آداب تعليم و تعلم در اسلام

آداب تعليم و تعلم در اسلام 0%

آداب تعليم و تعلم در اسلام نویسنده:
گروه: اخلاق اسلامی

آداب تعليم و تعلم در اسلام

این کتاب در موسسه الحسنین علیهما السلام تصحیح و مقابله شده است.

نویسنده: دكتر سيد محمد باقر حجتى
گروه: مشاهدات: 44577
دانلود: 8501

توضیحات:

آداب تعليم و تعلم در اسلام
جستجو درون كتاب
  • شروع
  • قبلی
  • 387 /
  • بعدی
  • پایان
  •  
  • دانلود HTML
  • دانلود Word
  • دانلود PDF
  • مشاهدات: 44577 / دانلود: 8501
اندازه اندازه اندازه
آداب تعليم و تعلم در اسلام

آداب تعليم و تعلم در اسلام

نویسنده:
فارسی

این کتاب در موسسه الحسنین علیهما السلام تصحیح و مقابله شده است.

11- استفاده از بهترين قواعد و روش تدريس و تفهيم

بايد معلم در تدريس خود، راه و روشى را جستجو و انتخاب كند كه از رهگذر آن ، درس وى با آسانترين وجه ، قابل فهم گردد. او بايد حتى الامكان از خوشترين و دلچسب ترين واژه ها و تعابير، تواءم با بيانى آرام و بليغ و روشن و روشنگر، - به منظور تفهيم شاگردان - استفاده كند.

مطالبى را كه از نظر زيرسازى و اهميت ، در درجه اول قرار دارد بر ساير مطالب ، مقدم داشته ، و مطالب روبنائى را در پى مسائل زيربنائى ايراد كند. در ترتيب مقدمات و زمينه سازى مطالب ، تنظيم مسائل بنيادى را براى تحقيق و بررسى موضوع بحث ، رعايت كند. آنگاه كه بايد جمله و عبارتى را قطع و وقف نمايد، اندكى سكوت كند. و آنگاه كه جمله ها با هم پيوند و ارتباط دارند پيوستگى كلام و سخن خود را رعايت نمايد.

در صورتى كه همه حاضران جلسه درس و يا برخى از آنها نيازمند به تكرار مشكلات مربوط به محتوى و يا الفاظ و تعابير درس بودند استاد از تكرار توضيح مربوط به آن دريغ نورزد؛ بلكه بايد گزارش آنها را اعاده نمايد.

و آنگاه كه بسط و توضيح مساءله اى را به پايان رساند، اندكى سكوت و درنگ كند تا اگر كسى ايراد و سخنى بر آن مطلب داشت آنرا در ميان گذارد.

اگر معلم چنين پيش بينى كند كه نمى تواند پاسخ يك شبهه دينى را - پس از ايراد آن - در ضمن يك جلسه بيان كند، بايد از طرح آن شبهه دينى و پاسخ آن را جمعا در يك جلسه بازگو نمايد، و يا اساسا مجموع ايراد شبهه و پاسخ آن را به جلسات ديگر موكول سازد. به خصوص اگر درس او در جمع حاضرانى - متشكل از شاگردان خاص وى و توده مردم عادى - منعقد شود، و كسى يا كسانى در درس او حضور به هم رسانند كه احتمالا دوباره به جلسه درس او نيايند، و در چنين درسى ، شبهه اى ايراد شود و بلاجواب بماند، و حل و پاسخ آن به جلسات ديگر موكول گردد، بديهى است كه در چنين شرائطى آن شبهه در مغز و دل آنها جايگزين مى گردد (و به عنوان يك اصل پذيرفته شده دينى تلقى مى شود). و احيانا هرگز موفق نمى گردد كه پاسخ اين شبهه را بشنود. قهرا ايراد اينگونه شبهات كه بلاجواب مى ماند، زمينه اى براى آشوب روحى و فتنه باطنى و فساد و بدكردارى او مى شود (و افكار پريشان و انديشه هاى نابسامان و كردارهاى نادرست دينى را در او به ارمغان مى آور).

12- رعايت ترتیب منطقى علوم و دانشها در امر تدريس

در صورتى كه معلم با درسهاى متعددى مواجه باشد (و خود را در برابر متقاضيانى ببيند كه خواهان تدريس علوم متنوعى هستند) بايد علم و دانشى را پيش از هر درس ديگرى تدريس كند كه واجد شرافت فزونترى نسبت به ساير علوم مى باشد. و بالاخره بايد ارزشمندترين علم را در نوبت نخست تدريس قرار دهد. به اين معنى كه به ترتيب : اصول دين ، تفسير، حديث ، فقه ، نحو، معانى بيان و بر همين قياس ، ساير علوم را بر حسب مرتبه و مقام و نياز به آنها - از لحاظ تقدم و تاءخر - با ترتيب مناسب و بر حسب احتياج شاگردان تدريس كند.

ما در بحثهاى آينده - طى باب ويژه اى - مطالبى را بازگو خواهيم كرد كه ضمن آن ، مراتب و درجات اهميت اين علوم و دانش ها روشن خواهد شد.

