آداب تعليم و تعلم در اسلام

آداب تعليم و تعلم در اسلام 0%

آداب تعليم و تعلم در اسلام نویسنده:
گروه: اخلاق اسلامی

آداب تعليم و تعلم در اسلام

این کتاب در موسسه الحسنین علیهما السلام تصحیح و مقابله شده است.

نویسنده: دكتر سيد محمد باقر حجتى
گروه: مشاهدات: 44640
دانلود: 8502

توضیحات:

آداب تعليم و تعلم در اسلام
جستجو درون كتاب
  • شروع
  • قبلی
  • 387 /
  • بعدی
  • پایان
  •  
  • دانلود HTML
  • دانلود Word
  • دانلود PDF
  • مشاهدات: 44640 / دانلود: 8502
اندازه اندازه اندازه
آداب تعليم و تعلم در اسلام

آداب تعليم و تعلم در اسلام

نویسنده:
فارسی

این کتاب در موسسه الحسنین علیهما السلام تصحیح و مقابله شده است.

8 - تكبر و خودبزرگ بينى و برترى جوئى نسبت به ديگران

هشتمين آفات و عواقب سوء مناظره ، تكبر و خودبزرگ بينى و ترفع و برترى بينى خود بر ديگران است بحث و مناظره در جلسات و محافل ، همواره با تكبر بر اقران و همگنان و اظهار برترى بيش از اندازه نسبت به آنان ، همراه است و از اين حالات نابسامان روانى ، جدائى پذير نيست آرى مناظره در محافل و مجالس در شرائطى صورت مى گيرد كه انسان مى خواهد زير بار حرف حق ديگران نرود و سعى مى كند آراء آنان را نپذيرد ولو آنكه حقانيت سخن آنها بر مناظره كننده كاملا ثابت و روشن گردد؛ چون از آن بيم دارد كه مبادا غلبه و پيروزى آنان بر وى ثابت شود. و حتى اگر عجز و ناتوانى ومغلوبيت او نيز براى ديگران محرز و علنى شود حاضر نيست صريحا به اشتباه خويش اعتراف كند و بگويد: (من اشتباه كرده ام و حق همان است كه طرف مقابل او مى گويد). چنين روحيه اى ، نمايانگر كبر و خودبزرگ بينى است ، همان كبر و خودبزرگ بينى كه نبى اكرمصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم (در مقام بيان نكوهش آن ) فرموده است : (اگر كبر و خودبزرگ بينى - حتى به مقدار ذره اى - در قلب كسى وجود داشته باشد، به بهشت راه ندارد)(455)

پيامبر گرامى اسلامصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ضمن حديثى - كه در بحثهاى گذشته از آن ياد كرديم - كبر و منش هاى نابخردانه را به (بطر الحق و غمص ‍ الناس ) تعبير فرمود. منظور از (بطرالحق )، مردود ساختن سخن گوينده آن و عدم اعتراف به حقانيت آن پس از اثبات و محرز بودن حقانيت آن است و منظور از (غمص الناس ) پست و حقير شمردن مردم مى باشد.

چنان مناظره كننده كذائى در صدد است كه حق و حقيقت - با وجود اينكه كاملا براى وى واضح و روشن است - از نظر ديگران مخفى مانده تا بتواند آن را بر گوينده ، رد نموده و احيانا وى را تحقير كند؛ چون مى پندارد كه فقط او محق است و طرف او به حق آشنائى ندارد و به باطل مى انديشد. و نيز تصور مى كند كه طرف او فاقد ملكه و نيروى علمى و قابليت شناخت قوانينى است كه علم و دانش را براى انسان به ارمغان مى آورد.

از نبى اكرمصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم روايت شده كه خداوند متعال فرمود: شكوه و عظمت ، پوشش مرا تشكيل ميدهد و كبرياء و بزرگى ، رداء مرا مى نماياند. اگر كسى در اين دو سمت و صفت الهى با من به نزاع و هماوردى برخيزد او را در هم شكسته و نابودش مى سازم(456) ) .

از امام صادقعليه‌السلام روايت شده است كه رسول گرامى اسلامصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم فرمود: (عظيم ترين و پرمخاطره ترين كبر، عبارت از (غمص ‍ الخلق و سفه الحق )، يعنى خوار شمردن مردم و سبك انگارى حق است راوى مى گويد: به آن حضرت عرض كردم (غمص الخلق و سفه الحق ) چيست ؟ فرمود: محتواى اين تعبير آنست كه تو حق را نشناسى و در برابر حق ، نادانى كنى و از اهل حق ، خرده گيرى كرده و بي جهت آنها را مورد انتقاد قرار دهى

اگر كسى با چنين روحيه اى با افراد جامعه رفتار كند در حقيقت با شئون خداوند متعال به نزاع و درگيرى برخاسته و با او در عظمت و كبريائى و بزرگيش به هماوردى و همتائى دست يازيده است(457) ) .

