آداب تعليم و تعلم در اسلام

آداب تعليم و تعلم در اسلام 0%

آداب تعليم و تعلم در اسلام نویسنده:
گروه: اخلاق اسلامی

آداب تعليم و تعلم در اسلام

این کتاب در موسسه الحسنین علیهما السلام تصحیح و مقابله شده است.

نویسنده: دكتر سيد محمد باقر حجتى
گروه: مشاهدات: 44587
دانلود: 8502

توضیحات:

آداب تعليم و تعلم در اسلام
جستجو درون كتاب
  • شروع
  • قبلی
  • 387 /
  • بعدی
  • پایان
  •  
  • دانلود HTML
  • دانلود Word
  • دانلود PDF
  • مشاهدات: 44587 / دانلود: 8502
اندازه اندازه اندازه
آداب تعليم و تعلم در اسلام

آداب تعليم و تعلم در اسلام

نویسنده:
فارسی

این کتاب در موسسه الحسنین علیهما السلام تصحیح و مقابله شده است.

6- آيا درباره يك مسئله كه در دو موقع اتفاق مى افتد بايد استفتاء را تجديدنمود؟

اگر مقلد درباره مسئله اى استفتاء كند و جواب لازم را دريافت نمايد و سپس همين مسئله بار ديگر براى او اتفاق افتد آيا لازم است راجع به همين مسئله سؤ ال و استفتاء خود را از مجتهد تجديد كند؟ دو وجه مى تواند پاسخگوى اين مطلب باشد:

1- سؤ ال خود را تجديد كند؛ چون ممكن است راءى مجتهد در همان مسئله ، تغيير كرده باشد.

2- تجديد سؤ ال لازم نيست نظريه اخير نسبت به نظريه اول ، اقوى است ؛ چون حكم و فتواى مجتهد در آن مسئله قبلا به ثبوت رسيد و اصل و قاعده ، مقتضى است كه اين حكم و فتوا (طبق قانون استصحاب ) اعتبارش ادامه داشته و فتواى مجتهد تغيير نكرده باشد. اين موضوع فقط درباره مجتهد حى ، جارى است ؛ ولى درباره تقليد از ميت قابل اجراء نمى باشد.

7- راه آگاهى و اطمينان به فتواى مجتهد

مقلد و مستفتى بايد خود و يا به وسيله فرستادن كسى - كه نقل و خبر او مورد اعتماد مى باشد - و يا به وسيله نامه ، از مجتهد استفتاء كند. او مى تواند به خط مجتهد در چند صورت اعتماد نمايد:

1- در صورتى كه شخص عادلى گواهى كند اين جواب به خط مجتهد و مرجع تقليد او است

2- خود مستفتى به خط مرجع تقليد خود آشنائى داشته و در اينكه پاسخ نامه استفتاء، خط مجتهد تقليد او است تقليدى نكند.

3- اگر مقلد به لغت و زبان مجتهد آشنا نباشد بايد مترجم عادلى ، گفته او را براى مقلد ترجمه كند. در اينكه آيا يك مترجم عادل كافى است و يا بايد دو مترجم عادل ، پاسخ مجتهد را براى وى ترجمه كنند، علماء دو وجه در اين باره ياد كرده اند كه وجه صحيح تر آنست كه بايد دو فرد عادل ، فتواى او را ترجمه نمايند.

8 - رعايت ادب و نزاكت در حين سؤ ال و استفتاء از مجتهد

بايد مستفتى با آميزه ادب و نزاكت با مفتى و مجتهد برخورد كند، و با تجليل و احترام - در خطاب و جواب و هر نوع برخورد ديگر - با او مواجه گردد، و با دست به چهره او اشاره نكند و به او نگويد كه در فلان مسئله ، حق مطلب را به خاطر ندارى يا محفوظات تو در اين مسئله تا چه پايه است ؟ و آنگاه كه مفتى به او پاسخ مى گويد نبايد به رخ او بكشد و بگويد: من هم همينطور فكر مى كردم و يا همينگونه به خاطرم رسيد، و امثال اينگونه عبارات (كه از ادب و نزاكت به دور است ).

مقلد نبايد پيش روى مجتهد بگويد: (فلانى نيز چنين و چنان به من فتوا داد، و يا ديگرى و ديگران هم ، چنين فتوا داده اند، و يا برخلاف آن فتوا صادر كرده اند). او نبايد به مجتهد بگويد: اگر پاسخ شما موافق با جواب مرقوم در اين نامه باشد بنويس ، و گرنه چيزى ننويس

مقلد نبايد در حاليكه مفتى ايستاده است ، و يا درست در جاى خود با اطمينان خاطر ننشسته ، و يا خاطرش به مسائلى مشغول است ، و بالاخره در هر حالتى كه آن حالت ، مانع از تمركز حواس او است سؤ ال و استفتاء خود را با وى در ميان گذارد. او نبايد از مجتهد، مطالبه دليل كند و به او بگويد: براى چه و به چه دليل چنين فتوائى را صادر كردى اگر مستفتى علاقه مند است كه خاطرش با شنيدن دليل جواب مسئله ، آرام گيرد، دليل آن را در جلسه ديگر درخواست كند، و يا مى تواند در همان مجلس - پس از تسليم در برابر فتواى عارى از دليل - دليل پاسخ استفتاء خود را از مفتى تقاضا كند.

