آداب تعليم و تعلم در اسلام

آداب تعليم و تعلم در اسلام 0%

آداب تعليم و تعلم در اسلام نویسنده:
گروه: اخلاق اسلامی

آداب تعليم و تعلم در اسلام

این کتاب در موسسه الحسنین علیهما السلام تصحیح و مقابله شده است.

نویسنده: دكتر سيد محمد باقر حجتى
گروه: مشاهدات: 44591
دانلود: 8502

توضیحات:

آداب تعليم و تعلم در اسلام
جستجو درون كتاب
  • شروع
  • قبلی
  • 387 /
  • بعدی
  • پایان
  •  
  • دانلود HTML
  • دانلود Word
  • دانلود PDF
  • مشاهدات: 44591 / دانلود: 8502
اندازه اندازه اندازه
آداب تعليم و تعلم در اسلام

آداب تعليم و تعلم در اسلام

نویسنده:
فارسی

این کتاب در موسسه الحسنین علیهما السلام تصحیح و مقابله شده است.

گروه بندى طالبان علم و دانشجويان :

از همان امام صادقعليه‌السلام چنين روايت شده است كه فرمود: طالبان علم و دانشجويان به سه گروه تقسيم مى شوند؛ لذا بايسته است كه خود آنها و ماهيت و مشخصات ظاهرى و باطنى آنان را شناسائى كنيد:

1- گروهى از آن جهت ، طالب علم اند، كه ميخواهند - با تحصيل آن - سفاهت و سبك مغزى و فخر و مباهات به ديگران ، و ستيز و درگيرى با رقيبان و همالان را پيشه خود سازند.

2- گروهى ديگر كه هدف آنان در تحصيل علم ، عبارت از فزون جوئى و دست يازى به مقام و منصب و تكبر و خود بزرگ بينى ، و خدعه و نيرنگ كارى مى باشد.

3- گروه سوم ، دانشجويانى هستند كه به خاطر كسب بينش دينى و نيز عمل و رفتار بر طبق موازين آن ، جوياى دانش و پوياى علم اند.

نتيجه :

الف - گروه اول ، كه (عالم نمايانى ) نادان هستند، افرادى ستيزه جو و آزاردهنده مى باشند و ميخواهند با تظاهر به مذاكره علمى و اظهار حلم و بردبارى ، در محافل و در حضور مردم سخن گويند. (و در كمين آن هستند كه ضمن صحنه سازى ) و در زير ماسك خشوع و پارساجامگى ، پيشخوانى كنند و زبانزد مردم گردند، در حاليكه از هر گونه تقوى و پارسائى ، عارى و تهى مى باشند.

خداوند متعال به خاطر همين صحنه سازيها، اندرون بينى آنها را در هم كوبيده و استخوان سينه شان را در هم مى شكند و پاره پاره مى سازد (و سرانجام ، آنها را در سر جاى خود مى نشاند).

ب - گروه دوم كه اهل دست درازى و ترفع و حيله و نيرنگ مى باشند، افرادى خائن و متملق اند كه با نيرنگ و چاشنى چاپلوسى ، بر رقيبان و همگنان ، ترفع و دست يازى و فخر مى نمايند. و نسبت به مالداران و دولتمندان فرومايه تر از خود، (آن هم عارى از هرگونه قصد قربت ) اظهار فروتنى مى نمايند.

اينان شهد و حلوا و طعمه هاى گواراى مالداران را مى بلعند، و در جهاز گوارش خود هضم مى كنند؛ ولى (ضمن آن ) دين و آئين خود را در هم مى كوبند. خداوند متعال به كيفر چنين انحراف و انحطاطى ، آنان را خامل و گمنام كرده و در ميان مشخصات و عوامل نامورى علماء و دانشمندان واقعى ، آثار و نشانه هاى آنها را محو و نابود مى سازد. و سرانجام بى نام و نشان خواهند گشت

ج - گروه سوم كه به حق ، صاحب فقه و بينش و آگاهى و اهل عمل به موازين آگاهيهاى خود مى باشند، همواره گرفتار هم و غم و اندوه شديد و بيدارى شب هستند به گونه اى كه تحت الحنك به كلاه خويش بسته (و انزواء اختيار كنند) و در تاريكى شب به عبادت برخيزند. و در حاليكه بيمناك و خواهان و هراسان هستند عمل مى كنند، سرگرم كار خود مى باشند، و از مردم شناسى بهره اى كافى دارند. (به همين جهت ) از مطمئن ترين برادران دينى خود بيمناك هستند (كه مبادا به وسيله همين دوستان مصالح دنيا و آخرت ، دين و ايمانشان مورد دستبرد افكار و آراء واهى آنها قرار گيرد). خداوند متعال (به جاى اين همه رنجها و شكنجه هاى روحى كه علماء واقعى با آنها درگير هستند) پايه هاى وجودشان را استوار داشته (و در سايه لطف و مرحمت خويش ، نيازهاى آنها برآورده ساخته ) و آنان را در روز رستاخيز در پناه امن و حمايت خود قرار ميدهد)(160) .