حسين بن ابى العلاء گفته است از امام صادقعليه‌السلام شنيدم كه مى فرمود: (كبر و خودبزرگ بينى در هر طائفه و نژادى از مردمان بد سيرت وجود دارد، در حاليكه اين صفت و چنين خصيصه اى ، جامه و تن پوشى است كه صرفا بر قامت وجود الهى ، موزون مى باشد. اگر كسى در اين صفت با خداوند متعال درگير شود، خداى عز و جل - جز پستى و حقارت و فرومايگى - هيچگونه حالتى را در او فزونى نمى بخشد(458) ) .

از همان امامعليه‌السلام سؤ ال كردند: (كمترين و ناچيزترين درجه الحاد و بيدينى چيست ؟ فرمود: كبر و خودبزرگ بينى ، پائين ترين درجات الحاد و بى ايمانى است )(459)

زراره از امام باقر و امام صادقعليهما‌السلام چنين روايت كرده است كه فرمودند: (آنكه ذره اى كبر در قلب او وجود دارد، وارد بهشت نخواهد شد.)(460)

(محمد بن ) عمر بن يزيد مى گويد به امام صادقعليه‌السلام عرض كردم : من غذاى خوب و گوارا تناول مى كنم ، و بوى خوش و عطر را استشمام كرده و از آن لذت مى برم ، و بر مركب چابك و راهوار سوار مى شوم ، و نوكرى هم در پى من حركت مى كند. آيا به نظر شما در اينگونه بهره گيرى هاى مادى و رفتار من ، تجبر و بزرگ منشى و كبر وجود دارد كه من بايد از آنها بر حذر باشم ؟ امام صادقعليه‌السلام اندكى درنگ نمود و سر به زير انداخت و سپس فرمود: (جبار ملعون و متكبرى كه از رحمت و مهر الهى مطرود مى باشد، عبارت از كسى است كه با افراد جامعه با حالت (غمص ) در ارتباط است و در برابر حق و حقيقت نادانى و بى خردى كند. عمر بن يزيد عرض كرد: من حق را مى شناسم و نسبت به آن ناآگاه و منكر نيستم و در برابر آن نادانى نمى كنم ؛ نمى دانم معنى و مفهوم (غمص ) چيست ؟ فرمود:

(غمص ) عبارت از كسى است كه مردم را تحقير نموده و به آنها زور گويد و نسبت به آنها تكبر ورزد. اين چنين فردى همان مصداق (جبار) و متكبر و گردنكش مى باشد)(461) .

ابوحمزه ثمالى از امام صادقعليه‌السلام روايت كرده است كه گفت : رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم فرمود: (خداوند متعال در روز قيامت با سه دسته از مردم هم سخن نمى گردد و به آنان با ديد لطف و مرحمت نمى نگرد، و آنها را از آلودگى و زشتى رفتار، مبرى و پاكيزه نمى سازد. براى اين سه گروه شكنجه اى دردناك فراهم مى باشد: (پير و سالخورده زناكار، و سلطان جبار، و فقير خودخواه ، لذا) پيامبر اكرمصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم (جباران و متكبران ) را در شمار اين سه گروه ياد كرد)(462) .

9- كنجكاوى از عيوب مردم و خرده گيرى از آنها

نهمين آفت و عارضه زيان بخش مناظره ، پى گيرى و تجسس از عيوب و زشتيهاى افراد جامعه مى باشد. شخص كه مناظره مى كند در صدد يافتن و جستجوى لغزش زبانى و يا لغزشهاى ديگر در بيان طرف خود مى باشد تا آن را براى روز مبادا! براى خود عليه طرف ذخيره و آماده ساخته و وسيله اى براى تحكيم مبانى سخن و شخصيت خود، و ابزارى براى پاكى كاذب خويش قرار دهد، و يا احيانا كمبود و نقائص خود را بدان وسيله جبران و دفع نمايد.

حتى چنين حالتى براى بى خبران و افرادى كه از مجارى علم و دانش ، جوياى دنيا هستند نفوذ و گسترش پيدا مى كند؛ لذا از كم و كيف حالات و عيوب و نقائص طرف مقابل خود، تحقيق و كنجكاوى مى نمايند تا در پى آن ، چنين عيوب و نواقص را در حضور وى به رخ او كشيده و شفاها آنها را در برابر او مطرح سازند. و احيانا فردى اين چنين مى كوشد اين عيوب را دليل و دستاويزى براى كوباندن طرف قرار داده و به اطرافيان مى گويد: ديديد چگونه طرف را شرمسار و بى آبرو ساختم ؟!! و از اين قبيل افكار و رفتار ناستوده اى كه بى خبران از دين و ايمان ، و رهروان طريقه شيطان و ابليس مآبان ، دچار و گرفتار آن مى باشند؛ در حاليكه خداوند متعال فرمود:(و لاتجسسوا) (463) يعنى در حالات و كيفيات رفتار مردم تجسس نكنيد.

