منتهی الآمال جلد ۱

منتهی الآمال 0%

منتهی الآمال نویسنده:
گروه: سایر کتابها

منتهی الآمال

نویسنده: مرحوم شیخ عباس قمی
گروه:

مشاهدات: 42404
دانلود: 2505


توضیحات:

جلد 1 جلد 2
جستجو درون كتاب
  • شروع
  • قبلی
  • 67 /
  • بعدی
  • پایان
  •  
  • دانلود HTML
  • دانلود Word
  • دانلود PDF
  • مشاهدات: 42404 / دانلود: 2505
اندازه اندازه اندازه
منتهی الآمال

منتهی الآمال جلد 1

نویسنده:
فارسی

فصل چهارم: در ذكر پاره اى از مواعظ و كلمات حمكت آميز حضرت ابى جعفر امام

محمدباقرعليه‌السلام است كه از(تحف العقول)نقل شده

اول قالعليه‌السلام : (ما شيبَ شَى ءٌ بشِى ءٍ اَحْسَنُ مِنْ حِلْمٍ بِعِلْمٍ): (65) يعنى حضرت امام محمدباقرعليه‌السلام فرمود: آميخته نشده هيچ چيزى به چيزى كه بهتر باشد از آميختن حلم به علم.

مؤ لف گويد:(حلم)نگاه داشتن نفس است از هيجان غضب به آنكه قوّه غضبيه او را به آسانى حركت ندهد، و بى تأنّى و تثبّت چيزى از او سر نزند، و واردات مكروهه روزگار او را مضطرب نگرداند:

با تو گويم كه چيست غايت حلم

هركه زهرت دهد شكر بخشش

كم مباش از درخت سايه فكن

هركه سنگت زند ثمر بخشش

هركه بخراشدت جگر به جفا

همچون كان كريم زر بخشش

و بس است در شرافت حلم كه با علم توام، و مانند نماز و زكات با هم ذكر مى شو.

دوم قالعليه‌السلام : (اَلكمالُ كلُّ اَكْمالِ التَّفَقُّهُ فِى الدّينِ، وَ الصَّبْرُ عَلَى النّائبَةِ، وَ تَقْديرُ الْمَعيشَةِ)؛ (66)

فرمود: كمال و تمام كمال است تفقّه و بصيرت پيدا كردن در دين، و صبر كردن در مصيبت و كار دشوار، و اندازه آوردن امر معيشت؛ يعنى بسنجد آنچه عايد او مى شود در ماه مثلا، پس به همان اندازه خرج كند. پس هرگاه ماهى سه تومان عايد او مى شود روزى يك قران خرج كند و بيشتر از آن خرج ننمايد و اگر اتفاقا يك روز زيادتر خرج كرد زيادى را كم روز ديگر گذارد تا آنكه به ذلت قرض و سؤ ال از مردم گرفتار نشود.

پند مادر علامه مجلسى اول و دعاى ملا عبداللّه شوشترى

شيخ ما ثقة الاسلام نورى در خاتمه(مستدرك)نقل كرده در حال علامه مجلسى مولانا محمدباقر بن محمّدتقى بن مقصود على المتخلّص بالمجلسى رحمه اللّه كه والده ملاّ محمّدتقى، عارفه مقدسه صالحه بوده و از تقوى و صلاح او نقل شده كه وتى شوهرش ملاّ مقصودعلى عازم سفرى گرديد، پسران خود ملاّ محمدتقى و ملاّ محمّدصادق را آورد خدمت علامه مقدس ورع ملاّ عبداللّه شوشترى به جهت تحصيل علوم شرعيه و استدعا كرد از آن بزرگوار كه مواظبت فرمايد در تعليمشان، پس از آن مسافرت كرد، پس مصادف شد در آن ايام عيدى، جناب ملاّ عبداللّه سه تومان به ملاّ محمدتقى داد فرمود اين را صرف نماييد در ضروريات معاش خودتان، عرض كرد كه بدون اطلاع و اجازه والده نمى توانيم صرف نماييم، چون خدمت والده خود رسيدند كيفيت را به عرض رسانيدند فرمود كه پدر شما دكّانى دارد كه غلّه آن چهارده غاز بيگى است و آن مساوى خرج شما است به نحوى كه تعيين و تقسيم آن كرده ام، و اين عادت شده براى شما در اين مدت، پس هرگاه اين مبلغ را بگيرم حال شما را توسعه و فراخى معيشت مى شود و اين مبلغ تمام مى گردد و شما عادت اول خود را فراموش مى نماييد آن وقت به مخارج كم صبر نمى نماييد پس لابدّ مى شوم شكايت كنم از تنگى حال شماها در اكثر اوقات به جناب ملاّ عبداللّه و غيره و اين شايسته ما نيست. چون خدمت مولانا اين مطلب عرض شد آن بزرگوار دعا كرد در حق ايشان، حق تعالى دعاى آن جناب را مستجاب فرمود و اين سلسله جليله را از حاميان دين و مروجين شريعت سيدالمرسلين حضرت خاتم النبيينصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم قرار داد و بيرون آورد از ايشان اين بحر موّاج و سراج وهّاج را. (67)

