آداب تعليم و تعلم در اسلام

آداب تعليم و تعلم در اسلام 0%

آداب تعليم و تعلم در اسلام نویسنده:
گروه: اخلاق اسلامی

آداب تعليم و تعلم در اسلام

این کتاب در موسسه الحسنین علیهما السلام تصحیح و مقابله شده است.

نویسنده: دكتر سيد محمد باقر حجتى
گروه: مشاهدات: 44604
دانلود: 8502

توضیحات:

آداب تعليم و تعلم در اسلام
جستجو درون كتاب
  • شروع
  • قبلی
  • 387 /
  • بعدی
  • پایان
  •  
  • دانلود HTML
  • دانلود Word
  • دانلود PDF
  • مشاهدات: 44604 / دانلود: 8502
اندازه اندازه اندازه
آداب تعليم و تعلم در اسلام

آداب تعليم و تعلم در اسلام

نویسنده:
فارسی

این کتاب در موسسه الحسنین علیهما السلام تصحیح و مقابله شده است.

8 - شهامت معلم در اظهار حق ، و جلوگيرى از تخلف

بايد معلم ، به مقدار وسع و توانائى خويش ، حق را - بدون مجامله و سازشكارى نسبت به احدى از خلق الله - اظهار كند. اگر مشاهده كرد كسى از حق ، روى گردان شده و يا در كيفيت طاعت او از خداوند متعال ، كوتاهى و نارسائى وجود دارد، بايد در مرحله اول از طريق لطف و محبت و با عامل مهر و نرمش ، او را نصيحت كند، (و در صورتيكه عامل لطف و نرمش و مدارا، كارگر نيفتاد) از حربه اى عارى از لطف و با تلخكارى و خشونت ، او را در رهنمون گشتن به حق ، يارى دهد. و اگر اين وسيله نيز مؤ ثر نيفتاد، بايد از او دورى كند. و اگر با فاصله گرفتن از او و يارى گرفتن از عوامل مذكور فوق ، هيچ اثرى مشاهده نكرد بايد كاملا او را نهى كرده و از رفتار نابحق او جلوگيرى نمايد تا او را به حق بازگرداند، و در اين كار، از مراحل و مدارج مختلف (امر به معروف و نهى از منكر) - به منظور وادار ساختن او در التزام و پاى بند شدن به حق - بهره گيرد.

استفاده از عوامل بازدارنده و بهره گيرى از قانون (امر به معروف و نهى از منكر) در ارشاد مردم به حق و حقيقت ، با شرائطى متنوع و سنگين تر، ويژه علماء و دانشمندان است اگرچه همه طبقات مردم در اصل وجوب (امر به معروف و نهى از منكر) و اجراى آن ، داراى وظيفه مشتركى هستند؛ (ولى وظيفه علماء و دانشمندان دينى در اين اصل مهم و بنيادى اسلام ، زيادتر و سنگين تر است و بايد آنان نسبت به ساير طبقات مردم در انجام اين وظيفه خطير، احساس ‍ مسئوليت فزونترى نمايند).

زيرا علماء به منزله رؤ سا و سرپرستانى هستند كه اداء وظيفه امر به معروف و نهى از منكر، به آنها محول گشته است علاوه بر اين ، سخن و راهنمائيهاى علماء و دانشمندان ، مؤ ثرتر و دلنشين تر از گفتار و ارشادهاى ساير طبقات مى باشد. لذا آنان ، تكليف بيشتر و سنگين ترى را در اين اصل به عهده دارند.

به همين جهت پيامبر گرامى اسلامصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم فرمود: (آنگاه كه بدعتها و مرامهاى بى سابقه و باطل ، در ميان امت و پيروان من پديد آيد، و افكار نوخاسته سخيف و تباه آميز - به نام دين - در ميان آنها رايج گردد، لازم است عالم و دانشمند، علم و آگاهى خود را ابراز و اعلام كند (تا مردم از اين بدعتها و افكار نوخاسته سخيف ، روى گردان شوند). اگر عالم و دانشمند دينى ، آگاهيها و اطلاعات علمى خود را در طرد و زدودن اين بدعتها اظهار نكند، ملعون و مطرود از رحمت خداوند متعال مى باشد)(254)

منشاء اكثر غفلت ها و بى خبريها و چيره شدن جهالت و نادانى بر جامعه ، و كوتاهى و نارسى هاى مردم در شناخت فرائض و تكاليف دينى ، و قصور آنها در قيام به وظائف شرعى و اداء آئين و راه و رسم دين مقدس اسلام ، و نقائصى كه در اقامه نمازهاى واجب - از لحاظ آنكه واجد شرائط صحت نيست - و و... ديده مى شود؛ بازده كوتاهى علماء و سهل انگارى دانشمندان دينى است كه نخواستند با وجه صحيحى ، حق و حقيقت را اظهار كنند، و خويشتن را در راه اصلاح خلق و توده مردم به رنج و زحمت وادارند، و با آميزه حكمت و استوار انديشى و ژرف نگرى و با عوامل اندرزها و نصيحتهاى زيبا و دلنشين ، جامعه را در مسير راه خدا، بازآورند.

