منتهی الآمال جلد ۱

منتهی الآمال 0%

منتهی الآمال نویسنده:
گروه: سایر کتابها

منتهی الآمال

نویسنده: مرحوم شیخ عباس قمی
گروه:

مشاهدات: 42431
دانلود: 2505


توضیحات:

جلد 1 جلد 2
جستجو درون كتاب
  • شروع
  • قبلی
  • 67 /
  • بعدی
  • پایان
  •  
  • دانلود HTML
  • دانلود Word
  • دانلود PDF
  • مشاهدات: 42431 / دانلود: 2505
اندازه اندازه اندازه
منتهی الآمال

منتهی الآمال جلد 1

نویسنده:
فارسی

باب دوّم در بيان تاريخ ولادت ووفات سيّدة النّسأ ومخدومه ملائكة السَّمأ، شفيعه روز جزأ حضرت فاطمه زهرأعليها‌السلام است

فصل اوّل: در بيان ولادت با سعادت حضرت فاطمهعليها‌السلام

شيخ طوسى در(مصباح)واكثر عُلما ذكر كرده اند كه ولادت آن حضرت در روز بيستم ماه جمادى الا خره بوده وگفته اند كه در روز جمعه سال دوّم از بعثت بوده و بعضى سال پنجم از بعثت گفته اند (470) وعلامه مجلسى رحمه اللّه در(حياة القلوب)فرموده كه صاحب(عُدَدْ)روايت كرده است كه پنج سال بعد از بعثت حضرت رسالت پناهصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم حضرت فاطمهعليها‌السلام از خديجه متولد شد وكيفيّت حمل خديجه به آن حضرت چنان بود كه روزى حضرت رسولصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم در ابطح نشسته بود با اميرالمؤ منينعليها‌السلام وعمار بن ياسر ومنذر بن ضحضاح وحمزه وعباس وابوبكر وعمر، ناگاه جبرئيل نازل شد با صورت اصلى خود وبالهاى خود را گشود تا مشرق ومغرب را پر كرد وندا كرد آن حضرت را كه اى محمدصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم خداوند على اعلاترا سلام مى رساند وامر مى نمايد كه چهل شبانه روز از خديجه دورى اختيار كنى؛ پس آن حضرت چهل روز به خانه خديجه نرفت وروزها روزه مى داشت و شبها تا صباح عبادت مى كرد وعمار را به سوى خديجه فرستاد وگفت: اورا بگوكه اى خديجه نيامدن من به سوى تواز كراهت وعداوت نيست وليكن پروردگار من چنين امر كرده است كه تقديرات خود را جارى سازد وگمان مبر در حق خود جز نيكى وبه درستى كه حق تعالى به تومباهات مى كند هر روز چند مرتبه با ملائكه خود وبايد هر شب در خانه خود را ببندى ودر رختخواب خود بخوابى ومن در خانه فاطمه بنت اسد مى باشم تا مدّت وعده الهى منقضى گردد. وخديجه هر روز چند نوبت از مفارقت آن حضرت مى گريست وچون چهل روز تمام شد جبرئيل بر آن حضرت نازل شد وگفت: اى محمدصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم خداوند على اعلاترا سلام مى رساند كه مهيّا شوبراى تحفه وكرامت من، پس ناگاه ميكائيل نازل شد وطبقى آورد كه دستمال از سندس بهشت بر روى آن پوشيده بودند ودر پيش آن حضرت گذاشت وگفت: پروردگار تومى فرمايد كه امشب بر اين طعام افطار كن و حضرت اميرالمؤ منينعليه‌السلام گفت كه هر شب چون هنگام افطار آن حضرت مى شد مرا امر مى كرد كه در را مى گشودم كه هركه خواهد بيايد وبا آن حضرت افطار نمايد، در اين شب مرا فرمود كه بر دَرِ خانه بنشين ومگذار كسى داخل شود كه اين طعام بر غير من حرام است؛ پس چون اراده افطار نمود طبق را گشود ودر ميان آن طبق از ميوه هاى بهشت يك خوشه خرما ويك خوشه انگور بود وجامى از آب بهشت، پس از آن ميوه ها تناول فرمود كه سير شد واز آن آب آشاميد تا سيراب شد وجبرئيل از ابريق بهشت آب بر دست مباركش مى ريخت وميكائيل دستش را مى شست واسرافيل دستش را از دستمال بهشت پاك مى كرد وطعام باقيمانده با ظرفها به آسمان بالارفت. وچون حضرت برخاست كه مشغول نماز شود جبرئيل گفت كه در اين وقت نماز ترا جايز نيست (معلوم است كه مراد نمازهاى نافله ومستحبّى است نه نماز فريضه چه دأب نبى وامام بر آن است كه نماز را مقدم بر افطار مى دارند) بايد كه الحال به منزل خديجه روى وبا او مضاجعت نمائى كه حق تعالى مى خواهد كه در اين شب از نسل توذريه اى طيّبه خلق نمايد.

