آداب تعليم و تعلم در اسلام

آداب تعليم و تعلم در اسلام 0%

آداب تعليم و تعلم در اسلام نویسنده:
گروه: اخلاق اسلامی

آداب تعليم و تعلم در اسلام

این کتاب در موسسه الحسنین علیهما السلام تصحیح و مقابله شده است.

نویسنده: دكتر سيد محمد باقر حجتى
گروه: مشاهدات: 44584
دانلود: 8501

توضیحات:

آداب تعليم و تعلم در اسلام
جستجو درون كتاب
  • شروع
  • قبلی
  • 387 /
  • بعدی
  • پایان
  •  
  • دانلود HTML
  • دانلود Word
  • دانلود PDF
  • مشاهدات: 44584 / دانلود: 8501
اندازه اندازه اندازه
آداب تعليم و تعلم در اسلام

آداب تعليم و تعلم در اسلام

نویسنده:
فارسی

این کتاب در موسسه الحسنین علیهما السلام تصحیح و مقابله شده است.

16- پيوسته نگارى كلمات وابسته بهم

علماء و دانشمندان در مورد اسماء و عناوينى كه به(الله ) اضافه مى شود، ايجاد فاصله ميان مضاف(الله ) و خود(الله ) را در نگارش ، مكروه و ناخوش آيند مى دانند، مانند (عبدالله ) و (رسول الله ). بنابراين نبايد (عبد) و يا (رسول ) را در پايان سطر، و(الله ) را پس از آن در آغاز سطر بعدى نوشت ؛ چون اين طرز نگارش ، صورت و وضع زشت و ناموزونى را در نوشته به وجود مى آورد.

اينكه علماء چنين روشى را در نگارش ، مكروه مى دانند، كراهت آن ، نه منظور تنزيه است (به عبارت ديگر: ايجاد فاصله ميان(الله ) و مضاف آن ، كارى است كه مانع از انجام يافتن كار پاكيزه تر از آن مى باشد و نهيى كه درباره آن وارد شده است ، نهيى تكليفى و الزام آور نيست ؛ بلكه صرفا در جهت انجام كار نيكو و پاكيزه ترى ، چنين نهيى وارد شده است ).

نامهاى پيامبر اكرمصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم و صحابه و ياران او و ساير مردم نيز مشمول همين قاعده مى باشند كه نبايد ميان مضاف و مضاف اليه - در مورد نامهاى مذكور - چنان فاصله اى در نگارش به وجود آيد؛ چون ممكن است ايجاد اين فاصله ، موهم خلل و موجب اشكال و پيچيدگى در مفهوم آنها گردد.

به عنوان نمونه : (عبارت ساب النبى ، كافر ناسزاگوينده پيامبر، كافر است ) رانبايد به گونه اى نوشت كه كلمه (ساب ) در پايان سطر، و (النبى ، كافر) درآغاز سطر بعدى قرار گيرد. (مسلما چنين گونه نگارشى ، سخت ناپسند و زشت میباشد؛ زيرا ممكن است كسى پايان سطر قبلى ، يعنى كلمه (ساب ) را نبيند و خواندنخود را از آغاز سطر بعدى يعنى (النبى ، كافر) شروع كند كه قهرا اين جمله - منهاىمضاف آن يعنى (ساب ) -، مفهومى نادرست و غيرمشروعى را ارائه مى نمايد).

بايد گفت كه كراهت ايجاد فاصله ، منحصر به متضايفين يعنى مضاف و مضاف اليه نيست ؛ بلكه اين كراهت شامل هر نوع ايجاد فاصله اى است كه جدائى ميان كلمات ، مفهوم زشت و نادرستى را احيانا القاء مى نمايد.

همچنين علماء، ايجاد فاصله ميان اجزاء كلمه را نيز مكروه و ناپسند مى دانند، به اين معنى كه قسمتى از كلمه در پايان سطر، و قسمت باقيمانده آن در آغاز سطر بعدى نوشته شود.

17- اطمينان به صحت نوشتار از طريق مقابله آن با نسخه مورد اعتماد

لازم است نويسنده و استنساخ ‌كننده ، نوشته خود را با اصل صحيح و مورد اعتماد، مقابله كند. مهمترين نسخه اصل همان نسخه ايست كه در اختيار مؤ لف و از آن او و با او بوده است و در درجه دوم ، نسخه اى است كه در دست ديگران قرار داشته ؛ ولى از روى نسخه اصل خط مؤ لف تحرير شده است و پس از آن ، نوبت به نسخه اى مى رسد كه با نسخه اصل مقابله شده و خط خود مؤ لف نيز در تاءييد آن بر آن نگاشته شده است در مرحله آخر و واپسين ، نوبت به نسخه اى مى رسد كه با نسخه غيراصلى مقابله شده ؛ لكن نسخه اى درست است كه فاقد خط مؤ لف در تاءييد آن مى باشد. و چون هدف نهائى مقابله ، اين است كه نوشته ها مطابق با نسخه اصل مصنف باشد (اين هدف را مى توان از راه مقابله با هر نوع نسخه صحيح و مورد اعتماد، برآورده ساخت ).

بطور خلاصه : مقابله كتاب و هر نوع نوشته اى - كه منظور از آن ، استفاده و بهره بردارى علمى به هر نحوى است - بايد به گونه اى باشد كه اين مقابله ، موجب صحت و درستى ويژه اى در نوشته گردد. بنابراين شايسته است كه هر كاتب و نويسنده اى در مسئله كتاب و كتابت ، اهتمام و عنايت فزونترى را مبذول داشته و از بذل سعى و كوشش در اين راه دريغ نورزد.

