آداب تعليم و تعلم در اسلام

آداب تعليم و تعلم در اسلام 0%

آداب تعليم و تعلم در اسلام نویسنده:
گروه: اخلاق اسلامی

آداب تعليم و تعلم در اسلام

این کتاب در موسسه الحسنین علیهما السلام تصحیح و مقابله شده است.

نویسنده: دكتر سيد محمد باقر حجتى
گروه: مشاهدات: 44575
دانلود: 8501

توضیحات:

آداب تعليم و تعلم در اسلام
جستجو درون كتاب
  • شروع
  • قبلی
  • 387 /
  • بعدی
  • پایان
  •  
  • دانلود HTML
  • دانلود Word
  • دانلود PDF
  • مشاهدات: 44575 / دانلود: 8501
اندازه اندازه اندازه
آداب تعليم و تعلم در اسلام

آداب تعليم و تعلم در اسلام

نویسنده:
فارسی

این کتاب در موسسه الحسنین علیهما السلام تصحیح و مقابله شده است.

خاتمه : درباره مطالب مهم و باارزش

مطلب اول : درباره اقسام علوم شرعى و دانشهاى دينى و علوم عقلى و ادبى كه زيربناى علوم دينى هستند

مطالب مربوط به آن در دو فصل بررسى مى شود:

فصل اول : در اقسام علوم شرعى و دانشهاى اصيل دينى

علوم شرعى و دانشهاى اصيل به چهاربخش ، يعنى : علم كلام ، علم به كتاب : (قرآن كريم )، علم به احاديث نبوى ، و علم به احكام شرعى - كه از اخيرى به عنوان (فقه ) ياد مى شود - تقسيم مى گردد:

1- علم كلام : كه آنرا (اصول دين ) نيز مى نامند، بايد به عنوان اساس و زيربناى علوم شرعى و ستون دانشهاى اصيل دينى تلقى گردد؛ زيرا انسان از مجراى همين علم مى تواند خدا و رسول و جانشين او و نيز حقايق ديگر را شناسائى كند، حقايقى كه مسائل علم كلام ، در بر گيرنده آنها است و نيز از رهگذر اين علم مى توان آراء و عقائد صحيح و فاسد، و حق و باطل را از هم بازيافت

در قرآن كريم و نيز در سنت ، انگيزه هائى وجود دارد كه انسان را به فراگيرى علم كلام و آگاهى از علوم دين تشويق مى كند و شرف و فضيلت آنرا بيان مى نمايد، انگيزه هائى كه فراوان و چشمگير مى باشد، خداوند متعال مى فرمايد:

(( (فاعلم انه لا اله الا الله ) )) (504)

بدان كه جز خداوند بى همتا، معبودى دگر، شايسته پرستش نبوده و وجود ندارد.

و يا مى گويد:

(( (اولم يتفكروا فى انفسهم ما خلق الله السموات و الارض و ما بينهما الا بالحق ) )) (505)

آيا با خود نمى انديشند كه خداوند متعال ، آسمانها و زمين و پديده هاى ميان آندو را جز بر اساس حق ، نيافريد.

و يا آنكه مى فرمايد:

(( (اولم ينظروا فى ملكوت السموات و الارض و ما خلق الله من شى ء) )) (506)

آيا در عجايب و شگفتى هاى آسمان ها و زمين ژرف نمى نگرند، و آيا عميقا در برابر پديده هاى آفرينش خداوند، چشم بصيرت را باز نمى كنند؟

محتوى و مآل اين چند آيه ، فرمان و هشدارى است به انسان كه بايد فكر و نظر خويش را عميق ساخته و در ظل سازمان دقيق و مستحكم و آثار پيچيده و متقن جهان آفرينش ، به وجود صانع و خالق يگانه و آفريدگار تواناى عالم و حكيم ، استدلال كند (و جوياى رهنمودهائى باشد كه او را به حق مى رساند).

از ابى سعيد خدرى است كه گفت رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم فرمود: (من و هيچ گوينده اى پيش از من ، همانند(لا اله الا الله ) - كه گوياى وحدانيت خداوند متعال است سخنى بر زبان نياورد)(507)

امام صادقعليه‌السلام از پدرش و او از نيايش و او از رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم روايت كرده اند كه آنحضرت فرمود: (اگر كسى با روح توحيد و يگانه پرستى از دنيا برود و هيچ پديده اى را شريك و انباز خدا قرار ندهد به بهشت درآيد).(508)

و نيز همان امام عليه‌السلام از اجداد خود روايت كرده است كه اميرالمؤ منين على عليه‌السلام درباره آيه(( (هل جزاء الاحسان الا الاحسان ) )) (509) گفت كه از رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم شنيدم كه مى فرمود: (منظور آيه ، اين است كه خداوند (عز و جل ) مى فرمايد: (جزا و پاداش كسى كه او را با نعمت توحيد و يگانه پرستى ، مورد مرحمت و احسان خويش قرار دادم - جز بهشت و سعادت اخروى - چيز ديگرى نخواهد بود)(510)

