آداب تعليم و تعلم در اسلام

آداب تعليم و تعلم در اسلام 0%

آداب تعليم و تعلم در اسلام نویسنده:
گروه: اخلاق اسلامی

آداب تعليم و تعلم در اسلام

این کتاب در موسسه الحسنین علیهما السلام تصحیح و مقابله شده است.

نویسنده: دكتر سيد محمد باقر حجتى
گروه: مشاهدات: 48451
دانلود: 9520

توضیحات:

آداب تعليم و تعلم در اسلام
جستجو درون كتاب
  • شروع
  • قبلی
  • 387 /
  • بعدی
  • پایان
  •  
  • دانلود HTML
  • دانلود Word
  • دانلود PDF
  • مشاهدات: 48451 / دانلود: 9520
اندازه اندازه اندازه
آداب تعليم و تعلم در اسلام

آداب تعليم و تعلم در اسلام

نویسنده:
فارسی

این کتاب در موسسه الحسنین علیهما السلام تصحیح و مقابله شده است.

8 - القاء مطالب علمى بايد در خور استعداد شاگردان باشد

بايد معلم در بذل و توزيع محصولات و فراورده هاى علمى و معارف خود، با سخاوت باشد. و در طرز القاء درس بر دانش پژوهان ، ناهموار و دشوار نباشد؛ بلكه بايد كيفيت تدريس او هموار و دلنشين بوده و با آميزه لطف ، و تواءم با رفق و مدارا و نصيحت و اندرز باشد، و به قصد ارشاد شاگردان به امور مهم ، به آنان سود رسانده و بهره مندشان سازد. معلم بايد شاگردان خود را به صيانت و نگاهبانى اندوخته هاى نفيس و گرانبهاى علمى - كه در اختيار آن ها قرار داده است - تشويق و تحريص كند.

معلم نبايد به هيچ وجه اندوخته هاى علمى خود را در خويشتن احتكار و ذخيره كند، و در اعطاء و القاء آنها دريغ ورزد، اندوخته هائى كه دانشجويان (تشنه و گرسنه علم ) بدان نياز دارند، و از او درباره آن اندوخته ها پرس و جو مى نمايند. بنابراين اگر او افراد شايسته اى را در پيرامون خود ديد نبايد در بذل سرمايه هاى علمى و توزيع اين ذخائر، دريغ و مضايقه كند.

البته بايد بگوئيم : تا وقتى كه دانشجويان او، نسبت به برخى از معلومات و معارف ، اهليت و شايستگى لازم را به دست نياورند نبايد معلم اين معلومات را در اختيار آنها قرار دهد؛ بلكه بايد در كتمان آن (از چنين شاگردان )، كوشا و مصر باشد؛ زيرا القاء معلومات و معارفى كه شاگردان براى هضم و درك آن ، استعداد و شايستگى كافى ندارند، موجب پريشانى خاطر و پراكندگى و تباهى ذهن و حال آنها مى گردد.

اگر دانشجوئى در زمينه اينگونه معلومات و معارف ، پرسش كرد به او بگويد: اين معلومات ، عجالة و در شرائط كنونى استعداد و آمادگى علمى تو، براى تو زيان بخش است و بايد به او نيز يادآور شود كه علت استنكاف او در بذل اين اطلاعات و معلومات ، از بخل و مضايقه او ريشه نمى گيرد؛ بلكه اين استنكاف ، نمايانگر حس دلسوزى و لطف و مرحمت او مى باشد.

معلم پس از آنكه اين نكته را به او تفهيم كرد بايد او را به سعى و كوشش و پيشرفت در تحصيل ، تشويق كند تا اهليت و شايستگى اين چنين معلومات و معارف و ساير اطلاعات ديگر را به دست آورد.

در توضيح و تفسير كلمه (ربانى ) چنين روايت شده است كه (عالم ربانى )، كسى است كه آگاهى ها و معارف خرد و كوچك و ساده را قبل از معارف بزرگ و پيچيده ، به مردم تعليم ميدهد(270) .

9- تفهيم ترتیب و تسلسل منطقى اشتغالات دينى و علمى به شاگردان

بايد معلم ، شاگرد را از اشتغال به امور غيرضرورى و غيرواجب ، قبل از اشتغال به امور ضرورى و واجب ، و از اشتغال به واجب كفائى ، قبل از اشتغال به واجب عينى ، بازدارد. يكى از واجبات عينى (كه بايد شاگرد در نخستين مرحله در انجام و اداء آن بكوشد)، اصلاح و پيراستن دل و پاكيزه ساختن درون به وسيله نيروى تقوا و پرهيزكارى است مقدم بر همه چيز و همه كس ، خود معلم بايد از نظر تقوا ، خويشتن را مورد بازخواست و بازپرسى و تفتيش قرار دهد (و ببيند كه آيا از تقوا و پارسائى بهره اى دارد، آنگاه پس از احراز مقام تقوا و پرهيزكارى در خويشتن ، به ارشاد شاگرد دست يازد) تا شاگرد در مرحله نخست ، از رفتار، و در مرحله دوم از گفتار او الگو و سرمشق گيرد.

