بخش نهم : محكم و متشابه
موضوعات اساسى در این بخش عبارتند از:
1. محكم و متشابه و نقش آن در تفسیر و علوم قرآنى؛
2. نظریات ارائه شده از سوى قرآن شناسان در تعیین مصادیق محكم و متشابه؛
3. فلسفه وجود متشابهات در قرآن؛
4. نمونه هایى از آیات متشابهات؛
5. تأویل قرآن و امكان یا عدم امكان علم به آن.
برخى از منابع مهم در این بخش:
المیزان ج 3؛ التمهیدج 3؛ علوم القرآن عند المفسرین ج 3
مقدمه
آشنایى با محكم و متشابه در قرآن داراى چنان اهمیت و ارزشى است كه هر مفسر قرآن كریم در جاى جاى این كتاب الهى، توجه به آن را براى خود لازم دانسته و غفلت از آن را موجب پیدایش انحراف در تفسیر قرآن مى داند. قرآن به عنوان یك مجموعه به هم پیوسته و یك دست -كه به تصریح خود هیچ گونه اختلاف و ناهماهنگى در آیاتش وجود ندارد- به دو بخش محكم و متشابه تقسیم مى گردد. بعضى از آیات، آیات مادر، اساسى و مرجع هستند و بخشى دیگر نیازمندِ ارجاع به دسته اول. از این روست كه نظر استقلالى به آیات دسته دوم در تفسیر قرآن انسان را به كلى از مسیر صحیح فهم قرآن منحرف مى سازد و ناخواسته در جهتى مخالف با كتاب خدا قدم برمى دارد.
پیدایش مذاهب فاسدى چون مجسّمه یا مجبره یا مفوّضه، بر پایه همین دسته از آیات و بدون ملاحظه آیات محكم بوده است. این امر متأسفانه از صدر اسلام تاكنون ادامه داشته و در هر زمان به اقتضاى شرایط زمانى و مكانى، گروهى بوده اند كه با تمسك به چنین آیاتى بدعت آفرینى كرده و آیات نورانى قرآن مجید را دستاویزى براى رسیدن به امیال و هواهاى نفسانى خود آن هم در قالب و چهره دینى و قرآنى قرار داده اند. شاید به همین جهت است كه موضوع محكم و متشابه از دیرباز مورد توجه مفسران و قرآن شناسان بوده و آراى گوناگون و مختلف مفسران از صحابه و تابعین و پس از آنان كه در این زمینه ابراز شده، شاهدى بر این امر است. علاوه بر تفاسیر مفسّران شیعه و سنى كه این بحث را در ذیل آیه محكم و متشابه مطرح نموده اند، گروه بى شمارى از مفسران و آگاهان علوم قرآنى آن را در ضمن مباحث علوم قرآنى بلكه در رساله ها و كتب مستقلى مطرح و عرضه نموده اند.
براى بیان محورى بودن شناخت محكم و متشابه در قرآن به ذكر دو حدیث اكتفا مى كنیم.
1. فى العیون عن الرضاعليهالسلام
: «مَن ردّ متشابهَ القرآن إلى مُحكمِهِ هُدِی إلى صراطٍ مستقیمٍ... »
2. فى تفسیر النعمانى بإسناده إلى إسماعیل بن جابر قال: «سمعتُ أباعبدِاللَّه جعفربن محمد الصادقعليهالسلام
یقولُ: واعلموا - رَحِمَكم اللَّهُ - إنّه مَن لمْ یعرِفْ كتابَ اللَّهِ عزَّوجلَّ الناسخ من المنسوخ والخاصَّ منَ العامِّ والمحكمَ منَ المُتشابهِ والرُخَص من العزائم... فلیس بعالمٍ بالقرآن ولا هو من أهلِه. »
فصل اول : محكم و متشابه
(
هُوَ الَّذِى أَنْزَلَ عَلَیكَ الكِتابَ مِنْهُ آیاتٌ مُحْكَماتٌ هُنَّ أُمُّ الكِتابِ وَأُخَرُ مُتَشابِهاتٌ فَأَمّا الَّذِینَ فِى قُلُوبِهِمْ زَیغٌ فَیتَّبِعُونَ ما تَشابَهَ مِنْهُ ابْتِغاءَ الفِتْنَةِ وَابْتِغاءَ تَأْوِیلِهِ وَما یعْلَمُ تَأْوِیلَهُ إِلّا اللَّهُ وَالرّاسِخُونَ فِى العِلْمِ یقُولُونَ آمَنّا بِهِ كُلٌّ مِنْ عِنْدِ رَبِّنا وَما یذَّكَّرُ إِلّا أُولُوا الْأَلْبابِ
)
؛
اوست كسى كه این كتاب را بر تو فرو فرستاد. پاره اى از آن، آیاتِ محكم (=صریح و روشن) است. آنها اساس كتابند؛ و (پاره اى) دیگر متشابهند. اما كسانى كه در دل هایشان انحراف است براى فتنه جویى و طلب تأویل آن، از متشابه پیروى مى كنند؛ با آن كه تأویلش را جز خدا و ریشه داران دانش كسى نمى داند. (آنان كه) مى گویند: ما بدان ایمان آوردیم، همه (چه محكم و چه متشابه) از جانب پروردگار ماست و جز خردمندان كسى متذكّر نمى شود.