از ابن عباس روايت كرده اند كه مردى صحرانشين حضور پيامبر گرامى اسلامصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم رسيد و عرض كرد: يا رسول الله ، از عجائب علم و شگفتيهاى دانش مرا آگاه ساز و آنرا به من بياموز، نبى اكرمصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم فرمود: درباره راءس علم و عضو حياتى دانش چه كارى صورت دادى كه هم اكنون از غرائب آن مى پرسى ؟! عرض كرد: يا رسول الله ، راءس و اندام حياتى علم چيست ؟ فرمود: شناخت درست و صحيح خداوند، عرض كرد: معرفت و آگاهى نسبت به خداوند متعال چگونه است ؟ فرمود: (بدين صورت است كه او را بى مثل و مانند بدانى و او يگانه و يكتا، ظاهر و باطن ، اول و آخر بشناسى كه بى همتا و بى نظير مى باشد. و معرفت صحيح خداوند، اين چنين است )(511)

روايات و احاديث منقول از خاندان پيامبر اكرمصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم در اين مورد جدا فراوان و فزون از حد است ، و اگر كسى خواهان آن باشد كه از بيانات آنها در زمينه توحيد، آگاهى به دست آورد مى تواند به كتاب (توحيد) الكافى كلينى و كتاب (توحيد) صدوق بن بابويه (رضوان الله عليهما)، مراجعه نمايد.

2- علم كتاب ، يعنى علوم و معارف مربوط به قرآن كريم ، اصطلاحا در سه فن ، استقرار يافته است كه درباره هر يك از اين سه فن ، كتب مستقل و جداگانه اى تاءليف و بر هر يك از آنها كلمه (علم ) اطلاق شده است :

فن اول - علم تجويد است كه غرض و هدف آن ، شناخت اوضاع و احوال حروف و كلمات مفرده و مركبه قرآن كريم مى باشد. و قهرا شناخت مخارج حروف و خصوصيات آنها و مد و اظهار و اخفات و ادغام و اماله و تفخيم حروف و امثال آنها در همين علم ، مندرج است

فن دوم - علم قرائت كه منظور از آن ، شناخت وجوه مختلف اعراب و بنائى است كه قرآن كريم بر طبق آنها نازل گرديده ، و به همان صورت از پيامبر اكرمصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم به تواتر نقل شده است در اين علم ، سلسله اى از مباحث مربوط به فن اول ، يعنى علم تجويد، مندرج است لذا گاهى اين دو علم : (تجويد و قرائت ) را يك علم ناميده و مباحث مربوط به آنها را مجموعا در يك كتاب تاءليف مى كنند.

فن سوم - علم تفسير كه هدف آن ، شناخت معانى و مقاصد قرآن كريم و استخراج احكام و حكمتهاى آنست تا مضامين و محتواى اين كتاب آسمانى در مورد احكام و مواعظ و امر و نهى و امثال آنها به كار گرفته شده و مسلمين عملا پاى بند آن گردند.

در اين علم غالبا مسائل مربوط به شناخت ناسخ و منسوخ و محكم و متشابه و امثال آنها مورد تحقيق قرار مى گيرد، اگرچه گاهى مسئله ناسخ و منسوخ قرآن كريم - مستقلا و جداگانه - بحث و بررسى شده و اختصاصا به عنوان يك علم و دانش جداى از علم تفسير، تلقى مى گردد. ولى بايد يادآور گرديم كه اكثر كتب تفسير قرآن كريم ، مسائل مربوط به ناسخ و منسوخ را - به مناسبت تفسير پاره اى از آيات كه شامل هدف اين مسئله است - مورد بحث و بررسى قرار مى دهند.

درباره اهميت و ارزش علم تفسير و تشويق به آموختن آن ، احاديث و اخبار و آثار فراوانى به چشم مى خورد (كه شمه اى از آن ياد مى شود):

در طى حديثى (مرفوع ) از ابن عباس درباره آيه(( (يؤ تى الحكمة من يشاء و من يؤ تى الحكمة فقد اوتى خيرا كثيرا) )) (512) آمده است كه وى گفت : منظور از حكمت ، همان قرآن كريم مى باشد. و در توضيح آن از همو نقل شده است كه مقصود از حكمت ، تفسير قرآن كريم است ؛ زيرا هر كسى - اعم از خوب يا بد، و بى گناه و گناهكار - قرآن كريم را قرائت كرده اند. و از همين ابن عباس است كه گفت : مراد از حكمت ، شناخت ناسخ و منسوخ ، محكم و متشابه ، مقدم و مؤ خر، حلال و حرام و امثال ، يعنى مثلهاى قرآن كريم مى باشد(513) .

