بخش پنجم : تاریخ قرآن، قراءات قرآن
هدف هاى آموزشى این بخش عبارتند از:
1. نگاهى اجمالى و گذرا بر مراحل پیدایش قرائت ها تا قرن چهارم هجرى.
2. بررسى چگونگى ظهور و پیدایش قرائت هاى مختلف پس از توحید مصاحف و علل آن.
3. نگرشى بر نظریه تواتر قرائت ها و نقد آن.
4. تحقیقى در حدیث «نزل القرآن على سبعة احرف» ومفهوم آن.
5. آشنایى با علم تدوین قرائت ها و علّت حصر آنها در هفت قرائت.
6. آشنایى با قرّاء سبعه و راویان آنها.
7. آگاهى از ضابطه صحّت یك قرائت و نظریات دانشمندان در این زمینه.
8. نگاهى به ویژگى قرائت عاصم در میان سایر قراءات.
برخى از منابع مهمّ این بخش عبارتند از:
البیان فى تفسیر القرآن؛ الاتقان؛ نوع 22 - 27؛ البرهان، نوع 11 و 22 و 23؛ مناهل العرفان، مبحث ششم و یازدهم؛ حقائق هامّه حول القرآن الكریم، باب سوم؛ التّمهید، ج 2؛ علوم القرآن عند المفسّرین؛ مباحث فى علوم القرآن؛ كتاب المصاحف؛ كتاب السبعه فى القراءات؛ الحجة للقراء السّبعه؛ حرز الامانى و وجه التهانى (شاطبیه) ؛ الكشف عن وجوه القراءات السّبع؛ النّشر فى القراءات العشر؛ التیسیر فى القراءات السّبع؛ الحجّة فى القراءات السّبع؛ المحتسب؛ تاریخ قراءات قرآن كریم.
فصل اول : مراحل پیدایش قراءات
قرائت قرآن مراحل گوناگون و متفاوتى را به خود دیده است:
مرحله اول
در این مرحله شخص پیامبر اكرمصلىاللهعليهوآله
قرآن را بر اصحاب خویش «اقراء» مى فرمود. گروهى از اصحاب، قرائت قرآن را بى واسطه و به طور مستقیم از آن حضرت فراگرفتند؛ به عنوان مثال مى توان از على بن ابى طالبعليهالسلام
، عبدالله بن مسعود، عثمان، ابىّ بن كعب، زید بن ثابت، معاذ بن جبل، و دیگران نام برد. در طبقه بندى قُرّا، این گروه را طبقه اول از قرّا قرار داده اند كه قرآن را بر پیامبر عرضه نموده اند. ذهبى در معرفةالقراء طبقه اول قرّا را به این ترتیب ذكر مى كند:
1. عثمان بن عفّان.
2. على بن ابى طالب.
3. ابىّ بن كعب.
4. عبدالله بن مسعود.
5. زیدبن ثابت.
6. ابو موسى اشعرى.
7. ابوالدّرداء.
مرحله دوم
صحابه پیامبر در طبقه اول كه قرآن را از آن حضرت فراگرفته بودند، خود، به تعلیم قرآن و قرائت آن بر دیگران مأمور بودند. پس از رحلت پیامبر اكرمصلىاللهعليهوآله
، از میان صحابه، بعضى به مقامات بلندى در قرائت رسیدند؛ به گونه اى كه قرائت آنان و مصاحفشان در میان مسلمانان مشهور و معروف گردید. در بخش سوم به مصاحف بعضى از آنان، چون ابىّ بن كعب و عبدالله بن مسعود اشاره نمودیم. آن چه در دومین مرحله از فراگیرى قرائت قرآن - كه تعلیم آن از سوى بعضى از صحابه صورت مى گرفت - مشهود بود، رواج قرائت هر یك از آنان در شهرهایى است كه در آن جا از نفوذ بیشتر و موقعیت بهترى برخوردار بوده اند. در همین مرحله مى بینیم كه جهت مشخّص نمودن هر قرائت، آن را به صاحب آن نسبت مى دهند؛ مثلاً قرائت ابن مسعود، قرائت ابىّ، قرائت معاذ، قرائت ابوموسى و... بنابراین مشخصه اصلى این مرحله، انتساب قرائت به اشخاص است و همین امر تفاوت آن را با مرحله بعد آشكار مى سازد. در طبقه بندى قُرّا افرادى در طبقه دوم قرائت قرار گرفته اند كه قرآن را بر طبقه اول عرضه نموده اند. نام دوازده تن از معروفین این طبقه را ذهبى ذكر كرده است.
مرحله سوم: مرحله توحید مصاحف است
عثمان انجمنى را مركّب از چند تن تشكیل داد؛ قرآن ها از همه نقاط جمع آورى شدند و چند مصحف (به احتمال قوى پنج مصحف) به صورت یك نواخت تنظیم گردید. هدف عثمان از این اقدام، ایجاد وحدت در قرائت قرآن بود و به همین جهت مصحف ها به چهار نقطه مهمّ، یعنى كوفه، بصره، شام و مكه ارسال شد و یك نسخه نیز در مدینه مركز خلافت نگه داشته شد. عثمان با هر مصحف، یك قارى را نیز اعزام نمود. فرستادگان عبارت بودند از: عبدالله بن سائب مخزومى (م حدوداً 70 ق.) به مكه، ابوعبدالرحمن سُلَمى (م 47 ق.) به كوفه، عامر بن عبد قیس (م 55ق.) به بصره و مغیرة بن شهاب مخزومى به شام. زید بن ثابت نیز قرائت مصحف مدینه را بر عهده گرفت.
از این زمان به بعد را مى توان آغاز سومین مرحله و دوره قرائت قرآن به حساب آورد. مشخصه اصلى این دوره انتساب قرائت ها به شهرهاست كه به آن قرائت «امصار» اطلاق شده است.
در این مرحله، قرائت قرآن از انحصار اشخاص خارج گردید و اگر اختلافاتى در قرائت بروز مى كرد، از آن تعبیر به قرائت كوفه، یا قرائت بصره یا قرائت شام و... مى گردید. ناگفته نماند گرچه عثمان هدفش، اتحاد قرائت هاى مختلفى بود كه به وجود آمده بود، اما دستور داده بود عبارات به صورتى نوشته شوند كه قابلیت پذیرش وجوه مختلف قرائت را داشته باشند و در مواردى كه چنین امرى امكان پذیر نبود، موارد اختلافى، در هر یك از مصحف ها به یك صورت نوشته مى شد؛ تا قرائت هاى معتبر در مجموع مصحف پخش گردند.
كار متحد ساختن مصاحف در دهه سوم هجرت به سال 25 اتفاق افتاد.
