آداب تعليم و تعلم در اسلام

آداب تعليم و تعلم در اسلام 0%

آداب تعليم و تعلم در اسلام نویسنده:
گروه: اخلاق اسلامی

آداب تعليم و تعلم در اسلام

این کتاب در موسسه الحسنین علیهما السلام تصحیح و مقابله شده است.

نویسنده: دكتر سيد محمد باقر حجتى
گروه: مشاهدات: 44588
دانلود: 8502

توضیحات:

آداب تعليم و تعلم در اسلام
جستجو درون كتاب
  • شروع
  • قبلی
  • 387 /
  • بعدی
  • پایان
  •  
  • دانلود HTML
  • دانلود Word
  • دانلود PDF
  • مشاهدات: 44588 / دانلود: 8502
اندازه اندازه اندازه
آداب تعليم و تعلم در اسلام

آداب تعليم و تعلم در اسلام

نویسنده:
فارسی

این کتاب در موسسه الحسنین علیهما السلام تصحیح و مقابله شده است.

الف - احاديث در نكوهش جدال و ستيز در بحث :

خداوند متعال از زبان پيامبر اكرمصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم و امامانعليهم‌السلام شدت حرمت و ممنوعيت جدال و ستيز و درگيريهائى را - كه فاقد هدف الهى و علمى است - به مردم اعلام فرموده است :

پيامبر اكرمصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم فرمود: (با برادر ايمانى خود به جدال و ستيز برنخيز، و با او مزاح و شوخى مكن ، و وعده اى را كه به آن وفا نمى كنى با او در ميان نگذار)(215)

و نيز فرمود: (اگر كسى از ستيز و جدال خوددارى كند، و با وجود اينكه خود را ذيحق مى داند از درگيرى در سخن صرف نظر نمايد، خانه و سراى آرام بخشى در قله هاى رفيع بهشت براى او بناء و مهيا مى گردد. و اگر كسى از جدال خوددارى نمايد - حتى در حاليكه حق با او نيست و ياوه مى گويد - براى او سرائى در كرانه و پيرامون و يا ميانه بهشت بنا مى شود)(216) .

و همو فرمود: (جدال و ستيزه جوئى را كنار بگذاريد؛ زيرا حكمت آن را بازنمى يابى ، و نيز از فتنه و آشوب و آفات آن در امان نمى مانى )(217) (يعنى هيچكس حكمتى را از لابه لاى جدال و ستيزه جوئى به دست نياورده و نيز از آفات آن درامان نمانده است ).

ام سلمه (همسر رسول اكرمصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم )گفت : كه آن حضرت فرمود: (نخستين پيمانى كه خداوند متعال با من منعقد ساخت ، و (مرا از آن نهى فرمود) - پس از نهى از پرستش بت ها و شرب خمر - همان درگيرى و ستيز با مردم است(218) . (يعنى خداوند با من پيمان بست كه به ترتيب ، بت پرستى و شرب خمر ننمايم و با مردم نزاع نكنم ).

و فرمود: (فقط گروه و جامعه اى دچار گمراهى و سرگشتگى مى شوند كه جدال و ستيز ميان آنها راه يافته است ، و علت اساسى گمراهى آنها وجود حالت ستيزه جوئى در ميان آنان است )(219)

و نيز گفت : (هيچ بنده اى از بندگان خدا به تكميل حقيقت ايمان خود توفيق نمى يابد مگر آنگاه - كه با وجود ذيحق بودن - دست از نزاع و درگيرى (و خودنمائى ) بردارد)(220) .

امام صادقعليه‌السلام فرمود: (جدال و ستيزه جوئى ، يك بيمارى پنهان و غدارى مى باشد. در انسان ، هيچ خصلتى بدتر از آن وجود ندارد. ستيزه جوئى ، مشخص خوى ابليس و نسبت او است هيچ فردى در هيچ حالتى گرفتار آن نمى گردد مگر كسى كه از خودشناسى و مردم شناسى بى بهره ، و از شناخت حقايق دين ، محروم است )(221) (اينگونه افراد كه گرفتار خودباختگى هستند، و ارج و پايه انسانى خويش را نمى شناسند و از مردم شناسى نيز بى بهره اند و فاقد احساس وابستگى با تعاليم و حقايق دينى مى باشند، ستيزه جوئى و درگيرى با مردم را پيشه خود ساخته و بدون آنكه از اين نزاعها و خودنمائيها بهره اى را عائد خويش و يا ديگران نمايند، موجبات رنج و آزار و پريشانى روانى خود و ديگران را فراهم مى آورند، و مآلا، جامعه اى كه با اينگونه ستيزه جوئى فرم يافته است دستخوش هرج و مرج مى گردد. چنين جامعه اى نه تنها راهى فراسوى آن براى سازندگى باز نمى شود؛ بلكه سرگشتگى و سراسيمگى و بالاخره انحطاط و نابودى ، آن را تهديد مى كند).