نبى اكرمصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم فرمود: (قرآن را با رعايت ضوابط عربى و درست قرائت كنيد، و شگفتيهاى آنرا پى جوئى كرده و جويا و خواهان اين شگفتيها از لابلاى آن باشيد)(514)

از ابو عبدالرحمن سلمى است كه گفت : يكى از صحابه رسول اكرمصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم كه نسبت به ما قريب العهد بود براى ما چنين نقل كرد كه ياران آنحضرت ، ده آيه اى را كه از لحاظ علم و عمل ، آگاهى به هم نمى رساندند - به فراگرفتن ده آيه ديگر نمى پرداختند.

ابن عباس مى گفت : (كسى كه قرآن را قرائت مى كند؛ ولى به تفسير آن آگاهى درستى ندارد، همچون عرب باديه نشينى است كه با شتابزدگى ، اشعار را تقطيع كرده و آنرا با عجله مى خواند)(515)

نبى اكرمصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم فرمود: (اگر كسى بدون علم و آگاهى لازم ، سخنى درباره قرآن بگويد، بايد جايگاه و ماءواى خود را از آتش دوزخ فراهم آورد.(516)

و همو فرموده است : (اگر كسى در تفسير و توضيح آيات قرآنى - بر اساس راءى و نظر شخصى خويش - سخنى بر زبان آورد، هر چند كه به صواب سخن گويد، كار اشتباه و غلطى را در پيش گرفته است )(517)

و نيز فرمود: (اگر كسى در مورد قرآن ، سخنى عارى از علم را ابراز كند، با لگام و دهان بندى آتشين در روز قيامت ميان مردم خواهد آمد)(518) .

همچنين آنحضرت فرمود: (موضوعى كه بيش از هر چيز مرا نسبت به امت و پيروان من - پس از مرگم - بيمناك مى سازد، وجود امثال آن كسانى است كه قرآن را بر حسب معيار شخصى ، تاءويل نموده و بيجا و بى مورد، مسائلى را در رابطه با آن ، گزارش و تفسير مى نمايند)(519)

از امام صادقعليه‌السلام است كه گفت پدرم فرمود: (اگر كسى بخشى از قرآن را با بخشى ديگر به هم زند (و از اين رهگذر، نتيجه گيرى كند) وارد مرز كفر مى گردد) (يعنى اگر قرآن را با مقياس نظريه و صلاح شخصى خود - بدون علم و آگاهى درست - تفسير كند رسما كافر مى شود)(520) .

(در طى بحثى كه راجع به علم ، در اين كتاب گفتگو كرديم ) سخن از كسى به ميان آورديم كه لقب و عنوان (علامه ) را از مردم دريافت كرده بود، كسى كه درباره وى به نبى اكرمصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم عرض كردند كه او از لحاظ شناخت انساب عرب و رويدادهاى زندگانى آنها و ايام جاهلى و اشعار عربى ، آگاه ترين فرد مى باشد. رسول اكرمصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم فرمود: چنين آگاهى ها به به كسى كه فاقد آنها است ضررى مى رساند، و نه به حال كسى كه واجد آنها است سودمند مى افتد. سپس فرمود: علم و آگاهى مفيد و سودمند، صرفا عبارت از سه چيز است : آيه محكمه ، فريضه عادله ، سنت قائمه و علم و آگاهيهائى كه از اين سه امر بيرون باشد، فضل و فزونى غيرقابل توجه و بى ثمر است(521)

سخن درباره اهميت علم تفسير قرآن بدان اندازه است كه ممكن است ذكر آنها موجب اطاله كلام گشته و از حدود متناسب اين كتاب ، تجاوز كند. لذا در ارائه ارزش والاى علم تفسير به همين مقدار اكتفاء مى نمائيم

3- علم حديث ، درباره اين علم بايد گفت : پس از علوم قرآنى ، ارجمندترين و والاترين علوم و دانشهاى بشرى است و از لحاظ اهميت اجر و پاداش ، شكوهمندترين معارف انسانى به شمار مى آيد. محتواى اين علم عبارت از حقايقى است كه به پيامبر اسلامصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم و ائمه معصومينعليهم‌السلام منسوب مى باشد؛ اين حقايق - كه به صورت گفتار و كردار و تقرير و يا صفت - از اين شخصيتهاى پاك و معصوم ، نقل شده است به عنوان (حديث ) تلقى مى شود، حتى حركات ، سكنات ، خواب ، بيدارى (و بالاخره هرگونه حالاتى كه در مقام بيان حكم از اين افراد مقدس و پاكيزه ، مشاهده مى شود مى تواند دستورالعمل و سرمشق سازنده اى براى مردم باشد كه تحت عنوان (حديث ) براى ما نقل مى شود).

علم الحديث به دو بخش : روايت و درايه تقسيم مى شود:

الف - علم روايت ، عبارت از علم به حقايقى است كه به پيامبر اكرمصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم و معصومينعليهم‌السلام منسوب است به اين معنى كه اطلاع و آگاهى از قول و فعل و تقرير آنان ، عبارت از علم روايت مى باشد.