مرحله چهارم: پیدایش نسل جدید از قرّاء
نیمه دوم قرن اول هجرى در حالى آغاز گردید كه طبقه اول از قرّاى قرآن (آنان كه قرآن را بى واسطه از پیامبر فراگرفته بودند) و بسیارى از قاریان ممتاز كه یا خود داراى مصحف معروفى بودند و یا در جریان جمع آورى قرآن در زمان خلیفه اول و توحید مصاحف در زمان خلیفه سوم نقش مهمّى ایفا كرده بودند، از دنیا رفته و نسلى نو از حافظان و قاریان قرآن به میدان آمده بودند.
نگاهى به تاریخ وفات این گروه، در تبیین شرایط جدید حاكم بر مرحله چهارم قرائت قرآن بسیار سودمند است: ابوبكر (12 ق.) ، عمر (23 ق.) ، ابىّ بن كعب (29 یا 33 ق.) ، عبدالله بن مسعود (32 ق.) ، ابوالدّرداء (32 ق.) ، معاذ بن جبل (33 ق.) ، حذیفة بن یمان (35 ق.) ، عثمان (35 ق.) ، على بن ابى طالبعليهالسلام
(40 ق.) ، ابوموسى اشعرى (44 ق.) ، زیدبن ثابت (45 ق.) ، ابوعبدالرحمن سُلَمى (47 ق.) و ابن عباس (68 ق.)
ابن جرزى و دكتر عبدالهادى الفضلى قاریان شهرهاى معروف را در نیمه دوم قرن اول كه قرائت قرآن را از صحابه آموخته بودند ذكر نموده اند كه به برخى از آنها اشاره مى كنیم:
الف) مدینه
سعید بن مسیب (م 92ق.) ، عروة بن زبیر (م 95ق.) و عمربن عبدالعزیز (م 101ق.)
ب) مكه
عبیدبن عمیرات (م 74 ق.) و مجاهدبن جبر (م 103ق.)
ج) كوفه
عمروبن شرحبیل (م پس از 60 ق.) ، علقمة بن قیس (م 62ق.) ، ابوعبدالرّحمن عبدالله بن حبیب سُلمى (م 72 ق.) ، زرّ بن حبیش (م 82 ق.) و سعیدبن جبیر (م 95ق.)
د) بصره
عامربن عبدقیس (م حدود 55 ق.) ، یحیى بن یعمر عدوانى (م 90ق.) و نصربن عاصم (م قبل از 100ق.)
ه) شام
مغیرة بن ابى شهاب مخزومى (م پس از 70 ق.) و خلیدبن سعد
بدین ترتیب روشن مى شود كه در این مرحله نسلى از قاریان، كه بسیارى از آنان پیامبر اكرمصلىاللهعليهوآله
را درك كرده بودند، از دنیا رفته اند و قرائت قرآن به نسلى دیگر منتقل گشته است.
مرحله پنجم: پیدایش قرائت هاى معروف
پنجمین دوره و مرحله قرائت قرآن را مى توان با شروع سده دوم هجرى مرتبط دانست. تاریخ وفات تمامى قرّاى سبعه در همین سده بوده است.
در بین هفت نفر دیگرى كه به عنوان قاریان دهگانه و چهارده گانه به ضمیمه قرّاى سبعه معروف گشته اند، تنها سه نفر از آنان در اوایل سده سوم درگذشته اند، كه عبارتند از: یعقوب حضرمى (م 205 ق.) ، یحیى بن مبارك یزیدى (م 220 ق.) و خَلَف (م 229ق.) با توجه به نقش مهمّ و تأثیر فراوانى كه قاریان این دوره بر قراءات قاریانِ قرن هاى بعد داشته اند، با اطمینان مى توان قرن دوم هجرى را قرن شكوفایى و اوج گیرى علم قراءات دانست. مكاتب و مذاهب مختلف در قرائت قرآن در همین قرن پدید آمدند و اساتید بنام و مسلّم قرائت قرآن به مقاماتى رسیدند كه بعدها، آیندگان در جست وجوى یافتن بهترین قراءات و قاریان، چشم به قاریان قرن دوم هجرى دوختند.
در اواخر سده اول و سرتاسر سده دوم، گروهى منحصراً به قرائت قرآن پرداختند و همه سرمایه و توان خویش را در تدوین علم قرائت به كار گرفتند.
بنابراین مى توان قرن دوم را، قرن پایه گذارى علم قرائت نامید و دو شهر بصره و كوفه را خاستگاه مهمّى براى آن به شمار آورد.
مرحله ششم: نگارش قرائت ها
بسیارى از محققان علوم قرآنى، بر این باورند كه اولین نگارش در زمینه «قراءات قرآن» از آن ابوعبید قاسم بن سلام (م 224 ق.) است.
سید حسن صدر در كتاب تأسیس الشیعه مى نویسد: «باید ابان بن تغلب (م 141 ق.) را نخستین مؤلف كتاب «قراءات» دانست. »
پس از قاسم بن سلام، ابوحاتم سجستانى (م 255 ق.) و ابوجعفر طبرى (م 310 ق.) و اسماعیل قاضى به تصنیف و تدوین كتب «قراءات» پرداختند.
به ابوالعباس محمد بن یزید بصرى مشهور به مبرّد (م 286 ق.) نیز، كه از ادیبان و عالمان بزرگ قرن سوم بوده است، تألیف پنج كتاب در مباحث قرآنى از جمله احتجاج القراءات نسبت داده شده است.
بدین ترتیب، علم قرائت، كه در قرن دوم هجرى با ظهور قاریان برجسته، پرآوازه شد، در قرن سوم به صورت مدوّن درآمد. قرآن پژوهان بر این باورند كه علّت تدوین و نگارش قراءات را در قرن سوم باید در شیوع و كثرت قراءات و نیز آشكارشدن اختلاف در قراءات جست وجو نمود. گسترش استنساخ از مصاحف و افزایش روز افزون قاریان قرآن، كه بعضاً خود، در كرسى قرائت قرآن مى نشستند و در امر قرائت قرآن صاحب نظر بودند و نیز عوامل متعددى كه موجبات بروز اختلاف قراءات را فراهم مى آوردند، باعث شد تا كسانى چون ابوعبید قاسم بن سلام، به فكر تدوین ضوابط و قواعد این علم بیفتند و قراءات قرآن را از تشتّت و پراكندگى حفظ نمایند.
مرحله هفتم: حصر قرائت ها
قرن چهارم هجرى، بستر این مرحله از قراءات قرآن بوده است.
تذكر این نكته لازم است كه برخى از نگارندگان تاریخ قرآن به جاى توضیح مراحل قراءات، به طبقه بندى قاریان پرداخته اند. ذهبى (م 748 ق.) در كتاب معرفة القرّاء الكبار نام و مشخّصات 734 قارى تا قرن هشتم هجرى را در هیجده طبقه ذكر نموده است.