معلم بايد (ترتب و تسلسل علوم و معارف را به هنگام تدريس - با توجه به پايه معلومات شاگردان - در نظر گرفته و) آنها را از پرداختن به علوم ادبى (از قبيل صرف و نحو، معانى و بيان و...) قبل از پرداختن به سنت و معارف ساده دينى ، منع كند. و به همين گونه ، ترتيب و پى آمدهاى منطقى علوم و معارف را به شاگردان گوشزد نمايد.

10- كوشش در تقريب مطالب به ذهن شاگردان و رعايت استعداد آنها

بايد معلم به شغل و حرفه تعليم ، حرص و علاقه و دلبستگى داشته باشد، و همه توان و نيروى خويش را در تفهيم و تقريب مطالب به اذهان شاگردان ، به كار گيرد، و در اين جهت اهتمام ورزد. او بايد اين وظيفه خطير را بر تمام نيازها و مصالح و منافع شخصى - البته تا آنجا كه كار ضرورى مهمترى در ميان نباشد - ترجيح دهد. ولى اشتغال به مصالح شخصى و حوائج فردى ، در حد ضرورت ، در همان محدوده نيازهاى اوليه ، بلامانع است (و بايد معلم در صورت عدم ضرورت ، همه مصالح و منافع شخصى ديگر را در راه اداء وظيفه تعليم و تربيت ، قربانى كند).

معلم نبايد به هيچ وجه در نصيحت و اندرز به شاگردان ، چيزى را فروگزار نمايد. و در تفهيم مطالب ، درجه استعداد و قدرت درك و توانائى حافظه شاگردان را در مد نظر قرار دهد. و از بازگو كردن مسائل و القاء مطالبى كه ذهن شاگردان ، تحمل درك آنرا ندارد خوددارى نمايد.

معلم نبايد طرز بيان و سخن خود را - بيش از حد معمول - گسترده و مفصل سازد، به گونه اى كه حافظه شاگردان قادر بر نگاهدارى و حفظ آن نباشد. او نبايد آنگونه فشرده و كوتاه ، بيان خود را ايراد كند كه درك و فهم آن براى شاگردان دشوار گردد؛ (بلكه بيان خويش را در حد ميانگين و متناسبى قرار دهد كه علاوه بر امكان ضبط و حفظ آن ، فهم آن نيز آسان باشد).

با هر يك از شاگردان ، در خور مقام و پايه علمى و بر حسب ميزان فهم و استعداد آنها سخن گويد، و آنها را مخاطب قرار دهد: با شاگردى كه داراى نيروى تشخيص و مهارت و كارائى مى باشد و مساءله علمى را با دقت و تحقيق درك مى كند، با ايماء و اشاره و به طور فشرده سخن گويد. و براى ديگران - به ويژه كسانى كه گرفتار ركود و توقف ذهنى يا كمبود علمى هستند - مطلب را با بسط و تفصيل بيشترى توضيح دهد. و براى كسانى - كه جز با تكرار مسئله و توضيح دوباره آن ، نمى توانند مطلب را درك نمايند - سخن و بيان خويش را تكرار نمايد.

معلم بايد نخست ، خود مساءله را به صورت واضح و روشنى طرح كند، يعنى تصوير روشنى از مساءله را ترسيم نمايد، سپس با ذكر مثالها و نمونه ها - البته در صورت نياز به آنها - به توضيح و تشريح آن بپردازد. ادله و مآخذ موافق و مخالف مساءله را ياد كند. و براى اثبات جنبه معتبر و مورد اعتماد، و راءى درست مساءله ، دليل مناسب را بازگو نمايد، تا آن جنبه كاملا تاءييد و تقويت گردد. و نيز دليل ضعف مساءله را ذكر كند تا شاگرد شيفته آن جنبه نگردد و تحت تاءثير آن ، مبنائى براى خود نپردازد. (و آن را به صورت احتمالى قابل قبول تلقى نكند). مثلا بگويد: مخالفين در اثبات نظر خود، چنين استدلال كرده اند؛ ولى دليل آنها به خاطر فلان علت و فلان دليل ، ضعيف و مردود است

بايد معلم جنبه هاى اخلاقى رد و ايرادات و انتقادات خود را در نظر گيرد. يعنى اگر راءى و نظر كسى را تضعيف مى كند بايد شاگرد بفهماند كه منظور او و صرفا بيان حق و واقعيت مى باشد. و چون بيان واقعيت ناگزير، متوقف بر تضعيف راءى فلان دانشمند است از اين جهت آن را بازگو كرده است بايد به شاگردان يادآور شود كه هدف او در چنين مناقشات ، اظهار تفوق و برترى بر ديگران و يا كوباندن و شكست دادن آنها نيست ؛ (بلكه تنها هدف او اظهار حق و حقيقت مى باشد).

