بخش هشتم : ناسخ و منسوخ
هدف هاى آموزشى مورد نظر در این بخش عبارتند از:
1. بررسى شرایط تحقق نسخ در قرآن كریم.
2. ارائه تعریفى دقیق از نسخ، هماهنگ با شرایط آن.
3. تبیین فلسفه نسخ در قرآن.
4. آشنایى با اقسام نسخ و امكان یا عدم امكان وقوع آن ها.
5. آگاهى از آیات ناسخ و منسوخ.
برخى از منابع مهمّ در این زمینه عبارتند از:
ناسخ القرآن العزیز ومنسوخه، ابن بارزى؛ الناسخ والمنسوخ، ابن حزم اندلسى؛ مناهل العرفان، زرقانى، ج 2؛ النسخ فى القرآن الكریم، دكتر مصطفى زید؛ البیان فى تفسیر القرآن، آیت الله العظمى خوئى؛ المیزان، علامه طباطبائى؛ التمهید فى علوم القرآن، آیت الله معرفت، ج 2؛ مباحث فى علوم القرآن، دكتر صبحى صالح.
فصل اول : تعریف لغوى و اصطلاحى نسخ
تعریف لغوى
«نسخ» در لغت به معانى مختلفى آمده است كه عبارتند از: ازاله، تغییر، ابطال و چیزى را جاى چیز دیگر قرار دادن. نَسَخَ الكتاب: كَتَبَه عن معارضة؛ كتاب را از طریق مقابله نمودن نوشت.
جوهرى در صحاح گوید:
نسخ به دو معناى ازاله و تغییر به كار مى رود. نَسَخَتِ الشمسُ الظِّلَّ: أزالته ونَسَخَتِ الرّیحُ آثارَ الدّار: غَیرتْها؛ آفتاب سایه را از بین برد و باد، آثار و بقایاى خانه را تغییرداد.
جوهرى نسخ آیه به آیه را، زایل نمودن و ازبین بردن مثل حكم آیه مى داند.
راغب اصفهانى در مفردات مى گوید:
نسخ، یعنى از بین بردن چیزى به واسطه چیزى كه پس از آن مى آید؛ مثل از بین بردن آفتاب، سایه را و سایه، آفتاب را و پیرى، جوانى را. از واژه نسخ گاه معناى «ازاله» و گاه معناى «اثبات» (ضدّ آن) فهمیده مى شود.
نسخ قرآن به معناى ازاله و از بین بردن حكم آن است، با حكمى كه بعد از آن آمده است. خداوند مى فرماید:(
ما ننسخ من آیة او نُنْسِها نأت بخیر منها او مثلها...
)
نسخ كتاب به معناى انتقال صورت آن به كتاب دیگر است. این امر، سبب ازاله و رفع صورت اول نمى گردد، بلكه موجب «اثبات» همان صورت در مادّه دیگرى مى شود. گاهى از این معنا به «استنساخ» تعبیر مى شود. خداوند مى فرماید:(
إنا كنا نستنسخ ما كنتم تعملون
)
.
به اعتقاد زرقانى نسخ در لغت عرب در دو معنا به كار رفته است:
1. ازاله و اعدام چیزى: وَما أَرْسَلْنا مِنْ قَبْلِكَ مِنْ رَسُولٍ وَلانَبِىٍّ إِلّا إِذا تَمَنَّى أَلْقىَ الشَّیطانُ فِى أُمْنِیتِهِ فَینْسَخُ اللَّهُ ما یلْقِى الشَّیطانُ...؛ خداوند، القاى شیطان را، نابود كرده و از میان مى برد. تناسخ قرون و ازمان كه در لغت به كار رفته نیز به همین معناست.
2. انتقال و تحویل یك چیز به چیز دیگر با بقاى آن. نسخ كتاب به همین معناست؛ زیرا در استنساخ نوعى نقل و انتقال وجود دارد و قرآن در آیه(
إنّا كنّا نستنسخ ما كنتم تعملون
)
، به همین مطلب اشاره دارد. منظور قرآن، نقل اعمال به صحیفه ها و از صحیفه ها به غیر آن است.
در این كه كدام یك از معانى ازاله، تغییر، ابطال و انتقال، معناى حقیقى و كدام معناى مجازى واژه نسخ است، میان دانشمندان اختلاف وجود دارد. دكتر مصطفى زید، پس از ذكر آراى گوناگون، نظریه ابوالحسین بصرى كه نسخ را حقیقت در ازاله و مجاز در نقل و انتقال مى داند، ترجیح داده براى اثبات مدعاى خویش، مواردى را از عهد قدیم و نیز از استعمالات قرآن كریم شاهد مى آورد.
تعریف اصطلاحى
با توجه به شروطى كه در فصل آینده در مورد نسخ اصطلاحى بیان خواهد گردید تعریف دقیق آن عبارت است از:
رفعُ حُكمٍ - كانَ یقتضى الدّوامَ حَسَب ظاهِرِه - بتشریع لاحقٍ بحیثُ لایمكنُ اجتماعهما معاً إمّا ذاتاً أَوْ نَصّاً؛
برداشتن حكمى - كه در ظاهر اقتضاى استمرار داشته است - به واسطه تشریع بعدى، به گونه اى كه ذاتاً یا به دلیل خاص، امكان اجتماع آن دو وجود نداشته باشد.
گزیده مطالب
1. نسخ در لغت به چند معنا به كار رفته است: تغییر، ازاله و اعدام، ابطال و انتقال. نسخ به معناى انتقال، همان استنساخ است.
2. معناى حقیقى نسخ همان ازاله است و مجازاً در نقل و انتقال به كار رفته است.
3. نسخ در اصطلاح یعنى: برداشتن حكمى - كه در ظاهر اقتضاى استمرار داشته است - به واسطه تشریع بعدى، به گونه اى كه ذاتاً یا به جهت نصّ شرعى، امكان اجتماع آن دو حكم وجود نداشته باشد.