9- كيفيت فراهم آوردن خطوط جوابيه مجتهدان بر روى نامه استفتاء

اگر مقلد بخواهد پاسخ كتبى دو و يا چند مجتهد را در ذيل يك نامه استفتاء فراهم آورد سزاوارترين راه اين است كه به ترتيب از مجتهدان عالم تر - بر حسب مراتب علمى آنها - كار خود را آغاز كند، سپس مجتهدان اتقى ، يعنى باتقوا تر، و پس از آن با عادل تر و سپس با مسن تر و بدينسان به ترتيب با در نظر گرفتن مرجحات و علل برترى در پيشوائى ، كار خود را در جمع آورى خطوط مجتهدان در نامه خود ادامه دهد.

و اگر بخواهد به طور جداگانه و بر روى برگهاى متعددى فتوا هاى آنها را جمع آورى كند مى تواند به دلخواه خود، از هر يك از آنها كار خود را آغاز نمايد.

بايد نامه استفتاء، بزرگ و داراى گنجايش كافى باشد تا مفتى بتواند جواب لازم و كامل و روشن را روى آن بنويسد. نه آنكه ناگزير گردد پاسخ را به گونه اى مختصر و فشرده برگزار كند كه به فتوا و پاسخ و فهم مستفتى خلل و زيانى وارد سازد.

10- اهميت كيفيت نگارش نامه استفتاء

بايد نويسنده نامه استفتاء، سؤ ال را درست و در جهت هدف مورد سؤ ال بنويسد. و علاوه بر آنكه لازم است با خط و تعبيرى خوانا و روشن نوشته شود بايد طورى تنظيم گردد كه از دستبرد و اضافه شدن مصون باشد.

نويسنده نامه استفتاء بايد موارد سؤ ال را مشخص ساخته و مواضع اشتباه را نقطه گذارى كرده و ضبط صحيح آن را بنگارد. بهتر است كه نويسنده نامه استفتاء، خود نيز از اهل علم باشد؛ لذا عده اى از علماء - جز بر روى نامه استفتائيه اى كه آن را اهل علم نگارش مى كردند - فتواى خود را نمى نوشتند.

11- دعاء به مجتهد هنگام نگارش نامه استفتاء

مقلد را سزا است در نامه اى كه به عنوان استفتاء به مفتى مى نگارد از دعاى به او دريغ نورزد. اگر خواهان فتواى يك مفتى است بايد اين گونه بنويسد: چه مى فرمائى :(رحمك الله خداى تو را بيامرزاد) يا (رضي‌الله‌عنه = خدا از تو راضى باد) يا(وفقك الله = خدا ترا موفق بدارد) يا (ايدك الله = خداى ترا تاءييد فرمايد) يا(سددك الله ورضي‌الله‌عنه والديك = خداوند تو را استوار و ثابت نگاه دارد و خدا ازپدر و مادرت ، راضى باشد) و يا امثال اينگونه ادعيه را در صدر نامه استفتاءبنويسد. خوش آيند نيست كه مستفتى ، خويشتن را در ضمن دعاى به مفتى ، وارد سازد.

چنانچه مستفتى بخواهد از عده اى مجتهدان ، پاسخ استفتاء خويش را دريافت دارد بايد سؤ ال خود را اينگونه آغاز كند:

چه مى فرمايد يا راءى شما چيست (رضي‌الله‌عنه خداى از شما راضى باد) و يابنويسد: چيست نظر فقهاء (سددهم الله - يا - ايدهم الله )، وامثال اين دعاها را در آغاز نامه استفتاء بياورد.

اگر مستفتى ، صيغه جمع را به منظور احترام در استفتاء از يك مجتهد به كار برد، بهتر است (يعنى به جاى چه مى فرمائى ، بگويد چه مى فرمائيد).

مستفتى بايد نامه استفتاء را به صورت باز به مفتى تقديم كند، و به همان صورت تانشده از او دريافت نمايد تا او را به باز كردن و يا پيچيدن و تا كردن آن وادار نكند.

