الصحيح ) يا در حديث صحيح از امام صادقعليه‌السلام نقل كرده است كه آن حضرت گفت : اميرالمؤ منين علىعليه‌السلام فرمود: (مى خواهيد كه شما را به حال فقيه و دانشمند واقعى دينى آگاه سازم ؟ آرى او عبارت از كسى است كه مردم را از مهر و راءفت خداوند، نوميد نمى سازد. و در عين حال ، آنان را (به گونه اى ارشاد مى كند كه ) نسبت به عذاب خداوند احساس ايمنى نكنند، و به مردم در ارتكاب گناه ، آزادى عمل نمى دهد، و قرآن را - به خاطر رغبت به غير قرآن - رها نمى نمايد.

بدانيد نبايد - در علم و دانشى كه درك و فهم آدمى را بيدار نسازد، و در تلاوتى كه با تدبير و انديشيدن در حقايق و محتواى قرآن ، همگام نباشد، و در عبادتى كه تفكر و انديشه بدان راه ندارد - خير و نيكبختى را جستجو نمود)(198) .

بايد بدانيد آن كسى كه جامه علم را در بر مى گيرد و به عنوان عالم و دانشمند در ميان جامعه معرفى مى شود، مردم به او چشم مى دوزند تا آنجا كه رفتار و گفتار و حتى طرز و فرم ظاهرى او را الگو و سرمشق خود قرار ميدهند. اگر روش و شيوه و سيرت او نيك و زيبا و مطلوب باشد، و حالاتى شايسته و درخور يك دانشمند در او به وجود آيد، و تواضع و فروتنى را در برخورد با ديگران در پيش گيرد، و در اعمال و رفتار خود، داراى خلوص نيت باشد، اوصاف و خصوصيات او به ديگران منتقل مى شود (و مردم ، رفتار و گفتار و همه مظاهر وجود خود را با مظاهر وجودى وى هماهنگ و همگام مى سازند). و در نتيجه ، خير و نيكى در ميان جامعه ، رواج و رونق يافته و اوضاع و احوال زندگانى آنها نظم و سامان پيدا مى كند.

اما وقتى اوضاع و شرائط زندگانى عالم و دانشمند، واژگونه بوده ، و رفتار و گفتار ناپسند، شيوه و پيشه او باشد. قهرا مردم - به درجاتى بدتر و زشت تر و فرومايه تر از او - رفتار و گفتارشان را تنظيم مى كنند تا چه رسد به آنكه همانند او عمل نمايند. چنين دانشمندى نه تنها خويشتن را تباه مى سازد؛ بلكه موجب فساد و تباهى ساير مردم نيز مى گردد. براى ارائه اهميت گناه و جرم يك عالم و دانشمند تباه كار، و مطروديت و دوربودن او از حق ، همين نكته تو را بسنده است و سخن به همين مقدار براى نشان دادن عظمت گناه و تيره روزى دانشمند تباهكار، و زيانبار بودن او، كافى است

اى كاش (حساب جارى ) عمل و كردار چنين دانشمندى پس از مرگ او بسته مى شد، و بار گناه او، (در حجم و گرانى گناه زمان حيات او محدود مى بود و) پس از مرگ او پايان مى گرفت ؛ ولى اين حساب جارى گناه عالم با مرگ او مسدود نمى گردد، و از سنگينى بار گناهش چيزى كاسته نمى شود؛ بلكه عمل و وزر و وبال او باقى است ، و وبال گناه كسانى كه به او تاءسى كرده و از شيوه او سرمشق گرفته اند در عهده او قرار گرفته و پايدار است ، و راه و رسم نابسامانى كه در ميان مردم بجاى گذاشته است او را گرفتار ساخته و عواقب سوء گناهان ديگران ، عايد او مى گردد. و تا وقتى كه پيروان او بر سر جاى هستند وزر و وبال او سنگين تر مى شود.

يكى از عرفاء گفته است : همه مردم - نسبت به كسى كه درزى ، عالم و دانشمند جلوه گر است - همواره از لحاظ مقام و منزلت ، در درجه پائين ترى قرار دارند. اگر عالم و دانشمند با وجود علم ، از مزاياى ديگرى از قبيل پارسائى و تقوى و صلاح و شايستگى در گفتار و كردار، برخوردار باشد، توده مردم دست به اعمالى مى زنند كه مباح و روا است و اگر همان دانشمند به اعمال مباح و جائزى دست زند، توده مردم دست اندر كار اعمال شبهه ناك مى شوند. و اگر عالم و دانشمند مرتكب اعمال شبهه ناك گردد، توده مردم مرتكب اعمال حرام مى شوند. و اگر عالم و دانشمند مرتكب محرمات گردد و به كارهاى حرام دست يازد، توده مردم كافر مى شوند (و از دين و مبدء و معاد، روى گردان مى گردند).