امام باقر عليه‌السلام و سخنان او در رده بندى علماء و دانشمندان :

صدوقرحمه‌الله در كتاب (الخصال ) روايتى با اسناد از امام باقرعليه‌السلام نقل كرده است (كه ضمن آن ، علماء و دانشمندان به هفت رده و طبقه تقسيم شده اند):

1- (دسته اى از علماء و دانشمندان (محتكرانى بيش نيستند) و دوست دارند كه اندوخته هاى علمى خود را ذخيره نمايند، و نميخواهند مايه هاى علمى آنها را در اختيار ديگران قرار گيرد. چنين دانشمندانى در نخستين قعر آتش دوزخ ، جاى دارند.

2- گروهى ديگر از اندرز ديگران و نصايح اخلاقى ناصحان ، بيزارند (و نمى خواهند زير بار موعظه ديگران قرار گيرند)؛ ولى در پند و موعظه ديگران سختگيرى مى كنند. اينان در دومين ژرفاى دوزخ ، ماءوى دارند.

3- برخى از علماء (سوداگران و تجارت پيشه اند و) صلاح و سود خود را در آن مى بينند كه مالداران و دولتمندان و ارباب منصب و مقام و طبقه اشراف و كاخ ‌نشينان را از معلومات و معارف خويش بهره مند سازند (و حرفه تعليم خود را در اينگونه طبقات محدود نمايند)، و چنين معتقدند كه افراد بينوا و تهى دست و كوخ ‌نشينان را در محدوده علم و دانش ، جائى نيست چنين دانشمندان (بى وجدان و تجارت پيشه ) در سومين عمق جهنم مسكن دارند. 4- فرقه اى از دانشمندان ، راه و رسم جباران و پادشاهان را در علم خويش ، پيشه خود ساخته ، به گونه اى كه اگر بر آنها ايراد گيرند و در اداء حق آنها (از لحاظ احترام و مطامع دنيوى ) كوتاهى شود، خشمگين گردند. اينگونه علماء در چهارمين ژرفناى آتش دوزخ جاى دارند.

5 - برخى از دانشمندان ، جوياى گفته هاى يهود و نصارى هستند (همچون زمان معاصر كه برخى از دانشمندان به گفته هاى غربى ها استناد مى جويند) تا بدينوسيله معلومات و معارف خويش را آبرومندانه تر و فزونمايه تر و مفصل تر جلوه دهند (و به اصطلاح : حدس و تفطن هاى علمى خود را از رهگذر اطلاعات مخدوش و محرف دانشمندان يهود و نصارى تقويت و تاءييد كنند، و در اين مسير، حجم گفته هاى خويش را افزايش دهند) اين فرقه از دانشمندان در پنجمين قعر دوزخ جاى گيرند.(161)

6- دسته ديگرى از دانشمندان (اهل عرض اندام هستند) و خويشتن را در منصب فتوى و صدور حكم دينى قرار مى دهند، (و اين منصب را به رخ ديگران مى كشند) و به مردم مى گويند: پرسشهاى دينى خود را با من در ميان گذاريد. در حاليكه احيانا ممكن است اينگونه دانشمندان اطلاع درستى در مورد هيچ مساءله اى نداشته باشند (و با آنكه گرفتار جهل و گمرهى هستند ميخواهند همچون نابينائى ، عصاكش كورى دگر شوند). خداوند متعال چنين افراد صحنه پرداز و خودآرا و اساسا هر فرد متكلف را (كه با تكلف و خروج از موضع طبيعى ، در صدد خودنمائى برمى آيد) به هيچ وجه دوست نميدارند. اين طبقه از دانشمندان در ششمين درجه ژرفاى جهنم قرار گيرند.

7- جماعتى از علماء و دانشمندان (گرفتار افزارگرائى هستند!) و ميخواهند علم و دانش را وسيله مردانگى و سرفرازى و انديشمندى خويش قرار دهند (تا از اين رهگذر به عنوان فردى عالم و انديشمند، مورد احترام ديگران قرار گرفته و دانش خويش را نردبانى براى ارتقاء به اين هدف و نخوت و تظاهر به مردانگى و عقل ، سازند). جاى چنين دانشمندان (فرصت طلب و نامجوى )، هفتمين قعر آتش دوزخ مى باشد)(162)

د - راه و رسم اخلاص نيت در سخنان بزرگان و راهبران دينى :

خضر عليه‌السلام :

از پيامبر اكرمصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم چنين روايت شده است كه فرمود:

(موسىعليه‌السلام با خضرعليه‌السلام برخورد كرد و به او گفت : مرا نصيحت و سفارش فرما. خضر گفت :

اى طالب علم ! بايد بدانى كه گوينده ، كمتر از شنونده ، گرفتار ملال خاطر و خستگى روحى مى گردد. بنابراين - آنگاه كه با همنشينان خود سخن مى گوئى (با پرگوئى و زياده روى در گفتار)، آنان را خسته و ملول نساز.

