منتهی الآمال جلد ۱

منتهی الآمال 0%

منتهی الآمال نویسنده:
گروه: سایر کتابها

منتهی الآمال

نویسنده: مرحوم شیخ عباس قمی
گروه:

مشاهدات: 42481
دانلود: 2509


توضیحات:

جلد 1 جلد 2
جستجو درون كتاب
  • شروع
  • قبلی
  • 67 /
  • بعدی
  • پایان
  •  
  • دانلود HTML
  • دانلود Word
  • دانلود PDF
  • مشاهدات: 42481 / دانلود: 2509
اندازه اندازه اندازه
منتهی الآمال

منتهی الآمال جلد 1

نویسنده:
فارسی

فصل نهم: در بيان مختصرى از احوالخويشان پيغمبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم

شيخ طبرسى و ديگران روايت كرده اند كه آن حضرت را نُه عمو بود كه ايشان فرزندان عبدالمطلب بودند، حارث و زبير و ابوطالب و حمزه و غَيداق (347) و ضِرار (348) و مُقَوّم (349) و ابولهب و عبّاس، و حارث بزرگترين فرزندان عبدالمطّلب بود و عبدالمطّلب را به آن سبب(ابوالحارث)مى گفتند و با او در حفر جاه زمزم شريك بود و فرزندان حارث، ابوسفيان و مغيرَه و نوْفل (بر وزن جوهر) و ربيعه و عبد شمس بودند (350) و ابوسفيان برادر رضاعى پيغمبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم بود به سبب شيرى كه از حليمه سعديّه خورده بود، و به حضرت رسولصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم شبيه بود، در سنه بيست وفات كرد و در بقيع به خاك رفت و به قولى در خانه عقيل بن ابى طالب مدفون شد. و از نَوْفَل چند فرزند بماند از جمله فرزندان او، مغيرة بن نوفل است و او همان است كه ابن ملجم مرادى ملعون را گرفت بعد از آنكه ضربت بر آن حضرت زده بود و فرار مى كرد. در تاريخ است كه او قاضى بود در زمان عثمان و در صفين با حضرت اميرالمؤ منينعليه‌السلام حاضر بود و بعد از اميرالمؤ منينعليه‌السلام اُمامه بنت ابى العاص بن ربيع را تزويج كرد؛ امامه از براى او يحيى را بزاد و ربيعة بن حارث همان است كه پيغمبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم در فتح مكّه فرمود:

(اَلا اِنَّ كلَّ مُاثَرَةٍ كانَتْ فِي الْجاهِلِيَّةِ مَوْضُوعَةٌ تَحْتَ قَدَمَىّ وَدِمآء الْجاهِلِيَّةِ مَوْضُوعَةٌ وَاِنَّ اَوَّلَ دَمٍ اَضَعُ دَمَ اِبْنِ رَبيعَةِ بْنِ الحارثِ).

چه آنكه يك پسرش در جاهليت به قتل رسيده بود. و عبّاس بن ربيعه شجاعتش در صفين مشهور است و عبدشمس بن حارث را حضرت رسولصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم عبداللّه نام كرد و گفته شده كه فرزندان او در شام هستند، و ابوطالب با عبداللّه پدر حضرت رسولصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم و زبير از يك مادر بودند و مادر ايشان فاطمه دختر عَمرو بْنِ عائذِ بْن عِمْران بْن مَخْزوُم بود، و نام ابوطالب عبدمناف بود و او را چهار پسر بود، طالب و عقيل و جعفر و علىعليه‌السلام و نقل شده كه مابين هر يك از اين چهار برادر ده سال فاصله بوده و ابوطالب دو دختر داشت، امهانى كه نامش فاخته بود و جُمانه (351) و مادَرِ همه فاطمه بنت اسد بن هاشم بن عبدمناف بود. و از همه فرزند ماند بغير از طالب، و جمانه زوجه سفيان بن الحارث بن عبدالمطّلب بوده و امّهانى زوجه ابو وهب هبيْرَة بن عمرو مخزومى بوده و از او اولاد آورد كه يكى از آنها جُعدة بن هبيرَه است كه فارِس ميدان حرب و شجاع بوده و از جانب حضرت اميرالمؤ منينعليه‌السلام امارت خراسان داشت. و ابوطالب پيش از هجرت حضرت رسولصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم به سه سال به رحمت الهى واصل شد و به قولى بعد از سه روز از وفات او، وفات خديجه واقع شد و حضرت رسولصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم آن سال را(عامُ الْحُزْن)نام نهاد و ما ذكر كرديم وفات اين دو بزرگوار را در فصل شش.