13- رعايت اعتدال و اقتصاد در بيان و توضيح مطالب

معلم نبايد مدت جلسه درس خود را آن اندازه طولانى سازد، و آنچنان در شرح و بسط مطالب پرگوئى كند كه موجب ملال و فرسايش خاطر شاگردان و يا مانع فهم و ضبط و به خاطر سپردن درس گردد؛ زيرا هدف از تدريس اين است كه شاگردان ؛ بيان استاد را درك نموده و آن را به خاطر بسپارند. و چون به علت اطاله سخن ، ذهن شاگردان ، خسته و فرسوده گردد، هدف و مقصد - كه عبارت از فهم و ضبط است - از ميان مى رود.

معلم نبايد درس خود را آنچنان كوتاه و محدود برگزار كند كه موجب نقص قسمتى از بيان و تقرير و توضيح ، و يا مخل به ضبط و درك شاگردان گردد؛ زيرا در اين صورت نيز نقض غرض لازم مى آيد، و مقصود و هدف از تدريس از دست مى رود.

معلم بايد در امر طولانى ساختن درس و يا محدود نمودن و فشرده گوئى ، مصلحت و شرائط و اوضاع حاضران و شاگردان را از لحاظ بهره گيرى در نظر گيرد. اگر شاگردان او داراى آن مقدار آمادگى باشند كه استاد، مطلب را طولانى سازد و تمام شقوق و شاخه هاى متنوع آن را بازگو نمايد، اطاله سخن و طولانى ساختن جلسه درس بلامانع خواهد بود. (در غير اين صورت بايد بر حسب شرائط و مقتضيات روحى و علمى شاگردان خويش ، وقت را از نظر اطاله سخن و يا عدم آن تنظيم كند).

14- مصونيت معلم از عوارض مخل مزاجى و روحى

آنگاه كه معلم دست اندر كار تدريس مى گردد بايد از عوارضى كه آرامش او را از ميان مى برد و يا فكر او را دچار تشويش و اضطراب مى سازد، كاملا مصون باشد. و در چنين شرائطى اساسا تدريس نكند. اين عوارض عبارتند از: بيمارى ، گرسنگى ، تشنگى ، محصور بودن از لحاظ پيشاب و پساب ، خوشحالى مفرط، اندوه ، خشم ، بيحالى ، پينكى و چرت زدگى ، پريشانحالى ، احساس سرما و گرماى رنج آور.

اينگونه عوارض ، باعث مى شوند كه معلم نتواند – آن طور كه شايد و بايد - بحث و بيان خود را كاملا تفهيم كند، و هدف مطلوب خود را اداء نمايد. و يا موجب مى گردد كه احيانا راءى و فتواى نادرستى را – به طور ناخودآگاه - ابراز كند. (لذا بايد معلم در عين تندرستى ، و در يك شرائط سالم روحى ، و در وضعى طبيعى و عادى ، به تدريس اشتغال ورزد تا افكار و آراء صحيحى را در اختيار علاقمندان قرار دهد).

15- توجه به فضاى جلسه درس - يا - جلسه درس و اهميت هواى آزاد

بايد فضاى جلسه درس ، از هر گونه عوامل آزاردهنده و انگيزه هاى سرگرم كننده حاضران ، از قبيل : دود، گرد و غبار، سر و صداى زياد كه مخل آرامش است ، تابش سوزنده آفتاب ، و امثال آنها از عواملى كه فكر را به خود مشغول مى سازند و مانع از اداء وظيفه مطلوب مى گردند، مصون باشد.

بايد جلسه درس در عين وسعت ، از هر انگيزه اى كه فكر و انديشه آدمى را به خود سرگرم مى كند و روان انسان را دچار تشتت و پريشانى مى سازد، كاملا محفوظ باشد تا در ظل چنين فضائى گسترده و عارى از عوامل سرگرم كننده ، غرض مطلوب و هدف نهائى تدريس تاءمين گردد.

16- رعايت مصالح شاگردان و مصالح اهم در تقديم و تاءخير وقت تدريس

بايد معلم - در صورتى كه ضرورتى مهم و مشقتى فزون از حد در ميان نباشد، در تقديم و يا تاءخير حضور خود در جلسه درس - در طى ساعات روز - مصالح جماعت شاگردان را مراعات كند. يكى از انواع ضرورت (كه معلم احيانا ناگزير از تاءمين آن مى گردد) اشتغال به مطالعه و تصنيف و تاءليف در اوقات و فرصتهاى مناسب مى باشد.

ولى بايد توجه داشت كه مطالعه و تصنيف - آنگاه بر مصالح جمعى شاگردان مقدم است - كه از لحاظ اهميت ، بر كار تدريس رجحان داشته باشد، (و در غير اين صورت بايد معلم - از لحاظ تعيين وقت حضور براى تدريس - مصالح و منافع جماعت شاگردان را بر مصالح مربوط به مطالعه و تاءليف ترجيح دهد).