اى موسى ! بدان كه قلب تو، ظرف و جايگاهى پذيرا براى مواد مختلف مى باشد. بنگر كه اين ظرف را با چه مايه ها و موادى آكنده مى سازى

دنيا را بشناس و آن را در پس پشت خويش قرار ده (و از آن بگذر و عبور كن )؛ زيرا دنيا نميتواند خانه و جايگاه پايدارى براى تو باشد. دنيا صرفا وسيله و ابزارى براى رسيدن به كمال روحى و معنوى است تا بندگان الهى توشه خويش را از اين گذرگاه براى معاد و توقفگاه هميشگى خود بردارند.

اى موسى ! خويشتن را براى صبر و استقامت آماده ساز تا به مقام حلم و خويشتن دارى نائل گردى احساس و درك لذت تقوى و پرهيزكارى را در قلبت بيدار ساز تا به علم و آگاهى دست يابى نفس سركش خود را با حربه بردبارى و شكيبائى تمرين ده و آن را بدينوسيله مقهور ساز تا از گناه و جرم رهائى پيدا كنى

اى موسى ! اگر خواهان علم و دانش هستى بايد خويش را براى پذيرائى از علم هر چيزى فارغ و آسوده خيال سازى ؛ زيرا علم و دانش صرفا از آن كسى است كه خود را فارغ از هر چيزى ، در اختيار آن قرار دهد.

زياده از حد سخن مگو، و آنچنان ياوه سرائى مكن ؛ زيرا پرگوئى و ياوه سرائى دانشمندان ، آنان را در نظر ديگران خوار و زشت جلوه مى دهد و موجب مى گردد كه بديها و زشتيهاى درونى نابخردان ، آشكارا بروز نمايد. بر تو است كه جانب اقتصاد و اعتدال در سخن گفتن را رعايت كنى ؛ چون اعتدال در سخن گوئى نمايانگر موفقيت و نشانه حكمت و صواب انديشى انسان است

از نادان دورى گزين ، و از آنان روى گردان باش ، و در برابر نابخردان و سبك مغزان ، حلم و خويشتن دارى را در پيش گير؛ چون حلم و خويشتن دارى از مزاياى برجسته و ارزشمند صبرپيشه گان و زيور دانشمندان است

آنگاه كه فرد نادانى تو را دشنام گفت ، با نرمش و آرامى در برابر دشنام او سكوت اختيار كن ، و با حزم و احتياط از او جدا شو؛ زيرا جهل و ندانم كارى او نسبت به تو و دشنامى كه نثار تو كرده است بيش از آن مى باشد كه به تو اظهار نموده است (بنابراين با سكوت و فاصله گرفتن محتاطانه خود از او، كمتر زيان مند ميگردى ).

اى پسر عمران ! درى را كه نميدانى چه چيزى آن را بست و به طرز بستن آن آشنائى ندارى ، مگشا. و نيز درى را مبند كه نميدانى چه چيزى آن را گشود و بايد به چه كيفيت آن را باز كرد.

اى پسر عمران ! كسى كه دلبستگى و گرسنگى و طمع او نسبت به دنيا در هيچ حد و مرزى متوقف نمى گردد، و رغبت و گرايش او به دنيا پايان نمى گيرد و نمى گسلد، چگونه مى تواند عابد خدا بوده و خويشتن را بنده خدا بداند؟ او كه خود را فرومايه مى سازد و به حقارت حال خود واقف است ، و خداى را در سرنوشت خويش متهم مى كند (و به تقدير و مشيت او راضى نيست ) چگونه مى تواند زاهد، و داراى خوى پارسائى و بى اعتنائى به دنيا باشد؟!.

اى موسى ! معارف و معلومات را با اين هدف بياموز كه بر طبق موازين آن عمل كنى نبايد هدف تو در تعليم علم به ديگران ، در سخن گفتن و حرف زدن ، محدود بماند؛ زيرا نتيجه آن اين است كه خويشتن را تباه ساخته و از رهگذر تباهى خود، ديگران را در مسير نور هدايت قرار دهى )؛ (ولى خود از اين نور، بى بهره بمانى ).

عيسى عليه‌السلام

عيسىعليه‌السلام (به ياران خود) فرمود: (شما نيروى خود را براى تاءمين نيازهاى دنيوى بكار ميداريد، در حاليكه روزى شما بدون مساعى (و كوشش هاى خارج از اندازه شما) تاءمين شده است لكن براى آخرت (آنچنان كه بايد و شايد) نمى كوشيد؛ در حاليكه تاءمين روزى آخرت جز در سايه عمل و كوشش شما ميسر نيست

شما عالمان و دانشمندان بدى هستيد، چون مزد خويش را دريافت مى داريد ولى علمتان را ضايع و تباه مى سازيد. (شما مزدوران خدا بايد متوجه باشيد) كه ممكن است صاحب كار قريبا از عمل جويا گردد، و بدانيد آن لحظه اى كه او از شما درخواست عمل مى كند به زودى فرا مى رسد، و شما نيز قريبا از اين دنياى پهناور به تنگناى تيره گور منتقل مى گرديد. (آنگاه در برابر اين مطالبه و درخواست چه خواهيد گفت ؟) خداوند متعال شما را از جرم و گناه به همان كيفيت و با همان تاءكيدى نهى مى فرمود كه به شما فرمان داد تا روزه گيريد و نماز را به پاى داريد.

