آداب تعليم و تعلم در اسلام

آداب تعليم و تعلم در اسلام 0%

آداب تعليم و تعلم در اسلام نویسنده:
گروه: اخلاق اسلامی

آداب تعليم و تعلم در اسلام

این کتاب در موسسه الحسنین علیهما السلام تصحیح و مقابله شده است.

نویسنده: دكتر سيد محمد باقر حجتى
گروه: مشاهدات: 44636
دانلود: 8502

توضیحات:

آداب تعليم و تعلم در اسلام
جستجو درون كتاب
  • شروع
  • قبلی
  • 387 /
  • بعدی
  • پایان
  •  
  • دانلود HTML
  • دانلود Word
  • دانلود PDF
  • مشاهدات: 44636 / دانلود: 8502
اندازه اندازه اندازه
آداب تعليم و تعلم در اسلام

آداب تعليم و تعلم در اسلام

نویسنده:
فارسی

این کتاب در موسسه الحسنین علیهما السلام تصحیح و مقابله شده است.

19- تعيين جهت جلوس شاگرد، كجا و چگونه در جلسه درس قرار گيرد؟

وظيفه اى كه هم اكنون درباره آن گفتگو مى كنيم از نوع وظيفه اخلاقى فوق الذكر مى باشد كه شاگرد نبايد در محضر استاد به ديوار و يا پشتى و يا دارابزين يعنى تخت و يا نيم تخت(344) و امثال آن ها تكيه كند، و يا دستش را روى پشتى و يا دارابزين قرار دهد. پشت و پهلوى خود را به طرف استاد خود نگيرد.

دست خويش را به عنوان تكيه گاه ، پشت سر خود قرار ندهد، و يا دست را در جنب و پهلوى خويش ، وسيله اتكاء خويش نسازد. او نبايد دست يا پا و هر عضوى از بدن و يا لباس خود را بر اندام و يا لباس و يا نازبالش و متكا و فرش و بساط استاد قرار دهد.

بزرگى گفته است : يكى از نشانه هاى تعظيم و تكريم استاد اين است كه شاگرد در كنار و يا روى سجاده نماز و مخده و نازبالش استاد ننشيند، (و بيش از حد، خود را به او نزديك نسازد و در كنار او قرار نگيرد)، اگر چه خود استاد نيز به او تعارف و امر نمايد. مگر آنگاه كه شاگرد، با قاطعيت و يقين ، چنين دريابد كه مخالفت تعارف و امر استاد، بر او دشوار و گران است در چنين صورتى - به منظور اطاعت از دستور استاد - نشستن در كنار او و يا بر روى مخده و سجاده اش ، هيچ اشكالى ندارد. ولى بايد پس از نشستن ، دوباره به همان جائى برگردد كه در خور او بوده و موازين آداب ، آن را اقتضاء مى نمايد. و بالاخره بايد در جايگاهى جلوس كند كه حريم استاد، محفوظ مانده و احترام و اظهار ادب به او رعايت گردد.

بعضى از دانشمندان در اين باره نظريات مختلفى ابراز كرده و به بحث و گفتگو پرداخته اند كه آيا كدام يك از دو امر بر ديگرى ترجيح دارد: اطاعت از امر استاد و يا رعايت ادب و نزاكت ؟ (به اين معنى كه اگر استاد، شاگردان خود را از قيود نزاكت آميز آزاد سازد و به آنها دستور دهد كه آزادانه و در هر كجا و حتى روى بساط او بنشينند، آيا اطاعت از اوامر او لازم است و يا آنكه شاگرد، راس موظف است خود را مقيد به آئين هاى جلوس در محضر استاد بداند؟) گروههاى مختلف صحابه پيامبر اسلامصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم - بر حسب رواياتى كه از آنها نقل شده است - يكى از اين دو امر را بر ديگرى ترجيح مى دادند؛ و نيز بزرگانى كه پس از صحابه مى زيستند در اين مورد، دچار اختلاف نظر بوده اند. ولى بهتر اين است كه قائل به تفصيل شويم (به اين معنى : بايد موارد را در نظر گرفت : اگر بر حسب اقتضاء احوال و اوضاع ، رعايت آئين جلوس ، لازمتر بود، اطاعت از دستور استاد، تحت الشعاع قانون نزاكت و ادب واقع مى شود. و اگر فرمانبردارى از دستور استاد - با توجه به مقام و موقعيت - مقرون به ادب و نزاكت بود، لازم نيست آئين جلوس رعايت گردد. و بالاخره اين مساءله بر حسب موقعيت ها و اوضاع و شرائط زمانى و مكانى ، حالات متفاوتى پيدا مى كند).

20- شاگرد بايد مراقب حركات و رفتار و حالات خود در محضر استاد باشد

يكى از مهمترين وظائف دانشجو اين است كه با اشتياق و علاقه به سخنان استاد، گوش فرادهد و نگاهش را در او متمركز سازد، و با تمام وجودش بدو روى آورده ، و با دقت در گفته هاى استاد بينديشد و آن را در ذهن و حافظه خويش نگاهدارد تا او را ناگزير به اعاده سخن نسازد. و بى جهت و بدون ضرورت ، نگاه خود را از استاد برنگرفته و به اين سو و آن سو ننگرد، و به چپ و راست و بالا و پائين و پس و پيش - بدون ضرورت و نياز - نگاه نكند. به ويژه در آن لحظاتى كه با استاد گفتگو مى نمايد و يا استاد با او صحبت مى كند، اين نگاههاى پريشان از او سر نزند. او بايد نگاهش را در چهره استاد متمركز سازد و به هيچ چيز و به هيچ كس - جز به استاد خود - نگاه نكند.