آیه فوق، آیات قرآن را به دو گروه محكمات و متشابهات با ویژگى هاى خاص آنها تقسیم مى كند.
قبل از هر چیز لازم است با دو واژه «محكم» و «متشابه» آشنا شویم:
تعریف محكم و متشابه
1. محكم: راغب در مفردات گوید:
ریشه حَكَمَ به معناى «مَنَعَ» است. و به همین جهت در زبان عرب به لجام اسب «حَكَمة» اطلاق مى گردد (زیرا لجام، حیوان را از حركت و تمرّد بازمى دارد)
بنابراین در این ماده نوعى معناى مانعیت و نفوذناپذیرى نهفته است. وقتى مى گوییم: قاضى «حُكْم» كرد؛ یعنى قضیه قبل از حكم او داراى تزلزل بود و پس از حُكم، حالت ثبات و استحكام به خود گرفت. «مُحكَم»بودن چیزى بدین معناست كه عامل خارجى نمى تواند در آن نفوذ نماید و به قول راغب: «مُحكم، چیزى است كه نه از جهت لفظ و نه از حیث معنا شبهه اى در آن وارد نگردد. » این ویژگى در یك كلام، هنگامى پدید مى آید كه كلام در افاده معنا، هیچ گونه ابهامى و ایهامى نداشته باشد و به روشنى تمام بر مقصود خویش دلالت نماید.
2. متشابه: راغب گوید:
شُبهه، آن است كه به جهت وجود شباهت بین دو چیز، یكى از دیگرى تمیز داده نشود (چه شباهت عینى باشد و چه معنوى) متشابه در قرآن كلامى است كه به دلیل مشابهت لفظى یا معنوى اش به چیز دیگر، تفسیر آن مشكل گردیده است. فقها مى گویند متشابه چیزى است كه ظاهرش خبر از باطنش نمى دهد و گویاى مرادش نمى باشد.
«اشتباه» نیز به جهت مشابهت دو یا چند چیز به یكدیگر رخ مى دهد.
بنابراین متشابه -در اصطلاح قرآن- لفظى است كه احتمال چندین معنا در آن وجود دارد؛ به همین جهت در آن شك و شبهه ایجاد مى گردد، وهمان گونه كه امكان تأویل صحیح آن وجود دارد، احتمال تأویل فاسد نیز در آن مى رود و همین احتمال باعث گشته است تا منحرفان در صدد تأویل آن متناسب با اهداف خویش برآیند.
پس از بررسى دو اصطلاح «محكم و متشابه» به آیه اصلى باز مى گردیم. در این آیه، آیات محكمات، «اُمّ الكتاب» معرفى شده اند. اُمّ از ریشه أَمَّ یؤُمُّ به معناى قَصَدَیقْصُدُ است. از آن جهت كه فرزند به مادر متوجه مى شود و قصد او رامى كند، «اُمّ» مى گویند. اُمّ به معناى مرجع و مقصد است و ام الكتاب، یعنى آیاتى كه براى آیاتى دیگر مرجع واقع مى شود. محكمات به تصریح قرآن آیات مادر، مرجع و اساسى هستند؛ با این ویژگى كه خود هیچ ابهامى نداشته، برطرف كننده ابهام و تشابه از آیات متشابهند. از همین آیه مى توان استفاده نمود كه گرچه بخشى از آیات قرآن «متشابه» مى باشند؛ اما با ارجاع متشابهات به آیات محكم، از این دسته از آیات نیز رفع تشابه مى گردد و مفهوم آنها نیز در سایه آیات محكمات معلوم مى شود؛ به عبارت دیگر گرچه بخشى از قرآن را آیات متشابه تشكیل مى دهد (بخش اندك) امّا تشابه آیات، ذاتى و همیشگى نیست؛ زیرا قرآن خود، راه تبیین متشابهات را تعیین كرده، و در حقیقت راهكار رفع تشابه را نمایانده است.