سوم قالعليه‌السلام : (صُحُبَةُ عِشْرينَ سَنَةٍ قَرابَةٌ) (68)؛ يعنى مصاحبت و رفاقت بيست سال در حكم قرابت و خويشاوندى است.

چهارم قالعليه‌السلام : (ثَلاثَةٌ مِن مَكارِم الدُّنْيا وَالا خِرَةِ اَنْ تَعْفُوَ عَمَّنْ ظَلَمَكَ وَ تصلَ منْ قطَعَكَ وَ تَحْلُمَ اَذا جُهِلَ عَلَيْكَ)؛ (69) يعنى سه كار و كردار است كه از مكارم دنيا و آخرت است، يكى آنكه عفو كنى از كسى كه بر تو ستم كرده، و ديگر آنكه صله و پيوند كنى با كسى كه قطع رحم تو كرده، سوم آنكه حلم كنى هرگاه از روى جهل و نادانى با تو رفتار شود.

پنجم فرمود: هيچ بنده اى نباشد كه امتناع نمايد از معونه برادر مسلمان خود و كوشش در قضاى حاجت او خواه برآورده شود يا نشود مگر اينكه مبتلا گردد در سعى نمودن و كوشش ورزيدن در حاجتى كه موجب گناه او شود و هيچ اجرى نداشته باشد، و هيچ بنده اى نيست كه انفاق در راه رضاى خدا بخل ورزد مگر اينكه مبتلا شود به اينكه چند برابر آن مبلغ را كه در راه خدا بخل ورزيده بود در مصارفى كه خشم خداى را برانگيزد انفاق كند. (70)

ششم قالعليه‌السلام : (مَنْ لَمْ يَجْعَلِ اللّهُ مِنْ نَفْسِهِ فَاِنَّ مَواعِظَ النّاسِ لَنْ تُغْنِىَ عَنْهُ شَيْئا)؛ (71) هركس را كه خداى، خود او را براى او واعظ و پندگوى نگرداند مواعظ ديگران او را فايده نرساند.

هفتم قالعليه‌السلام : (كَمْ مِنْ رَجُلٍ لَقِىَ رَجُلا فَقالَ لَهُ اَكَبَّ اللّهُ عَدُوَّكَ وَ مالَهُ مِنُ عَدُوَّ اِلاّ اللّهُ)؛ (72) چه بسيار افتد كه مردى با مردى ديگر ملاقات نمايد و در دعا و خوش آمد گويد: خداوند دشمنت را سرنگون و منكوب گرداند و حال آنكه او را دشمنى نباشد مگر خدا.

هشتم قالعليه‌السلام : (عالِمٌ يُنْتَفَعُ بِعِلْمِهِ اَفْضَلُ مِنْ سَبْعينَ اَلْفَ عابِدٍ)؛ (73) يعنى عالمى كه مردم به علم او منتفع شوند افضل است از هفتاد هزار عابد.