17- رعايت تناسب صدا با محيط درس

معلم نبايد صداى خود را بيش از اندازه نياز حاضران ، بلند كند. و نبايد صدايش را آنقدر آهسته و كوتاه سازد كه احيانا براى برخى از حاضران ، درست مسموع نگردد، به گونه اى كه نتوانند كاملا محتواى سخن او را درك نمايند. از پيامبر اكرمصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم روايت شده است كه فرمود: (خداوند متعال ، صداى آهسته و كوتاه را دوست مى دارد، و از صداى بلند و فريادگونه خشمگين و بيزار است )(289)

بهتر اين است كه بگوئيم : صداى معلم ، نبايد از فضاى جلسه درس به بيرون از محيط درس سرايت كند و در عين حال بايد براى حاضران نيز رسا باشد. اگر در ميان جمع شاگردان ، شخصى كه دچار ثقل سامعه و ضعف حس شنوائى است حضور يابد، چنانچه معلم صداى خود را آن اندازه رسا سازد كه او نيز بشنود، هيچ مانعى ندارد؛ بلكه در اين زمينه روايتى هست كه در كتب حديث به چشم مى خورد، و حاكى از آن مى باشد كه چنين كارى داراى فضيلت است(290)

18- حزم و احتياط براى حفظ نظم و پاسدارى از آرامش ، و پيشگيرى از مراء وجدال در جلسه درس

بايد معلم ، جلسه درس خود را از همهمه و سر و صدا و غوغا صيانت نمايد؛ چون لغزش و غلط و خطاء و اشتباه از زير بانگ و خروش و غوغا، سر برمى آورد. او بايد جلسه درس خود را از سر و صداى بلند شاگردان و سوء ادب آنها در مذاكرات علمى ، و تشتت و اختلاف جهات بحث ، و نيز انحراف مسير مساءله مورد بحث ، به موضوعات و جاهاى ديگر - پيش از تكميل آن مساءله - حفظ نمايد. اگر از سوى يكى از شاگردان ، زمينه هاى انحراف از مسير مساءله را مشاهده كند (و ببيند كه او مطالبى را بازگو مى نمايد كه با آن مساءله بيگانگى دارد) با آميزه لطف و محبت - پيش از آنكه سخن انحراف آميز او در ميان جمع حاضران منتشر گردد، و هيجانى در آنها به وجود آورد - از انحراف او جلوگيرى كند. او بايد به همه حاضران ، نكات و حقايقى را يادآور گردد كه نمايانگر قبح و زشتى انحراف مذكور است و به آنها گوشزد كند كه چون مقصود و هدف نهائى بحث و مذاكره علمى آنست كه دلها و قلوب در جهت اظهار و پديدار ساختن حق ، با هم همبستگى يابد و در سايه آن ، ثمرات و فوائدى عائد همگان گردد و ميان آنان ، صدق و صفاء و نرمش و مدارا حكومت كند و از يكديگر - متقابلا - استفاده نمايند.

بايد معلم پس از تذكر و هشدار مذكور، رواياتى را - كه در نكوهش ستيز و جدال و مناقشه و رقابت بيجا و كينه توزى وارد شده است - بر آنان بخواند، كه به ويژه در اين روايات ، ستيزه جوئى و كينه توزى علماء و دانشمندان و اشخاصى كه داراى سمت علمى هستند و بر اريكه علم نشانده شده اند، سخت نكوهش و مذمت شده است

معلم بايد به شاگردان يادآور گردد كه جدال و ستيزه جوئى در مذاكرات علمى ، سرانجام از دشمنى و كينه سر برمى آورد كه عواقب سوء آن عبارت از پريشانى فكر و خاطر، و از دست دادن حس دينى و ايمانى است

و نيز بايد گوشزد نمايد كه لازم است اجتماع و گردهم آئى شاگردان ، خالصانه و پاكيزه از هر گونه غرض ورزى ، و روي هم رفته فقط به خاطر خدا باشد تا فائده دنيوى و سعادت و نيكبختى در آخرت را براى آنها بارور سازد.

19- ايجاد انضباط و حس مسئوليت اخلاقى در شاگردان

اگر معلم ملاحظه كرد كه يكى از شاگردان در بحث و گفتگو، از حد و مرز موضوع و يا موازين اخلاقى ، پا فراتر مى نهد، و يا از خود، سرسختى و كينه توزى و بى انضباطى و سوء ادب نشان مى دهد، و يا پس از اثبات و ظهور حق و حقيقت ، منصفانه داورى نمى كند، و يا بى جهت بانگ مى زند و فرياد سرمى دهد، و يا به حاضران و غائبان جسارت و اسائه ادب مى كند، و يا نسبت به كسى كه لايق تر از او است در نشست ، تفوق و برترى مى جويد، و يا در جلسه درس به خواب مى رود، و يا در حين درس با ديگران صحبت مى كند، و يا مى خندد، و يا يكى از حاضران را به استهزاء مى گيرد، و بالاخره مرتكب عملى مى گردد كه دور از نزاكت و انضباط مربوط به جلسه درس مى باشد، و رفتارش به هيچ وجه در خور يك محصل و دانشجو نيست ، بايد معلم شديدا از اين گونه اعمال نابخردانه او ممانعت به عمل آورد.

درباره اعمال و رفتار خوب و بد، و كردار روا و نارواى شاگرد، قريبا بحث مفصل و مشروحى را در پيش داريم

اين نوع بحث - (كه در ضمن گفتگوى از وظائف معلم در امر تدريس و جلسه درس به ميان آمده است ) - با بحثى كه مربوط به جلوگيرى از اخلاق ناستوده شاگردان بوده ، و ما قبلا از آن ياد كرديم ، تفاوت دارد؛ زيرا گفتگوى ما در اينجا به وظائف معلم در جلسه درس ارتباط دارد؛ ولى بحث گذشته ، مربوط به وظائف معلم و شاگرد نسبت به خودشان بوده است اگرچه مى توان اين دو بحث را در هم ادغام نمود؛ ولى اهتمام و عنايت به شاءن و ارزش اين وظيفه ، چنين اقتضاء مى كرد كه بهتر بود در اينجا نيز مستقلا و به خصوص ، مورد بحث قرار گيرد