تعیین محكم و متشابه (آرا و نظریات)
در زمینه محكم و متشابه نظریات ذیل اظهار شده است:
1. متشابهات عبارت از حروف مقطّعه اى هستند كه در اوایل بعضى از سور نازل شده اند و مابقى محكماتند.
2. محكمات حروف مقطّعه اند و غیر آنها آیات متشابهند.
3. آیات مبین در قرآن محكم و آیات مجمل، متشابهات قرآنند.
4. آیات ناسخ، محكم و آیات منسوخ، متشابهند.
5. محكمات، آیاتى هستند كه دلایلى روشن و واضح دارند. اما بازشناسى متشابهات نیاز به تأمل و تدبر دارد.
6. محكم عبارت است از: هر آیه اى كه آگاهى به آن -با برهان خفى یا جلى- ممكن باشد؛ به خلاف متشابه؛ مثل علم به زمان قیامت و...
7. آیات الاحكام، محكمات قرآن و مابقى متشابهاتند.
8. آیات محكمات، تأویل واحدى دارند؛ در حالى كه آیات متشابه، وجوه متعددى از تأویل در آنها محتمل است.
9. تقسیم آیات بر محكم و متشابه مختص به آیات قصص است؛ آیاتى كه در آن اخبار پیامبران و امت هایشان به صورت روشن، تبیین شده محكمات، و آن دسته از آیات كه با تكرار در سور متعدد الفاظ و محتواى آن در مورد سرگذشت پیامبران مشتبه شده، متشابهاتند.
10. آیات متشابه، آیاتى هستند كه نیاز به توضیح و بیان دارند؛ برخلاف محكمات.
به نظر مى رسد با توجه به تعریفى كه از محكم و متشابه ارائه گردید، اشكالات وارد بر بعضى از نظریه هاى ذكرشده روشن بوده نیازى به طرح آن نباشد.
گزیده مطالب
1. آیات قرآن به دو دسته محكمات و متشابهات تقسیم مى شود. این تقسیم بندى را قرآن به صراحت ذكر نموده است.
2. آیات محكمات، آیات مادر و مرجع در قرآن كریم هستند.
3. «محكم» آیه اى است كه در افاده معناى خویش هیچ گونه ابهام و ایهامى نداشته باشد و راه ورود به هرگونه شبهه و اشتباه را ببندد.
4. متشابه در اصطلاح قرآن به آیه اى اطلاق مى شود كه احتمال چندین معنا در آن وجود دارد و به همین جهت در آن شك و شبهه ایجاد مى شود.
5. برخى از آرا و نظریات در مورد تعیین محكمات و متشابهات در قرآن، باتعریف ارائه شده انطباق ندارند. مثل آن كه گفته اند: متشابهات، حروف مقطّعه هستند؛ یا آیات مجمل، متشابهاتند، و یا آیات منسوخ و یا آن چه غیر از آیات الاحكام است و...
6. پیدایش برخى از مذاهب انحرافى در اسلام به جهت پیروى از متشابهات قرآن بوده است.
فصل دوم : حكمت وجود متشابهات در قرآن
وجود متشابهات در قرآن كریم بهانه برخى خرده گیرى ها بر این كتاب مقدس شده است. آنان مى گویند قرآن مدعى است كه قول فصل است، فرقان و تمیزدهنده حق از باطل است، هیچ گونه باطلى در آن وجود ندارد؛ در حالى كه آیات متشابه آن آیاتى هستند شبهه انگیز، دیریاب و مشكل آفرین. فرقه ها و مذاهب گوناگون اسلامى هریك براى اثبات حقّانیت خویش به همین قرآن استدلال كرده آیاتى از قرآن را مورد استناد خویش قرار مى دهند. دلیل این امر چیزى جز وجود متشابهات در قرآن نیست. آیا اگر این كتاب تمامش محكمات بود با اهداف تبیین شده از سوى خود قرآن سازگارتر نبود؟ و اصولاً فلسفه و حكمت وجود متشابهات در قرآن چیست؟
علاّمه طباطبائى در تبیین علّت وجود متشابه در قرآن در یك بیان تفصیلى به این نتیجه مى رسد كه، اساساً اشتمال قرآن بر آیات متشابه امرى واجب و ضرورى بوده است و جز این امكان نداشته است.