پيامبر اكرمصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم فرمود: (اى مؤ منان ، مؤ منانى كه زبان شما گوياى ايمان است ؛ ولى اين ايمان در قلب شما نفوذ نكرده است ، از عيوب و زشتيهاى مردم كاوش نكنيد. اگر كسى در صدد كاويدن و پى جوئى از عيوب و خرده هاى ديگران برآيد، خداوند متعال نيز خرده ها و نواقص او را پى جوئى مى كند. و كسى كه خداى مهربان در صدد كنجكاوى عيوب وى برآيد او را - حتى در درون خانه اش - رسوا مى كند)(464) .

از امام صادقعليه‌السلام است كه فرمود: دورترين و بيگانه ترين انسان از خداوند متعال ، عبارت از كسى است كه با فردى ديگر طرح برادرى و الفت ببندد، و در صدد آن باشد كه لغزشهايش را ذخيره كند تا در روز و فرصت مناسبى به وسيله آنها وى را مورد ملامت و سرزنش قرار دهد)(465) (و شخصيت او را در هم بكوبد و آبروى او را از ميان بردارد).

از امام صادقعليه‌السلام است كه فرمود: (نزديكترين راهى كه انسان را به مرز كفر مى رساند اين است كه فردى با فرد ديگر بر اساس دين ، طرح دوستى بريزد، و در صدد پى جوئى و برشمردن لغزشهاى او برآيد تا بدانوسيله در روز مورد نظر خودش ، او را به باد انتقاد و ملامت گيرد)(466)

همان امامعليه‌السلام از رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم روايت كرده است كه فرمود: (اگر كسى زشتيها و خرده هاى مردم را براى ديگران فاش كند و آن را در ميان آنها منتشر سازد از نظر سنگينى جرم ، همانند كسى است كه دست اندر كار همان اعمال زشت گشته است و اگر كسى ، فرد مؤ منى را (به خاطر زشتى كار و اشتباهش ) سرزنش كند، پيش از مرگ خود دچار همان زشتى و اشتباه خواهد شد)(467)

امام صادقعليه‌السلام مى گويد: (اگر كسى با برادر ايمانيش با ملامت و سرزنش برخورد كند، خداوند متعال ، او را در دنيا و آخرت مورد ملامت و عتاب قرار خواهد داد)(468)

از همان امامعليه‌السلام ا ست كه گفت : اميرالمؤ منين علىعليه‌السلام طى سخنانى فرمود: (رفتار برادر ايمانى خود را به نيكوترين وجه حمل كن ، مگر آنگاه كه دليل قاطعى برخلاف توجيه خدا پسندانه تو برايت پديدار گردد و رفتار او، راه توجيه ترا مسدود سازد. و تا آنجا كه مى توانى براى گفتار به ظاهر نادرست برادر دينى خود - در جهت خير و خوبى - توجيه نيكوئى مى يابى ، نسبت به آن گفتار، گمان بد مبر(469) ).

10- بدخواهى و احساس شادى از اندوه و بدبختى ديگران

دهمين آفت مناظره ، اين است كه مناظره كننده از بيچارگى و بدبختى ديگران احساس شادى مى كند، و از خوشى و سعادت آنها رنجور و اندوهگين مى گردد. اگر يك فرد مسلمان نسبت به برادر ايمانى خود، دوستدار و خواهان حالت و كيفيتى نباشد كه خود احساس علاقه به آن مى نمايد چنين مسلمانى از لحاظ ايمانى دچار نقص و گرفتار كمبود بوده و از خلق و خوى و راه و رسم اهل دين ، سخت بدور است

اين حالت پريشان و پريشانى زا غالبا در قوت افرادى راه دارد كه گرفتار اشتياق و علاقه به اسكات و كوباندن همگنان هستند، و حس اشتياق به اظهار فضل نسبت به برادران ايمانيشان بر قلب آنها چيره شده است

در طى احاديث متعدد و بى شمارى مى بينيم كه هر فرد مسلمان نسبت به فرد همنوع خود، داراى حقوق و وظائفى است كه اگر نسبت به هر يك از آنها اهمال و كوتاهى نمايد و آن حق را اداء نكند از حدود و مرزهاى ولايت و دوستى خداوند متعال و طاعت از او تجاوز كرده و پافراتر مى نهد، كه از جمله آنها همين حق خيرخواهى نسبت به برادران ايمانى است

محمد بن يعقوب كلينى از معلى بن خنيس و او از امام صادقعليه‌السلام روايتى را در كتاب خود آورده است كه معلى گفت به امام صادقعليه‌السلام عرض كردم : يك فرد مسلمان نسبت به مسلمان ديگر چه حقى دارد؟ فرمود: هر يك از آنها نسبت به ديگرى داراى هفت حق است كه واجب و حتمى الاجراء مى باشد، و اين حقوق از نظر ضرورت اجراء، در حدى قرار دارد كه اگر نسبت به هر يك از آنها اجحاف كند و در اداء آن سهل انگارى نمايد از حوزه ولايت و طاعت خداوند بيرون مى رود؛ و البته خداى را در اين حقوق ، نصيبى نيست (يعنى اين حقوق را بايد به عنوان (حق الناس ) تلقى كرد و از آن خدا نيست كه بتواند - در صورت اهمال - از آن درگذرد؛ و در صورت پايمال شدنش ، فرد متجاوز و سهل انگار را مورد مغفرت و آمرزش قرار دهد. معلى مى گويد:) به امامعليه‌السلام عرض كردم : قربانت گردم ، چه چيزهائى اين حقوق هفت گانه را تشكيل مى دهد؟ فرمود: معلى ! من نسبت به تو احساس ترس و دلسوزى مى نمايم و بيم آن دارم كه مبادا اين حقوق را تباه سازى و نتوانى از آن صيانت و مراقبت كنى (و با پاسخ من ) به اين حقوق ، آگاهى پيدا كنى ؛ ولى در بكار بستن آن سهل انگارى نمائى ؟