حتى رفتار و كردار گروهى از دانشمندان نابسامانى دينى ، به مسئله تقصير و مضايقه آنها در اداء وظيفه امر به معروف و نهى از منكر، محدود نيست ؛ بلكه با مردم در ارتكاب باطل هميارى كرده و به آنان در رفتار نادرست مدد مى رسانند، و با اظهار انس و همبستگى و همدمى با آنها، روى اعمال باطل و نادرست آنان ، صحه مى گذارند.

اين رفتار سازش مآبانه برخى از دانشمندان ، موجب گشت كه افراد جاهل و نادان به نادانى و جهل و تمايلات هوس آلود، بيش از پيش گرايش يافته و افراد تبهكار، فزونتر از هر زمان در فساد و تبه كارى غوطه ور گردند، و مآلا وزنه علم و دانش و عالم و دانشمند كاستى يافته و شكوه و عظمت آن از ميان برود.

يكى از دانشمندان ، گفتارى بس نغز و زيبا دارد و مى گويد: هيچ فرد خانه نشين و انزواطلب را - در هر كجا كه باشد - نمى توان مبرى و پاكيزه از منكر و رفتار نكوهيده به حساب آورد؛ چون او حداقل - به علت انزواء و گوشه گيرى - قهرا از ارشاد و تعليم موازين دين به مردم و راهنمائى و واداشتن افراد به معروف و كارهاى پسنديده ، تقاعد و دريغ ورزيده (و از زير بار چنين وظيفه اى ، شانه خالى كرده است ). به ويژه علماء و دانشمندان (كه با تقاعد و خانه نشينى و عدم تحرك اجتماعى ، گرفتار چنين تقصيراتى هستند و از اين رهگذر، مرتكب (منكر) مى باشند؛ زيرا اكثر مردم و به خصوص مردم روستاها و جامعه هاى بيابان نشين و صحراگرد نسبت به قوانين دين در رابطه با واجبات عينى از قبيل نماز و شرائط صحت آن ، فاقد اطلاع و آگاهى هاى لازم مى باشند.

بنابراين ، به عنوان (واجب كفائى ) لازم است يك فرد، در هر شهر و روستا بماند تا دين و آئين و ديندارى را به مردم تعليم دهد، و در ارشاد آنها فداكارى كند. او بايد در اداء وظيفه تعليم و ارشاد مردم از عامل مهر و محبت استفاده كند، و رونق و مدارا را وسيله و ابزارى براى وصول و دست يافتن به اين هدف قرار دهد. و روي هم رفته از هر عاملى - كه به ايجاد حس پذيرش دينى در مردم كمك مى كند - استمداد نمايد.

مهمترين عامل براى ايجاد حس پذيرش دينى در مردم ، اين است كه راهنمايان دينى از مردم و اموال آن ها، طمع خويش را ببرند. (اگر عالم و دانشمندى بخواهد كه مردم ، گوش شنوائى از او داشته باشند نبايد به مطامع دنيوى و اموال آنها چشم بدوزد)؛ زيرا اگر مردم بفهمند كه راهبر دينى آنها به آنان و اموالشان چشم طمع دوخته است نسبت به او و علم و دانش وى دلزده و بى اعتناء مى گردند؛ و در نتيجه شئون زندگانى آنها از هم گسيخته گشته و نظام حيات دينى آنان رو به اضمحلال مى گذارد.

اگر هدف و مقصد يك عالم و دانشمند دينى از وجهه الهى برخوردار باشد، و اطاعت و امتثال از فرمان الهى را هدف مساعى و كوششهاى خود قرار دهد، ارشادات و راهنمائى هاى او در قلوب تمام طبقات مردم - اعم از عالم و دانشمند و افراد عامى و توده مردم - راسخ و جايگزين گشته ، و آنان در برابر دستورات چنين دانشمندى ، سر تسليم و انقياد فرود مى آورند و سرانجام ، مردم با روشى استوار و خلل ناپذير در مسير صراط مستقيم قرار مى گيرند.

تمام اين وظائف در صورتى لازم الاجراء است كه هيچگونه خطر جانى ، او را تهديد نكند و از رهگذر آن ، ضرر و زيانى بر هيچ يك از مسلمين وارد نگردد. و در غير اينصورت اين عالم و دانشمند از چنين وظيفه اى ، معذور خواهد بود. و هيچكس جز خداوند متعال ، براى پوزش خواهى و پذيرفتن عذر، سزاوارتر نمى باشد.

عبدالله بن سليمان گفته است : يكى از مردم بصره بنام (عثمان اعمى ) حضور امامباقرعليه‌السلام نشسته بود. به امام عرض كرد كه حسن بصرى(255) معتقد است: كسانى كه علم و آگاهى خويش را كتمان مى كنند و از اظهار آن دريغ مى ورزند، بوى تعفن شكم و اندرون آنان ، اهل دوزخ را آزار ميدهد. امام باقرعليه‌السلام پس از شنيدناين سخن فرمود: (بنابراين آن كسى كه از ميان خاندان فرعون به موسىعليها‌السلام و خداى او ايمان آورده بود، يعنى (مؤ منان فرعون )، گرفتار چنين سرنوشت كشنده و دردآورى شده است ! چون او همواره (تاآنگاه كه در دستگاه طاغوتى فرعون بسر مى برد، علم و آگاهى خود را به خاطر حفظجان و پيشبرد هدف الهى خويش ، كتمان مى كرد، و از اظهار آن ، خوددارى مى نمود و خدانيز او را به كتمان ايمان ستود؛ ولى بايد گفت : علم از زمانى كه خداوندمتعال نوح پيامبرعليه‌السلام را مبعوث فرمود همواره مكتوم مانده بود.