وى مى گوید:
القاى مفاهیم و معانى به انسان جز از طریق معلومات ذهنیى كه در طول زندگى وى برایش فراهم گردیده، ممكن نخواهد بود. اگر فردى مأنوس با امور حسى باشد القا از طریق محسوسات، و اگر به معانى كلى نایل گشته باشد، از همان طریق، به میزان نیل به معانى صورت خواهد گرفت.
از طرفى هدایت دینى اختصاص به گروهى خاص از مردم ندارد؛ بلكه همه گروه ها و تمامى طبقات را در بر مى گیرد. اختلاف سطح افكار مردم از یك سو و عمومیت امر هدایت براى همه از سوى دیگر باعث شده است كه بیانات قرآن در قالب امثال صورت گیرد؛ بدین صورت كه آن دسته از معانى و مفاهیمى كه انسان به آنها آشناست و ذهنش با آنها معهود است انتخاب مى شود تا از رهگذر این معانى، آن چه را نمى داند برایش تبیین نماید.
به عبارت دیگر:
الفاظ قرآن، مثل هایى براى معارف حق الهى مى باشند و از آن جهت كه فهم عموم مردم جز محسوسات را درك نمى كند و دسترسى به معانى كلى ندارد، این معارف در قالب مثل ها و امور مادى عرضه مى گردند. در این صورت اگر درك مردم در دریافت معارف الهى در همان مرحله حسى جمود پیدا كند، براى چنین افرادى بیانات و امثال قرآن، حقایق جلوه مى كند و مثال، ممثَّل به نظر مى رسد و در این صورت منظور و مقصود آیات از بین رفته است.
به هرحال از آن جا كه انتقال مفاهیم عالى و معنوى قرآن به انسان ها جز از طریق الفاظ و عبارات امكان پذیر نمى باشد، این الفاظ مادى نمى توانند دربرگیرنده همه آن محتوا و معنا باشد. به همین جهت، تشابه پدید مى آید و دلیل آن همان است كه معانى در قالب این الفاظ نمى گنجند.
معانى هرگز اندر حرف ناید
|
|
كه بحر بیكران در ظرف ناید
|
بعضى از قرآن پژوهان در پاسخ به همین اشكال كه چرا قرآنى كه مَثَل اعلاى فصاحت و روشنى و صراحت است، داراى متشابهات شبهه انگیز و دیریاب است؟ گفته اند:
قرآن در قالب و بر وفق موازین كلام طبیعى انسانى نازل شده است و در كلام بشرى از ساده ترین تعابیر روزمرّه گرفته تا عالى ترین تعبیرات و عبارات ادبى و هنرى، انواع صورت هاى مجازى و استعارى و تمثیلى و كنایى را دارد و هرجا كه مجاز باشد لامحاله تشابه و متشابه پیش مى آید.
بنابراین در یك نتیجه گیرى نهایى با توجّه به القاى دقیق ترین معانى در قالب الفاظ مادى از یك سو و استفاده قرآن از تعابیر رایج لفظى نظیر مجاز، استعاره، تمثیل و كنایه از سوى دیگر، وجود آیات متشابهات كه چیزى حدود دویست آیه
از كل قرآن را تشكیل مى دهند، امرى غیر قابل اجتناب و ضرورى بوده است و در حقیقت اگر جز این بود جایى براى سؤال و ابهام وجود داشت.
گزیده مطالب
1. به عقیده علامه طباطبائى چون هدایت دینى براى همه مردم است و آنان از نظر سطح فكرى متفاوتند، بعضى فقط قادر به درك محسوسات و برخى دیگر قادر به معانى كلى و مجرد مى باشند. در هر صورت القاى مفاهیم الهى و معارف بلند قرآنى در قالب الفاظ مادى و بیان ممثّل در قالب مثال موجب تشابه مى گردد و این امر اجتناب ناپذیر است.
2. بعضى وجود تشابه در قرآن را از این جهت امرى طبیعى دانسته اند كه قرآن همانند سایر كلام هاى طبیعى بشر، براى تبیین معارف خویش از ساده ترین تعابیر تا عالى ترین عبارات ادبى، هنرى را در خود جاى داده است و از انواع مجازات، استعاره ها، تمثیل ها و كنایه ها استفاده نموده و در كاربرد چنین امورى به ناچار تشابه رخ مى دهد.