براى اثبات راستى و واقعيت اين امر (يعنى اثرپذيرى توده مردم از رفتار و گفتار دانشمند، و اينكه اعمال او دستاويز بهانه و جراءت و جسارت مردم در ارتكاب اعمال زشت تر مى گردد)، مشهودات ما در زندگانى روزمره همين مردم و وجدانهاى عادل ، گوياترين دليل مى باشد (و نيازى به احتجاج و استدلال ندارد؛ چون آنچه كه عيان است چه حاجت به بيان است ). علاوه بر اين ، سخنان شخصيت هاى برجسته نيز همين حقيقت و واقعيت را تاءييد مى كند.

5 - عفت نفس و علو همت

بايد معلم و شاگرد داراى عفت نفس و علو همت باشند. و از پادشاهان و اهل دنيا فاصله بگيرند (و با آنها پيوندى برقرار نسازند)، و به خاطر طمع به دنيا در كادر آنها وارد نگردند، و مادامى كه راه گريزى از دستگاه آنها براى آنان وجود دارد نبايد - به خاطر طمع و آزمندى به مال و منصب - در سلك و رده آنان قرار گيرند تا بتوانند همانگونه كه پيشينيان از علم و دانش پاسدارى كرده اند، از حرمت و ارزش دانش ، نگاهبانى كنند.

اگر عالم و دانشمندى (به خاطر آزمندى و گرايش به دنيا) به ملوك و اهل دنيا بپيوندد، خويشتن را در معرض (سقوط) قرار داده و به امانتى (كه خداوند متعال به دست او سپرده است ، يعنى به علم و دانش ) خيانت كرده است

غالبا دانشمندانى كه حتى به خاطر هدفهاى انسانى و دينى به سلاطين و اهل دنيا پيوستند به هدف و مطلوب خويش نائل نشدند؛ بلكه ناكام گشتند. و بر فرض ‍ هم اگر به پاره اى از هدفهاى خود دست يافته باشند، حالات و شخصيت روحى آنها به پايه حالات و شخصيت والاى دانشمندانى نمى رسد كه دامن خويش ‍ را با چنين پيوندها و آلايشها نيالودند و توانستند خود را از سلاطين و اهل دنيا مصون دارند.

علاوه بر منقولات و حكاياتى كه از شخصيت هاى برجسته در اين زمينه نقل شده است ، گواهى وجدان ما درباره چنين دانشمندانى ، دليل گويائى است كه دگرگونى روانى اين دانشمندان را تاءييد مى كند (حتى هر چند كه آنان به منظور خدمت به همنوع و هدفى الهى ، به سلاطين و اهل دنيا پيوسته باشند).

يكى از دانشمندان برجسته به يكى از شخصيت هاى شريف و متدين و بزرگوار گفته بود: چرا بزرگان زمان و سلاطين و پادشاهان ، گوش شنوا و حالت انعطاف براى سخنان ما ندارند، و ايده ها و آرمانهاى ما را نمى پذيرند، و براى علم و دانش ، ارج و مقدارى قائل نيستند؛ در حاليكه در زمانهاى پيشين ، ملوك و اشراف بدينسان عمل نمى كردند؛ بلكه روشى برخلاف روش معمول ملوك و سلاطين زمان ما را درباره علم و علماء به كار مى بردند؟ اين شخصيت عالي مقدار در پاسخ گفت : علماء و دانشمندان گذشته (حيثيت و شئون خويش را حفظ مى كردند و به جاى اينكه نزد ملوك و اهل دنيا بروند) خود پادشاهان و بزرگان ! و اهل دنيا نزد آنان مى رفتند، و مى خواستند در ازاء بذل مال و پيشكشها از علم و آگاهى اين دانشمندان ، بهره مند شوند؛ ولى همين دانشمندان (به جاى آنكه از آنها استقبال كنند و پيشكشهاى آنها را قبول نمايند) در راندن آنان از پيشگاه خويش و رد منت و احسان آنها سخت پافشارى مى كردند - و با استقامت و پايدارى بى حد و مرزى ، آنان را از نزد خود طرد مى نمودند، و به منت و احسان آنها تن در نمى دادند).

اهل دنيا با مشاهده چنين رفتارى از علماء، زرق و برقشان از ديدگاهشان بسيار حقير و پست جلوه مى كرد، و قدر و ارزش علم و دانش از نظر آنان ، بسيار عظيم و شكوهمند چهره مى نمود؛ چون از طرز برخورد با چنين دانشمندانى به اين نتيجه مى رسيدند كه اگر علم و دانش ، شكوهمند و گرانقدر نمى بود، دانشمندان آن را بر دنيا ترجيح نمى دادند. و اگر دنيا حقير و بى ارزش و فرومايه نمى بود، علماء و دانشمندان از آن روى گردان نمى شدند و آن را از دست نمى نهادند.