گويند: شخصى به امام حسينعليه‌السلام عرض كرد: بنشين تا با هم در مسائل مربوط به دين مناظره كنيم حضرت فرمود: فلانى ! من در دين و آئين خود با بصيرت هستم و راه هدايت براى من مكشوف و روشن است اگر تو درباره ديندارى و آئين خويش ، از نادانى و بى اطلاعى رنج ميبرى ! برو كاوش و جستجو كن (شئون انسانى و معنوى من اجازه نمى دهد كه دست اندر كار جدال و ستيز گردم ) مرا با جدال چه كار است ؟ به هوش باش كه شيطان ، آدمى را وسوسه مى كند و با سخنهاى در گوشى با انسان ، به نجوا و رازگوئى مشغول مى شود و مى گويد: از جدال و ستيز دريغ مكن ، با مردم مناظره كن ؛ چون ممكن است (كناره گيرى و چشم پوشى از آن ) اين تصور را در مردم به وجود آورد كه تو از لحاظ بينش دينى ، عاجز و ناتوان ، و گرفتار جهل و نادانى هستى ).

ب - انواع جدال با مردم :

(جدال و مراء با مردم (كه ريشه آن ، حس خودنمائى و خويشتن آرائى و اعتراض به سخن ديگران است ) از چهار صورت بيرون نيست :

1- ممكن است جدال و درگيرى ، مربوط به مسئله اى باشد كه طرفين نزاع كاملا از آن وقوف و آگاهى داشته و در اساس و بنياد آن مساءله ، هيچگونه اختلافى با هم نداشته باشند. بنابراين نزاع و درگيرى طرفين در آن مساءله ، موجب از دست نهادن اخلاق و آداب حسنه و نصيحت و اندرزهاى دينى گشته و در نتيجه ، آن دو پوياى فضيحت و رسوائى و بدنامى خود خواهند بود. و مآلا علم و دانش را از اين رهگذر تباه و بى مقدار خواهند ساخت

2- و يا آنكه طرفين ، گرفتار جهل و بى اطلاعى نسبت به آن مساءله مى باشند. در اين صورت ، نزاع آنها جز اظهار جهل و نادانى و ستيزه جوئى و اصرار در ابراز بى اطلاعى ، نتيجه و ثمر ديگرى نخواهد داشت و نيز تلاش و درگيرى آنها به خاطر جهل خواهد بود.

3- و يا آنكه يكى از طرفين ، فردى عالم و آگاه به مساءله ، و ديگرى فردى فاقد علم و بصيرت در آن مساءله مى باشد. اگر آن فرد آگاه و عالم بخواهد از راه جدال و درگيرى ، عجز و ناتوانى و نارسائى علمى طرف را به رخ او و ديگران بكشد؛ در حقيقت ، ظلم و ستم را - به خاطر پى جوئى از لغزشش - بر او روا داشته است ؛ (زيرا براى ارشاد ديگران ، جدال و ستيزه جوئى ، راه منحصر به فرد نيست انسان مى تواند مردم را با آميزه مهر و راءفت ، و رحمت و شفقت ، راهنمائى و ارشاد كند).

4- و يا اينكه تو، فاقد علم و آگاهى هستى ؛ ولى طرف نزاع تو فردى عالم و آگاه است اگر در چنين شرائطى با او ستيز كنى و درگير شوى احترام و آبروى او را از ميان برده ، و مقام و منزلت عالم و دانشمند را ارج ننهاده اى (تو كه در برابر حق تسليم نمى گردى از راه جدال و ستيز با عالم و دانشمند نه تنها بهره اى عائد خود نمى سازى ؛ بلكه گناه اهانت به دانشمند را بر بار گناه ستيزه جوئى خويش ، اضافه مى كنى ).