فصل دوم : شروط نسخ
اركان نسخ عبارتند از: منسوخ (حكم اول) ؛ منسوخ به (حكم دوم) ، و ناسخ، كه هریك داراى شروطى هستند.
بسیارى از متقدمان بر اثر بى توجهى به حقیقت نسخ، آن را بر تخصیص و تقیید و جز اینها اطلاق كرده اند.
ابن تیمیه مى گوید:
در اصطلاح بزرگان گذشته، هر معناى ظاهرى كه ظهورش به جهت معارضى قوى تر ترك مى شده، داخل در منسوخ بوده است؛ مثل تخصیص عام و تقیید مطلق.
ابن قیم: منظور عموم بزرگان سلف از ناسخ و منسوخ، گاهى رفع كلى حكم بوده است؛ همان گونه كه در اصطلاح متأخران است و گاهى رفع دلالت عام و مطلق و ظاهر و غیر آن به واسطه تخصیص یا تقیید و یا تفسیر و تبیین آن بوده است. حتى آنان استثنا و شرط و صفت را نیز نسخ مى نامیدند؛ چراكه متضمن رفع و برداشتن دلالت ظاهرى كلامند...
شاطبى: آن چه از سخن متقدمان آشكار مى گردد این است كه نسخ در عقیده آنان اعم از بیان اصولیان بوده است. آنان گاهى به تقیید مطلق و به تخصیص عام و به بیان مبهم و مجمل، نسخ اطلاق مى كرده اند؛ همان گونه كه رفع حكم شرعى به دلیل حكم شرعى متأخر را رفع مى دانسته اند. دلیل این امر اشتراك همه آنها در یك مفهوم، یعنى عدم اراده امر متقدم بوده است.
زرقانى معتقد است كه براى تحقق نسخ، چهار شرط لازم است:
1. منسوخ حكم شرعى باشد؛
2. دلیل رفع حكم، دلیلى شرعى باشد؛
3. دلیل رافع، متأخر از دلیل اول بوده همانند اتصال قید به مقید به دلیل اول متصل نباشد؛
4. میان دلیل اول و دلیل دوم تعارض حقیقى وجود داشته باشد.
این كه شرط چهارم به چه میزان در تحقق نسخ دخیل است، خود محل بحث است. با مراجعه به آیاتى كه در نظر عموم قرآن شناسان از آیات ناسخ و منسوخند، مواردى یافت مى شود كه تعارض میان دو دلیل، تعارض حقیقى نیست.
به عبارت دیگر، هر دو دلیل (دلیل اول و دلیل دوم) ذاتاً قابل جمعند، و آن چه باعث شده، میان آن دو تنافى افتد، ورود نص و دلیل خاص بوده است، و این امر، همان نكته دقیقى است كه التمهید به خوبى به آن توجه نموده و در تعریف خود آن را گنجانیده است.
بنابراین یكى از شرایط تحقق نسخ، وجود تعارض میان دو دلیل است؛ خواه تعارض ذاتى و حقیقى، و خواه تعارض به دلیل خاص. از این رو مى توان مدعى شد كه همه تعاریفى كه فاقد این خصوصیت باشند، جامع نیستند.
مطلب دیگرى كه لازم است به آن توجه شود این است كه تعارض میان دو دلیل، باید تعارضى تام و كلى باشد و در مواردى كه تعارض جزئى است، نظیر مطلق و مقید، عام و خاص، مبهم و مفسر و مجمل و مبین، نسخ تحقق نمى یابد. تقابل میان ناسخ و منسوخ از نوع تضاد است، كه امكان اجتماع هر دو وجود ندارد، بلكه یكى جایگزین دیگرى مى گردد.
شباهتى میان نسخ و تخصیص وجود دارد كه موجب اشتباه بعضى گردیده است. نسخ نوعى تخصیص است؛ با این تفاوت كه یكى (نسخ) ، تخصیص اَزمانى است، ودیگرى (تخصیص) را مى توان نسخ اَفرادى نامید.
زرقانى مى گوید:
به جهت تشابه میان این دو، بعضى از دانشمندان دچار اشتباه گردیده اند. گروهى از آنان، وقوع نسخ در شریعت را به زعم آن كه آن چه را نسخ مى نامیم، تخصیص است، انكار كرده اند و عده اى مواردى از تخصیص را در باب نسخ داخل نموده و بى دلیل در شماره منسوخاتِ قرآن، افزوده اند.
شرایط حكم منسوخ (حكم اول)
1. حكم شرعى باشد. بنابراین حكم عقلى و نیز آن چه مربوط به اخبار و وقایع خارجى است، از مدار بحث خارج مى شود. به عنوان مثال اگر با آمدن تشریعى، اباحه اصلیه كه از حكم عقل استنباط شده است از بین برود، اصطلاحاً به آن نسخ گفته نمى شود. ذكر این نكته نیز لازم است كه حكم شرعى، اعم از تكلیفى و وضعى است. بنابراین نیازى به تفصیلى كه در تعریف آیت الله خوئى آمده است، نیست.
2. منسوخ محدود به زمان معینى نشده باشد. تمامى احكامى كه از ابتدا و به گونه اى صریح، محدود به زمانى شده اند، با پایان یافتن زمان حكم به طور قهرى منتفى مى شوند. ارتفاع حكم در این صورت از مصادیق نسخ اصطلاحى نیست.
شرط فوق از آن جا برمى آید كه گفته اند: دلیل منسوخ باید ظهور در استمرار و دوام داشته باشد.