اما چون علماء و دانشمندان عصر ما: (زمان مؤ لف )، به سلاطين و دنياپرستان روى آوردند و علم و دانش خويش را - به خاطر جلب منافع مادى و دنيوى - در اختيار آنان قرار دادند، (و از بذل مساعى و كوششهاى علمى به منظور دست يافتن به هدفهاى انتفاعى و اغراض دنيوى و ارضاء خاطر دنياپرستان ، دريغ نكردند) به همين جهت دنيا و مطامع مادى آن از ديدگاه (چنين دانشمندان و نيز) ملوك و سلاطين و اهل دنيا، چنان پرشكوه و عظيم تلقى شد كه به همان دليل ، علم و دانش از زاويه هاى ديد دنياپرستان ، حقير و بى ارزش گشت ؛ (و به همين جهت سلاطين و اهل دنيا گوش شنوائى در برابر اوامر مشروع و انسانى دانشمندان ندارند و براى علم و دانش و دانشمندان ، ارج و مقدارى قائل نيستند).

كسى كه اين كتاب را از نظر گذرانده است ؛ در درسهاى گذشته شمه اى از احاديث و اخبار مربوط به اين مطلب را مطالعه كرده است كه از آن جمله رسول گرامى اسلامصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم فرمود:

(علماء و دانشمندان فقيه - تا آنگاه كه در ورطه دلبستگى و تعلق خاطر به دنيا غوطه ور نگردند - به عنوان سرسپردگان و امانت داران انبياء و پيمبران و فرستادگان الهى ، محسوب مى گردند. عرض كردند چه علامت و نشانه اى مى تواند نمايانگر ورود علماء به دنيا و غوطه ور شدن آنها در مزبله هاى مادى باشد؟ فرمود: پيروى از سلاطين بدانيد اگر دانشمندانى ، دچار چنين ورطه و سقوطى گردند، نسبت به دين و آئين خويش از آنها برحذر باشيد و از آنها بهراسيد) (199) (رواياتى نظير آنرا در كنزالعمال 10/183 و 204).

جز اين حديث ، احاديث ديگرى در نكوهش دانشمندان پيرو سلطان و معاشر با اهل دنيا وجود دارد (كه ما قبلا پاره اى از آنها را از نظر مطالعه كنندگان محترم گذرانديم ).

ولى بايد توجه داشت كه صرف پيروى از سلاطين و ورود در كادر آنها به هر صورت و كيفيتى نمى تواند منشاء نكوهش و خرده گيرى از دانشمندانى باشد كه به سلاطين و اهل دنيا پيوستند؛ بلكه اين نكوهش و انتقاد، متوجه دانشمندانى است كه پيوستن به پادشاهان و ابناء دنيا را زمينه و وسيله اى قرار مى دهند تا در سايه آن به مناصب و مقامات عالى دنيوى و تفوق و برترى بر همگنان و كسب جاه و منزلت عظيم ، و حيثيت دنيوى و رياست و امثال آنها نائل گردند.

لكن اگر هدف عالم و دانشمند از پيوستن به سلطان و اهل دنيا چنين باشد كه از اين رهگذر، نظام و سازمان زندگى همنوعان خود را پايدار نگاه دارد، و كلمه حق و هسته مركزى دين و آئين الهى اسلام را در پايه رفيعى قرار داده و از آن ترويج كند، و بدعت گزاران و تجددخواهان كوته فكر را قلع و قمع نمايد، و امكاناتى براى امر به معروف و نهى از منكر در جامعه به وجود آورد و به اينگونه هدفها نائل شود اعمال او با چنين اهداف والائى از پرارزش ترين كردارها و رفتارهاى او محسوب مى گردد. اگر عالم و دانشمندى با چنين اهداف الهى و انسانى به سلطان و ابناء دنيا بپيوندد و به هدف الهى خود برسد، نه تنها كار ناروائى را مرتكب نشده است ؛ بلكه اين كار او به عنوان عملى سرشار از فضيلت و شايسته ترين رفتار او به شمار مى آيد تا چه رسد به اينكه او را در اين كار، مجاز بدانيم و عمل او را تاءييد كنيم

با چنين توجيهى مى توان ميان رواياتى كه ورود در كار سلاطين و پيروى از آنها را نكوهش مى كند، و ميان احاديثى كه پيوستن به سلطان و اهل دنيا را تجويز مى نمايد، جمع و سازش و تناسبى برقرار ساخت

بلكه گروهى از شخصيت هاى برجسته دينى (كه در ايمان آنان به خداوند و مساعيشان در خدمت به خلق ، ترديدى وجود ندارد و كسى نمى تواند از مراتب والاى آنان در ايمان و ديندارى خرده گيرى كند) با سلاطين و ابناء دنيا (به خاطر حفظ و پاسدارى دين و خدمت به شيعيان ) پيوند و رابطه اى برقرار كرده بودند از قبيل :

على بن يقطين (200) و عبدالله نجاشى (201) و ابوالقاسم حسين بن روح (202) (يكى از ابواب شريفه ) (و از نائبان چهارگانه حضرت ولى عصر (عجل الله تعالى فرجه الشريف ) )، و محمد بن اسماعيل بن بزيع (203) ، و نوح بن دراج (204) و امثال آنها كه همگى از اصحاب و ياران ائمهعليهم‌السلام بوده اند.