معلم بايد اسرار و رموز حكم و قانون مساءله مورد بحث ، و علل آن را توضيح دهد و اقوال و آراء مختلف را توجيه نموده و وجوه ضعف و احتمالات ضعيف مساءله و نيز پاسخهاى لازم را يادآور گردد. او بايد اصل و فرعى كه با آن مساءله ، پيوند و ارتباط دارند، و اساس و بنيادى كه مساءله بر آن مبتنى است ، و مسائل مشابه با آن مساءله ، و اينكه حكم آنها با هم مساوى و يا مخالف با يكديگر است ، همه اين مطالب را ذكر كند، و همچنين ماءخذ هر دو حكم را ياد كرده و فرق ميان آن دو مساءله را بازگو نمايد.

معلم بايد در طرح هر مساءله علمى ، لواحق و متعلقات آن از قبيل : نكات نغز و لطيف و لغزها و معماهاى ظريف و امثال و اشعار و لغات آنها و اشكالاتى كه بر آن مساءله و يا تعبيرى مانند آن وارد مى شود، و جواب اشكالات را - البته در صورت لزوم و امكان - ذكر كنند.

معلم بايد لغزشهاى برخى از مؤ لفان و مصنفان را به شاگردان تذكر دهد و درباره حكم ، و نيز اشتباه آنها را در تخريج(271) و نقل و امثال آنها يادآور گردد، و به آنها راجع به اين موارد و امثال آنها هشدار دهد. ولى بايد در اين رهگذر از نيت و هدف مطلوب و صحيح انسانى و حس حقيقت جوئى برخوردار باشد. نبايد مقصد و غرض او، صرفا اظهار خطاء و لغزش ديگران ، و ابراز استوارانديشى و ژرف نگرى خويشتن باشد؛ بلكه بايد هدف و منظور او، ارشاد شاگردان و نصيحت و خيرخواهى نسبت به آنها بوده تا در او، حالت غرور و شيفتگى و خودباختگى نسبت به كارش پديد نيايد.

همه اين كوششهاى علمى در صورتى بجا و به مورد است كه فردى كه اين افاضات علمى بدو القاء مى شود، واجد اهليت و شايستگى براى دريافت آنها باشد.

11- ذكر ضوابط و قواعد كلى علوم ضمن تدريس آنها

بايد معلم ، قواعد كلى متناسب با درس را - كه استثناءبردار و رخنه پذير نيست و خللى در آن راه نمى يابد، و يا قواعدى را كه داراى موارد استثنائى است با ذكر مستثنيات آنها - در اثناء درس بازگو كند. مثلا در درس فقه اين قاعده را گوشزد نمايد:

زياده و نقصان ركن در هر نمازى در همه موارد و به طور مطلق ، موجب بطلان آن خواهد بود، مگر در موارد خاصى كه موجب بطلان نيست سپس آن موارد را توضيح دهد(272)

در صورتى كه سبب و مباشرت (مباشر)، با هم مجتمع باشند، مباشرت بر سبب ؛ مقدم است(273)

اگر كسى اقرار كند كه اموال كسى را براى نياز و استفاده شخصى خود قبض كرده و تحويل گرفته است ، قول و گفتار او در بازپس دادن آن به مالكش ، پذيرفته نخواهد بود(274) .

حدود و كيفرهاى جرم و گناه با پديد آمدن شبهه و احتمال ، ساقط مى شود.

ارزش و اعتبار سوگند و قسم به خداوند، به نيت و قصد كسى كه سوگند مى خورد مربوط است مگر در مواردى كه سوگنددهنده ، قاضى و داور شرعى و يا نماينده و نائب او باشد كه درباره دعوى و محاكمه اى ، فردى را وادار به سوگند نمايد. در اين صورت بايد قسم او بر حسب قصد و نيت قاضى و يا جانشين و نماينده او انجام گيرد كه از او درخواست سوگند كرده اند.

اگر قسم و سوگند كسى مربوط به نفى عمل غير باشد بايد سوگندش به صورت نفى علم ، يعنى به عنوان عدم اطلاع بر انجام آن كار صورت گرفته و بايد به همان صورت تلقى گردد. البته براى اين قاعده ، مورد استثنائى وجود دارد و آن اين است : كسى كه عليه او ادعا شده است كه برده و يا حيوان او بر غير، صدمه و جنايتى وارد ساخته است ، بر طبق نظر بعضى از فقهاء، سوگند قطعى او بر نفى جنايت از برده يا حيوانش ، ممضى و معتبر است

براى مولى در ذمه برده ، در ابتداء امر، هيچگونه امر مالى ثابت نمى شود؛ چون برده ، مالك چيزى نمى گردد. مگر در مواردى كه برده ، عبدقن و خالص نباشد، يعنى مكاتب مطلق يا مشروط و يا مدبر باشد.

و بالاخره بايد معلم ، امثال اينگونه قواعد فقهى را (ضمن درسهاى فقهى ) به ميان آورد.

او بايد پاره اى از قواعد مضبوط و يا ضوابط مورد احتياج در علم اصول فقه را براى شاگردان توضيح دهد، از قبيل ترتيب ادله استنباط احكام - كه اين ادله به ترتيب ، عبارتند از كتاب (قرآن )، سنت ، اجماع و نوعى از قياس(275) و بايد استصحاب و انواع قياسها و درجات آنها و حدود و تعريفات اصطلاحاتى را - كه بيان آنها در اثناء تدريس ، در خور بحث و متناسب با آن مى باشد - بيان كند.