12- در صورت عدم دسترسى به مفتى ، تكليف مستفتى چيست ؟

اگر مقلد و مستفتى راجع به مسئله اى در شهر و ديار خويش به مفتى دسترسى نداشته باشد، در صورتى كه حكم مسئله درباره او به سر حد وجوب رسيده باشد واجب است به سوى شهر و ديار مفتى مسافرت كند؛ همانطور كه قبلا نيز همين مطلب را يادآور شديم

اگر مستفتى در شهر و ديار خود و نيز در شهرهاى ديگر به مجتهد و مفتى دسترسى نداشت - بر اين مبنى و فرض كه مجتهد ميت ، قابل تقليد نيست و اين امكان هم وجود داشته باشد كه در يك دوره و زمانه اساسا وجود مجتهد، ناياب گردد - (و ما از چنين دوره و زمانه اى به خدا پناه مى بريم )، در چنين شرايطى بر مقلد لازم است كه حتى الامكان در مسائل مورد ابتلاء خود، عمل به احتياط كند. و اگر عمل به احتياط براى او ممكن نبود، در اينكه آيا اين شخص مكلف به عملى در اين مسئله هست يا نه ، محل تاءمل و شايان دقت و بررسى بيشترى مى باشد.

باب سوم : در مناظره و شرايط و آداب و آفات آن

فصل اول : در شرائط و آداب بحث و مناظره

مقدمه :

بايد متوجه باشيم كه مناظره و تبادل فكر و راءى و نظر در احكام دينى به عنوان بخشى و عضوى از پيكره دين تلقى مى شود. ولى مناظره و تبادل نظر داراى شرايط و آداب و موقعيت و فرصت مناسب (و مخصوص به خود) مى باشد.

اگر كسى دست اندر كار بحث و مناظره - بر اساس وجه صحيح آن - گردد، و شرايط و آداب آن را رعايت كند قطعا در قيام به حدود مناظره ، موفق و كامياب بوده و در اين كار مهم از پيشينيان پيروى كرده است ؛ زيرا آنان در مسائل مختلفى به بحث و مناظره مى پرداختند و هدف آنها - صرفا - الهى بوده و مى خواستند از رهگذر مناظره ، جوياى حقايقى گردند كه از ديدگاه خداوند متعال ، به حق بوده است

كسى كه براى خدا و در راه او مناظره مى كند داراى علائم و مشخصاتى است كه از رهگذر آن ، شروط و آداب مناظره روشن مى گردد.

(حقايق مربوط به اين فصل در ضمن هشت مسئله ، مورد بحث قرار مى گيرد):

1- بايد مناظره به منظور اثبات حق انجام گيرد نه به خاطر تظاهر و رياء

هدف و مقصود مناظره كننده بايد عبارت از رسيدن به حق و جويا شدن ظهور و پديدار گشتن حق باشد، ولو آنكه به هر كيفيتى اين حق ثابت شود.

نبايد منظور اهل بحث و مناظره چنين باشد كه گفتار و نظريه خود را به كرسى نشانده و حق به جانب بودن خويشتن را اظهار نموده و سرشار بودن مايه هاى علمى و صحت راءى خود را اثبات كنند؛ زيرا اينگونه هدف گيرى در بحث و مناظره به عنوان جدال و ستيز و رياكارى تلقى مى شود كه ما قبلا ضمن بحثهاى گذشته از قبح و زشتى هاى اين شيوه و نهى اكيد از آن ، آگاه شديم

يكى از نشانه هاى وجود قصد و هدف الهى در مناظره ، اين است كه مناظره كننده - جز در مواردى كه اميد تاءثير در طرف مناظره وجود دارد - وارد مناظره نگردد، و اگر بداند كه طرف بحث او، سخن وى را نمى پذيرد و زير بار حق نمى رود (و در راءى شخصى خود پافشارى مى كند)، و اگرچه خطاء و اشتباه او كاملا روشن گردد، به هيچ وجه دست از سليقه شخصى خويش برنمى دارد، مناظره با او جائز نيست ؛ چون آفات و نتايج سوئى - كه بعدا درباره آنها بحث خواهيم كرد - بر اين گونه مذاكره مترتب خواهد شد، و هيچ هدف مطلوب و صحيحى از رهگذر آن به دست نخواهد آمد.

2- اولويت و اهميت والاى امر به معروف و نهى از منكر نسبت به مناظره

اشتغال به مناظره در صورتى صحيح است كه وظائف و تكاليف ديگرى كه از آن مهمتر است در ميان نباشد؛ چون اگر مناظره درباره امر واجب به صورت مشروع برگزار گردد به عنوان انجام و اداء يكى از واجبات كفائى محسوب مى شود. اما اگر وظيفه ديگرى كه داراى وجوب عينى و يا كفائى و مهمتر از خود مناظره است در ميان باشد اقدام به مناظره جائز نخواهد بود.

از جمله وظائف و تكاليف واجب - كه هم اكنون و در دوره ما كسى بدان قيام نمى كند - مسئله امر به معروف و نهى از منكر است (كه از لحاظ اهميت در درجه نخست قرار دارد، و اقدام به آن نسبت به مناظره داراى اولويت مى باشد).