آیت الله خوئى بر این باورند كه ظهور حكم منسوخ در استمرار، زمانى است كه هیچ گونه شائبه اى از محدودیت زمانى در آن وجود نداشته باشد. اگر در آیه اى، اشاره اى به احتمال پایان یافتن حكم در زمانى شده باشد، این مورد نیز خارج از نسخ مصطلح خواهد بود. ایشان بر همین اساس در مورد آیات 109 از سوره بقره و 15 از سوره نساء كه بسیارى آنها را در شمار آیات منسوخ گرفته اند، منسوخ بودن این آیات را رد كرده اند.
اما به نظر مى رسد، ایجاد چنین محدودیتى در اصطلاح روا نباشد، زیرا آن چه مهم است، استفاده استمرار و دوام، از حكم اول است، و این امر تا زمانى كه حكم صراحتاً محدود به زمان مشخص و معینى نشده باشد وجود دارد. به عنوان مثال در آیه پانزده از سوره نساء:(
فامسكُوهُنَّ فِى البیوتِ حتَّى یتوفّاهُنَّ الموت أو یجعلَ اللَّهُ لَهُن سبیلاً
)
؛ آنان (=زنان) را در خانه ها نگاه دارید تا مرگشان فرا رسد، یا خدا راهى براى آنان قراردهد. گرچه از تعبیر در آیه، احتمال رفع این حكم در آینده داده مى شود، ولى صرف احتمال، نمى تواند به اصل استمرار و دوام حكم لطمه اى وارد سازد؛ به عبارت دیگر، مادام كه حكم دیگرى نیاید، این حكم به قوت خود باقى بوده و همین اندازه براى اصطلاح نسخ كافى است.
دقت در تعریفى كه از سوى آیت الله خوئى ارائه شده است، نشان مى دهد كه این تعریف، متضمن این شرط (ظهور حكم منسوخ در استمرار و دوام) حتى به همان معناى مورد نظر ایشان، نیست. نسخ در نظر ایشان، یعنى(
رفعُ أمرٍ ثابتٍ فِى الشریعةِ المقدسةِ، بِارتفاعِ أمَدِه وزمانِه، سَواء أكان ذلكَ الأمرُ المرتفعُ مِنَ الأحكامِ التكلیفیة أمِ الوضعیة...
)
از تعریف فوق، هیچ گاه، دوام زمانى امرى كه قبلاً در شریعت مقدس ثابت بوده است، استفاده نمى گردد؛ بلكه تعبیر «بارتفاع أمده و زمانه» موهم این امر است كه آن شریعت، داراى اَمَد و زمانى در ظاهر بوده است؛ در حالى كه منظور ایشان، دقیقاً برخلاف معنایى است كه از ظاهر تعریف استفاده مى گردد. در میان كسانى كه نسخ اصطلاحى را تعریف نموده اند، هیچ كس تعبیر «بارتفاع اَمَده وزمانه» را به كار نبرده است.
شرایط حكم منسوخٌ به (حكم دوم)
1. از نظر زمانى متأخر از زمان منسوخ باشد.
2. تشریع آن از سوى شارع صورت گرفته باشد. بنابراین بر اساس عقل یا اجماع نمى توان حكم سابق را «نسخ» نمود؛ بلكه دلیل شرعى حكم دوم، منحصراً در كتاب و سنت محدود مى گردد.
اگر ما عقل و اجماع را از آن جهت كه تأیید شرعى دارند، به عنوان ادلّه شرعیه به حساب آوریم، تمام تعاریفى كه نسخ را «رفع الحكم الشرعى بدلیل شرعى متأخّر» دانسته اند، مورد اشكال قرار مى گیرند و تنها تعریف استاد معرفت كه به جاى «دلیل شرعى» از عنوان «تشریع» استفاده كرده است، از این اشكال در امان است.
3. دلیل منسوخٌ به، باید همسان با دلیل منسوخ باشد. بنابراین براى نسخ آیه اى مى توان به آیه اى دیگر و یا حدیث متواتر قطعى الصدور استناد نمود. اما هیچ گاه آیه با خبر واحد نسخ نمى گردد و نیز حدیث و سنت متواتر با خبر غیر متواتر نسخ نمى شود. عدم توجه به این نكته، باعث گردیده است برخى به بهانه نسخ با نوعى بى پروایى با آیات قرآن برخورد نموده و نسخ آیه را به خبر واحد جایز دانسته اند.
شرط ناسخ
ناسخ تنها و تنها باید شارع حكیم باشد. پیامبر و امامان معصومعليهالسلام
چون از منبع وحى سخن مى گویند (وما ینطق عن الهوى، إن هو إلّا وحى یوحى) به آنان نیز اطلاق شارع مى گردد. جز اینان، دیگران حقّى در نسخ ندارند.
نسخ شرایط دیگرى را نیز داراست. یكى از مهم ترین شرایطى كه در نسخ مراعات آن واجب است، این است كه نسخ تنها به حكم منسوخ، تعلق مى گیرد و نه به لفظ آن؛ به عبارت دیگر در مورد آیات قرآن كریم، تشریع سابق كه بیانگر حكمى بوده است، پس از آمدن ناسخ، از مجموعه آیات الهى حذف نمى گردد. آن چه رفع مى شود، حكم آیه است و نه خود آیه. التزام به نسخ آیه، كه از آن به «نسخ تلاوت» تعبیر مى شود، نوعى التزام به تحریف قرآن كریم است كه هیچ مسلمانى آن را نمى پذیرد. كسانى كه در تعریف نسخ گفته اند: رفع الحكم الشرعی... گویا به همین مطلب توجه داشته اند كه نسخ، رفع حكم است و نه رفع تلاوت. متأسفانه بسیارى از دانشمندان اهل سنت كه شیفته افزایش آیات ناسخ و منسوخ بوده اند، قائل به نسخ تلاوت نیز شده اند.
تعریف دقیق آیت الله معرفت نیز از این كاستى سالم نمانده است. به نظر ایشان، نسخ:
هو رفع تشریع سابق -كان یقتضى الدوام حسب ظاهره- بتشریع لاحق بحیث لایمكن اجتماعهما معاً...