عوامل پیدایش اختلاف قراءات
در بحث سابق تنها به بیان مراحل پیدایش قرائت هاى مختلف نظر داشتیم. اینك به منشأ پیدایش این قرائت ها توجه مى كنیم. این پرسش در ذهن هركس وجود دارد كه پس از متحد ساختن قراءات مصاحف در زمان عثمان، كه به هدف هماهنگى همه قرائت ها صورت پذیرفت، چرا مسلمانان دوباره گرفتار اختلاف در قرائت قرآن شدند؟
در پاسخ به این سؤال، به اختصار به چند عامل كه نقش مهمّى در این باره داشته اند، اشاره مى نماییم:
الف) عارى بودن مصاحف عثمانى از نقطه و اعراب
یكى از مهم ترین عوامل بروز اختلاف قراءات، ویژگى رسم الخط عثمانى بود.
عدم وجود نقطه و اعراب در مصاحف عثمانى یا به علّت ابتدایى بودن
رسم الخط و كتابت در آن زمان بود كه در بحث هاى پیشین ذكر گردید و یا بدین جهت بود كه به دستور عثمان، مصاحف از هرگونه نقطه و اعرابى عارى گشتند تا قرائت آنها، تحمّل پذیرش وجوه هفت گانه اى را كه قرآن بر آن وجوه نازل گشته است داشته باشند.
در هر مصحف، رسم الخط مصاحف عثمانى به گونه اى بود كه قرائت آن جز با تكیه بر حفظ قرآن، امكان پذیر نبود. بسیارى از كلمات در قرآن قابلیت قرائت به صورت هاى مختلف را داشتند. نمونه هایى از اختلاف قراءات، كه از همین عامل ناشى شده است، بدین قرارند:
1. كسائى قرائت كرده است: إن جاءكم فاسقٌ بِنَبَأٍ فَتَثَبَّتوا. در حالى كه دیگران فَتَبَینوا خوانده اند.
2. ابن عامر و كوفیان: ننشزها. دیگران: ننشرها.
3. ابن عامر و حفص: ویكفّر عنكم. دیگران: نكفّر.
4. قراى كوفه، به جز عاصم: لنثوینّهم. دیگران: لنبوّئنَّهم.
5. ابن سمیقع: فالیومَ ننحّیك ببدنك. دیگران: نُنجّیك.
در زمینه اختلافات ناشى از عدم اعراب به عنوان نمونه مثال هاى زیر، گویا مى باشند.
1. حمزه و كسائى اعلم را به صیغه امر حاضر اِعْلَمْ اَنَّ الله على كل شى ء قدیر
ودیگران به صیغه متكلم وحده أَعْلَمُ قرائت كرده اند.
2. نافع ولاتسألْ عن أصحاب الْجَحیم
را به صیغه نهى لاتسأَلْ. ولى دیگران به صیغه مضارع مجهول لاتُسأَلُ قرائت كرده اند.
ب) خالى بودن از «الف» در وسط كلمات
عامل فوق نیز در بسیارى از موارد موجب اختلاف قراءات گشته است.
1. در مورد قرائت آیه مالك یوم الدین بعضى مالِك و بعضى مَلِك قرائت نموده اند.
2. كلمه غشوة
به صورت هاى غُشاوةٌ، غَشاوَةٌ، غِشاوَةٌ، غَشْوَةٌ، غَشْوَةً و وجوه دیگر قرائت شده است.
3. كلمه یخْدَعُونَ
به صورت هاى یخادِعوُنَ، یخادَعُونَ، یخْدَعُونَ، یخَدَّعون و یا وجوه دیگر قرائت شده است.
4. كلمه قِصاص
، قَصَص نیز قرائت شده است.
5. كلمه مسكین
را به صورت مَساكین قرائت كرده اند.
ده ها نمونه دیگر از این قبیل وجود دارد كه مى توان با مراجعه به معجم القراءات از همه آنها آگاه شد.
ج) تفاوت لهجه ها
قرآن به لغت ولهجه قریش كه بهترین و فصیح ترین لهجه در میان لهجه هاى عرب بود نازل گشت. اما قاریان قرآن كه داراى لهجه هاى گوناگون بودند، چه بسا در تلفظ یك كلمه آن را به لهجه خویش قرائت مى كردند و همین امر به تدریج باعث اختلاف قراءات مى شد.
در فصل سوم خواهیم دید كه اهل سنت محتمل ترین معنا براى روایات نزول قرآن بر هفت حرف را، لهجه هاى مختلف عرب گرفته اند.
1. كلمه نعبُدُ
در بعضى از لهجه هاى عرب نِعبُدُ تلفظ شده است.
2. كلمه نَستَعینُ
در بعضى از لهجه هاى عرب نِستَعینُ تلفظ شده است.
3. گاه اختلاف لهجه باعث تقدیم و تأخیر در اداى حروف یك كلمه مى شده است؛ مثلاً «بنو تمیم» به جاى صاعقه و صواعق، صاقعه و صواقع تلفظ مى كرده اند.
4. قبیله هذیل «واو» مكسوررابدل به همزه مى نمودند؛ مثلاً وعاء را اِعاء تلفظ مى كردند.
5. اختلافات قرائتى كه ناشى از اظهار و ادغام و اشمام و مد و قصر و اماله و... بوده است نیز، اغلب به خاطر تأثیر لهجه هاى گوناگون و گرایش هر لهجه به نوعى از اداى حروف است؛ مثلاً «ابن محیصن» لَمَیتون را در آیه پانزدهم سوره مؤمنون، لمائتون قرائت كرده است.
د) اِعمال رأى و اجتهاد قاریان
یكى از عوامل مهمّ بروز اختلاف قراءات را باید اعمال نظر قاریان دانست. قرائت قرآن، كه صحت آن منوط به سماع و نقل است، در برخى موارد از این قاعده ضرورى فاصله گرفته است. پس از توحید مصاحف و اعزام قاریان به شهرهاى مختلف چه بسا قارىِ یك شهر در مورد قرائت آیه اى در مصحف، كه خالى از هرگونه اعراب و اعجامى بود، دچار تردید مى شد. در این گونه موارد آن چه را در نظر او مناسب تر مى نمود، انتخاب و به حدس و گمان عمل مى شد و حتى بر آن استدلال نیز مى كرد. كتب بسیارى نظیر الحجّة للقرّاء السبعه یا الكشف عن وجوه القراءات السبع بر همین اساس تدوین شدند، تا قراءات مختلف قرّا را توجیه نمایند و براى صحّت آن از قواعد ادبى و نحوى دلیل اقامه كنند.
آن چه ذكر شد چهار عامل مهمّ اختلاف قراءات بود. البته عوامل اختلاف به این موارد محدود نمى شوند. در كتب قراءات به قاریانى برمى خوریم كه فضاى حاكم برقراءات آنان، قراءاتى است كه شاذّ و مخالف با قرائت مشهور است. شاید ابتدا به نظرعجیب مى رسد كه چگونه یك قارى در بیشتر قرائتش با دیگران اختلاف دارد؛ ولى باید اذعان نمود وقتى بازار قرائت در قرن دوم و سوم رواج پیدا مى كند ودراین میان عده اى از قاریان از دیگران سبقت مى گیرند و آوازه و شهرت آنان همه جا را فرا مى گیرد، گروهى دیگر نیز، كه در طلب نام و نان و مقامى هستند، شهرت خویش را در انتخاب قرائت هایى نادر و مخصوص به خود مى جستند. اینان همّت خود را بر این قرار مى دهند كه قرآن را به گونه اى بخوانند كه دیگران نمى خوانند و البته براى قرائت خویش نیز با توجّه به انعطاف پذیرى قواعد ادبى، دلیل تراشى نیز مى نمایند.