3. به نظر مى رسد نظریه فوق تكمیل كننده نظریه علامه طباطبائى بوده و بتوان وجود متشابهات را به یكى از این دو امر نسبت داد. در این صورت وجود متشابهات نه تنها اشكالى نخواهد داشت، كه خود از جهت لطافت و ظرافت تعابیر قرآنى، امتیاز به شمار مى آید.
فصل سوم : نمونه هایى از متشابهات
به طور قطع روشن ترین نمونه ها و مصادیق آیات متشابه را در قرآن، باید در میان آیات مربوط به صفات و افعال خداوند جست. این مجموعه از آیات در كنار آیات دیگرى كه به هدایت و ضلالت انسان ناظرند و یا مسائلى نظیر وحى و موجودات غیبى را بیان مى كنند، امر را براى عده اى مشتبه ساخته است.
شاید بتوان گفت كه از همان قرن نخست تا به امروز در برخورد با این گونه از آیات، برداشت هاى متفاوتى پدیدار گشته كه بعضاً انحرافى بوده و به پیدایش فرقه هاى گوناگون انجامیده است. در یك بررسى كوتاه و صرفاً براى آشنایى با علل پدیدارى این فرقه ها، كه مستندات هریك، شمارى از آیات قرآن كریم بوده است، این آیات را مرور مى نماییم.
مرورى بر آیات متشابه
الف) اوصاف الهى
1.(
ثم استوى إلى السماء وهى دخان
)
؛
سپس آهنگ آفرینش آسمان كرد و آن بخارى بود.
2.(
ثم استوى على العرش
)
؛
آن گاه بر عرش استیلا یافت.
3.(
الرحمن على العرش استوى
)
؛
خداى رحمان كه بر عرش استیلا یافته است.
از آیات فوق به غلط برداشت «جا و مكان» براى خداوند شده است.
آیاتى كه از «دست خدا» سخن گفته اند:
4.(
وقالت الیهودُ یداللَّه مغلولةٌ غُلَّتْ أَیدیهم وَلُعِنوا بما قالوا بَلْ یداهُ مبسوطتان
)
؛
و یهود گفتند: «دست خدا بسته است. » دست هاى خودشان بسته باد و به سزاى آن چه گفتند، از رحمت خدا دور شدند. بلكه هر دو دست او گشاده است.
5.(
یدُاللَّه فوقَ أیدیهم
)
؛
دست خدا بالاى دست هاى آنان است.
آیه دیگر، آیه رؤیت است:
6.(
وجوهٌ یومئذٍ ناضرةٌ إلى ربّها ناظرة
)
؛
در آن روز صورت هایى شاد و مسرور است و به پروردگارش مى نگرد!
آیه راجع به «آمدن خداوند»!
7.(
وجاء ربّك والملك صَفّاً صَفّاً
)
؛
و (فرمان) پروردگارت و فرشته ها صف درصف آیند.
اندكى تأمل در آیات گذشته و توجه به آیات دیگر كه آیات محكمات هستند، هرگونه ابهام را از آیات برطرف مى سازد و توهّم جسمانیت را كه خداوند از آن منزّه است، از ذهن دور مى نماید.
خداوندى كه مى فرماید:(
لاتُدرِكُهُ الأَبْصار وهو یدْرِك الأبصار وهو اللّطیف الخبیر
)
؛
چشم ها او را درنمى یابند و اوست كه دیدگان را درمى یابد و او لطیف آگاه است. و نیز قرآنى كه در مورد خداوند مى گوید:(
لیس كَمِثْلِهِ شى ءٌ وَهُوَ السَّمیع الْبَصیر
)
؛
چیزى مانند او نیست و اوست شنواى بینا، زمینه هرگونه تشبیه خداوند به انسان و موجودات مادى را از بین برده است.
منظور از «عرش و كرسى» نیز، كه در قرآن ذكر گردیده اند، تدبیر و اداره امور هستى است. در روایات نیز به دو صورت ذكر گردیده است: علم و همه موجودات غیر از خداوند. و شاید منظور، تدبیر فراگیر الهى، كه منبعث از علم و قدرت اوست، باشد.
ب) افعال الهى
آیاتى كه به ظاهر دلالت بر جبر و اختیار مى نمایند و هدایت و ضلالت انسان ها را به خدا نسبت داده و مشیت الهى را منشأ ایمان و كفر و سعادت و شقاوت به حساب مى آورند:
1.(
فإنّ اللَّه یضِلُّ مَنْ یشاء ویهْدى مَنْ یشاء
)
.