چگونه مى توان كسى را - كه اوضاع و شرايط روزى و رزق او، وى را به خشم آورده است - عالم و دانشمند دانست و آنكه مقام و منزلت خويش را حقير و پست مى سازد، نام اهل علم را بر وى اطلاق كرد، در حاليكه خود ميداند كه اوضاع و شرايط زندگى او پا به پاى علم و قدرت الهى تعيين شده است ؟

آيا كسى كه خود خداى را در سرنوشت زندگانى خويش ، متهم مى سازد و به هيچ چيزى - كه در زندگانى خود با آنها مواجه است - راضى نمى گردد، چگونه مى تواند خود را در شمار اهل علم به حساب آورد؟.

آيا آنكه دنيايش در ديدگاه او بر آخرت رجحان دارد و به خود دنيا روى آورده (و از آخرت روى گردان است ) و به عوامل زيان بخش به معنوياتش بيش از عوامل سودمند به شخصيت معنوى و انسانى خويش ، اقبال و علاقه و دلبستگى دارد، چگونه مى تواند در عداد اهل علم قرار گيرد؟.

آيا مى توان عنوان عالم را بر كسى اطلاق كرد كه به منظور شهرت و نام آورى ، سخن مى گويد؛ ولى خود جوياى عمل و رفتار، بر طبق گفتارش نمى باشد؟(163) ) .

(آرى به اين گروهها نمى توان عنوان علماء و اهل علم را اطلاق نمود. و به هيچ وجه ، شايستگى دريافت چنين عنوان و نشانى را دارا نيستند).

رسول گرامى اسلامصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم فرمود:

واى بر دانشمندان بدسيرت ، كه آتش دوزخ بر آنها درآيد و آنها را بريان سازد و بسوزاند و براى آنها برافروخته گردد. سپس فرمود: چقدر سخت و طاقت فرسا است بار گران و قوت روزانه دنيا و آخرت چنين مردمى ؟ اما از لحاظ هزينه زندگانى دنيا؛ چون دستت را به چيزى از دنيا دراز نكردى جز آنكه ديدى فاسق و گناهكارى پيش از تو، به آن دست يافته و بدان پيشدستى كرده است و اما از نظر مؤ نه آخرت ؛ زيرا تو در آخرت ؛ يارانى براى خويش ‍ نمى يابى كه در تاءمين توشه و هزينه آخرت تو، يارى ات دهند)(164)

از ابى ذر غفارى (رضوان الله عنه ) چنين آورده اند كه گفت : اگر كسى علمى از علوم و معارف مربوط به آخرت و انسانيت را فراگيرد، و بخواهد از رهگذر آن به يكى از اغراض دنيوى دست يابد، يعنى آن را وسيله نيل به هدفى از اهداف دنيوى قرار دهد، (حتى ) بوى بهشت به مشام وى نخواهد رسيد و نميتواند اثرى از بهشت را براى خويش بيابد(165) ) .

ه‍- شيطان براى از ميان بردن اخلاص دانشمندان همواره در كمين است

مقام و منزلت اخلاص و پاكى نيت ، بسى گرانقدر و در عين حال پرمخاطره و داراى اهميت فراوانى مى باشد. اخلاص داراى معنى و مفهوم دقيقى است كه ارتقاء به قله آن ، سخت دشوار و ناهموار است به اين معنى كه اگر كسى پوياى مقام عالى اخلاص باشد، به بررسى دقيق و انديشه درست و استوار و جد و جهد كافى نياز دارد. چرا چنين نباشد؛ زيرا اخلاص و پاكيزگى نيت ، مدار قبولى اعمال انسان است پاداش اعمال انسان بر پايه اخلاص و كيفيت اراده او مبتنى و استوار مى باشد. ثمره و بازده عبادت عابدان و پارسايان ، و رنج و زحمت دانشمندان ، و كوشش مجاهدان راه خدا بر محور اخلاص و كيفيت اراده آنان پايدار (و ارزيابى ) مى گردد.

