آداب تعليم و تعلم در اسلام

آداب تعليم و تعلم در اسلام 0%

آداب تعليم و تعلم در اسلام نویسنده:
گروه: اخلاق اسلامی

آداب تعليم و تعلم در اسلام

این کتاب در موسسه الحسنین علیهما السلام تصحیح و مقابله شده است.

نویسنده: دكتر سيد محمد باقر حجتى
گروه: مشاهدات: 44600
دانلود: 8502

توضیحات:

آداب تعليم و تعلم در اسلام
جستجو درون كتاب
  • شروع
  • قبلی
  • 387 /
  • بعدی
  • پایان
  •  
  • دانلود HTML
  • دانلود Word
  • دانلود PDF
  • مشاهدات: 44600 / دانلود: 8502
اندازه اندازه اندازه
آداب تعليم و تعلم در اسلام

آداب تعليم و تعلم در اسلام

نویسنده:
فارسی

این کتاب در موسسه الحسنین علیهما السلام تصحیح و مقابله شده است.

27- ختم جلسه درس با دعاء

بايد معلم ، مجلس درس را - همان گونه كه با دعاء آغاز كرد - با دعاء نيز پايان دهد؛ بلكه دعاء به هنگام پايان گرفتن درس ، شايسته تر، و به منظور اجابت و وصول به هدف ، نزديك تر است ؛ چون شاگردان (به خاطر اينكه در يك فضاى علمى به سر مى بردند، و از چنين جوى استنشاق كردند) زير پوشش رحمت الهى قرار گرفته و براى دريافت پاداش الهى ، آمادگى و ويژگى يافته اند.

بايد دعاى معلم و شاگرد، شامل حال پيشوايان دينى و علماء در گذشته بوده ، و همه جامعه هاى اسلامى و تمامى مسلمين را در بر گيرد. معلم و شاگرد بايد داراى خلوص نيت بوده و تمام رفتار خود را به خاطر خدا و در جهتى قرار دهند كه به خدا منتهى گردد تا اعمال و رفتار آنان ، شايسته جلب مراتب رضاى پروردگار باشد.

در حديث آمده است كه پيامبر گرامى اسلامصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم مجلس خويش را با دعاء به پايان مى برد. و در اين باره حديثى (مسلسل ) وجود دارد كه مشهور است و نشان ميدهد كه آن حضرت ، جلسه خود را با دعاء، ختم مى فرمود. متن حديث اين است : رسول اكرمصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم آنگاه كه از گفتگوى با ياران خود فراغت مى يافت و مى خواست از جاى برخيزد، مى فرمود:

(( (اللهم اغفرلنا ما اخطاءنا و ما تعمدنا و ما اسررنا و ما انت اعلم به منا. انت المقدم و انت المؤ خر، لا اله الا انت ) ))

خدايا از ما در گذر نسبت به گناهانى كه اشتباها مرتكب شديم و يا عمدا و از روى قصد دچار آنها گشتيم ، و از خلافهائى كه در نهان انجام داديم ، و بالاخره از هر گناهى - كه تو نسبت به آنها از ما عالم تر و آگاه تر مى باشى - درگذر. خدايا تو پيش مى اندازى و توئى كه تاءخير ايجاد مى كنى ، جز تو هيچ معبودى شايسته پرستش و در خور بندگى نيست

28- درنگ نمودن در جلسه درس پس از پايان گرفتن آن

بايد معلم پس از برخاستن حاضران ، اندكى در جايگاه خود درنگ نمايد؛ زيرا در اين كار، براى معلم و شاگردان و حاضران ، فوائد و نتايج سودمند و آداب و آئين هائى به ثمر مى رسد كه همه آنها به معلم و شاگرد عائد مى گردد:

1- اگر در خاطر يكى از شاگردان ، تتمه و بقايائى از پرسشى ، ناگفته مانده باشد بتواند آن را در اين فرصت كوتاه و در پايان درس ، با استاد در ميان گذارد؛ لذا بهتر است استاد، ديرتر از جاى خود برخيزد.

2- ممكن است براى يكى از شاگردان ، حاجت و نياز و مطلبى مانده باشد كه از بازگو كردن آن - پيش از فراغ استاد از درس - خوددارى كرده باشد، بايد معلم درنگ نمايد تا نياز و مطلب خود را براى او باز كند.

3- در چنين صورتى معلم به وسيله درنگ در جلسه درس - به هنگام خروج از محل درس - براى شاگردان ، ايجاد مزاحمت نكرده و موجبات ناراحتى و تكلف را براى آنها فراهم نمى آورد. و نيز اگر معلم پيش از شاگرد از محل درس خارج شود، بانگ و سر و صداى كفش مشايعين و شاگردان - كه پشت سر استاد حركت مى كنند - ممكن است حالتى دگرگونه در او به وجود آورد كه خود آفتى عظيم و خطرناك (از لحاظ ايجاد عجب و غرور) به شمار مى رود.