اگر ناگهان در مجلس درس ، فرياد و ناله اى به گوشش رسيد، مضطرب نگردد و بدان التفات و اعتناء نكند. به خصوص هنگام گفتگوى با استاد، نبايد تحت تاءثير هيچ انگيزه اى قرار گيرد.

در حضور معلم و استاد، آستين خود را نجنباند و آن را بالا نزند، يعنى دستش را برهنه نسازد و با دست خود به چهره و اندام استاد اشاره نكند. بدن و جامه او را لمس ننمايد. با دست و پا و يا ساير اندام خود حركات بيهوده اى را از خويش بروز ندهد. انگشتش را در بينى به بازى نگيرد. دهانش را باز نگذارد. در حضور استاد دندان ها را خلال و پاكيزه نكند. كف دست خود را بر زمين نزند. و با سر انگشتان ، بر روى زمين خط كشى ننمايد. انگشتان دو دست خود را در هم فرو نبرد. با دكمه هاى لباس و جامه خود بازى نكند و انگشت خود را نشكند و آن را به صدا درنياورد؛ بلكه بايد با حفظ آرامش بدن و اندام خود، وقار خويش را در نزد استاد نگاه دارد. بى جهت سرفه زياد به راه نيندازد، آب دهان و بينى و خلط سينه را - حتى الامكان بيرون نيفكند. مايعاتى كه از سينه او بيرون مى آيد از دهان خود به بيرون پرت نكند، بلكه آن را با حوله و دستمال و امثال آن بگيرد. آروغ نزند. خميازه نكشد. و زياد دهن دره نكند. و پس از سعى در رد و خوددارى از آن - اگر ناگزير از آن گشت - بايد روى دهانش را با دست بپوشاند، سعى كند صداى عطسه او زياد بلند نشود و هنگام عطسه كردن ، با دستمال و يا دست ، دهان خود را بپوشاند و آن را در برابر صورت خود بگيرد.

رعايت همه اين آداب و امثال آن ها نتيجه و بازده راءى و نظر راست و درست و فكر مستقيم ، و نمايانگر ذوق سالم و پاكيزه مى باشد.

21- تنظيم صدا و مواظبت از رفتار و گفتار در پيشگاه استاد

آداب و وظيفه اى كه هم اكنون بازگو مى شود، از نوع همان آئين و وظيفه اخيرالذكر مى باشد كه بايد شاگرد - بدون نياز و ضرورت - صداى خويش را خارج از اندازه بلند نسازد. او نبايد در محضر استاد با ديگران ، نجوا نمايد، و به اصطلاح : در گوشى و پنهانى صحبت نكند، و به هيچ يك از حاضران فشار نياورد، زياده از حد و بدون نياز و ضرورت ، سخن نگويد و پرحرفى نكند. سخنى بر زبان جارى نسازد كه ديگران از آن به خنده افتند و يا در آن ، حرف زشت و ركيك و ناسزائى وجود داشته و يا متضمن سوء برخورد و يا سوء ادب و نزاكت باشد، بلكه اساسا نبايد در محضر استاد - بدون اينكه از او پرسشى كنند و يا از استاد، كسب اجازه كند لب به سخن بگشايد. بى جهت و يا باجهت در برابر استاد نخندد؛ يعنى چه اينكه موجبات خنده در ميان باشد و يا نباشد حق ندارد در محضر استاد بخندد. و اگر خنده و ضحك ، بر او چيره گشت ، ادب و وظيفه شاگردى ايجاب مى كند كه خنده او در حضور استاد بدون قهقهه و بى سر و صدا باشد، و به اصطلاح : لبخند بزند و تبسم نمايد.

شاگرد بايد از غيبت و بدگوئى پشت سر ديگران در محضر استاد، سخت بر حذر باشد، و راجع به هيچ كسى سخن چينى نكند، و ميان استاد و هيچ فرد ديگرى فتنه ايجاد ننمايد. به اين معنى كه نبايد مطالبى راجع به ديگران در نزد استاد به ميان آورد كه استاد را نسبت به آنها بدبين سازد. مثلا بگويد: فلانى از نقص و عيب استاد، خرده گيرى كرد، و يا كسى از او بدگوئى نمود و يا در صدد رد گفته هاى او برآمد. و يا طورى سخن گويد كه استاد را وادارد تا توجه بيشترى نسبت به او مبذول دارد، و به اصطلاح : خودشيرينى نمايد. فى المثل بگويد: فلانى بسيار مايل بود كه من پيش او درس بخوانم ، و يا مى خواستم نزد فلانى درس ‍ بخوانم ؛ ولى به خاطر شما و علاقه اى كه به شما داشتم از اين كار خوددارى كردم !