يكى از پيشينيان به فرزندش گفت : آيا فلان كتاب را نوشتى ؟ گفت : آرى پرسيد آيا آنرا (با نسخه اصل و يا نسخه مورد اعتماد) مقابله نمودى و بر آن عرضه كردى ؟ فرزند، جواب منفى داد و گفت : نه پدر به او خطاب كرد: پس چرا مى نويسى ، (يعنى به چه مجوزى دست اندر كار نگارش هستى و به كار نگارش ‍ خود ادامه مى دهى ، در حاليكه از مقابله آن با نسخه مورد اعتماد، كوتاهى مى نمائى ؟).

اخفش گفته است : هرگاه كتابى استنساخ گردد و با نسخه اصل و يا نسخه مورد اعتماد، مقابله و مطابقت نشود، و پس از آن از روى همان نسخه ، نسخه ديگرى تحرير شود و با نسخه اصل ، مقابله و بر آن عرضه نگردد، سرانجام به صورت كتابى گنگ و نامفهوم درمى آيد.

خليل بن احمد، پيش از اخفش همين نكته را اظهار كرده بود كه اگر نبشتار و كتابى به زبان عربى ، سه بار استنساخ شود و با نسخه اصل و مورد اعتماد مقابله نگردد، سرانجام زبان عربى كتاب به زبان عجمى ، دگرگونى يافته و گرفتار ابهام مى شود.

(تفاوت گفتار خليل و اخفش در اين است كه ) اخفش مى گويد: حتى دوبار استنساخ - منهاى مقابله -، موجب گنگى و نادرست شدن كتاب مى شود (در حاليكه خليل ، چنين نتيجه اى را معلول سه بار نسخه بردارى - منهاى مقابله - مى داند).

18- بكاربردن مشخصات املائى در مورد حروف و كلمات

اگر استنساخ ‌كننده - از طريق مقابله نوشتار خود با نسخه مورد اعتماد - به تصحيح آن موفق گرديد بايد دست اندر كار ضبط و مشخص ساختن موارد مورد نياز شود؛ به اين معنى كه حروف نقطه دار را منقوط ساخته و كلمات را اعراب گذارى كند، و موارد مشتبه را از هم بازيافته و آنها را تدارك نمايد و در صدد آن باشد كه اشتباهات و تحريفات و جابجاشدن حروف و كلمات را بيابد و آنها را جبران كند.

اما آن حروف و كلماتى - كه حتى بدون نقطه و اعراب ، خواندن آنها آسان و معلوم همگان است - به نقطه و اعراب گذارى آنها وقعى ننهد؛ زيرا اگر بخواهد وقت خود را در ضبط اينگونه كلمات صرف كند، در حقيقت سرگرم كارى مى گردد كه اشتغال به غير آن سزاوارتر بوده و بايد اين كوشش او را به عنوان رنج و تعبى نازا، و تلاشى بى ثمر تلقى نمود.

چه بسا ممكن است اين كار موجب گردد كه كتاب ، تناسب خود را براى انتفاع بزرگان و دانشمندان از دست بدهد، و نوشته ها تاريك و فشرده و مبهم گردد؛ لكن بايد گفت : افراد مبتدى و تازه كار و گروه فراوانى از توده مردم از نوشته هائى كه نقطه و اعراب گذارى شده است سود بهتر و فزونترى به دست مى آورند.

جميل بن دراج گفت كه امام صادقعليه‌السلام فرمود: (حديث و سخنان ما را صحيح تلفظ كنيد، و آنرا معرب و با مشخصات املائى و مشكول و درست بنويسيد و آنرا اعراب گذارى نمائيد؛ زيرا ما گروهى هستيم كه از سخنان و بيانات فصيح و شيوائى برخورداريم )(501) (و گفتار ما در عين فصاحت ، داراى بلاغت و رسائى در اداء مطلب ، و نيز روشن مى باشد).

از جمله مواردى كه ضبط حروف و كلمات داراى اهميت ويژه اى مى باشد، موردى است - كه به خاطر كيفيت ضبط آن - اختلافى در معنى و مفهوم آن پديد مى آيد، مانند حديث : (( (ذكاة الجنين ذكاة امه )))(502) و همچنين ضبط اسماء و نامهائى كه ممكن است خواننده كتاب درباره آنها دچار اشتباه گردد از جمله مواردى است كه بايد در ضبط و مشخص ساختن كيفيت تلفظ آن ، توجه كافى مبذول گردد؛ زيرا اين اسماء، سماعى است و منحصرا بايد تلفظ صحيح آنرا از عربهاى زبان دان شنيد؛ لذا بايد به ضبط آنها توجه شود، اگرچه نويسنده ناگزير گردد كه ضبط آنها را در حاشيه كتاب و در مقابل آنها بنويسد؛ زيرا اينگونه تداركات و پيشگيرى ها در امر نگارش كتاب ، هر خواننده را از لغزش و اشتباه در قرائت سخت بدور مى دارد، بخصوص اگر كتاب با خط ريز ريز و نازك و در عين فشردگى سطور، نگارش شود.

آنگاه كه نويسنده ناچار گردد كه ضبط كلمات را در حاشيه بياورد بايد در ذيل توضيح خود، كلمه (بيان ) و يا (ن ) را بنويسد (تا مطالعه كننده و يا خواننده كتاب ، آنرا به عنوان توضيح ضبط كلمات موجود در متن ، تلقى كند، نه از اصل متن ).

