زندگانی حضرت محمد (صلی الله علیه وآله)

زندگانی حضرت محمد (صلی الله علیه وآله)0%

زندگانی حضرت محمد (صلی الله علیه وآله) نویسنده:
گروه: پیامبر اکرم

زندگانی حضرت محمد (صلی الله علیه وآله)

این کتاب در موسسه الحسنین علیهما السلام تصحیح و مقابله شده است.

نویسنده: سید هاشم رسولی محلاتی
گروه: مشاهدات: 38362
دانلود: 2772

توضیحات:

زندگانی حضرت محمد (صلی الله علیه وآله)
جستجو درون كتاب
  • شروع
  • قبلی
  • 266 /
  • بعدی
  • پایان
  •  
  • دانلود HTML
  • دانلود Word
  • دانلود PDF
  • مشاهدات: 38362 / دانلود: 2772
اندازه اندازه اندازه
زندگانی حضرت محمد (صلی الله علیه وآله)

زندگانی حضرت محمد (صلی الله علیه وآله)

نویسنده:
فارسی

این کتاب در موسسه الحسنین علیهما السلام تصحیح و مقابله شده است.

جهاد و دستور جنگ با دشمنان

پس از آنكه رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم سر و سامانى به كار مردم مدينه داد و چنانكه گفته شد با تدوين قراردادها و پيمانهايى نظير آنچه قبلا اشاره شد شالوده يك امت و ملتى نيرومند را بر اساس شريعت مقدس اسلام پى ريزى كرد به فكر دشمنان خارج و بخصوص مشركين مكه افتاد و برخى از مورخين براى توجه پيغمبر اسلام و مهاجرين به جانب مكه علل و جهات ديگرى هم ذكر كرده اند،مانند اينكه گفته اند:مكه وطن و زادگاه آنان بود و ميل و علاقه به وطن براى هر انسانى فطرى و طبيعى است،ديگر آنكه خانه كعبه محل عبادت و زيارتگاه آنها و مورد احترام ايشان بود و هيچ گاه نمى توانستند آن سرزمين مقدس را از ياد ببرند و سوم آنكه خويشان و كسان ايشان در مكه بودند و آنها علاقه ديدنشان را داشتند و گذشته از اينها بيشتر مهاجرين خانه و اثاث و اموال خود را در مكه گذارده و نتوانسته بودند آنها را همراه خود به يثرب بياورند

و شايد از همه مهمتر اين مسئله بود كه در شهر مكه خانه كعبه و بناى توحيد كه به دست ابراهيم خليلعليه‌السلام بنا شده بود وجود داشت،و سالها بود كه اين مركز مقدس و كعبه موحدان الهى،مركز شرك و بت و بت پرستى شده بود و رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم از جانب خداى تعالى مأموريت داشت تا هر چه زودتر آن مكان مقدس را از اين آلودگيها و بتهايى كه سبب تفرقه و جدايى بندگان خدا و پرستشهاى باطل گشته بود،پاك كند و براى انجام اين كار نيازمند به مقدمات و وسايل و پيدا كردن راه و بهانه اى بود و در صدد بود تا راهى پيدا كند و هر چه زودتر اين مأموريت بزرگ الهى را انجام دهد.

گو اينكه پاره اى از مستشرقين و خاورشناسان تحت تأثير گفتار كشيشان مغرض مسيحى قرار گرفته و يا خود نظرى مغرضانه داشته اند و در فصل غزوات و سراياى رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم كه تعداد آنها طبق تواريخ حدود ٦٥ غزوه و سريه بوده سخنانى ناروا گفته و برداشتهاى غلطى كرده اند،و بيشتر خواسته اند سفرهاى جنگى رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم و اعزام افراد و سپاههاى اسلامى را به صورت تهاجم و حمله معرفى كنند،و براى دفاع از آنها و گفتار ناهنجارشان جمعى از نويسندگان و دانشمندان اسلامى ناچار به تجزيه و تحليل و بحث و تحقيق درباره غزوات و سرايا گشته و در جاى خود ثابت كرده اند كه رهبر عالى قدر اسلام و سپاهيان او در تمام اين حمله ها و سفرها جز همان تبليغ اسلام و مرام توحيد و مبارزه با شرك و بت پرستى و از بين بردن مظاهر كفر و بى دينى،هدف ديگرى نداشتند و از همان سال نخست هجرت و اعزام گروههاى چند نفرى تا آخرين روزهاى حيات و زندگانى و لشكر كشى هاى چند هزار نفرى و داستان فتح مكه و غيره همه جا در تعقيب همين هدف بودند و بخوبى هم از عهده اين مأموريت آسمانى و الهى برآمدند.

متأسفانه ما وقتى چند سال خلافت امير المؤمنين علىعليه‌السلام را استثنا كنيم مى بينيم رفتار و اعمال خلفاى ديگر كه خيال مى كردند تمام رنجها و محروميتهايى را كه پيغمبر اسلام تحمل كرد براى برترى دادن نژاد عرب بر ساير نژادها و بسط و توسعه نفوذ آنها در جهان بوده،چنان بود كه بهانه اى به دست دشمنان داده تا به دنبال آن نظريه غلط و مغرضانه،شواهد و تأييداتى ذكر كنند و سر و صورتى به سخنان بيجاى خود داده به صورت گفتارى منطقى و مستدل به خورد پيروان خود بدهند.