معلى مى گويد: عرض كردم : (لا قوة الا بالله ) (يعنى اميدوارم در ظل مشيت و با استمداد از حول و قوه الهى ، توان اداء چنين حقوقى را به دست آورم امام صادقعليه‌السلام اين حقوق را به شرحى كه ذيلا ياد مى شود گزارش فرمود:

1- ساده ترين و ناچيزترين حق يك مسلمان بر مسلمان ديگر آنست كه تو خواهان همان چيزهائى براى او باشى كه خود جويا و دوستدار آن براى خويشتن هستى و درباره او از همان چيزهائى احساس گريز و تنفر نمائى كه خود از آن متنفر و گريزان هستى

2- از خشمگين شدن و ناخرسندى او بر حذر بوده ، و پويا و جوياى مراتب رضا و خوشنودى او باشى و از دستور او فرمان برى

3- بايد به او با جان و مال و دست و پا (و همه وجودت ) مدد رسانى

4- بايد چشم بينا و رهنمودپرداز و آئينه او باشى

5 - نبايد تو سير باشى و او گرسنه ، تو سيراب باشى و او تشنه ، تو تن پوش داشته باشى و او برهنه

6- اگر تو داراى خادم و نوكر هستى و او فاقد آن باشد بر تو لازم است كه نوكر خود را در جهت خدمت به نزد وى گسيل دارى تا جامه او را بشويد و غذاى او را فراهم آورد و بسترش را آماده سازد.

7- بايد سوگند او را باور داشته و بدان ترتيب اثر دهى و دعوت او را بپذيرى و هنگام بيمارى عيادتش كنى و (پس از مرگش ) در كنار جنازه او حضور به هم رسانى ، و اگر احساس كنى كه او به چيزى نيازمند است در تاءمين آن مبادرت و پيشدستى كنى نبايد در تاءمين حوائج او تعريفى را روا دارى تا وى را ناگزير سازى كه درخواست خود را با تو در ميان گذارد و دچار شرم سؤ ال گردد؛ بلكه بايد در تاءمين آن حوائج پيشدستى كنى

اگر بدين شيوه با وى عمل كنى توانسته اى رشته ولايت و دوستى خود را با او پيوند داده و دوستى او را با رشته دوستى خود مربوط سازى(470) ) .

اخبار و روايات درباره حقوق برادران ايمانى و مسلمانان نسبت به يكديگر، بسيار فراوان (و شايان توجه مى باشد كه بايد در اين زمينه به كتب حديث مراجعه شود)(471) .

11- تزكيه نفس و خودستائى

يازدهمين آفت مناظره ، عبارت از تزكيه نفس و خودستائى است كه با مناظره كننده اى - يا با صراحت بيان و يا با ايماء و اشاره و يا با كنايه ، - از رهگذر تاءييد سخن خود و زشت و نادرست وانمود ساختن سخن ديگران - به اين خودستائى دست مى يازد. و غالبا اين حالت درونى ، يعنى خودستائى را اظهار كرده و آن را آشكارا به زبان مى آورد و مى گويد: (من از آن افرادى نيستم كه امثال اينگونه مطالب بر آنها ناآشنا و مبهم است )، در حالى كه (همو مى داند) خداوند متعال در قرآن كريم فرموده است :

((( فلاتزكوا انفسكم )) خودستا و خويشتن آرا نباشيد).

به يكى از بزرگان گفتند: آن سخن راست و درستى كه اظهار آن ، زشت و نادرست مى باشد چيست ؟ در پاسخ گفت :

(چنين سخن راستى كه – علي رغم صدق و راستى - زشت مى باشد اين است كه انسان ، زبان به خودستائى بگشايد.

بايد متوجه باشى كه خودستائى تو، - علاوه بر آنكه زشت است و خداوند متعال از آن نهى فرمود - از قدر و منزلت تو در نظر ديگران مى كاهد، و موجب مى گردد كه مشمول خشم خدا واقع شوى اگر مى خواهى بدانى كه خودستائى بر قدر و منزلت تو نمى افزايد، به اقران و همگنان خود بنگر، آنگاه كه آنان از طريق اظهار فضل ، به خودستائى دست مى يازند، زشتى آن را در قلب خود احساس مى نمائى و طرز رفتار آنان بر روح و جانت سنگينى مى كند. و تو چطور به خود اجازه مى دهى - در آن لحظه كه از آنان جدا مى شوى - آنها را نكوهش كنى ؟ بايد بدانى كه آنان نيز به گاه خودستائى تو، بلافاصله و باطنا و با جان و دل ، تو را مورد انتقاد و نكوهش قرار مى دهند و خرده گيرى از تو را دست به دست مى كنند و در غياب تو و آنگاه كه از آنها جدا مى شوى مكنونات قلبى و خاطره تلخ خودستائى ترا با آميزه اى از نكوهش اظهار مى كنند).