گزیده مطالب
1. مراحل پیدایش قراءات را مى توان در قالب هفت مرحله بررسى نمود:
مرحله اول: تعلیم قرائت از سوى پیامبرصلىاللهعليهوآله
به بعضى از صحابه و عرضه نمودن قرائت توسط آنان بر پیامبر. در این مرحله افراد معروف عبارتند از: على بن ابى طالبعليهالسلام
، عثمان بن عفّان، ابىّ بن كعب، عبدالله بن مسعود، زیدبن ثابت، ابوموسى اشعرى و ابوالدّرداء.
مرحله دوم: تعلیم قرائت توسط طبقه اول به بعضى از صحابه و رواج مصاحف و قراءات بعضى از قاریان طبقه اول و انتساب قراءات به اشخاص.
مرحله سوم: دوره متحد ساختن قرائت ها به دست عثمان و ارسال مصاحف یك نواخت به شهرها و انتساب قراءات به امصار.
مرحله چهارم: شروع دوباره اختلاف قرائت ها از نیمه دوم قرن اول هجرى و به میدان آمدن نسلى نو از حافظان و قاریان قرآن در شهرهاى مختلف از جمله مدینه، مكّه، كوفه، بصره و شام.
مرحله پنجم: دوره پیدایش قراءات و پدیدار گشتن بزرگ ترین قاریان، در سده دوم هجرى از جمله قرّاى سبعه.
مرحله ششم: دوره تدوین قراءات در قرن سوم به دست افرادى چون ابوعبید قاسم بن سلام، ابوحاتم سجستانى، ابوجعفر طبرى و...
مرحله هفتم: دوره حصر قراءات در هفت قرائت به دست «ابن مجاهد». این كار در آغاز قرن چهارم هجرى صورت گرفت و پس از آن تألیفات دیگران نیز به همین سمت گرایش پیدا نمود.
2. بعضى از عوامل پیدایش اختلاف قراءات عبارت بودند از: عارى بودن مصاحف از نقطه و اعراب؛ خالى بودن از «الف» در وسط كلمات؛ تفاوت لهجه ها؛ اجتهاد قاریان و شهرت طلبى بعضى از قرّا در انتخاب قراءات شاذ.
فصل دوم : عدم تواتر قراءات
همه مسلمانان در مورد متواتر بودن قرآن كریم، اتفاق نظر دارند. اساساً حجّیت قرآن به عنوان مهم ترین منبع معارف دینى جز از طریق تواتر و قطعیت صدور آن ثابت نمى گردد. آیة الله خوئى (ره) مى گوید:
همه مسلمانان از همه فرقه ها و مذاهب در این كه ثبوت قرآن، منحصراً ازطریق تواتر امكان پذیر است، اتفاق نظر دارند. بسیارى از علماى شیعه و سنى چنین استدلال كرده اند كه چون قرآن پایه و اساس دین و معجزه الهى بوده است، دواعى و انگیزه ها براى نقل آیات قرآن فراوان بوده است و هرچیزى كه انگیزه براى نقل آن زیاد وجود داشته باشد، ناگزیر باید متواتر باشد. به همین جهت، آن چه از طریق خبرهاى واحد نقل شد، مطمئناً قرآن نخواهد بود.
این مطلب درباره خود قرآن كریم معلوم و روشن است؛ اما در مورد قراءات چطور؟ آیا قراءات قرآن نیز چون قرآن متواترند؟ یا میان قرآن و قراءات تفاوت وجود دارد؟
با نگاهى اجمالى به سیر تحوّل و مراحل پیدایش قراءات و نیز عوامل اختلاف قراءات به خوبى پاسخ این سؤال روشن مى شود. به اعتقاد شیعه و پیروان مكتب اهل بیتعليهالسلام
قرآن بر یك قرائت نازل شده است. از امام باقرعليهالسلام
منقول است كه فرمود: إنّ القرآنَ واحدٌ نَزَل مِن عندِ واحدٍ ولكنّ الاختلافَ یجی ء من قِبَلِ الرُّواة؛
قرآن یك قرائت دارد كه از سوى خداى واحد نازل گشته است. اما اختلاف (در قرائت آن) از ناحیه راویان قرآن ناشى شده است.
امین الاسلام طبرسى نقل این گونه اخبار را، كه بر نزول قرآن بر یك قرائت دلالت دارند، از طریق شیعه فراوان مى داند.
در میان دانشمندان اهل سنت زركشى بیانى جالب دارد. وى مى گوید:
قرآن و قراءات، دو حقیقت جداگانه و متفاوتند. قرآن عبارت است از وحیى كه براى بیان و اعجاز بر پیامبرصلىاللهعليهوآله
نازل شده است؛ امّا قراءات عبارت است از: اختلاف الفاظ همین وحى در كتابت حروف یا كیفیت آنها.
دو عامل مهمّ در این جا وجود داشته است كه على رغم وضوح و روشنى عدم تواتر قرائت ها، بعضى چنین توهّمى را نموده اند: اولین عامل همان چیزى است كه زركشى به آن اشاره نموده است؛ یعنى خلط میان قرآن و قراءات. بعضى از افراد -كه نگرش سطحى داشته اند- در مورد قراءات همان نظر را داده اند كه در تواتر خود قرآن قایل بوده اند؛ در حالى كه نصّ قرآنى چیزى است و نحوه قرائت این نصّ، چیز دیگر.
عامل دوم خلط میان قرائت ها و احرف سبعه است. بعضى قرائت هاى قرّاى سبعه را همان احرف سبعه اى دانسته اند كه براساس روایات اهل سنّت قرآن بر هفت حرف نازل شده است؛ در حالى كه هیچ ارتباطى میان این دو وجود ندارد. چنان كه خواهد آمد شهرت قرّاى سبعه و قرائت آنان در پى اقدام ابن مجاهد در قرن چهارم صورت گرفت؛ در حالى كه به تصریح بسیارى، در میان قرّا افرادى بهتر از آنان نیز وجود داشت. در قرائت قاریان هفت گانه نیز، قراءاتى شاذ دیده شده كه ائمه فن به آن تصریح نموده اند. دكتر صبحى صالح در انتقاد از ابن مجاهد در مورد انحصار قراءات در هفت قرائت مى گوید:
بسیارى با توجه به این عدد، توهم نمودند كه این قراءات همان احرف سبعه اى هستند كه در حدیث نبوى وارد شده است.