علاوه بر همه اين مطالب ، لازم است پاره اى از نامهاى اصحاب معروف پيامبر اكرمصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم و مشاهير تابعين و علماء معروف و شرح حال و تاريخ (تولد و وفات) آن ها را ياد كند.

درباره ضبط اسماء مشكل و انساب متشابه اينگونه رجال ، و يا مختلف و مؤ تلف و امثال آنها، توضيحات لازم را ذكر كند.

پاره اى از واژه هاى لغوى و عرفى و اصطلاحى را - كه در علم مورد تدريس ، غالبا تكرار مى گردد، به منظور ضبط مشكلات مربوط به لغت و اصطلاح - تشريح نمايد، مثلا بگويد: مفتوح ، يا مضموم ، يا مكسور، يا مشدد و يا مختلف است و بالاخره نظائر اينگونه مطالب را به شاگردان يادآور شود.

تمام اين توضيحات را تدريجا و گام به گام براى شاگردان بازگو كرده تا در طى مرور ايام ، خير و بركات عظيمى ، نصيب آنها گردد.

12- تشويق شاگردان به اشتغالات علمى و تحريص بر تكرار دروس و آزمايش هوش و استعداد آنها

معلم بايد شاگردان را به اشتغالات علمى در تمام اوقات تشويق كرده و اعاده و تكرار محفوظات را در اوقات مناسب ، از آنها درخواست كند. و راجع به مسائل مهم و مباحثى كه براى آنها بيان كرده است ، پرسش هائى را مطرح سازد.

اگر ملاحظه كرد كه شاگردى ، مسائل و مباحث مذكور را از بر كرده و آنها را دقيقا به خاطر سپرده است از او احترام و تجليل به عمل آورد، (و علنا در حضور ديگران ) - در صورتي كه بيم عجب و غرور و تباهى حال و مزاج روحى او در ميان نباشد - او را مورد ستايش و تقدير قرار دهد، و مراتب پيشرفت او را تواءم با تقدير و احترام به همگان اعلام كند.

و اگر احساس كرد كه شاگرد و دانشجوئى در حفظ كردن درس و دقت در مباحث و مسائل مربوط به آن ، كوتاهى ورزيده ، او را در نهان و دور از نظر ديگران ، هشدار داده و نسبت به او سختگيرى نموده و توبيخش نمايد. و چنانچه مصلحت چنين شاگردى ايجاب كند كه علنا و در حضور ديگران ، وى را به خاطر سهل انگارى ، مورد سخت گيرى و ملامت قرار دهد - و اين كار را با توجه به مصلحت خود شاگرد انجام دهد - اشكالى بر آن مترتب نيست ؛ زيرا معلم و استاد، همچون طبيب و پزشك مى باشد كه مى داند دارو را در چه جائى به كار برد، جائى كه مورد نياز است و آن دارو در آنجا سودمند مى افتد.

13- طرح مسائل دقيق و پرسش كردن از شاگردان و آزمايش هوش

بايد معلم ، نتايج سودمند مسائل دقيق و نكات پيچيده و ناآشنا را براى ياران و شاگردان خود مطرح سازد، و از آنها درخواست پاسخ نمايد. و با طرح اين فوائد و نتايج مسائل و نكات مذكور، قدرت درك آنها را بيازمايد تا در ضمن آن ، فضل و معلومات افراد و شاگردان برجسته نيز نمودار گردد.

طرح مسائل دقيق ، اين فائده را دارا است كه از رهگذر آن ، شاگردان با اين مسائل سر و كار پيدا كرده و به دقت و باريك انديشى درباره آنها خوى گيرند.

معلم نبايد نسبت به شاگردى كه در فهم نتايج مسائل دقيق ، دچار اشتباه و لغزش مى گردد سختگيرى كند، و او را مورد سرزنش قرار دهد. مگر در مواردي كه - از ديدگاه معلم ، مصلحت شاگرد، چنين توبيخ و سختگيرى را اقتضاء كند.

از ابن عمر روايت شده است كه پيامبر اكرمصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم براى آزمايش هوش اصحاب و يارانش به آنها فرمود: بعضى از درختان طورى است كه دچار برگ ريزى نمى شود - و چنان درختى نمودار شخصيت يك مسلمان است سپس به يارانش فرمود: به من بگوئيد اين چه درختى است ؟ ذهن ياران رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم متوجه درختهاى بيابانى شد، لذا از آنها نام بردند، ولى به خاطر من رسيد كه درخت موردنظر، بايد درخت خرما باشد؛ لكن از بازگو كردن تفطن ذهنى خود، احساس حياء و شرم مى نمودم اصحاب و ياران پيغمبر اكرمصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم عرض كردند: بفرمائيد اين درخت چيست ؟ فرمود: درخت خرما است پدر ابن عمر به فرزندش گفت : اگر پاسخ پيغمبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم را زودتر بازگو مى كردى در نظر من از چنين و چنان بهتر بود. (چنانكه در اين حديث ملاحظه مى كنيد، پيغمبر اكرمصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم در برابر عجز اصحاب در پاسخ به سؤ ال ، هيچگونه عكس العمل سرزنش آميزى از خود نشان نداد؛ بلكه با گشاده روئى ، خود به پاسخ اقدام فرمود و ضمنا هوش آنها را نيز آزمايش كرد).