و بخصوص اعمال بنى اميه و بنى عباس كه اسلام و خلافت را فقط وسيله اى براى رسيدن به هواها و هوسهاى شخصى و هزاران جنايت ديگر قرار داده بودند،وسيله ديگرى براى پيشرفت تبليغات شوم آنها گرديد و وضع مسلمانان و اسلام و بلكه جامعه بشريت را به اين وضع كه مى بينيم در آوردند.بارى بازگرديم به دنباله نگارش تاريخ زندگانى پيغمبر اسلام و اين بحث غم انگيز را بگذاريم براى روزى كه فرزند حقيقى اسلام و زنده كننده عظمت و آثار از دست رفته و قوانين فراموش شده آن ظهور كند،و پرده از روى اين انحرافات و جنايات برداشته و چهره واقعى اين آيين مقدس را به جهانيان معرفى نمايد و سراسر گيتى را به خضوع و تعظيم در برابر خويش وادارد و پرچم مقدس اسلام را در پهنه عالم به اهتزاز در آورد،ان شاء الله تعالى.

مورخين غزوات رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم را بيست و شش يا بيست و هفت غزوه ذكر كرده اند كه در نه غزوه از آنها خود آن حضرت جنگ كرده،و سرايا را سى و هفت و يا چهل سريه نقل كرده اند و منظور از غزوات سفرهايى است كه رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم خود به همراه سپاهيان از مدينه بيرون مى رفت و سرايا آنهايى است كه آن حضرت گروهى از مسلمانان اعم از مهاجر يا انصار را به سويى اعزام مى كرد و خود در مدينه مى ماند و بايد دانست كه در بسيارى از اين سفرها كه به نام غزوه و يا سريه در تاريخ ثبت شده جنگى روى نمى داد و رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم يا سپاهيان اعزامى بدون آنكه با دشمن برخوردى داشته باشند به مدينه باز مى گشتند،و اساسا در اين گونه سفرها،جنگ يا دستبرد زدن به دشمن منظور نبوده و احتمالا به منظور ارعاب و يا ساير تاكتيكهاى جنگى صورت مى گرفته است و گاهى همين سفرها سبب بستن پيمانهايى با قبايل اطراف مدينه مى گرديد.

گذشته از اين،بايد توطئه هاى مشترك يهود،مشركين و منافقان را در نظر بگيريم كه اينها پيوسته در صدد بودند تا اين آيين مقدس و نو پا را از پاى در آورند،و پنهانى با هم در رابطه و رفت و آمد بودند،رسول بزرگوار اسلام مترصد بود مبادا مشركان به نام سفرهاى تجارتى و در زير پوشش كاروان با قرارهاى قبلى با يهوديان و منافقان توطئه حمله به مدينه را در سر بپرورانند،و از اين رو هرگاه مى شنيد كاروانى از مكه بيرون آمده ناچار گروهى را در سر راه آنها مى فرستاد تا هم گزارشى از حركتهاى مشكوكانه و لشكركشى آنها پيدا كند و هم حضور مسلمانها را در بيابانها و سر راه آنها به ايشان بنماياند.

از آن جمله است همان يكى دو غزوه و سريه هايى كه در سالهاى اول هجرت صورت گرفت و منجر به جنگ بدر گرديد كه رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم به منظور توجه دادن سران قريش به وضع موجود مهاجرين و وادار كردن آنها از اين طريق براى مذاكره يا جنگ و اطلاع از حركت و رفت و آمد آنها و نشان دادن حضور مسلمانها در بيابانهاى اطراف،گروهى را در هنگام حركت كاروان قريش به سوى شام بر سر راه آنان مى فرستاد تا به آنها بفهماند اگر به كارشكنى و آزار خود نسبت به مسلمانان چه آنها كه هنوز در مكه بودند و چه آنها كه به مدينه هجرت كرده بودند ادامه دهند با اين خطر مواجه خواهند بود كه افراد مسلمانى كه از ترس مشركان و سران مكه و شكنجه و آزار ايشان دست از خانه و زندگانى و كسب و كار خود كشيده و به شهر يثرب گريخته اند ممكن است با آزادى و آسايشى كه در يثرب به دست آورده اند به فكر انتقام بر آمده و مزاحمتى براى كاروانيان فراهم سازند،چنانكه سرانجام هم همين طور شد و به شرحى كه در صفحات آينده خواهيد خواند پس از اينكه حدود يك سال و نيم از هجرت رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم و مسلمانان به شهر يثرب گذشت بزرگان مكه به منظور مقابله با اين خطر و براى اينكه قدرت و نيروى خود را به رخ پيروان محمدصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم بكشند با آن سپاه مجهز و ساز و برگ جنگى به بدر آمدند و به آن سرنوشت و شكست سخت دچار گرديدند.و آن وقت بخوبى روشن گرديد كه منظور از آن سفرهاى قبلى و اعزام دسته هاى چند نفرى همين بود كه مشركين و سران قريش را به مجلس مذاكره و گفتگو و در صورت عدم توافق به ميدان جنگ بكشاند و اين مانع بزرگ را از سر راه نجات مردم جزيرة العرب و آيين توحيد بردارد،و راه را براى ترويج مرام حق هموار سازد و بر خلاف تصور دشمنان مغرض،منظور از غزوات و سراياى قبل از بدر حمله به كاروان قريش و چپاول و يغماگرى اموال مردم مكه نبوده است و دليل روشن اين مطلب نيز رفتار مسلمانان در اين سفرها بود،زيرا معمولا در اين سفرها حتى در غزوه بدر نيز مسلمانان دستبردى به كاروان نزدند و با اينكه در دو سفر از اين مسافرتها افراد اعزامى به كاروانيان نيز برخورد مى كردند اما بدون زد وخورد از هم مى گذشتند تنها در يكى از اين سفرها يكى از مسلمانان تيرى به سوى كاروانيان پرتاب كرد كه آن هم از طرف كاروانيان بى پاسخ ماند و به مسالمت انجاميد،و اساسا مقايسه شماره افراد اعزامى با نگهبانان كاروان،گواه ديگرى بر گفتار ما است زيرا در يكى از اين سرايا كه به سركردگى حمزة بن عبد المطلب صورت گرفت شماره مسلمانان سى نفر و عدد نگهبانان كاروان سيصد تن بوده،و ديگرى كه در تحت فرماندهى عبيدة بن حارث انجام گرفته شماره افراد اعزامى شصت تن و عدد مستحفظان كاروان دويست نفر مرد مسلح بوده است.