درميان فقهاء و دانشمندان اسلامى (مى توان از افراد برجسته زير ياد كرد كه در خدمت به خلفاء و سلاطين ، هدف و نظرى جز خدمت به دين و يارى و دفاع از شيعيان و مستضعفان نداشته اند) از قبيل :

سيد مرتضى و سيد رضى (205) و پدرشان ابواحمد حسين و خواجه طوسى (206) و علامه بحرالعلوم جمال الدين بن - مطهر(207) (معروف به علامه حلى ) و امثال آنها.

محمد بن اسماعيل بن بزيع - كه مردى موثق و صدوق و راستين (در ميان رجال حديث شيعه ) به شمار مى آيد - از امام رضاعليه‌السلام روايت كرده است كه (در حق او (208) ) فرمود: (خداى را در درگاههاى ستمكاران ، كسانى هست كه برهان و رهنمودهاى روشنگر خويش را به وسيله آنها درخشان و نورانى مى سازد. آرى خداوند متعال چنين كسانى را در بلاد و ممالك از چنان تمكنى برخوردار مى نمايد كه بتوانند در مقام حمايت از اولياءالله ، شر و ستم ظالمان را از آنان دفع كنند، و امور مسلمين را به صلاح باز آورند؛ زيرا اينگونه اشخاص ، پناهگاه مسلمين در برابر عوامل زيانبار هستند، و همه شيعيان نيازمند ما (در حوائج خويش ) به آنها روى مى آورند، و در سايه مساعى و مراقبتهاى آنان ، قلوب مؤ منين از بيم و هراس ايمن مى گردد.

چنين افراد، عبارت از مؤ منان واقعى و نمايندگان امين و سرسپردگان الهى در زمين مى باشند. آنان ، نور الهى در ميان توده مردم ، و بندگان خدا در قيامت هستند كه كاربرد نور و درخشش پرتو وجود آنان (آنچنان گسترده و فراگير است ) كه سماواتيان و اهل آسمانها را زير پوشش خود قرار مى دهد بدانگونه كه ستارگان فروزان ، به اهل زمين نورافشانى مى كنند، و از نور آنها عرصه قيامت منور مى گردد، و پهنه محشر در پرتو نور چنين مردمى مى درخشد.

سوگند به خداوند آنها براى بهشت ، و بهشت براى آنان آفريده شده است بهشت و نعماى آن ، بر آنان گوارا باد. چرا در پى نيل به چنين مقامى برنمى آئيد و هيچ مانعى (در رسيدن به چنين منزلتى براى هيچيك از شما وجود ندارد) اگر كسى خواهان چنين موقعيتى باشد مى تواند كاملا به آن دست يابد.

(محمد بن اسماعيل بن بزيع ، آنگاه كه چنين سخنانى از امامعليه‌السلام شنيد) عرض كرد: قربانت گردم ، راه وصول به اين مقام و مرتبت چيست ؟ فرمود: با آنان به سر ببرى و با چنين ستمكاران رابطه خود را حفظ كنى و از رهگذر آن ، به وسيله شادمان ساختن قلوب شيعيان با ايمان ما، موجبات رضا و سرور خاطر ما را فراهم آورى

اى محمد بن اسماعيل ! از آنان باش (يعنى در جهت منافع شيعيان ما بكوش ) و همبستگى خود را با آنها حفظ كن ، و بدان كه اين كوششهاى تو اگرچه متضمن منافع و پاداش عظيمى است ؛ ولى ممكن است پيوند با ستمكاران ، كمين گاه و جايگاه خطرهاى بدفرجام و غرور و خودباختگى و نيرنگ زدگى بزرگى باشد؛ چون اگر شكوه كاذب و زرق و برق دنيا و اشتياق و دلبستگى به رياست و تفوق بر ديگران ، در دل كسى جاى مناسب و استوارى پيدا كند، بسيارى از طرق نيل به ثواب و مقاصد درست و پاداش آفرين را در برابر او مسدود، و از ديدگاه او مستور مى سازد؛ (و احيانا باعث مى گردد كه معنويات و دين و ايمان انسان در معرض تهديد قرار گيرد. هر فرد مسلمانى اگرچه مى خواهد از طريق ارتباط با دستگاه ستمكاران ، ظاهر وجود خويش را در خدمت به آنها قرار دهد و در باطن ، تمام نيرو و قواى خود را عملا در دفاع و حمايت از مستضعفين شيعه به استخدام گيرد؛ لكن با توجه به خطرهائى كه ممكن است شخصيت ايمانى و انسانى او را تباه سازد) ناگزير بايد در اين راه و طريق خطرناك ، سخت بيدار و هشيار باشد(209) (تا مبادا سراپاى وجودش در اختيار مستكبران و ستمگران قرار گيرد و خويشتن را به تمام معنى ببازد).