فضيلت علم و علما

مؤ لف گويد: كه روايات در فضيلت علم و علما، زياده از آن است كه احصا شود، در جمله اى از اخبار است كه يك عالم افضل است از هزار عابد و هزار زاهد، و فضل عالم بر عابد مثل فضل آفتاب است بر ستاره ها، و يك ركعت نماز كه فقيه مى كند بهتر است از هفتاد هزار ركعتى كه عابد مى كند، و خواب عالم بهتر است از نماز با جهل، و چون مؤ من بميرد و بگذارد يك ورقه كه در آن علمى باشد، مى گردد آن ورقه در روز قيامت پرده ميان او و آتش، و عطا فرمايد او را خداوند به هر حرفى كه نوشته شده در آن شهرى كه وسيعتر است از دنيا به هفت مرتبه، و چون فقيه بميرد بگيرند بر او ملائكه و بقعه هاى زمين كه عبادت مى كرد در آنها خدا را، و درهاى آسمان كه از آنجا اعمال او را بالا مى برند، و در اسلام شكستى پيدا شود كه سد نكند او را چيزى؛ زيرا كه مؤ منين فقها، قلعه هاى اسلام اند، مانند قلعه اى كه براى دور شهر مى سازند. الى غير ذلك. (74)

و شيخ ما ثقة الا سلام نورى در(كلمه طيبه)اخبار بسيار در فضيلت علما و فوايد وجود آنها ذكر كرده از جمله فرموده: و از فوايد وجود علما آنكه ايشانند اسباب دوست داشتن خداوند تعالى بندگان را و دوست داشتن ايشان خداوند را و اين دو محبت غايت سير سالكين و آخر مراحل رجوع كنندگان به سوى خداوند است. (75)

سبط شيخ طبرسى رحمه اللّه در كتاب(مشكوة الا نوار)روايت نموده كه شخصى خدمت رسول خدا صلى اللّه عليه و آله و سلم عرض كرد: هرگاه حاضر شود جنازه اى و حاضر شود مجلس عالمى كدام يك محبوبتر است نزد شما كه من حاضر شوم به آنجا؟ فرمود: اگر هست براى جنازه كسى كه برود با او و دفن كند او را پس به درستى كه حضور مجلس عالم افضل است از حضور هزار جنازه و از عيادت هزار مريض و از به پا ايستادن به جهت عيادت در هزار شب و از روزه هزار روز و از هزار درهم صدقه دادن به مساكين و از هزار حج سواى واجب و از هزار جهاد سواى جهاد واجب كه در راه خدا جهاد كنى به مال و جان خود و كجا مى رسد اين مقامات به محضر عالم، آيا ندانستى كه خداوند اطاعت كرده مى شود به علم؛ و خير دنيا و آخرت با علم است و شرّ دنيا و آخرت با جهل است، آيا خبر ندهم شما را از جماتى كه نه انبيائند و نه شهدا، غبطه مى برند در روز قيامت به منزلت ايشان يا رسول اللّه؟ فرمود: ايشان آنانند كه محبوب مى كنند بندگان را در نزد خداوند، و محبوب مى كنند خداوند را در نزد بندگان، عرض كرديم اينكه خداوند را محبوب مى كنند نزد بندگان دانستيم، پس چگونه بندگان را محبوب مى كند نزد خداوند؟

فرمود: امر مى كنند ايشان را به آنچه خداوند دوست دارد و نهى مى كنند ايشان را از آنچه خداوند مكروه دارد، پس هرگاه اطاعت كردند ايشان را دوست مى دارد خداوند آنها را. (76)

آثار همنشينى با علما

و از فوايد وجود علما، مضاعف شدن ثواب نمازها است با ايشان چنانچه شيخ شهيد رحمه اللّه روايت كرده كه نماز با عالم در غير مسجد جامع مقابل هزار ركعت است و در مسجد جامع مقابل صد هزار ركعت، و همچنين مضاعف شدن ثواب صدقات است بر آنها چنانچه علامه حلى رحمه اللّه در(رساله سعديه)و ابن ابى جمهور در(عوالى اللّئالى)روايت كرده از رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم كه صدقه بر علما به ازأ يكى هفت هزار است و همچنين رسيدن خير و رحمت به همنشين ايشان، چنانچنه در(امالى)از جناب صادق عليه السلام مروى است كه هيچ مؤ منى نمى نشيند نزد عالمى يك ساعت مگر آنكه ندا مى كند او را پروردگارش نشستى نزد حبيب من، قسم به عزت و جلالم هر آينه بنشانم تو را در بهشت با او و باكى ندارم. و در(عدة الداعى)مروى است از حضرت اميرالمؤ منين عليه السلام كه نشستن يك ساعت نزد علما، محبوبتر است نزد خداوند از عبادت هزار سال. (77)