گزیده مطالب
1. همه مسلمانان بر تواتر نصّ قرآن اتفاق نظر دارند.
2. قرآن و قراءات قرآن دو حقیقت كاملاً جدا از یكدیگرند.
3. دو عامل مهم كه موجب توهّم تواتر قراءات گشته، عبارتند از: خلط میان تواتر نصّ قرآن و تواتر قراءات، و خلط میان احرف سبعه و قراءات سبعه.
فصل سوم : احرف سبعه
الف) احرف سبعه در روایات اهل سنّت
در بسیارى از منابع اهل سنّت احادیثى از رسول خدا به این مضمون نقل شده است: «قرآن بر هفت حرف نازل گشته است.» اهل سنّت كثرت این روایات را در حدّ تواتر مى دانند و تقریباً نزد همه دانشمندان سنّى، اصل آن امرى مسلّم و پذیرفته شده است. البته در مراد و مفهوم احرف سبعه اقوال بسیار متعدد و مختلفى مطرح شده است.
بخش مهمى از كتاب الابانه عن معانى القراءات از مكى بن ابى طالب (437-355 ق.) ناظر به حدیث احرف سبعه است.
روایات احرف سبعه از طرق عامّه
1. به گزارش ابن عباس، رسول خدا فرموده است:
اَقْرَأنى جبرئیل على حرفٍ فراجَعْتُهُ فلم أَزَلْ أَستزیدُهُ فیزَیدنى حتى انتهى إلى سبعة أحرف؛ جبرئیل قرآن را بر یك حرف (قرائت) بر من اقراء نمود، پس به او مراجعه نمودم و پیوسته حروف بیشترى را طلب كردم و او نیز حروف بیشترى اقراء كرد، تا آن كه به هفت حرف منتهى شد.
2. مردى نزد عمر قرآن را قرائت كرد؛ عمر بر او خشم گرفت. آن مرد گفت: این را بر پیامبر قرائت نمودم، بر من ایراد نگرفت. آن دو نزد پیامبر به نزاع پرداختند. مرد رو به پیامبر كرد، عرض نمود: یا رسول اللهصلىاللهعليهوآله
آیا قرائت فلان آیه را شما به من تعلیم ندادى؟ حضرت فرمود: آرى. در دل عمر تردیدى پدید آمد كه بر پیامبرصلىاللهعليهوآله
پنهان نماند. پس حضرت به سینه عمر زد و سه مرتبه فرمود: شیطان را از خود دور كن. قرآن همه اش یكسان است، مادام كه آیه رحمت را به عذاب و آیه عذاب را به رحمت تبدیل نكنى!
3. زرّ بن حبیش از ابىّ بن كعب روایت نموده است كه رسول خدا در ملاقات با جبرئیل فرمود: «من به سوى امّتى درس ناخوانده برانگیخته شدم كه در میان آنان كودك و پیرمرد و پیرزن وجود دارند. » جبرئیل گفت: «به آنان دستور ده قرآن را بر هفت حرف قرائت كنند. »
4. ابن مسعود از پیامبر اكرمصلىاللهعليهوآله
: «كتاب اول از یك باب و بر یك حرف نازل گردید. ولى قرآن از هفت باب و بر هفت حرف نازل شد: زجر، امر، حلال، حرام، محكم، متشابه و امثال... »
5. عمرو بن دینار از پیامبرصلىاللهعليهوآله
نقل مى كند كه فرمود: «قرآن بر هفت حرف نازل گردید: همگى شفا دهنده و كفایت كننده هستند. »
آن چه ذكر شد نمونه اى از روایاتى است كه در همه متون تفسیرى و قرآنى اهل سنت به چشم مى خورد. ابن جزرى نام بیست تن از صحابه كه این حدیث را از پیامبرصلىاللهعليهوآله
نقل كرده اند، ذكر كرده است.
پیش از بررسى احرف سبعه در روایات یادشده نظرى به منابع شیعى در این زمینه مى اندازیم.
ب) روایات احرف سبعه از طرق امامیه
شیخ طوسى گوید:
معروف در مذهب اصحاب ما و مشهور از اخبار و روایات آنان، این است كه قرآن به یك حرف و بر یك پیامبر نازل شده است؛ جز آن كه فقهاى ما قرائت هاى متداول قرآن را تجویز نموده انسانْ مختار است به هر قرائتى كه خواست قرائت نماید.
فیض كاشانى:
از طرق خاصه، صدوق در خصال روایتى از عیسى بن عبدالله هاشمى از پدرانش از پیامبر نقل كرده است كه فرمود: «كسى از جانب خدا نزد من آمد و گفت: خدا دستور مى دهد كه قرآن را بر یك حرف قرائت كنى. گفتم: خدایا برامّت من توسعه ده! شخص مأمور به من گفت: خداوند به تو دستور مى دهد كه قرآن را بر هفت حرف قرائت كنى. »
حمّاد بن عیسى از امام صادقعليهالسلام
مى پرسد كه احادیث از شما مختلف است، حضرت مى فرماید: قرآن بر هفت حرف نازل شده و كمترین حقى كه براى امام است این است كه بر هفت وجه فتوا دهد.
فیض كاشانى پس از نقل روایات، دو روایت را از امام باقرعليهالسلام
و امام صادقعليهالسلام
در ردّ نزول قرآن بر هفت حرف از كافى ذكر مى كند.
زراره از امام باقرعليهالسلام
: قرآن یكى است و از جانب خداى یگانه نازل شده است. ولى اختلاف (در قراءات) از ناحیه راویان به وجود آمده است.
فضیل بن یسار به امام صادقعليهالسلام
عرض مى كند: مردم مى گویند قرآن بر هفت حرف نازل گشته است. حضرت مى فرماید: «دشمنان خدا، دروغ گفتند. قرآن بر حرف واحد از سوى خداى واحد نازل شده است. »
میزان اعتبار این روایات از دیدگاه امامیه
آیت الله خوئى (ره) پس از نقل یازده روایت -كه مهم ترین روایات در باب نزول قرآن بر هفت حرفند- مى گوید: «این احادیث با آن چه زراره از امام باقرعليهالسلام
و فضیل بن یسار از امام صادقعليهالسلام
نقل كرده اند، مخالفند و قابل قبول نیستند. »
التمهید با ذكر چهار حدیث از احادیثى كه فیض كاشانى در تفسیرش آورده است، مى گوید: «سندهاى این احادیث، كه از اهل بیتعليهالسلام
روایت كرده اند، توثیقى ندارد. »
علامه محمد جواد بلاغى:
تمسّك به روایات نزول قرآن بر هفت حرف، تمسّكى واهى و بى اساس است؛ زیرا:
اولاً: سیوطى در الاتقان در مسأله دوم از نوع شانزدهم گفته است: این اختلاف چیزى جز موهون بودن این روایات و اضطراب لفظى و معنوى آنها را نمى رساند.