20- رفق و مدارا در مورد كيفيت پاسخ به پرسشهاى شاگردان

بايد همواره معلم با شاگردان ، مدارا و همراهى كرده ، و رفق و نرمى با آنها را از دست نداده ، و به پرسشهاى آنها گوش فرادهد. اگر ملاحظه كرد كه شاگردى - با وجود اينكه معنى و مقصود مطلب را درك كرده ؛ ولى به علت حجب و حياء و قصور و نارسائى معلومات و نقص بيان نمى تواند اشكال و ايراد خود را تقرير كند، و بيان او در تعبير از مقصودش نارسا به نظر مى آيد بايد معلم - كه مقصود او را درك نموده است -، نخست منظور او را بيان كرده و سپس وجه اشكال و ايرادش را بازگو نمايد، و پاسخ لازم را به ميزان اطلاعات خويش توضيح دهد.

اگر معلم متوجه شد كه مطلب و منظور او از بحث ، بر شاگرد، مشتبه شده و به همين جهت به آن مطلب اشكال مى كند، بايد از شاگرد، راجع به موارد و شقوق احتمالى موضوع سخن او - كه احتمالا ممكن است آنها را اراده كرده باشد - پرسش نمايد و به او بگويد: آيا مى خواستى چنين چيزى را بيان كنى ؟ اگر جواب او مثبت بود و گفت : هدف من نيز همين بوده است ، بايد معلم پاسخ آن را بيان كند. و اگر بگويد كه من چنين منظورى نداشتم ، محتملات ديگر را بازگو كند، (و تا آن مقدار به پرسشهاى خود از شاگرد درباره اين محتملات ادامه دهد تا سرانجام به هدف و مقصود او برسد و پاسخ لازم را براى او بيان نمايد).

اگر شاگرد از يك مطلب ركيك و زننده اى سؤ ال نمود، معلم نبايد او را تحقير و استهزاء كند؛ زيرا هر معلمى ناگزير است به هرگونه پرسش (معصومانه و بى غرض )، پاسخ دهد؛ چون جز اين ، چاره اى نيست و به طور قهرى ، احيانا ممكن است مطالب ركيكى مورد پرسش قرار گيرد. بجا است به او يادآور گردد كه همه انسانها بدينسان پرس و جو مى كردند تا سرانجام در راه تحصيل علم و فهم مسائل علمى ، گام نهادند و در نتيجه ، موفق و كامياب شدند. (يعنى تمام اشخاصى كه توانستند از دانش و بينش علمى بهره مند گردند، اين موفقيت را در سايه سؤ ال و پرسش ، به دست آوردند كه احيانا بدون غرض ، سؤ الاتى را مطرح مى ساختند كه زننده و ركيك به نظر مى رسيد).

21- محبت و التفات معلم و گشاده روئى او نسبت به شاگرد تازه وارد

اگر شخص تازه واردى در جلسه درس شركت كند، بايد معلم به او اظهار محبت كرده و با انبساط و گشاده روئى از او استقبال نمايد تا بدينوسيله موجبات نشاط و شرح صدر او را فراهم آورد؛ چون هر شخصى غريب و تازه وارد - به ويژه در حضور علماء و دانشمندان - دچار دهشت و هيبت زدگى مى گردد (كه بايد معلم از طريق اظهار محبت و گشاده روئى ، اين ترس و هيبت زدگى را از دل او بيرون كند).

و نيز چون اين فرد تازه وارد و غريب ، احساس غربت و بيگانگى مى كند، نبايد معلم با نگاه هاى تعجب آلود و آزاردهنده ، بدو چشم دوخته و نگاهش را فزون از حد، در او متمركز سازد؛ زيرا اينگونه نگاه ها او را دچار شرم و خجلت مى سازد. و با وجود اينكه ممكن است داراى اهليت و شايستگى براى تحصيل باشد، شرم و حياء وى ، مانع سؤ ال و پرسش علمى و شركت او در بحث و مذاكره گرديده ، (و موجب محروميت از علم مى شود).

22- وظيفه معلم ، همزمان با ورود عالم و دانشمند به جلسه درس

اگر فرد عالم و فاضلى به جلسه درس روى آورد، و استاد هم همزمان با ورود او، سرگرم شروع به تدريس مساءله اى باشد، (بايد براى تجليل از وى ) از ادامه بحث در آن مساءله خوددارى كرده و درنگ نمايد. اگر ورود اين شخص تازه وارد، همزمان با ادامه بحث در آن مساءله ، اتفاق افتد (يعنى آن عالم و يا شخص ‍ غريب در اثناء بحث از مساءله اى ، وارد جلسه شود) بايد معلم ، مساءله بازگو شده و يا مقصود و خلاصه و فشرده اى از آن را براى تازه وارد تكرار و اعاده كند. و اگر همزمان با تتمه و پايان گرفتن درس ، وارد مجلس بحث و مذاكره گردد، و نيز هنوز جماعت حاضران ، از جاى برنخاسته و متفرق نشدند، بايد تتمه گفتگوى خود را رها كرده ، وارد بحث ديگرى گردد، و موضوع بحث را تغيير دهد تا آنگاه كه اين عالم و دانشمند تازه وارد، جلوس كند. پس از آنكه نشست ، مطالب گفته شده را اعاده كند و يا تتمه بحث و مذاكره خود را تكميل نمايد.