معمولا شيوه نگارش بر اين جارى بود كه حروف نقطه دار را با نقطه هاى متناسب ، مشخص مى ساختند. و در مورد حروف بى نقطه - براى ارائه ضبط و مشخص ساختن آن - از طرق و شيوه هاى متنوعى استفاده مى كردند كه ذيلا گزارش مى شود:

1- اساسا اين حروف را به همان حال و بدون نقطه برگزار مى كردند، و حذف و اهمال نقطه ها را نمايانگر ضبط آن مى دانستند؛ ولى اين شيوه و نظريه را گروهى از علماء تاءييد نكردند؛ زيرا اين احتمال وجود داشت كه نويسنده - سهوا - در نقطه گذارى حروف نقطه دار، دچار اهمال شده باشد و در نتيجه ، آن حروف با حروف بى نقطه اشتباه مى شد.

2- حروف بى نقطه - به همان مقدار - كه در مورد حروف نقطه دار، از بالا نقطه گذارى مى شود - بايد از پائين ؛ نقطه گذارى گردد؛ به اين معنى كه در زير (را) و (دال ) [ر، د] نقطه اى نوشته شود. و در زير حرف (سين )، سه نقطه رسم كنند: [س ]. و به همين منوال ساير حروف بى نقطه از زير نقطه گذارى گردد. ولى پيشينيان ، حرف (حاء) را از اين قاعده مستثنى مى دانستند و حتى در زير آن نيز نقطه اى رسم نمى كردند تا مبادا با حرف (جيم ) اشتباه شود.

3- حروف بى نقطه ، همانند همان حرفى كه به طور پيوسته و متصل به حروف ديگر، نگارش يافته است آنرا گسسته و به صورت تك حرفى نيز بنگارند. و بهتر اين است كه اين تك حرفى ها، ريزتر از آن و در زير همان حروف اصلى نوشته شود.

4- بر روى حرف بى نقطه ، شكل كوچكى همانند هلال () رسم كنند و يا مانند ناخن و ريزه قلمى كه به پشت افتاده () علامتى بنگارند، مثلا حرف (راء) را بدينصورت () و يا بصورت () بنويسند.

5 - و يا آنكه روى حروف بى نقطه ، خط افقى كوچكى رسم نمايند. مثلا حرف عين را بدينصورت () بنويسند؛ چنانكه همين شيوه نگارش در بسيارى از نبشتارهاى كهن ، معمول بوده است ؛ لكن به علت آنكه چنين نشانه اى ، بسيار ظريف و نازك و غير جلى رسم مى شد توجه خواننده را به خود جلب نمى كرد. از جمله نكاتى كه بايد در ضبط و ربط حروف از لحاظ شيوه نگارش مورد توجه قرار گيرد اين است كه بهتر است در درون حرف (كاف معلقه )(503) كاف كوچك و يا همزه بدينصورت () بنويسند، و نيز در ميان حرف (لام ) لام كوچكى به اين شكل () رسم كنند.

19- نكاتى كه بايد پس از تصحيح كتاب رعايت گردد = تدارك اشتباهات

شايسته است كه آن مقدار از كتاب را كه تصحيح كرده و به ضبط آنها اقدام نموده است -به منظور اينكه چون ممكن است احيانا به هنگام مطالعه كتاب ، مورد شك و ترديد واقعشود و يا شبهه و احتمال شك در آن راه دارد - با حروف ريزتر، تصحيح آنها را اعلام كند،به اين معنى كه با قلمى ريزتر و كوچكتر، حرف (ح ) را بنويسد. و يا اگر به هنگام تاءليف و استنساخ كتاب ، با خطاء و اشتباهى در كتاب مواجه شد روى كلمه و ياعبارت مورد نظر با قلم ريز، (كذا)ى كوچكى را نوشته و واژه و يا عبارت صحيح را -در صورتيكه با علم و تحقيق تواءم باشد - در حاشيه چنين بنويسد: (صوابه كذا). واگر بر مبناى احتمال قوى و گمان نزديك به يقين ، به واژه و عبارت صحيح دست يابد،بايد آنرا در حاشيه نوشته و در پى آن با حروف ريز: (لعله كذا شايد بدينصورتباشد) را بنگارد. و در صورتيكه صحت و عدم صحت آن ، مشكوك ومشكل به نظر آيد، و مبنى و علت صحت آن بر نويسنده روشن نباشد بايد به جاى كلمه(صح )، سر حرف (صاد) را بدينصورت (ص -) در پايان آن رسم نمايد.بعضى گفته اند كه اگر سر حرف (ضاد) يعنى (ض -) و جاى (ص -) در چنين مواردى بنويسد، بهتر است ؛ و اين رمز يعنى (ض -)، خلاصه و فشرده كلمه (ضبة) مى باشد.

بايد نشانه و رمز مذكور (ص -) و يا (ض -) را - (كه حاكى از عدم علم به صحت كلمه و يا عبارات مورد نظر مى باشد) - با حفظ فاصله اى از اصل كلمه موجود در متن بنويسد تا احتمالا موجب اعراض خواننده از كلمه موجود در متن نگردد و آنرا به عنوان (ضرب ) و امثال آن تلقى نكند. اگر نويسنده و يا شخص ديگرى پس از تحقيق و بررسى لازم ، واژه و كلمه صحيح را به دست آورد و ملاحظه كرد كه تصحيح او به همان صورت ، درست بوده است به دنبال نشانه (ص -) حرف (حا) را اضافه كند تا به صورت (صح ) درآيد (و در نتيجه ، مطالعه كنندگان با اطمينان خاطر به صحت آن اعتماد نمايند).