همچنين معلم ، اگر از توضيح و گزارش درس خود فارغ گشت ، طرح مسائل مربوط به همان درس و تكرار مشكلات آن ، هيچگونه ضررى ندارد؛ چون از اين طريق مى تواند نيروى درك و ميزان حفظ و ضبط شاگردان را درباره توضيحات خود، آزمايش كند. اگر ملاحظه كرد شاگردى ، توضيحات او را درست درك كرده و غالبا به پرسشهاى او، پاسخهاى صحيحى را عرضه مى كند بايد از او تشكر و قدردانى نمايد. و اگر ملاحظه كرد كه شاگردى ديگر، مطلب را كاملا درك نكرده است ، با آميزه لطف به اعاده توضيحات خويش بپردازد.

شايسته است كه استاد و معلم ، دانشجويان را موظف سازد كه درس را به صورت دسته جمعى برگزار كنند؛ زيرا انعقاد مجلس درس به صورت جمعى ، متضمن فوائد و نتايج مطلوبى است كه درسهاى انفرادى ، فاقد آنست و نيز بايد به آنها دستور دهد پس از تمام شدن درس ، توضيحات و تقريرات او را ميان خود تكرار كنند تا بدينوسيله گزارش ها و بيان او در اذهان آنان راسخ و پايدار بماند.

14- احترام به شخصيت شاگرد و اعتراف به اهميت افكار او

بايد معلم در بحث و گفتگو و مذاكره با شاگردانش ، منصف باشد. اگر از شاگردى ، گفتارى مفيد و سودمند شنيد به اهميت و ارزش و سودمند بودن آن اعتراف نمايد، اگر چه آن شاگرد، فردى كم سن و سال باشد؛ زيرا انصاف و اعتراف به اهميت افكار صحيح ديگران ، از بركات علم و دانش به شمار مى آيد.

يكى از پيشينيان گفته است : (بركت و فزونى علم ، و آئين و راه و رسم دانش ، انصاف و عدالت است اگر كسى منصف نباشد و در طريق تعليم و تعلم ، راه انصاف را در پيش نگيرد نمى تواند مطلبى را بفهماند و نه مى تواند مطلبى را بفهمد). بنابراين بايد معلم در بحث و گفتگو و ايراد سخنان خويش ، همبستگى خود را با انصاف ، حفظ كند و به سؤ ال و پرسش بجا و به مورد شاگرد - هر چند هم كه كم سن و سال باشد - منصفانه گوش فرادهد، و از شنيدن سؤ ال او اظهار تكبر و استنكاف ننمايد؛ زيرا ممكن است با مضايقه از شنيدن سؤ ال او، شاگردش از فائده و بهره سودمند مربوط به سؤ ال ، محروم گردد.

معلم نبايد به هيچ يك از شاگردان - به خاطر كثرت تحصيل و پيشرفت فزاينده و چشمگير و يا به خاطر مزيت استعداد آنان بر افراد فاميل و وابسته به خود از قبيل فرزند و برادرش - رشك و حسد ورزد؛ چون رشك بردن بر ديگران ، حرام و ممنوع است تا چه رسد به رشك و حسد بردن بر شاگردانى كه به منزله فرزندان معلم مى باشند، شاگردانى كه از ناحيه فضل و برترى آنها، فراوانترين حظ و نصيب به معلمشان عايد مى گردد؛ چون معلم ، مربى و پرورشكار شاگرد است و خداوند متعال به خاطر اينكه اين معلم ، شاگردان را تعليم مى دهد - تا به عنوان فارغ التحصيلان ، در جامعه خدمت كنند - پاداش عظيمى براى او در نظر گرفته ، و در دنيا نيز از دعاى مداوم و ستايش جالب توجه اين شاگردان و جامعه برخوردار مى گردد.

ما تا كنون نديده و نشنيده ايم كه هيچ يك از اساتيد، فرزند خود را بر شاگردان و دانشجويان ديگر، ترجيح داده باشد، و يا در صورت ترجيح ، موفق و كامياب بوده باشد؛ بلكه بايد گفت كه همه امور و پيشرفت و موفقيت در آنها در يد قدرت الهى قرار دارد. علم و دانش نتيجه تفضل خداوندى است كه بر طبق اراده و مشيت حكيمانه خود، آن را در اختيار بندگان صالح خويش قرار ميدهد. و خداوند است كه داراى فضل و رحمت عظيم و شكوهمند مى باشد.