بنابراين حسن بصرى بايد به هر راهى كه مى خواهد برود، و به چپ و راست و شرق و غرب روى آورد، برود و به هر درى بزند، سوگند به خداوند، او بايد بداند كه علم و آگاهى درست جز در ميان ما يعنى خاندان رسول اكرمصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم به دست نمى آيد(256) (آرى او بايد براى يافتن آگاهى صحيح و دانش واقعى به ما مراجعه كند).

بخش دوم : آداب و وظائف ويژه معلم با شاگردان و دانشجويان

امور مختلف و متنوعى ، آداب و وظائف ويژه معلم را نسبت به شاگردان و دانشجويان تشكيل مى دهد كه محور همه آنها تنظيم صحيح رابطه استاد و معلم با شاگرد و دانشجو مى باشد. (مسائل مربوط به اين آداب ، ضمن بيست امر، مورد تحقيق و بررسى قرار مى گيرد):

1- ايجاد خلوص نيت در شاگردان - يا - اعلام امكان وصول به مقام والاى علمى در سايه ايمان

(نخستين وظيفه اى كه بايد معلم در رابطه با شاگردان ، مورد توجه و اهتمام خويش قرار دهد اين است كه ) شاگردان را تدريجا و گام به گام به آداب و آئين هاى پسنديده و شيوه هاى ستوده و تمرين روحى نسبت به آداب دينى و حقايق و اسرار دقيق آئين مقدس اسلام ، آشنا و وادار نموده ، و انس و عادت به صيانت نفس را در تمام شئون آشكار و نهان زندگى آنها بارور سازد، به ويژه اگر احساس كرد كه شاگردان وى از رشد عقلى متناسبى برخوردار هستند بايد سعى كند كه چنين عادات مهم و پرارزش را در آن ها به ثمر رساند.

نخستين گام در پيمودن مراحل مذكور اين است كه دانشجويان را تشويق و تحريص كند تا رفتار و مساعى تحصيلى خود را از هر گونه شوائب (فرومايه ) پاك و پاكيزه نمايند و كوششهاى خويش را در جهت الهى و انسانى و به منظور كسب رضاى پروردگار، محدود سازند، و خداى را در تمام لحظات زندگانى ، مراقب و ناظر اعمال خويش بدانند. و اين خصيصه خدايابى و خداجوئى را تا هنگام مرگ استمرار داده ، و عملا از چنين حالت والاى روحى تا به هنگام رخت بربستن از اين دنيا، برخوردار باشند (و سعى كنند تا مطامع دنيوى به اين گنجينه گرانبها، دستبردى نزند).

بايد معلم به دانشجو بفهماند كه فقط در سايه چنين حالت روحى ، ابواب معارف و دانشها فراسوى او گشاده مى شود. و سينه اش از تنگناى آلام و مشكلات رهائى يافته و از شرح صدر برخوردار مى گردد. و از قلب و درونش ، آبشخورها و سرچشمه هاى لطائف و حكمتها، به جريان و فيضان مى افتد، و بركات و فزايندگى مطلوبى در حالات مختلف زندگى و معلومات و معارف او پديد مى آيد. و سرانجام به صواب انديشى و درستى گفتار و كردار و حكم و داورى صحيح و استوار، موفق مى گردد.

بايد معلم در تفهيم حقائق مذكور، آثار و احاديثى را كه در زمينه هاى اين حقائق به ما رسيده است ، براى شاگرد بازگو كرده ، و ضرب المثلهاى لازم را كه نمايانگر حقائق مذكور است ، براى او ياد كند. و با ناچيز جلوه دادن دنيا، حالت زهد و پارسائى و بى اعتنائى به ماديات را در او به وجود آورد. و حس تعلق و دلبستگى و گرايش و غرور به دنيا و فريبندگى به زخارف و زرق و برق دنيا را از دل و دماغ او بزدايد. و به او يادآور گردد كه دنيا و لذتهاى مادى آن ، ناپايدار و گذرا و فانى است ، و حيات معنوى و سعادت و نيكبختى اخروى است كه پايدار و خلل ناپذير مى باشد. و نيز به وى تفهيم كند كه ايجاد آمادگى براى سراى جاويد و فناناپذير، و اعراض از دنياى شتابنده و ناپايدار، شيوه و راه و رسم مردم محتاط و دورانديش ، و روش و سيره بندگان شايسته خداوند مى باشد.

بايد معلم ، اين حقيقت را براى دانشجو بازگو كند كه دنيا به مثابه ظرف و گذرگاه و منزلگه و كشتزارى است كه بايد انسان در اين معبر و رهگذر، در تحصيل كمالات بكوشد. آرى دنيا مجال و فرصتى است براى علم و عمل ، و كشتزارى است كه بايد در آن دانه افشانى كرد تا به محصول و ثمره آن - در سايه افكار و اعمال نيك در روز قيامت و سرائى كه در پيش است - دست يافت

(شهيد ثانى مهمترين و نخستين وظيفه ويژه معلم نسبت به شاگردان را عبارت از ايجاد اخلاص و حسن نيت در نهادشان مى داند. مراقبت و توجه به خدا و سرانجام ، ايمان و اتكال به پروردگار را عاليترين زمينه مساعدى معرفى مى كند كه شاگردان مى توانند در سايه آن به مقامات والاى علمى و كشفهاى مهمى در اسرار و حقايق پيچيده عالم دست يابند. و به اسرار نهانى و رموز دقيق دين و آئين مقدس اسلام آگاه گردند.