مى گويند: رمز و نشانه (ض - ضبة ) براى ارائه صحت ناتمام و نيمه كاره كلمه وعبارت ، و نمايانگر اين نكته مى باشد كه هنوز صحت كلمه و عباراتى كه اين رمز برروى آن نگاشته شده است ، محقق و كامل نشده است ؛ اگرچه نويسنده ، درستنقل و منعكس كرده و در مقابله آن كوتاهى نورزيده باشد. و بالاخره رمز مذكور بدينمنظور به كار مى رود تا مطالعه كننده و خواننده را هشدارى باشد كه نويسنده كتاب درنقل و نگارش آن ، دقت و هوشيارى خود را به كار برده و از امعان نظر دريغ نكرده است واين گمان در خواننده به وجود نيايد كه آن كلمه و يا آن عبارت تصحيح شده ، غلط واشتباه بوده و در صدد اصلاح و دگرگونى آن برآيد.

برخى از نويسندگان و مصححان ؛ بى باكانه و به گونه اى جسارت آميز و بدون حزم و احتياط، كلمه اى را - كه حق و صواب در آنست كه به همان صورت اول ، حفظ و ابقاء گردد - به تصحيح آن دست مى يازند، و براى نشان دادن منظور خود ازرمز و نشانه (ضبة ) استفاده مى كنند، از آن نظر كه كار آنها همانند (ضبة الاناء لحيمكارى و ترميم ظروف ) مى باشد (و مى خواهند بفهمانند كه با دستكارى خود،خلل و يا نقائص را از پيش خود ترميم و اصلاح مى نمايند). كار چنين مصححانى با كارلحيم كاران و ترميم كنندگان ظروف ، داراى وجه اشتراك مى باشد كه خلل و رخنه ها را اصلاح مى نمايند. و يا آنكه كار اينگونه نويسندگان و مصححان به منزله (ضبة الباب ) است (يعنى همان كلون وقفل درب و آهن پهنى است كه درب را قفل مى كند)؛ چون با چنين تصحيحى ، آن كلمه درمحيطى بسته و محدود مى ماند كه قرائت آن داراى وجه صحيحى نيست ؛ چنانكه كلون وقفل ، وسيله اى است كه براى بستن و قفل كردن درب ، مورد استفاده قرار مى گيرد.

20- راه و رسم پيراستن نوشته هاى زائد و بكاربردنعمل (ضرب ) در نوشتار

اگر در كتاب ، نوشته هاى زائد و اضافى و يا چيزى بى مورد و در غير جهت و نامناسب وجود داشته باشد، مصحح براى جبران و پيراستن آن مى توانند از سه شيوه استفاده كند:

1- كشط: و آن عبارت از سلخ و كندن و تراشيدن و زدودن نوشته هاى اضافى به وسيله چاقو و قلم تراش و امثال آن از آلات تيز مى باشد. اينگونه پيرايش را (بشر) و (حك ) نيز مى نامند.

در مورد شيوه هاى بعدى خواهيم ديد كه در امر پيرايش نوشته هاى زائد، نحوه هاى ديگرى وجود دارد كه از شيوه (كشط) بهتر و شايسته تر مى باشد. البته بكار گرفتن روش (كشط) براى زدودن و پيراستن نقطه و اعراب اضافى و غلط و امثال آنها، كارى به سزا و درخور به نظر مى آيد.

2- محو: و آن عبارت از پاك كردن و پيراستن و ستردن نوشته هاى زائد - بدون استعمال قلم تراش و بدون نياز به زدودن آنها به وسيله تراشيدن - مى باشد. البته بكار گرفتن اين شيوه در صورتى درست و بجا است كه پاك كردن نوشته هاى زائد - بدون نياز به تراشيدن آن - امكان پذير باشد، به اين معنى كه اين نوشته ها بر روى كاغذ براق و شفاهى منعكس شده باشد، و نوشته هاى زائد نيز داراى طراوت و تازگى بوده و مركب آن هنوز در كاغذ و برگ ، نفوذ نكرده باشد. اين نحوه پيراستن مطالب اضافى ؛ از تراشيدن آن بهتر است ؛ چون فرصت كمترى را اشغال مى كند و نيز محل نوشته و برگ كاغذ از فرسايش و تباهى مصون مى ماند.

يكى از چاره جوئى هاى بسيار خوب در چنين شيوه اى آنست كه كلمه و يا عبارت اضافى با رطوبت زبان آنهم با لطافت و ظرافت ، محو گردد. به همين جهت است كه برخى از پيشينيان گفته اند: يكى از آثار مروءت و جوانمردى شخص (در رابطه با نگارش و تصحيح كتاب )، آن است كه مركب در لبها و جامه او مشاهده گردد و بدان آلوده و آغشته باشد.

3- ضرب : اين شيوه ، سومين روش براى پيراستن زوائد در نبشتار مى باشد، و از روش(كشط تراشيدن ) و (محو = پاك كردن ) بهتر است ، بخصوص در مورد كتب حديث ،چنين شيوه اى راه چاره پسنديده اى مى باشد؛ زيرا تراشيدن و پاك كردن ، موجب سستى وفرسودگى كتاب گرديده و تهمت برانگيز مى باشد، يعنى نويسنده و استنساخ ‌كننده آنرا در معرض تهمت قرار مى دهد، و احيانا ممكن است موجب تباهى و خرابى كاغذ و اوراق كتاب شود.