خلاصه اينكه نبايد با امثال اينگونه سخنها سعى نمايد جائى در دل استاد باز كند و يا ميان او و ديگران تفرقه افكند. آرى او نبايد اينگونه سخنها را با استاد در ميان گذارد؛ زيرا شاگرد با چنان گفتارهاى غيرمعصومانه - نه تنها مرتكب امر مكروه و ناپسند و يا احيانا مرتكب حرام و يا گناه كبيره مى شود، بلكه به خاطر حماقت و رياكارى ، مستحق توبيخ و اهانت بوده و سزاوار آن است كه از پيشگاه خدا و نيز استادش ، طرد و تبعيد گردد. و ما در بحثهاى گذشته - به مناسبت موضوع - در اين باره حديثى از اميرالمؤ منين علىعليه‌السلام نقل كرديم كه ناظر به همين حقيقت بوده است

22- رعايت لطف بيان هنگام گفتگوى با استاد

دانشجو بايد در خطاب به استاد - حتى الامكان - داراى حسن تعبير و لطافت بيان باشد، و به او نگويد: چرا، نه ، قبول نداريم ، چه كسى چنين گفته و نقل و روايت كرده است ، اين سخنى كه شما مى گوئيد در كجا است ، و يا ماءخذ آن را در كجا مى توان يافت ؟ او نبايد بگويد: آنچه به خاطر دارم و يا ديگران نقل كرده اند با گفتار شما مغايرت دارد؟

دانشجو نبايد با امثال اينگونه تعابير و بيانات خود، استادش را مورد خطاب قرار داده (و با چنين لحنهاى زننده اى ، خاطر او را بيازارد).

اگر دانشجو مى خواهد واقعا و معصومانه اصل و منبع گفتار استاد را بيابد و به اساس و ماءخذ سخنان استاد واقف گردد، و يا علاقه مند است بداند كه چه كسانى با استاد، هم عقيده و هم سخن هستند و محتواى بيان او را نقل كرده اند، مى تواند منظور خود را با آميزه لطف و نرمش و با بيانى خوش آيند و دلنشين ابراز نمايد تا به هدف خود برسد، و ضمنا احترام به استاد را نيز رعايت كند.

اگر هدف دانشجو در اين چون و چراها، استفاده و بهره گيرى از استاد باشد بهتر است در جلسه ديگرى غير از جلسه درس (و يا در جلسه خصوصى ) چنين سؤ الاتى را مطرح كند.

(علاوه بر اين اگر خود را ناگزير ببيند كه در همان جلسه ، پرسش هاى كنجكاوانه خويش را مطرح كند و چون و چرا نمايد)، شايسته است به جاى (چرا) (قبول ندارم )، لحن خود را تلطيف نموده و بگويد: اگر به ما چنين بگويند؟ و يا اگر اين سخن را قبول نكنيم ؟ و يا اگر از ما سؤ ال كنند (كه به چه دليل چنين مى گوئى )، و يا اگر به ما به طور كلى ، ايراد نگيرند و اشكال كنند، در پاسخ آنها چه بگوئيم ؟

دانشجو مى تواند امثال اينگونه تعبيرات خوش آيند و استفهام آميز را به جاى تعبيرات زننده و گزنده - در خطاب به استاد - مورد استفاده قرار دهد تا به عنوان فردى علاقه مند به فهم و درك حقيقت و پوياى پاسخ صحيح ، تلقى گردد. و بالاخره سؤ ال خويش را با حسن ادب و لطف بيان با استادش در ميان گذارد.

اگر استاد نسبت به راءى و نظريه و يا استدلال بر مطلبى اصرار مى ورزد؛ ولى آن را كاملا توضيح نمى دهد تا او مطلب را درست درك كند، و يا سهوا سخنى ناصواب و نادرست را اظهار نمايد نبايد شاگرد، چهره و نگاه خود را از او برگردانده و دگرگون و دژم سازد، و يا با اشاره ، به ديگران بفهماند كه شخصا راءى و نظريه و سخن استاد را مردود مى داند؛ بلكه بايد با نگاهى رضايت آميز و خوشآيند مطلب را از او دريافت كند و در برابر او چهره گشايد. اگرچه استاد، به علت غفلت و يا نسيان و فراموشى و اشتباه و يا به خاطر نارسائى ذهنى در حال درس در طى سخنان خود، راءى نادرستى را اظهار كند (در عين حال نبايد اشتباه استاد به صورت دستاويز و اشارات توهين آميز شاگردى براى شاگردان ديگر درآيد)؛ زيرا در جمع جامعه بشرى ، تنها انبياء و اوصياء و ائمهعليهم‌السلام هستند كه از اشتباه و لغزش مصونيت دارند، (و بشرهاى عادى - ولو اينكه واجد مراتب والاى علمى هم باشند - گاهگاهى دچار اشتباه و لغزش مى شوند).

شاگرد نبايد بى محابا و به طور ناگهانى ، حملات خود را به صورت رد و اشكال ، متوجه استاد خويش سازد و او را غافلگير نمايد؛ زيرا اينگونه رفتارهاى زننده غالبا، صرفا از مردمى سرمى زند كه فاقد ادب و نزاكت صحيح مى باشند.

مثلا اگر استاد به شاگرد بگويد: آيا تو چنين گفتى ؟ و او در پاسخ بگويد نه من چنين چيزى نگفتم يا استاد بگويد: آيا چنين چيزى ، هدف پرسش تو بوده است ؟ يا چنين مطلبى به خاطر تو گذشت ؟ و شاگرد بگويد: نه ، منظور من چنين چيزى نبوده ، و يا چنين مطلبى از خاطر من نگذشت و امثال اينگونه تعابير زننده كه در خور برخورد شاگرد با استاد نيست ، نبايد آنها را در پاسخ به استاد به كار برد. بلكه با لبانى متبسم و چهره اى دلنشين ، مقصود و هدف پاسخ خويش را همراه با لطف در بيان و تعبير، به استاد اعلام نمايد.