ذكر اين توضيحات قبل از ورود در نقل تاريخ غزوات و سرايا به همين منظور بود كه با نقل تاريخ براى برخى اين سؤال پيش نيايد كه چرا پيغمبر اسلام افرادى را به سوى كاراوان قريش اعزام مى دارد؟و يا خود با جمعى از مسلمانان به اين عنوان از مدينه راهى بيابانهاى حجاز مى گردد؟تا زمينه اى براى تبليغات سوء دشمنان اسلام فراهم نشود كه بگويند:مسلمانان براى غارت اموال كاروان مكه بسيج شدند و به طمع غنيمت و به دست آوردن اموال مردم مكه حركت كردند!و همين سخنان ايجاد شبهه اى در ذهن آنان بنمايد و ظاهرا همين مقدار توضيح در اين مختصر كافى باشد و تحقيق بيشتر را به عهده خواننده محترم مى گذاريم تا اگر بخواهد به كتابهاى مشروح ترى كه در اين باره نگاشته شده مراجعه كند.

به طور اجمال مى توان غرض از اين سرايا و غزوات را در اهداف زير خلاصه كرد:

١ - حضور مسلمانها و سربازان اسلام در بيابانهاى حجاز و توجه دادن مشركان قريش به آمادگى مسلمانها براى هر نوع مقابله و جنگ،تا فكر توطئه و حمله به مدينه را در سر نپرورانند و نيز آماده كردن مسلمانان از نظر رزمى براى آينده و ورزيده شدن آنها در سفرهاى بيابانى

٢ - اطلاع از رفت و آمدهاى مشكوكانه مشركان در پوشش كاروان و تجارت و كسب اطلاعات و اخبار سياسى و نظامى آنان.

٣ - صدور نهضت اسلام به روستاها و شهرهاى اطراف و مقدمه اى براى صدور آن به مكه،مركز حجاز و شهر مقدس و مذهبى جزيرة العرب كه به انواع اعمال زشت و گناه آلود مانند نصب بتها و از لام و انصاب و انجام مراسم غلط ديگر آلوده شده بود،و در نتيجه مركز اصلى توحيد به كانون شرك و بت پرستى و اعمال زشت ديگر تبديل شده بود.

اكنون چند سريه و اعزام سپاه را كه از طرف رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم در سال اول هجرت اتفاق افتاد ذكر كرده و برخى حوادث مهم ديگر را نيز اضافه بر آنچه تاكنون ذكر شده مى آوريم و به سال دوم هجرت وارد مى شويم.

سريه حمزة بن عبد المطلب

رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم مطلع شد كه كاروانى از قريش تحت نظارت و رياست ابو جهل به همراهى سيصد نفر از مردم مكه به سوى شام مى رود،آن حضرت حمزة بن عبد المطلب را با سى نفر از مسلمانان كه همگى از مهاجران و اهل مكه بودند به سوى آنها فرستاد و چون به هم رسيدند يكى از آنها به نام مجدى بن عمرو كه با هر دو دسته پيمان صلح داشت وساطت كرد و از زد و خورد ميان دو دسته جلوگيرى نمود و بدون آنكه جنگى و برخوردى رخ دهد از يكديگر جدا شدند و اين ماجرا چنانكه برخى گفته اند در ماه هفتم هجرت اتفاق افتاد.