اجراء چنين وظيفه اخلاقى براى اين است كه دانشمند تازه وارد - در حين جلوس خود - با قيام و متفرق شدن حاضران ، مواجه نگردد. و در نتيجه ، دچار خجلت و شرمندگى نشود.

23- اعتراف به عجز و ناتوانى در مسائلى كه بدآنها احاطه ندارد

يكى از مهمترين وظائف معلم اين است : وقتى از او درباره موضوعى سوال كردند كه بدان احاطه و آگاهى ندارد، و يا آنكه در ضمن تدريس به مساءله اى برخورد كند كه فاقد اطلاع و آگاهى در آن مساءله باشد، بايد به عجز خود اعتراف نموده و بگويد: از آن اطلاعى ندارم ، يا بايد بگويد: درباره آن تحقيق نكرده ام و به طور كامل از آن آگاهى ندارم ، و يا آنكه صريحا بگويد: نمى دانم ، يا بگويد: بايد درباره آن تجديدنظر كنم و بالاخره از اعتراف به عجز و ناتوانى در اينگونه موارد استنكاف ننمايد. يكى از نشانه هاى دانش انسان عالم و دانشمند اين است : درباره مسائلى كه از آن آگاهى درستى ندارد، بگويد: نمى دانم ، و خدا بدان عالم تر است

علىعليه‌السلام فرمود: (وقتى از شما راجع به چيزى سؤ ال كردند كه علم و آگاهى درباره آن نداريد، راه فرار و گريز را در پيش گيريد. عرض كردند: اين فرار و گريز چگونه است ؟ فرمود: بگوئيد: خدا بهتر مى داند(291) ) .

از امام باقرعليه‌السلام روايت كرده اند كه فرمود: (آنچه را مى دانيد به زبان آوريد، و درباره مطالبى كه از آنها آگاهى نداريد بگوئيد: خدا داناتر است همانا فردى ، آيه اى از قرآن را بيرون مى كشد و يا در آن دچار شتابزدگى مى شود، (و آن را نسنجيده و طبق دلخواه خود معنى مى كند، و به عنوان دليلى بر مدعاى باطل خويش وانمود مى سازد)، از اينرو به فاصله اى دورتر از ميان آسمان و زمين ، دچار سقوط گشته و سرنگون شود(292) ).

از زرارة بن اعين روايت شده است كه گفت : از امام باقرعليه‌السلام پرسيدم حق خداوند بر بندگانش چيست ؟ فرمود: آنچه مى دانيد به مردم بگوئيد، و درباره چيزهائى كه نمى دانيد سكوت و توقف و درنگ نمائيد(293) ).

امام صادقعليه‌السلام فرمود: (خداوند متعال ، بندگان خويش را به دو آيه از كتاب آسمانى ، و دو نشانه قرآنى ، هشدار داده و آنها را سرزنش فرموده است :

1- درباره مطالبى كه علم آگاهى و اطلاع درباره آنها ندارند، سخنى نگويند.

2- و نيز مطالبى را - كه راجع به آنها، فاقد علم و آگاهى صحيح هستند - مردود نسازند.

خداوند متعال در قرآن كريم مى فرمايد:

(( (الم يؤ خذ عليهم ميثاق الكتاب ان لايقولوا على الله الا الحق ) (294) ))

آيا با آنها در كتاب آسمانى پيمان گرفته نشد كه درباره خداوند جز حق ، سخنى ديگر نگويند و بر او دروغ نبندند.

و يا فرمود:

(( (بل كذبوا بما لم يحيطوا بعلمه و لما ياءتهم تاءويله ) (295) )) .

بلكه حقايقى را تكذيب كردند كه از نظر علم و آگاهى بدان احاطه ندارند، آن هم در حاليكه هنوز از تاءويل و توجيه و ارجاع به واقعيت آن ، چيزى در اختيار آنان قرار نگرفته و دليلى به دست آنان نرسيده است(296)

ابن عباس مى گفت : عالم و دانشمند (راجع به حقايقى كه از آن علم و آگاهى كاف ندارد،بى اطلاعى خود را اعلام نكند، و) (لاادرى نمى دانم ) را ترك نمايد، و از گفتن آن امتناع ورزد، مراكز حيات و كشتن گاههاى او آسيب ببيند، يعنى موجبات نابودى و رسوائى اوفراهم مى گردد(297)

عبدالله بن مسعود مى گفت : اگر از هر يك از شما راجع به چيزى كه نمى داند، و درباره آن علم و آگاهى ندارد، پرسشى كردند بايد بگويد: نمى دانم ؛ زيرا نمى دانم ، يعنى اعلام به عدم آگاهى در مسائلى كه انسان بدآنها احاطه ندارد، يك سوم علم و دانش و دانائى انسان به حساب مى آيد.