ملاحظه كرديد كه جدال و ستيزه جوئى به هر صورت و در هر شرائطى ، زشتى و زيانبار بودن آن ، غيرقابل ترديد مى باشد. اگر كسى انصاف را نصب العين خود قرار دهد و در برابر حق و واقعيت ، انعطاف پذير باشد، و از جدال و درگيريهاى خصمانه دست بردارد، به استحكام ايمان خويش توفيق يافته ، و به كيفيت معاشرت و طرز برخوردهاى دينى خود سر و سامانى داده ، و روابط خود را بهبود بخشيده ، و عقل و خرد خويش را از گزند لغزشها و انحراف ، مصون داشته است )(222)

تمام گفتار مذكور، از امام صادقعليه‌السلام است (اين امام بزرگوار در طى سخنان حكيمانه خود در بازگو كردن همه جوانب زيانبار جدال و ستيزه جوئى ، چيزى را فروگذار نفرموده ؛ بلكه رهنمودهائى كه آن حضرت در طى چنين سخنانى ارائه كرده اند مى تواند براى افراد منصف و خودآگاه ، بهترين راهنما خوددارى از ستيزه جوئى و خودآرائى باشد).

بايد متوجه بود كه حقيقت و جان و روح مراء و ستيزه جوئى ، عبارت از اعتراض به سخن ديگران مى باشد. و هدف يك فرد ستيزه جو اين است كه عيوب و نواقص و نقائص لفظى و معنوى سخن ديگران را برملا سازد، و يا منظور او يك هدف غيردينى است ؛ يعنى او در چنين سعى و كوششى ، جز دين ، هدف ديگرى را در مد نظر دارد؛ در حاليكه خداوند متعال همه مردم را به كوششهائى دعوت مى كند كه بايد هدف و منظور نهائى آن ، خدا و دين باشد.

ج - راه گريز از جدال و ستيزه جوئى با مردم :

براى فرار و گريز از جدال و ستيز بي جا، لازم است كه انسان از اعتراض و انكار هر سخنى كه مى شنود چشم پوشى كند. اگر سخن كسى بر اساس حق و حقيقت مبتنى باشد بايد قلبا آن را تصديق و تاءييد كرد، و در صورت نظرخواهى ، صدق و راستى و درستى آن را اظهار نمود. اگر سخن كسى به ناحق و باطل باشد و اين سخن با امور مربوط به دين ، پيوندى نداشته باشد، فرد بايد سكوت را پيشه خود سازد؛ البته در صورتى كه شرائط لزوم عمل و اداء وظيفه امر به معروف و نهى از منكر در مورد آن سخن باطل ، فراهم نيامده باشد، (و الا سكوت و بى تفاوتى در برابر چنان باطل ، جائز و روا نيست ).

خرده گيرى از سخن ديگران و مخدوش ساختن آن ، ممكن است مربوط به لفظ و طرز تعبير باشد؛ به اين معنى كه در سخن طرف ، از نظر قواعد دستورى و لغوى و نظم و ترتيب كلمات ، خللى وجود داشته باشد. و اين خلل ، يا ناشى از نارسائى اطلاعات ادبى است و يا معلول طغيان و لغزش زبان (و سبق لسان ) مى باشد.

و يا ممكن است خرده گيرى از سخن ديگران به معنى و محتواى آن مربوط باشد، به اين معنى كه بگويد: مطلب آن طور نيست كه تو مى گوئى ، يا تو در اين بيان خود - به اين دليل و آن دليل - دچار اشتباه هستى

و يا عيبجوئى از سخن ديگران ممكن است به هدف و منظور گوينده آن ارتباط داشته باشد. مثلا به او بگويد: اگرچه سخن و گفتار تو درست و به حق است ؛ ولى منظور تو عبارت از اظهار حق نيست ؛ (بلكه مى خواهى هدف ديگر و منظور باطلى را در لابلاى گفتار خود، وانمود سازى )، و امثال اينگونه عيب جوئيها (كه مى توان از طريق محبت و ملاطفت و بدون نياز به ستيزه گرى ، آنها را جبران كرد).

براى پى بردن به سوء نيت و فساد قصد و هدف گوينده ، نشانه اى وجود دارد كه به وسيله آن مى توانيم به نادرستى قصد و اراده او آگاه شويم به اين صورت كه مشاهده مى كنيم : وى - به خاطر اظهار فضل و خودنمائى و اظهار آشنائى به مساءله - از ظاهرگشتن حق و اثبات واقعيت به وسيله ديگران ، ابراز تنفر مى كند؛ (اين حالت روانى ، نمايانگر سوء نيت و فساد قصد و اراده گوينده است )؛ چون انگيزه اين حالت روانى ، حس برترى جوئى و از طريق اظهار فضل مى باشد كه با تهاجم و يورش به ديگران همراه است ، و ميخواهد با چنين يورش و سرازير كردن سيل انتقاد، عيب و نقص طرف را وانمود سازد.