سريه عبيدة بن حارث

اين بار نيز كاروان قريش به سرپرستى ابو سفيان و يا به قول ابن هشام به سركردگى عكرمه يا مكرز بن أبى حفص و حمايت دويست نفر مرد شمشير زن به شام مى رفت كه رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم عبيدة بن حارث را با شصت نفر از مهاجرين يا به گفته برخى هشتاد تن به طرف آنها روانه كرد و باز هم با اينكه دو دسته به هم برخوردند ولى بدون جنگ و زد و خورد از هم گذشتند و تنها سعد بن ابى وقاص كه در لشكر مسلمين بود تيرى به سوى كاروانيان پرتاب كرد و اين نخستين تيرى بود كه به دست مسلمانان به سوى مشركين پرتاب مى شد.اين سفر به منظور سياسى و يا غرضهاى ديگرى كه انجام شده بود براى دو نفر از مسلمانان مكه كه نتوانسته بودند خود را به همكيشان مهاجر خود به مدينه برسانند بسيار سودمند بود،زيرا اين دو نفر كه يكى مقداد بن عمرو بهرانى و ديگرى عتبة بن غزوان مازنى نام داشتند،مدتها بود كه مسلمان شده بودند اما مانند بسيارى از مسلمانان ديگر از ترس سران قريش و نزديكان مشرك خود نتوانسته بودند از مكه هجرت كنند،و همين كه ديدند كاروان قريش به سوى شام حركت مى كند به عنوان حمايت و نگهبانى كاروان همچون ديگر نگهبانان آزادانه از مكه خارج شدند و گويا چشم به راه آمدن مسلمانان و مترصد چنين فرصتى بودند كه بتوانند به آنها بپيوندند و همين برخورد سبب شد كه آن دو نفر به آسانى بتوانند از ميان كاروانيان خارج شده و به مسلمانان بپيوندند

غزوه ودان

به گفته ابن هشام در ماه صفر،يعنى يازده ماه پس از ورود رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم به مدينه،نخستين غزوه و اولين سفرى كه آن حضرت به منظور جنگ با دشمنان اسلام از شهر خارج شد اتفاق افتاد،در اين سفر رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم سعد بن عباده را براى رسيدگى به كارهاى مردم در مدينه گماشت و خود با جمعى از مسلمانان به منظور جنگ با بنى ضمره و اطلاع از وضع كاروان قريش بيرون آمد ولى به كاروان برخورد نكرد و با بنى ضمره نيز پيمانى به عنوان صلح و دوستى و عدم تعرض بست و به شهر بازگشت.

حوادث ديگرى در سال اول

و از حوادث ديگر سال اول هجرت،يكى مرگ اسعد بن زراره نقيب طائفه بنى النجار بود كه موجب تأثر رهبر اسلام و مسلمانان گرديد و قسمتى از فداكاريها و بزرگواريهاى او در ضمن مسافرت وى به مكه و آوردن مصعب بن عمير به مدينه و پذيرايى از وى در آن شهر و پيشرفت اسلام به وسيله او در مدينه،پيش از اين ذكر شد و چنانكه انصار گفته اند:اسعد بن زراره نخستين كسى است كه در قبرستان بقيع به خاك سپرده شد و پس از آن"بقيع"به صورت قبرستان مسلمانان در آمد و تاكنون به همان صورت باقى است و به خاطر قبرهاى ائمه عالى قدر دين و بزرگانى كه در آنجا دفن شدند به صورت مكانى مقدس در آمده و مزار مسلمانان جهان شد.

و ديگر مرگ كلثوم بن هدم است كه در همان سال اتفاق افتاد و او نيز به خاطر گذشتها و پذيرايى گرمى كه در آغاز ورود رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم و مهاجرين مكه از آن حضرت و اصحاب كرد مقام شايسته اى در نزد مسلمانان داشت،گذشته از اينكه از نظر خانوادگى و اجتماعى نيز شخصيت بزرگى بود.(٥)

______________________________________

پى نوشتها:

١.براى اطلاع كامل از متن قراردادها به كتابهايى چون سيره ابن هشام و غيره مراجعه شود

٢.در قضيه اين پيمان كه پيغمبر اسلامصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم بست داستان جالبى در تاريخ ذكر شده كه حكايت از روح فداكارى و كمال ايمان مسلمانان صدر اسلام مى كند و با اينكه بناى اين كتاب بر اختصار است دريغم آمد آن را در پاورقى ذكر نكنم و آن اين است كه ابن اثير و ديگران نقل كرده اند.از جمله كسانى را كه رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم در اين پيمان مقدس ميان آن دو عقد اخوت بست سعد بن ربيعـاز انصار مدينهـبا عبد الرحمن بن عوفـاز مهاجرين مكهـبود،و چون مراسم اين پيمان به پايان رسيد سعد بن ربيع رو به عبد الرحمن كرده گفت:

ـبرادر!من اموالى دارم كه همه را با تو نصف مى كنم،و دو زن هم دارم،اكنون بنگر كدام يك از اين دو زن را تو بيشتر دوست دارى تا من او را طلاق دهم و پس از گذشتن عده طلاق وى،تو او را به همسرى خويش در آورى و با او ازدواج كنى؟عبد الرحمن از او تشكر كرده و در حق او دعا كرد و گفت:

خدا در مال و خاندانت بركت دهد،مرا بدانها نيازى نيست،فقط راهى براى كسب و كار به من نشان بده،تا من روزى خود را از كسب و كار تحصيل كنم،و سعد به دنبال اين تقاضاى عبد الرحمن ترتيبى داد تا او به كسب و كار مشغول گرديد و بعدها يكى از ثروتمندان مدينه شد.