ب - علم درايه - كه اگر بطور مطلق ياد گردد - هدف و منظور از آن عبارت از علم الحديث مى باشد، به اين معنى كه علم درايه به معنى شناخت و آگاهى به معانى حديث و متن و طرق روايت و اطلاع از حديث صحيح و سقيم و شرائط راوى و انواع منقولات و روايات مى باشد كه انسان از اين مطالعات موفق به شناخت امتياز ميان روايات مقبول و روايات مردود مى شود و در نتيجه ، روايات مقبول را ملاك و معيار فعل و ترك خود قرار مى دهد.

چنين علمى - كه به عنوان (دراية الحديث ) معرفى شده است - از جمله مهمترين علم - در رابطه با دو علم روايت و درايه - محسوب مى گردد؛ زيرا غرض و هدف اصلى اين علم عبارت از عمل مى باشد، و درايه را نيز بايد علت مستقيم و عامل بلاواسطه و سبب نزديك نسبت به عمل برشمرد.

امام صادقعليه‌السلام فرمود: (حديث و خبرى كه آنرا كاملا درك كنى و معنى آنرا بازيابى (و در نتيجه ، به عمل بر طبق آن موفق گردى ) بهتر از هزار خبر و حديثى است كه آنها را روايت كنى و خود را به نقل آن دلخوش سازى(522) ).

همو فرمود: (بر شما است كه در مورد روايات ، درك و فهم خود را كامل سازيد و درك دقيقى را درباره آنها به هم رسانيد)(523) (تا سرانجام ، موفق به عمل به طبق آنها گرديد، نه آنكه صرفا به نقل و روايت آنها اكتفاء كنيد).

و از طلحة بن زيد است كه امام صادقعليه‌السلام فرمود: (روايت كنندگان قرآن كريم ، بسيارند، و رعايت كنندگان ، يعنى افراد پاى بند به عمل در مورد آن در اقليت قرار دارند و شمار اندكى را تشكيل مى دهند. چه بسا افرادى كه نسبت به حديث ، خيرخواه هستند و نسبت به قرآن ، غش و دغل و خيانت روا مى دارند. علماء و دانشمندان را ندانستن و يا عدم رعايت نسبت به سنن ، غمگين مى سازد؛ و جاهلان را عدم روايت ، اندوهگين مى كند(524) ).

سخنان پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم درباره اهميت حديث :

از جمله اخبار و احاديثى كه در فضيلت و شرافت حديث به ما رسيده است سخن پيامبر گرامى اسلامصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم مى باشد كه فرمود: (حاضران بايد به افراد غائب ، سخن مرا ابلاغ كنند؛ زيرا اين اميد وجود دارد كه حاضران ، مسموعات خود را به افرادى ابلاغ نمايند كه از خود آنها پذيراتر و داراى گوش ‍ شنواتر و آگاه تر باشند)(525) .

(خداوند متعال ، روزگار خوش و زندگانى پرنشاطى را براى كسى فراهم آورد و خرم و شادمانش سازد كه سخنى از ما بشنود و آنرا درست حفظ و نگاهبانى كند تا آنرا به ديگران ابلاغ نمايد؛ زيرا گاهى چنين اتفاق مى افتد كه حاملان فقه و دارندگان مايه هاى بصيرت دينى ، بينش دينى خود را به كسانى منتقل سازند كه آنها داراى بينش فزونترى در دين باشند. و نيز گاهى حامل فقه ، بهره اى از آن ندارد)(526)

(اگر كسى حديث و سخنى از ما را به امت و پيروان اسلام ، ابلاغ كند تا از اين رهگذر، سنت و شيوه درست و مشروعى برپاگردد و يا بدعت و نوآورى سخيفى درهم شكند و رخنه بردارد، بهشت و سعادت ، پاداش چنين كسى خواهد بود)(527)

(خداوند متعال ، جانشينان مرا مورد مرحمت خويش قرار دهاد. حاضران مجلس گفتند: پيامبر اكرمصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم عرض كرديم كه خلفاء شما چه كسانى هستند؟ فرمود: كسانى هستند كه پس از من مى آيند و احاديث و سخنان مرا براى ديگران نقل مى كنند و آنها را به مردم تعليم مى دهند)(528)

(اگر كسى براى پيروان من ، چهل حديث را - كه با دين و آئين اين امت ، پيوندى دارد - حفظ كند، خداوند متعال او را در روز قيامت به عنوان يك دانشمند فقيه و شخصيتى واجد بصيرت دينى مبعوث و محشور خواهد فرمود، و من نيز شفيع و يار نيروبخش او و گواه بر اين حيثيت وى خواهم بود)(529)

اين سخن ، پاره و بخشى از عبارات حديثى است كه از پيامبر اكرمصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم به ما رسيده است