2.(
یضِلُّ به كثیراً ویهْدى به كثیراً
)
.
3.(
فَیضِلُّ اللَّهُ من یشاءُ ویهْدى مَنْ یشاء
)
.
4.(
ما كانوا لِیؤمنوا إِلاَّ أَنْ یشاء اللَّه
)
.
5.(
ولو شاء اللَّهُ ما أَشْركوا
)
.
براى روشن شدن معناى این آیات كه برخى با استناد به آنها قائل به جبر گردیده اند، توجه به آیات ذیل ضرورى است:
1.(
كلاّ إِنّها تذكرةٌ فَمَنْ شاء ذكَرَه
)
.
2.(
وَقُلِ الحقّ من رَبّكم فمن شاء فَلْیؤْمِن ومَنْ شاء فلیكْفُر
)
.
3.(
فَمن اهْتَدى فَلِنَفْسِهِ ومَنْ ضَلَّ فإِنّما یضِلُّ علیها
)
.
4.(
لا إِكراهَ فى الدّین
)
.
5.(
لِیهْلك مَنْ هلك عَنْ بَینةٍ ویحْیى مَنْ حَىَّ عن بینةٍ
)
.
در كنار آیات فوق، آیاتى وجود دارد كه جزا و پاداش الهى را منوط بر اعمال اختیارى خود انسان مى كنند:
6.(
وَأَنْ لیس لِلانسانِ إِلّا ما سَعى وأَنَّ سعیه سَوْفَ یرى
)
.
7.(
الیوم تُجْزى كُلُّ نَفْسٍ بما كَسَبَتْ لاظُلْمَ الیوم
)
.
8.(
لها ما كَسَبَتْ وعلیها ما اكْتسَبَتْ
)
.
9.(
إِنّا لانُضیعُ أَجْرَ مَنْ أَحْسَنَ عَمَلاً
)
.
10.(
الّذى خَلَقَ المَوْتَ والحیوةَ لَیبْلُوَكُمْ أَیكُمْ أَحْسَنُ عَمَلاً
)
.
اینها نمونه هایى از آیاتى است كه هدایت و ضلالت انسان ها را مربوط به خود آنها دانسته و زندگى و مرگ را صحنه و میدان آزمایش آنها معرفى نموده است؛ تا هركه بخواهد ایمان آورد و هركه نخواهد به اختیار خویش كافر شود.
در آیات دسته اول كه به ظاهر انسان ها نقشى در هدایت و ضلالت خود ندارند و این خداوند است كه به مشیت خود آنها را هدایت و یا گمراه مى گرداند، منظور توفیق و عنایت الهى است براى كسانى كه مستعدّ دریافت فیض و رحمت خداوندند، و نیز خذلان و حرمان براى آنان كه از یاد خدا اعراض نموده اند.
گزیده مطالب
1. روشن ترین مصادیق آیات متشابه را در آیات مربوط به اوصاف و افعال الهى باید جست وجو نمود.
2. عدم بررسى همه جانبه آیات از یك سو و عدم ارجاع آیات متشابهات به آیات محكمات، كه تبیین كننده متشابهند، مهم ترین دلیل گرفتارشدن به متشابهات و پدیدآمدن فرقه هاى انحراف در دین بوده است.
3. در اوصاف الهى، ظاهر برخى از آیات كه در آنها اثبات عرش و كرسى، ید، وجه، رؤیت و آمدن براى خداوند است ایجاد تشابه نموده است؛ در حالى كه با اندك توجهى، بطلان توهّم جسمانیت خداوند روشن مى شود.
4. در زمینه افعال الهى و اعمال انسان ها، ظواهر برخى از آیات كه همه چیز را به مشیت الهى مربوط مى داند، و این كه اوست كه هدایت مى كند و یا گمراه مى نماید و...، باعث انحراف و اشتباه بعضى گردیده كه به جبر قائل گشته اند. آیات فراوان دیگرى نیز وجود دارد كه به روشنى انسان را موجودى مختار دانسته و سعادت و شقاوت را به خود او نسبت مى دهد و در یك جمع بندى و با توجه به روایات دینى، مسأله امر بین الامرین مورد توجه قرار مى گیرد.
فصل چهارم : تأویل
آخرین بحث در بخش محكم و متشابه بحث «تأویل» است. «تأویل» كه مصدر باب تفعیل است از ریشه اَوْل به معناى رجوع و بازگشت است.