قفطى مى نويسد: ابن سينا مى گفت : هرگاه در يك مساءله علمى ، دچار حيرت و سرگشتگى مى شدم ، و حد وسط و رمز كشف مجهول را نمى يافتم به جامع شهر يعنى به مسجد مى رفتم و نماز دوگانه در برابر خداى يگانه مى گزاردم ، و در نتيجه از بركات ايمان و توجه به خداوند، درهاى بسته بر روى من گشوده مى شد و مشكلات و ناهمواريهاى علمى براى من ، آسان و هموار مى گشت )(257)

2- تشويق - يا - ايجاد شوق و دلبستگى به علم و دانش در شاگردان

معلم با شاگردان خود را به علم و دانش تشويق نمايد و فضائل و ارزشها و مزاياى علم و علماء را به آنان تذكر دهد، و يادآور گردد كه علماء و دانشمندان ، وارثان انبياء و پيمبرانند و بر كرسى ها و پايگاههائى بلند و فرازنده و درخشانى از نور، جاى دارند، كرسى ها و پايگاههائى كه مورد رشك انبياء و شهداء و جانبازان راه خدا بوده و اين وجودات مقدس در اين رابطه به حال آنها غبطه مى خورند.

بايد معلم ، اينگونه سخنان شوق آفرين را - كه در طى آيات و اخبار و آثار و اشعار و امثال به چشم مى خورد، و بازگوكننده فضائل و منازل و مقامات والاى علم و علماء است - به گوش هوش آنها برساند.

رهنمودهائى كه در سخن بزرگان ديده مى شود و نمودارهاى شوق انگيزى كه در طى اشعار شعراء - درباره فضيلت علم - جلب نظر مى كند، عامل و انگيزه نيرومندى است كه مى تواند نفوس و قلوب انسانى را به خود معطوف داشته (و تحرك و جنبش چشمگيرى براى گرايش به علم و دانش ، در دلها به وجود آورد).

(معلم بايد از هر عواملى كه او را در تشويق شاگردان به علم و دانش ، مدد مى كند، استفاده نمايد) و در ضمن ؛ آنها را تدريجا ترغيب نمايد تا نسبت به مسائل دنيوى به قدر امكانات و به اندازه كفايت و ضرورت ، قناعت و بسنده كنند تا از اين طريق بتواند آنها را از انگيزه دنياگرائى - كه موجب دل مشغولى و پريشانى خاطر و پراكندگى اهتمام علمى آنها مى گردد - دور نگاه دارد.

3- لزوم مواسات و دلسوزى معلم نسبت به شاگردان

بايد معلم درباره شاگردان ، خواهان امورى باشد كه خود نسبت به آن امور در مورد خويشتن احساس علاقه و دلبستگى مى نمايد، و هرگونه شر و بدى را كه براى خويش نمى پسندد براى شاگردان نيز نپسندد؛ زيرا اينگونه مواسات و برابرانديشى نسبت به شاگردان ، حاكى از كمال ايمان معلم و حسن رفتار و برادرى ، و نمايانگر روح تعاون و همبستگى و دلسوزى معلم نسبت به شاگردان مى باشد.

در احاديث صحيح و معتبر، چنين آمده است : (هيچيك از شما نمى تواند عنوان (مومن ) را (به مفهوم واقعى آن ) احراز كند مگر آنگاه كه نسبت به برادر ايمانى خود همان چيزى را بخواهد كه درباره خود نيز، نسبت به آن احساس علاقه و محبت كند)(258) .

بايد گفت كه بى ترديد، شاگرد، والاترين و بهترين برادر، و بلكه ارجمندترين فرزند معلم است و ما در بحثهاى آينده (با بيانى گسترده تر) اين موضوع را بررسى خواهيم كرد (كه شاگرد، نسبت به معلم به عنوان برادر عزيز و فرزند گرامى او محسوب مى گردد)؛ زيرا علم و دانش ، اساس و عامل ب ه هم رسيدن يك نوع قرب و خويشاوندى روحى و معنوى است كه معلم و شاگرد را با هم مربوط مى سازد؛ و چنين پيوندى از هرگونه پيوند و خويشاوندى جسمانى و خونى ، والاتر و شكوهمندتر مى باشد.