يكى از دانشمندان برجسته گفته است : (لاادرى ثلث العلم ) يعنى جمله (نمى دانم ) - در پاسخ به مسائلى كه بدآنها آگاهى ندارد - يك سوم آگاهى و علم انسان محسوب مى گردد؛ (چون چنين فردى ، گرفتار مصيبت جهل مركب نيست ، و حداقل مى داند كه نمى داند. برخلاف كسانى كه اسير حالت جهل مركب مى باشند و نمى دانند كه نمى دانند، و تصور مى كنند كه مى دانند). يكى از فضلاء مى گويد: شايسته است كه عالم و دانشمند، (لاادرى ) را براى ياران خويش به ميراث گذارد، به اين معنى : همواره در مسائلى كه درباره آنها علم ندارد اين جمله را با شهامت بر زبان آورده ، و آنقدر (لاادرى ) بگويد تا ياران او با اين جمله ، ماءنوس و معتاد شده و گفتن آن براى آنها آسان گردد، (و پس از درگذشت استاد، اين عبارت او را به عنوان ميراثى از وى در اختيار داشته باشند)، و در موارد لازم و به هنگام نياز، آنرا بكار بندند.

دانشمند ديگرى مى گويد: بايد (لاادرى ) را بياموزى ؛ زيرا اگر شهامت گفتن(لاادرى ) را در خود فراهم آورى و آن را در مورد مناسب بر زبان جارى سازى ، اين توفيق نصيب تو مى گردد كه ديگران ، تو را عالم و آگاه سازند، تا سرانجام بتوانى بدانى و به جاى (لاادرى نمى دانم ) جمله (ادرى = مى دانم ) را به حق بر زبان جارى سازى اگر تو در عين فقدان احاطه علمى ، جمله (ادرى ) را بر زبان آورى ،چنان تو را تحت فشار سؤ ال و پرسش قرار مى دهند تا آنگاه كه به ناچار جمله (لاادرى )را (پس از رسوايى ) بر زبان جارى سازى ، و به عدم دانائى خويش اعتراف كنى و به جائى برسى كه ندانى

بايد به اين نكته نيز توجه داشت كه يك عالم و استاد (درباره موضوعات و مسائلى كه اطلاع علمى از آنها ندارد) لازم است بگويد: نمى دانم اين اعتراف علاوه بر آنكه از مقام و موقعيت علمى او نمى كاهد، بر والائى و احترام او مى افزايد، و شكوه و عظمت شخصيت او را در دلهاى مردم ، فزاينده تر مى سازد. اين رفعت و عظمت مقام ، نتيجه تفضل الهى نسبت به كسى است كه به خاطر پاى بند بودن او به حق و حقيقت ، آن چنان مورد لطف و مرحمت پروردگار قرار مى گيرد كه به علت اعتراف به عجز و نادانى خود - به جاى آنكه از نظر مقام ، پست و فرومايه گردد - از شكوه و عظمت خوش آيندى در دلهاى مردم و از ديدگاه آنها برخوردار مى شود.

اعتراف به عجز و نارسائى علمى در موارد لازم و مناسب ، نمودار عظمت مقام و حس تقوى و كمال معرفت و بينش يكفرد عالم و دانشمند است جهل و عدم آگاهى درباره مسائل معدود و مطالب انگشت شمار، به مقام و موقعيت علمى و معرفت يك فرد دانشمند، لطمه اى وارد نمى سازد. بايد اينگونه اعترافها را صرفا دليل بر تقواى او دانست ؛ چنانكه نمايانگر آنست كه چنين عالم و دانشمند در آراء و فتواهاى خود، گزافه گوئى نمى كند. و نيز حاكى از آنست كه خود مطلب و مساءله ، از مسائل مشكل و پيچيده مى باشد.

آن كسى كه از گفتن (لاادرى ) و اعتراف به عجز و نارسائى علمى خود امتناع مى ورزد، به خاطر اين است كه از لحاظ علمى ، فردى كم مايه و نيز فاقد تقوى و پارسائى و ديانت است ؛ زيرا او مى ترسد به علت قصور و نارسائى علمى ، از ديدگاه توده مردم سقوط كرده و از چشم آنها بيفتد. اين نوع تصور و خيال ، خود، نوعى از جهالت و نادانى ديگرى است (كه بايد آن را بر حجم نادانيها و كمبودهاى علمى او افزود)؛ چون با پاسخ دادن به سؤ الى - كه درباره آن اطلاع كافى ندارد - خويشتن را به گناهى بزرگ ، رجعت داده و در آن غوطه ور گشته و در ورطه سقوط، گرفتار مى شود. پاسخ او در چنين حالتى نه تنها بر روى قصور علمى او سرپوش نمى گذارد؛ بلكه او با چنين اقدام نابخردانه خود، مردم را به قصور علمى خود، واقف و مطلع مى سازد. و آنها از اين رهگذر به نارسائى علمى او راهنمائى مى شوند. خداوند نيز به خاطر جراءت و جسارت و بى باكى او در اظهار نظرهاى نادرست در امر دين ، چنان وضعى را در مورد او پديدار مى سازد كه از ديدگاه مردم ، به عنوان فردى فاقد سرمايه علمى معرفى مى شود.

اين نكته در حديث قدسى نيز تاءييد شده است ، آنجا كه مى گويد:

(( (من افسد جوانيه افسد الله برانيه ) ))(298)

هر كه قلب و درون خويش را تباه سازد، خداوند، ظاهر و برونش را به تباهى و فساد مى كشاند.