از يكى از بزرگان نقل شده است كه مى گفت : اساتيد برجسته ، دوست نمى داشتند كسى در مجلس (سماع كتاب حديث ) قلم ترش را با خود همراه داشته باشد تا مبادا كلمه اى از حديث در نبشتار، تراش خورد. علاوه بر اين مى توان گفت ممكن است همان كلمه اى كه در نبشتار آمده است - با همان گونه ضبط - در طريق نقل و روايت ديگرى صحيح باشد (كه نبايد در آن دست برد). و نيز ممكن است به هنگام (سماع كتاب حديث ) در نزد استادى ديگر و در مرتبه دوم ، همان كلمه اى كه در آن دستبرد به عمل آمده و تراش خورده است ، در نقل و روايت ديگر، صحيح به نظر آمده و او ناگزير گردد براى بارى ديگر همان كلمه را به همان گونه اول پس از تراشيدن ، دوباره نويسى كند و بدان بپيوندد. و اگر در نقل و روايت نخست ، كلمه و يا عباراتى ، خط خوردگى پيدا كند و در نقل و روايت ديگر، صحيح به نظر آيد بايد براى اعاده صحت آن فقط به علامت و نشانه اى ديگر اكتفاء كند كه آن علامت ، نمايانگر صحت آن مى باشد.

كيفيت عمل (ضرب ) براى پيراستن اضافى و بى مورد:

درباره ضرب و كيفيت انجام آن بر روى نوشته هاى زائد، پنج نظريه به شرح زير جلب نظر مى كند:

1- حروف و كلماتى كه بايد (ضرب ) بر آنها واقع شود به هم پيوسته شود، و بر روى آن خط ممتدى رسم گردد. اهل مغرب اين شيوه را (شق ) مى نامند. و بهترين نحوه عمل در چنين موردى آن است كه خط نازك و ظريف و روشنى روى آن ها رسم شود بدانگونه كه فقط مقصود و هدف نويسنده را به خواننده تفهيم كند، بنابراين نبايد برگ نبشتار را سياه و چركين كرده و به خاطر اين كار، حروف را محو و نابود سازد و باعث آن گردد كه سطرهاى زيرين ، ناخوانا شود.

2- خطى كه علامت ضرب است بر فراز حروف مورد نظر - با حفظ فاصله آن با سطر - بكشد و دو طرف اين خط ممتد را بر اولين و آخرين قسمتى كه بايد باطل شود بدين صورت منحنى سازد.

3- حرف (لا) يا (من ) را بالاى نخستين قسمت ، و حرف (الى ) را بالاى آخرين قسمت عبارات زائد بنويسيد، و اين علامت گذارى به معنى آنست كه از اينجا تا آنجا ساقط و يا نادرست مى باشد. چنين روشى - براى ارائه قسمت هاى زائد در مورد عباراتى كه در نقل و روايتى ، صحيح ؛ ولى در نقل و روايت ديگر، ساقط و نادرست است - روش و شيوه اى نيكو و پسنديده مى باشد، و نمودار آن ، چنين است :

لا الى

من الى

4- چهارمين راءى و روش انجام عمل (ضرب ) اين است كه در آغاز و انجام عبارات زائد و ساقط، دو نيم دائره رسم كنند، (يعنى به اصطلاح امروز، آن را در ميان پرانتز قرار دهند) بدين صورت :

(..............)

در صورتى كه نوشتار زائد، داراى جائى براى رسم اين دو نيم دائره نباشد مى تواند آن دو نيم دائره (پرانتز) را در فراز آغاز و انجام همان عبارت بنويسد و محدوده عبارت ساقط و باطل را بدين صورت : (.........) مشخص سازد.

5 - در آغاز و انجام عبارت مورد نظر، صفر را بدين صورت : رسم كند. منظور از صفر، عبارت از دائره ريز و كوچك است ، و از آن جهت آنرا صفر مى نامند چون عباراتى كه ميان آن دو قرار گرفته است خالى و عارى از صحت مى باشد؛ چنانكه صفر در علم حساب و رياضيات نيز داراى چنين مفهومى است ؛ زيرا اين كلمه در علم حساب بدين معنى است كه محل و مورد آن ، خالى و عارى از عدد مى باشد.

اگر رسم و نگارش صفر در آغاز و انجام عبارت و يا كلمه اضافى و ساقط - به علت فشرده بودن نوشته - ممكن نباشد آنرا در بالاى آغاز و انجام آن بنويسد.

برخى از علماء براى انجام عمل (ضرب )، نقطه هاى متوالى و پى درپى را روى عبارات زائد مى نگارند.

اگر عبارت زائد و ساقط، از يك سطر فزونتر باشد مى توان يكى از نوشته هاى سه گانه اخير را در مورد هر سطرى بكار برد. و يا آنكه يكى از علائم را فقط در دو طرف ، يعنى آغاز و انجام مجموع سطرهاى ساقط و اضافى رسم نمود.

اگر در نوشته ، يك كلمه و يا چند كلمه سهوا تكرار شود بايد روى كلمه و يا كلمات مكرر بعدى ، عمل ضرب انجام گيرد؛ چون كلمه و عبارت نخستين در جاى خود و نيز درست نوشته شده است ؛ مگر آنكه نوشته مكرر بعدى از لحاظ صورت و فرم خط، بهتر و صحيح تر و زيباتر و يا از لحاظ خواندن ، رساتر باشد. و همچنين اگر نوشته اولى در عبارت مكرر، در پايان سطر قرار گرفته باشد انجام عمل ضرب نسبت به آن شايسته تر است ؛ چون اين كار موجب صيانت آغاز سطر بعدى از عمل ضرب و دستبرد در آن مى گردد.