بارى ، ممكن است مناظره كننده در مجلس مناظره با يك سلسله از منكرات مواجه گردد؛ - چنانكه اين حقيقت بر كسانى كه نسبت به حالات واجب و حرام ، مجرب هستند مخفى نيست علاوه بر اين ممكن است مناظره كننده راجع به مسئله اى بحث و مناظره كند كه هيچ وقت و ابدا مورد ابتلاء كسى نباشد و يا به ندرت اتفاق مى افتد، از قبيل برخى از دقائق علمى و فروع و شاخه هاى جزئى احكام دينى (كه كمتر در عمل اتفاق مى افتد). و نيز احيانا ممكن است از او و ديگر حاضران ، حالاتى سر زند كه گوينده و مستمع هر دو دچار گناه گردند از قبيل : ايجاد محيط وحشت ، ناسزا و زشت گوئى و آزاررسانى و كوتاهى و غفلت نسبت به امر واجب ، مانند نصيحت و سفارش مسلمين و ترغيب به محبت و مودت ، كه مناظره كنندگان موظف به رعايت اينگونه وظائف اخلاقى هستند؛ ولى متاءسفانه در حين مناظره ناخودآگاه از اين وظائف سر باز مى زنند و گرفتار اين آلودگيها مى گردند و خود متوجه آن نيستند و تصور مى كنند كه با هدفى الهى به مناظره مى پردازند.

3- اجتهاد - يا - شرط مناظره در احكام دينى

كسى كه در مسائل دينى مناظره مى كند بايد مجتهد باشد، مجتهدى كه بتواند بر طبق نظر خود فتوا دهد نه آنكه پيرو راءى و نظر شخص ديگر باشد و بر طبق راءى او اظهار نظر كند. و آنگاه كه حق و حقيقت به زبان طرف مناظره ، ظاهر گردد بايد از راءى و نظر او پيروى كند و بدان گرايش يابد.

اما كسى كه به درجه اجتهاد نرسيده است نمى تواند در ضمن مناظره ، با مذهب و راءى و نظر كسى كه خود از وى تقليد مى كند به مخالفت برخيزد. آيا اگر مخالفت كند چه فائده اى مى توان از رهگذر مناظره او تصور نمود؛ در حاليكه او نمى تواند - در صورت بروز و آشكار شدن ضعف و بطلان نظريه اش - از مذهب و راءى خود دست بردارد؟ بر فرض كه اين فرد فاقد اجتهاد، با شخص مجتهدى به مناظره پردازد و ضعف و سستى دليل ، و بالمآل بى پايگى نظريه او روشن شود چه كمك و مددى به مجتهد خواهد كرد؟؛ زيرا او بر اين اساس فكر مى كند كه بايد مسئله ، بر طبق نظريه وى سرانجام گيرد، نظريه اى كه از ديدگاه او به حق است و در نظر او بر راءى مجتهد ترجيح دارد - اگرچه در واقع و فى نفسه ، نظريه او ضعيف باشد - چنانكه همين امر در ميان ساير مجتهدين نيز اتفاق افتاده است ؛ زيرا آنها نيز قبلا به ادله و شواهدى براى اثبات نظريه خود متمسك مى شدند؛ سپس براى آنها يا ديگران روشن مى شد كه ادله آنها سخت سخيف و سست بوده ، و در نتيجه پس از ظهور ضعف ادله آنها، فتواى آنها نيز تغيير مى كرد، كه اين تغيير راءى را در يك كتاب و حتى در محدوده يك برگ كتاب آنها نيز احيانا مى بينيم

4- حق و حقيقت - يا - هدف اساسى مناظره

بايد مرزهاى بحث و مناظره به وقايع مهم دينى و يا مسئله قريب الوقوع ، محدود باشد (و نبايد در هر مسئله كم ارزش و يا مسائلى كه در آينده بسيار دوردستى اتفاق مى افتد، وقت و فرصت را تلف كرد)؛ لذا مناظره كننده بايد متوجه اين نكته اساسى بوده و بدان اهتمام ورزد.

آنچه در مناظره داراى اهميت است ، مسئله ظهور و روشن شدن حق و حقيقت مى باشد. ضمنا نبايد مناظره كننده براى اثبات حق ، سخن و گفتار خويش را بيش از اندازه - طولانى سازد.

مناظره كننده نبايد مغرور و فريفته شود و اين تصور در او به وجود آيد كه بحث و مناظره در مسائل نادره يعنى مطالبى كه به ندرت اتفاق مى افتد و شگفت انگيز مى باشد موجب ورزش و رشد ملكه و نيروى استدلال و تحقيق انسان است ؛ چنانكه اين تصور غالبا براى كسانى پيش مى آيد كه خواهان حظ نفس بوده و مى خواهند از طريق اظهار فضل و ابراز علم ، كامروا گردند. لذا در تعريفات ، و نقض و ايرادهائى كه بر اين تعريفات وارد است ، و همچنين در مغالطات و امثال آنها مناظره مى كنند.