فضل فروشى و خرده گيرى از ديگران ، دو نوع از انواع تمايلات و گرايشهاى پست روانى و از حالات مهلك و فرومايه و غيرانسانى است :

1- اظهار فضل و يا فضل فروشى به عنوان تزكيه نفس ، يعنى خودپسندى و خودستائى تلقى مى شود كه مى توان آن را ناشى از طغيان انسان در ادعاء والائى مقام و خودبزرگ بينى دانست ؛ در حاليكه خداوند متعال در نبشتار استوار بنياد خود (يعنى قرآن كريم ) بشر راز تزكيه نفس به معنى خودستائى نهى كرده و فرموده است :

(( (فلا تزكوا انفسكم ) )) (223) .

پس خويشتن را پاكيزه و مبراى از هر گونه عيب و نقص مپنداريد و خودپسند نباشيد.

2- اما خرده گيرى از ديگران و وانمود ساختن عيب و نقص آنها، بازده و مقتضاى سبعيت و حالت درنده خوئى انسان است ؛ زيرا انسان مى خواهد در چنين حالات روانى ، ديگران را از هم بدرد، و به آنان صدمه و آزار برساند. اين حالت درنده خوئى ، آدمى را به نابودى و تيره روزى شخصيت سوق ميدهد. آرى ستيزه جوئى و درگيريهاى نامطلوب است كه اين حالات و خصلت هاى مهلك را در بشر تقويت مى نمايد.

جدال و ستيز با ديگران هرگز از آزاررسانى و تهييج غضب و برانگيختن كينه ، جداپذير نيست ، و لازمه ستيزه جوئى اينست كه يك طرف درگير، طرف ديگر را وادار سازد كه از سخن خود برگردد و هر طور كه شد در صدد تاءييد سخن و مدعاى خويش برآيد، اعم از آنكه اين سخن و مدعى ، حق و يا باطل باشد.

ستيزه جو، سعى مى كند گوينده را با هر حربه اى كه به نظر او مى رسد بكوبد، و شخصيت او را مخدوش سازد، و او را مورد نكوهش قرار دهد. نتيجه اين كار چنان خواهد بود كه ميان دو فرد ستيزه جو، درگيريها و مشاجرات لفظى (ناهنجارى ) بالا گيرد، و مانند دو سگى گردند كه با هم گلاويز مى شوند و به هم پارس ‍ مى كنند. و منظور هر يك از آنها اين است كه طرف مقابل را با نيش و گاز و حربه اى مورد حمله قرار دهد كه از لحاظ ايجاد صدمه و ناراحتى ، مؤ ثرتر، و در اسكات و كوباندن و نابود ساختن او، نيرومندتر باشد.

راه درمان اين حالت روانى نابسامان آنست كه انسان ، حالت كبر و خودبزرگ بينى خويش را - كه انگيزه فضل فروشى او شده است و نيز خوى سبعانه و حالت درنده خوئى خويش را كه موجب تنقيص و خرده گيرى او از ديگران مى باشد - با داروهاى درمان بخش ، در هم شكند و آن را از خود بسترد، داروهائى كه براى درمان كبر و خشم انسان ، مؤ ثر و سودمند مى باشد.

در كتابى كه قبلا از آن ياد كرديم يعنى كتاب (منارالقاصدين فى اسرار معالم الدين ) و نيز كتب ديگر كه در زمينه علم اخلاق تاءليف شده است ، طرق درمان اينگونه بيماريهاى روحى و داروهاى لازم ، ارائه شده است

د - بايد مراقب دسيسه هاى ابليس باشيم

نبايد شيطان تورا فريب دهد؛ چون ممكن است با سخنان خدعه آميز و گفتار حق به جانب خود، به تو بگويد: از اظهار حق دريغ مكن و در اظهار حق از سازش و مجامله و سستى خوددارى نما. (آرى نبايد انسان تحت تاءثير چنين گفتارهائى قرار گيرد)؛ چون شيطان همواره با صحنه سازيهاى دلسوزمآبانه و چهره و سيماى خيرخواهى ، افراد كم خرد را به شر و فساد مى كشاند.