و در(كافى)و غيره، از رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم مروى است كه فرمود علما سادات اند و نشستن با ايشان عبادت است و در پاره اخبار نهى رسيده از مجالست با قاضى عامه به جهت اينكه شايد لعنت او را در رسد پس همنشين او را فرا گيرد و از اين معلوم مى شود كه نشستن با آنكه محل رحمت است سبب شركت در آن موهبت است. نيز مروى است كه مثل عالم مثل عطر فروش است كه در ملاقاتش اگر از عطر نخريدى از بوى عطرش معطر خواهى شد. و همچنين رسيدن فيض به نگاه كنندگان به ايشان كه نظر كردن به روى عالم عيادت است. و در(جامع الا خبار)از حضرت رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم روايت كرده كه نظر به سوى عالم محبوبتر است نزد خداوند از اعتكاف يك سال در بيت اللّه الحرام، و همچنين نظر به در خانه ايشان، چنانچه در كتاب مذكور مروى است كه خداوند نظر كردن به در خانه عالم را عبادت قرار داه و همچنين زيارت ايشان را، چنانكه در آن كتاب از آن جناب مروى است كه زيارت علما، محبوبتر است نزد خدا از هفتاد طواف دور خانه خدا و بهتر است از هفتاد حج و عمره پسنديده قبول شده و بلند مى كند خداوند براى او هفتاد درجه و نازل مى كند بر او رحمت را و گواهى مى دهند براى او ملائكه كه بهشت بر او واجب شده بلكه زيارت ايشان را بدل زيارت ائمهعليهم‌السلام قرار داده اند با آن همه اجرها و خيرها كه در آن است، چنانكه در(كافى)جناب كاظمعليه‌السلام روايت كرده كه هركس قدرت ندارد بر زيارت قبور ما پس زيارت كند صلحا و برادران ما را.

و همچنين برداشته شدن عذاب دنيا و برزخ از گناهكاران به سبب وجود علما، موافق رواياتى كه ذكرش در اينجا موجب تطويل است. (78)

مؤ لف گويد: كه شايسته ديدم اين اشعار حكمت آميز را كه در مدح علم و عمل است در اينجا ذكر نمايم:

نيست از بهر آسمان ازل

نردبان پايه به ز علم و علم

علم سوى در اله برد

نه سوى ملك و مال و جاه برد

مرد را علم ره دهد به نعيم

مرد را جهل در دهد به جحيم

علم باشد دليل نعمت و ناز

خنك آن را كه علم شد دمساز

علم خوان گر ز آدمى است رگى

زانكه شد خاص شه به علم سگى

ننگ دارد بسى به جان و به دل

سگ عالم از آدمى جاهل

هركه را علم نيست گمراه است

دست او زآن سراى كوتاه است

كار بى علم تخم در شور است

علم بيكار زنده در گور است

كار بى علم بار و بر ندهد

تخم بى مغز پس ثمر ندهد

حجت ايزديست در گردن

خواندن علم كار ناكردن

آنچه دانسته اى به كار درآر

خواندن علم جوى از پى كار

تا تو در علم با عمل نرسى

عالمى فاضلى ولى نه كسى

علم در مزبله فرو نايد

كه دقم با حدث نمى پايد

چند از اين ترّهات محتالى

چشمها درد ولاف كحّالى

دانش آن خوبتر ز بهر بسيج

كه بدانى كه مى ندانى هيچ

نهم قالعليه‌السلام :(اِنَّما مَثَلُ الْحاجَةِ مَنْ اَصابَ مالَهُ حَديثا كَمَثَلِ الدِّْرهَمِ فى فَمِ اَلافعى اَنتَ اِلَيهِ محوِجٌ وَ اَنتَ فيها عَلى خَطَرٍ) (79)؛ فرمود: همانا مثل حاجتمند بودن به مردم نو كسيه كه بتازه داراى مال و بضاعت شده اند مانند درهمى است كه در دهان افعى باشد كه تو آن درهم حاجت دارى و لكن بسبب آن افعى دچار خطر و نزديك هلاكتى