همچنين اگر استاد در مقام استفهام از شاگرد برآيد - استفهامى كه هدف آن ، اقرار گرفتن از مخاطب و استحكام مطلب است - مثلا اگر استاد از او بپرسد: آيا تو چنين نگفتى ؟ و يا منظور تو چنين چيزى نيست ؟ نبايد در برابر استفهام و پرسش هاى استاد، با جواب هاى منفى و امثال آن ، گفته هاى او را رد كند و بگويد نه : بلكه بايد سكوت اختيار نمايد و يا مقصود خود را - با بيانى لطيف كه در طى آن ، استاد هم منظور او را درك كند - اداء نمايد. و اگر شاگرد احساس نمود كه بايد ناگزير منظور و گفتار خود را براى استاد توضيح دهد بايد در پاسخ به استفهام و سؤ ال استاد بگويد: الآن چنين عرض مى كنم و يا هم اكنون از نظريه خويش بازمى گردم و بالاخره سخنش را براى استاد اعاده نموده و نظريه تازه خود را عرضه نمايد.

نبايد شاگرد در مقابل استفهام استاد، گستاخانه بگويد: قبلا هم همان چيزى را گفتم كه تو گفته بودى ، يا همان هدفى را در نظر گرفته بودم كه تو در نظر گرفته بودى ؛ چون شايسته نيست كه شاگرد با اين طرز، به استفهام استاد پاسخ دهد؛ زيرا چنين تعبير و بيان ، متضمن رد بر استاد مى باشد، (و به اصطلاح يك نوع توهين ضمنى تلقى مى شود).

23- جبران و تدارك كمبودهاى سخن استاد با اشارات لطيف

آئين و وظيفه اى كه ذيلا از آن ياد مى شود از نوع همان وظيفه قبلى است ، به اين شرح كه اگر استاد، تعليل و استدلالى را ياد كرد كه داراى متمم و دنباله اى است ؛ ولى استاد از پى استدلال به شرح اين متمم و دنباله نپرداخت و يا اگر بحث و گفتگوئى را به ميان كشيد كه اشكال و ايرادى در آن به چشم مى خورد؛ لكن استاد اين اشكال را مورد بحث قرار نداد. و يا اشكال قابل جوابى را ياد نمود؛ ولى استاد پاسخ آن را ايراد نكرد، در چنين صورتى شاگرد حق ندارد (در صدد تدارك كمبودهاى سخن استاد برآمده و) اين مسائل فراموش شده را به رخ استاد كشيده ، و به تدارك آنها پيشدستى كرده ، و به ذكر متممات سخن استاد به طور جسارت آميز مبادرت ورزد؛ و چون استاد نسبت به آنها اهمال ورزيد، گستاخانه آنها را تدارك نمايد؛ بلكه لازم است در جبران اين نقائص كه در سخنان استاد، مشهود است با لطيف ترين اشارات و تعبيراتى خوش آيند، مبادرت ورزد و بگويد: به پاسخ اين اشكال اشاره نفرموديد؟ و از امثال اينگونه تعابير استفاده نمايد (تا بدينوسيله - در عين حفظ حرمت استاد - پاسخ ‌هاى لازم را از او دريافت كند). اگر استاد در برابر چنين درخواستى پاسخ لازم را بيان كرد بايد گفت كه شاگرد به مطلوب و هدف خويش دست يافته است و اگر استاد به علل مختلفى - كه ممكن است احيانا به مصالح جمعى شاگردان و يا شخص او مربوط باشد - از ذكر پاسخ و تدارك كمبودهاى سخن خويش خوددارى ورزيد، اولى اين است كه شاگرد، سكوت اختيار كند (و سعى نكند در صدد جبران كمبودهاى سخن استاد و يا پاسخ از اشكال برآيد)، مگر آنگاه كه استاد به او اجازه دهد، يا با قطع و يقين احساس كند كه استاد ترجيح مى دهد كه او يعنى شاگرد، كمبودهاى سخن استاد را تدارك كرده و پاسخ اشكالات را ايراد نمايد. (و بالاخره آنچه را كه لازم است - با كسب اجازه از استاد و يا احساس رضايت او - به ميان كشيده و مطالب ضرورى را مطرح سازد).

24- رعايت ادب و نزاكت در خطاب به استاد

اين وظيفه - كه هم اكنون بازگو مى كنيم - نيز از نوع همان وظيفه قبلى است به اين معنى كه بايد شاگرد، مواظب طرز سخن گفتن خود باشد، و از به كار بردن تعبيراتى كه معمولا توده مردم در گفتگوهاى روزمره خود با يكديگر، از آن استفاده مى نمايند و در خور خطاب به استاد نيست ، خوددارى كند؛ مثل اينكه بگويد: (چته(345) ! فهميدى ! شنيدى ! مى دانى ! مرد حسابى ! و امثال اينگونه تعابير (كه تحقيرآميز مى باشد و دون شاءن استاد و مقام و منزلت او است ).

همچنين ، شاگرد حق ندارد، در مقام حكايت و نقل قضيه اى درباره ديگران - نزد استاد خود - به گونه اى سخن گويد كه در خور خطاب به استاد نباشد. (و آنگاه كه در محضر استاد به سر مى برد، بايد تعبيرات خود را تلطيف نمايد؛ چون نقل تعبير و گفته هاى خارج از نزاكت ديگران ، و حكايت و بازگو كردن آن ها، اين توهم را در حاضران به وجود مى آورد كه شايد با خود استاد، درگير شده و اين تعابير را درباره او به كار مى برد)؛ با اينكه مى دانيم كه شاگرد در صدد حكايت است نه شكايت ؛ ولى معذلك بايد از بكار بردن چنين تعابيرى خوددارى كند.