این تعریف مى تواند شامل نسخ تلاوت گردد؛ زیرا رفع تشریع سابق به دو گونه متصور است:
1. رفع حكم.
2. رفع حكم با لفظ و تلاوت.
از همه آن چه گفته آمد، برمى آید كه شروط نسخ به قرار زیر است:
1. منسوخ (دلیل اول) حكم شرعى باشد و نه عقلى.
2. منسوخ محدود به زمان معینى نشده باشد.
3. منسوخٌ به (دلیل دوم) متأخر از زمان منسوخ باشد.
4. تشریع منسوخٌ به، از سوى شارع صورت گرفته باشد.
5. دلیل منسوخٌ به، همسنگ با دلیل منسوخ باشد.
6. میان دلیل اول و دلیل دوم، تعارضِ ذاتى و یا به دلیل خاص وجود داشته باشد.
7. تعارض میان دو دلیل تعارضى تام و كلى باشد.
8. ناسخ فقط شارع مقدس باشد.
با توجه به شروط یاد شده، تعریف آیت الله معرفت را با اضافه كردن یك قید و حذف بعضى از قیود غیرلازم، مى توان بهترین تعریف از نسخ اصطلاحى دانست؛ بدین ترتیب:
رَفْع حُكم -كانَ یقْتَضى الدَّوامَ حَسَبَ ظاهرِهِ - بتَشْریعٍ لاحِقٍ بحیث لایمكِنُ اجتماعُهما معاً إِمّا ذاتاً أَوْ نَصّاً.
گزیده مطالب
1. نسخ در اصطلاح قدما در مورد تخصیص عام، تقیید مطلق، بیان مجمل و نیز نسخ به معناى خاص آن به كار مى رفته و به همین جهت شمار آیات ناسخ و منسوخ به عقیده آنان بسیار زیاد بوده است.
2. اركان نسخ عبارتند از: منسوخ، منسوخٌ به و ناسخ.
3. براى تحقق نسخ اصطلاحى در اركان سه گانه، هشت شرط لازم است.
4. تعریف دقیق نسخ چنین است: «رفع حكمٍ -كان یقتضى الدّوامَ حَسَبَ ظاهره- بِتشریعٍ لاحقٍ بحیثُ لایمكنُ اجتماعهما معاً إِمّا ذاتاً أَوْ نصّاً».
فصل سوم : امكان و وقوع نسخ
قرآن مجید خود در چند آیه به وقوع نسخ در قرآن تصریح فرموده است:
(
ما نَنْسَخ مِنْ آیةٍ أَوْ نُنْسِها نأتِ بخیرٍ منها او مثلها
)
.
(
وَإِذا بَدَّلْنا آیةً مكان آیةٍ وَاللَّهُ أَعْلَمُ بما ینَزِّل قالوا إنَّما أَنْتَ مُفْتَرٍ...
)
(
یمْحُوا اللَّهُ ما یشاءُ ویثْبِتُ وعِنْدَهُ أُمّ الْكِتاب
)
.
نسخ دو معنا دارد: حقیقى و مجازى.
معناى حقیقى نسخ عبارت است از: پدید آمدن رأى جدید. آن چه در وضع قوانین جدید بشرى رخ مى دهد، از رهگذر كشف مجهولات و یا برخورد با معضلات و تنگناهایى است كه در مقام عمل، قانونگذاران باآن روبه رو هستند. در هر دو صورت نسخ قانون قبلى و وضع قانون جدید، حاكى از ضعف و جهل قانونگذاران درمورد قانون و واقعیت هاى عینى و عملى است.
در تشریع احكام و قوانین دینى مسأله به چه صورت است؟
آیا تغییر و تبدیل در احكام دینى وجود داشته است؟ یا خیر؟
در صورت مثبت بودن پاسخ، چگونه این امر با علم مطلق شارع مقدّس سازگارى دارد؟
همه مى دانیم كه احكام، تابع مصالح و مفاسدند و به عبارت دیگر، این مصالح و مفاسدموجودند كه گاهى اقتضاى حكم وجوب و استحباب و زمانى اقتضاى حكم حرمت و كراهت، دارند. شارع مقدّس با در نظر گرفتن همین مصلحت ها ومفسده هاست كه اراده اش به جَعْل قانون تعلق مى گیرد. در پاره اى از موارد، مصلحت یامفسده در یك امرى، همیشگى نبوده محدود به زمانى خاص است. روشن است كه اراده شارع نیز از همان آغاز به صورت موقّت و محدود به آن تعلّق مى گیرد. بازگشت نسخ شرعى در تمام حالات آن، به محدودیت مصلحت یا مفسده موجود است، كه پایان یافته و اراده حكم سابق نیز كه در مدار مصلحت یا مفسده وجود داشته، پایان یافته است. البته بدیهى است كه شارع از همان آغاز، زمان پایان یافتن مصلحت یا مفسده و در نتیجه پایان یافتن حكم و آغاز حكم جدید را مى دانسته است.
نسخ به این معنا، حقیقتاً نسخ نیست كه حكایت از جهل قانونگذار به مصالح و مفاسد كند. بلكه بدین معناست كه «حكم مجعول از همان آغاز مقید به زمان خاصى بوده است كه خدا بدان آگاه است؛ هرچند مردم به آن جاهل بوده گمان همیشگى بودن آن را داشته اند و ارتفاع حكم پس از انقضاى زمان آن صورت گرفته است.
بنابراین نسخ در احكام دینى، به معناى مجازى و ظاهرى است؛ نه معناى واقعى كه مستلزم جهل و عدم علم خداوند به مصالح و مفاسد باشد.