دهم قالعليه‌السلام :(اَرْبَعٌ مِنْ كُنُوزِ الْبرِ، كِتْمانُ الْحاجَةِ، وَ كِتْمانَ الصَّدَقَةِ، وَ كتمانُ الْوَجعِ، وَ كتمانُ الْمصيبَةِ) (80)؛ يعنى چهار چيز است كه از گنجهاى بر و نيكويى است: كتمان حاجت و كتمان صدقه و كتمان درد و كتمان مصيبت.

مؤ لف گويد: در(مجموعه ورّام)خبرى از احنف نقل شده كه ذكرش در اينجا مناسب است و آن چنان است كه احنف گفت: شكايت كردم به عموى خويش صعصعه، وجع و درد خود را كه در دل داشتم، او مرا سرزنش كرد، فرمود: اى فرزند برادر! هرگاه مصيبتى بر تو وارد شد شكايت مكن آن را به احدى مانند خودت؛ زيرا كه آن شخصى كه به آن شكايت مى كنيم يا دوست تو است بدحال مى شود و يا دشمن تو است پس مسرور مى شود، همچنين آن دردى كه در تو است شكايت مكن آن را به مخلوقى كه مثل تو است و قدرت ندارد كه مثل آن را از خودش رفع كند تا چه رسد به ديگرى و لكن عرض كن آن را به آنكه تو را به آن مبتلا كرده است و او قدرت دارد كه آن را از تو برطرف كند و فرجى از آن تو را كرامت فرمايد، اى فرزند برادر! يكى از اين دو چشم من چهل سال است كه بينايى آن رفته است و نمى بينم به آن چيزى نه بيابانى و نه كوهى و در اين مدت مطلع نكرده ام، به آن زوجه خود را و نه احدى از اهل بيت خود را! (81)

فقير گويد: كه فقره اول، مضمون اين شعر است كه حضرت اميرالمؤ منينعليه‌السلام به آن متمثّل مى شده:

فَاِنْ تَسْئَلينى كَيْفَ اَنْتَ فَاِنَّنى

صَبُورٌ عَلى رَيْبِ الزَّمانِ صَليبُ

يَعِزُّ عَلَىَّ اَنْ يُرى بِىَ كَأبَةٌ

فَيَشْمُتَ عادٍ اَوْ يُسامَ حَبيبُ (82)

يازدهم قالَعليه‌السلام : اِيّاكَ وَ الْكَسَلَ وَ الضَّجَرَ فَاِنَّهُما مِفْتاحُ كُلِّ شَرٍّ، مَنْ كَسِلَ لَمْ يؤَدٍّ حَقَّا وَ مَنْ ضَجِرَ لَمْ يَصْبِرْ عَلى حَقٍّ (83)؛ فرمود: بپرهيز از كسالت و ملالت در امور؛ زيرا كه اين دو چيز كليد هر بدى است، كسى كه به كسالت و واماندگى رود اداى هيچ حقى نكند و كسى كه ملالت و بيقرارى گيرد بر هيچ حقى صابر و شكيبا نتواند بود.

مؤ لف گويد: كه در اين مقام حكايتى از شيخ عارف زاهد ابوالحجاج اقصرى در نظر دارم كه شايسته است گفت: شيخ من ابوجعران است و آن حيوانى است كه سرگين را گرد كرده مى غلطاند و به سوراخ خود برد و نام او(جعل ع((سوسك سرگين غلطان ) است، مردم گمان كردند كه مزاح مى كند، گفت: مزاح نمى كنم، گفتند: اين حيوان را كه قصد كرده برود نزد چراغ و چراغ روى پايه بود مانند مناره لكن صاف و املس بود به حدى كه پاى حيوان به آن قرار نمى گرفت. اين حيوان مى خواست بالاى مناره چراغ رود پايش مى لغزيد و مى افتاد. بر مى خاست باز بر مناره بلند شد و به زحمت مقدارى مى رفت باز مى افتاد، من شمردم اين كردار او را تا هفتصد مرتبه و اين حيوان از اين كار كسل و ملول نشد و من تعجب مى كردم تا آنكه من از منزل بيرون شدم براى نماز صبح چون نماز گذاشتم و برگشتم ديدم كه بالاى مناره رفته پهلوى فتيله چراغ نشسته، پس گرفتم از او آنچه گرفتم يعنى جد و ثبات در كار و به پايان رسانيد آن را.