12- نفاق و دوروئى

دوازدهمين آفت مناظره ، نفاق و دوروئى و دوگانگى شخصيت مى باشد كه اهل مناظره ناگزير به چنين حالتى كشانده مى شوند؛ زيرا آنان با هماوردان و رقيبان و پيروان خود با وضعى دردناك و خاطرى درگير و آشفته مواجه مى گردند. و در حاليكه احيانا به ملاقات آنها اظهار محبت و اشتياق كرده و در برخورد با آنان ، تظاهر به خوشحالى مى نمايند؛ ولى در همان حال به علت بغض و كينه اى كه درون آنها را مى خلد و مى خراشد رگ گردن و اعضاء و اندام بدن آنها مى لرزد. و همه آنها مى دانند كه نسبت به يكديگر در مورد اظهار محبت و اشتياق ، دروغگو هستند و باطنا خلاف آنچه را كه اظهار مى كنند در دل دارند.

پيامبر اكرمصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم فرمود: (آنگاه كه مردم ، علم و دانش را فرامى گيرند؛ ولى آن را به كار نمى بندند، و با زبان نسبت به هم اظهار دوستى مى كنند؛ لكن قلبا كينه يكديگر را به دل دارند و قطع رحم مى كنند و رشته ارتباط با خويشاوندان و نزديكان را از هم مى گسلند، همانگاه خداوند متعال آنان را از رحمت خويش ، طرد نموده و آنها را كور و كر مى سازد)(472) . از خداوند مى خواهيم كه ما را از آسيب چنين آفات و عوارض سوئى ، مصون دارد.

اين بود دوازده آفت و خصلتى كه موجب انحطاط و سقوط شخصيت انسان مى گردد كه نخستين آفت از اين آفت هاى دوازده گانه ميان انسان و بهشت و سعادت او حريمى ايجاد كرده و او را از خوشبختى محروم مى سازد، و بهشت را بر او حرام مى گرداند و آخرين آن - كه عبارت از نفاق و دوروئى است - آتش جهنم را براى وى به ارمغان مى آورد.

مناظره كنندگان در رابطه با اين آفات از لحاظ پايه و موقعيت ، اوضاع مختلفى دارند، (و به هر حال از رهگذر مناظره ، بدآنها مبتلا مى گردند)، حتى عظيم ترين شخصيتهاى دينى و خردمندترين اشخاص ، حامل موادى از اين ميكروبها و آفات كشنده روحى هستند و كمتر توان آن را دارند كه از آنها برهند منتهى مى كوشند كه اين بيماريهاى بدخيم و آفات ناستوده در وجودشان ، نهان و پنهان بماند، و تلاش مى كنند كه حالات درونى آنها براى مردم ظاهر نشود و خود نيز به درمان آنها برنمى خيزند.

آن علت اساسى و عامل عمده اى كه چنين آفات و خصلت هاى ناستوده اى را در قشرهاى مختلف انسان به ثمر مى رساند اين است كه انسان علم و دانش را براى هدفى غيرالهى فرامى گيرد (و چون در مسير پويائى افراد از علم ، غير خدا مطرح است ، و اهداف دنيايى سراسر اين مسير را زير پوشش خود قرار مى دهد از اين جهت گرفتار چنين آفاتى مى شوند).

به طور فشرده بايد گفت كه خود علم و دانش فى نفسه ، عالم و دانشمند را ابدا گرفتار اهمال نمى سازد؛ ولى ممكن است همين علم و دانش (به علت انحراف عالم از مسير الهى و صراط مستقيم )، او را به سقوط و نابودى شخصيت و شقاوت و بدبختى سوق دهد؛ چنانكه همان علم (از بركات گامهاى راستين و استوار عالم و دانشمند) موجبات سعادت و نيكبختى و قرب او به خداوند را فراهم آورده تا در جوار رحمت وى قرار گيرد.

آيا مناظره مى تواند متضمن فائده اى باشد؟

اگر كسى به ما ايراد كند و چنين سؤ الى را مطرح سازد كه مناظره ، (كار لغو و بيهوده اى نيست ؛ بلكه ) مى تواند دو بهره و فائده را براى مناظره كننده به ثمر رساند:

1- مناظره ، عامل و انگيزه تمايل و گرايش افراد به علم و دانش است ؛ زيرا اگر علاقه به رياست و سيادت و حب جاه از دل و دماغ مردم ، بيرون ريخته شود، علوم و دانشها دچار اندراس و فرسودگى مى گردد؛ و اگر ما تمام طرق و ابواب مناظره را مسدود سازيم موجب ضعف و سستى حس گرايش مردم به علم و دانش مى شويم

2- چون مناظره به منظور بازيافتن دقيق مآخذ و اسناد علم و آگاهى صورت مى گيرد، ذهن انسان از مجراى چنين مناظره اى ، ورزيده شده و جان و روح آدمى نيرومند مى گردد.