6- قيام به وظائف و شعائر دينى و تاءدب به موازين اخلاقى

بايد معلم و شاگرد در قيام به شعائر اسلام و عمل به ظواهر احكام ، همواره پاى بند و مراقب باشند از قبيل : اقامه نمازهاى يوميه در مساجد به صورت جماعت ، و انجام آن در اوقات شريف و ساعات فضيلت اداء آن ، سلام و تحيت گرم و تواءم با آميزه صميميت نسبت به تمام مردم - اعم از عالم و عامى - چه در آغازكردن به سلام و چه در پاسخ دادن به آن ، امر به معروف و نهى از منكر، صبر و تحمل آزار و رنج در طريق امر به معروف و نهى از منكر، و دعوت مردم به حق آرى بايد آنان از بذل جان در راه خدا دريغ نورزند و سراپاى وجود خود را در طريق رضاى خداوند قرار دهند و از سرزنش هيچ سرزنش گرى ، ترس و بيمى به دل خود راه ندهند. و در اداء چنين وظائف ، به پيامبر گرامى اسلامصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم و سايرانبياءعليهم‌السلام تاءسى جويند، و يادآور رنجها و محنتهائى گردند كه پيامبران الهى در طريق قيام به اوامر و تكاليف آسمانى ، دچار آنها گشتند.

معلم و شاگرد نبايد در رفتار آشكار و نهان خويش ، صرفا به اعمالى كه شرعا مباح و جايز است بسنده كنند. بايد بكوشند كه خود را با زيبنده ترين و كاملترين اعمال ظاهرى و باطنى بيارايند؛ زيرا علماء و دانشمندان - در نظر توده مردم - الگوهاى سازنده و سرمشقهائى هستند كه آنان را تحت تاءثير قرار مى دهند. آنان به عنوان مرجع و مركزى تلقى مى گردند كه مردم را به سوى خويش جلب مى كنند.

علماء و دانشمندان ، حجتهاى خداوند متعال و ادله و برهانهاى او بر توده مردم مى باشند كه گاهى براى فراگيرى راه و رسم زندگانى ، افرادى مراقب اين علماء هستند كه اين علماء آنها را نمى بينند، و نيز افرادى از اين علماء پيروى مى كنند و آنان را الگوى خود قرار ميدهد كه اين علماء از آنها آگاهى ندارند (يعنى افرادى آشنا و ناآشنا - كه علماء و دانشمندان ، آنها را نه مى بينند و نه مى شناسند - پيرو دانشمندان بوده ، و رفتار و گفتار آنها را سرمشق قرار مى دهند).

بنابراين اگر عالم و دانشمند از نظر انتفاع و برخوردارى از علم و آگاهى خويش ، محروم و بيگانه باشد، قطعا ديگران در انتفاع و بهره گيرى از علم و دانش او، محرومتر و بيگانه ترند. به همين جهت لغزش عالم و دانشمند با توجه به مفاسدى كه از اين رهگذر بر آن مترتب است و زيان آن به توده مردم مى رسد - (هر چند كه اين لغزش ، اندك و ناچيز باشد) - عظيم و غيرقابل اغماض خواهد بود.

بايد معلم و شاگرد به رفتار و خويهائى ستوده ، پاى بند و متخلق باشند، اخلاق و رفتارى كه در شريعت اسلام بدآنها عنايت و توجه شده و تعاليم اسلامى ، مردم را بدآنها تشويق كرده است عالم و دانشمند بايد با خصلت هائى ستوده و شيوه ها و صفاتى پسنديده آراسته باشند تا از رهگذر آنها مراتب رضاى پروردگار را به خود جلب كنند، از قبيل : جود و سخاء، گشاده روئى (كه نبايد افراط آميز بوده و از حد اعتدال فراتر رود)، فرونشاندن خشم ، بى آزار بودن ، تحمل آزار ديگران ، بردبارى ، پايمردى و مردانگى و احترام به افكار عمومى ؛ (البته در صورتى كه اين افكار صحيح و عاقلانه باشد)، تنزه و خوددارى از كسب هاى پست و فرومايه ، از خودگذشتگى ، كم توقع بودن و خوددارى از فزون جوئى ، انصاف ، عدم توقع انصاف از ديگران نسبت به خود (ترك انصاف طلبى )، سپاسدارى از اشخاص نيكوكار، كوشش در تاءمين حوائج مردم ، بذل جاه و مقام (در راه خدمات دينى و انسانى )، وساطت هاى انسانى (در حمايت از ضعفاء)، بذل لطف و محبت به تهى دستان و نيازمندان ، اظهار دوستى نسبت به همسايگان و خويشاوندان ، احسان به زيردستان ، احتراز از قهقهه و شوخى هاى مفرط، حفظ همبستگى با ترس و اندوه ، شكسته نفسى و فروتنى و خاموشى كه خوف و خشيت را در چهره و رفتار و حركات و سكنات و نطق و سكوت آنها نمايان سازد، به گونه اى كه اگر نگاه كسى بدآنها افتد اين نگاه ، ياد خدا را در دلش بيدار نمايد. بايد جهات ظاهرى و چهره رفتارشان ، حاكى از علم ، و نمايانگر التزام و همبستگى آنها با آئين هاى دينى - اعم از آداب قولى و عملى ظاهرى و باطنى - باشد.