4- اگر معلم داراى مركب و وسيله نقليه باشد، در جمع شاگردان بر آن سوار نمى شود. و امثال آن (از فوائد ديگرى كه قهرا با درنگ نمودن معلم در جايگاه خويش ، عائد او و شاگردانش مى گردد).

29- تعيين مهتر و رئيس براى شاگردان

لازم است معلم ، فردى هوشمند و زيرك را (به عنوان مهتر و سرپرست )، از ميان شاگردان تعيين كند كه حاضران و واردان را سر جاى مناسب با شئون و مقام آنان نشانده و به طرز نشستن آن ها سر و سامانى بدهد، خوابيده را بيدار، غافل را هشيار سازد، و به آنان امر و نهى كرده و كارهاى شايسته و ناشايست را به آنان گوشزد نموده ، و آنها را به شنيدن درس و گوش فرا دادن به آن و تمركز فكر نسبت به سخنان استاد و سكوت و آرامش وادارد.

بايد معلم ، يك رئيس و سرپرست (و خليفه ) ديگرى را نيز براى شاگردان تعيين نمايد تا او مسائل مبهم و پيچيده درس را براى شاگردانى كه استاد را كاملا درك نكرده اند بيان كند. و همان درس را براى شاگردانى كه خواهان تكرار آن مى باشند اعاده نمايد. و بالاخره او بايد مرجع و پناهگاه براى عده اى باشد كه آنان در پرسش از خود استاد، احساس شرم و حياء مى نمودند و هم اكنون بايد بدو مراجعه كنند.

تعيين مبصر و خليفه براى جلسه درس ، موجب صرفه جوئى و صيانت فرصت و وقت گرانبهاى معلم ، و وسيله اى براى حفظ و نگاهبانى مصالح و منافع شاگرد مى باشد.

30- دعاء به هنگام برخاستن از جلسه درس

آنگاه كه معلم از جاى خود برمى خيزد، اين دعاء را بخواند:

(( (سبحانك اللهم و بحمدك اشهد ان لا اله الا انت ، استغفرك و اتوب اليك ،(300) سبحان ربك رب العزة عما يصفون ، و سلام على المرسلين ، و الحمد لله رب العالمين ) ))

خدايا تو را تقديس و ستايش مى كنم ، گواهى مى دهم كه جز تو، معبودى دگر نيست از تو آمرزش مى جويم و به تو بازمى گردم پروردگارى را تقديس مى كنم كه خداوندگار و صاحب عزت و سرفرازى است ، و تو از آنچه درباره ات مى گويند و وصف مى كنند، منزهى درود بر فرستادگانش ستايش مطلق و حمد واقعى از آن خدائى است كه پروردگار جهانيان است

گويند: رسول اكرمصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم به هنگام برخاستن از مجلس خويش ، چنين دعائى را مى خواند.

در بعضى از روايات آمده است كه سه آيه(( (سبحان ربك رب العزة عما يصفون ، و سلام على المرسلين ، و الحمد لله رب العالمين ) )) - كه در طى همين دعاء آمده است - كفاره مجلس درس و جلسه مذاكره و گفتگو مى باشد. و همان گونه كه هنگام برخاستن از جلسه درس ، تلاوت اين سه آيه براى عالم و دانشمند، مستحب است براى هر كسى هم كه از مكانى برمى خيزد، خواندن آن ها مستحب و مطلوب است ؛ ولى درباره عالم و معلم در مجلس درس ، خواندن اين سه آيه ، مستحب مؤ كد مى باشد.

نوع سوم : آداب و وظائف ويژه شاگرد

بخش اول : آداب و وظائف شاگرد نسبت به خود

اين آداب و وظائف ضمن (هشت امر) مورد بحث قرار مى گيرد:

1- تصفيه و پالايش دل از آلودگى ها

بايد دانشجو قصد و نيت خود را تصحيح نموده و قلبش را از هر گونه آلودگى و نيات پليد و فرومايه ، تصفيه و تطهير كند تا براى پذيرش علم و حفظ و استمرار آن ، شايستگى و آمادگى يابد.

در مباحث گذشته از عوامل تصفيه و تطهير باطن و پالايش دل ، سخن گفتيم لكن در اينجا نيز همان مطلب را اعاده و تكرار مى كنيم تا دانشجو را هشدارى باشد، و دقيقا متوجه شود كه تصحيح نيت و تصفيه باطن ، از اسباب و زمينه هاى كسب علم و تحصيل دانش مى باشد. و سخن ما در اين مبحث مربوط به بررسى علل و اسباب فوائد و مصالح اخروى اين موضوع مى باشد.

يكى از فضلاء مى گويد: پاكسازى دل براى تحصيل علم و دانش ، همانند پاكسازى زمين براى كشت و زرع مى باشد. بنابراين ، بذر علم و دانش در دل انسان - بدون تطهير و پاكسازى آن - رشد نمى كند و خير و بركت آن رو به فزونى نمى گذارد. چنانكه كشت و زرع در زمين بائر - كه از خس و خاشاك و سنگ ، پاكسازى نشده است - رشد و نمو مطلوب خود را بازنمى يابد و بركاتى از آن عائد انسان نمى گردد.