فى المثل ممكن است شاگرد - به عنوان حكايت و نقل از ديگران - در محضر استاد بگويد: (فلانى به فلانى گفت : تو بى شرمى ، تو آدم بى خيرى هستى ، خيرى نزد تو نمى توان يافت ، تو آدم كم فهمى هستى و امثال اين نقل ها و سخن ها (كه شاگرد با اينكه در مقام حكايت و نقل از ديگران و درباره ديگران چنين سخن هائى را بر زبان مى راند، طرح آن ها در محضر استاد اين توهم را به وجود مى آورد كه گويا در خطاب به استاد، اين تعابير جسارت آميز را القاء مى كند. لذا شاگرد بايد از استعمال چنين تعابيرى خوددارى نمايد)؛ بلكه اگر مى خواهد سخن ديگران را حكايت كند، بايد طبق معمول ، با تعبيرى كنائى ، نقل و حكايت را بازگو سازد. مثلا بگويد: فلانى به فلانى گفت : آن آدم ، كم خير است نزد آن كس ، خير را نمى توان يافت

نظر چنين كنايه اى در پاره اى از اخبار نيز جلب نظر مى كند، كه كلمه (الابعد، يا، البعيد)(346) در آن ها به كار رفته است و منظور از آن ، كنايه از خويشتن و يا مخاطب مى باشد.

و يا بايد شاگرد در مقام حكايت گفتار ديگران ، در چنين مواردى به جاى ضمير خطاب يا امثال آن ، از ضمير مغايب استفاده كند. مثلا بگويد: فلانى به فلانى گفت كه آدم بدى است و انسان كم خير و كم حيائى است

25- ناديده گرفتن سبق لسان و لغزش زبان استاد

اگر استاد، دچار سبق لسان گشت و زبانش به تحريف كلمه اى ، شتاب گرفت و به علت جابه جا شدن حروف كلمه ، واژه و تعبيرى از زبان او خارج شد كه داراى توجيه و مفهوم مستهجن و زننده اى بود، نبايد عكس العمل شاگرد، در برابر اين گونه لغزش زبانى استاد، خنده و استهزاء باشد. او نبايد اين واژه مضحك استاد را به عنوان دستاويز تمسخر، تكرار نمايد تا به وسيله آن عليه استاد شتاب گيرد و بدو يورش ببرد و به ديگران در مورد سبق لسان استاد چشمك بزند. او بايد اساسا كوچكترين اشاره اى به آن ننمايد؛ بلكه ذهنش را بدان مشغول و سرگرم نسازد، و آن را به قلبش خطور ندهد و حتى بايد گوش و هوش خود را از شنيدن و انديشيدن در آن ، منصرف سازد، و آن را براى هيچ كسى بازگو ننمايد. (و بالاخره بايد سبق لسان و اشتباه لفظى استاد را ناشنيده گرفته و ب ه كلى فراموشش كند. نبايد شاگرد، متوقع باشد كه استاد او هرگز دچار لغزندگى زبان نگردد)؛ زيرا زبان انسان ، زياد لغزشكار است و هيچ بشر عادى از اشتباه و لغزش ، مصونيت ندارد و از آن ، معصوم نيست ، به ويژه در امورى كه عذر انسان در آن پذيرفته است نبايد انتظار داشت كه مردم در مورد آن ها از هر گونه خطاء و اشتباه ، مصون باشند.

اگر شاگرد، لغزش زبانى استاد را دستاويز خنده و تمسخر و بهانه اى براى تحقير و استهزاء او قرار دهد، خويشتن را در معرض نوميدى از رحمت خدا و گرفتارى ها و ابتلائات و زيان قرار مى دهد، چنين شاگردى ، سزاوار منع و تهديد و تاءديب و توبيخ و طرد و ملامت مى باشد.

علاوه بر همه اين مفاسد، بر عواقب سوء رفتار چنين شاگردى ، خشم خدا و فرشتگان و انبياء و مقربان ويژه درگاه الهى را بايد اضافه نمود، (به اين معنى كه او با رفتار دور از نزاكت خويش ، چنين وجودات مقدسى را نيز خشمگين مى سازد).

26- پيشدستى نكردن شاگرد به پاسخ پرسش ها در محضر استاد

نبايد شاگرد در شرح و توضيح مساءله اى و يا براى پاسخ به سؤ ال خود(347) و يا ديگران بر استاد پيشدستى كند. به ويژه اگر سؤ ال از سوى ديگران مطرح شود، و استاد نيز در پاسخ به آن ، درنگ نمايد بايد شاگرد از پيشتازى در جواب در محضر استاد، خوددارى كند (تا از اين طريق ، حرمت استاد را حفظ نمايد).

شاگرد نبايد در پاسخ به سؤ الات ، با استاد به مسابقه پرداخته و با او در پاسخ به آن ها همآوردى كند، و همدوش با او بدين كار دست يازد، و خود را با او هم طراز سازد. و نيز نبايد چنان اظهار نمايد كه پاسخ ‌ها را مى داند، و يا قبل از استاد پاسخ درست آن ها را بازيافته بود.

البته در صورتى كه شاگرد بداند كه استاد وى علاقه دارد كه او پاسخ سؤ ال را در محضر او ايراد كند، و يا آنكه استاد ابتداء پاسخ به سؤ ال را به او پيشنهاد نمايد، و يا خود استاد از او بخواهد كه جواب سؤ ال را در جلسه درس بيان كند، در چنين شرائطى مبادرت و پيشدستى شاگرد در پاسخ به سؤ الات ، مانعى ندارد.