خويشتن را به صورت دستاويز خوش رقصى ! و خنده هاى مسخره آميز شيطان درنياور. (يعنى شيطان مى خواهد با وسوسه هاى فريبنده ، تو را به ستيزه جوئى و جدال با ديگران تحريص و تشويق كند و خود به عنوان تماشاچى از رفتار سبكسرانه تو لذت برد و از ته دل به تو و طرف مقابل تو بخندد).

البته اظهار حق به كسى كه نسبت به آن ، گوش شنوائى دارد و در برابر حق ، انعطاف پذير است ، كارى نيكو و به جا است ، آن هم در صورتى كه اين كار بر اساس ‍ اخلاص ، و تواءم با قصد و هدف الهى انجام گيرد.

راه اظهار حق - كه با اخلاص در نيت تواءم است - از طريق اخلاق حسنه و نصيحت و اندرز خداپسندانه ، انجام پذير مى باشد؛ چون اخلاق حسنه و نصيحت و اندرز، بهترين طريق ارشاد مردم به حق و حقيقت است ؛ بنابراين نبايد ارشاد مردم با جدال و ستيزه جوئى تواءم باشد.

نصيحت و اندرز، وقتى به كار مى آيد و مى تواند ديگران را در راهنمائى به حق ، مدد كند كه در چهره و هيئت واقعى خود - كه همان لطف و مدارا است - جلوه كند. و در غيراين صورت ، نصيحت و اندرزى كه فاقد لطف و مدارا مى باشد از فضيحت و بدنامى سربرمى آورد. بديهى است كه نتايج زيانبار و غائله سوء چنين نصيحت عارى از محبت ، از نتايج سودمند و ثمربخش آن ، فراوان تر و عظيم تر خواهد بود.

اگر كسى با فقيه نمايان دوره ما: (عصر مؤ لف ) - كه فقط از نام و اسم علم ، بهره اى دارند و به عنوان (عالم ) معروفند - رفت و آمد كند و با آنان حشر و نشر نمايد بر طبع او، خوى جدال و ستيزه جوئى (و خودنمائى ) چيره مى گردد، و آنگاه كه همالان و همنشينان بد و فاقد شخصيت به او القاء مى كنند كه جدال و ستيزه جوئى نشانه فضل است ، سكوت و چشم پوشى از جدال و ستيزه جوئى بر او دشوار مى گردد. بنابراين بايد از چنين دانشمندان ، - آنگونه كه از شير مى گريزى - برحذر بوده و از آنان بگريزى

3- نبايد از يادگيرى و تحصيل علم و آگاهى در هيچ شرايطى استنكاف نمود

معلم و شاگرد نبايد از يادگيرى و استفاده علمى از افرادى كه در مقام و منصب و سن و شهرت و ديندارى و يا علوم و دانشهاى ديگر، پائين تر و پست تر از آنها هستند، استنكاف ورزند؛ بلكه بايد از هر كسى كه استفاده علمى از او امكان پذير است ، بهره و فائده اى به دست آورند.

والائى مقام و شهرت آنان نبايد مانع از آن شود كه در استفاده و بهره گيرى از افراد پائين تر از خود - در مسائلى كه در آنها آگاهى كافى ندارند - دريغ كنند، چون اين حالت ، موجب مى شود كه در تجارت و سوداگرى علمى خويش دچار زيان گشته ، و مراتب علم و آگاهى آنها رو به نقصان گذارده ، و مشمول خشم و غضب پروردگارشان واقع شوند.

پيامبر اكرمصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم فرمود: (حكمت و دانش و سخن حكيمانه ، گمشده افراد باايمان است يك فرد باايمان آنگاه كه علم و حكمت را در هر جا بيابد در فراگرفتن دست يازى به آن ، از همه افراد ديگر شايسته تر و سزاوارتر

ميباشد)(224)

سعيد بن جبير گفت : انسان - تا وقتى كه در حال تعلم و دانش آموختن ، به سر مى برد - عالم و دانشمند است و آنگاه كه دانش آموختن و يادگيرى را رها كند و بپندارد كه از علم و دانش و اندوختن سرمايه هاى علمى بى نياز مى باشد، و به معلومات موجود خود اكتفاء كند؛ او بيش از اندازه تصور، جاهل ترين و نادان ترين مردم است

شاعرى(225) مى گويد:

(( و ليس العمى طول السؤ ال و انما

تمام العمى طول السكوت مع الجهل))

كورى و فقدان بينش علمى ، عبارت از طول مدت سؤ ال و استمرار پرسش نمى باشد؛ بلكه كورى كامل و فقدان بينش علمى ، عبارت از طولانى ساختن سكوت و عدم پرسش است كه همراه با جهل و نادانى ، چنين سكوتى ادامه يابد.