پيامبر گرامى اسلامصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم فرمود: (در جسد آدمى پاره گوشتى است كه اگر سالم و صالح باشد تمام اندام انسان ، سالم خواهد بود. و اگر همان پاره گوشت رو به تباهى و بيمارى گذارد، تمام بدن به بيمارى و تباهى گرفتار مى شود.

بدانيد آن پاره گوشت ، عبارت از قلب و دل آدمى است )(301)

سهل بن عبدالله مى گويد: (اگر قلب به پليدى هائى آلوده باشد كه خداوند متعال آن ها را ناخوش مى دارد، وارد شدن نور و روشنائى بر چنين قلبى ، حرام و ممنوع خواهد بود).(302)

على بن حشرم گفت : از سوء حافظه خويش نزد وكيع (بن جراح )(303) ، گله و درددل مى كردم وكيع به من گفت : براى تقويت حافظه خود از سبك كردن بار گناه و معصيت خويش مدد گير، (يعنى اگر مى خواهى نيروى حافظه تو پرتوان گردد گناه خود را تقليل ده ).

يكى از شعراء، همين گفتار را در دو بيت زير به رشته نظم درآورده است :

(( شكوت الى وكيع سوء حفظى

فارشدنى الى ترك المعاصى

و قال اعلم بان العلم فضل

و فضل الله لا يؤ تاه عاصى ))

نزد وكيع از سوء حافظه خويش ، گله و شكايت بردم او مرا به ترك گناهان (به منظور تقويت حافظه ) ارشاد و راهنمائى كرد.

و گفت : بايد بدانى كه علم ، رشحه اى از تفضل و بركات پروردگار است و فضل الهى در اختيار گناهكار قرار نمى گيرد.

2- فرصت هاى زندگانى را بايد غنيمت شمرد

شاگرد و دانشجو بايد فرصتهاى خوب زندگانى را غنيمت شمرده و در دوران آسودگى خيال و آسايش خاطر و نشاط و شادابى و جوانى و قدرت بدنى و بيدارى و هشيارى ذهن و سلامت حواس و عدم تراكم اشتغالات و فقدان عارضه هاى مختلف زندگانى ، به تحصيل علم پرداخته و فرصت هاى خوب اين دوره ها را از دست ندهد. به خصوص بايد - پيش از آن كه حائز مقام و منصبى والا گردد و قبل از آنكه به علم و فضل مشهور و نامبردار شود - در اغتنام فرصت هاى دوران جوانى و برنائى و نيرومندى ، براى تحصيل علم و اندوختن دانش ، ساعى و كوشا باشد؛ زيرا به محض آنكه انسان داراى مقام و منزلتى در جامعه شد و به علم و دانش نامور گرديد، نه تنها اين امر ميان اين شخص و درك كمالات معنوى و علمى او، بزرگترين مانع و فاصله را ايجاد مى كند؛ بلكه چنين وضعى ، عامل پرتوان و انگيزه اى نيرومند و كامل خواهد بود كه نقصان و ركود علمى و اختلال را در چنين فردى به بار مى آورد.

يكى از بزرگان مى گويد: پيش از آنكه در ميان جامعه و از ديدگاه توده مردم ، از رياست و سرورى و بزرگوارى و جاه و مقام برخوردار شويد به كسب علم و تحصيل دانش و فراگرفتن بينش دينى قيام كنيد؛ زيرا اگر در چنين فرصتى به اندوختن ذخائر علمى برنخيزيد، و در اين اثناء در ميان جامعه سربلند و فرازمند شويد از كسب علم بيزار مى گرديد، و يا به خاطر مقام و موقعيت خود، از تحصيل علم ، احساس شرم و حياء خواهيد كرد و در نتيجه علم و دانش را از دست مى نهيد.

دانشمند ديگرى مى گويد: پيش از آن كه صاحب رياست و مديريت شويد، براى دانش اندوزى و كسب بصيرت دينى بكوشيد؛ زيرا به محض آن كه به رياست و مقام سرپرستى رسيديد تمام طرق و راه هاى علم آموزى در برابر شما مسدود گشته و راهى فراسوى كسب بينش دينى براى خويش نمى يابيد.

در حديث آمده است : مثل و قضيه كسى كه در دوران خردسالى به دانش آموختن مى پردازد (ثبات و پايدارى محفوظاتش ) همانند نقش نشاندن بر سنگ مى باشد (كه اين نقش ، پايدار مى ماند). و آن كه در بزرگسالى به علم آموزى و تحصيل دانش قيام مى كند همانند كسى است كه بر روى آب ، مطالبى را نقش و نگار مى نمايد. (بديهى است كه اين نقش و نگار حتى براى يك لحظه نيز پايدار نخواهد ماند).