27- لزوم تمركز حواس و استماع دقيق به سخنان استاد

شاگرد نبايد در ادامه هر نوع سخن و گفتگوى استاد، وقفه اى ايجاد كند و پيوستگى كلام او را (با حرف زدن خود) از هم بگسلد. او نبايد در بيان اين مطلب ، بر استاد سبقت گيرد و در خط مشى گفتار او، خويشتن را در مسير گفتار او درآورده و با وى هم آوردى كند؛ بلكه بايد درنگ نمايد كه استاد، سخن خود را به پايان رساند، و سپس سخن خود را به ميان آورد.

آنگاه كه استاد با او گفتگو مى كند و يا با جمع حاضران جلسه درس ، سرگرم بحث و مذاكره است ، نبايد او با شاگردان ديگر صحبت كند؛ بلكه موظف است سراپا گوش گردد و درس استاد را كاملا استماع نموده و تمام حواس و قواى خود را به منظور درك و فهم بيان او متمركز سازد.

28- ارج نهادن به توضيحات استاد

اگر استاد، حكم مساءله اى ، يا مطلب سودمند و جالب ، و يا حكايتى را بازگو نمايد و يا شعرى را بسرايد، و شاگرد نيز به اين حكم و نكات و داستان و شعر، آشنائى قبلى داشته باشد (نبايد خود را از اينگونه مطالب ، بى نياز جلوه داده و از استاد، روى برگرداند؛ بلكه ) بايد به عنوان يك فرد ناآگاه و خالى الذهن و در مقام استفاده با دقت تمام به گفتار استاد گوش فرادهد، و چنين وانمود سازد كه با عطش شديد و علاقه وافرى ، خواهان چنان مطالبى مى باشد و از شنيدن آنها شادمان است بايد علاقه و دلبستگى خاطر شاگرد به بيان استاد به گونه اى وانمود گردد كه گويا در طول زندگانى خويش هرگز چنين حكم و داستان و اشعارى به گوشش نرسيده است

يكى از بزرگان سلف گفته است(348) : (گاه چنين اتفاق مى افتد كه از كسى سخن و حديثى مى شنيدم كه خود من ، آگاهى بيشتر و فزونترى از او درباره آن سخن داشتم ؛ ولى چهره و قيافه ام در برابر او چنان بود كه گويا به هيچوجه از آن سخن و حديث آگاهى ندارم (و چنين وانمود مى كردم كه هم اكنون براى اولين بار آنرا مى شنوم ).

و همو گفته است : (اگر يك جوان نوپاى در علم و حديث ، حديثى را با من در ميان مى گذاشت ، و آن را بر من مى خواند، من سراپا گوش مى شدم و سخنان او را چنان استماع مى كردم كه گويا اساسا آن حديث را نشنيده بودم ؛ در حاليكه من - پيش از آنكه اين جوان از مادر، زاده شود - اين حديث را شنيده و دريافته بودم(349) ) .

بارى ، اگر استاد - به هنگام آغاز كردن سخن خود - درباره فوائد و نكات مذكور - به شاگرد بگويد: آيا چنين مطالبى را مى دانى و در ذهن خود، چنين ذخائرى را اندوخته اى ؟ نبايد او در پاسخ به چنين سؤ الى بگويد: (آرى )؛ زيرا او با چنين پاسخ مثبتى ، خود را نسبت به گفتار استاد، بى نياز نشان مى دهد. و نيز نبايد بگويد: (نه )، مرتكب دروغ مى شود؛ بلكه لازم است (بدون گفتن (آرى - يا - نه ) در جواب او بگويد: دلم مى خواهد از استاد استفاده كنم يا بگويد: مايلم از زبان استاد بشنوم يا بگويد: نسبت به اين مطلب ، سابقه ذهنى دارم ولى به علت مرور زمان ، جزئيات و دقايق آنرا به خاطر ندارم و يا اينكه بگويد: اگر من اين مطلب و سخن را دوباره از زبان استاد بشنوم به صحت و درستى آن بيش از پيش ، اطمينان حاصل مى كنم او بايد از امثال اينگونه سخن ها در پاسخ به استاد استفاده كند.

لكن اگر شاگرد، متوجه گردد كه هدف استاد از طرح چنين پرسش اين است كه مى خواهد ببيند آيا شاگرد او چنين مطلبى را در خاطرش حفظ كرده تا بدينوسيله از مراتب سعى و كوشش علمى او شادمان و راضى گردد؛ و يا در صدد امتحان و آزمايش او است ؛ و لذا به شاگرد پيشنهاد مى كند تا گفتار و بيان او را تكميل نمايد و از اين رهگذر به ميزان حفظ و ضبط مطلب آگاه شود و مقدار كوشش و مساعى تحصيلى او روشن گردد. در چنين اوضاع و احوال ، بايد شاگرد در تاءمين هدف و غرض استاد و كسب مراتب رضامندى او به اظهار معلومات خويش ، تن دردهد، و به پرسش هاى علمى استاد - به خاطر جلب نظر و رضايت او نسبت به خويشتن - پاسخ مثبت دهد.