دوازدهم قالَعليه‌السلام : (اَلتّواضُعُ الرِّضا بِالْمَجْلِسِ دُونَ شَرَفِهِ وَ اَنْ تُسَلِّمَ عَلى مَنْ لَقيتَ وَ اَنْ تَتْرُكَ الْمِرأَ وَ اَنْ كُنْتَ مُحِقّا) (84)؛ فرمود: تواضع و فروتنى آن است كه راضى باشد شخص به نشستن در محلى كه پست تر است از محلى كه مقتضاى شرف او است، و آنكه سلام كنى بر هر كسى كه ملاقات كنى، و آنكه ترك كنى مرأ و مجادله را اگرچه حق با تو باشد.

سيزدهم قالَعليه‌السلام :(اَلْحَيأُ وَ الاْيمانُ مَقْرُونانِ فى قَرَنٍ فَاذا ذَهَبَ اَحَدُهُما تبعهُ صاحبهُ ؛ (85) فرمود: حيا و ايمان يك ريسمان مقرون و اين دو گوهر گرانمايه در يك سلك منظوم هستن، پس هرگاه يكى از آن دو برود رفيقش نيز به مرافقت و مصاحبت او مى رود.

مؤ لف گويد: كه روايات در فضيلت حيا بسيار است و كافى است در حق او آنكه حضرت رسولصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم او را لباس اسلام قرار داده فرموده:(اَلا سْلامُ عرْيانٌ فلِباسُهُ الْحَيأُ.) (86) پس همچنان كه لباس ساتر عورات و قبايح ظاهره است، حيا نيز ساتر قبايح و مساوى باطنه است. و روايت شده كه ايمان نيست براى كسى كه حيا ندارد، و آنكه در هر بنده، كه حق تعالى اراده فرمايد هلاك او را، بيرون كند از او حيا را. (87)

و از حضرت رسولصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم مروى است كه قيامت بر پا نخواهد شد تا برود حيا از كودكان و زنان. الى غير ذلك؛ (88) و لهذا اين صفت شريفه در حضرت رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم و ائمه هدىعليهم‌السلام بسيار و كامل بود به حدى كه روايت شده پيغمبر خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم در وقتى كه تكلم مى فرمود حيا مى كرد و عرق مى نمود، و فرو مى خوابانيد چشم خود را از مردم از جهت حيا هنگامى كه با او تكلم مى نمودند.

و فرزدق شاعر، امام زين العابدينعليه‌السلام را به همين خصلت مدح كرده در قول خود:

يَغْضى حَيأً وَ يُغْضى مِنْ مَهابَتِهِ

فَلا يُكَلَّمُ اِلاّ حينَ يَبْتَسِمُ

حيا مى كرد و عرق مى نمود و فرو مى خوابانيد چشم خود را از مردم از جهت حيا هنگامى كه با او تكلم مى نمودند.

و از حضرت امام رضاعليه‌السلام نقل شده كه منافقى وقتى براى آن حضرت نقل كرد كه بعضى از شيعيان تو شراب مى خوردند حضرت صورت مقدسش عرق كرد از حيا و خجالت. (89)