هرگاه كلمه مكرر، عبارت از مضاف و مضاف اليه ، صفت و موصوف ، معطوف و معطوف عليه ، و يا مبتداء و خبر باشد بايد ضرب به كيفيتى انجام شود كه ميان آنها فاصله اى به وجود نيايد، به اين معنى كه بايد ضرب روى كلمه مكررى كه در دو طرف آنها قرار دارد انجام گيرد، نه بر آن كلمه اى كه در ميان قرار گرفته است تا از رهگذر عمل ضرب ، بين دو كلمه اى كه ميان آنها ارتباط و همبستگى عميق وجود دارد جدائى به وجود نيايد. و اين شيوه بهتر از آنست كه مسئله اول يا آخر سطر بودن و يا زيبا و بهتر بودن نوشته ، ملاك عمل قرار گيرد؛ زيرا رعايت معانى و مفاهيم عبارت ، شايسته تر از رعايت حسن صورت از لحاظ خط و نگاره است

چنانچه عمل ضرب روى نبشتارى پياده شود، و نويسنده سپس متوجه گردد كه آن نبشتار، صحيح بوده است ؛ و لذا در صدد اعاده صحت آن برآيد، بايد روى آغاز و انجام همان عبارت و كلمه مضروب ، علامت (صح ) را با قلم ريز و كوچك بنويسد، و نيز مى تواند (صح ) را - در صورتى كه موجب سياهى و چركين شدن نوشته نگردد - در روى همان عبارت بطور مكرر و پى هم رسم كند.

در مواردى كه جمله و عبارت زائد و اضافى به وسيله خط ممتد و پيوسته و يا خط منفصل و گسسته و يا نقطه هاى متوالى ، عمل ضرب آن ارائه مى شود (پس ‍ از توجه به صحت آن ) تكرار كلمه (صح ) در مورد آنها تكرارى مطلوب و بجا است ولى چنانچه عمل ضرب با نشانه گذاريهاى ديگر انجام شود، عدم تكرار آن كارى بجا و پسنديده مى باشد. بهتر اين است كه در چنين صورتى ، خط و سطرى كه بر اساس نشانه هاى (من ) (لا) (الى ) و نيم دائره و صفر، مضروب واقع شده است (صح ) را روى آنها بنويسد.

21- كيفيت تخريج و تدارك عبارت از قلم افتاده در نبشتار

در صورتى كه نويسنده كتاب بخواهد عبارت و يا كلمه اى كه از قلم افتاده است تدارك و جبران نمايد، بايد اين تدارك و ترميم در حاشيه كتاب انجام گيرد. چنين عملى را (لحق ) مى نامند و ريشه آن (لحاق ) به فتح لام و به معنى تدارك و به پيوست آوردن است علت برگزار نمودن اين جبران و تدارك در حاشيه كتاب ، آنست كه - برخلاف نگارش آن در ميان سطرها - باعث حفظ و سلامت نبشتار از فشردگى و تراكم مى گردد، و از نظر خواندن نيز از تيرگى و تاريكى و ابهام محفوظ مى ماند؛ بويژه اگر سطرها تنگ همديگر قرار گرفته و نزديك به هم و چسبيده نگارش يافته باشد.

عده اى مى گويند: براى تدارك مطالبى كه از قلم افتاده است ، نوشتن آن در حاشيه سمت راست متن ، بهتر مى باشد، البته در صورتيكه چنين كارى امكان پذير باشد، به اين معنى چنانچه حاشيه سمت راست كتاب داراى گنجايش كافى براى تدارك آن مطالب باشد - به خاطر شرافت سمت راست - جبران آن در اين مسير شايسته تر است علاوه بر اين اگر احيانا مطالب از قلم افتاده ديگرى به نظر رسد مى تواند عمل تخريج و تدارك را در حاشيه سمت چپ برگزار نمايد، و نيز اگر مطالبى كه نخست از قلم افتاده - در مرحله اول - در حاشيه سمت چپ تدارك شود و سپس افتادگى ديگرى در همان سطر به نظر رسد و آنرا نيز در همان سمت چپ تدارك نمايد اين دو مورد با هم اشتباه مى شوند. و اگر بخواهد تخريج و تدارك هر دو مورد را در حاشيه سمت راست برگزار كند، دو تخريج در برابر و كنار يكديگر قرار مى گيرند و چه بسا به علت نزديك بودن با هم ، به هم برسند و در ذهن خواننده كتاب ، اين گمان و تصور را پديد آورد كه عمل ضرب در ميان دو موردى كه از قلم افتاده ، انجام گرفته است ؛ چنانكه در بحث از كيفيت ضرب ، اين نكته را بازگو كرديم

عليهذا اگر عمل تخريج و تدارك كلمات و عبارات از قلم افتاده در حاشيه سمت راست انجام شود، و نيز همين شيوه را ضابطه اى براى تخريج قرار دهيم ، خواننده از چنان اشتباه و احتمال ، مصون خواهد بود، مگر آنگاه كه سقطات و افتادگيها در يك سطر، زياد باشد. پيدا است كه چنين وضعى در يك سطر، كمتر اتفاق مى افتد. (ولى بر فرض اينكه افتادگى ها در يك سطر، متعدد باشد، رعايت ضابطه مذكور ضرورتى ندارد).

چنانچه مطلب و كلمه اى كه از قلم افتاده است مربوط به پايان سطر باشد بايد مطلقا و بدون هيچ قيد و شرطى ، عمل تخريج را در پايان همان سطر برگزار كند، زيرا در چنين وضعى هيچ خواننده اى آنرا با قلم افتادگى هاى ديگر اشتباه نمى كند. البته بايد توجه داشت كه لازم است تخريج را بلافاصله و متصل به همان سطر انجام دهد؛ يعنى نبايد به منظور تدارك افتادگي ها، تخريج را در آغاز سطر بعدى و يا در حاشيه سمت راست برگزار كند.