با این توضیح معلوم مى گردد كه هیچ مانع عقلى براى وجود نسخ به این معنا در احكام دینى وجود ندارد و آنان كه امكان وقوع نسخ را انكار كرده اند، معناى حقیقى و مجازى نسخ را از هم تمییز نداده اند. علاوه بر عدم منع عقلى نسبت به امكان نسخ، دلیل نقلىِ روشن نیز بر وقوع آن وجود دارد. افزون تر این كه: وقوع پدیده اى، محكم ترین دلیل بر امكان آن است.
ما در بیان دلیل نقلى فقط به دو آیه استناد كرده از پرداختن به روایات فراوانى كه در این زمینه وجود دارد چشم مى پوشیم.
آیه اول:(
ما نَنْسخْ من آیةٍ او نُنسها نأتِ بخیرٍ منها او مِثْلِها...
)
؛
هر حكمى را نسخ كنیم، یا آن را به (دست) فراموشى بسپاریم، بهتر از آن، یا مانندش را مى آوریم...
آیه فوق یكى از آیاتى است كه به روشنى بر امكان بلكه وقوع نسخ، دلالت دارد.
آیه دوم:(
وإذا بدَّلْنا آیةً مكانَ آیةٍ واللَّه أعلمُ بما ینزلُ، قالوا إنّما أنت مفترٍ
)
؛
و چون حكمى را در جاى حكمى دیگر بیاوریم -و خدا به آن چه به تدریج نازل مى كند داناتر است- مى گویند: «جز این نیست كه تو دروغ بافى. »
علامه طباطبائى در این مورد مى گوید:
این آیه اشاره به نسخ و حكمت آن دارد و پاسخى است به اتّهامى كه یهودیان و مشركان به پیامبر مى زدند. معناى سخن خداوند این است كه آیه دوم را با تغییر، به جاى آیه اول قرار دادیم... مشركان پیامبر را مورد خطاب قرار داده او را متهم مى نمودند كه به خدا دروغ مى بندد؛ چراكه تبدیل یك قول به قول دیگر، و اعتقاد به رأیى و عدول از آن در مرحله دیگر از ساحت خداوند دور است.
خداوند در پاسخ به اینان مى فرماید:(
بل أكثرهم لایعلمون
)
؛ اینان حقیقت این تبدیل و حكمتى را كه منجر به این تفسیر شده است نمى دانند. احكام الهى، تابع مصالح بندگان است و برخى از مصلحت ها با تغییر اوضاع و احوال و زمان ها، تغییر مى یابند. در نتیجه ضرورى است كه احكام نیز تغییر یابند.
گزیده مطالب
1. نسخ در دو معناى حقیقى و مجازى به كار مى رود. معناى حقیقى آن «ظهور رأى و نظر جدید» و معناى مجازى آن «اظهار رأى و نظر جدید» است.
2. نسخى كه در آیات و روایات از آن سخن به میان آمده است، نسخ به معناى مجازى آن است.
3. برخى به خاطر عدم توجه به كاربرد دوگانه نسخ و به جهت معقول نبودن نسخ به معناى حقیقى آن در مورد خداوند، منكر امكان و وقوع نسخ گردیده اند.
فصل چهارم : اقسام نسخ
بسیارى از دانشمندان علوم قرآنى، نسخ در قرآن را به سه قسم تقسیم نموده اند:
الف) نسخ تلاوت و حكم
همان طور كه از معناى آن پیداست، مدعیان وقوع این قسم از نسخ، معتقدند كه آیه یا آیاتى بوده كه تلاوت آنها همراه با حكمشان نسخ گردیده است. مثالى كه معمولاً در این مورد ذكر كرده اند بر اساس روایتى از عایشه است. وى گفته است: از جمله آیات نازل شده بر پیامبر این آیه بود:(
عَشْرُ رَضَعاتٍ معلوماتٍ یحَرّمْن
)
(ده مرتبه شیردادن معلوم، باعث حرمت مى شود) این آیه با حكمِ پنج بار، نسخ گردید. رسول خدا وفات نمود؛ در حالى كه این آیه در میان مردم قرائت مى گردید.
جالب این جاست كه در بیان چگونگى از بین رفتن آیه گفته اند: صحیفه اى كه آیه بر آن نوشته شده بود، هنگام فوت رسول خدا، زیر تخت بود و وقتى آنان مشغول دفن رسول خدا بودند، حیوانى داخل شده و آن را خورده است!
باطل بودن این سخنان و بطلان قول به نسخ در این قسم به قدرى روشن است كه نیازى به ابطال از سوى شیعه ندارد. آن چه نقل شده است، خبر واحدى است كه خواسته اند با آن، وجود آیه اى را كه كسى از آن خبر نداشته اثبات كنند، آن گاه با همان خبر، نسخ آن را نیز ثابت نمایند. محققان اهل سنت خود به انكار این قسم پرداخته اند.
صبحى صالح پذیرش این قسم را مولودِ عشق و شیفتگى طرفداران كثرت نسخ در قرآن دانسته كه با جرأت شگفتى چنین ادعایى نموده اند.
این قسم از نسخ مستلزم وقوع تحریف در قرآن نیز خواهد بود.
ب) نسخ تلاوت بدون حكم
منظور این است كه لفظ آیه اى، نسخ و از متن قرآن حذف شده است؛ ولى حكمى كه با آن آیه نازل شده است، هم چنان ادامه دارد و بدان عمل مى شود. كسانى كه چنین نسخى را معتقدند، مى گویند: در سوره نور آیه رجم (الشیخ والشیخة اذا زَنیا فارجموهما البتة، نكالاً من اللَّه...) وجود داشته، سپس تلاوت آن نسخ گردید، ولى حكم رجم پیرمرد و پیرزن زناكار، هم چنان باقى است.
در نقل دیگرى این آیه را از آیات سوره احزاب، كه آیاتش برابر آیات سوره بقره بوده است، دانسته اند!