ثانیاً: (در روایات متعددى از اهل سنّت از «سبعة احرف» اقسام و اصناف قرآن اراده شده است؛ مثلاً) ابن مسعود از پیامبر: قرآن از هفت باب و بر هفت حرف نازل شد: زجر و امر و حلال و حرام و محكم و متشابه و امثال...
ثالثاً: در روایات احرف سبعه با سندهایى كه در نزد اهل سنت، سندهاى خوبى است، احادیثى موهون و خرافى دیده مى شود.
در یك حدیث از پیامبر نقل شده كه آن حضرت طلب زیادى در حروف قرآن نمود تا به هفت حرف رسید. جبرئیل گفت: تمام این حروف، شفادهنده و كفایت كننده است، مادامى كه آیه عذاب به رحمت و آیه رحمت به عذاب ختم نشود. در حدیثى دیگر این عبارت اضافه شده است: مثل آن كه بگویى: «تعالِ و أقْبِل و هَلُمَّ و اِذْهَبْ و اسرع و اعجل» (یعنى تبدیل هر یك از اینها به دیگرى اشكال ندارد!)
رابعاً: در بعضى از روایات اهل سنت، اثبات قرائت واحد و ردّ هفت قرائت، وجود دارد...
خامساً: از طرق شیعه از امام باقر و امام صادقعليهالسلام
نزول قرآن بر هفت حرف تكذیب شده است.
مفاد روایات از دیدگاه عامّه
جلال الدین سیوطى:
در معناى این حدیث نزدیك به چهل قول وجود دارد:
1. از مشكلاتى است كه معانى آن دانسته نشده است.
2. منظور از هفت، عدد حقیقى نیست، بلكه مراد آسان گیرى و گشایش است و عدد هفت بر كثرت دلالت مى كند. عیاض و پیروان او به این قول گرایش پیدا كرده اند.
3. مراد هفت قرائت است. اشكالى كه بر این قول وارد مى شود این است كه جز در موارد اندك در قرآن كلماتى پیدا نمى شود كه به هفت صورت قرائت شده باشند.
4. منظور كلماتى هستند كه هفت قرائت بلكه بیشتر از هفت قرائت دارند.
5. منظور انواع اختلاف قراءات در قرآن مجید است كه از هفت صورت خارج نیستند...
عموم نویسندگان علوم قرآنى در توجیه روایات «سبعة احرف» به بحث از لهجه ها و لغات عرب پرداخته اند. بیشتر دانشمندان اهل سنّت بهترین تفسیر براى این روایات را نزول قرآن بر هفت لهجه و لغت دانسته اند. آنان هم چنین به تعابیرى دربعضى از این روایات استناد نموده اند كه این كار گشایشى براى امت پیامبر بوده وخداوند اجازه داده است كه هر قبیله اى به همان لهجه متداول خود قرآن را قرائت نماید.
ابن قتیبه گوید:
از موارد آسان گیرى خداوند این است كه به پیامبرش دستور داد براى هر قومى قرآن را به لغت خود آنها قرائت نماید؛ مثلاً كسى كه از قبیله هذیل (هُذَلى) است، به جاى حتّى حین
، عتّى حین تلفظ مى كند. كسى كه از قبیله «اسد» (اسدى) است تعلمون و تعلم و تسودّ وجوه را به كسر تاء فعل مضارع تلفظ مى كند. تمیمیان به جاى تخفیف همزه كه در قریش مرسوم است، همزه را اظهار مى كنند. اگر به هر یك از قبایل و گروه ها دستور داده مى شد كه از لهجه و لغت خود كناره گیرى نمایند و برخلاف عادت همیشگى خویش - با آن كه در میان آنان كودكان، جوانان و پیران وجود دارند - عمل نمایند، دچار سختى و محنت مى شدند. خداوند با رحمت و لطف خویش اراده فرمود، همان گونه كه در اصل دین بر آنان آسان گرفته است، در لغات قرآن نیز بر آنان توسعه دهد.
ابوشامه از بعضى شیوخ خود نقل كرده است كه ابتدا قرآن به زبان قریش و مجاوران آنان، كه از فصحاى عرب بودند، نازل شد. سپس به عرب اجازه داده شد تا بالغاتى كه به آن عادت كرده اند قرآن را قرائت نمایند.
اما سیوطى در نقلى از ابن قتیبه گفته است:
قرآن جز به لغت قریش نازل نگشته است. این سخن با آیه قرآن كه فرموده است:(
و ما أرسلنا من رسولٍ إلّا بلسانِ قومه
)
؛ سازگارى ندارد؛ جز آن كه بگوییم لهجه هاى هفت گانه در درون لغت قریش وجود دارند.
سخنى دیگر در این باره، چنین است:
بهترین تفسیر براى «سبعة احرف» بیانى است كه اكثر علماى اهل سنت آن را پذیرفته و صاحب قاموس هم آن را تأیید كرده است و هم چنین گروهى از متأخران مانند دكتر عبدالحلیم نجار و مصطفى صادق رافعى نیز آن را بر سایر معانى دیگر ترجیح داده اند، و آن این است كه قرآن بر هفت وجه از وجوه لغات و لهجه هاى عربى نازل شده است؛ چون قرآن ازهفت لهجه لغات عرب، بیرون نیست؛ زیرا لهجه هایى كه در جزیرةالعرب تفوّق و انتشار داشت به هفت لهجه عمده باز مى گردد كه عبارتند از: لهجه قریش، هذیل، ثقیف، هوازن، كنانه، تمیم و یمن.
آن چه نقل كردیم بدین جهت بود تا گستره اختلاف روشن شود. با وجود چنین آشفتگى و تشتّت رأى، چگونه مى توان نسبت به اعتبار اصل این حدیث، دل، خوش نمود.
ما به زودى در همین زمینه نظریه اى جدید را از دكتر صبحى صالح نقل خواهیم كرد كه با اشكالى كه برخود آن نظریه نیزوارد است، همه نظریات گذشتگان بامشكل روبه رو مى شود.
مطالعه آزاد
انواع اختلاف قراءات
شاید این سؤال براى آنان كه به «قراءات قرآن» توجه نموده اند، پیش آمده باشد كه اختلاف قراءات در چه زمینه هایى است؟ آیا مى توان تمام اختلافات را تحت انواع و اقسامى خاص ضابطه مند نمود؟ شاید بتوان بدین پرسش، پاسخ مثبتى داده در یك استقصا و بررسى كامل، اختلافات را در دسته بندى هاى مشخّصى قرارداد. گرچه منشأ بخش مهمّى از اختلافات را، كه در قراءات قرآن به وجود آمده است، مى توان در اختلاف لهجه ها جست وجو كرد، اما بى گمان علل و عوامل دیگرى نیز در اختلافات نقش داشته اند. اساساً برخى از اختلافات در قرائت، نظیر تقدیم یا تأخیر یك كلمه و یا زیادى یا نقصان یك كلمه یا حرف و یا اختلافات اعرابى، هیچ گونه ربطى به تفاوت لهجه نداشته طبیعتاً از آنها ناشى نشده اند.