٣.اختلاف است كه شماره افرادى كه در آن روز ميان آنها اين پيمان بسته شد جمعا چند نفر بودند،مقريزى گفته:پنجاه نفر از مهاجر و پنجاه نفر از انصار بودند،و از ابن جوزى نقل شده كه گفته است:من بررسى و تحقيق كرده ام و مجموع افرادى را كه رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم در آن روز ميان آنها پيمان برادرى بست صد و هشتاد و شش نفر بودند و اين جريان پنج ماه و به قولى هشت ماه پس از ورود به مدينه انجام شد.

ضمنا بايد دانست كه اين پيمان را رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم دو بار يكى در مكه و ميان مسلمانان مكه و قريش و ديگرى در مدينه و ميان مهاجرين از يك طرف و انصار از يك سو بست،و در هر دو مرتبه على بن ابيطالب را برادر خود گردانيد.

و بد نيست بدانيد كه در پيمان برادرى مكه از جمله حمزه را با زيد بن حارثة و ابو بكر را با عمر،عثمان را با عبد الرحمن بن عوف،زبير را با عبد الله مسعود،عبيدة بن حارث را با بلال و مصعب بن عمير را با سعد بن أبى وقاص برادر ساخت.

و در پيمان مدينه نيز از جمله حمزه را با زيد،جعفر بن ابيطالب را كه در حبشه به سر مى برد با معاذ بن جبل،ابو بكر را با خارجة بن زيد،عمر را با عتبان بن مالك،عثمان را با اوس بن ثابت،ابو عبيدة جراح را با سعد بن معاذ،عمار بن ياسر را با حذيفة بن يمان،سلمان فارسى را با ابو درداء و ابوذر را با منذر بن عمرو...برادر ساخت.

و اين را هم بدانيد كه داستان پيمان برادرى و اخوت علىعليه‌السلام را با رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم در مكه و مدينه بيش از بيست نفر از سيره نويسان و محدثين اهل سنت در كتابهاى خود نقل كرده اند .كه براى اطلاع بيشتر مى توانيد به كتاب الصحيح من السيره،ج ٣،ص ٦٠،احقاق الحق و كتابهاى ديگر مراجعه كنيد.

٤.يكى از شعراى عرب درباره اش گفته:

سمعت اربعين الف حديثا

و من الذكر آية تنساها[چهل هزار حديث از پيغمبر شنيد،اما يك آيه قرآن را فراموش كرده بود.]

٥.از جمله حوادث اين سال در مكه نيز يكى مرگ وليد بن مغيره است كه از بزرگان مكه و مشركين به شمار مى رفت،و جالب اين است كه مى نويسند هنگام مرگش كه شد بى تابى مى كرد،ابو جهل بدو گفت:عموجان سبب بى تابى تو چيست؟گفت:به خدا از مرگ بى تابى نمى كنم ولى ترس آن را دارم كه آيين محمد پيشرفت كرده و بر آيينهاى ديگر غالب شود!

ابو سفيان كه حاضر بود گفت:نترس من ضمانت مى كنم كه اين كار انجام نشود.

سال دوم هجرت و جنگ بدر

در سال دوم هجرت نيز چند غزوه و سريه اتفاق افتاد كه از همه مهمتر غزوه بدر كبرى بود و ما حوادث سال دوم و غزوات و سرايا را به ترتيب زمان با اتفاقات ديگرى كه رخ داده ذكر خواهيم كرد.

غزوه بواط

در ماه ربيع الاولـيعنى يك سال پس از هجرت غزوه بواط اتفاق افتاد و"بواط"نام جايى بوده در ناحيه اى از نواحى كوه"رضوى"كه رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم به منظور جنگ با قريش به همراه جمعى از مدينه خارج شد و سائب بن عثمان بن مظعون را به كار مردم شهر گماشت و بدون آنكه با قريش برخورد كند و جنگى رخ دهد از همانجا به مدينه بازگشت.