پس آن حضرت متوجّه خانه خديجه شد وخديجه گفت كه من با تنهائى الفت گرفته بودم وچون شب مى شد درها را مى بستم وپرده ها را مى آويختم ونماز خود را مى كردم ودر جامه خواب خود مى خوابيدم وچراغ را خاموش مى كردم در اين شب در ميان خواب بودم كه صداى دَرِ خانه را شنيدم، پرسيدم كه كيست در را مى كوبد كه به غير محمدصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ديگرى را روا نيست كوبيدن آن؟ آن حضرت فرمود: اى خديجه! باز كن در را كه منم محمدصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم چون صداى فرح افزاى آن حضرت را شنيدم از جا جستم ودر را گشودم و پيوسته عادت آن حضرت آن بود كه چون اراده خوابيدن مى نمود آب مى طلبيد و وضوء تجديد مى كرد ودوركعت نماز به جا مى آورد وداخل رختخواب مى شد و در اين شب مبارك سحر هيچ يك از اينها نكرد وتا داخل شد دست مرا گرفت وبه رختخواب برد وچون از مضاجعت برخاست من نور فاطمه را در شكم خود يافتم. (471)

كيفيت ولادت با سعادت آن حضرت

چنان است كه:

شيخ صدوق رحمه اللّه به سند معتبر از مُفَضّل بن عمر روايت كرده است كه گفت: از حضرت صادقعليه‌السلام سؤ ال كردم كه چگونه بود ولادت حضرت فاطمهعليها‌السلام ؟ حضرت فرمود كه چون خديجه اختيار مزاوجت حضرت رسالتصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم نمود، زنان مكه از عداوتى كه با آن حضرت داشتند از او هجرت (472) نمودند وبر اوسلام نمى كردند ونمى گذاشتند كه زنى به نزد او برود، پس خديجه را به اين سبب، وحشتى عظيم عارض شد وليكن عمده غم و جزع خديجه براى حضرت رسولصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم بود كه مبادا از شدت عداوت ايشان آسيبى به آن حضرت برسد. چون به حضرت فاطمهعليها‌السلام حامله شد فاطمه در شكم با اوسخن مى گفت ومونس اوبود و او را صبر مى فرمود، خديجه اين حالت را از حضرت رسالت پنهان مى داشت، پس روزى حضرت داخل شد شنيد كه خديجه سخن مى گويد با شخصى وكسى را نزد اونديد فرمود كه اى خديجه با كه سخن مى گوئى؟ خديجه گفت: فرزندى كه در شكم من است با من سخن مى گويد ومونس من است! حضرت فرمود كه اينك جبرئيل مرا خبر مى دهد كه اين فرزند دختر است واواست نسل طاهر باميمنت وبركت وحق تعالى نسل مرا از اوبه وجود خواهد آورد، واز نسل اوامامان وپيشوايان دين به هم خواهند رسيد وحق تعالى بعد از انقضاى وحى، ايشان را خليفه هاى خود خواهد گردانيد در زمين. وپيوسته خديجه در اين حالت بود تا آنكه ولادت جناب فاطمهعليها‌السلام نزديك شد چون درد زائيدن در خود احساس كرد به سوى زنان قريش وفرزندان هاشم كس فرستاد كه نزد اوحاضر شوند؛ ايشان در جواب اوفرستادند كه فرمان ما نبردى وقبول قول ما نكردى وزن يتيم ابوطالب شدى كه فقير است و مالى ندارد ما به اين سبب به خانه تونمى آئيم ومتوجّه امور تو نمى شويم.