قلت اخلاص برخى از علماء:

اگر انسان با خود بينديشد و در خويشتن فرو رود و حقيقت و ماهيت رفتار خود را تفتيش و بازرسى كند، مى بيند كه آميزه اخلاص ، دراعمال و رفتار او، اندك و ناچيز مى باشد. اما شائبه هاى فساد در عقيدت ، به اعمال او روى آورده و عوامل مخل به اخلاص ، در رفتار او رو به تزايد و تراكم نهاده است و به خصوص ‍ كسانى كه داراى عنوان عالم و دانشمند، و دانشجو و متعلم هستند (بيش از ديگران در معرض هجوم اين عوامل مخل به اخلاص قرار دارند)، و بالاخص كه انگيزه عمومى طلاب و دانشجويان و نيز اهل علم - در آغاز كار - از مجموعه اى (از شوائب دنيوى و مادى ، فرم يافته است ) كه عبارتند از: جاه طلبى ، مال اندوزى ، نام آورى ، لذت برترى جوئى ، دلخوشى و شادمانى به مقام و منصب رهبرى و داشتن پيروان زياد، و برانگيختن مدح ديگران و جلب سپاس و ستايش مردم ، به سوى خود.

نيرنگهاى حق به جانب شيطان : گاهى شيطان (نيز به مدد اين انگيزه ها برمى خيزد) و علاوه بر آن ، آنان را دچار اشتباه مى سازد (و علي رغم وجود چنين انگيزه هاى سخيفى ، آنها را وسوسه مى كند) و مى گويد: هدف شما دانشمندان و دانشجويان ، عبارت از نشر دين و حمايت و دفاع از شريعت و آئينى است كه رسول گرامى اسلامصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم آن را بنياد كرده است !

علائم فريب خوردگى از شيطان :

مظهر و نمودار اين اهداف و مقاصد (كه بسيارى از طلاب و اهل علم را تحت تاءثير قرار مى دهد) آنگاه چهره مى گشايد كه اينگونه علماء و دانشجويان با افراد و همالانى بهتر و برتر و عالم تر از خود مواجه مى گردند، و چنين احساس كنند كه مردم از خود آنها روى گردان شده و به شخصيتهاى والاتر از آن ها روى آور مى شوند.

در چنين حالتى بايد از نظر روانى ، خويشتن را بيازمايند. اگر چنين احساس نمايند كه نسبت به كسى كه به اين افراد عالم احترام مى گزارد و به فضل و برترى او معتقد است احترام بيشترى قائل اند و از ديدار او خوشحال مى گردند، ولى نسبت به كسى - كه احترامى براى آنها قائل نيست و نيز به عالم ديگرى كه شايستگى فزون ترى از آنها دارد، تمايل بيشترى نشان مى دهد - در خود علاقه اى احساس نمى نمايند، بايد اين دانشجويان و دانشمندان بدانند - كه به خاطر داشتن چنين حالتى - سخت ، شيفته دنيا گشته و نسبت به دين و آئين خود، گرفتار فريب و نيرنگ شيطان شده اند. البته ممكن است ندانند كه چگونه تحت تاءثير نيرنگهاى شيطانى قرار گرفته (و از چه طريقى ، فريب خورده اند).

گاهى نيز اين حالت روانى ، پاره اى از اهل علم را به جائى سوق مى دهد كه همچون زنان ، دستخوش غيرت مندى زنانه و دگرگونى روانى مى شوند. به اين صورت كه اگر ببينند بعضى از شاگردانشان با استاد و معلم ديگر رفت و آمد دارد بر آن ها ناخوش آيند و شاق و طاقت فرسااست ، با اينكه مى دانند كه اينگونه شاگردان از چنين استادى نيز از لحاظ دين و ايمان ، سود و بهره فزونترى كسب كرده و از او در حر قابل توجهى مستفيض مى گردند.

اين حالت روانى يك عالم و دانشمند، تراوشى از صفات و خصوصيات (دردناك و) كشنده اى است كه در نهانگاه ها و زواياى مخفى قلب او جاى گرفته است ؛ ولى اين عالم و دانشمند تصور مى كند كه از اين صفات ، رهيده است ، در حاليكه بايد بداند كه در چنين تصورى نيز گرفتار نيرنگ و فريب شيطان مى باشد. اين صفات و خصوصيات مرموز - با چنان علائم و نشانه ها و امثال آنها - سرانجام بر خود او و يا ديگران ، مكشوف و پديدار مى شود.

اگر انگيزه يك عالم و دانشجو در تعليم و تحصيل ، منحصرا عبارت از دين و آئين خدا باشد، بى ترديد در صورت مشاهده عالم و دانشمند ديگر - كه با او اشتراك مساعى كرده ، و او را در تعليم و نشر دين ، يارى مى دهد بايد بسيار خوشحال گردد (نه آنكه دچار حالات دگرگونى و غيرت زنانه شود كه چرا ارادتمندان و معاشرانش از او روى برتافته و به شخص ديگرى روى آورده اند). لذا بايد با پديدار شدن عالم و دانشمند ديگرى اين چنين ، خداى را سپاس گزارى كند كه او را با وجود چنان دانشمندى ، مدد رسانده و در اداء وظيفه تعليم ، ياريش داده است (آرى بايد شاكر و سپاسگزار پروردگار باشد) كه عوامل تحكيم دين را فزاينده ساخته و راهبران توده مردم و آموزگاران آئين الهى و احياءكنندگان سنن و راه و رسم فرستادگان خدا را فراوان در اختيار مردم قرار داده است