اگر كسى به علت شرم و حياء از سؤ ال كردن خوددارى كند، مشمول مضامين اين شعر بوده و گرفتار كورى و فقدان بينش علمى است به همين جهت گفته اند: (اگر كسى از پرسش كردن (در مسائلى كه به آنها آگاهى ندارد) - به خاطر شرم و حياء - دريغ نمايد جهل و نادانى نسبت به او، بى حياء شده و با بى شرمى به او روى مى آورد. و نيز گفته اند: رقت و تنكى و ظرافت چهره - (كه نمايانگر حياء و شرم انسان در طرح پرسش است ) - موجب رقت علمى و قلت سرمايه بينش انسان مى گردد. و بزرگان گفته اند: افراد خجول و همچنين افراد مستكبر يعنى كبرياء منش و خودبزرگ بين نمى توانند به دانش آموختن و يادگيرى صحيح علم موفق گردند.

زرارة (بن اعين )، و محمد بن مسلم ، و بريد عجلى از امام صادقعليه‌السلام روايت كرده اند كه آن حضرت فرمود:

(از آن جهت جامعه و مردمى مورد تهديد انحطاط و نابودى هستند و هلاك مى گردند كه از سؤ ال كردن امتناع مى ورزند، يعنى هلاك آنها به خاطر اين است كه پرسش نمى كنند)(226) .

و نيز همو فرموده است : (بر در اين علم و دانش (انسان ساز و الگوپرداز)، قفلى است كه كليد آن ، سؤ ال و پرسش مى باشد)(227)

4- انعطاف و تسليم بودن در برابر حق

معلم و شاگرد بايد سعى كنند نيروئى را به دست آورند كه در ظل آن نيرو، حس پذيرش حق و انقياد و تسليم بودن در برابر واقعيت ها، در آنان به ثمر رسد. اين مساءله از نكات مهم و اساسى مربوط به آداب و وظائف مشترك ميان معلم و شاگرد نسبت به خود مى باشد. به اين معنى : چنانكه احساس كردند كه در سخنان خويش دچار اشتباهى شده اند - اگرچه اين اشتباه و لغزش را فردى كوچكتر و كم سال تر از آنها اظهار كرده و تذكر دهد - نبايد از رجوع به حق (و اعتراف به اشتباه خود) دريغ نمايند؛ زيرا اعتراف به اشتباه و تسليم شدن در برابر حق - علاوه بر آنكه داراى وجوب و ضرورت دينى و اخلاقى است - موجب بركت و فزونى سرمايه علم و دانش در ميان جامعه مى باشد.

اصرار معلم و شاگرد در عدم پذيرش حق - ولو از فردى كوچكتر - عبارت از نوعى كبر و خودبزرگ بينى است كه در پيشگاه خداوند، سخت مذموم و نكوهيده مى باشد و موجب طرد و دورى انسان از رحمت خداوند متعال مى گردد.

پيامبر گرامى اسلامصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم فرمود: كسى كه ذره اى كبر و خودبزرگ بينى در دل او وجود داشته باشد، به بهشت و سراى نيكبختى راه ندارد. بعضى از ياران آن حضرت عرض كردند: يا رسول الله (بر اساس اين معيار، راه نجاتى نخواهيم داشت ؛ بلكه ) هلاك و نابودى و بدبختى ، ما را تهديد مى كند؟ چون برخى از ما مردم به كفش خوب و جامه زيبا و فاخر، احساس علاقه و دلبستگى مى نمايند (و ميخواهند با جامه زيبا و پاافزار خوب ، زندگانى كنند؟) پيغمبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم فرمود: اين نوع علاقه و دلبستگى ، كبر و خودبزرگ بينى نيست ؛ بلكه كبر و خودبزرگ بينى عبارت از (( (بطر الحق و غمض ‍ الناس ) )) يعنى عدم اعتراف به حق ، و حقير شمردن مردم مى باشد، و (بطرالحق ) ب ه معنى مردود ساختن سخن حق بر گوينده آن ، و عدم اعتراف به آن پس از ظهور و آشكار شدن حق است ، اعم از آنكه حق به وسيله فردى خردسال يا بزرگسال و يا شخصيتى بزرگ و برجسته و يا شخصيتى حقير و پست و گمنام آشكار گردد(228) .