این واژه در اصطلاح یكى از محورى ترین اصطلاحات تفسیرى و قرآنى است كه از دیرباز مورد توجه قرآن شناسان و مفسران بوده و در مورد آن سخنان متعددى مطرح شده است. لفظ تأویل هفده بار در قرآن مجید به كار رفته كه یك مورد آن به هنگام تقسیم قرآن به محكم و متشابه، یعنى آیه هفت سوره آل عمران است. دراین آیه خداوند بیان مى كند كه منحرفان براى فتنه جویى و در جست وجوى تأویل متشابهات، به دنبال آیات متشابهات مى روند.
دو بحث مهمّ در این جا وجوددارد: یكى آن كه تأویل چیست؟ دیگر آن كه: آیا علم به تأویل مختص خداونداست؟
الف) تأویل چیست؟
علامه طباطبائى مى گوید:
مشهور در بین قدما این بوده است كه تأویل را همان تفسیر، و مراد از كلام مى دانسته اند؛ در حالى كه متأخّران گفته اند: منظور از تأویل معناى مخالفِ با ظاهر لفظ است و این عقیده چنان شایع گشته كه تأویل بعد از آن كه از جهت لغوى به معناى مطلق ارجاع یا مَرْجع بوده، حقیقت ثانوى در معناى مخالف با ظاهر لفظ گردیده است.
علامه پس از نقل اقوال گوناگون و ردّ همه آنها چنین نتیجه مى گیرد:
حق در تفسیر تأویل این است كه بگوییم: تأویل واقعیتى است كه مستند بیانات قرآن، اعم از حكم، حكمت یا موعظه قرار مى گیرد. تأویل براى همه آیات قرآن چه محكمات و چه متشابهات وجود دارد و از قبیل مفاهیم و معانى نیست كه الفاظ دلالت بر آن داشته باشند؛ بلكه تأویل از امور عینى است و فراتر از آن است كه قالب هاى الفاظ آن را فراگیرد. آن امور و حقایق عینى را فقط براى تقریب به اذهان ما به قید الفاظ و كلمات و عبارات مقید نموده است. این الفاظ همانند مثل هایى هستند كه با آوردن آنها انسان به معناى مورد نظر نزدیك مى شود. قرآن در تمام موارد استعمال لفظ تأویل، همان واقعیت عینى خارجى را در نظر گرفته است.
موارد استعمال و كاربرد تأویل از جمله در دو داستان حضرت موسى و خضر
و نیز در داستان حضرت یوسف و جز آن، شاهد بر این مدعاست.
به عنوان مثال در آغاز سوره یوسف، جریان خواب وى بدین صورت نقل مى گردد:(
إذ قال یوسفُ لأبیهِ یاأَبَتِ إنّى رأیتُ أَحدَعَشَرَ كوكَباً والشمسَ والْقَمرَ رأیتُهم لى ساجدین
)
.
پس از گذشت سال ها و اتفاقات فراوانى كه مى افتد، تأویل این رؤیا در پایان سوره این گونه گزارش مى شود:(
ورَفَعَ أَبَوَیهِ عَلَى العرشِ وَخَرُّوا له سُجّداً وقال یا أَبَتِ هذا تأویلُ رؤیاى من قبل قَدْ جَعَلَها رَبّى حَقّا
)
.
در این جا آن چه یوسف در خواب دیده است به سجده پدر، مادر و برادرانش بازمى گردد. این تأویل و رجوع از قبیل رجوع مثال به ممثَّل و واقعیت خارجى است.
ب) آیا علم به تأویل مختص خداوند است؟
این سؤال نیز با توجه به ذیل آیه هفت سوره آل عمران مطرح گردیده است. حتى در مورد قرائت و تلاوت آیه نیز اختلاف مهمّى در گرفته است كه به قول بعضى مهم ترین و معنادارترین اختلاف قرائت در سراسر قرآن است. اختلاف بر سر وقف كردن یا نكردن بعد از كلمه «اللَّه» در(
وما یعلم تأویله الّا اللَّه
)
است.
بر اساس قول به «وقف» علم به تأویل مختص به خداوند است و مطابق قول به عطف، علم تأویل مختص به خداوند نیست، بلكه راسخان در علم هم علم به تأویل دارند.