اگر حالات روحى اينگونه افراد دقيقا و به درستى در بوته امتحان و آزمايش قرار گيرد مى بينيم هدف و آماج آنها در مناظره حتى چنين چيزى نيست (يعنى نمى خواهند از رهگذر مناظره به ورزش فكر و تقويت ذهنى روى آورند چه رسد به اينكه داراى هدف الهى باشند).

5 - شايسته است جلسه مناظره از تيررس ديد مردم به دور باشد

بايد مكان خلوت و دور از چشم مردم - از ديدگاه مناظره كننده - براى امر مناظره ، محبوب تر از مناظره در مجالس و محافل باشد؛ زيرا اگر مناظره در محلى به اصطلاح دنج و خلوت انجام گيرد اين امر به تمركز فكر و صفاء انديشه - براى درك حقيقت - كمك بيشترى مى كند.

مناظره در حضور توده مردم ، انگيزه هاى رياء و تظاهر و حرص در غلبه و اسكات خصم را - ولو به هر دليل باطلى هم باشد - تحريك مى نمايد.

كسانى كه داراى مقاصد و اهداف فاسد هستند شيوه آنها اين است كه از جواب به سؤ ال ديگران در جاى خلوت ، احساس كسالت و سستى مى نمايند؛ ولى در مجالس و محافل در پاسخ به مسائل ، با هم به رقابت برمى خيزند، و براى اينكه پاسخ به مسائل را در مجامع به خود منحصر سازند (سخت به تكاپو افتاده ) و دست اندر كار حيله و چاره جوئى و نيرنگ مى گردند.

6- بايد مناظره كننده ، پوياى حق باشد

مناظره كننده بايد در پويائى از حق همچون كسى باشد كه دنبال گم گشته خويش در تكاپو است و آنگاه كه گمشده خود، يعنى حق را پيدا كرد بايد در حاليكه اشك شوق مى ريزد، خداى را سپاس گويد. او نبايد در اينكه حق به دست او و يا به دست شخص ديگرى ظاهر مى شود فرق و امتيازى ببيند. بايد او را چنين تصور كند كه طرف و شريك مناظره او، يار و ياور او مى باشد، و نبايد او را به عنوان خصم و دشمن خويش تلقى نمايد. لذا اگر شريك مناظره وى ، او را به اشتباهش واقف سازد و يا حق را براى او ظاهر و روشن نمايد بايد از او تشكر كند؛ چنانكه اگر كسى راهى را در پويش و جستجوى گمشده خويش طى مى كند؛ ولى شخص ديگرى او را از طريق ديگر به گمشده اش رهنمون مى گردد، (مسلما ارشاد او شايسته تشكر و سپاسگزارى است ). حق و حقيقت نيز گمشده هر فرد باايمانى است كه بايد هر مؤ منى بدينسان در صدد پويائى از آن برآيد.

پس بنابراين اگر حق به وسيله بيان طرف و شريك مناظره او پديدار گردد بايد بدان شادمان گشته و از او سپاسگزارى كند؛ نه آنكه احساس شرمسارى نموده ، و كوشش خويش را در مبارزه و دفع و طرد او بكار گيرد.

7- ضرورت به كار داشتن انصاف در مناظره

مناظره كننده نبايد يار و ياور (يعنى شريك مناظره ) خود را در انتقال از دليلى به دليل ديگر، و از سؤ الى به سؤ ال ديگر بازدارد؛ بلكه بايد امكاناتى براى او به وجود آورد تا آنچه در ذهن خويش فراهم آورده به كار گرفته و آن را ايراد نمايد، و از خلال مجموع سخنان و بيانات وى آنچه را مورد احتياج او در رسيدن به حق است استخراج كند. اگر مناظره كننده ، حق را ضمن تعبير و بيانات او به دست آورد، و يا ملاحظه كرد كه سخن او مستلزم ثبوت حق است - اگرچه خود او از اين استلزام ، غافل باشد - بايد از او بپذيرد و خداى متعال را سپاس گويد (كه حق و صواب به دست شريك مناظره او پديدار گشته است )؛ زيرا هدف مناظره عبارت از رسيدن به حق است ولو آنكه اين حق در طى سخن و بيان نامتناسب و غيرموزون و ناهماهنگ جلب نظر كند، سخن و بيانى كه هدف و مطلوب او از لابلاى آن به دست مى آيد.