قبل از پاسخ به اين ايراد بايد يادآور شويم كه اگرچه چنين ايرادى درست ، و سخنى راست به نظر مى رسد كه بايد آن را پذيرفت ؛ لكن مطالب و حقائقى را كه ما راجع به آفات مناظره ياد كرديم بدين منظور نبوده است كه همه ابواب مناظره و بحث و مناقشه را مسدود سازيم ؛ بلكه هدف ما از گزارش و توضيح اين آفات و تبيين نتائج سوء مناظره ، اين بود كه مناظره داراى هشت آئين است ؛ و ضمنا دوازده آفت و عارضه سوء و زيانبار را نيز به دنبال دارد تا مناظره كننده اين شرائط و آفات را شناسائى و مراعات كرده ، و بحث و مناقشه خود را با رعايت اين شرائط و احتراز از اين آفات برگزار نموده ، و در پى آن فوائد و عوائد سودمند مناظره كه عبارت از رغبت و گرايش به علم و دانش و ورزيدگى ذهن مى باشد در وى رو به فزونى گذارد.

اگر منظور از طرح چنين سؤ ال و ايراد، چنان باشد كه بايد مناظره كننده داراى آزادى كامل بوده ، و بدون قيد و شرط به بحث و مناقشه بپردازد، و آفات و نتايج زيانبار آنرا ناديده بگيرد، و به خاطر اينكه در او رغبتى به علم و دانش به وجود آيد، همه اين آفات را تحمل كند، چنين سخنى را بايد يك نوع داورى زشت و نادرستى تلقى كرد؛ زيرا خداوند متعال و رسول او و شخصيتهاى برگزيده الهى ، مردم را از آن جهت به علم و دانش ترغيب و تشويق كردند تا از مجراى آن به پاداش معنوى و اجر اخروى دست يابند، نه به رياست و جاه و مقام آرى رياست يك انگيزه طبيعى براى رغبت و اشتياق به علم و دانش به شمار مى آيد و شيطان نيز ماءمور به تحريك اين انگيزه و ترغيب و تحريص انسان مى باشد، شيطانى كه هيچ نيازى به نيابت و مدد و ياورى انسان در اين امر ندارد؛ ولى بايد بدانيم گرايشى كه در انسان نسبت به علم و دانش از طريق تحريك شيطان و تشويق او به ثمر مى رسد، اين چنين رغبت و گرايش در افرادى به وجود مى آيد كه رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم درباره آنان فرمود:

(( (ان الله يؤ يد هذا الدين بالرجل الفاجر، و باقوام لاخلاق لهم ) ))(473)

خداوند متعال اين دين و آئين مقدس را به وسيله مردى فاجر و گناهكار و در سايه همت گروهى تاءييد مى كند كه از بهره دينى و نصيب اخروى محرومند.

در نقطه مقابل ، اگر در كسى زير سايه تعاليم انبياء و پيامبران و تشويق آنها به سعى در وصول به پاداش الهى ، رغبت و گرايشى به علم و دانش فراهم آيد، چنين كسى از جمله وارثان انبياء و خلفاء و جانشينان و نمايندگان راستين خداوند بر بندگانش او به شمار مى آيند.

اما مسئله تشحيذ ذهن و ورزيدگى نيروى عقل (كه از طريق مناظره به ثمر مى رسد) مسئله راست و درستى است ؛ (ولى چرا مناظره كننده صرفا در جهت ورزيدگى ذهن و تيزهوشى خويش به بحث و مناقشه روى نمى آورد و غائله سوء و آفات آن را ناديده مى گيرد و در صدد از ميان بردن چنين آفاتى برنمى آيد؟!) بر او لازم است كه صرفا در رابطه با مسئله تشحيذ ذهن و تقويت نيروى عقل ، دست اندر كار مناظره گردد و نيز سعى كند كه آثار سوء و آفات آنرا از خود دور سازد، آفاتى كه مشروحا از آنها ياد كرديم

اگر مناظره كننده ، فاقد توانائى احتراز و اجتناب از چنين آفاتى باشد موظف است از تشحيذ ذهن و تقويت عقل - (كه از رهگذر مناظره ، امكان پذير است ) - خوددارى نمايد، و به فراگرفتن علم و دانش و استمرار تفكر و ادامه دقتهاى علمى ، فرصت خويش را مصروف سازد و جان و دلش را از آلودگيها و تيرگيهاى اخلاقى پاكيزه نمايد؛ چون چنين شيوه اى براى تشحيذ ذهن و ورزيدگى عقل ، از مناظره ، رساتر و كارآتر است و ما نيز مى دانيم كه ذهن و خاطر دينداران و علماء پاى بند به ايمان - بدون آنكه دست اندر كار چنين مناظره هاى نابخردانه اى گردند - از ورزيدگى و نيروى كافى برخوردار بود.