15- رعايت مساوات در التفات و محبت به شاگردان

معلم نبايد در اظهار محبت و توجه و التفات به شاگردان - در صورتى كه از لحاظ سن و فضيلت و ديندارى ، تقريبا با هم برابر هستند - تبعيض و تفاوتى را معمول داشته و بدان تظاهر نمايد؛ زيرا اظهار تبعيض و عدم رعايت مساوات در محبت و توجه به آنها - با وجود تساوى آنها از يكديگر مى گردد.

لكن اگر بعضى از شاگردان از لحاظ طرز تحصيل و سعى و كوشش و حسن ادب و نزاكت ، بر ديگران مزيت داشته باشند؛ چنانچه معلم از آنها احترام خاصى به عمل آورد، و اين احترام را اظهار نمايد، و آنانرا از لحاظ محبت و تفقد، بر ديگران ترجيح دهد، و ضمنا يادآور گردد كه علت احترام زياد و تقدير ويژه او، به خاطر همين مزايا و موجبات است ، در اين صورت ، اظهار تبعيض و تفاوت ميان شاگردان مانعى ندارد و مى تواند توجه و التفات ويژه اى را درباره آنها مبذول دارد؛ زيرا تقدير و احترام به شاگردان كوشا و با نزاكت ، عامل مؤ ثرى در ايجاد تحرك و شادابى آنها بوده ، و انگيزه مفيدى است كه آنان و نيز سائر شاگردان را وادار مى سازد تا در اتصاف به چنين صفات مطلوب و امتيازآفرين ، سعى و كوشش نمايند. (يعنى تقدير و تشويق از شاگردان كوشا و وظيفه شناس و مؤ دب ، حس وظيفه شناسى و ادب و نزاكت و جد و جهد در تحصيل را در ديگران ، بيدار ساخته ، و نيز خود افرادى كه مورد تقدير و احترام قرار مى گيرند با تحرك و شادابى و قدرت فزونترى در اداء وظائف و تكاليف درسى و اخلاقى كوشش خواهند كرد).

(درباره تشويق و آثار آن در پيشبرد هدف تعليم و تربيت در جلد اول و دوم كتاب (اسلام و تعليم و تربيت ) و نيز درباره رعايت مساوات ميان كودكان و شاگردان ، در همين اين كتاب به طور مفصل ، مطالبى را بازگو كرديم(276) ) .

16- رعايت نوبت شاگردان زياد در شروع به تدريس

اگر شاگردان براى درس ، به معلم مراجعه كنند و كثرت متقاضيان و مراجعان درس در حدى باشد كه به استاد هجوم آورند (بطوري كه پاسخ مثبت براى شروع به درس همه آنها ميسر نباشد). بايد تعليم شاگردانى را بر ديگران مقدم دارد كه قبلا نوبت گرفته اند. و به ترتيب نوبت گيرى آنها، درسشان را بر ديگران مقدم بدارد. و براى هر يك از اين گروههاى مقدم ، بيش از يك درس را - جز با احراز رضايت ديگران - جلو نيندازد و بدان آغاز نكند.

در صورتى كه درسها - بر حسب اتفاق همه شاگردان - مربوط به يك كتاب باشد (و چنين گونه تدريس را (تقسيم ) مى نامند)، معلم مى تواند در هر روزى به درس يكى از آنها آغاز نمايد. (يعنى مثلا روز اول را به درس عده اى ، و روز دوم را به درس عده اى ديگر، و همينگونه روزهاى هفته را نوبت به نوبت به آغاز كردن درس هر يك از آنها اختصاص دهد. و در نوبتهاى بعدى به ترتيب ، همان درسهاى مقدم را به تاءخير اندازد. و بدينسان كار تدريس خويش را ادامه دهد تا همه - به نوبت - از درس نوبت اول برخوردار گردند)؛ زيرا درسى كه مقدم تر از درسهاى ديگر آغاز مى شود، در طى آن درس براى تقرير و توضيح آن ، نشاطى براى معلم و نيز شاگردان وجود دارد كه معلم ممكن است در درسهاى بعدى فاقد چنان نشاط و خرمى باشد. ولى اگر معلم احساس كند كه با ادامه درس و شروع درس بعدى دچار ملال خاطر نمى گردد و علي رغم شروع درس بعدى ، نشاط و شوق و ذوق او بر سر جا مى ماند مى تواند نوبت تدريس خود را بر حسب ترتيب كتاب ، تنظيم كند. مثلا درس عبادات (امثال طهارت ، صلاة ، صوم ...) را بر درس معاملات (امثال اجاره ، رهن ، مزارعه ...) و بدينسان دروس ‍ ديگر را از لحاظ نوبت جلو اندازد.

و اگر معذلك ، صلاح در آن ببيند كه فرد سابق تر را - يعنى كسى را كه قبلا نوبت گرفت - از لحاظ شروع به درس مقدم دارد تا در نتيجه ، فردى را كه ديرتر نوبت گرفته است - به تقدم و پيشتازى در اخذ نوبت تحريص و تشويق كند، چنين كارى نيكو و شايسته مى باشد.

معلم بايد (در رعايت نوبت شاگردان ، دقيق باشد و) براى هيچ شاگردى در نوبت درس ديگران ، تدريس نكند. و نوبت آنها را به تاءخير نيندازد. مگر آنگونه مصالحى كه قبلا آنها را بازگو كرديم ، چنين تاءخيرى را اقتضاء نمايد.