اينكه مناظره كننده به طرف بگويد: اين نظريه ، - با توجه به اينكه تو سخن و راءى نخستين خود را رها كردى - لازمه سخن من نيست و نمى توانى چنين و چنان بگوئى ، و امثال اينگونه سخنها - كه بايد آنها از اراجيف و ياوه گوئيهاى مناظرين تلقى كرد - صرفا عبارت از عناد و لجاج محض و خروج و انحراف از طريق حكمت و استوارانديشى است

غالبا ملاحظه مى كنيد كه مناظره ها در محافل به ستيزه جوئى و جدالها و نزاعهاى محض ، منتهى مى شود تا آنجا كه شخص معترض ، مطالبه دليل مى كند، ولى مدعى در حاليكه بدان آگاهى دارد از اقامه دليل خوددارى مى نمايد. و بالاخره جلسه مناظره سرانجام به انكار و اصرار و عناد و كينه منقضى مى شود. بديهى است كه چنين مناظره اى عين تباهكارى و خيانت به شرع مقدس و موجب ورود فرد در سلك و كادر كسانى است كه در قرآن كريم - به خاطر كتمان علم -، مورد نكوهش قرار گرفته اند.

8 - مناظره بايد با افراد برجسته علمى صورت گيرد

بايد با افرادى مناظره كرد كه داراى استقلال علمى (و صاحب نظر) مى باشند - تا در صورتيكه مناظره كننده ، طالب حق باشد - بتواند از بياناتشان سودمند گردد.

اكثر مناظره كنندگان از مناظره با دانشمندان چيره دست و بزرگان علم احتراز مى جويند؛ چون مى ترسند كه مبادا حق از رهگذر بيان آنها پديدار گردد. لذا علاقه دارند با اشخاصى به مناظره برخيزند كه از لحاظ علمى در درجه پائين ترى قرار دارند تا بتوانند حس آزمندى و طمع خود را در ترويج باطل ، بر افراد ضعيف العلم تحميل كنند.

علاوه بر اين شرائط و آدابى كه ياد شد، شرائط و آداب دقيق ديگرى نيز براى مناظره كننده وجود دارد؛ لكن شرائط و آدابى كه ما از آنها ياد كرديم مى تواند تو را به شناخت مناظره اى كه با هدف الهى صورت مى گيرد، و شناخت كسى كه به خاطر خود مناظره و يا به خاطر انگيزه ها و هدفهاى نارواى ديگر به مناظره مى پردازد، رهنمون گردد.

فصل دوم : آفات و نتايج سوء بحث و مناظره نادرست

مقدمه :

در اين فصل ، آفات مناظره و نتايج سوئى كه از رهگذر مناظره نادرست عائد انسان مى گردد، و از بلياتى كه از مهلكات اخلاقى به شمار مى آيد، بحث و گفتگو مى شود.

لذا بايد متوجه باشيم مناظره اى كه به منظور غلبه بر ديگران و اسكات طرف و مباهات ، و شوق و تمايل عصبى به اظهار فضل ، صورت مى گيرد منبع و سرچشمه همه خويها و رفتارهائى است كه از نظر خداوند متعال ، ناستوده است ؛ ولى از ديدگاه ابليس ستوده مى باشد.

رابطه و نسبت اينگونه مناظرات با زشتيهاى باطنى - از قبيل تكبر و خودبزرگ بينى ، عجب و خودستائى ، رياء، حسد، رقابت ، تزكيه نفس و خودپسندى ، جاه طلبى و امثال آنها - همچون نسبت خمر و شراب با زشتيها و زشتكاريهاى ظاهرى از قبيل : زنا، قتل ، و نسبت و تهمت زنا به ديگران است همانگونه كه اگر كسى ميان شرب خمر و ساير گناهان و زشتكاريها مخير باشد، و شرب خمر را - به خاطر ناچيز شمردن جرم آن - بر ديگر گناهان ترجيح دهد؛ در نتيجه ، همين گناه ، وى را به طرف گناهان و زشتكاريهاى ديگر سوق مى دهد؛ همين گونه نيز اگر بر روحيه كسى حس علاقه به غلبه بر ديگران و اسكات آنها در مناظره ، و جاه طلبى و مباهات بر اقران ، چيره و مستولى گردد، اينگونه تمايلات ، او را به اظهار و ارتكاب علنى تمام پليديها سوق مى دهد (كه مى توان آنها را به عنوان آفات و نتايج سوء مناظره هاى نادرست تلقى كرد).

(مطالب مربوط به اين فصل ، طى گزارش دوازده آفت بررسى ميشود):

1- عدم پذيرش حق از رهگذر مناظره تواءم باجدال و ستيزه جوئى

يكى از آفات مناظره ، مسئله عدم پذيرش حق و ناخوش انگارى آن و حرص و تمايل شديد به مبارزه با حق از طريق جدال و ستيزه كارى است اين حالت ناپسند تا آنجا در روح مناظره كننده ستيزه جو پيشروى مى كند كه نامرغوب ترين حادثه و نامطلوب ترين رويداد زندگانى - از ديدگاه او - اين خواهد شد كه مبادا حق بر زبان طرف مناظره او پديدار گردد. و هر چند كه حق بدين صورت چهره مى نماياند با توسل به تلبيس و بيان حق به جانب و حربه نيرنگ و چاره انديشى مى كوشد به منظور انكار حق - بر حسب مقدورات و توانائيش - مناظره وى ادامه يابد تا سرانجام ، حق را پايمال سازد.