(يك مطالعه سطحى و بررسى ساده ، ما را به اين نتيجه مى رساند كه ) اگر چيزى ، تنها واجد يك فائده باشد - فائده اى كه آفات و زيانهاى فراوانى را به دنبال خود به بار مى آورد - انسان نبايد به خاطر آن فائده ناچيز، خويشتن را در معرض آن همه آفات قرار دهد؛ بلكه حكم و قانون چنين چيزى ، همانند حكم و قانون باده و قمار است (كه نفع آنها ناچيز، ولى مضار و زيانهاى آن فراوان مى باشد، و) خداوند متعال درباره باده و قمار مى فرمايد:

(( (يسئلونك عن الخمر و الميسر قل فيهما اثم كبير و منافع للناس و اثمهما اكبر من نفعهما) )) (474)

از تو راجع به باده و قمار سؤ ال مى كنند، تو در پاسخ آنها بگو: در اين دو كار، جرم و گناه بزرگ ، و منافعى نيز براى مردم وجود دارد؛ ولى جرم و گناه و زيان آندو، مهمتر و بزرگتر از نفع و فائده آنها است

(نظر به اينكه آفات و مضرات شراب و قمار از منافع آن ، فزونتر مى باشد) خداوند متعال شرب خمر و قماربازى را - به خاطر اهميت و شدت مضار و آفات آنها - تحريم فرموده و با تاءكيد و شدت لحنى هر چه تمامتر، حرمت آنها را علنا اعلام كرد.

آرى خداوند متعال است كه مى تواند اسباب و موجبات توفيق آدمى را فراهم آورد.

باب چهارم : آداب و آئين نگارش و نگاه دارى كتاب كه ابزار علم و دانش است

آداب و آئين نگارش و موضوعات و مسائلى مربوط به كتاب

مباحث مربوط به آنها در طى بيست و پنج مسئله گزارش ميشود.

1- اهميت كتابت و نگارش و فوائد آن

موضوع كتابت و نگارش از ارجمندترين و مهمترين مطالب دينى و بزرگترين عامل صيانت نگهبانى شريعت مقدس اسلام است ، شريعت مقدس و قوانين الهى كه از كتاب (قرآن )، و سنت ، و مجموعه اى از علوم شرعى ملهم از آن دو، و نيز آن سلسله از معارف عقلى كه فهم و شناخت كتاب و سنت بدآنها وابسته است ، تشكيل مى شود.

حكم و قانون كتابت و نگارش - بر حسب اهميت علمى كه نگارش مى يابد - به چند قسم تقسيم مى گردد:

1- چنانچه فراگرفتن آن علمى كه نگارش مى يابد، واجب عينى باشد، نگارش آن نيز واجب عينى است ؛ زيرا حفظ و نگاهبانى چنين علمى ، متوقف بر نگارش ‍ آن مى باشد.

2- اگر تعلم آن علم ، در حد واجب كفائى باشد، كتابت و نگارش آن نيز، واجب كفائى است

3- و اگر يادگيرى آن علم ، مستحب باشد، نگارش آن نيز مستحب خواهد بود.

ولى بايد گفت كه مسئله نگارش در رابطه با قرآن و حديث در زمان ما، يعنى (عصر مؤ لف ) – به طور مطلق يعنى بدون هيچ قيد و شرطى - واجب و ضرورى است ؛ زيرا اگر ما مناطق و اقطار مختلف جهان را در نظر گيريم به اين حقيقت واقف مى گرديم كه كتب دينى ، چنان دچار كمبود كمى و كيفى است كه مى توان گفت تاكنون در اداء و اداء چنين تكليفى - كه داراى وجوب كفائى است - كارى رسا و كامل انجام نگرفته و به اداء وظيفه واجب كفائى قيام نشده است ، به ويژه در مورد كتب تفسير قرآن و حديث كه در واقع آثار اين دو علم رو به آشفتگى و فرسودگى نهاده ، و اعلام و رايات آن دستخوش واژگونگى گشته و دچار سرنگونى شده است لذا در چنين دوره و زمانه اى بر هر فرد مسلمان كارآمد، واجب كفائى است كه دست اندر كار نگارش و حفظ و صيانت و تصحيح و روايت مطالب اين دو علم گرانقدر شده ، و در اين جهت از بذل هر گونه مساعى دريغ نورزد.

از جمله قواعد قطعى و مسلم اين است كه اگر در اداء تكليفى كه داراى وجوب كفائى است ، در حدى - كه حوائج مردم از رهگذر آن تاءمين گردد - قيام و اقدامى نشود بايد همه افراد جامعه نسبت به آن ، احساس وظيفه و مسئوليت نمايند و در انجام آن بكوشند؛ و در صورتيكه نسبت به آنها كوتاهى و سهل انگارى شود همگى مجرم و گناهكار خواهند بود.