چهارده فرمود آن حضرت آيا خبر ندهم شما را به كارى كه چون به جاى آوريد آن را دور شود سلطان و شيطان از شما، ابوحمزه عرض كرد: ما را خبر فرماى تا آن را به جاى آوريم، فرمود: بر شما باد به دادن صدقه در صبحگاهان؛ چه اداى صدقه فرمودن روى شيطان را سياه كند و قهر و ستيز سلطان را در آن روز درهم شكند، و بر شما باد كه در راه خداى و رضاى حق با مردم دوستى و مودت گيريد، يعنى دوستى شما از اين راه باشد و بر عمل صالح موازرت و معاونت نماييد؛ چه اين كار ريشه ظلم سلطان و وسوسه شيطان را بر مى كند، و چندان كه مى توانيد در كار استغفار و طلب آمرزش از حضرت پروردگار الحاح و ابرام نماييد؛ چه اين كردار گناهان را محو و نابود گرداند. (90)

پانزدهم روايت شده كه آن حضرت به جابر جعفى فرمود كه اى جابر! آيا همين بس است كسى را كه تشيع بر خود مى بندد كه دعوى محبت ما اهل بيت كند، واللّه! شيعه ما نيست مگر كسى كه اطاعت خدا نمايد و تقوى و پرهيزكارى داشته باشد، اى جابر! پيشتر شيعيان را نمى شناختيد مرگ به تواضع و شكستگى و بسيار ذكر خدا و بسيارى نماز و روزه و تعهد همسايگان نمودن از فقرأ و مساكين و قرض داران و يتيمان و راستى در سخن و تلاوت قرآن و زبان بستن از غير نيكى مردم و امينان خويشان بودند در جميع امور. جابر گفت: يابن رسول اللّه من كسى را در اين زمان به اين صفات نمى شناسم، حضرت فرمود: كه اى جابر! به اين خيالها از راه مرو. همين بس است مگر آدمى را كه گويد من علىعليه‌السلام را دوست مى دارم و ولايت او را دارم اگر گويد كه رسول خدا را دوست مى دارم و حال آنكه آن حضرت بهتر از اميرالمؤ منينعليه‌السلام است و به اعمال آن حضرت عمل ننمايد و پيروى سنت او نكند آن محبت هيچ به كار او نمى آيد؟ پس از خدا بترسيد و عمل كنيد تا ثوابهاى الهى را بيابيد، به درستى كه ميان خدا و احدى از خلق خويشى نيست، و محبوبترين بندگان نزد خدا كسى است كه پرهيزكارى از محارم الهى زيادتر كند و عمل به طاعت الهى بيشتر نمايد، واللّه! كه تقرب به خدا نمى توان جست مگر به طاعت او و ما براتى از آتش جهنم از براى شما نداريم و هيچ كس را بر خدا حجتى نيست، هركه مطيع خدا است ولى و دوست ما است و هركه معصيت الهى مى كند او دشمن ما است و به ولايت ما نمى توان رسيد مگر به پرهيزكارى و عمل صالح. (91)

مؤ لف گويد: حكايت شده از شخصى كه گفت ديدم ابوميسره عابد را كه از كثرت عبادت و جد و جهد در طاعات دنده هاى بدنش ظاهر شده بود من گفتم: يَرْحَمُكَ اللّهُ اِنَّ رَحْمَةَ اللّهِ واسِعَةٌ؛ يعنى خدا تو را رحمت كناد رحمت خداوند واسع است، ابوميسره در غضب شد و گفت: مگر از من چيزى ديدى كه دلالت نوميدى من كند( اَنَّ رَحْمَتَ اللّهِ قَريبٌ مِنَ الْمُحْسِنينَ ) (92) همانا رحمت خدا نزديك است به نيكوكاران؛ پس من از كلمات او به گريه درآمدم و گريستم پس شايسته است كه عقلا و دانايان نظر كنند در حال رسولان و ابدال و اوليأ و كوشش و اجتهاد آنها در طاعات و صرف عمر خويش در عبادات كه شب و روز آرام نداشتند و به هيچ وجه سستى نمى نمودند و آيا آنها حسن ظن به خدا نداشتند؟ نه چنين بود بلكه به خدا سوگند! كه ايشان اعلم بودند به سعه رحمت خدا و حسن ظن ايشان به جود حق تعالى از همه بيشتر بود لكن دانستند كه اين رجأ و حسن ظن بدون جد و اجتهاد، آرزوى محض و غرور بحت است لاجرم خود را در تعب عبادت و طاعت درآوردند تا محقق شود بر ايشان رجأ و حسن ظنشان و بس است در اين مقام آنكه حضرت رسولصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم در منبر آخرى كه در ايام مرض خويش مردم را موعظه فرمود اين مطلب را فرمود: ايها الناس! دعوى نكند دعوى كننده اى كه من بى عمل رستگار مى گردم، و آرزو نكند آروز كننده اى كه من بى طاعت خدا به رضاى او مى رسم، به حق آن خداوندى كه مرا به حق فرستاده است كه نجات نمى دهد از عذاب خدا مگر عمل نيكو با رحمت حق تعالى، آنگاه فرمود: وَلَوْ عَصَيْتُ لَهَويْتُ. (93)