همين مقدار تهديد براى نكوهش كبر و خودبزرگ بينى ، و درك منع و نهى آن از طرف شارع مقدس اسلام ، (براى هر فرد عاقل و خردمند)، كافى و بسنده است

5 - آمادگى قبلى معلم و شاگرد براى درس

معلم و شاگرد (پيش از آنكه دست اندر كار تدريس و يادگيرى گردند، يعنى ) پيش از آنكه معلم ، درس خود را آغاز كند، و قبل از آنكه شاگرد، سؤ الى را مطرح سازد، در مورد درس و سؤ ال خود، دقت و تاءمل نمايند، و آن را به صورت منقح و پاكيزه اى آماده سازند تا از شتابزدگى و لغزش و تصورات واهى و واژگونى درك و فهم ، مصون باشند. و بدين طريق (عادت به دقت در مورد مطلب و يا سؤ ال ) به صورت نيروى شايسته اى براى آنها درمى آيد (تا همواره در مورد تدريس و ياسؤ ال خويش ، با انديشمندى و سنجش فكرى ، خوى گيرند). و گرنه اگر به شتابزدگى در پرسش و پاسخ عادت كنند، اشتباهات و لغزشهاى آنها رو به فزونى گذاشته ، و عيب و نقص آنان گسترش يافته ، و اشتباه آنها آشكار و برملا مى شود؛ و نتيجة در محيط خود، به عنوان افرادى لغزنده و اشتباه كار و شتاب زده معروف مى گردند. به ويژه اگر همنشينانى بدسيرت در محيط آنها به سربرند، همنشينانى كه معلم و شاگرد بيمناكند كه مبادا رفتار نسنجيده آنها را دستاويز و بهانه اى براى انتقاد و عيبجوئى قرار دهند، و حالات نابسامان آنها را نزد حسودان و رقيبان ، به عنوان سمت و نمودار شخصيت آنها معرفى نمايند.

6- رعايت نظافت و پاكيزگى ، و لزوم آراستن ظاهر

معلم و شاگرد - آنگاه كه مى خواهند در جلسه درس حضور يابند - لازم است هميشه با وضوء، و پاكيزه از هرگونه كثافت و آلودگى و پليدى باشند. بدن و جامه خويش را نظيف و خوشبو سازند، و به منظور تجليل از مقام علم و دانش ، و رفاه حال حاضران و همنشينان و فرشتگانى (كه پروانه وار، گرداگرد اين محفل مقدس در گردشند) بهترين جامه خود را در بر كنند. و به خصوص اگر جلسه درس در مسجد برگزار شود (رعايت اين نكات شايسته تر است ).

به طور فشرده : تمام نكاتى كه در مورد نظافت و پاكيزگى بدن و لباس در شريعت مقدس اسلام درباره همه مردم گوشزد شده است ، رعايت آنها براى معلم و شاگرد شايسته تر و ضرورى تر مى باشد.

نوع دوم : آداب و وظائف ويژه معلم

بخش اول : آداب و وظائف ويژه معلم نسبت به خود

(مطالب مربوط به آن ، - پس از ذكر مقدمه - در طى هشت امر مورد بحث قرار ميگيرد):

مقدمه :

تعليم ، اساس و بنيادى است كه قوام و پايدارى دين و آئين ، بر روى آن استوار شده است جامعه بشرى از طريق تعليم مى تواند از كسادى و افول خورشيد علم و نابودى كالا و سرمايه هاى علمى پيشگيرى كند. بنابراين تعليم ، يعنى انتقال اندوخته هاى علمى به ديگران ، از مهمترين عبادات و مؤ كدترين واجبات كفائى است (كه هر فرد از جامعه انسانى - كه حامل علم و كالاى معارف و معلومات است - بايد در انتقال آن به ديگران ، احساس وظيفه و مسئوليت نمايد، و تا وقتى كه اين انتقال به وسيله ديگران صورت نگيرد همه علماء و دانشمندان بايد موضوع تعليم را به عنوان يك امر واجب و تكليف الزامى تلقى نموده و در صدد اداء اين وظيفه خطير برآيند).