خديجه چون پيغام ايشان را شنيد بسيار اندوهناك گرديد در اين حالت ناگاه ديد ك چهار زن گندم گون بلند بالانزد اوحاضر شده وبه زنان بنى هاشم شبيه بودند، خديجه از ديدن ايشان بترسيد، پس يكى از ايشان گفت كه مترس اى خديجه كه ما رسولان پروردگاريم به سوى تو؛ وما ظهيران توئيم، منم ساره زوجه ابراهيمعليه‌السلام ودوّم آسيه دختر مزاحم است كه رفيق توخواهد بود در بهشت وسوم مريم دختر عِمران است وچهارم كلثوم خواهر موسى بن عمران است وحق تعالى ما را فرستاده است كه در وقت ولادت نزد توباشيم وترا بر اين حالت معاونت نمائيم. پس يكى از ايشان در جانب راست خديجه نشست وديگرى در جانب چپ وسوم در پيش رووچهارم در پشت سر، پس حضرت فاطمهعليها‌السلام پاك وپاكيزه فرود آمد وچون به زمين رسيد نور اوساطع گرديد به مرتبه اى كه خانه هاى مكّه را روشن گردانيد ودر مشرق ومغرب زمين موضعى نماند مگر آنكه از آن نور روشن شد وده نفر از حورالعين به آن خانه درآمدند وهر يك اِبْريقى وطشتى از بهشت در دست داشتند وابريقهاى ايشان مملوبود از آب كوثر، پس آن زنى كه در پيش روى خديجه بود جناب فاطمهعليها‌السلام را برداشت وبه آب كوثر غسل يا شست و شوداد ودوجامه سفيدى بيرون آورد كه از شير سفيدتر واز مُشْك وعَنْبَر خوشبوى تر بود وفاطمهعليها‌السلام را در يك جامه از آن پيجيد وجامه ديگر را مقنعه اوگردانيد پس اورا به سخن درآورد، فاطمه گفت:

اَشهدُ اَنْ لااِلهِ اِلا اللّهُ وَاَنَّ اَبي رَسولُ اللّهِ سيِّدُ الاَنبيأِ وَاَنَّ بَعْل ي سَيِّدُ الاَوْصِيأِ وَوُلْدي سادَةُ الاَسْباطِ.

يعنى گواهى مى دهم به يگانگى خدا وبه آنكه پدرم رسول خدا سيد پيغمبران است وشوهرم سيد اوصيأ پيغمبران است وفرزندانم سادات فرزندزاده هاى پيغمبران است.

پس بر هر يك از آن زنان سلام كرد وهر يك را به نام ايشان خواند، پس آن زنان شادى كردند وحوريان بهشت پخندان شدند ويكديگر را بشارت دادند به ولادت آن سيّده زنان عالميان. ودر آسمان نور روشنى هويدا شد كه پيشتر چنان نورى مشاهده نكرده بودند، پس آن زنان مقدّسه با خديجه خطاب كردند وگفتند: بگير اين دختر را كه طاهره ومطهّره است پاكيزه وبا بركت است، حق تعالى بركت داده او را ونسل اورا، پس خديجه آن حضرت را گرفت شاد وخوشحال وپستان خود را در دهان اوگذاشت، پس فاطمهعليها‌السلام در روزى آن قدر نموّ مى كرد كه اطفال ديگر در ماهى نموّ كنند ودر ماهى آن قدر نموّ مى كرد كه اطفال ديگر در سال نموّ كنند. (473)