این واقعیت، برخى از دانشمندان را واداشته است تا با ذهنیتى كه از حدیث «سبعة احرف» داشته اند، بكوشند انواع اختلافات قراءات را در قرآن در هفت نوع خلاصه نمایند. حتى بعضى معناى حدیث را به جاى اختلاف لهجه ها، به همین انواع هفت گانه اختلاف تفسیر كرده اند.
قبل از طرح این انواع، یادآورى دو نكته لازم است:
الف) تلاش دانشمندان اهل سنّت براى حصر انواع در هفت نوع، آنان را در نوعى تنگنا قرار داده است؛ به گونه اى كه گاه مجبور شده اند، انواع مختلف و متعددى را تحت عنوان یك نوع به حساب آورند. روشن است كه این مقدار التزام و تعبّد به عدد هفت، از عشق به همان حدیث ناشى شده است.
ب) در نحوه و كیفیت دسته بندى انواع هفت گانه قراءات، تفاوت هاى مهمّى به چشم مى خورد كه خود گویاى تصنّعى بودن این تقسیمات است.
الف) انواع اختلاف قراءات در نظر ابن قتیبه
1. اختلاف در حركت اعرابى یا بنایى كلمه بدون آن كه شكل كلمه یا معناى آن تغییر كند؛ مثل قول خداوند(
هنّ أطهر لكم
)
،
به رفع «اطهر» یا نصب آن. و یا قول خداوند(
و یأمرونَ النّاس بالْبُخل
)
به ضم «با» و سكون «خا»، و یا به كسره آن دو.
2. اختلاف در حركت اعرابى و بنایى كلمه، به گونه اى كه شكل كلمه ثابت اما معنا تغییر كند؛ مانند(
ربّنا باعد بین أسفارنا
)
،
كه به دو صورت فعل ماضى و فعل امر قرائت شده است. و ادّكر بعد أمّة،
كه «اَمَهٍ» قرائت شده است.
3. اختلاف در حروف كلمه نه اعراب آن، بدون هیچ گونه تغییرى در شكل و معناى كلمه(
وَ انْظُر إلى العِظامِ كیفَ ننشزُها
)
،
كه ننشرها قرائت شده است.
4. اختلاف در كلمه، به گونه اى كه شكل كلمه عوض شود، ولى معنا همان است(
إن كانَتْ إلا صیحةً واحدةً
)
،
كه زقیةً واحدةً قرائت شده است. و یا كالعهنِ المنفوش
كه كالصّوفِ المنفوش قرائت شده است.
5. اختلاف در كلمه به گونه اى كه شكل و معنا هر دو عوض شوند طلح منضود
كه طلعٍ منضود قرائت شده است.
6. اختلاف به تقدیم و تأخیر و جاءتْ سكرةُ الموتِ بِالحق كه سكرةُ الحق بالموت قرائت شده است.
7. اختلاف به زیادى و نقصان(
و ما عَمِلَتْهُ أیدیهِم
)
كه(
و ما عَمِلَتْ أیدیهِم و تجرى تحتَها الأنهار
)
كه تَجْرى من تحتها الانهار
قرائت شده است.
ب) انواع اختلاف قراءات در نظر ابن جزرى
ابن جزرى در سخن معروفش كه غالباً نویسندگان علوم قرآنى آن را نقل كرده اند، مى گوید: من قراءات صحیح و شاذ و ضعیف و منكر، همه را، تفحص نمودم، همه اختلافات به هفت وجه باز مى گردند:
1. اختلاف در حركات بدون تغییر در شكل و معناى كلمه؛ مثل البخل كه به چهار صورت خوانده شده است.
2. اختلاف در حركات با تغییر در معنا و ثابت بودن شكل كلمه؛ مثل(
فتلقّى آدمُ من ربّه كلماتٍ
)
كه به نصب «آدم» و رفع «كلمات» نیز قرائت شده است و نیز(
و ادّكر بعد أمّةٍ و بعد اَمَهٍ
)
.
3. اختلاف در حروف با تغییر در معنا و ثابت بودن شكل كلمه تبلوا و تتلوا و یا اختلاف قرائت در مثل ننجّیك و ننحّیك.
4. اختلاف در حروف با تغییر در شكل و ثابت بودن معنا الصّراط و السراط و یا بَصْطَة و بَسطة
5. اختلاف در حروف با تغییر در شكل و معناى كلمه أشدّ منكم و أشدّ منهم و نیز فَامضَوا إلى ذكر الله در عوض فَاسْعوا.
6. اختلاف در تقدیم و تأخیر كلمه و جاءت سكرة الحق بالموت.
7. اختلاف در زیادى و نقصان كلمه.
این موارد، هفت وجهى هستند كه اختلافات قرائت، خارج از این وجوه نخواهد بود. اما مثل اختلاف در اظهار و ادغام، روم، اشمام، تفخیم، ترقیق، مدّ، قصر، اماله، فتح، تحقیق، تسهیل، ابدال و نقل كه از آنها به «اصول»
تعبیر مى شود، از مواردى نیستند كه لفظ و معنا در آنها متنوع و متعدد شود. این صفات و خصوصیات كه تنوع در تلفظ و اداى آنها وجود دارد، آنها را از «لفظ واحد» بودن خارج نمى سازد، و به فرض این كه با این تنوّع در ادا، دیگر یك لفظ نیستند، داخل در نوع اول مى گردند.
ج) انواع اختلاف قراءات در نظر ابوالفضل رازى (ابن شاذان م 290ق.)
1. اختلاف اسما در مفرد و مثنّا و جمع و مذكر و مؤنث و مبالغه و نظایر اینها.
2. اختلاف در افعال مثل ماضى، مضارع، امر و اسناد فعل به مذكر و مؤنث و متكلم و مخاطب و فاعل و مفعول به.
3. اختلاف در اقسام اعراب.
4. اختلاف در زیادى و نقصان.
5. اختلاف در تقدیم و تأخیر.
6. اختلاف در قلب و تبدیل از یك كلمه به كلمه دیگر و از یك حرف به حرف دیگر مثل الصراط و السراط.
7. اختلاف لغات مانند فتح و اماله، ترقیق، تفخیم، تحقیق، تسهیل، ادغام، اظهار و امثال اینها.
در حقیقت آن چه ابوالفضل رازى در تقسیم خود انجام داده است، تلاش در این جهت بوده كه «اصول قراءات» را، كه بیشترین ارتباط با تفاوت لهجه هاى عرب دارند، در تقسیم خود بگنجاند؛ زیرا غالباً تفاوت هاى لهجه ها در چنین مواردى آشكار مى گردند. اگر براساس حدیث «احرف سبعه» علت و حكمت نزول قرآن بر هفت حرف، تسهیل و توسعه بر امّت مطرح است، پیش از هر چیز اختلافاتى نظیر اظهار و ادغام و روم و اشمام و مدّ و قصر و فتح و اماله و تسهیل و تحقیق و... باید مدّنظر قرار گیرند؛ در حالى كه ابن قتیبه و ابن جزرى، مهم ترین بخش و عامل را در تقسیم انواع خود نیاورده اند. از میان دانشمندان معاصر، صبحى صالح با توجه به این واقعیت انواع جدیدى از اختلاف قراءات را تنظیم نموده است.