ولى اگر پايان سطر - به علت نزديك بودن آن به كنار برگ و يا به علت نزديك بود آن به ته دوزى و محل صحافى كتاب - فاقد گنجايش كافى براى تخريج و تدارك باشد مى تواند هر سمت مناسب ديگرى را براى عمل تخريج انتخاب نمايد. البته با حفظ اين جهت كه اگر عبارت از قلم افتاده در هر سمتى باشد عمل تخريج را در قسمت فوقانى صفحه از پائين به طرف بالا انجام دهد، نه آنكه از بالا به پائين بنويسد؛ زيرا ممكن است به تخريج و تدارك بعدى نياز پيدا كند، و محل و جاى مناسبى براى آن و در برابرش نيابد.

براى تخريج و تدارك سقطات و از قلم افتاده ها ضرورت دارد كه راءس و آغاز حروف را به طرف سمت راست قرار دهد، اعم از آنكه تخريج در طرف راست نوشته اصلى و يا در سمت چپ آن انجام گيرد.

نويسنده و مصحح كتاب بايد از قلم افتاده ها را محاسبه كرده و پيش از تدارك و نوشتن آنها - از لحاظ آنكه به چند سطر مى رسد - مقدار آنرا ارزيابى كند. اگر به دو سطر و يا بيش از آن برسد بايد سطرها را در بالاى حاشيه قرار داده و از همانجا به سمت پائين ، تدارك خود را ادامه دهد به طوريكه اين سطرها به همان محل افتادگيها در متن اصلى پايان گيرد. در صورتى اين روش ، صحيح است كه تخريج در سمت راست كتاب برگزار شود، و چنانچه در حاشيه سمت چپ تدارك شود بايد سطرهاى تداركى را از كنار نوشته اصلى ، آغاز كند به گونه اى كه اين سطرها به پايان صفحه منتهى گردد.

اگر حاشيه كتاب قبل از تكميل تخريج ، ظرفيتش كامل گردد بايد در قسمت بالاى صفحه و يا در سمت پائين - آنهم متناسب با جهت نوشته اصلى - اين تدارك را برگزار سازد؛ ولى نبايد اين نوشته ها و سطور را به حاشيه برگها در هر سو ادامه دهد؛ بلكه بايد مقدارى از حاشيه را رها سازد؛ چون ممكن است احتمالا كتاب ، چندين بار به حك و تدارك نياز پيدا كند.

اما كيفيت تدارك و الحاق محلى كه از قلم افتاده است به اين صورت ارائه مى گردد كه از همان نقطه ، خطى رسم كند كه اين خط را به صورت عمودى بكشد و روى آن ، خطى افقى و كوتاه به طرف محل تدارك بدينصورت بنگارد تا محل افتادگى را به وسيله آن نشان دهد.

گروهى از دانشمندان معتقدند: بهتر است - به منظور نشانه گذارى محل از قلم افتاده - ميان خط و آغاز قسمتى كه از قلم افتاده است با خط ممتدى بدين صورت : مشخص كند. ولى ساير علماء چنين شيوه اى را نمى پسندند، چون اين كار را باعث سياه گشتن و چركين شدن كتاب مى دانند، بخصوص اگر عمل تخريج در يك كتابى ، بيش از حد متعارف باشد.

لكن اگر در برابر كلمه و يا عبارت از قلم افتاده ، جاى خالى و مناسبى وجود نداشته باشد، و ناگزير گردد كه در محل ديگرى تخريج كند، و از قلم افتادگى را ترميم نمايد، مى تواند از دو راه و روش استفاده كند: يا آنكه از محل انجام تخريج تا آغاز افتادگى ، خط ممتدى را رسم كند، و يا آنكه در برابر محل افتادگى بنويسد: (تخريج و تدارك افتادگى ، در فلان جا انجام مى گيرد). و بايد بالاخره علائمى را يادداشت كند كه اشتباه خواننده را برطرف ساخته و او را به محل تخريج ، رهنمون گردد.

پس از فراغ از عمل تخريج و جبران از قلم افتاده ها، در پايان آنها كلمه (صح ) را بنويسد؛ اگرچه بهتر است به جاى آن ، فشرده اين كلمه يعنى (ص -) را در آخر عبارات و يا كلمات تخريج شده ، اضافه كند. برخى از دانشمندان در پى آن مى نويسند: (صح رجع ) و برخى ديگر به صرف نگارش (رجع ) اكتفاء مى كنند.

22- فوائد مقابله و تصحيح كتاب در معيت شخصيتهاى علمى مورد اعتماد

آنگاه كه مقابله و تصحيح كتاب را در حضور استاد انجام داد، به وسيله عباراتى از قبيل (بلغ ) (بلغت ) (بلغ ‌العرض ) و امثال آنها - يعنى عباراتى را كه مفيد مفاهيم اين تعابير باشد - در همان محلى كه تصحيح و مقابله كتاب بدانجا منتهى شد، علامت گذارى كند. اگر اين علامت گذارى با دستخط خود استاد انجام گيرد شايسته تر خواهد بود.

اينگونه نشانه گذارى داراى پنج فائده است كه مهمترين آنها عبارت از وثوق و اطمينان به نسخه - حتى پس از گذشت سالها و قرنها - است ؛ بخصوص كه اگر استاد و يا شخصى كه نسخه را در معيت او مقابله مى كند، فردى موثق و ضابط و مورد اعتماد باشد.

به اين مسئله - بخصوص - در دوره معاصر، (يعنى عصر مولف ) احساس نياز مى شود؛ چون مى بينيم اقدام و اهتمام مردم معاصر و يا كسانى كه قريب به عصر ما بسر مى برده و مى برند در تصدى كار تصحيح و ضبط نوشته هاى كتب ، به ويژه در مورد كتب حديث ، دستخوش ضعف و سستى گشته است پس بنابراين ناگزير بايد بر تصحيح و مقابله دانشمندان موثق پيشين اعتماد كرد؛ علاوه بر آنكه لازم است به قدر وسع و توان و امكان ، در تحقيق و بررسى و بازيافتن حق و صواب ، اجتهاد و كوشش نمود.