شيطان از در ديگرى وارد مى شود:

گاهى شيطان (از طريق ديگر) دانشمندان را به اشتباه مى اندازد (و حالات روانى لغزنده و لغزاننده اى در آنها به ثمر مى رساند، و با سخنانى حق به جانب ) به آنها مى گويد: كه اندوه تو (در روى برتافتن مريدان از تو) از آنجا ريشه مى گيرد كه به خاطر روى برتافتن شاگردان از تو - از ثواب و پاداش تعليم محروم مى گردى پس اندوه تو صرفا به خاطر نفس انصراف و روى گرداندن شاگردان و مريدان از تو، و روى آوردن به ديگران نيست (و بالاخره اين غم و اندوه تو به جا و شايسته است )؛ زيرا اگر اين شاگردان و يا مردم دوباره به سوى تو بازگردند و از تو اندرز گيرند و به وسيله تو، دانش و بينش دينى خويش را فراهم آورند مسلما از پاداش تعليم و ارشاد برخوردار خواهى بود.

بنابراين بديهى است كه اندوه تو - به خاطر از دست دادن چنان ثواب و پاداشى - ستوده و به جا است ! (شيطان با چنين وسوسه اى ، اندوه چنان عالم و دانشمندى را براى او توجيه كرده ، و به حالات روانى او چهره اى حق به جانب مى دهد. اين عالم و دانشمند نيز مانند ديگران از تيررس اينگونه وسوسه ها در امان نيست ؛ لذا فريب مى خورد و تصور مى كند كه حق با او است و اندوه و غم او - به خاطر روى برتافتن مريدانش از او – به جا و پسنديده است )؛ ولى اين عالم و دانشمند بى نوا نمى داند كه انقياد و تسليم بودن او در برابر حق ، و تسليم كردن امور مهم به افراد لايق تر و برتر از خويشتن ، ثواب و پاداش او را فزاينده تر ساخته ، و عوائد دين و بازده معنوى او را فراوانتر از آن صورتى مى گرداند كه به تنهائى به تعليم و ارشاد ديگران برمى خاست

بايد او بداند كه پيروان پيامبران و امامانعليهم‌السلام چنانچه با از دست دادن مقام و منصب ارشاد و تعليم ، و تسليم آن به افراد شايسته ، و انحصار آن به صالحان ، مغموم و اندوهگين مى شدند به شدت مورد انتقاد و نكوهش قرار مى گرفتند، نكوهشى كه مافوق آن قابل تصور نيست بلكه بايد گفت كه انقياد و تسليم بودن پيروان انبياء و امامان در برابر حق ، و تفويض امور و منصب ها به افرادى كه از شايستگى كافى برخوردارند والاترين و پرارزش ترين رفتار آنها به شمار مى آيد. و اين حالت تسليم و رضا در برابر حق ، عوائد دينى و ايمانى آنانرا در دنيا و آخرت ، سرشارتر مى سازد.

بارى ، غم و اندوه از دست دادن منصب تعليم و ارشاد (و افسوس از تسليم آن به افراد شايسته تر)، بازده نيرنگ ها و فريب هاى شيطانى است

چشمه ديگرى از نيرنگهاى شيطانى :

بلكه گاهى نيز دانشمندان (به گونه اى ديگر) تحت تاءثير نيرنگ شيطان قرار مى گيرند و با خود مى گويند: اگر فرد ديگرى - كه برتر و بهتر از اوست - پيدا شود شادمان خواهند شد. البته اين حديث نفس را - تا موقعى كه با محك تجربه ، امتحان و آزمون نگردند - با خود دارند. و پيش از آنكه در بوته امتحان قرار گيرند با اين گفتگو، خويشتن را راضى مى سازند؛ زيرا ميدانيم كه انسان در برابر وعده (هاى به اصطلاح : سر خرمن ) و حديث نفسهائى امثال اينگونه سخنها - پيش ‍ از آنكه در برابر عمل و امتحان قرار گيرد - حالتى پذيرا و انعطاف آميز دارد، و به سادگى و آسانى به خويشتن وعده خوش مى دهد. ولى اگر همو با حادثه اى سنگين روبرو گردد (و با غول مهيب امتحان مواجه شود) چنان دچار انقلاب روحى و دگرگونى روانى مى گردد كه حالت ارتجاع و عقب نشينى در او پديد مى آيد و به وعده و پيمانى كه با خود بسته است به هيچوجه وفاء نمى كند.