از اين پس ، ممارات و ستيزه جوئى به صورت عادت و طبيعت ثانوى در او درمى آيد، آنهم به گونه اى كه هر سخنى به گوشش مى رسد - براى اظهار فضل و خرده گيرى از خصم - حالت اعتراض و اشكال تراشى هر لحظه در دلش برانگيخته مى شود، اگرچه طرف او بر حق باشد؛ چون مى خواهد به اصطلاح : خودى را بنماياند؛ لذا به هيچ وجه در صدد اظهار حق برنمى آيد.

و ما پيش از اين درباره نكوهش مراء و ستيزه جوئى و آثار سوئى كه بر آن مترتب است ، آيات و رواياتى را ياد كرديم خداوند متعال ميان كسى كه به او دروغ و افتراء مى بندد و ميان كسى كه حق را تكذيب مى كند جدائى نمى بيند، بلكه آن دو را از نظر جرم و گناه روحى و اخلاقى ، با هم برابر مى داند آنجا كه مى فرمايد:

(( (و من اظلم ممن افترى على الله كذبا او كذب بالحق لما جائه (401) ) ))

چه كسى ستمگرتر از كسى است كه بر خداوند متعال ، دروغ و افترا بسته و يا آنگاه كه حق بدو رسيده ، آن را دروغ پندارد و آن را تكذيب نمايد.

عدم پذيرش حق و تكذيب آن ، نوعى از كبر و خودبزرگ بينى به شمار مى آيد؛ زيرا قبلا گفتيم كه كبر و استكبار، در واقع عبارت از رد كردن حق به گوينده آن مى باشد. و مراء و جدال ، مستلزم چنين حالتى است ، (يعنى انسان را وامى دارد كه زير بار حق نرود و آنرا تكذيب نمايد).

ابى درداء و ابى امامه و واثله و انس مى گفتند: روزى پيامبر اسلامصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم بر ما وارد شد در حاليكه ما راجع به يكى از مسائل دينى سرگرم بحث و مجادله و ستيزه جوئى بوديم ، ديديم رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم چنان خشمگين شد كه شدت خشم او براى ما بى سابقه بود. سپس فرمود: (ملتهائى پيش از شما به علت جدال و ستيزه جوئى ، گرفتار انحطاط و نابودى شدند. از ستيزه جوئى دست برداريد؛ زيرا يك فرد باايمان با كسى به جدال و ستيز برنمى خيزد. ستيزه جوئى نكنيد؛ چون ستيزه جو كاملا و سخت زيانكار است جدال را كنار بگذاريد؛ زيرا من در روز قيامت از ستيزه گر شفاعت و وساطت نمى كنم با هم به ستيز نپردازيد؛ چون من براى كسى كه اگر از جدال - در حاليكه حتى حق با او است و راستين مى باشد - دست بردارد، سه خانه و جايگاه آرام بخشى در بوستانها و اطراف و مرغزار و ميان بهشت و قله هاى آن ، ضمانت مى كنم از مراء و جدال دست برداريد؛ زيرا نخستين كارى كه پروردگار من - پس از منع بت پرستى - مرا از آن نهى فرمود عبارت از ستيزه جوئى با مردم است(402) )

از رسول اكرم صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم است كه فرمود: (سه خصلت است كه هرگاه كسى خداى عزوجل را با احراز آنها ملاقات كند - مى تواند از هر درى كه دلخواه او است وارد بهشت گردد:

1- كسى كه داراى اخلاق نيكو و رفتار پسنديده باشد.

2- فردى كه در سر و علن و آشكارا، و در نهان ، بيم خداى را در دل نگاه دارد.

3- شخصى كه از جدال و ستيزه جوئى خوددارى كند، اگرچه بر حق باشد(403) ).

امام صادقعليه‌السلام از اميرالمؤ منين علىعليه‌السلام روايت كرده است كه فرمود: (از ستيزه جوئى و خصومت با مردم بر حذر باشيد؛ زيرا اين دو حالت ، قلب انسان را نسبت به برادران ايمانى بيمار مى سازد. و نفاق و دوروئى را در دلها ريشه دار مى سازد و به رويش و رشد آنها كمك مى كند(404) ) .

امام صادقعليه‌السلام فرمود كه جبرئيلعليه‌السلام به پيامبر اكرمصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم عرض كرد: (از ستيزه جوئى و درگيرى با مردم بر حذر باش(405) ) .