23- بكاربردن مشخصات املائى و تنوع قلم در راءس مطالب

شايسته به نظر مى رسد (به منظور تفكيك مطالب مستقل و) ايجاد جدائى ميان دو حديث و دو سخن ، دائره اى رسم گردد، و يا از راه نگارش با قلمى درشت تر، ميان آنها تمايز برقرار ساخت ، يعنى همه نبشتار را بر يك منوال از لحاظ خط و قلم ننويسد و به هم نپيوندد؛ زيرا ممكن است به هنگام استخراج و پيداكردن مطلب مورد نظر خود، به زحمت افتاده و اوقات او به خاطر يكنواخت بودن قلم (و ناپيدا بودن و عدم برجستگى مطلب دلخواه او) در راه دست يافتن به مطلوب ، ضايع گردد. علماء، رسم دائره را بر ساير مشخصات املائى ديگر ترجيح مى دادند چنانكه غالب محدثين نيز به همين شيوه عمل مى كردند.

عده اى از دانشمندان ترجيح مى دادند كه قبل از تمام شدن مقابله ، هيچگونه دائره اى را نبايد رسم كنند؛ و مى گفتند در پى هر سخن و كلامى كه پايان گرفت ، نخست بايد (پس از مقابله اول ) دائره اى را پس از آن رسم نمود و در ميان آن ، نقطه اى نهاده و پس از مقابله دوم ، نقطه دوم ، و همينگونه پس از هر مقابله اى نقطه اى را اضافه كرد.

24- كيفيت حاشيه نويسى و نگارش نكات سودمند درهامش كتاب

نگارش حواشى و نكات سودمند و تنبيهاتى كه حاكى از وجود اشتباه و غلط و يا اختلاف روايت و نقل از نسخه اى خاص : (نسخه بدل ) و امثال آنها است كه اگر درهامش كتابى كه در ملك نويسنده است صورت گيرد، هيچگونه اشكالى ندارد. و چنانچه مالك آن نباشد پس از كسب اجازه از صاحب آن ، حاشيه نگارى بدون اشكال خواهد بود. ولى نبايد، كلمه (صح ) را در پايان آن بنگارد، و نيز بايد نشانه تخريج را در فراز كلمه اى كه درباره آن حاشيه نويسى كرده است قرار دهد و آنرا در ميان دو كلمه بنويسد. يا آنكه به جاى هر تخريج ، به وسيله زنگار اشاره كند؟. همه اين كارها براى آنست كه حواشى از تخريج متن ، متفاوت و ممتاز باشد.

برخى از علماء در آغاز اينگونه نوشته هاى موجود درهامش كتاب ، عنوان (حاشية ) يا (فائدة ) يا (حشة ) (كه اخيرى فشرده از كلمه (حاشيه ) است ) مى نويسند، و برخى ديگر اين عناوين را در پايان آنها مى نگارند.

شايسته نيست كه غير از فوائد مهم و باارزش مربوط به مورد، چيز ديگرى را درهامش كتاب بنويسد، و با نقل مباحث و فروع و شاخه هاى نامتناسب و بيگانه از مطلب ، كتاب را سياه و چركين سازد؛ چنانكه اين كار براى عده اى از افراد بى اطلاع معاصر - يعنى افرادى كه به اصطلاحات و طريقه كار علماء، آگاهى كافى ندارند - اتفاق مى افتد، و شمار زيادى از كتب را با چنين كارهاى بى رويه اى تباه نموده و از حيز استفاده و انتفاع خارج مى سازند.

ضمنا بايد يادآور گرديم كه نبايد ميان دو سطر نبشتار، مطلقا چيزى نوشت

25- عناوين و ابواب و فصول و شرح و متن كتاب را بايد چگونه نوشت ؟

بهتر است عناوين و ابواب و فصول و امثال آنها را با قلم سرخ و يا قلمى متفاوت از رنگ متن بنويسد؛ چون اين كار موجب ظهور و برجستگى فزونترى در مطالب متنوع كتاب مى گردد، و فواصل آن را بهتر مشخص مى سازد.

در مورد كتابهائى كه به صورت (شرح مزجى ) تاءليف شده است ، (يعنى شرح متنى كه گزارش و متن در هم آميخته است ) مى تواند متن كتاب را با قلم سرخ بنويسد. و يا آنكه روى متن ، خط ممتدى را با حفظ فاصله آن از سطر، رسم كند. و به همان كيفيتى كه درباره نوع دوم (ضرب ) بيان شد، متن را از شرح جدا سازد با اين تفاوت كه دو طرف اين خط ممتد را منحنى نسازد.

اگر در مورد كتابى كه به صورت (شرح مزجى ) تحرير شده است تمام متن را با خط سرخ و شنگرف بنويسد از هر روش و شيوه ديگرى بهتر است ؛ زيرا ممكن است اين متن - حتى در مورد يك حرف - با خود شرح ، مخلوط گردد. و گاهى يك كلمه نيز به گونه اى است كه قسمتى از آن به عنوان متن ، و قسمت ديگرش به عنوان شرح مى باشد كه با كشيدن خط در فراز آن ، آنگونه روشن نمى گردد كه از راه نگارش آن به وسيله قلم سرخ ، روشن و مشخص مى شود. و توفيق را بايد از خداوند متعال درخواست نمود.