و اما عباس؛ كُنْيَت او ابوالفضل بود و سقايت زمزم با او بود و در جنگ بدر اسلام آورد و در مدينه در آخر ايّام عثمان وفات يافت و در آخر عمر نابينا شده بود و مادر او و ضرار، نتيله بود و او را نه پسر و سه دختر بود، عبداللّه و عبيداللّه و فضل و قثم (352) و معْبد (353) و عبدالرّحمن و تَمّام و كُثَيِّر و حارث و امحبيب و آمنه و صفيه. و مادر امحبيب و شش برادر كه اسمشان مقدّم ذكر شد امالفضل لُبابه دختر حارث هلالى خواهر ميمونه دختر حارث زوجه پيغمبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم بوده و با آنكه امّالفضل ايشان را در يك خانه بزاد مدفن ايشان از هم دور افتاده، قبر فضل در(اجنادين)از اراضى روم است، و معبد و عبدالرّحمن در(افريقيّه)است، و عبداللّه در طائف، و عبيداللّه در يَمَن، و قُثَم در سمرقند است.

و بَغَوى گفته كه امّالفضل زنى است كه بعد از خديجه رضى الله عنها اسلام آورده. و بعضى اولاد عبّاس را ده پسر گفته اند به زيادتى عون؛ و مؤ يّد اين كلام تصريح عبّاس است به عدد آنها؛ چنانچه شيخ شهيد ثانى در(شرح دِرايه) (354) خود فرموده كه(تَمام) (355) از همه پسران عبّاس كوچكتر بوده و عبّاس او را در برمى گرفت و مى گفت:

شعر:

تَمُّوا بِتَمامٍ فَصاروُا عَشَرة

يا رَبِّ فَاجْعَلْهُمْ كِراما بَررَة

وَاجْعَلْ لَهُمْ ذِكْرا وَاَنْمِ الشَّجَرَة (356)

و اما ابولَهب پس فرزندان او عتبه و عتيْبَه و مُعْتَبّ و دُرَّة بودند و مادر ايشان امجميل خواهر ابوسفيان است كه حق تعالى او را(حَمَّالة الْحَطَب)فرموده است. و حضرت رسولصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم را شش عمه بود از چند مادر اُمَيْمَه و امّحكيم يا اُمّ حكيمه و برَّة و عاتكه و صفيه و اَرْوى (357). امّا اميمه كه بعضى او را فاطمه گفته اند پس او زوجه جحش بن ريان بوده، و از او عبداللّه و عُبيداللّه و ابواحمد و زينب و حَمْنَه (358) و امّحبيبه آورده. و زينب همان است كه زوجه زيد بن حارثه بود، زيد او را طلاق داد و حق تعالى او را به پيغمبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم تزويج فرموده.

و اما ام حكيم بن عبدالمطّلب؛ پس او زوجه كُزَيْر (359) بن ربيعة بن حبيب بن عبد شمس بن عبدمناف بوده، و از او عامر را آورد و او پدر عبداللّه عامر است كه والى عراق و خراسان بود از جانب عثمان. و امّا بَرَّة بنت عبدالمطّلب؛ پس زوجه اَبُورُهْم بوده و بعد از او زوجه عبدالاسد بن هلال مخزومى شده و از براى او زائيده ابوسلمه را و ابوسلمه اسمش عبداللّه است و او اوّل كس است كه مهاجرت كرد به حبشه با زوجه اش اُمّسَلَمه پس از آن هجرت كرد به مدينه و در بَدْر و اُحُد حاضر بود و در اُحُد جراحتى يافت و به آن زخم وفات كرد و بعد از او، حضرت پيغمبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم زوجه اش اُم سَلَمه را تزويج فرمود.