البته افراد استثنائى نيز وجود دارند كه در سايه نگاهبانى و لطف خداوند (و مجاهدتهاى شخصى ) به هنگام تجريد و امتحان ، خويشتن را نباخته و گرفتار انقلاب و دگرگونى روانى نمى گردند. (چنين افراد استثنائى آنقدر زياد نيستند، افرادى كه در برابر آزمايشها و امتحانات ، شاهد پيروزى و موفقيت را در آغوش ‍ مى گيرند). اين (نكته باريكتر از مو) را كسانى مى دانند كه از حيله ها و نيرنگهاى شيطانى آگاه اند، و مدتهاى طولانى سرگرم آزمايش با خدعه هاى او بوده اند، (و با شيطان و مكايد و حيله هاى او از ديرباز دست و پنجه نرم كرده و به فوت و فن فريب كاريهاى او آشنائى پيدا كرده اند).

راه گريز از تيررس نيرنگهاى شيطان :

اگر كسى احساس كند كه اين حالت روانى دردناك و كشنده در جان و روانش راه يافته است بايد به درمان روحى خود برخيزد، و از اهل دل براى مداواى چنين بيمارى روانى مدد گيرد. اگر در محيط خود – علي رغم كوشش و پويش - به اهل دل و مردم دردآشنا و داروشناس دسترسى پيدا نكرد به نوشته ها و آثارشان - براى يافتن نسخه درمان خويش - پناه برد. و اگر احيانا نه به اهل دل و نه به آثارشان نتوانست دست يابد و متوجه شود كه آثار آنان از ميان رفته ، و فقط نام و نشانى از آنان و آثار علمى شان باقى مانده است ، اينجا است كه بايد به مدد توفيق پروردگار و نصرت و يارى او پناهنده گردد، (و علاج و درمان بيمارى خود را با خداى خويش در ميان گذارد و از او درخواست نمايد). اگر احساس كند كه استعداد و زمينه پذيرش و دريافت توفيق الهى در او وجود ندارد ناگزير بايد تنهائى اختيار كند، و راه عزلت و زاويه نشينى را در پيش گيرد، و پوياى خمول و گمنامى باشد، و خويشتن را در تيررس سؤ الات و پرسشهاى ديگران قرار ندهد. و در صورت مواجه شدن با پرسشها - تا آنگاه كه شرايط لياقت و شايستگى تعلم و تعليم را احراز نكند - از پاسخ دادن خوددارى نمايد.

شيطان از هر درى وارد مى شود:

گاهى نيز شيطان (براى فريب دادن عالم و دانشمند) از در ديگرى وارد مى شود و مى گويند: اگر بنا باشد (انسان به خاطر عدم احراز شايستگى و فقدان خلوص ‍ نيت ؛ انزواء اختيار كند و) گوشه نشينى ، فتح باب و معمول و رايج گردد، علوم و معارف بشرى و دانشهاى الهى در معرض خطر فرسايش و نابودى قرار مى گيرد، و اساس و سازمان دين و آئين اسلام رو به ويرانى مى گذارد؛ چون افراد واجد لياقت و برخوردار از خلوص و حسن نيت ، بسيار اندك و انگشت شمارند. و نيز همه مى دانند كه سامان بخشيدن دين و آئين مردم از بزرگترين طاعت ها و عبادات بشمار مى آيد!

(شيطان - با چنان وسوسه هاى حق به جانب و چهره نمائى هاى معصومانه - مى خواهد افراد را از صراط مستقيم به انحراف و كجرويها سوق دهد؛ ولى ) بايد به چنين انديشه هاى ابليس مآبانه و خدعه هاى دلسوزمندانه پاسخ داد كه دين اسلام با كناره گيرى و انزواجوئى افراد بى لياقت ، دچار اندراس و فرسودگى نمى گردد. البته تا زمانى كه شيطان ، جاه طلبى و رياستمدارى را در ميان مردم ترويج مى كند و افراد را به سوى آن جلب مى نمايد - و مى دانيم كه تا روز قيامت نيز از چنين فعاليت هاى وسوسه انگيز خسته و فرسوده نمى شود - دين ، منقرض و مندرس نمى گردد؛ بلكه براى نشر علم و دانش گروهى بپامى خيزند كه در آخرت و روز قيامت ، حظ و بهره و نصيبى ندارند. چنانكه رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم فرمود:

(( (ان الله يؤ يد هذا الدين باقوام لاخلاق لهم ) )) (166)

خداى متعال اين دين را به مدد گروهى از مردم تقويت و تاءييد مى كند كه (در روز قيامت ) بى نصيب اند.

و نيز فرمود:

(( (ان الله يؤ يد هذاالدين بالرجل الفاجر) )) (167)

خداوند متعال اين دين را با مساعى فرد فاجر و گناهكار، تاءييد و نگاهبانى و تقويت مى كند.

با توجه به اين حقيقت نبايد تحت تاءثير چنان وسوسه ها و غلط اندازيهاى شيطانى قرار گرفت ، و به حشر و آميزش با مردم ، سرگرم شد؛ (چون در صورت فقدان خلوص نيت و عدم احراز شايستگى )، حس جاه طلبى و ثناجوئى و علاقه به برخوردارى از تعظيم و بزرگداشت مردم - از رهگذر معاشرت با آنها - در قلب انسان رو به رشد و نمو مى گذارد. آرى مخالفت و آميزش با مردم (در صورت عدم احراز شايستگى )، بذر نفاق و دوگانگى شخصيت را در دل انسان غرس مى نمايد.