از ابن عباس روايت شده است كه مى گفت : گرامى ترين فرد در پيشگاه من ، همنشين من است ، همنشينى كه از كنار مردم ، پا فراتر نهاده تا آنگاه كه راه خويش را به سوى من گشوده و در كنار من بنشيند. اگر در توان من مى بود كه مگسى بر روى بدن او ننشيند تا او را آزار ندهد، نيروى خود را در صيانت او از گزندى چنين ناچيز، به كار مى بردم

در حديث ديگرى آمده است كه ابن عباس گفت : آنگاه كه مگسى بر اندام شاگردان من مى نشيند، من رنج آن را احساس مى كنم ، (و حتى در اين ناچيزترين آزار، با او همدرد مى گردم )(259)

محمد بن مسلم مى گويد: يكى از ساكنان (جبل ) بر امام باقرعليه‌السلام وارد شد و به هنگام توديع و خداحافظى به عرض رساند: مرا موعظه و نصيحتى كن حضرت فرمود:

(تقوى و پرهيزكارى را پيشه خود ساز. به برادر ايمانى خود نيكى كن و براى او خواهان همان خوبيهائى باش كه خود، خواهان آن هستى و از هر امر نامطلوبى كه از آن احساس تنفر و دلزدگى مى كنى ، از همان امر درباره برادر ايمانى خود نيز متنفر باش اگر درخواستى را با تو در ميان گذاشت از وى دريغ مدار و خواسته او را برآورده ساز و به او اعطاء كن و اگر او از اعطاء و بخشش ، نسبت به تو خوددارى كرد، تو بخشش و عطاى خود را به او عرضه كن (و يا اگر از درخواست و سؤ ال ، خوددارى كرد، خواسته او را بدو عرضه نما). نبايد نسبت به هيچ نوع خير و احسانى نسبت به او سير و ملول گردى ، چنانكه نبايد او نسبت به تو ملول گردد. بازو و ياور او باش كه او بازو و ياور تو باشد. اگر او از تو بدش آيد از او جدا مشو، تا از او درخواست كرم و گذشت نمائى (و در نتيجه ، كينه را از دل او بزدائى ). و آنگاه كه در حضور تو نباشد در غياب او، نگاهبان حيثيت و منافع وى باش و اگر در حضورت باشد او را زير سايه حمايت خويش قرار داده و سعى كن با يارى و تقويت و ملاقات و احترام و لطف خويش ، او را مشمول محبت هاى خود سازى ؛ زيرا او از آن تو است و تو از آن او هستى )(260)

اين حديث و هر حديث ديگرى كه - بازگوكننده حقوق متقابل و متبادل تمام برادران و خواهران مسلمان نسبت به يكديگر است - رعايت محتواى آنها در مورد معلم و شاگردى (كه استوارترين و شريفترين پيوندها آنان را با هم مربوط مى سازد) لازمتر و ضرورى تر مى باشد.

4- استفاده از روشهاى مختلف تنبيه براى منع از تخلف شاگردان

عامل لطف و محبت ، مؤ ثرترين عوامل تعليم و تربيت است

بر معلم ، لازم و ضرورى است (اهتمام خويش را در جهت تربيت اخلاقى شاگردان به كار گيرد و) آنان را از اخلاق بد و خويهاى ناستوده وارتكاب اعمالى كه شرعا حرام و يا مكروه است حفظ كند، و از هرگونه رفتارى كه حالات و شخصيت آنها را تباه مى سازد و يا موجب ترك اشتغالات علمى و يا اسائه ادب آنان مى گردد جلوگيرى كند. معلم بايد از پرحرفى و سخنان بيهوده و بى فايده شاگردانش ممانعت به عمل آورد، و از معاشرت آنان با اشخاص نامناسب و اينگونه كارهاى نابجا و اعمال نارا و زيان بخش جلوگيرى نمايد.

براى پيشگيرى از سوء رفتار شاگردان و جلوگيرى از ارتكاب خلاف آنان ، لازم است معلم حتى الامكان با ايماء و اشاره و تعريض و كنايه ، راه گشاى تربيت اخلاقى شاگردان بوده و از تخلف آنها جلوگيرى كند. و در صورتى كه ضرورت ايجاب نكند و نيازى در كار نباشد بايد از آشكارگوئى و تصريح به تخلف شاگرد، خوددارى نمايد و همواره از عامل لطف و محبت و مهر و مودت - براى ارشاد شاگردان - استفاده كند، و آن را به خاطر تخلف و سوءرفتار، توبيخ نكرده و تا مى تواند از اين روش استفاده ننمايد؛ چون اولا تصريح و آشكارگوئى ، پرده هيبت و ابهت استاد را از هم دريده و موجب شدت و فزونى جراءت و جسارت شاگردان در ارتكاب خلاف و سوءرفتار و تخلفهاى اخلاقى مى گردد. و ثانيا باعث ميشود كه آنان - بيش از پيش - با حرص و ولع زيادترى در تخلفهاى اخلاقى اصرار ورزند.

در اخبار و احاديث به ما گوشزد شده است كه اگر مردم را صريحا از كاوش و از هم پاشيدن پشگل چهارپايان بازدارند، اصرار آنان در كاوش و از هم پاشيدن آن ، فزاينده تر مى گردد، (و براى توجيه اصرار خود) مى گويند: بى جهت ما را از دست يازيدن به چنين كارى نهى نكرده اند، لابد سر و حكمتى در اين تاپاله و پشگل حيوان وجود دارد كه بايد از آن سردرآورد! و از درون آن باخبر گشت !!.