به عنوان مثال : آنگاه كه عالم و دانشمند و يا شاگرد و دانشجو به تلاوت قرآن مشغول مى گردند (آداب قولى ) نبايد تلاوت آنها (در چهارچوب قرائت و خواندن محض ، محدود باشد؛ بلكه ) در معانى قرآن بينديشند: (آداب باطنى )، و به اوامر و دستورات قرآن عمل كنند، و از منهيات و محرمات قرآن عملا ابراز انزجار نمايند. آنگاه كه در خلال آيات با وعده و وعيد (و بشارت و تهديد) مواجه گشتند به سرعت از آن عبور نكنند؛ بلكه با درنگهاى انديشمندانه خود درباره آنها تاءمل و تدبر نمايند و به وظائف و حدودى كه قرآن كريم مشخص ساخته است قيام كنند. خداى را با دل و زبان ياد نموده و بدينسان قلب و زبانشان را - به منظور اينكه هميشه به ياد خدا باشند - با ادعيه و اذكار شبانه روزى و نماز و روزه و حج مستحب (پس از عمل به واجبات ) به جريان اندازند (و هيچگاه از اين سيلان و جريان و جنبش ، بازنايستد). و در مورد عبادت - كه سازمان دهنده رابطه نزديك انسان با خدا است - صرفا به علم و آگاهى خود اكتفاء نكنند؛ (بلكه علم خود را با عمل و كردار بياميزند)؛ زيرا در غيراين صورت ، دچار قساوت قلب و تيرگى روح مى گردند. چنانكه ما (در مبحث مربوط به لزوم عمل به علم ) از اين هشدار دريغ نكرديم ، (و مطالب زيادى درباره بكاربستن علم بازگو نموديم ).

معلم و شاگرد بايد بدن و ظاهر خويش را - بيش از ديگران - نظيف و پاكيزه نگاهدارند و خود را با چرك زدائى و چيدن ناخن و زدودن مويهائى كه زدودن و ستردن آنها مطلوب است بپيرايند، و از بويهاى ناخوش آيند بپرهيزند (و خويشتن را خوشبو ساخته ) و موها (ى سر و صورت ) را با شانه كردن بيارايند. و بالاخره در پيروى از سنتها و روشهاى ستوده و پسنديده و تعاليم متين و والاى دينى و اخلاقى ، كوشا باشند.

معلم و شاگرد بايد خود را از اخلاق ناستوده و اوصاف نامطلوب ، تهذيب و تصفيه نمايند. اين اخلاق و اوصاف ناستوده عبارتند از:

حسد، تظاهر و خودنمائى ، عجب و خودپسندى ، تحقير و كوچك شمردن ديگران (هرچند كه ديگران به درجاتى از او پست تر و دون رتبه تر باشند)، كينه ، ستم و تجاوز به حقوق ديگران ، خشم گرفتن براى غيرخدا، و دسيسه گرى و نيرنگ ، بخل و دريغ ‌كارى ، خبث سريرت و پليدى باطن ، خوشحالى مفرط، طمع و آزمندى ، فخر، تكبر و خود بزرگ بينى ، رقابت در امور دنيوى و مباهات به آنها، سازشكارى ، خودآرائى براى مردم ، ستايش جوئى از مردم در برابر كارهائى كه انجام نداده است ، چشم پوشى از عيوب خويشتن و عيبجوئى و خرده گيرى از ديگران ، غيرت و تعصب براى غيرخدا، غيبت و بدگوئى پشت سر مردم ، سخن چينى ، بهتان و افتراء، زشتى در گفتار، دروغ ، (و امثال آنها). اين اوصاف و خصلتهاى ناستوده ، با تفصيل و تهديدهاى مربوط به آنها و نيز داروهاى درمان بخش آنها، و عوامل و موجباتى كه انسان را به اين اوصاف و حالات سوق ميدهد، و علل و عواملى كه انسان را از اين اوصاف بيمناك و يا گريزان مى سازد، (همه اين مطالب ) در جاى ويژه خود (يعنى علم اخلاق ) ثبت و ضبط و تدوين شده است

منظور از يادكردن صفات پسنديده و اوصاف ناپسند در كتاب حاضر، اين است كه معلم و شاگرد را هشدارى باشد تا كلياتى از اين صفات را بازشناسى كرده و به طور اجمال از لحاظ تخلق به آنها، آگاهى نسبى به دست آورند.