از ابن عباس روايت كرده اند كه مى گفت : علم و دانش ، منحصرا نصيب افرادى خواهد گشت كه جوان و شاداب بوده (و در چنين دوره اى پوياى علم و دانش ‍ باشند). خداوند متعال به همين نكته در قرآن كريم ، هشدار داده و فرموده است :

(( (و آتيناه الحكم صبيا) )) (304)

ما يحيىعليه‌السلام را در كودكى (و دوران نشاط و شادابى )، از حكمت و بينش و استوارمندى و داورى درست ، بهره مند ساختيم

البته ضرورت تحصيل علم در خردسالى و آثار مطلوب آن - كه عبارت از ثبات و پايدارى معلومات مى باشد - از آن جهت است كه غالبا معلومات و محفوظات انسان در چنين دوره اى ، در ذهن انسان ، راسخ و پايدار مى ماند. ولى نبايد از اين مساءله چنين نتيجه گرفت كه بايد بزرگسالان را از آموختن علم ، منصرف ساخت ؛ (چون مسلما اين نتيجه گيرى ، تصورى باطل و بى اساس است )؛ زيرا فضل الهى و مرحمت پروردگار، بسيار گسترده ، و كرم او سخت فزاينده ، وجود و بخشش او همواره در حال فيضان و بارش ، و ابواب رحمت و مهر و موهبت هاى او فراسوى همه بندگانش - در هر سن و سالى - گشوده و باز است

اگر كسى داراى قابليت و آمادگى باشد مى تواند مشمول احسان و مرحمت كامل الهى قرار گرفته و هدف مطلوب او فراهم آيد. (سن و كميت عمر انسان ، براى ايجاد قابليت ، دخالت كلى ندارد).

پروردگار متعال مى فرمايد:

(( (واتقوالله و يعلمكم الله ) )) (305)

خداى را پرهيزكار باشيد كه او علم را در اختيار شما قرار مى دهد و آن را به شما مى آموزد.

و درباره موسىعليه‌السلام فرموده است :

(( (و لما بلغ اشده و استوى ، آتيناه حكماء و علما) )) (306)

آنگاه كه قدرت و نيروى او به كمال رسيد و قوايش اعتدال يافت (و پا به سن گذاشت ) علم و حكمت را به او اعطاء نموديم

و نيز خداوند متعال در قرآن كريم از زبان موسىعليه‌السلام چنين حكايت مى كند:

(( (ففررت منكم لما خفتكم فوهب لى ربى حكما) )) (307)

(در بزرگسالى ) - آنگاه كه از شما بيمناك بودم - از پيش شما گريختم ، و پروردگار من پس از آن ، حكمت و دانش را به من موهبت فرمود.

(اين آيات و ساير آيات ديگر به ما مى فهماند كه صغر و خردسالى - با وجود اين كه براى ثبات و پايدارى معلومات ، بسيار مؤ ثر مى باشد - علت تامه موفقيت در تحصيل علم نيست آرى انسان مى تواند در بزرگسالى تحصيلات خود را آغاز كند و در سايه كوشش و مجاهدت هاى بى دريغ ، به مقامات والاى علمى نائل گردد).

گروهى از دانشمندان سلف ، تحصيلات خود را همزمان با بزرگسالى آغاز كردند و سرگرم دانش آموختن گرديدند و در كسب بينش دينى ، مجاهدت كردند تا سرانجام به صورت اساطين و شخصيت هاى برجسته دينى و علمى درآمدند. از ميان همين دانشمندان ، فضلائى برخاستند كه در فقه و ساير علوم ديگر، آثارى گرانبها و مؤ لفاتى ارزشمند تاءليف كرده و از خود به جاى گذاشتند.

هر فرد عاقل و خردمندى بايد دوران عمر خويش را غنيمت شمرده و از ضايع ساختن دوران پرنشاط جوانى پيش گيرى كرده و در صدد حفظ و نگاهبانى و بهره بردارى از اين دوره آكنده و سرشار از شادابى و تحرك برآيد؛ زيرا باقيمانده عمر انسان (بقدرى گرانبها است ) كه نمى توان آن را ارزيابى كرد و بهائى براى آن تعيين نمود.

شاعرى مى گويد:

(( بقية العمر عندى ما لها ثمن

و ما مضى غير محمود من الزمن

يستدرك المرء فيها ما افات ويح

يى ما امات و يمحو السوء بالحسن ))

از ديدگاه من ، نمى توان براى بازمانده عمر انسان ، قيمت و بهائى تعيين كرد. آن مقدار كه گذشت ، زمان خوش و پسنديده اى نبود. انسان در بازپس مانده عمر خويش مى تواند آنچه را كه از دست داده جبران و تدارك كند، و وقت كشى هاى خود را دوباره احياء نمايد، و بدى را در سايه خوبى و كارهاى نيك ، محو و نابود نموده و زشتى ها را به زيبائى ها مبدل سازد.

3- گسيختن علائق و عوائق مادى از خويشتن

شاگرد پوياى علم و دانش بايد – به قدر امكان و توانائى خود - ريشه هرگونه موانعى كه او را از كسب علم و دانش منحرف و به خود مشغول مى سازد قطع كند، و پيوند و علاقه ها و دلبستگى هاى مادى را - كه ميان او و حس دانشجوئى و كمال طلبى و كوشش ها و نيروى تلاشش در تحصيل علم ، سدى ايجاد مى كند - از هم بگسلد.