به عقیده شیعه، این قسم از نسخ نیز، همانند قسم اول، ممنوع و در قرآن اتفاق نیفتاده است. آن چه در این باره نقل گردیده است، اولاً، از یك یا دو نمونه بیشتر نیست، و همین موارد نیز اخبار آحادى هستند كه درباره قرآن - كه ثبوتش با تواتر ونسخ آن نیز با تواتر باید باشد- كاربردى نداشته از اعتبار ساقطند. آیت الله خوئى دراین باره مى گوید:
نسخِ امر مهمى چون آیه قرآن، اگر واقع شده باشد، نقل آن شیوع پیدا مى نمود و دلیل روشن بر كذب راوى همین است كه دیگران آن را نقل نكرده اند...
التزام به چنین نسخى به معناى التزام به تحریفِ قرآن است كه هیچ مسلمانى آن را قبول ندارد.
ج) نسخ حكم بدون تلاوت
این قسم، تنها قسمى است كه نسخ در آن واقع شده است. مؤلّفانى كه درباره ناسخ و منسوخ و بررسى آیات آن كتاب نوشته اند، همگى در این قسم كوشیده اند.
آیاتى از قرآن مجید كه نسخ گردیده اند، نسخ فقط در ناحیه حكم آنها واقع شده است؛ امّا لفظ آیه و تلاوت هم چنان در قرآن محفوظ مانده است.
در این قسم، سه نوع نسخ مورد بحث قرار گرفته است:
الف) نسخ قرآن به قرآن.
ب) نسخ قرآن به خبر متواتر.
ج) نسخ قرآن به خبر واحد.
در مورد نوع اول بحثى وجود ندارد.
در مورد نوع دوم دانشمندان اختلاف نظر دارند. بعضى قائل به جواز و برخى دیگر قائل به منع شده اند. تجویزكنندگان نیز خود به دو گروه تقسیم شده اند: آنان كه قائل به وقوع چنین نسخى هستند، و آنان كه مى گویند جایز است ولى واقع نشده است.
قائلان به جواز چنین استدلال كرده اند كه نسخ قرآن به سنت، نه بالذات و نه بالغیر، محال نیست. ذاتاً كه روشن است. استحاله بالغیر نیز ندارد چون، همان گونه كه قرآن وحىِ الهى است، سنّت نیز وحى از جانب خداست. خداوند خود فرموده است:(
وَما ینْطِقُ عَنِ الْهَوى إِنْ هُوَ الاّ وَحْىٌ یوحى
)
.
زرقانى به دنبال این بحث چنین نتیجه گیرى مى كند: نسخ قرآن به سنّت مانع عقلى و شرعى ندارد؛ منتها چنین نسخى واقع نشده است و دلیل كسانى كه قائل به وقوعند تمام نیست.
آیت الله خوئى در این مورد معتقدند:
حكم ثابت به وسیله قرآن، با سنّت متواتر یا با اجماع قطعى، كه كاشف از صدور نسخ از معصوم باشد، نسخ مى گردد. این نوع نسخ، اشكال عقلى و نقلى ندارد. بنابراین اگر در موردى ثابت شد، قبول مى كنیم والاّ ملتزم به نسخ نخواهیم شد.
ظاهراً چنین نسخى در قرآن واقع نشده است.
امّا نوع سوم، یعنى نسخ قرآن به خبر واحد، چون یكى از شرایطِ دلیل ناسخ، همسنگ بودن با دلیل منسوخ است، چنین نسخى ممكن نیست.
گزیده مطالب
1. اقسام نسخ در قرآن عبارت است از: نسخ تلاوت و حكم؛ نسخ تلاوت بدون حكم؛ نسخ حكم بدون تلاوت. شیعه و محقّقان اهل سنّت تنها قسم سوم را صحیح مى دانند.
2. نسخ حكم بدون تلاوت در قرآن كریم به چند صورت متصور است: نسخ قرآن به قرآن، نسخ قرآن به خبر متواتر و نسخ قرآن به خبر واحد. صورت سوم باطل است و صورت دوم گرچه محال نیست، اما واقع نشده است.
فصل پنجم : بررسى آیات ناسخ و منسوخ
اگر از افراطى كه برخى در زمینه اكتشاف «نسخ» در قرآن كرده اند، بگذریم، با یك سیر اجمالى در اقوالِ بزرگانِ قرآن شناس روشن مى گردد كه به تدریج با ضابطه مند شدن اصطلاح نسخ، دایره نواسخ قرآن محدود و محدودتر گردیده و نظر محقّقان متأخر خط بطلانى بر نظریه طرفداران فراوانى نسخ كشیده است به گونه اى كه: «پیشینیان تا حدود پانصد آیه را منسوخ مى دانستند. »
مصطفى زید در كتاب خود، موارد ادّعایىِ نسخ را نزد متقدمان این گونه گزارش مى كند:
ابوعبداللَّه، محمدبن حزم 214 مورد؛ ابوجعفر نحاس 134 مورد؛ ابن سلامه 213 مورد، و ابن جوزى 247 مورد را از مصادیق نسخ دانسته اند.
سیوطى در الاتقان ضمن ردّ طرفداران كثرت نسخ، در یك بررسى در مورد آیات نسخ، از ابتدا تا انتهاى قرآن موارد معدودى را ذكر نموده است كه عبارتند از: سوره بقره شش آیه، آل عمران یك آیه، نساء دو آیه، مائده سه آیه، انفال سه آیه، نور دوآیه، احزاب یك آیه، مجادله یك آیه، ممتحنه یك آیه، مزّمّل یك آیه. مجموعه آیات منسوخ نزد سیوطى، 21 آیه است كه در منسوخ بودن یك مورد هم تردید مى نماید. زرقانى نیز به پیروى از سیوطى همین آیات را مورد بررسى قرار داده است.