و اما عاتكه بنت عبدالمطّلب؛ پس او زوجه عُمَيْر بْن وَهَب بوده پس از آن زوجه كلدة بن عبدمناف بن عبدالدّار شد و امّا صفيّه بنت عبدالمطّلب؛ پس او زوجه حارث بن حرب بن اميّه بود و بعد از او عوّام بن خُوَيْلد برادر حضرت خديجه او را خواست و از وى زُبَيْر به هم رسيد. و روايت شده كه در وقت وفات حضرت عبدالمطّلب اين شش دختر همگى حاضر بودند، عبدالمطّلب با ايشان فرمود كه بر من بگرئيد و مرثيه بگوئيد و بخوانيد كه قبل از مرگ بشنوم. پس هر يك قصيده اى در مرثيه پدر بگفتند و بخواندند، عبدالمطّلب آن مرثيه را بشنيد آنگاه از جهان بگذشت.

فضائل و مقامات ابوطالب رضى اللّه عنه

و در ميان عموهاى حضرت رسولصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ، حضرت ابوطالب و حمزه از همه افضل بودند. و ابوطالب اسمش عبدمناف است و كنيتش ابوطالب چنانكه پدرش عبدالمطلّب فرموده:

شعر:

وَصَيْتُ مَنْ كَنَّيْتُهُ بِطالِبٍ

عَبْدَ مَنافٍ وَ هُوَ ذوتجارُبٍ (360)

و آن بزرگوار سيّد بطحأ و شيخ قريش و رئيس مكّه و قبله قبيله بود.

وَ كانَ رَحِمَهُ اللّهُ شَيْخا جسيما وَسيما، عَلَيْهِ بَهأُ الْمُلُوكِ وَوقارُ الْحُكَمآءِ.

گويند: به اكثم بن صيفى حكيم عرب گفتند از كه آموختى حكمت و رياست و حلم و سيادت خود را؟ گفت: از حليف حلم و ادب، سيد عجم و عرب حضرت ابوطالب بن عبدالمطّلب (361) و در روايات بسيار است كه مثلش مَثَل اصحاب كهف است، ايمان خود را پنهان كرد تا بتواند پيغمبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم را نصرت كند و شرّ كفار قريش را از آن حضرت بگرداند و ابوطالب مستودع وصايا و آثار انبيأ بود و آنها را به پيغمبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ردّ كرد. (362)

و در خبر است كه نور آن جناب خاموش كند نورهاى خلايق را مگر پنج نور (كه نور محمّد و على و حسن و حسين و ائمهعليهما‌السلام مى باشد) و اگر گذاشته شود ايمان ابوطالب در كفّه ترازوئى و ايمان اين خلق در كفّه ديگر، هر آينه رجحان و زيادتى پيدا كند ايمان ابوطالب بر ايمان ايشان! و اميرالمؤ منينعليه‌السلام دوست مى داشت كه روايت شود اشعار ابوطالب و تدوين شود و مى فرمود: بياموزيد آن را و تعليم كنيد اولاد خود را؛ زيرا كه آن جناب بر دين خدا بود و در اشعارش علم بسيار است. (363)

بالجمله؛ خدمات ابوطالب در دين و نصرتش از حضرت سيّد المرسلينصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم از آن گذشته است كه بيان شود و بس است در اين مقام فرمايش پيغمبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم كه فرموده: پيوسته قريش از من جبان و ترسان بودند يعنى جرئت بر اذيّت مرا نداشتند تا وفات كرد ابوطالب؛ يعنى آن وقت جرئت بر من يافتند و بر اذيّت من اقدام كردند.

ابن ابى الحديد گفته: (364)

شعر:

وَلَوْلا اَبُوطالِبُ وَابْنُهُ

لَما مَثَّلَ الدّينَ شَخْصٌ فَقاما

فذاكَ بِمَكّةَ آوى وَحامى

وَذاكَ بِيَثْرِبَ جَسّ الْحَماما (365)

و اما حمزة بن عبدالمطّلب پس جلالتش بسيار است و در غزوه اُحُد شهيد شد و ما شهادت او را نگاشتيم.