خداوند متعال فرموده است :

(( (و اذا اخذ الله ميثاق الذين اوتوا الكتاب لتبيننه للناس و لاتكتمونه ) )) (229)

و آنگاه خداوند از مردمى - كه نبشتار آسمانى به آنها داده شد يعنى مردمى كه اهل علم و دانش دينى هستند - پيمان گرفت و به آنها فرمود: بايد محتواى آنرا براى مردم تشريح كرده و از بيان و بازگو كردن آن كتمان نورزيد (يعنى آن را به ديگران تعليم دهيد).

و نيز فرمود:

(( (ان الذين يكتمون ما انزلنا من البينات و الهدى من بعد ما بيناه للناس فى الكتاب اولئك يلعنهم الله و يلعنهم اللاعنون ) )) (230)

آنانكه رهنمودهاى واضح و آشكار و عوامل رشد و هدايت را - كه ما آنها را فرو فرستاديم - پس از آنكه ما همين رهنمودهاى آشكار و راه هدايت را در نبشتار آسمانى گزارش كرديم ، اگر در بازگو كردن آنها به مردم كتمان ورزند، خداى متعال آنانرا از رحمت خويش طرد نموده ، و همه لعنت كنندگان نيز براى آنها طرد از رحمت خدا را درخواست مى نمايند.

يكى از اخبار مشهور، سخن پيامبر اكرمصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم است كه فرمود: (شاهدان و حاضران ، حقايق را به غائبان و مردمان ديگر ابلاغ كنند)(231) . اخبار مشابه در اين مورد، بسيار فراوان است كه فقط پاره اى از آنها بازگو شده است

علاوه بر آداب و وظائفى كه (درباره وظائف مشترك ميان معلم و شاگرد) بازگو نموديم ، خود معلم نيز داراى آداب و وظائف ويژه به خود مى باشند كه به سه بخش تقسيم مى شود:

1- آداب او با خويشتن

2- آداب او با دانشجويان

3- آداب او در مجلس درس

اما آداب او نسبت به خويشتن ، عبارت از وظائفى است (كه بايد در رعايت آنها كوشا باشد. شهيد ثانى اين وظائف را - چنانكه گفتيم - ضمن هشت امر توضيح داده است ):

1- احراز صلاحيت و شايستگى در امر تعليم

كسى كه مى خواهد عهده دار منصب تعليم گردد بايد قبلا مراتب صلاحيت و شايستگى خويش را براى تصدى چنين مقامى در خود فراهم آورد. و بايد اين شايستگى ، در تمام مظاهر وجود او پديدار باشد، يعنى سيما و چهره و طرز سخن گفتن و گفتارش ، نمايانگر اهليت و شايستگى او براى احراز مقام تعليم بوده ، و اساتيد صالح وى نيز صلاحيت او را تاءييد و گواهى كنند.

در حديثى مشهور، چنين آمده است : كه رسول اكرمصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم فرمود: (اگر كسى با تكلف ، نسبت به چيزى اظهار بى نيازى كند كه به او داده نشده است و به دارائى تظاهر نمايد، و خويشتن را بيش از اندازه بيارايد و باليدن آغاز كند، بمانند كسى است كه دو جامه دروغين و فريبا را در بر مى نمايند، جامه اى كه لازم نبوده و متناسب با او نمى باشد)(232) .

يكى از فضلاء(233) گفته است : اگر كسى در غير موقع و زمان مناسب ، صدرنشينى و رياست را در پيش گيرد، خود موجب خفت و سبكى و فرومايگى خويش ‍ مى گردد).

دانشمند برجسته ديگرى(234) گفته است : اگر كسى رياست را نه به هنگام خود، جويا شود، همواره در بازپس عمر خويش در ذلت و خوارى بسر خواهد برد.

شاعرى در اين باره مى گويد:

(( لاتطمحن الى المراتب قبل ان

تتكامل الادوات و الاسباب

ان الثمار تمر قبل بلوغها

طعما و هن اذا بلغن عذاب ))

پيش از آنكه عوامل و اسباب شايستگى تو كامل گردد به مقامات و مناصب چشم اندوز (و خويشتن را در تيررس آنها قرار مده )؛ زيرا ميوه ها قبل از آنكه برسد از لحاظ طعم و مزه براى ذائقه مردم تلخ و گس و ناگوار مى باشد. ولى همين ميوه هاى كال اگر برسد و بپزد گوارا و لذت بخش خواهد بود.