با وجود اينكه اين دانشمند كم مايه مى بيند كه اهل تحقيق و پژوهش و شخصيتهاى كارآمد، اكثر اوقات ، سخن از (لاادرى ) به ميان مى آورند، و غالبا اين كلام را بر زبان مى رانند، اين عالم و دانشمند بى نوا حاضر نيست كه چنين جمله اى را هرگز بر زبان آورد. او بايد بفهمد كه اينگونه دانشمندان حقيقت گرا و ژرف نگر - به خاطر ديندارى و تقوى - از گزافه گوئيها در پاسخ به پرسشهاى ديگران ، امتناع مى ورزند. و عالمى اين چنين بايد دريابد كه به خاطر جهل و نادانى و قلت تقوى و ديندارى است كه از گزافه گوئى در پاسخ به ديگران ابائى ندارد. ولى بر خلاف خواسته اش در همان چاه خمول و گمنامى ، و شهرت به كم مايگى ، سقوط مى كند كه اتفاقا مى خواست از راه گزافه گوئى و خودخواهى ، دچار سقوط در آن نگردد. و چون گرفتار فساد نيت و آلودگى درون مى باشد از لحاظ شهرت علمى ، دچار سرنوشتى مى گردد كه به سختى از آن گريزان بوده است (اين گونه عالمان كم مايه ، سرانجام به عنوان افرادى بى مايه و فاقد بينش ‍ علمى و دينى ، در ميان مردم ، نامور و رسوا مى گردند).

پيامبر گرامى اسلامصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم فرمود: (اگر كسى با چيزى اظهار بى نيازى كند كه به او داده نشده است ، مانند كسى است كه دو لباس دروغين و فريبا را در بر مى كند)(299)

خداوند متعال - ضمن بازگو كردن داستان موسى و خضرعليهما‌السلام - به علماء و دانشمندان ، هشدار ظريفى داده و به آنان ادب آموخته است آنگاه كه خداوند از موسىعليه‌السلام پرسيد: آيا كسى عالم تر و آگاه تر از تو در جهان وجود دارد؟ موسى - به جاى اينكه علم و آگاهى را به خدا ارجاع دهد، و از خدا بپرسد كه او كيست ؟ و يا بگويد: خدايا تو خود بهتر مى دانى - چيزى در پاسخ نگفت و سكوت كرد. (و گويا حاضر نبود بگويد: ممكن است در جهان ، كسى عالم تر از او هم وجود داشته باشد!). لذا خداوند متعال به او فرمان داد تا در محضر خضر، شاگردى نمايد و نزد او درس بخواند.

خداى متعال داستان تلمذ و شاگردى كردن موسى در نزد خضر را ضمن آياتى چند، بيان فرموده كه اين آيات ، نمايانگر منتهاى خاكسارى و اظهار فروتنى موسى در برابر خضر، و حاكى از شكوه و عظمت خضر مى باشد.

ان شاء الله در بحثهاى آينده ، شمه اى از نكات عبرت آميز اين داستان پندآموز را ياد خواهيم كرد.

24- تذكر لغزش و اشتباه ، قبل از پايان يافتن درس

اگر معلم به طور ناگهانى متوجه بيان يا پاسخ صحيحى گردد، بايد هر چه زودتر - پيش از آنكه شاگردان و حاضران ، متفرق شوند - آن بيان و پاسخ صحيح را تذكر دهد. و به آنان بفهماند كه قبلا در توضيح و يا پاسخ مطلب ، دچار اشتباه گشته و سخن نادرستى را ابراز كرده بود. نبايد شرم و حياء و خودخواهى و امثال آن ، مانع چنين پيشگيرى و تدارك اشتباهات او شود. هواى نفس (و تمايلاتى كه از جاه طلبى ريشه مى گيرد) نبايد او را وادارد كه اين پيشگيرى را به تاءخير انداخته و جبران اشتباه و لغزش خود را به فرصتها و جلسات ديگرى موكول سازد؛ زيرا تاءخير در جبران لغزشها، نتيجه خدعه و نيرنگهاى نفسانى و بازده سوء كارهاى غلطان از ابليس مطرود از رحمت الهى است

اگر يك استاد در جبران لغزشها و تدارك اشتباهات خويش ، تاءخير و تعويق و مسامحه را - به علت خودخواهى - روا دارد، به جهات ديگرى متعددى ، زيانهاى عظيمى را به بار خواهد آورد:

1- اشتباه و لغزش استاد در مغز و دل دانشجويان ، جايگير شده و پايدار مى ماند.

2- با چنين تعويق و سهل انگارى ، ناگزير، شرح و بيان مطلب ، از موقع و زمان ضرورى خود به تاءخير مى افتد. و به اصطلاح (تاءخير بيان از وقت حاجت )، لازم مى آيد.

3- اگر استاد، همزمان با ادامه تدريس ، به جبران اشتباهات خويش در همان جلسه تدريس ، اقدام نكند و آن را به جلسات ديگر موكول سازد، اين بيم وجود دارد كه برخى از حاضران جلسه درس ، در جلسات ديگر شركت نكنند. نتيجه چنين تاءخيرى آنست كه مبانى غلط و اشتباهات علمى در ذهن آنان ؛ استقرار و استمرار يافته و به صورت يك مطلب صحيح علمى در ميان افكار و آراء آنها جاى خويش را باز كرده ، و اين درك غلط و نادرست تا ابد در ذهن آنها باقى بماند.

4- استاد به خاطر تاءخير بيان و تدارك اشتباه (و تداوم لغزش ) خويش ، مطيع شيطان خواهد شد، شيطانى كه به اشتباهات خود استمرار داده و در تداوم لغزشهاى خويش اصرار مى ورزيد. سرانجام ، چنين استادى با اينكار، شيطان را براى فريبائى به طمع مى اندازد تا دوباره به سراغ او بيايد. و همين طور اين اشتباه و طمع شيطان ادامه پيدا مى كند و استاد را به تداوم در اشتباه و تاءخير در جبران آن واميدارد.