29- عدم تكرار سؤ ال هاى فرساينده و تلف كننده فرصت

سزاوار نيست شاگرد، راجع به مطالبى كه آنها را مى داند، سؤ ال و پرسش خود را درباره آنها تكرار نموده و نكاتى را كه قبلا آنها را بازيافته بود راجع به آنها از استاد، توضيح مكرر را درخواست كند؛ زيرا تكرار سؤ ال و اعاده درخواست توضيح ، باعث اتلاف وقت و يا احيانا، موجب دل سردى و افسردگى خاطر استاد مى شود.

يكى از بزرگان سلف گويد(350) :

(( (اعادة الحديث اشد من نقل الصخر) ))

دوباره گوئى سخن و حديث ، از جابه جا كردن تخته سنگهاى سنگين ، گران تر و طاقت فرساتر است

نبايد شاگرد در استماع سخنان استاد و توجه و التفات به بيان او سهل انگارى و كوتاهى كند، و يا ذهن خود را - به هنگام گفتار استاد - به فكر و انديشه و يا گفتارى ديگر، سرگرم سازد، و مآلا ناگزير گردد كه از استاد درخواست كند تا دوباره ، گفتار درسى را اعاده نمايد. (طرح چنين درخواست نابه جائى - كه از قصور و يا تقصير و سهل انگارى شاگرد از لحاظ استماع به سخنان استاد، ناشى مى شود -) نوعى اسائه ادب به ساحت مقدس استاد است ؛ (چون او به سخنان استاد اهتمام نورزيده ، و به بيان او گوش فرا نداده و بدينوسيله ، محضر درس استاد را سبك برشمرده است علاوه بر اينكه شاگرد - با چنين سهل انگارى - مرتكب خروج از ضوابط نزاكت شده ، و موجبات تضييع اوقات ديگران را نيز فراهم مى آورد، ديگران و افرادى كه از آغاز درس ، حواس خود را در نوشيدن سخنان و بيانات استاد، متمركز ساخته و كاملا آن را درك كرده اند، و به خاطر سهل انگارى شاگرد پريشان كار، ناگزير به استماع دوباره بيانات استاد مى گردند).

بنابراين بايد شاگرد كاملا به سخن استاد گوش فرا دهد، و از آغاز گفتار استاد، ذهن خود را براى شنيدن و نيوشيدن بيان او، آماده و مجهز سازد.

برخى از استادان در برابر درخواست اينگونه شاگردان مسامحه كار، تسليم نمى شدند، و به برآورده ساختن درخواست آنان در تكرار درس ، وقعى نمى نهادند؛ بلكه بر آنها بانگ مى زدند و بر سر آنها فرياد مى كشيدند، و از اظهار درخواست آنها جلوگيرى مى كردند، تا بدينوسيله ، آنها را كيفر داده (و در نتيجه ، ناگزير گردند در جلسات ديگر از بذل جهد براى استماع سخنان استاد، دريغ نورزند).

ولى بايد اين نكته را يادآور شويم كه اگر شاگرد - به علت دوربودنش از استاد در جلسه درس - نتوانست كاملا سخن او را درك كند، و يا علي رغم اقبال و كوششى كه در استماع بيانات استاد، مبذول داشته - به علت نارسائى و قصور استعداد - از درك و فهم مطلب محروم مانده است ، مى تواند از استاد درخواست كند كه آن مطلب و يا توضيح و تفهيم آن را اعاده نمايد.

البته بايد اين درخواست را پس از آنكه عذر خويش را به عرض استاد رساند و از او پوزش خواهى نمود، در طى تقاضا و سؤ ال لطيفى بر استاد عرضه كند.

30- سؤ ال به موقع شاگرد

نبايد شاگرد، بيجا و نا به هنگام خود، راجع به موضوعى از استاد سؤ ال كند. (يعنى سعى نمايد كه به موقع و در جاى خودش ، پرسش را مطرح سازد). اگر شاگرد، پرسشى را بى موقع مطرح كند براى شنيدن پاسخ آن ، هيچ حقى ندارد. ولى اگر بداند كه استاد از اين سؤ ال بى موقع او ناراحت نمى شود، طرح آن سؤ ال ، بلامانع است لكن بهتر اين است كه از چنين پرسشهاى بى موقع - ولو آنكه استاد هم راضى باشد - خوددارى كند.

شاگرد نبايد در پرسش خود به گونه اى اصرار ورزد كه استاد را آزرده خاطر و دلسرد و منزجر سازد. آرى او نبايد سؤ الات خود را در ميان راه براى استاد مطرح نمايد؛ (بلكه بايد آنقدر صبر كند) تا استاد به مقصد برسد، (و سپس سؤ الات خود را در مقصد و محلى كه در آنجا جلوس مى كنند؛ در ميان گذارد).

گويند يكى از استادان برجسته به شاگردان و دانشجويان ، توصيه مى كرد كه در برخى از اوقات - راجع به مسائل دين - از من سؤ ال نكنيد:

1- آنگاه كه راه مى روم

2- زمانى كه با مردم ، سرگرم گفتگو هستم

3- وقتى كه سرپا ايستادم

4- موقعى كه براى استراحت ، به چيزى تكيه كرده ام ؛

زيرا انسان در چنين مواقعى از تمركز حواس و انديشه ، محروم است و نمى تواند فكر خود را در جهت اداء مطلب ، متمركز سازد.

فقط در آن موقعى از من پرسش كنيد كه بهترين زمان تجمع حواس و تمركز انديشه ها به شمار مى آيد (و آن هم عبارت از زمانى است كه با آمادگى كامل ، جلوس كنم ، و از تمام وجود و قوايم در جواب به سؤ الات شما استفاده نمايم ).