يكى از شعراء مى گويد:

(( النفس تهوى من يجور و يعتدى

و النفس مائلة الى الممنوع

دل آدمى طبعا به سوى جائر و ستمكار متجاوز - به خاطر زرق و برق قدرت و جاذبه كاذب جاه و مقامش - گرايش دارد. و اصولا نفس انسانى در جهت هر امرى كه از آن منع شده است داراى رغبت و تمايل فزونترى بوده و بدان انحراف مى يابد. هر چيزى كه انسان بدان مايل و راغب است آن چيز داراى حسن و بهاء و مقبوليتى مى باشد كه آدمى را به خود جذب مى كند؛ ولى نفس انسان ممكن است از تيررس چنان حسن و بهائى به دور مانده و از آن سيراب گشته و در امان باشد. لكن از يك امر ممنوع و كار نامشروع اشباع نمى گردد، و حسن و بهاء كاذب آن همواره به انسان با جاذبه خود آسيب مى رساند و هميشه رونق و جاذبه خود را به رخ انسان كشانده تا هرگز از آن اشباع نگردد.

راستى بايد درباره كيفيت ارشاد، و مراتب مهر و محبت پيامبر عزيز و گرامى اسلامصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم نسبت به آن مرد اعرابى و صحرانشين و بيابانگرد، انديشيد - كه مسجد را با بول و پيشاب خود آلوده كرد - (و پيامبر مهربان به جاى توبيخ و درشتخوئى ، از در لطف و دلسوزى وارد شد، و از راه محبت ، اين مرد صحراگرد را متوجه زشتى و نادرستى رفتارش نمود). آرى بايد ديد كه رسول اكرمصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم با معاوية بن حكم - آنگاه كه در اثناء نماز، سخن گفت - چه نوع رفتارى را پيش گرفت : (آن حضرت در ارشاد او از لطف و محبت ، استفاده كرد و از اين رهگذر، او را به نقص و اشكال كارش آشنا ساخت )(261)

بارى ، اگر شاگرد با تعريض و كنايه و ايماء و اشاره - در سايه هوش و ذكاء خود - به لغزش و تخلف خويش پى برد و از آن دست برداشت بايد گفت در اين صورت معلم به هدف تربيتى و غرض مطلوب خود دست يافته است و گرنه بايد با صراحت و بى پرده - البته در سر و نهان و در غياب ديگران - او را از ارتكاب خلاف نهى كند. و اگر نهى او در غياب ديگران نيز مؤ ثر نيفتاد و شاگرد دست از تخلف برنداشت ، بايد علنا و آشكارا و در حضور ديگران ، او را از خلافكارى منع كند. اگر موقعيت و اوضاع و شرائط، مقتضى شدت لحن و خشونت در گفتار باشد، نبايد معلم از آن دريغ ورزد؛ (بلكه بايد در گفتار خود اعمال خشونت كند) تا بدينوسيله اين شاگرد متخلف و همه حاضران جلسه درس ، در صدد تخلف برنيايند، و هر شنونده اى كه در مجلس درس حضور دارد به وظائف اخلاقى خود آشنا شده و ادب آموزد.

اگر هيچ يك از روشهاى تربيتى مذكور در جلوگيرى از تخلف شاگرد اثر نگذاشت و علي رغم به كارگرفتن تمام وسائط و عوامل تربيتى ، چنين شاگرد، به تخلفهاى خود ادامه داد و از آن دست برنداشت ، طرد اينگونه شاگرد و اعراض از او بجا و سزاوار مى باشد، و هيچگونه اشكالى براى اين طرد و اعراض ‍ وجود ندارد. معلم بايد چنين شاگردى را مدتى از نزد خود براند تا او از تخلف خويش ، توبه و بازگشت نمايد. به ويژه اگر معلم ، بيم آن را داشته باشد كه سوءرفتار و تخلفهاى شاگرد مذكور احيانا در شاگردان ديگر اثر گذاشته و آنان را نيز مانند خود گمراه مى سازد، و همگنان و همدرسان او هم با وى در ارتكاب خلاف ، همسازى مى كنند. (با توجه به چنين آثار زيانبارى ، بايد معلم ، اينگونه شاگردان را براى مدتى از محيط تعليم و تربيت طرد كند تا سوءرفتار آنها به ديگران سرايت ننمايد و ضمنا از تخلف خود نيز دست بردارد).

همچنين لازم است معلم ، رفتار و روابط شاگردان را نسبت به يكديگر؛ زير نظر گرفته و مراقب اظهار سلام كردن آنها به همديگر، و طرز برخورد آنها در گفتگو، و محبت متقابل آنها، و خوديارى و تعاون آنان با يكديگر باشد كه چگونه در احسان و تقوى و پرهيزكارى به هم مدد مى رسانند. بايد معلم در اين امور آنان را راهنمائى كند. و روي هم رفته هر كارى را كه در صدد انجام آن هستند دقيقا زير نظر گرفته و تمام رفتار آنها را بپايد.

بطور خلاصه ، همانطور كه معلم ، مصالح دينى شاگردان را - به منظور سامان يافتن روابط آنان با خدا - به آنها تعليم مى دهد، بايد مصالح دنيوى آنان را به آنها بياموزد تا كيفيت روابط و رفتار خود را با همنوعان خويش سامان بخشند تا مآلا فضيلت و نيكبختى آنان را در امر دين و دنيا تكميل كند.

5 - فروتنى و نرمش معلم نسبت به شاگردان

نبايد معلم نسبت به شاگردان خويش ، رفتارى تكبرآميز را در پيش گيرد و نسبت به آنها بزرگى ورزد؛ بلكه بايد فروتنى و نرمش را - در برخورد با شاگردانش ‍ - به كار برد. خداوند متعال به پيامبر خود مى فرمايد:

(( (و اخفض جناحك لمن اتبعك من المؤ منين ) )) (262)

پر و بال خويش را براى پيروان خود (كه با پايمردى خود در ايمان ، به تو اظهار علاقه مى كنند) فروهشته ساز (و نسبت به آنان ، متواضع و فروتن باش ).

رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم فرمود: (خداوند متعال به من وحى نمود (كه به شما اعلام كنم تا) تواضع و فروتنى را پيشه خود سازيد)(263)

و همو فرموده است : (هيچ صدقه و انفاق مالى به بينوايان ، از مال و ثروت انسان نمى كاهد. خداوند متعال - به خاطر عفو و گذشت از افراد - بر عزت و سرفرازى شخص مى افزايد، و هر فردى كه تواضع و فروتنى را پيشه خود سازد، در ظل مراحم پروردگار از مقام والا و شخصيتى ارجمند برخوردار مى گردد)(264)

اين پاداشها، نتيجه تواضع و فروتنى نسبت به تمام طبقات مردم است كه در خور وظيفه اخلاقى هر انسان مؤ من و مسلمان مى باشد. عليهذا بايد در نظر گرفت كه وظيفه معلم نسبت به شاگردان از اين ديدگاه ، چگونه است ، شاگردانى كه نسبت به معلم ، ملازمت و همبستگى جالبى برقرار باشد و نيز شاگردان در پى جوئى از دانشها و معارف سودمند بدو تكيه كنند و راءى و نظر او را ملاك و معيار ارزيابى علوم و دانشها و شئون مختلف زندگانى خود بدانند. مضاف بر اين ، بايد دانست ميان معلم و شاگردان ، حقوق متقابل ديگرى از قبيل : حق مصاحبت و همنشينى ، و احترام در رفت و آمد و ملاقات و برخوردها، شرافت محبت و دوستى راستين و عارى از هر نوع شائبه و امثال آنها وجود دارد (كه اين حقوق و معيارها مى تواند رابطه معلم و شاگردانش را به طرز جالب و دلنشينى سازمان بخشيده و آنها را با هم پيوند دهد).

در حديثى از پيامبر گرامى اسلامصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم آمده است كه فرمود: (معلم و آموزگار باشيد (و درس شما زمزمه محبت باشد). در تعليم خود، دشوار و سختگير نباشيد و مسئله تعليم را بر مردم ناهموار نسازيد؛ زيرا معلم و آموزگارى كه با آميزه محبت تعليم مى دهد، از انسان دشوار و سختگير، بهتر و باارزش تر است )(265)

و نيز فرمود: (نسبت به كسى كه به وى علم را مى آموزيد، و يا از او، علم را فرامى گيريد، نرم و ملايم باشيد)(266) .

در بحث هاى گذشته ، داستان عيسىعليه‌السلام و رفتارش با حواريون و اقدام آن حضرت در شستشوى پاى آنان ، و نيز اخبار ديگرى را - (كه نمايانگر روح ملاطفت و نرم خوئى و تواضع بزرگان نسبت به زيردستان است ) - بازگو كرديم

بنابراين لازم است معلم ، خلق و خوى خود را - فزونتر از آنچه بر ديگران ضرورى و لازم است ، نسبت به شاگردانش - به هنگام برخورد با آنها رفتار خويش ‍ را بر اساس حسن سلوك و لطف و محبت تنظيم نمايد. و با شاگردان خود - با شادابى و گشاده روئى ، و اظهار شادمانى ، و محبتى خوش آيند و صميمانه ، و ابراز دلسوزى و احسان به آنها از طريق بذل علم و جاه و مقام ، و گرامى داشت آنها - در حد وسع و امكانات - برخورد و ملاقات كند.

شايسته و بجا است كه تمام شاگردان و بخصوص ، شاگردان فاضل و برجسته را با (كنيه(267) و نام فاميلى )، و روي هم رفته با محبوبترين نامها و القاب ، مورد خطاب قرار دهد، و به گونه اى از آنان و نام آنها ياد كند كه موجب حفظ حرمت شخصيت و وقار و ارزش مقام و منزلت آنان بوده و از گزند تحقير و توهين ، مصون بمانند.

رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم براى رعايت احترام و بزرگداشت شخصيت ياران خويش ، از آنان با كنيه ، و نام و عنوان محبوب آنها ياد مى كرد؛ زيرا آن حضرت از اين طريق موفق مى شد كه شرح صدرى در آنها به وجود آورده و قوت قلب بيشترى به ياران و اصحاب خود بخشيده ، و عرصه و مجال درخواست و تقاضا و سؤ ال آنها را گسترده و آزاد ساخته ، و محبت آنان را بيش از پيش به خود جلب نمايد.

بديهى است كه رعايت احترام و بزرگداشت شخصيت ديگران - از طريق خطاب به نامهاى محبوب آنان - در مورد افرادى كه انسان به پيروزى و رستگارى آنها چشم اميد دوخته و ميخواهد صلاح و شايستگى شخصيت آنها را پديدار و شكوفا سازد، لازم تر و ضرورى تر است (لذا معلم در اين اصل نسبت به شاگردان ، وظيفه خطيرترى به عهده دارد).