اگر استاد - فى المجلس - وظيفه خويش را در جبران اشتباهات ، اداء كند، در وجود و شخصيت شاگردان خويش ، ملكه و نيروى شايسته اى را فراهم مى آورد كه پى آمد آن ، خير و نيكى عظيمى خواهد بود. بايد دانست كه منشاء به ثمر رسيدن اين خبر و بركت ، همان استادى است كه اشتباه خود را اظهار كرده و به حق و حقيقت رجوع و بازگشت نموده است

بنابراين ، چنين استاد متواضع و باشهامت كه از بازگوكردن خطاء خود و اعتراف به اشتباه خويش دريغ نمى ورزد، از پاداش دوچندانى برخوردار مى شود يعنى علاوه بر اجر و پاداشى كه در زير سايه انجام وظيفه ، نصيت شاگردان خود ساخته و با آنها در اين پاداش شريك است از رهگذر اعتراف به حق ، بر حجم پاداش خويش مى افزايد. آرى چنين استادانى به خاطر رجوع و بازگشت به حق ، تحرك و فعاليتهايشان ، سرشار از غنائم ، و تجارت آنها لبريز از سود و تواءم با خير و بركت خواهد بود. و بر خلاف تصور و انتظار افراد نادان و توهم نابخردان سبك مغز، مقام آنان را خداوند رفيع مى گرداند. و چون حق و حقيقت را نصب العين خود قرار داده اند - در سايه تفضل او - در نظر مردم و نيز در آخرت داراى شخصيت و موقعيت ارزشمند، و آبرو و احترام خواهند بود.

25- اعلام به پايان يافتن درس

معلم بايد به هنگام پايان يافتن درس و يا آنگاه كه ميخواهد درس را به پايان رساند، با بيان و گفتارى كه از پايان يافتن درس حكايت مى كند، ختم جلسه درس ‍ را اعلام كند. البته اين اعلام در صورتى است كه شاگرد، متوجه پايان يافتن درس نگردد. معمولا پيشينيان براى اعلام ختم جلسه درس ، مى گفتند (والله اعلم : و خدا بهتر مى داند).

بعضى از علماء مى گفته اند: براى اعلام ختم جلسه ، بايد سخنى را ايراد كند كه بدان وسيله ديگران ، تمام شدن سخن را درك كنند. مثلا بگويد: (سخن ما در اينجا به پايان رسيد) و يا بگويد: درس ما در اينجا به پايان مى رسد و بقيه مطالب را - ان شاء الله - در جلسه ديگر بيان خواهيم كرد. و امثال اينگونه سخنها كه پايان يافتن درس را به حاضران اعلام مى كند. و نيز آنگاه كه جمله (( (والله اعلم ) )) را بر زبان جارى مى سازد بايد بر اساس ياد خدا باشد و به معنى و محتواى آن ، توجه و التفات كافى مبذول دارد.

بسيار بجا و شايسته است كه معلم ، هر درسى را نيز با(( (بسم الله الرحمن الرحيم ) )) افتتاح كند تا در آغاز و پايان كار خويش به ياد خدا باشد. و لذا اگر صرفا ذكر و ياد خدا را نمودار پايان كار خويش قرار دهد (ولى آغاز كارش را با آميزه ياد خداوند صفاء ندهد) ذكر و ياد او خالصانه پايان نخواهد گرفت و بالاخره كار او پاك و پاكيزه از شوائب و بگونه اى خالصانه براى خدا به شمار نخواهد رفت

26- بايد درسها با نصايح اخلاقى پايان گيرد

معلم بايد در خاتمه درس خود، نكات ظريف اخلاقى و حكمت ها و اندرزها و مطالبى را كه قلب و اندرون انسان را تصفيه و پالايش مى كند به شاگردان القاء نمايد تا شاگردان خالصانه و همراه با خشوع و انعطاف درونى ، و تواضع و خلوص نيت و صفاى باطن ، از جلسه درس بپراكنند؛ زيرا بحث صرف و مذاكره علمى خشك ، و عارى از مسائل عاطفى و اخلاقى ، نيروئى را در دل ها به هم مى رساند كه گاهى از قساوت و سخت دلى سر برمى آورد. (لذا او بايد با القاء مطالب سودمند در هر لحظه و زمانى محرك دانشجو باشد تا به علم و دانش با آميزه اخلاص ، روى آورده و او را به منظور استكمال معنويش تحت مراقبت گيرد و ميدانيم هيچ انگيزه اى بهتر و شايسته تر از نصايح اخلاقى معلم آنهم به هنگام فراغ از درس نيست

لزوم القاء نكات اخلاقى و تذكر پند و اندرز به شاگردان ، در صورتى شايسته است كه دروس ديگرى - كه بايد بلافاصله پس از آن ، تدريس گردد - در پيش ‍ نباشد، دروسى كه ممكن است تدريس آنها در درجه اول اهميت نسبت به القاء نصايح اخلاقى باشد. در چنين وضعى بايد - بر حسب اوضاع و احوال و اقتضاء شرايط - مساءله القاء نصايح اخلاقى را پس از انجام گرفتن دروس ضرورى ديگر؛ برگزار نمايد.