او بايد از نظر آذوقه و خوراك به حداقل - ولو آنكه ناچيز و اندك باشد - و از نظر لباس و جامه به مقدار پوشش بدن - ولو آنكه ژنده و مندرس باشد - قناعت و اكتفاء كند.

اگر انسان در برابر تنگناهاى زندگى و تنگدستيها، صبر و خويشتن دارى را در پيش گيرد، در او ظرفيت و آمادگى كافى براى پذيرش و دريافت علم به وجود مى آيد و به گسترش علمى دست مى يابد، و دلش از پريشانيها و اضطراباتى - كه آمال و آرزوهاى دور و دراز، آن را به بار آورده است - رهائى پيدا مى كند. در چنين دلى رهيده از تشويش و اضطرابهاى مادى و دنيوى است كه آبشخورهاى حكمت و كمال روحى انسان به جوشش و فيضان مى افتد.

يكى از پيشينيان مى گويد: هر كسى كه علم و دانش حقيقى را در سايه فرازمندى نفس و رفاه و آسايش زندگى ، جويا گردد سرانجام ناكام مى شود؛ ولى آنكه علم را در عين خوارى و فروهشتگى نفس و تنگدستى و خدمت به علماء و مجالست با آنان پويا گرديد توانست شاهد موفقيت و كاميابى را در آغوش گيرد (و پيروزمندانه در عرصه علم ، چهره گشايد).

و همو مى گويد: فقط افراد تهى دست هستند كه داراى شايستگى (بيشترى ) - براى تحصيل علم مى باشند. به اين دانشمند گفتند: حتى به مقدار كفاف و ضرورت هم ، مالدار باشد چنين موفقيتى نصيب او نمى گردد؟ گفت : آرى(308) (او حتى اين مقدار را هم نبايد داشته باشد تا آنكه ناگزير، علم و دانش را بر هر چيز ترجيح دهد).

يكى از بزرگان گفته است : هيچ كسى مطابق دلخواه خويش نتوانست به مقامات و مدارجى از اين علم (يعنى علوم دينى و الهى ) دست يابد مگر آنگاه كه فقر و تهيدستى به او آسيبى رسانده ، يعنى دچار فقر گردد و (در نتيجه )، علم را ناگزير بر هر چيزى ترجيح دهد.

دانشمند ديگرى(309) گفته است : هيچكس نمى تواند به اين علم و دانش نائل گردد مگر آنكه دكه تجارت و مركز و كانون توجه انتفاعى خود را تعطيل نموده و باغ و بوستانش را به ويرانى كشاند، و از دوستانش فاصله گرفته ، و (حتى ) اگر يكى از نزديكترين خاندان او از دنيا برود در كناره جنازه او حضور نيابد. (البته منظور اين است كه طالب علم بايد از هر گونه علائق و پيوند مادى ببرد تا به وصال مطلوب و معشوق علمى خويش نائل گردد).

اگرچه انسان ، در تمام بيانات مذكور، احساس گزافه گوئى مى كند؛ ولى هدف اينگونه بيانات و گفتارها اين است كه بايد دانشجو در طى تحصيلات خويش ، داراى قلبى آرام و فكر و انديشه اى متمركز باشد. (مسلما افرادى كه دلهاى آنان در گرو آمال گوناگون ، دستخوش پريشانى است و فكر آنان به خاطر تراكم مشاغل انتفاعى و مادى ، فاقد تمركز در مسائل علمى است نمى توانند به هدف مطلوب خود يعنى بينش دينى و علم و دانش نائل شوند).

استادى به يكى از دانشجويان خود گفته بود: لباس و جامه خود را با رنگ تيره اى ، رنگ آميزى كن تا انديشه كثيف شدن و شستشوى آن ، فكر تو را به خود سرگرم نسازد.(310) به همين جهت گفته اند: اگر خواستار آن هستى كه علم و دانش ، بخشى از سرمايه هاى خويش را در اختيار تو قرار دهد، ناگزيرى كه همه وجود و مصالح و منافع خود را در اختيار علم و دانش قرار دهى (تا از درياى آن ، جرعه اى بنوشى آرى براى نوشيدن از اين آب حيات ، ناگزيرى كه تمام همت خويش را در فراگرفتن علم ، محدود سازى تا عطش تو، اندكى فرو نشيند).

4- پرهيز از تاءهل و تشكيل خانواده

بايد دانشجو - تا آن زمان كه نياز علمى و تحصيلى خويش را برآورده نساخته باشد - از تاءهل و تشكيل خانواده خوددارى ورزد؛ زيرا تاءهل و ازدواج ، بيشترين عامل سرگرمى هاى غيرعلمى و بزرگ ترين مانع تحصيلى است ؛ بلكه مى توان آن را علت تامه همه موانع تحصيلى تلقى نموده و تمام موانع را در آن خلاصه كرد.