اين اوصاف و حالات - اگرچه از لحاظ اخلاقى در ميان همه مردم ، اعم از عالم و عامى داراى مرز مشتركى است (و هر انسانى بايد به اوصاف پسنديده ، متخلق و آراسته بوده و از اوصاف ناستوده ؛ مبرى و پيراسته باشد)؛ ولى بايد معلم و شاگرد در شناسائى اين اوصاف و اتصاف به آنها و يا اجتناب از آنها در مقايسه با هر طبقه ديگرى ، احساس نياز بيشترى بنمايند. لذا ما اين مساءله (يعنى لزوم آراستگى به اخلاق حميده و پيراستگى از اخلاق ناپسنديده ) را مستقلا به عنوان يكى از آداب معلم و شاگرد ياد كرديم ؛ زيرا علم و دانش به گفته يكى از بزرگان ، عبادت قلب و درون انسان است و قلب انسان با عبادت ، آباد و معمور مى شود؛ و علم در حقيقت عبارت از نماز سر و عبادت درونى انسان مى باشد.

نماز - كه به عنوان وظيفه جوارح و اندام انسان ، بر مردم تكليف شده است - آنگاه صحيح و درست است كه بدن و جوارح آدمى از هرگونه حدث و خبثى ، پاكيزه ، و از هرگونه آلودگى بدنى و پليدى اندام ، طاهر باشد. همچنين علم - كه عبادت باطن و نماز قلب و سر انسان است - وقتى صحيح و باارزش است كه روح انسان را از هر گونه پليدى هاى اخلاقى تطهير شود (و در غيراين صورت ، علم انسانى فاقد ارزش و اعتبار خواهد بود). خداوند متعال نور و پرتو علم را در قلبى كه آلوده به تيرگيها و خويهاى ناستوده است راه نمى دهد؛ چنانكه امام صادقعليه‌السلام فرمود: (علم و دانش با كثرت و تكرار تعلم و يادگيرى به دست نمى آيد، بلكه علم ، نورى است كه خداوند - بر حسب مشيت خويش - در دل افرادى قرار مى دهد كه خواهان هدايت و راهنمائى آنها است )(210) .

ابن مسعود گفته است : (علم از رهگذر كثرت روايت و نقل آن به دست نمى آيد، بلكه نورى است كه در دل افكنده مى شود)(211) .

از همين جا نتيجه مى گيريم كه علم و دانش صرفا عبارت از حاضرالذهن بودن نسبت به معلومات و اطلاعات ، و انباشتن و ذخيره ساختن معارف ويژه در وعاء و ظرف نيروى حافظه نمى باشد. اگرچه علم در اصطلاح توده مردم عامى ؛ عبارت از همين انباشتن ذهن به اطلاعات و آگاهى هاى مخصوص است ؛ (ولى نمى توان نام علم واقعى را بر آن اطلاق كرد)؛ چون علم ، عبارت از همان نورى است كه از چنان علمى برمى خيزد؛ و منشاء بصيرت و بينش و ترس و خشيت از خدا مى گردد. چنانكه قبلا توضيح چنين مطلبى بيان شد. (آرى شاگرد و معلم در لابه لاى بصيرت و خشيت - از رهگذر خوديابى - خداى خويش را مى يابند و نسبت به او احساس بصيرت و بينائى نموده و ترس و بيمى از او در دلشان راه مى يابد).

اين بود پاره و مجموعه اى از آداب و وظائفى كه بايد معلم و شاگرد مشتركا نسبت به خود بدآنها پاى بند باشند. و اكثر اين وظائف به مسئله لزوم عمل به علم و به كارگرفتن آن بازمى گردد. ولى ما اين وظائف را در كنار عمل به علم ، به طور جداگانه ياد كرديم (و آنها را تحت عناوين مختلف ، بررسى نموديم )؛ چون براى مقام و منزلت اين وظائف اهميت زيادى قائليم و مى خواهيم در طى آنها معلم و شاگرد را به اصول و مبانى و ضوابط فضائل ، هشدار داده و بدآنها آگاهشان سازيم

.