غزوه عشيره

و در ماه جمادى الاولى أبا سلمة بن عبد الاسد را در مدينه منصوب فرمود و خود با گروهى از مهاجرين از شهر بيرون آمد و راه"نقب بنى دينار"را پيش گرفته همچنان تا جايى به نام"عشيره"براند و در آنجا توقف كرد و تا چند روز از ماه جمادى الثانيه را نيز در آنجا ماند و در اين مدت با قبيله بنى مدلج و متحدين آنها از قبايل ديگر پيمان دوستى بسته و به مدينه بازگشت .ابن هشام و ديگران از عمار بن ياسر نقل كرده اند كه گفته است:در غزوه عشيره من و على بن ابيطالب همسفر و مأنوس بوديم و در آن چند روزى كه در عشيره توقف داشتيم روزى على بن ابى طالب به من گفت:بيا تا به تماشاى بنى مدلج كه در نخلستان در آن نزديكى كار مى كردند برويم و من با او به آن نزديكى رفتيم و همچنان كه نشسته بوديم و كار آنها را تماشا مى كرديم خوابمان گرفت و هر دو برخواسته زير نخله خرما و روى شنهاى نرمى كه آنجا بود خوابيديم

هنگامى به خود آمديم كه رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم بالاى سر ما ايستاده بود و ما را با پاى خود حركت مى داد،من و على بن ابيطالب كه سر و رويمان خاك آلود شده بود برخواسته و در برابر آن حضرت ايستاديم،پيغمبر اسلام كه سر و صورت خاك آلود على را ديد فرمود:اى ابو تراب اين چه حالى است؟

و سپس فرمود:آيا شما را از بدبخت ترين و شقى ترين مردم آگاه نكنم كه آنها كيان اند؟

عرض كرديم:چرا يا رسول الله!

فرمود:يكى همان پى كننده ناقه(صالح)است و سپس در حالى كه اشاره به على بن ابيطالب مى كرد فرمود :و ديگرى آن كسى است كه بر اينجاى سر تو ضربت مى زند و اين محاسن تو را از آن رنگين مى سازد

سريه سعد بن أبى وقاص

و پس از بازگشت رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم به مدينه پيش از غزوه بدر اولى يا بعد از آن،سعد را با گروهى كه مركب از هشت نفر يا بيشتر بودند به منظور برخورد با كاروان قريش فرستاد،ولى كاروانيان پيش از آنكه فرستادگان به محل عبور آنها برسند از آن ناحيه گذشته بودند و از اين رو سعد و همراهان به مدينه بازگشتند،و برخوردى ميان آنها واقع نشد.

غزوه بدر اولى(يا سفوان)

سبب اين غزوه اين شد كه كرز بن جابر فهرى دستبردى به اطراف مدينه زد و قسمتى از رمه ها و گله هاى مردم شهر را به غارت برد و به گفته برخى چون با قريش رابطه داشت اين حمله يك تجاوز سياسى تلقى شد،و رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم زيد بن حارثه را بر مدينه گماشت و تا جايى به نام"سفوان"كه از نواحى بدر بود به تعقيب وى رفت و چون به او دسترسى نيافت به مدينه بازگشت.

سريه عبد الله بن جحش

در ماه رجب سال دوم هجرت،رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم عبد الله بن جحش يكى از مهاجرين را مأمور كرد با هشت نفر و به گفته برخى دوازده نفر از مدينه خارج شود و نامه اى سربسته بدو داد و فرمود :به سمت مكه برو و تا دو روز،نامه را باز نكن و پس از آن،نامه را باز كن و هر چه در آن نوشته بود بدان عمل نما.

عبد الله طبق دستور به راه افتاد و پس از دو روز،نامه را گشود و ديد در آن نوشته تا نخله كه ميان مكه و طائف است پيش برويد و در آنجا مترصد كاروان قريش باش و از اخبار ايشان ما را آگاه كن و همراهان خود را در رفتن بدانجا آزاد بگذار و كسى را براى رفتن مجبور نكن.

عبد الله همين كه نامه را خواند به همراهان خود گفت:رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم مرا مأمور كرده به"نخله"بروم و در آنجا مترصد كاروان قريش باشم و خبر آنها را براى آن حضرت بفرستم و شما را در آمدن با من مخير ساخته اكنون هر كس آماده فداكارى و شهامت است همراه من بيايد و گر نه از همين جا باز گردد.

همراهان همگى گفتند:ما همراه تو خواهيم آمد و هيچ كدام حاضر به بازگشت نشدند.

آنها تا جايى به نام"بحران"پيش رفتند و در آنجا دو تن از ايشان كه يكى سعد بن أبى وقاص و ديگرى عتبة بن غزوان بود شتران خود را گم كرده و براى پيدا كردن شتر خود از آنها جدا شدند و راه بيابان را پيش گرفتند،عبد الله بن جحش نيز با ديگران به دنبال مأموريت به سوى نخله حركت كردند.

سعد بن أبى وقاص و عتبة همچنان كه پيش مى رفتند به دست قریشيان افتاده و اسير گشتند،عبد الله بن جحش نيز با همراهان وارد نخله شد و براى اطلاع از كاروان قريش در جايى كمين كردند و روز آخر ماه رجب بود كه كاروانى از قريش را ديدند با كالاهاى تجارتى مانند پوست و كشمش و غيره از طائف به سوى مكه مى روند.

اين كاروان را چند تن از قریشيان به نام عمرو بن حضرمى،عثمان بن عبد الله،برادرش نوفل بن عبد الله و حكم بن كيسان نگهبانى و همراهى مى كردند و چون چشمشان به عبد الله بن جحش و همراهان او افتاد،وحشت آنها را گرفت ولى چون جلوى مسلمانان عكاشة بن محصن بود و او نيز سر خود را تراشيده بود قریشيان با هم گفتند:

اينان از عمره باز مى گردند و ترسى از آنها در دل راه ندهيد.