گرچه این بحث از گذشته تا به امروز همواره وجود داشته است، امّا بیشتر از آن كه فایده عملى داشته باشد، جنبه علمى آن مورد نظر بوده است؛ زیرا از نظر نحوى و ادب عربى هر دو قول وقف و عطف جایز است و اشكال ادبى بر هیچ یك نمى توان وارد ساخت. بهترین شاهد بر این امر طرفداران هریك از این دو نظریه هستند كه در میان آنها بزرگان ادب عرب نیز دیده مى شوند.
قائلان به قرائت وقف تقریباً همه از اهل سنّتند؛ از جمله ابىّ بن كعب، ابن مسعود، حسن بصرى، مالك، فراء، اخفش، جبایى معتزلى، طبرى، میبدى، امام فخر رازى و...، قائلان به قرائت عطف هم از میان اهل سنّت هستند و هم اكثریت قریب به اتفاق شیعه. از اهل سنّت: مجاهد، نحّاس نحوى، عكبرى نحوى، قاضى عبدالجبّار، زمخشرى، ابن ابى الحدید، بیضاوى، زركشى، آلوسى و شیخ محمد عبده.
عدم ترتب فایده عملى بر این بحث، از آن روست كه كسانى چون علامه طباطبائى كه به نظر آنان قول به عطف را از آیه نمى توان استفاده نمود، در عین حال بر این عقیده اند كه علم به تأویل به دلایل دیگر از جمله با كمك آیات دیگر و روایات به خداوند محصور و محدود نمى شود.
دلیل عقلى روشن بر این كه راسخان در علم، تأویل آیات متشابه را مى دانند، این است كه قرآن به زبان مردم و براى هدایت آنان نازل گردیده است و اگر عالمان و راسخان در علم از تأویل قرآن بازبمانند، قرآن در زمینه آیات به صورت معمّاى لاینحلّ درمى آید؛ در حالى كه قرآن خود به تدبّر و تعقل در آیاتش دستور داده است.
عجیب تر آن كه اگر علم به تأویل مختص به خداوند باشد، پس پیامبر و امامان هم از آن محروم خواهند بود؛ یعنى پیامبرى كه مهبط وحى است، تأویل آیات آن را نمى داند!
گزیده مطالب
1. به عقیده علامه طباطبائى، تأویل، حقایق و واقعیاتى است كه مستند تمام بیانات قرآن كریم قرار مى گیرند، و كاربرد این واژه در قرآن نیز نشان مى دهد كه «تأویل» از قبیل مفاهیم و معانى نمى باشد. بنابراین تمام قرآن، چه محكمات و چه متشابهات داراى تأویل هستند.
2. این كه آیا علم به تأویل مختص به خداوند است، یا خیر، بیشتر جنبه علمى دارد تا عملى؛ زیرا دلایل روشنى -صرف نظر از دلالت یا عدم دلالت خود آیه- بر عدم اختصاص علم به تأویل به خداوند وجود دارد.
3. اكثریت علماى اهل سنت قائل به «وقف»، یعنى اختصاص علم به تأویل به خداوند، و اكثریت دانشمندان شیعه قائل به «عطف» یعنى عدم اختصاص علمِ به تأویل به خداوند، گردیده اند.
پرسش
1. به چه دلیل یكى از مهم ترین عوامل پیدایش مذاهب انحرافى، آیات متشابه بوده است؟
2. محكم و متشابه را تعریف كنید.
3. چند نظریه را در مورد تعیین محكم و متشابه در قرآن ذكر نمایید.
4. به نظر علامه طباطبائى، علت وجود متشابهات در قرآن چیست؟
5. آیا مى توان دلیل دیگرى براى وجود متشابهات ذكر نمود؟
6. پنج نمونه از آیات متشابهات را كه از آنها برداشت انحرافى صورت گرفته است، بیان كنید.
7. تأویل یعنى چه؟
8. قرآن تأویل را در چه معانى به كار برده است؟
9. آیا علم به تأویل مختص خداوند است؟
پژوهش
1. در مقایسه میان دو بحث از مباحث علوم قرآنى، یعنى ناسخ و منسوخ و محكم و متشابه، كدام یك از اهمیت بیشترى برخوردارند؟ به چه دلیل؟
2. آیا مى توانید دلیل دیگرى براى وجود متشابهات در قرآن ذكر نمایید؟
3. آیاتى در قرآن مجید در زمینه قضا و قدر وجود دارد كه از آنها نیز برداشت انحرافى صورت گرفته است. چند نمونه را بیان كنید.
4. تحقیقى در زمینه «علم به تأویل» ارائه نمایید.