د) انواع اختلاف قراءات در نظر صبحى صالح
1. اختلاف در وجوه اعراب، خواه معنا ثابت باشد یا تغییر نماید.
2. اختلاف در حروف یا با تغییر معنا بدون تغییر در شكل كلمه، و یا با تغییر شكل كلمه، بدون تغییر در معنا؛ مثل الصراط و السراط.
3. اختلاف اسامى در مفرد و مثنا و جمع ومذكر و مؤنث.
4. اختلاف با تبدیل یك كلمه به كلمه دیگر، به طورى كه غالباً یكى به معناى دیگرى باشد؛ مثل كالعهن المنفوش، كه به صورت كالصّوف المنفوش قرائت شده است.
5. اختلاف در تقدیم و تأخیر كلمه.
6. اندكى اختلاف در زیادى و نقصان به جهت عادت عرب در حذف ادوات جرّ و عطف، در بعضى از موارد و اثبات آنها در مواقعى دیگر.
7. اختلاف لهجه ها در فتح و اماله و ترقیق و تفخیم و...
زرقانى در مناهل العرفان نظریه «ابن شاذان» را بر دیگران ترجیح داده است.
صبحى صالح پس از ذكر نوع هفتم چنین مى گوید:
حق این است كه وجه اخیر، مهم ترین نوع از هفت نوع است؛ زیرا حكمت و فلسفه بزرگى كه در نزول قرآن بر هفت حرف نهفته بوده است، در همین نوع آشكار مى شود، و تخفیف بر امّت و آسان گیرى بر مردمى كه از قبایل متعددند در همین زمینه مصداق پیدا مى كند.
صبحى صالح، همه آن چه را سیوطى و دانشمندان عامّه، از حدیث «احرف سبعه» و گرایش به نزول قرآن به هفت لغت برداشت كرده اند، مردود دانسته، تأكید مى كند قرآن تنها به لغت قریش نازل شده است. وى ادامه مى دهد:
قرآن بهترین لغت را كه تجسم لغات عرب بوده است برگزیده و دلیلى بر مراعات لغات قبایل دیگر كه بعضى از دانشمندان با زحمت در پى تأیید آن هستند وجود ندارد. لغت قریش به اعتراف تمام قبایل از جهت ماده و لفظ، از حیث اسلوب، در بعد غناى كلمات و در زمینه توانایى بر تعابیر زیبا و دقیق، سرآمد همه لغات است. عرب خود، همین لغت را براى كتابت و شعر و خط برمى گزیند؛ حتى شاعر غیرقرشى از خصوصیات لهجه خودش در هنگام سخن دورى مى كند و... بنابراین منظور ازهفت حرف هفت لهجه از لغت قریش است، نه لغات دیگر و نه لهجه هاى دیگر.
وى با خرده گیرى بر كمبودى كه در استقراى متقدمان وجود داشته مى گوید:
گرچه زرقانى در مناهل العرفان، مذهب ابوالفضل رازى را بر مذهب ابن قتیبه و ابن جزرى و قاضى ابوبكر بن طیب ترجیح داده است؛ اما چون رازى متعرّض وجه اختلاف در حروف نگشته مذهب او را اختیار نكردیم. اما در مورد سه نفر دیگر، چون همگى در عمل (گرچه بعضى در نظر و فكر متوجه بوده اند) از وجه اختلاف در لهجه ها غافل بوده اند، همین براى عدم قبول مذهب آنها كافى است.
از كسى مانند ابن شاذان كه در قرن سوم مى زیسته چنین تقسیمى شگفت انگیز نیست؛ اما به راستى چه چیز باعث شده است كه دانشمندان متفكّرى چون زرقانى و صبحى صالح خود را در تنگناى هفت نوع از اختلاف قراءات قرار دهند؟ در حالى كه آنان به خوبى مى دانند در یك تقسیم طبیعى حداقل بیش از ده نوع كلّى از اختلاف قراءات خواهیم داشت! آرى، آنها نیز به عددى متعبّد شده اند كه متعصبان و مروّجان نزول قرآن بر هفت حرف، تواتر آن را مسلّم دانسته و به قول سیوطى بیش از بیست تن از صحابه آن را از پیامبر نقل كرده اند!
گزیده مطالب
1. روایات متعددى از طرق اهل سنّت درباره نزول قرآن بر هفت حرف نقل شده است.
2. مشهور نزد امامیه نزول قرآن بر یك حرف و قرائت است، و براساس دو روایت از امام باقرعليهالسلام
و امام صادقعليهالسلام
نزول قرآن بر هفت قرائت به شدت نفى گردیده است.
3. در برخى روایات شیعى، نزول قرآن بر هفت حرف به معناى اصناف و انواع، نظیر امر، زجر، ترغیب، ترهیب، جدل، مثل و قصص، تفسیر گشته است.
4. احادیث احرف سبعه اعتبارى ندارند؛ زیرا اهل بیت آنها را ردّ نموده اند؛ اختلاف و تناقض میان این روایات فراوان است، به طورى كه زركشى در البرهان 53 وجه و سیوطى در الاتقان 35 وجه در تفسیر «سبعة احرف» ذكر نموده اند، و سرانجام در بعضى از روایات اهل سنّت، نزول قرآن بر یك قرائت اثبات شده است.
5. گرچه بیشتر روایات عامّه، مراد از «سبعة احرف» را لهجه ها و یا لغات دانسته اند، اما در شمارش و تعیین لهجه ها و یا لغات به قدرى تشتّت وجود دارد كه مى تواند گویاى ساختگى بودن این حدیث باشد.
6. بعضى بر این عقیده اند كه مى توان همه اختلافات قراءات را در هفت نوع خلاصه نمود.
7. از میان چهار نظریه پرداز، یعنى ابن شاذان، ابن قتیبه، ابن جزرى و صبحى صالح، دوتن از آنان (ابن شاذان و صبحى صالح) اختلاف لهجه هاى مختلف در «اصول قراءات» را یك نوع، از هفت نوع اختلاف قراءات دانسته اند.
8. انواع اختلافات قراءات، حتى در یك تقسیم بندى كلى، خیلى بیشتر از هفت نوعند؛ اما شیفتگان و متعبّدان به حدیث «احرف سبعه» ظاهراً راهى جز این كه همه را در هفت نوع جاى دهند نداشته اند.
9. در اصطلاح علم قرائت، به قواعدى كه بیان كننده احكامى كلى در قرائت تمام كلماتِ قرآن هستند، «اصول قراءات» و به اختلاف قراءات در موارد خاص، «فرش الحروف» مى گویند.