يكى از بزرگان گفته است : علم و دانش را در قربانگاه ازدواج و تاءهل سر بريدند.

ابراهيم بن ادهم مى گويد: اگر كسى به تمتع از زنان عادت كند و به ملاعبه با آنان خوى گيرد نمى تواند در تحصيل علم و دانش ، كامياب و رستگار گردد. يعنى اشتغال و سرگرمى او به زنان ، وى را از كمال باز مى دارد.

اين مساءله (يعنى اصطكاك ازدواج و تاءهل با تحصيلات و كمالات علمى ) مساءله اى است وجدانى كه در عين حال به تجربه رسيده ، و نتيجة بسيار روشن است و نيازى به استشهاد و استدلال ندارد.

اساسا چرا ما بايد در اين مورد استدلال كنيم و شاهد بياوريم كه دانش آموختن با تاءهل ، سر سازش ندارد؛ در حالى كه مى دانيم - بر فرض آنكه ازدواج يك فرد محصل و دانشجو صحيح به نظر رسد - نتايجى بر آن مترتب مى گردد كه فكر و انديشه تحصيل علم را دچار تشويش و اضطراب مى سازد؛ چون چنين محصلى پس از ازدواج ، گرفتار هم اولاد و سرگرم تاءمين اسباب معيشت آن ها است (و لذا فرصت هاى زيادى از عمرش در اين طريق قربانى مى شود).

يكى از مثل هاى ساير و رايج ، اين است : (اگر تو به خريدارى يك دانه پياز هم مكلف گردى ، به فهم و درك هيچ مساءله اى توفيق نمى يابى )(311) .

دانشجو نبايد تحت تاءثير رواياتى قرار گيرد كه مردم را به تاءهل و ازدواج تشويق مى كند؛ زيرا اين گونه تشويق و ترغيب ، در جائى است كه امر واجب و مهم ترى - كه داراى اهميت فزون ترى از ازدواج است - در برابر آن وجود نداشته و با آن معارض نباشد.

ما مى دانيم كه به ويژه در زمان ما: (عصر مؤ لف )، هيچ كارى سزاوارتر و پرارزش تر از تحصيل علم وجود ندارد. و هيچ امر واجبى ، مضيق تر و فورى تر از تحصيل دانش در زمان ما به چشم نمى خورد كه از لحاظ فوريت به پاى تحصيل علم برسد؛ زيرا تحصيل علم - اگرچه گاهى نسبت به بعضى ، واجب عينى ، و گاهى نسبت به عده اى ، واجب كفائى است - ولى در زمان به طور مطلق از واجبات عينى به شمار مى آيد؛ چون اگر هيچ كسى به واجب كفائى قيام نكند و مردم به اندازه كافى ، وظيفه خويش را در اداء آن به انجام نرسانند، آن واجب كفائى ، به واجب عينى مبدل مى گردد؛ از آن جهت كه همگان ، مورد خطاب قرار گرفته و موظف به انجام آن مى باشند. و اگر ترك چنين واجبى را روا دارند، گناهكار محسوب مى گردند. چنان كه اين مطلب در علم اصول فقه به ثبوت رسيده است كه اگر در يك جامعه اى به واجب كفائى عمل نشود همه افراد آن جامعه گناهكارند.

(ولى ما نبايد عصر مؤ لف كتاب را با عصر خود مقايسه كنيم و با همان شدت لحن و سخت گيرى ، دانشجو را از تاءهل و ازدواج بيزار سازيم ؛ زيرا در عصر ما محيط نابسامانى از لحاظ اختلاط بى بندوبار زن و مرد و دختر و پسر در جوامع بشرى به چشم مى خورد كه تمايلات عصبى جنسى را - حتى در افراد خويشتن دار و تقوى پيشه - تحريك مى نمايد.

براى اينكه دانشجو در اين رهگذر آلوده ساز و عفت سوز، گرفتار گناه نگردد و انحرافى در او پديد نيايد تن در دادن به ازدواج ، كار مطلوبى به شمار مى آيد تا بتواند در طى تحصيل ، از دين و تقوى خود - به وسيله اشباع مشروع تمايلات خدادادى - صيانت و پاسدارى كند.

اگر دانشجو بتواند پاكدامنى خويش را حفظ كند، و در برابر عوامل انحراف آفرين ، خويشتن را بپايد، مسلما ترك تاءهل و عدم تشكيل خانواده ، كارى بجا و شايسته است ، تا بتواند در سايه فراغ بال و آسودگى خيال و رهيده از هم و غم زن و فرزند، به مساعى علمى خود ادامه دهد).

5 - بر حذر بودن از معاشرت نادرست

بايد دانشجو از معاشرت با افرادى كه او را از مسير تحصيل و هدفش منحرف ، و به خود سرگرم مى سازند خوددارى نمايد؛ زيرا ترك معاشرت با چنين افراد، از مهم ترين وظائفى است كه بايد دانشجو با اهتمام كافى آن را رعايت كند. به ويژه با افراد نامتجانس و نامناسب ، و بالاخص با افرادى كه كم خرد و تن آسان و بازيگوش مى باشند و عمر خويش را به بطالت صرف مى نمايند؛ چون طبع و سرشت آدمى ، حالات معاشران خويش را مى ربايد و چونان مى گردد.