رسول اكرمصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم فرمود: (اگر كسى دو حديث را فراگيرد و خويشتن را از رهگذر آندو حديث ، سودمند گرداند، و يا آنها را به ديگران تعليم دهد تا آنان نيز از آندو حديث بهره مند شوند (چنين سعى و كوشش كوتاه مدتى ) بهتر از عبادت و بندگى خداوند متعال به مدت شصت سال مى باشد)(530)

(اگر كسى ، حديث و سخنى كه از ناحيه من بدو رسيده (و بداند كه از من است ، و در عينحال ) آنرا مردود سازد، در روز قيامت با او به محاكمه و مخاصمه برمى خيزم بنابرايناگر حديثى از من به شما رسيد - كه كاملا آنرا شناسائى نكرده ايد - (و نمى دانيد كه ازمن است )، بگوئيد: (الله اعلم خداوند متعال بهتر مى داند)(531) .

(چنانچه كسى عمدا و دانسته و خواسته بر من دروغ بندد، و يا چيزى را رد كند كه من بدان امر كرده ام ، بايد خانه اى را در جهنم آماده باشد تا در آن ماءوى گيرد)(532)

(اگر كسى حديثى را - كه از ناحيه من بدو رسيده است - تكذيب كند (بايد بداند كه ) سه كس ، يعنى خدا، و رسول ، و راوى و ناقل حديث را مورد تكذيب قرار داده است )(533)

(با هم به مذاكره برخيزيد و همديگر را ملاقات كنيد و با هم به گفتگو بنشينيد؛ زيرا حديث ، دلها را صيقلى داده و آنرا روشن مى سازد. آرى دل ها همانند شمشير، زنگار مى گيرد كه آن زنگار به وسيله حديث زدوده مى شود و جلاء و شفافيت خود را بازمى يابد)(534)

سخنان امام صادق عليه‌السلام درباره ارزش و اهميت حديث :

على بن حنظله مى گويد از امام صادقعليه‌السلام شنيدم كه مى فرمود: (مراتب و منزلهاى مردم را بر حسب رواياتى كه از ما نقل مى كنند ارزيابى و شناسائى كنيد)(535)

(علماء و دانشمندان دينى ، وارثان انبياء هستند؛ به خاطر آنكه انبياء از خود، درهم و دينارى به ارث نگذارند. ميراث آنان ، احاديث و بياناتى از احاديثشان مى باشد كه از خود به جاى گذاشتند. اگر كسى پاره اى از اين احاديث را برگيرد، به حظ و بهره اى وافر و فزون از حد، دست مى يابد. بنابراين بنگريد كه اينگونه آگاهى ها و معارف را از چه مجرائى فراهم كرده و آنها را از چه كسانى به دست مى آوريد؛ زيرا در ميان خاندان پيغمبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم در هر عصرى جانشينان و افراد عادلى وجود دارند كه تحريف گزافه گويان و انتساب ياوه سرايان و تاءويل و توجيه نادرست افراد نادان را از دين رفع و طرد مى نمايند)(536)

از معاوية بن عمار روايت شده است كه گفت به امام صادقعليه‌السلام عرض كردم : فردى است كه حديث شما را فراوان نقل مى كند و آنرا در ميان مردم منتشر مى سازد و مضامين و محتواى آنرا در قلوب اين مردم و نيز شيعيان شما جايگزين و استوار مى دارد. و شايد در ميان پيروان شما فرد عابد و پارسائى وجود داشته باشد كه چنين موفقيتى براى او دست ندهد، آيا كداميك از اين دو فرد از ديدگاه شما داراى فضيلت و شرافت فزونترى هستند؟ حضرت فرمود: (آنكه حديث ما را فراوان نقل مى كند تا بدانوسيله قلوب شيعيان و پيروان ما را استوار بدارد، او بر هزار عابد فضيلت و برترى دارد(537) ).

ابى بصير مى گويد: از امام صادقعليه‌السلام راجع به آن افرادى - كه در آيه(( (الذين يستمعون القول فيتبعون احسنه ) )) (538) از آنها ياد شده است - سؤ ال كردم فرمود: (آنان عبارت از كسانى هستند كه به سخنان گوش فرامى دهند، و آنرا بى كم و كاست - همانطور كه شنيده ايد - براى ديگران بازگو مى كنند)(539)

از امام صادقعليه‌السلام روايت شده است كه گفت اميرالمؤ منينعليه‌السلام فرمود:

(وقتى حديث و سخنى را بر زبان مى آوريد آنرا به كسى كه براى شما بازگو كرده است نسبت دهيد. اگر آن حديث ، به حق باشد به نفع شما خواهد بود، و اگر دروغ و نابحق باشد به زيان راوى و گوينده آن ، منجر خواهد شد)(540)

هشام بن سالم و حماد بن عثمان و ديگران گفته اند كه از امام صادقعليه‌السلام شنيديم كه فرمود: (حديث من ، حديث پدرم و حديث پدرم ، حديث جدم و حديث جدم ، حديث امام حسينعليه‌السلام و حديث امام حسين ، حديث امام حسنعليه‌السلام و حديث امام حسن ، حديث اميرالمؤ منينعليه‌السلام و حديث اميرالمؤ منين ، حديث رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم و حديث رسول خدا، گفتار خداوند (عز و جل ) مى باشد)(541) .