بخش دوم : آداب و وظائف معلم و شاگرد در درس و ساير اشتغالات

(محتواى اين بخش ضمن شش امر مورد بحث قرار مى گيرد):

1- مداومت و استمرار بحث و اشتغالات علمى

بايد معلم و شاگرد در اشتغالات علمى - اعم از خواندن ، مطالعه ، نگارش و حاشيه نويسى ، مباحثه ، مذاكره ، تفكر و تدبر، حفظ و از بر كردن ، اقراء(212) ، و امثال آنها همواره كوشا باشند. و بايد ملازمت و همبستگى با اشتغالات علمى را مطلوب خويش برشمرده و آن را سرمايه زندگانى خود تلقى نمايند. و حتى الامكان به كارهاى غيرعلمى - يعنى به امور دنيوى سرگرم نشوند؛ ولى در صورت عدم امكان مى توانند اشتغالات به امور دنيوى را به قدر ضرورت و نيازهاى اوليه محدود سازند. البته بايد توجه داشته باشند كه اشتغالات غير علمى و رسيدگى به ضروريات اوليه دنيوى - بر حسب نيازهاى روزمره زندگى - آنگاه معقول است كه معلم و شاگرد نيازهاى علمى خود را برآورده ساخته و وظائف مربوط به آن را اداء كرده باشند. به همين جهت گفته اند: (تمام وجود خويش را در اختيار علم قرار ده ، تا خود علم ، مقدارى از خويشتن را در اختيار تو قرار دهد و شمه اى از خود را به تو عطاء كند).

از امام صادقعليه‌السلام روايت شده كه رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم فرمود: (خداوند (عز و جل ) گويد: مذاكرات و گفتگوهاى علمى در ميان بندگانم - به شرط آنكه اين مذاكرات ، آنان را به امر و فرمان و شناخت من ، رهنمون باشد - از عواملى است كه مى تواند قلبهاى مرده و دلهاى خفته را زنده و بيدار سازد).(213)

امام باقرعليه‌السلام فرمود: (خداى بيامرزد بنده اى را كه علم و دانش را حيات بخشيده و آن را زنده كرده است عرض كردند: كيفيت احياء علم چيست ؟ فرمود: به اين صورت است كه دينداران و افراد باتقوى از طريق مذاكره و گفتگوهاى علمى ، (به علم و دانش ، روح تازه اى ببخشند و آن را احياء نمايند) )(214)

از همان امامعليه‌السلام نقل شده است كه گفت : (مذاكره و گفتگوهاى علمى به عنوان درس و بررسى است ، و درس و بررسى و مطالعه ، به عنوان نماز و عبادتى نيكو به شمار مى آيد).

2 -خوددارى از مراء و جدال و ستيزه جوئى در بحث

پرسشهائى كه معلم و يا شاگرد مطرح مى سازند نبايد به منظور آزار رساندن و وانمود ساختن عجز و ناتوانى و طعنه زدن به شخصيت علمى طرف باشد؛ بلكه بايد به صورت پرسش شاگرد باشد كه براى خدا از معلم - به منظور فراگيرى و كسب اطلاع - سؤ ال مى كند. و نيز پرسش معلم از شاگرد بايد به منظور ارشاد به حقيقت و واقعيت باشد و خدا را در اين مسير در مد نظر گيرند و همديگر را به خير رهنمون سازند. يعنى طرفين بايد از سؤ الهاى خود ارشاد و راهنمائى و يا استرشاد و راه يابى را در نظر گيرند. با چنين شرائطى است كه هدف عالى تعليم و تعلم ، پديدار شده و شجره علم ، رشد خود را آغاز نموده و نهال آن بارور مى گردد.

اما اگر هدف پرسش كننده صرفا عبارت از خودنمائى و ستيزه جوئى باشد و بخواهد از راه سؤ ال پيچ كردن ، غلبه و پيروزى خويش و از به كارافتادن طرف را به رخ ديگران بكشد، اين روش و چنين هدف گيرى ها در جان و دل انسان نيروهاى پست و فرومايه و عادات پليدى را به ثمر مى رساند، عاداتى كه خشم خدا را برمى انگيزد.

علاوه بر اينكه مراء و جدال ، موجب فرومايگى روح و جلب خشم الهى مى گردد، مفاسد و معاصى متعدد ديگرى را براى انسان به ارمغان مى آورد كه اين معاصى و مفاسد عبارتند از: آزار رساندن به طرف ، نادان و بي سواد قلمداد كردن او، خدشه دار ساختن او، خودستائى ، پاكيزه انگارى خويشتن ، و امثال آنها از رفتارها و حالاتى كه از گناهان گرانبار و از عيوبى به شمار مى آيند كه در سنت و راه و رسم دين مقدس اسلام به سختى از آنها نهى شده است (غائله سوء و نتايج شوم پرسشهاى ستيزه آميز و عارى از هدف الهى و علمى ، به همين جا ختم نمى شود؛ بلكه ) از رهگذر آن ، زندگانى انسان دستخوش پريشانى و اضطراب مى گردد؛ زيرا اگر تو با فرد سفيه و نابخرد - به منظور خودنمائى - به جدال و ستيز برخيزى ، رفتار سفيهانه او، تو را مى آزارد. و اگر با فرد صبور و بردبار و دورانديش بستيزى ، تو را از خويش مى راند و نسبت به تو كينه به دل مى گيرد.