دكتر صبحى صالح پس از بیان این مطلب كه محقّقان، آیات منسوخ قرآن را اندك مى دانند، به نظر سیوطى اشاره نموده مى گوید: «اگر بررسى نماییم، درمى یابیم آیاتى كه پذیراى نسخند افزون بر ده آیه نخواهند بود. »
آیت الله محمدهادى معرفت در بررسى هاى خود، تنها هشت آیه را منسوخ مى داند، كه عبارتند از: آیه نجوا، آیه عدد مقاتلان، آیه اِمتاع، آیه جزاى فاحشه، آیه توارث به ایمان، آیات صفح، آیات معاهده و آیات تدریجى بودن تشریع قتال.
علاّمه شعرانى نیز به پنج مورد از نسخ معتقد است.
آیت الله خوئى، جز یك مصداق براى نسخ قائل نیست و آن آیه نجواست.
سید اسماعیل صدر افزون بر آیه نجوا، آیه 65 سوره انفال را نیز منسوخ مى داند.
در پایان این بحث آیات ناسخ و منسوخ در تفسیر المیزان را انتخاب نموده به اختصار توضیح خواهیم داد.
1آیه عفو و بخشش
(
... فاعْفوا واصْفَحوا حتّى یأتِىَ اللَّه بأَمْرِه
)
.
این آیه دستور به گذشت از اهل كتاب درآغاز هجرت مى دهد. چراكه هنوز مسلمانان قدرت قابل ملاحظه اى نداشتند. علاّمه طباطبائى مى گوید: «گفته اند این آیه با آیه قتال نسخ گردیده است. »
آیه قتال عبارت است از:(
قاتِلوا الَّذین لایؤمنونَ باللهِ ولا بالْیوم الآخِرِ وَلا یحرِّمُونَ ما حَرَّمَ اللَّه وَرَسُولُه ولایدینون دینَ الْحَقِ من الّذین اوُتُوا الكتابَ حتَّى یعطُوا الجزیةَ عَنْ یدٍ وهُم صاغِرون
)
؛
با كسانى از اهل كتاب كه به خدا و روز بازپسین ایمان نمى آورند و آن چه را خدا و فرستاده اش حرام كرده اند، حرام نمى دارند و متدین به دین حق نمى گردند، كارزار كنید تا با (كمال) خوارى به دست خود جزیه دهند.
از این كه علاّمه پس از نقل نسخ آیه سوره بقره، بر آن ایرادى نگرفته، چنین برمى آید كه نظر خود وى نیز در این زمینه، مثبت بوده است.
2آیه نسخ حرمت زناشویى در شب هاى ماه رمضان
(
أُحِلَّ لَكُمْ لیلَةَ الصّیامِ الرَّفَثُ إلى نساءِكُم هُنَّ لباسٌ لكم واَنتم لِباسٌ لَهُنَّ...
)
در شب هاى روزه، همخوابگى با زنانتان بر شما حلال گردیده است. آنان براى شما لباسى هستند و شما براى آنان لباسى هستید...
این آیه با نزولش حرمت را نسخ و حلیتِ نزدیكى با همسران را تشریع نمود؛ همان گونه كه گروهى از مفسّران این عقیده را دارند و تعابیرى نظیر أُحِلَّ لكم و كُنتم تختانون و فتابَ علیكم و فالآن باشروهنّ در آیه، اشعار یا دلالت بر حرمت سابق مى كند.
3آیه جزاى فاحشه
(
واللاّتى یأتینَ الْفاحِشَةَ من نِساءِكُم فاستشهدُوا عَلَیهِنَّ أَرْبَعةً منكُمْ فإِن شَهِدُوا فَاَمْسِكوهُنَّ فىِ البیوتِ حتَّى یتوفّاهُنَّ الْمَوتُ أَوْ یجْعَلَ اللَّهُ لَهُنَّ سبیلاً
)
؛
و از زنان شما، كسانى كه مرتكب زنا مى شوند، چهار تن از میان خود (مسلمانان) بر آنان گواه گیرید؛ پس اگر شهادت دادند، آنان (زنان) را در خانه ها نگاه دارید تا مرگشان فرارسد، یا خدا راهى براى آنان قرار دهد.
علاّمه مى نویسند:
ظاهراً همان گونه كه گروهى از مفسّران گفته اند: مراد از «فاحشه» در این آیه «زنا» ست وروایت نموده اند كه: پیامبر، هنگام نزول آیه جَلْد
فرمود: این همان «سَبیلى» است كه خدا براى زنان زناكار قرار داده است. شاهد بر این مطلب این است كه آیه با جمله(
أویجعل اللَّه لَهُنَّ سبیلاً
)
ظهور بر این مطلب دارد كه حكمِ آیه در آینده نسخ مى گردد.
تردید در آیه اشعار دارد به این كه ممكن است این حكم نسخ شود و چنین نیز شد؛ حكم جَلْد و تازیانه، حكم حبس ابد آنها را نسخ نمود و بدیهى است كه حكمى كه در اواخر زمان حیات پیامبر و پس از آن حضرت بر زنان زناكار جارى مى گردید، زدن تازیانه بود و نه حبس ابد آنها در خانه. بنابراین آیه با فرض این كه دلالت بر حكم زنان زناكار داشته باشد، با آیه جَلْد ((
الزّانیة والزّانى، فاجلدوا كُلَّ واحدٍ منهما مأة جَلْدة...
)
؛ به هر زن زناكار و مرد زناكار صد تازیانه بزنید...) نسخ گردیده است.
4آیه توارث از طریق ایمان
(
إِنَّ الذینَ آمنوا وهاجَروا وجاهَدوا بأموالِهم وأَنْفُسِهِم فى سبیل اللَّهِ والّذینَ آوَوْا ونَصَروا أولئك بعضُهم أولیاءُ بعضٍ...
)
؛
كسانى كه ایمان آورده و هجرت كرده اند و در راه خدا با مال و جان خود جهاد نموده اند و كسانى كه (مهاجران را) پناه داده اند و یارى كرده اند، آنان یاران یكدیگرند...