2- تظاهر و رياكارى

يكى از آفات و عوامل زيانبار مناظره ، رياء و تظاهر و ملاحظه از توده مردم و سعى و تلاش براى جلب قلوب آنان و معطوف ساختن توجه آنها به خويشتن مى باشد؛ تا بدينوسيله ، ديگران راءى و نظريه او را تاءييد نموده ، و او را نسبت به طرف مناظره وى يارى داده ، و با او اظهار هماهنگى كنند. چنين كارى عين رياء و تظاهر و بلكه بخشى ناچيز از آن است

رياء و صحنه سازى ، يك نوع دردى سخت و درمان ناشدنى و مرضى خوفناك و عامل مهلك و كشنده است خداوند متعال مى فرمايد:

(( (و الذين يمكرون السيئات لهم عذاب شديد و مكر اولئك هو يبور )) (406)

و آنانكه نيرنگهاى زشت آرند آنها را است شكنجه اى سخت ، و نيرنگ آنان تباه و نابود خواهد شد و اثرى از خود به جاى نخواهد گذاشت

برخى از مفسرين گفته اند: اين افراد عبارت از رياكاران مى باشند.

و نيز خداوند متعال مى فرمايد:

(( (فمن كان يرجوا لقاء ربه فليعمل عملا صالحا و لايشرك بعبادة ربه احدا (407) )

اگر كسى به لقاء رحمت پروردگار خويش اميدوار است بايد دست اندر كار اعمال شايسته شود، و در بندگى پروردگارش ، هيچ چيزى را انباز او قرار ندهد.

رياء و تظاهر عبارت از (شرك خفى ) است رسول گرامى اسلامصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم فرمود: سهمگين ترين امرى كه از آن نسبت به شما سخت بيمناكم (شرك اصغر) است عرض كردند شرك اصغر چيست ؟ فرمود: رياكارى و تظاهر. خداوند متعال - آنگاه كه مى خواهد بندگان خود را به مجازات اعمال آنها برساند - در روز قيامت به آنها خطاب مى كند: به كسانى پناهنده شويد كه به خاطر آنها رياء و تظاهر مى كرديد؛ بنگريد كه آيا مى توانيد پاداش اعمال خويش را نزد آنها بيابيد؟(408) ) .

و نيز فرمود: (از سقوط در چاه مذلت و خوارى (يا از سقوط در وادى حزن و اندوه )، به خداوند متعال پناه ببريد، عرض كردند يا رسول الله اين چاه مذلت چيست ؟ فرمود: دره و پرتگاهى است در دوزخ كه براى رياكاران ستيزه جو آماده گشته است(409) ).

و همو فرموده است : (به رياكار در روز قيامت مى گويند: اى فاجر و گناهكار و اى فريبكار متظاهر، عمل و رفتار تو سردرگم ، و اجر و پاداش تو تباه گشته است ، بايد اجر و پاداشت را از كسى مطالبه و دريافت كنى كه به خاطر او عمل مى كردى(410) ) .

جراح مداينى از امام صادقعليه‌السلام درباره آيه(( (فمن كان يرجوا لقاء ربه فليعمل عملا صالحا و لايشرك بعبادة ربه احدا) )) سؤ ال كرد، حضرت فرمود: مصداق و منظور اين آيه عبارت از كسى است كه دست اندر كار عملى مى گردد كه پاداش آفرين است ؛ ولى هدف او رضاى خداوند متعال نيست ؛ بلكه او مى خواهد صرفا مردم ، وى را پاكيزه و مبرى بپندارند، و در ميان جامعه به پاكى نامور گردد. اين شخص عبارت از همان كسى است كه در عبادت و پرستش خداوند متعال ، دچار شرك مى باشد(411) ) .

از همان امامعليه‌السلام روايت شده است كه نبى اكرمصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم فرمود: (فرشته الهى ، اعمال بندگان خدا را با خوشحالى و رضايت خاطر به ملاء اعلى برمى فرازد. و آنگاه كه حسنات آنان را بدانسو بالا مى برد خداوند (عز و جل ) به ماءموران خود مى گويد: حسنات اين شخص را در (سجين ) و ديوان اعمال گنهكاران قرار دهيد؛ زيرا او در اعمال خويش ، مرا منحصرا در مد نظر قرار نداده بود)(412) (سجين عبارت از محلى است كه نامه فجار و كفار را در آنجا مى نهند).

از اميرالمؤ منين علىعليه‌السلام است كه فرمود: (براى رياكار سه مميز و نشانه وجود دارد: 1- آنگاه كه مردم را مى بيند با نشاط و شادمان مى گردد 2- و به هنگامى كه تنها است كسل و بيحال مى شود 3- و دوست مى دارد كه مردم ، او را در تمام كارهايش بستايند)(413)