از آن سو عبد الله و همراهان او وقتى قریشيان را ديدند براى جنگ با آنها به گفتگو و مشورت پرداختند.اينان كه پس از سالها شكنجه و آزارى كه از دست مشركين ديده بودند و دستورى براى دفاع از خويش نداشتند،فرصتى براى انتقام و تلافى به دست آورده مايل بودند به هر كيفيتى شده اين فرصت را از دست ندهند و به جاى آن ضربتها كه خورده بودند ضربتى به قريش بزنند،بخصوص عبد الله بن جحش كه خانه و اموالش را پس از مهاجرت به مكه همين قریشيان مصادره كرده و همه را به غارت برده بودند چنانكه پيش از اين داستانش گذشت و از طرفى روز آخر ماه رجب و از ماههايى بود كه عربها جنگ در آن را جايز نمى دانستند و سرانجام پس از گفتگوى مختصرى نتوانستند فرصت را از دست داده و خوددارى كنند و واقد بن عبد الله تميمى يكى از همراهان عبد الله تيرى به سوى قریشيان انداخت و عمرو بن حضرمى را به قتل رسانيد و به دنبال او مسلمانان ديگر نيز حمله كرده و عثمان بن عبد الله و حكم بن كيسان را دستگير ساخته نوفل بن عبد الله نيز فرار كرده به مكه گريخت و بدين ترتيب فرستادگان رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم با دو اسير و اموال كاروان به مدينه آمدند.

اما وقتى به مدينه آمدند با اعتراض رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم كه بدانها فرمود:"من به شما نگفته بودم در ماه حرام جنگ كنيد"مواجه شده و به دنبال آن مسلمانان ديگر نيز زبان به ملامت آنها گشوده و پيغمبر اسلام در آن اموال و دو اسيرى هم كه آورده بودند تصرفى نكرده و آنها را بلاتكليف گذارد تا دستورى در اين باره از خداى تعالى برسد،و همين جريان عبد الله و همراهان را سخت پريشان و افسرده كرد و كسى نمى دانست تكليف آنها و عملى كه انجام داده بودند چه خواهد شد.

اين ماجرا تدريجا به صورت حربه اى به دست مشركين و يهوديان افتاد تا عليه پيغمبر اسلام و مسلمانان تبليغ كنند و بگويند:محمد و پيروانش حرمت ماه حرام را شكسته و دست به قتل و خونريزى در ماه رجب زده اند.

هر چه از اين ماجرا مى گذشت به ناراحتى عبد الله و همراهانش افزوده مى شد و بيشتر مورد شماتت و ملامت قرار مى گرفتند تا سرانجام وحى الهى در ضمن آيات زير به رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم نازل شد و زبان دشمنان را بست:

( يَسْأَلُونَكَ عَنِ الشَّهْرِ الْحَرَامِ قِتَالٍ فِيهِقُلْ قِتَالٌ فِيهِ كَبِيرٌوَصَدٌّ عَن سَبِيلِ اللَّـهِ وَكُفْرٌ بِهِ وَالْمَسْجِدِ الْحَرَامِ وَإِخْرَاجُ أَهْلِهِ مِنْهُ أَكْبَرُ عِندَ اللَّـهِوَالْفِتْنَةُ أَكْبَرُ مِنَ الْقَتْلِوَلَا يَزَالُونَ يُقَاتِلُونَكُمْ حَتَّىٰ يَرُدُّوكُمْ عَن دِينِكُمْ إِنِ َ..." ) (١)

[اى پيغمبر مردم از تو راجع به جنگ در ماه حرام سؤال مى كنند بگو گناهى است بزرگ و بازداشتن مردم از راه خدا و كفر به خداست ولى بيرون كردن اهل حرم خدا گناه بزرگترى است و فتنه گرى بزرگتر از قتل است،و اينان پيوسته با شما كارزار كنند تا شما را اگر بتوانند از دين خود بازگردانند...]

يعنى شما اگر در ماه حرام اقدام به جنگ كرده ايد آنان گناه بزرگترى را مرتكب شده اند كه اهل مكه را به جرم پرستش خداوند از شهر و ديار خود بيرون كرده و از سوى ديگر مسلمانان مكه را زير شكنجه و فشار قرار داده تا دست از دين و آيين خود بردارند و چنين افرادى حق ندارند عبد الله و همراهانش را سرزنش و ملامت كنند.

با نزول اين آيات عبد الله و يارانش از نگرانى و اضطراب بيرون آمده و پاسخ مشركان و يهوديان و ديگران داده شد و رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم نيز غنايم جنگ را قبول كرده و تقسيم نمود و به دنبال آن قريش كسى به نزد آن حضرت فرستاد تا اسيران خود را بدون فديه آزاد كنند و رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌ آزادى آن دو را موكول به آمدن سعد بن أبى وقاص و عتبة بن غزوان كرد و چون آن دو را آزاد كردند پيغمبر اسلام نيز آن دو اسير را آزاد ساخت و حكم بن كيسان يكى از آن دو اسيرپس از آن آزاد شدن مسلمان گرديد و به مكه نرفت و همچنان در مدينه ماند تا در جنگ"بئرمعونة"شهيد گرديد،و آن ديگر يعنى عثمان بن عبد الله به مكه بازگشت و در همانجا بود تا به حال كفر از دنيا برفت.