مهم ترين آفت ها و آثار سوء معاشرت هاى نادرست و مجالست با نااهل ، هدر رفتن عمر انسان - آنهم بدون هيچ فائده و بهره -، و از دست دادن هدف و از ميان رفتن دين و آئين شخص مى باشد.

مساءله مهمى كه بايد دانشجو در معاشرت خود در نظر گيرد اين است كه فقط با افرادى معاشرت كند كه خود به آن ها بهره اى رساند و يا او از آن ها بهره مند گردد. و اگر احساس كرد كه به يار و رفيقى نياز دارد، رفيق و همدمى را براى خود انتخاب كند كه صالح و شايسته و ديندار و پرهيزكار و باهوش باشد، رفيقى كه اگر فراموش شود به يادش آورد. و اگر از وى يادى كند در صدد ياريش برآيد. و اگر نيازمند بود با او برادرى و هم سازى كند. اگر دل تنگ گشت او را صبر و دلدارى دهد. آرى دانشجو از خلق و خوى چنين يار و همدمى ، خوى و عادت و نيروى شايسته اى براى خويش فراهم مى آورد كه مى تواند آن را در جهت نيك بختى خود به كار گيرد.

اگر نتوانست چنان دوست و رفيق مناسبى را براى خود بجويد و بيابد، بايد تنهائى و غربت وار زندگى كردن را بر دوست و همدم نامناسب ترجيح دهد تا از آثار سوء يار و همدم ناباب و نامناسب مصون بماند.

6- مداومت بر تحرك و كوشش علمى

بايد دانش آموختن دانشجو با حرص و ولع و اشتياق شديد، تواءم باشد و در تمام فرصت هاى ايام تعطيل - اعم از شب و روز، و لحظه هاى مسافرت و اقامت در وطن (و بالاخره در هر حال و زمان ) - خويشتن را براى اندوختن ثروت هاى معنوى ، تحت مراقبت گرفته و همواره جوياى علم باشد. او نبايد راضى شود كه كمترين لحظه اى از فرصت هايش - جز به مقدار ضرورت - در جهت غيرعلمى اختصاص دهد، از قبيل : خور و خواب و استراحت ، استراحتى كه از رهگذر آن رفع كسالت نموده و قواى خويش را تجديد كند. او ناگزير است با اشخاصى كه به ملاقات او مى آيند انس گرفته و گفتگو كند، و يا براى تاءمين و تهيه آذوقه و ضروريات و نيازهاى ديگر، صرف وقت نمايد. و يا ممكن است كه دچار درد و بيمارى و گرفتارى هاى ديگر گردد كه قهرا مقدارى از وقت و فرصت او در جهت غيرعلمى قرار مى گيرد و به ناچار نمى تواند در طى اين اوقات به وظائف تحصيلى و علمى خود بپردازد؛ آرى او بايد وقت خود را ضايع نسازد؛ زيرا براى بازمانده عمر و فرصت هاى انسان ، نمى توان بهائى تعيين نمود و آن را با هيچ قيمتى ارزيابى كرد. اگر وضع و كيفيت دو روز هر كسى ، برابر هم باشد (و فرداى او بهتر از امروز نباشد) چنين كسى ، مغبون و زيانكار است ؛ چون كالاى گرانبهاى عمر خويش را در برابر قيمت ناچيزى از دست داده است

آيا به راستى مى توان كسى را عاقل و خردمند شناخت كه براى او امكان وصول به مقام و درجه اى - كه انبياء و پيامبران ، وارث آنند - فراهم آمده است ؛ ولى او به راحتى چنين فرصت گرانبهائى را از دست مى دهد؟ پيدا است كه چنين فردى را بايد نابخرد شمرد. به خاطر همين هدف است كه گفته اند: علم را نمى توان در سايه آسايش و تن آسانى به دست آورد.(312) و گويند: بهشت و نيكبختى جاويد با مكاره و ناخوشى ها احاطه شده است(313) و نيز گفته اند: هر كسى ناگزير است براى چشيدن شهد و شيرينى عسل ، نيش زنبور را تحمل كند. شاعرى در اين باره مى گويد:

(( لاتحسب المجد تمرا انت آكله

لن تبلغ المجد حتى تلعق الصبرا ))(314)

مپندار كه مجد و عظمت ، همچون خرما و رطبى شيرين است كه بتوانى به آسانى آن را تناول كنى تو هرگز به مجد و عظمت نمى رسى مگر آنگاه كه تلخى صبر را بچشى و ناگوارى آن را تحمل نمائى