4- فقه : اين واژه در اصل و ريشه آن به معنى مطلق درك و فهم و يا به معنى درك و فهم امور و مطالب دقيق مى باشد. و اصطلاحا عبارت از آگاهى به احكام شرعى فرعى و عملى است مشروط بر آنكه اين علم و آگاهى از دليلهاى تفصيلى آن به دست آيد؛ اعم از آنكه مستند به نص دليل باشد و يا آنكه از طريق استنباط از نص و دليل ، چنين عملى فراهم آيد.

فائده فقه و علم استدلالى به احكام شرعى فرعى ، اطاعت از اوامر الهى و اجتناب از منهيات او است كه چنين طاعتى ، فوائد و بهره هاى دنيوى و اخروى را براى انسان به ثمر مى رساند.

از جمله احاديثى كه در فضيلت و شرافت علم فقه و آئين ها و آداب مربوط به آن وارد شده است حديثى است كه در طى آن آمده است : (كسى كه خداوند متعال ، خير و سعادت او را خواهان است ، توفيق فقاهت و بصيرت دينى را به وى ارزانى مى دارد)(542) و يا حديثى كه مى گويد: (وجود يك فقيه و دانشمند واجد بصيرت دينى - از ديدگاه شيطان - طاقت فرساتر و ناخوش آيندتر و سخت تر از وجود هزار فرد عابد و پارسا مى باشد)(543) .

پيامبر اكرمصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم فرمود: (دو خصلت و دو خصوصيت در هيچ فرد منافقى به هم نمى رسد: يكى راه و روش نيكو و پسنديده ، و ديگرى فقه و بصيرت دينى )(544)

و همو فرموده است : (پرفضيلت ترين عبادت و بندگى خداوند متعال ، تحصيل فقه و كسب بينش دينى است و پرارج ترين راه و رسم ديندارى ، ورع و پرهيزكارى است )(545)

از ابى سعيد (خدرى ) است كه گفت : (پيامبر اكرمصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم و اصحاب و ياران او - آنگاه كه در نشستى گرد هم مى آمدند - سخن آنان ، به فقه و آگاهى از مسائل دينى مربوط مى شد، مگر وقتى كه كسى سوره اى را قرائت مى كرد و يا پيامبر اكرمصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم كسى را به قرائت سوره اى ، امر مى فرمود)(546)

حماد بن عثمان از: امام صادقعليه‌السلام روايت كرده است كه فرمود: (آنگاه كه خداوند متعال ، خواهان خير و سعادت كسى باشد، او را در امر دين ، فقيه و آشنا مى فرمايد)(547)

بشير دهان مى گويد: امام صادقعليه‌السلام فرمود: (هيچيك از ياران ما كه فاقد فقه و بصيرت دينى هستند از خير و نيكى بهره اى نخواهند داشت اى بشير هر فردى از ياران ما - به خاطر داشتن بينش دينى - احساس بى نيازى نكند، سرانجام به عامه و مخالفين نيازمند خواهد شد، و آنگاه كه به مخالفين نيازمند گردد، او را ناخودآگاه - و بدون آنكه بفهمد - در مسير گمراهى و باب ضلالت سوق مى دهند)(548) .

از مفضل بن عمر است كه گفت از امام صادقعليه‌السلام شنيدم كه فرمود: (بايد در دين و آئين خود، داراى فقاهت و بصيرت باشيد، و همچون اعراب و باديه نشينان و به سان صحراگرد نباشيد؛ زيرا اگر كسى در دين و آئين الهى از فقه و بينش لازم ، محروم باشد خداوند متعال نظر و لطف و مرحمت خود را از او برمى گيرد و هيچگونه عملى را به عنوان كارى سالم و پاكيزه ، از او نمى پذيرد و يا عمل او را پاكيزه نمى گرداند)(549)

ابان بن تغلب از امام صادقعليه‌السلام روايت كرده است كه فرمود: (حتى دوست مى دارم كه سر و صورت ياران من زير فشار شكنجه تازيانه قرار گيرد تا در امر دين ، داراى فقه و بينش كافى گردند)(550)

همان ابان گفته است : (مردى به امام صادقعليه‌السلام عرض كرد: قربانت گردم ، اگر فردى اين حقيقت ، يعنى امامت را بازيابد و فقاهتى كسب كند؛ ولى خانه نشينى اختيار نمايد و در ميان جمع دوستان و ياران ، نمايان نگردد و شناخته نشود (و با آنها آشنائى به هم نرساند، نظر شما درباره او چيست ؟) فرمود: چگونه مى توان گفت چنين شخصى داراى فقاهت و بينش دينى است )(551) (با اينكه به بينش دينى درباره شخص خود اكتفاء مى كند و از تعليم آن به ديگران ، دريغ مى ورزد؟).