شانزدهم روايت شده از آن حضرت كه فرمود ملكى است در خلقت خروس كه پنجه هاى او در ته زمين است و بالهاى او در هوا است و گردن او خم شده است در زير عرش، پس هرگاه بگذرد از شب نصف آن بگويد(سُبُّوحٌ قُدُّوسٌ، رَبُّ الْمَلائكة و الرُّوح، رَبُّنا الرَّحمانُ لا اِلهِ غيرُهُ و چون اين ذكر شريف را گفت بگويد(لِيَقُمِ الْمُتَهَجِّدونَ)؛ يعنى برخيزند از خواب نماز شب گزارندگان، پس در اين وقت خروسها صداها بلند كنند پس آن ملك به صورت خروس ساكت شود به اندازه اى كه خدا خواسته، آن وقت بگويد(سُبُّوحٌ قُدّوُسُ، رَبُّنا الرَّحْمانُ لا اِلهَ غَيْرُهُ، لِيَقُمِ الذّاكِروُنَ)؛ يعنى برخيزند از خواب ذكر كنندگان، و چون صبح طلوع كند بگويد رَبُّنا الرَّحْمانُ لا اِلهَ غَيْرُهُ لِيَقُمِ الْغافِلُونَ؛ يعنى برخيزند از خواب غافلان. (94) مؤ لف گويد: كه شايد سبب كم كردن اين ملك عرش از ذكر سابق خود در هر نوبت بعد، آن باشد كه آن رحمات و بركات و الطاف و عناياتى كه عابد مى شود در وقت ذكر اول براى متهجدين كه در آن وقت شب بر مى خيزند مثل آن عايد نمى شود براى ذاكرين كه در وقت ذكر دوم از خواب بر مى خيزند، لهذا از ذكر خود رَبُّ الْمَلائِكَةِ وَالرُّوحِ را كم كرده و چون صبح طلوع كرد غافلان برخاستند اين الطاف و عناياتى كه براى ذاكرين بود براى ايشان نخواهد بود، اگرچه از رحمت واسعه الهى بالكلية بى بهره نمانند، لهذا از ذكر خود،(سُبُّوحٌ قُدُّوسٌ)را كم كرده اكتفأ نمود به همان ذكر رَبُّنا الرَّحمانُلا اِلهَ غَيْرُهُ و شايد كسى كه بين الطلوعين در خواب باشد بى نصيب و بى بهره و از سعادت محروم و بى روزى ماند.

فَمَنْ نامَ بَيْنَهُما نامَ عَنْ رِزْقِهِ. هذا ما خَطَرَ بِبالى وَاللّهُ تَعالى الْعالِمُ.

و مناسب است در اين مقام قول بعض شعرأ:

هنگام سفيده دم خروس سحرى

دانى كه چرا همى كند نوحه گرى

يعنى كه نمودند در آيينه صبح

كز عمر شبى گذشت تو بى خبرى

و چه خوب گفته شيخ جامى:

دلا تا كى در اين كاخ مجازى

كنى مانند طفلان خاك بازى

تويى آن دست پرور گستاخ

كه بودت آشيان بيرون از اين كاخ

چرا زان آشيان بيگانه گشتى

چو دونان مرغ اين ويرانه گشتى

بيفشان بال و پر زآميزش خاك

رداى نور بر عالم فشانان

همه دور جهان روزى گرفته

به مقصد راه فيروزى گرفته

خليل آسا در ملك يقين زن

نواى لااحبّ الا فلين زن