آرى معلم بايد در رابطه خويش با شاگردان ، از سخنان و سفارشهاى رسول گرامى اسلامصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ، الگو و نمونه و سرمشق گيرد كه فرمود: توده مردم پيرو شما علماء و دانشمندان هستند، و مردمى از اقطار گيتى - به منظور كسب بصيرت و بينش دينى - به شما روى مى آورند، آنگاه كه شما را دريابند و نزد شما آيند، لازم است نسبت به آنها خيرانديشى نموده و با رفتارى نيكو، آنانرا سرشار و برخوردار سازيد(268)

به طور كلى عالم و دانشمند نسبت به معلم و شاگرد، همچون طبيب نسبت به بيمار است (كه بايد بيمارى جهل و نادانى را در شاگرد، درمان كند). بنابراين بايد از هر دارو و عاملى كه براى شفاى او اميدبخش به نظر مى رسد استفاده نمايد؛ زيرا بيمارى روحى جهل و نادانى از هر نوع بيمارى بدنى ، قوى تر و سخت تر مى باشد؛ (چون زيان بيمارى جهل و بيسوادى از تمام بيماريهاى بدنى ، بيشتر و خطرناك تر است ).

گاهى ممكن است احيانا - به علت اختلاف مزاج و طبايع شاگردان - عكس آنچه را كه ياد نموديم بايد به عنوان عامل مصلحت شاگرد و داروى درمان بخش ‍ او، قابل بهره بردارى باشد. (يعنى ممكن است گاهى به ندرت ، عامل محبت و احترام به شخصيت شاگرد – به جاى آنكه او را به فضائل اخلاقى و ترك رذائل و خوددارى از تخلف ، رهنمون گردد - وى را مغرور ساخته و موجب خودباختگى او شود. در چنين صورتى بايد معلم ، مراقب باشد تا چه نوع رفتار و راه و روشى را با شاگردان مختلف در پيش گيرد. لذا در برخى از موارد، معلم ناگزير مى گردد براى نهى از تخلف ، با خشونت و شدت لحن ، رفتار كند و به جاى نرمش ، از درشتخوئى و خشونت و احيانا تنبيه بدنى آنهم به صورت خفيف استفاده نمايد).

6- تفقد از احوال دانشجويان - يا وظيفه معلم در صورت غيبت شاگرد از جلسه درس

وظيفه مذكور - كه از نوع وظيفه اخيرالذكر مى باشد و از حس شفقت و دلسوزى معلم ، ريشه مى گيرد - اين است كه اگر يكى از شاگردان و يا حاضران حلقه درس استاد، در جلسه درس حضور نيافت ، و غيبت او غيرعادى به نظر رسيد و طولانى گشت ، بايد از او و احوال او و علت غيبت او پرس و جو كند. اگر از پرس و جوى خود، نتيجه اى كافى نگرفت و نتوانست راجع به او خبرى به دست آورد بايد كسى را براى اطلاع خود از احوال او به خانه و محل سكونت وى بفرستد، و يا شخصا به منزل او برود - كه البته اين كار اخير داراى فضيلت بيشترى است - چنانكه رسول گرامى اسلامصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم با اصحاب و ياران خود همينگونه عمل مى كرد، (يعنى اگر ملاحظه مى فرمود كه يكى از ملازمان او در ميان جمع حاضران ، حضور به هم نرسانده است ، شخصا به منظور احوال پرسى به خانه او مى رفت و از او تفقدى به عمل مى آورد).

اگر معلم اطلاع يافت كه شاگرد مذكور، بيمار گشته است بايد از او عيادت كند. و اگر گرفتار غم و اندوهى است ، در صدد رفع آن برآيد. و اگر ديد كه به مسافرت رفته ، از خاندان و متعلقان او تفقد به عمل آورده و از آنها احوال پرسى كند، و از آنان بخواهد كه حوائج و درخواست خود را با او در ميان گذارند، تا به قدر امكان و توانائى خويش به خواسته ها و حوائج آنها رسيدگى كند. و اگر به هيچ وجه در هيچ كارى به او احتياجى نداشتند با اظهار محبت و ابراز لطف به آنها، و نثار دعاء در حق آنان ، به وظيفه اخلاقى خود عمل نمايد.

7- اطلاع از نام و مشخصات شاگرد

بايد معلم ، راجع به نام و نسب و فاميلى و شهر و احوال و مشخصات دانشجويان و يا حاضران جلسه درس ، اطلاعاتى را كسب كرده و ترتيباتى در اين زمينه فراهم آورد و بدان توجه نمايد، و درباره آنان - در جهت مصالحشان - بيش از حد معمول دعاء كند (و از خداوند متعال بخواهد كه آنان را مشمول لطف خويش قرار داده ، و دلهاى آنها را براى پذيرش علم ، مستعد ساخته ، و آنانرا به عمل و رفتار بر طبق موازين علم موفق گرداند).

توجه به حديثى كه بدينگونه مسلسل(269) ا ست ، و در يك يك افراد سلسله سند آنها تا به معصوم ، سؤ ال و پرسش از اسم و كنيه و شهر و محل اقامت ، تسلسل دارد و اين سؤ ال در مورد همه راويان تكرار شده است ، و اينكه چنين كارى به عنوان يك راه و رسم و سنت مطلوبى در نقل حديث به شمار مى رفت تا از مشخصات فردى كه براى او حديث را نقل مى كند سؤ ال نمايد. چنين سنت و شيوه اى براى ما در اثبات لزوم معلم از مشخصات شاگرد، كافى و بسنده است