بنابراين ، تكاليفى كه به عنوان واجب كفائى در عهده مردم قرار گرفته است تا وقتى كه فرد و يا افراد كارآمد و باكفايتى درباره آنها اقدام نكنند، و نياز مردم را در رابطه با آن برطرف نسازند، مسئوليت اداء آنها - همسان و هموزن با واجب عينى - بر دوش همه افراد، سنگينى مى كند كه بايد آنها را انجام دهند.

علاوه بر اين ، درباره كتابت و نگارش آثار دينى و علمى ، احاديث فراوانى به چشم مى خورد كه بر طبق آنها مسئله نگارش ، مورد تشويق و تحريص قرار گرفته و پاداش مهمى در برابر اداء اين وظيفه دينى مقرر شده است ، از آن جمله پيامبر گرامى اسلامصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم فرمود:

(علم و دانش را به بند آريد و از آن صيانت و نگاهبانى كنيد.) عرض كردند: راه و رسم به بند كشيدن علم و دانش چيست ؟ فرمود: (كتابت و نگارش ‍ آن(475) ) (كه اين كار از تداوم و استمرار و بقاء علم و دانش ، صيانت مى كند).

روايت شده است كه مردى از انصار حضور پيامبر اكرمصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم مى رسيد و در مجلس او شركت مى جست و سخنانى از آن حضرت مى شنيد كه سخت او را به وجد مى آورد و براى او شگفت انگيز مى نمود به طوريكه شيفته سخنان آن حضرت مى شد؛ ولى نمى توانست آنها را به خاطر بسپارد: لذا نگرانى خود را از جهت ضعف و كمبود حافظه ، با حضرت در ميان گذاشت ، رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم به او فرمود: براى حفظ و نگاهدارى اين سخنان ، از دست خويش مدد گير و به دستش اشاره فرمود كه گفتار و بياناتش را بنويسد(476)

حسن بن على يعنى امام مجتبىعليه‌السلام فرزندان و خواهرزادگان خود را فرا خواند و به آنها فرمود: اگرچه شما هم اكنون به عنوان افراد كوچك و خردسال فاميل و قوم خويش خود به شمار مى آييد، ولى اين اميد هم وجود دارد كه بزرگان قوم و گروهى ديگر باشيد؛ لذا بر شما لازم است كه علم و دانش را فراگيريد. و اگر در جمع شما كسانى ديده شوند كه نتوانند علم و دانش را فراگيرند و يا در خاطر بسپارند بايد به نگارش علم قيام كرده و آن نوشته علمى را در خانه هاى خويش قرار داده و از آن نگهبانى كنند(477) .

ابى بصير مى گويد از امام صادقعليه‌السلام شنيدم كه مى فرمود: (براى نگارش (حقايق دينى ) دست به كار گرديد؛ زيرا شما نمى توانيد اين حقايق را - جز از طريق نگارش آن - در خاطر خود حفظ نموده و از آن نگاهبانى كنيد(478) ).

و همو فرمود: (جان و دل و روح انسان ، بر نبشتار تكيه كرده و بدان آرام و اطمينان مى گيرد(479) ) .

از عبيد بن زراره روايت شده است كه امام صادقعليه‌السلام فرمود: (كتابها و نبشتارهاى خود را حفظ كنيد و از آن نگاهدارى نمائيد؛ زيرا در آينده نزديكى بدان نياز پيدا مى كنيد(480) ) .

مفضل بن عمر گفت ، امام صادقعليه‌السلام به من فرمود: (دست اندر كار نگارش باش ، و علم و آگاهى خود را ميان برادران ايمانى خود منتشر ساز؛ و چون از دنيا بروى ، براى فرزندانت اين نبشتارها را به ارث گذار؛ زيرا روزگارى پرآشوب در پيش است كه مردم - جز با نوشته ها و كتب خود - نمى توانند خويشتن را با چيز ديگرى ماءنوس و سرگرم سازند(481) ) .

مرحوم صدوق در كتاب (امالى ) با اسناد خود به پيامبر اكرمصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم آورده است كه آن حضرت فرمود: (آنگاه كه يك فرد مؤ من از دنيا مى رود حتى اگر برگى از نبشتار از خود باقى بگذارد، نبشتارى كه مطالب علمى در آن انعكاس يافته است ، اين برگ به صورت پرده و حفاظ و سپرى ميان او و ميان آتش جهنم خواهد بود، و او را صيانت خواهد كرد. و خداوند متعال در برابر هر حرفى كه در آن نگارش يافته است ، شهرى گسترده تر از دنيا و آنچه در آنست به وى عطا مى كند.

و اگر كسى لحظه اى در حضور عالم و دانشمند به سر برد، فرشته اى از جانب خداوند متعال به او چنين خطاب مى كند: (چون تو در كنار بنده من جلوس ‍ كردى ، به عزت و جلال خود سوگند ياد مى كنم كه ترا در معيت او در بهشت سكنى دهم ، و در اين كار هيچ ايراد و اشكالى بر من وارد نيست(482) ).