31- دلنشين بودن سؤ ال شاگرد

آنگاه كه استاد بر سر حال و نشاط است و در حال فراغ خاطر و آمادگى لازم به سر مى برد بايد شاگرد وقت را غنيمت شمرده و سؤ ال خود را در ميان گذارد و در كيفيت سؤ ال خود، لطف بيان و دلنشين بودن آن را از نظر دور ندارد، و با دقت و طرز خوش آيندى از استاد، درخواست پاسخ نمايد تا پاسخ درست را از او دريافت دارد. (و يا استاد پاسخ درستى براى او بيان كند).

رسول گرامى اسلامصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم فرمود: (رعايت اعتدال و توازن در هزينه زندگى و مصرف سرمايه مالى در طريق تاءمين حوائج روزمره ، نيمى از ضروريات زندگى را ضمانت مى كند. اظهار محبت نسبت به مردم ، نيمى از عقل و انديشه و خرد انسان را تشكيل مى دهد. پرس و جوئى كه با لطف و انديشه تواءم است ، نيمى از علم و دانش انسان را سامان مى بخشد(351) ).

32- نبايد از سؤ ال و پرسش - و خاطر شرم و حياء دريغ ورزيد

شاگرد نبايد - در مورد مسائل و مشكلات پيچيده علمى - از پرسش نمودن ، احساس شرم و حياء كند؛ بلكه بايد با كمال جراءت و شهامت از استاد خود در مورد آن مسائل ، توضيح كامل را درخواست كند؛ چون ظرافت و تنكى چهره به هنگام پرسش ، سرانجامش نقصان و ضعف و كم توانى علمى است و كسى كه به اصطلاح با چهره نازك نارنجى و شرم آلود سؤ ال خود را مطرح مى كند، نقص و كمبودهاى علمى او به هنگام گردهم آئى مردم با او، پديدار مى شود.

امام صادقعليه‌السلام فرمود: (دانش دينى و بينش الهى ، همچون خانه (و خزينه و گنجورى است ) كه بر در آن قفل نهادند؛ كليد اين قفل عبارت از سؤ ال و پرسش است )(352) (كه چنين كليدى ، همه ابواب را فراسوى انسان در برابر ذخائر علمى مى گشايد).

33- شهامت شاگرد در اعتراف به عدم درك مطلب علمى

اگر استاد - درباره يك مطلبى كه هدف آن براى شاگرد كاملا واضح و روشن نيست - سؤ ال كند، مثلا به او بگويد: آيا مطلب را فهميدى ؟ نبايد در پاسخ او بگويد: آرى فهميدم ؛ زيرا با چنين پاسخى ، مرتكب دروغ شده ، و نيز از درك و فهم سخن صحيح استاد، محروم مى ماند؛ (چون اگر بگويد نفهميدم استاد براى او توضيح مى دهد، و بدين طريق كمبود و نارسائى درك و فهم خويش را جبران مى نمايد). شاگرد نبايد از اظهار عدم اطلاع و اعتراف به عدم درك مطلب ، احساس شرم و حياء كند؛ زيرا اگر او با شهامت به قصور و عدم درك خود اعتراف نمايد و خواهان توضيح مطلب و اثبات آن گردد از رهگذر آن ، مصالح آنى و آتى خويش را تاءمين مى كند.

اما مصالح آنى : چون او بدينوسيله در صدد پاسدارى و صيانت مطلب علمى برآمده ، و خود را از دروغ و نفاق و دوروئى حفظ مى كند؛ از آن جهت كه درباره مساءله اى كه كاملا آن را درك نكرده است اظهار بى اطلاعى مى نمايد. نتيجه و بازده چنين اعتراف شهامت آميز، اين است كه استاد را به اهتمام خويش در فهم ، و گرايش و تمايل علمى خود، معتقد مى گرداند، و بالاخره مى فهمد كه چنين شاگردى از درايت و كمال عقل و تقوى و خويشتن دارى ، برخوردار مى باشد.

اما مصالح آتى : چون در سايه اين اعتراف ، موفق به جبران كمبود فهم و درك علمى خود گرديده ، و حق و صواب در قلبش جايگزين و پايدار شده ، و به چنين شيوه و روش رضايت آميز و خوى خوش آيندى ، معتاد و ماءنوس مى شود، (و در مسير زندگانى خود همواره گامهاى استوارى در جهت حق و صواب برمى دارد).

خليل بن احمد عروضى مى گويد: موقف و جايگاه جهل و نادانى ، ميان حياء و خودبينى و استنكاف و استكبار است ، (افراد خجول و كم خودبين و مستكبر، همواره در جهل و نادانى متوقفند و نمى توانند از چنين قرارگاه ابهام آميزى برخيزند، و گامهاى خود را براى سير به سوى هدف علمى به حركت درآورند)(353)

34- ايجاد آمادگى براى سرعت انتقال در فهم سخن استاد

بايد ذهن شاگرد در جهت خواسته هاى استاد و در محضر او، آنچنان داراى آمادگى باشد كه اگر به وى دستورى دهد، و يا راجع به مطلبى از او پرسش كند، و يا به چيزى اشاره نمايد (در اطاعت از امر استاد و پاسخ به پرسشها و انجام خواسته هاى او آنچنان مهيا و حاضرالذهن باشد) كه استاد را به تكرار مطلب و اعاده سخن وادار نسازد؛ بلكه بايد به سرعت ، نظر استاد را دريافته ، و حق مطلب را بدون لحظه اى تاءخير و تاءمل ، اداء كند، و استاد را به دوباره گوئى نكشاند.