از بیان علاّمه طباطبائى چنین استفاده مى شود كه، ولایت بر ارث با اخوّت دینى و نه نَسَب و قرابت، در آغاز هجرت، میان مهاجران و انصار، امرى مسلّم بوده است. پیامبر میان اصحاب خویش عقد اخوّت برقرار نمود و آنان با همین اخوّت از یكدیگر ارث مى بردند. مجمع البیان از امام باقرعليهالسلام
نقل مى كند: اِنَّهم كانُوا یتَوارثونَ بالمُؤاخاة؛ مسلمانان به سبب برادرى دینى از یكدیگر ارث مى برند.
درّالمنثور به نقل از ابن عبّاس مى گوید: پیامبر میان اصحاب خویش برادرى ایجاد نمود و بعضى را وارث بعضى دیگر گرداند؛ تا آن گاه كه آیه(
وأُولوا الأرحامِ بعضُهم أَوْلى ببعضٍ فى كتاب اللَّه
)
؛
و خویشاوندان (طبق) كتاب خدا، بعضى (نسبت) به بعضى اولویت دارند (و) بر مؤمنان و مهاجران (مقدّمند) ...، نازل گردید.
با نزول این آیه، ارث به نَسَب، جاى توارث به ایمان را گرفت.
5آیه نجوا
(
یا أَیهَا الذینَ آمَنوا إِذا ناجیتم الرَسُول فَقَدّموا بینَ یدَى نَجواكم صَدَقة...
)
؛
اى كسانى كه ایمان آورده اید، هرگاه با پیامبر (خدا) گفت وگوى محرمانه مى كنید، پیش از گفت وگوى محرمانه خود صدقه اى تقدیم بدارید...
آیه فوق را همه قرآن شناسان شیعى و بسیارى از دانشمندان سنّى، جزو آیات منسوخ قرآن مى دانند. قبلاً اشاره كردیم آیت الله خوئى، تنها مصداق نسخ در قرآن را همین آیه دانسته است. در شأن نزول این آیه گفته اند: مسلمانان در اثر كثرت سؤالات غیرلازم، وقت پیامبر را بى نتیجه مى گرفتند، این آیه نازل شد و براى هر بار صحبت، انفاق یك درهم را به عنوان صدقه واجب نمود.
علاّمه طباطبائى مى گوید:
مؤمنان و صحابه، نجوا با پیامبر را براى خوف از بخشش مال، ترك نمودند و هیچ كس جز علىّ بن ابى طالب با پیامبر سخن نگفت. علىعليهالسلام
ده مرتبه اقدام به این كار نمود و براى هر مرتبه یك صدقه داد؛ تا آن كه آیه بعدى از همین سوره نازل شد و شدیداً صحابه و مؤمنان را مورد عتاب قرار داد:(
ءَأَشفَقْتُم اَنْ تُقَدِّموا بَینَ یدى نجواكُم صَدَقات...
)
؛ آیا ترسیدید كه پیش از گفت وگوى محرمانه خود، صدقه اى تقدیم بدارید...
با نزول این آیه، حكم آیه سابق نسخ گردید.
گزیده مطالب
1. با ضابطه مند شدن اصطلاحِ نسخ، دیگر نظریات بعضى از متقدّمان كه شمار آیات منسوخ را تا پانصد آیه ذكر نموده اند، ارزش علمى خود را از دست داده است.
2. قرآن شناسان شیعى و سنّىِ معاصر تعداد آیات منسوخ را بسیار اندك مى دانند. دكتر صبحى صالح ده آیه، آیت الله معرفت هشت آیه، علامه شعرانى و علامه طباطبائى پنج آیه و آیت الله العظمى خوئى فقط یك آیه را در كل قرآن منسوخ مى دانند.
3. پنج مورد از آیات منسوخ عبارتند از: آیه عفو و صفح؛ آیه نسخ حرمت زناشویى در شب هاى رمضان؛ آیه جزاى فاحشه؛ آیه توارث از طریق ایمان؛ آیه نجوا.
پرسش
1. نسخ را در لغت و اصطلاح تعریف نمایید.
2. شروط نسخ را بیان كنید.
3. دو آیه از قرآن را كه بر وقوع نسخ دلالت دارند، ذكر نمایید.
4. معناى حقیقى و مجازى نسخ در قوانین را بیان نموده، توضیح دهید نسخ در احكام دینى مربوط به كدام یك است.
5. كدام یك از اقسام نسخ در قرآن صحیح است؟ علت بطلان بقیه چیست؟
6. آیا نسخ قرآن به خبر متواتر و خبر واحد صحیح است؟ بر فرض صحّت، چنین نسخى واقع شده است؟
7. سه مورد از آیات منسوخ را همراه با آیات ناسخ آن، ذكر نموده مختصراً توضیح دهید.
پژوهش
1. به نظر شما سیر تحول تعاریف نسخ از سوى دانشمندان از نظر زمانى با پدیدآمدن مكاتب بیان، خطاب و رفع به طور كامل منطبق بوده است؟ چرا؟
2. با مراجعه به اقوال متقدمان، محدوده و قلمرو نسخ در اصطلاح آنان را با قلمرو نسخِ اصطلاحىِ مورد نظر متأخّران مقایسه نمایید.
3. در زمینه «بَداء» در مكتب كلامى شیعه تحقیقى ارائه دهید.
4. نسخ تلاوت و حكم و نسخ تلاوت بدون حكم از سوى بعضى از اهل سنت تأیید شده است. موارد ادّعاشده را نقل و سپس نقد نمایید.
5. پنج نمونه از آیات ادعایى نسخ شده (غیر از موارد ذكرشده در كتاب) را مورد تجزیه و تحلیل قرارداده، نظر نهایى خویش را در ردّ یا قبول نسخ آنها بیان كنید.