از على بن حمزه است كه گفت از امام صادقعليه‌السلام شنيدم كه مى فرمود: (در دين و آئين خود كسب بصيرت نمائيد؛ زيرا اگر شما فاقد بصيرت و بينش دينى باشيد، در سطح فردى اعرابى و باديه نشين ناآگاه تنزل خواهيد كرد. خداوند متعال در قرآن كريم مى فرمايد:

(( (ليتفقهوا فى الدين و لينذروا قومهم اذا رجعوا اليهم لعلهم يحذرون ) )) (552)

تا در دين ، بصيرتى كسب كنند و آنگاه كه به زادبوم و جامعه خويش برمى گردند آنانرا تهديد كرده و بترسانند، تا شايد آنان از گناه بترسند و از آن بر حذر باشند.

امام باقرعليه‌السلام مى فرمايد: (كمال و تماميت شخصيت انسان ، همان تحصيل فقاهت و بينش دينى ، و صبر و پايدارى در برابر مصائب و حوادث ناگوار، و اندازه گيرى و ارزيابى حوائج زندگانى ، يعنى اقتصاد در معيشت است(553) ).

سليمان بن خالد از امام صادقعليه‌السلام روايت كرده است كه فرمود: (مرگ هيچيك از مؤ منين - از ديدگاه شيطان - محبوب تر از مرگ يك فقيه و انسان آگاه دينى نيست(554) ).

و نيز امام صادقعليه‌السلام فرمود: (آنگاه كه يك فقيه مؤ من و فردى واجد بينش دينى از دنيا مى رود، رخنه و شكافى در سازمان اسلام پديد مى آيد كه هيچ چيز نمى تواند آنرا ترميم و جبران نمايد(555) ).

على بن حمزه مى گويد از امام ابى الحسن موسى بن جعفر(عليهما‌السلام) شنيدم كه مى فرمود: (وقتى يك فرد باايمان (و فقيه و آگاه در امر دين ) از دنيا مى رود، فرشتگان و همچنين سرزمين و منطقه اى كه او در آن ، خداى را عبادت مى كرد، و ابواب و گذرگاههاى آسمان كه اعمال اين فرد مؤ من را به اوج عالم ملكوت مى برد، در فقدان او مى گريند؛ و رخنه اى در اسلام به وجود مى آيد كه هيچ چيز ديگرى نمى تواند آنرا ترميم كند؛ زيرا افراد باايمانى كه واجد فقاهت و آگاهى دينى هستند همچون دژ و باره و قلعه هاى مستحكم شهر براى حفظ و صيانت مى باشند)(556)

امام صادقعليه‌السلام فرمود: مردم نمى توانند خود را در فراخى و گشادگى ببينند مگر آنگاه كه جويا و پويا و پرسان بوده ، و در امر دين كسب بصيرت نموده و امام و پيشواى خود را شناسائى كنند. فقط براى چنين افرادى روا است گفته هاى آن امام را - ولو به صورت تقيه و رازدارى هم باشد - فراگيرند)(557) و بدان عمل نمايند.

روايات مذكور، بخشى از احاديثى است كه اختصاصا در ارتباط با علوم شرعى و دانشهاى دينى به ما رسيده است ، و بايد بر مجموعه اين اخبار، رواياتى را افزود كه درباره مطلق علم وارد شده است ، رواياتى كه شمه اى از آن در طى بحثهاى گذشته اين كتاب يادآورى شد.

فصل دوم : علوم و دانشهاى فرعى دينى

علوم و دانشهاى فرعى عبارت از علومى است كه معرفت و شناخت علوم دينى و شرعى متوقف بر آنها است :

اما معرفت به خداوند متعال و متعلقات آن :

تحقق مسائل مربوط به آن ، بر هيچيك از علوم ، مبتنى نيست ؛ بلكه صرف مطالعه و بررسى و تاءمل سطحى و ساده براى تحقق شناخت مذكور، كافى مى باشد. و اين موضوع ، مسئله اى است عقلى كه تحصيل آن (يعنى معرفت خداوند متعال ) بر هر فرد مكلف (اعم از زن و مرد)، واجب و ضرورى مى باشد، و در كنار امورى كه ذاتا داراى وجوب و ضرورت هستند در نخستين نوبت قرار دارد. اگرچه غوررسى در مباحث مربوط به معرفت خداوند متعال و تحقيق و بررسى مطالب آن و نيز شناخت كيفيت دفع شبهات ملحدان و ياوه سرايان درباره خداوند، به پاره اى از علوم عقلى از قبيل منطق و امثال آن متوقف مى باشد.