اگر گروهى از شاگردان ، با طيب خاطر و رضامندى ، نوبت خود را در اختيار گروهى ديگر قرار دهند، اشغال و تاءخير نوبت آنها مانعى نخواهد داشت

اگر چند گروه از شاگردان با هم و همزمان به استاد روى آورند و در شروع به درس ، دچار درگيرى و اختلاف نظر شوند، معلم مى تواند با استفاده از قرعه ، درس هر يك از اين گروهها را آغاز كند. البته بايد در اين مورد، شرائطى را رعايت كرد. به خواست خداوند متعال در سومين بخش (نوع سوم ) به طور مفصل و گسترده ، اين شرايط و بيان خود مساءله ، مورد بحث و گفتگو قرار خواهد گرفت

17- رعايت امتياز استعداد و تفاوتهاى هوش شاگردان

وقتى معلم احساس كرد كه شاگردى ، راه و روشى را در تحصيل خود پيش گرفته است كه فوق توانائى و حال و استعداد، و بالاتر از شرائط و مقتضيات شخصى او است ، و به همين علت ، بيم و وحشتى در معلم پديد آيد كه ممكن است شاگرد نسبت به درس و تحصيل ، دچار ضجرت خاطر و دلزدگى و نفرت گردد، بايد او را به رفق و مداراى با خويشتن توصيه و سفارش كند، و سخن پيامبر گرامى اسلامصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم را براى او بازگو نمايد كه فرمود:

(آنكه به علت افراط در بار كشيدن و راندن مركوبش ، از قافله و كاروان فرو مى ماند. و از آن جدا مى گردد، نه مسافتى را طى مى كند و نه پشت و كمرى توانمند را براى خود و مركوب خويش نگاه مى دارد).(277) (بلكه خود و مركوبش ، از كارافتاده و به مقصد هم نمى رسند).

معلم بايد امثال اينگونه گفتارهاى سنجيده و پندآموز را به گوش او برساند تا وى را وادارد كه درنگ و صبر و رفق و مدارا و ميانه روى و اعتدال در سعى و كوشش را نصب العين خويش قرار دهد.

و بدينسان اگر معلم احساس كرد كه شاگرد با كوششهاى فرساينده خويش ، دچار ملال خاطر و دلتنگى و خستگى روحى گشته ، و يا مقدمه و زمينه چنين حالاتى در او نمودار شده است ، بايد به او دستور استراحت دهد، و امر كند كه از اشتغالات علمى خود بكاهد، و از آموختن علم و يا خواندن كتابى كه قدرت درك آن را ندارد، و يا سن او در خور آنها نيست ، و يا هوش و استعداد او در فهم آن علم و يا آن كتاب ، نارسا است ، جلوگيرى كند.

18. لزوم آزمايش هوش و استعداد و ذوق شاگردان به منظور اشتغال به كتاب يا فن خاص :

اگر شاگرد و دانشجو، با معلم خود در مورد خواندن فن و يا كتابى مشورت كند - دانشجوئى كه حال او بر معلم از لحاظ شعاع كاربرد فهم و استعداد و حافظه اش روشن نيست - نبايد (بدون مطالعه ) دستورى در اين مورد صادر نمايد، مگر آنگاه كه ذهن و هوش او را بيازمايد، و از حالاتش از نظر استعداد و حافظه ، آگاهى كافى بدست آورد.

چنانچه معلم احساس كرد شاگردى كه در صدد مشورت با او برآمده است واجد توانائى است و تاءخير در امر او روا نيست ، موظف است چنين شاگردى را به يك كتاب ساده و آسان - كه درباره همان علم و فن مطلوب ، نگارش يافته است - منتقل و راهبرى كند.

اگر معلم از طريق آزمايش استعداد و هوش شاگرد، به اين نتيجه رسيد كه داراى قدرت درك كافى ، و ذهن شايسته اى هست بايد او را از كتاب آسان به كتاب ديگرى كه در خور ذهن و هوش و استعداد او است منتقل سازد، (يعنى در صورتيكه آمادگى ذهنى و علمى شاگرد را احراز كرد بايد به او اجازه ارتقاء به مقام بالاترى را - از لحاظ نوع كتاب و علوم و فنون ديگر، - بدهد). چنانچه پس از آزمايش هوش و استعداد شاگرد، متوجه شد كه آمادگى و شايستگى لازم براى انتقال از كتاب آسان به كتاب پيچيده را ندارد بايد او را به ادامه همان كتاب ساده و فن آسان وادارد، و اجازه ندهد به علم و كتاب پيچيده اى سرگرم شود. (تا آنگاه كه استعداد و آمادگى كافى بدست آورد و سپس به كتاب استدلالى و پيچيده ترى ارتقاء و انتقال يابد)؛ زيرا آنگاه دانشجوى لايق و شايسته اى كه به خواندن كتاب بالاتر و پيچيده و استدلالى - كه در خور آن است - ارتقاء مى يابد، و احساس مى كند كه شايستگى و آمادگى ذهنى او منشاء اين ارتقاء و انتقال بوده است ، اين انتقال و جابه جائى خوش آيند، موجب ازدياد انبساط خاطر و فزايندگى نشاط و شادابى و تحرك او در تحصيل خواهد گشت در حاليكه عكس ‍ آن ، يعنى ركود و توقف او در همان كتاب يا انتقال يك دانشجوى لايق از كتاب اصولى و استدلالى به كتاب ساده و آسان ، باعث دلسردى و فروكش شدن شادابى و تحرك تحصيلى او خواهد گشت (بنابراين به خاطر ايجاد تحرك و ازدياد نشاط و شادابى دانشجو، لازم است در صورت داشتن لياقت ، اين انتقال و ارتقاء از ساده به مشكل و از آسان به پيچيده - با اشاره و دستور معلم - انجام گيرد).