رسول گرامى اسلامصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم فرمود: (جاه طلبى و دلبستگى به مال دنيا، نفاق و دوروئى را در قلب انسان مى روياند، آنچنانكه آب (و رطوبت ) به رويش گياه مدد مى كند)(168) .

و همو فرموده است : (زيان و فساد دو گرگ درنده و خونخوار و گرسنه و حريص - كه در ميان آغل گوسفندان رها مى شوند - از ضرر و زيانبارى ، و لطمه حس جاه طلبى و مال دوستى به دين و ايمان فرد مسلمان ، بيشتر و زيانبارتر نيست )(169)

پس بايد يك فرد عالم و دانشمند دينى ، فكر و انديشه خويش را به كار اندازد تا اسرار و رموز صفات پست را - كه احيانا ممكن است در دلش راه يافته باشد - تفطن و شناسائى كند، و راه و رسم نجات و رهائى از آنها را استنباط نمايد؛ چون ضرر و فتنه اى - كه از طريق رسوخ اين صفات پست و حالات روانى نامطلوب در قلب عالم و دانشمند و متعلم و شاگرد - عائد مردم مى گردد از فتنه و فسادى كه از غير عالم و متعلم به جامعه مى رسد، به مراتب زيادى مهمتر و بزرگتر است ؛ زيرا عالم و دانشمند در تمام مظاهر و پايگاه مثبت و منفى رفتار خود، الگو و سرمشقى براى ديگران مى باشد. افراد عامى و توده مردم - با مشاهده اعمال و رفتار يك عالم و دانشمند - مى گويند: اگر چنين اعمالى ، زشت و ناستوده باشد علماء و دانشمندان شايسته تر از ما هستند كه دست به چنين اعمالى نزنند و سزاوارترند كه از آنها اجتناب نمايند.

افراد جاهل و نادان - از رهگذر اعمال ناستوده علماء -، گرفتار رفتارهاى ناپسند مى گردند. (و جراءت و جسارت آنها در ارتكاب اعمال زشت ، رو به فزونى مى گذارد. و براى آنكه روى عمل ناستوده خويش صحه گذارند به رفتار عالم و دانشمند استناد مى جويند).

ميان جرم و گناه يك فرد عامى و بى اطلاع ، و گناه يك مرد عالم و دانا، تفاوت زيادى وجود دارد: فرد عامى و بى اطلاع در روز رستاخيز فقط بار گناه شخصى خويش را به دوش مى كشد. ولى بر دوش يك عالم و دانشمند، بار گناه خود او و گناه همه كسانى كه در اعمال خويش از او سرمشق گرفته - و تا روز قيامت از راه و روش او پيروى مى نمايند - سنگينى مى كند. و بايد با چنان بار گران و كمرشكنى به روز رستاخيز در پيشگاه عدل الهى حضور يابد. چنانكه اين حقيقت طى اخبار و احاديث صحيح و معتبر، به ما گوشزد شده است

به طور فشرده بايد گفت : شناخت صحيح حقيقت اخلاص نيت و مساءله هماهنگى رفتار با خلوص عقيدت ، همچون دريائى عميق و ژرفناك است كه - جز اندكى از مردم و افراد نادرى - همگى در آن ، احتمالا غرق شده و گرفتار نيرنگ شيطانى خواهند گشت خداوند نيز از اين مردم نادر و استثنائى در قرآن كريم ياد كرده و مى فرمايد:

(( (الا عبادك منهم المخلصين ) )) (170)

شيطان مى گويد: (من همه مردم را اغواء خواهم كرد) به جز بندگان پاكيزه تو كه از ميان همين مردم ، از اخلاص بهره مندند.

بنابراين ، بندگان با ايمان خداوند بايد خويشتن را سخت بپايند، و نكته هاى دقيق رفتار خود را تحت مراقبت قرار دهند؛ زيرا در غير اين صورت ناخودآگاه به پيروان و رهروان راه و رسم شياطين مى پيوندند.

2- عمل به علم - يا - لزوم همآهنگى رفتار معلم و شاگرد با علم و آگاهى آنها

دومين مساءله اى كه بايد معلم و شاگرد درباره خويشتن نسبت به آن اهتمام و عنايت داشته باشند اين است كه همراه با علوم و آگاهيهاى خويش ، به تدريج و گام به گام ، اين آگاهيها و معارف را به كار بندند؛ زيرا اهتمام و عنايت هر فرد عاقل و خردمند، در مراقبت و پرداختن به خويشتن و عمل به علم ، مصروف مى گردد؛ ولى كوششها و عنايات يك فرد عامى به نقل و روايت و گفتگو محدود است