تغيير قبله مسلمانان و از جمله اتفاقات اين سال

تغيير قبله از بيت المقدس به كعبه بود كه بنا بر مشهور در همين ماه رجب اتفاق افتاد و تا به آن روز مسلمانان به دستور خداى تعالى رو به بيت المقدس نماز مى خواندند و از آن پس مأمور شدند رو به كعبه نماز بگذارند و در اين باره آيات ١٤٢ تا ١٤٤ سوره بقره نازل شده و چنانكه از همان آيات استفاده مى شود،رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم نيز انتظار اين دستور را داشت و چشم به راه چنين تحولى در قبله مسلمين بود و البته در اين باره از سوى يهود و مشركان سخن بسيار شد و زبان ايراد و اعتراض گشودند كه در آيات مذكوره و روايات پاسخ آنها داده شده و توضيح و بحث بيشتر در اين باره از وضع تدوين اين مختصر بيرون است.

فرض روزه(بنا بر قولى)

و نيز گفته اند:در ماه شعبان سال دوم،روزه ماه رمضان بر مسلمانان واجب شد و فاصله ميان تغيير قبله و فرض روزه ماه رمضان به گفته برخى يك ماه بود و مسلمانان موظف شدند تا ماه رمضان را روزه بگيرند.در آغاز چنان بود كه چون شب فرا مى رسيد و افطار مى كردند و مى خوابيدند و يا افطار نكرده به خواب مى رفتند تا غروب روز ديگر افطار بر آنان حرام بود چنانكه جماع با زنان نيز در تمام اين ماه بر آنها حرام بود و اين حكم در سال پنجم نسخ شد،و خوردن و آشاميدن و مفطرات ديگر تا طلوع فجر و سپيده صبح بر آنان حلال شد به شرحى كه ان شاء الله در جاى خود ذكر خواهد شد.

و به دنبال آن زكات فطر نيز واجب شد و رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم روز اول ماه شوال را عيد قرار داد و نماز عيد خواند به كيفيتى كه در كتابهاى فقهى مذكور است.

ولى بايد دانست كه از سخنان جناب جعفر بن ابيطالب در حضور نجاشى در داستان هجرت حبشه استفاده مى شود كه روزه سالها قبل از هجرت در اسلام بوده اگر چه به صورت غير فرض و يا در هر ماه سه روز(٢) آمده باشد و بلكه از پاره اى روايات اگر چه از نظر سند چندان معتبر نيست استفاده مى شود،كه روزه ماه رمضان در مكه فرض شده است،چنانكه در داستان اسلام عمرو بن مرة جهنى كه در سالهاى اول بعثت مسلمان شد آمده است كه رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم او را به سوى قومش فرستاد و چون به نزد ايشان آمد بدانها گفت:

"إنى رسول من رسول الله اليكم،ادعوكم إلى الجنة و احذركم من النار،و امركم بحقن الدماء و صلة الارحام و عبادة الله و رفض الاصنام و حج البيت،و صيام شهر رمضان،شهر من اثنى عشر شهرا،فمن اجاب فله الجنة"(٣)

[من فرستاده رسول خدايم به سوى شما و شما را به بهشت مى خوانم و از دوزخ برحذر مى دارم و به جلوگيرى از خونريزى و صله رحم و پرستش خدا و ترك بتها و حج خانه خدا و روزه ماه رمضان يكى از دوازده ماه دستور مى دهم،و هر كس كه پذيرفت بهشت از آن اوست...]

بناى مسجد قبا

پيش از اين گفته شد كه چون رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم به مدينه وارد شد و در محله قباء فرود آمد شالوده مسجد قباء را ريخت ولى به پايان نرسيد،و چون قبله مسلمانان تغيير كرد حضرت به قباء آمد و با كمك اصحاب پايه هاى قبله مسجد را كه محراب آن به طرف بيت المقدس بود به سمت كعبه تغيير داد و ديوارهاى آن را در همين مكان فعلى كه هست بالا برد و روزهاى شنبه نيز پياده بدانجا مى آمد و در آن نماز مى گزارد،و به گفته گروه زيادى از مفسرين آيه شريفه سوره توبه كه در ذيل داستان"مسجد ضرار"خدا فرموده:

( "... لَا تَقُمْ فِيهِ أَبَدًالَّمَسْجِدٌ أُسِّسَ عَلَى التَّقْوَىٰ مِنْ أَوَّلِ يَوْمٍ أَحَقُّ أَن تَقُومَ فِيهِِيهِ رِجَالٌ يُحِبُّونَ أَن يَتَطَهَّرُواوَاللَّـهُ يُحِبُّ الْمُطَّهِّرِينَ ) (٤) درباره همين مسجد قباء نازل شده است.