اما كتاب عزيز، يعنى قرآن كريم :

چون به زبان عربى واضح و رسائى نازل شده است ؛ لذا معرفت و شناخت محتواى آن بر علوم عربيت از قبيل : صرف و نحو و اشتقاق و معانى و بيان و بديع و لغت عربى و نيز اصول فقه ، مبتنى است تا از رهگذر اين علوم ، حكم عام و خاص ، مطلق و مقيد، محكم و متشابه قرآن و امثال آنها از انواع ديگر علوم قرآنى ، شناخته شود. پس بنابراين ، معرفت و تحصيل علومى كه فهميدن احكام و آيات قرآن كريم بر آنها مبتنى است واجب و ضرورى مى باشد به گونه اى كه اگر معرفت قرآن كريم ، واجب عينى باشد معرفت اين علوم نيز واجب عينى خواهد بود. و چنانچه معرفت قرآن كريم ، واجب كفائى باشد تحصيل و شناخت اين علوم نيز واجب كفائى خواهد بود. و ما - ان شاء الله - در مباحث بعدى از اين موضوع مفصلا گفتگو خواهيم كرد.

اما حديث نبوى :

سخن درباره آن ، همانند سخنى است كه راجع به قرآن كريم بيان شد. و علوم حديث ، نيز همانند علوم قرآنى است ؛ با اين تفاوت كه بايد در علوم حديث ، معرفت احوال روات و ناقلان حديث را - از لحاظ مسئله جرح و تعديل - اضافه نمود تا بر اساس آن ، احاديث مقبول از احاديث مردود، بازشناخته شود. شناخت حديث از اين نظرگاه ، ويژه علم رجال است

اما فقه :

معرفتى كه انسان درباره اين علم به هم مى رساند، بر تمام علوم سابق الذكر - اعم از علوم فرعى دينى و علوم اصلى دينى - توقف دارد.

اما كلام :

از آنجا كه معرفت شرع و قوانين دينى به شناخت شارع و قانونگزار و عدل و حكمت آن قانونگزار و نيز شناخت مبلغ و حافظ و پاسدار اين قانون ، يعنى پيامبر گرامى اسلامصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم مبتنى است (بايد قبلا اين علم را تحصيل كرد).

در قرآن كريم ، حدود پانصد آيه وجود دارد كه به احكام شرعى و مسائل فقهى ، مربوط است ؛ لذا بر هر فردى كه دست اندر كار آموختن علم فقه استدلالى مى باشد لازم است تفسير اين آيات را بداند. ولى در مورد حديث بايد آن مقدار از احاديثى را كه درباره احكام و مسائل فقهى است شناسائى كند تا بتواند احكام دين را از اين احاديث و نيز آيات قرآنى ، استنباط نمايد. و اگر استنباط احكام از اين دو ماءخذ امكان پذير نبود (يعنى آيات و احاديثى در زمينه حكم مورد نظر به دست نيامد) بايد به ساير ادله مراجعه كند، ادله اى كه مى توان احكام فقهى را از آنها استخراج نمود از قبيل : اجماع و دليل عقل كه ضوابط اين دو دليل در علم (اصول فقه ) مشخص شده است

اما منطق :

يك علم عالى و ابزارى پرارزش است كه مى توان هرگونه ادله را در سايه آن از نظر صحت و سقم ، بررسى و ارزيابى نمود، و مى توان با ميزان منطق ، مقدماتى كه انسان را به مطلوب و نتيجه صحيح مى رساند از مقدماتى كه موصل به مطلوب نيست بازيافت

عليهذا ده علم(558) ، علوم بنيادى و دانشهاى زيربنائى علوم شرعى را تشكيل مى دهند. و مجموع علومى كه علوم پايه و دانشهاى مبنائى فقه را سازمان مى دهند عبارت از دوازده علم مى باشد(559) اين علوم از لحاظ تاءليف و تدوين ، مجموعا به هشت علم مى رسد؛ زيرا علم اشتقاق غالبا در علم اصول فقه و يا برخى از علوم عربيت مندرج است (و اين دو به صورت يك علم ، تدوين و تاءليف مى شوند). و علم معانى و بيان و بديع در اكثر كتب و مدونات ، يكجا جمع شده و به صورت يك علم ، فرض مى شوند، چنانكه علم صرف ، تواءم با نحو در اكثر كتب مدون ، به چشم مى خورد و كمتر اتفاق افتاده كه كسى اين علوم را مستقل و جدا از يكديگر تدوين كرده باشد؛ بويژه ، اين علوم در كتب پيشينيان در كنار هم تواءما تاءليف شده اند. عليهذا با تاءمل و دقت مى توان ميان آراء كسانى كه علوم پايه فقه را دوازده علم مى دانند و راءى كسانى كه اين علوم را عبارت از هشت علم معرفى مى كنند، سازش و هماهنگى برقرار ساخت

به اميد موفقيت ، خواهان آن هستم كه در اين زمينه از بذل دقت دريغ نگردد.