7- علو همت و كوشش در پويائى از مقام والاى علمى

بايد دانشجو در تحصيلات خود، داراى همتى والا باشد. و با وجود اينكه مى تواند اندوخته هاى انبوه علمى را در خويشتن ذخيره سازد به سرمايه كم و اندوخته هاى ناچيز علمى قانع نشود. او نبايد كوشش خود را به آينده موكول سازد و آن را به عهده تاءخير اندازد، و بگويد: مى توانم در فرصت هاى ديگر به اندوختن ذخائر علمى دست يابم و بدان سرگرم گردم تحصيل هر گونه مطالب سودمند را - هر چند كه اندك و ناچيز باشد - به عهده تعويق نيندازد؛ بلكه حتى اگر هم بداند پس از لحظه اى آن فائده را از دست نمى دهد و بدان دست مى يابد بايد فورا در صدد دست يازى به آن برآيد؛ زيرا در لابه لاى تاءخير در هر كارى ، ممكن است آفات و حوادثى زيانبار پيش آمد كند.

علاوه بر اين مى تواند لحظات آتيه و فرصت هائى را كه در پيش دارد اختصاصا صرف تحصيل مطالب سودمند ديگر نمايد. حتى اگر براى دانشجو در درس ‍ خواندن ، مانعى پديد آيد بايد با جد و جهد، سرگرم مطالعه و بررسى و حفظ كردن دروس خود برآيد، و چيزى را با چيز ديگر خلط نكند. (يعنى به خاطر وجود مانع براى درس خواندن ، از مطالعه و حفظ كردن مطالب ، دست برندارد و براى رهاكردن مطالعه و بررسى مطالب ، بهانه جوئى ننمايد). اگر بخواهد فراگرفتن مطالب سودمند علمى را به آينده و زمانى موكول سازد كه در آن زمان ، فارغ البال باشد، بايد بداند كه خداوند متعال ، چنين زمانى را هنوز خلق نكرده است (يعنى ممكن است چنين زمان و فرصت فارغ و مناسبى نصيب او نگردد)؛ بلكه او بايد بداند كه ناگزير در هر زمان و فرصتى ، امكان به وجود آمدن موانع و عوامل تحصيل علم ، در پيش است

عليهذا بايد تو، هر گونه عوائق و موانعى را - پيش از آنكه تو را كاملا از هم بدرد و سدى در مقابل تحصيلات تو، به وجود آورد - برطرف ساخته و از قدرت وحدت و شدت اين موانع بكاهى و آن ها را از هم بدرى چنانكه در حديث آمده است : (وقت و فرصت آدمى ، شمشير برنده اى است كه اگر تو پيشدستى كنى و آن را قطعه قطعه سازى ، و به نفع خود از آن بهره مند گردى به هدف و مطلوب خويش دست مى يابى و گرنه اين شمشير زمان ، تو را قطعه قطعه مى كند و وجودت را در هم مى نوردد) (و عمرت را در دستگاه گوارش مرور و گذر، و مجراى عبور خويش ، هضم مى كند).

يكى از اولياء و شخصيتهاى برجسته ، به همين نكته اشاره كرده ، و به منظور تشويق مردم در وصول به مقامات عارفان ، ابيات زير را سروده است :

(( 1- و كن صارما كالوقت فالمقت فى عسى

و اياك على فهى اخطر علت

2- و سرزمنا و انهض كثيرا فحظك ال

باطلة ما اءخرت عزما لصحت

3- و اقدم و قدم ما قعدت له مع ال

خوالف و اخرج عن قيود التلفت

4- وجذ بسيف العزم سوف فان تجد

تجد نفسا فالنفس ان جدت جدت ))

1- مانند وقت و فرصت ، همچون شمشير برنده باش كه سرزنش و ملامت و خشم و غضب ، نتيجه قهرى (عسى )(315) گفتن است ، (يعنى اينكه به آينده اميدوار باشى و كار امروز را به فردا حواله كنى ). از عل و لعل(316) گفتن و به آتيه دل بستن بر حذر باش ؛ زيرا اميد به آينده بستن بزرگترين و خطرناك ترين علت و عامل و بيمارى و فلج شدن روح فعاليت و كوشش انسان است

2- در پهنه جهان و عرصه عالم ، روزگارى به سير و سياحت بپرداز و براى در هم كوبيدن آرزوها قيام كن تا آنچه از عمرت - كه به خاطر تعويق در تصميم و اراده به بطالت سپرى شد - با صحت عمل ، جبران گردد و اعمالت سر و سامان يابد.

3- اقدام كن و گام هايت را استوار دار و كارهائى كه عقب افتادگان و متخلفان در انجام آن مسامحه و سهل انگارى كردند در فراسوى خويش قرار ده و آن ها را جلو انداز، و از قيد و بندهاى انعطاف فكرى و دل مشغولى بيرون آى

4- با شمشير عزم و اراده ، بوته هاى هرز (سوف )(317) و اميد بستن به آينده را از محيط فكرى خود قطع كن كه اگر بكوشى و يا اگر به باشى ، گشايشى خواهى يافت پس نفس تو - اگر تو كوشا باشى - كوشا خواهد شد، و دل و جانت به نحو مطلوبى سامان خواهد يافت