معلم نبايد به دانشجو اجازه دهد كه در دو فن و يا بيشتر - البته در صورتى كه قدرت ضبط و آموختن همگى آنها را دارا نباشد - خود را سرگرم تحصيل سازد. او بايد درسهائى را كه از لحاظ اهميت در درجه نخست قرار دارند بر ساير دروسى كه در درجه دوم اهميت قرار دارند مقدم دارد. و ما ان شاء الله در بحثهاى آتيه با تفصيل بيشترى راجع به اين موضوع گفتگو مى كنيم

بارى ، اگر معلم از طريق آزمون و امتحان استعداد شاگرد، يقين پيدا كرد و يا قويا احتمال داد كه او در علم و فن خاصى - كه سرگرم تحصيل در آن است - موفقيتى به دست نمى آورد، و به پيشرفتى در آن نائل نمى گردد، بايد به او دستور دهد كه آن علم و فن را ترك گفته و به فن ديگرى اشتغال ورزد، فن ديگرى كه به پيروزى و موفقيت شاگرد در آن فن مى توان اميدوار بود.

19- عدم تقبيح علومى كه معلم در آن تخصص ندارد

اگر استاد و معلم ، فقط عهده دار تدريس و يا متخصص در علوم و فنون خاصى باشد نبايد ساير علوم و دانشهائى را كه آنها را تدريس نمى كند از نظر دانشجو تقبيح و تحقير كرده و آنها را زشت و بى ارزش جلوه دهد. چنانچه اين نوع تحقير و خرده گيرى غالبا از ناحيه معلمان بى سواد و كم فضل و نادان به چشم مى خورد؛ زيرا انسان نسبت به چيزى - كه درباره آن بينش و آگاهى ندارد و از آن در بى خبرى به سر مى برد - احساس نفرت و كينه و عداوت مى نمايد (و طبق فرمايش اميرالمؤ منين علىعليه‌السلام : (( (الناس اعداء ما جهلوا)(278) ، يعنى مردم ، دشمن نادانسته هاى خويش هستند).

مثلا معلمان علوم ادب عربى و يا علوم عقلى ، معمولا علم فقه را تقبيح و تحقير مى كنند. و معلمان فقه ، علم حديث و تفسير را ناچيز و كوچك مى شمارند و امثال آنها؛ (ولى يك معلم عالم و خردمند - ولو آنكه متخصص در هر فنى باشد و اختصاصا آن را تدريس كند - حق تحقير علوم و دانشهاى ديگر را ندارد)؛ بلكه بايد معلم ، راه گشاى دانشجو براى آموزش علوم و دانشهاى ديگر باشد، (علوم و دانشهائى كه خود درباره آنها تخصص و كارائى ندارد و يا آنها را تدريس نمى كند؛ ولى موظف است اين دانشها را ارج نهاده و در صورت نياز دانشجو به چنين دانشها، او را به معلمان متخصص در آنها راهنمائى كند).

چنانچه معلم ملاحظه نمود كه مقام و مرتبت دانش و علمى كه در آن مهارت دارد و آن را به شاگردان تدريس مى كند، از مقام و مرتبت دانشهاى ديگرى كه ديگران عهده دار تدريس آنها هستند متاءخر است ، شاگرد را به معلمانى رهنمون گردد كه در آن علوم بنيادى از مهارت و كارائى برخوردارند و سرگرم تدريس ‍ آن ها مى باشند؛ زيرا اينگونه ارشاد و راهنمائى يكى از وظائف ضرورى است كه بايد همه مسلمين را به سوى آن راهبرى كرده و نسبت به آنها خيرخواهى نمود، و بدينوسيله از دين و دانش پاسدارى كرد.

اينگونه دلسوزيها و راهبريهاى معلم - اگر به منظور حفظ مصالح شاگردان - اعمال گردد، كاملترين نمودار وظيفه شناسى معلم نسبت به حرفه و پيشه تعليم و تربيت و عامل به ثمر رسيدن قوى و ملكات شايسته در شاگردان مى باشد؛ (چون چنين ارشادها، استعداد شاگردان را در فراگيرى علوم و دانشهاى متناسب ، شكوفا مى سازد).