و جعفر بن ابى طالبعليهما‌السلام در موْتَه شهيد شد و ما در ذكر معجزات حضرت رسولصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم و وقايع سال هشتم هجرى شهادت او را ذكر كرديم.

فضائل حضرت حمزه و جعفر طيّارعليهما‌السلام

اينك به مختصرى از فضائل حمزه و جعفر اشاره مى كنيم:

ابن بابويه از حضرت امام رضاعليه‌السلام روايت كرده است كه حضرت رسولصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم فرمود كه بهترين برادران من على است و بهترين عموهاى من حمزه است و عبّاس با پدرم از يك اصل برآمده است و فرمود كه حضرت در نماز بر حمزه هفتاد تكبير گفت و در(قُرْب الا سناد)از حضرت صادقعليه‌السلام مروى است كه حضرت اميرالمؤ منينعليه‌السلام فرمودند كه از ما است رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم كه سيّد پيشينيان و پسينيان است و خاتم پيغمبران است و وصىّ او كه بهترين اوصياى پيغمبران است و دو فرزند زاده او حسن و حسينعليهما‌السلام كه بهترين فرزندزاده هاى پيغمبرانند و بهترين شهيدان حمزه كه عمّ او است و جعفر كه با ملائكه پرواز مى كند و قائم آل محمد صلوات اللّه عليهم اجمعين (366). و روايات به اين مضمون بسيار وارد شده است.

و علىّ بن ابراهيم روايت كرده كه حضرت رسولصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم فرمود كه پروردگار من برگزيد مرا با سه نفر از اهل بيت من كه من بهترين و پرهيزكارترين ايشانم و فخر نمى كنم، برگزيد مرا و على و جعفر دو پسر ابوطالب را و حمزه پسر عبدالمطّلب را الخ. (367)

و ايضا روايت كرده است از حضرت امام محمّد باقرعليه‌السلام در تفسير آيه:

( منَ الْمؤ منينَ رِجالٌ صدَقوا م ا عاهدُوا اللّهَ علَيهِمْ فَمِنْهُمْ مَنْ قَضى نَحْبَهُ وَمِنْهُمْ مَنْ يَنْتَظِرُ وَ ما بَدَّلُوا تَبْديلاً ) . (368)

كه مراد از(منْ قضى نحبهُ)حمزه و جعفر(مَنْ يَنْتَظِرُ)علىّ بن ابى طالب است. (369)

و نيز از آن حضرت در(بصائر) (370) روايت شده كه بر ساق عرش نوشته است كه حمزه شير خدا و شير رسول خدا و سيّدالشّهدأ است.

و شيخ طوسى از جابر انصارى روايت كرده است كه عبّاس مرد بلند قامت و خوشرو بود، روزى به خدمت حضرت رسولصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم آمد چون حضرت را نظر بر او افتاد تبسم نمود و فرمود كه اى عمّ! تو صاحب جمالى. عباس گفت: يا رسول اللّه! جمال مرد به چه چيز است؟ فرمود: به راستى گفتار در حقّ؛ پرسيد كه كمال مرد به چه چيز است؟ فرمود كه پرهيزكارى از محرّمات و نيكى خلق. (371) و از حضرت امام رضاعليه‌السلام روايت شده كه حضرت رسولصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم فرمودند كه حرمت مرا در حق عبّاس رعايت كنيد كه او بقيه پدران من است. (372)

و ابن بابويه روايت كرده است كه روزى جبرئيل بر رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم نازل شد و قباى سياهى پوشيده بود و كمربندى بر روى آن بسته بود و خنجرى بر آن كمربند زده بود، حضرت فرمود: اى جبرئيل! اين چه زىّ است؟ جبرئيل گفت: زىّ فرزندان عمّ تو عبّاس است؛ يا محمّد واى بر فرزندان تو از فرزندان عمّ تو عباس. پس حضرت رسولصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم از خانه بيرون آمد و با عبّاس گفت: اى عمّ من! واى بر فرزندان من از فرزندان تو، عباس گفت:يا رسول اللّه! اگر رخصت مى دهى آلت مردى خود را قطع مى كنم. حضرت فرمود كه قلم (373) جارى شده است به آنچه در اين امر واقع خواهد شد. (374)

و از ابن عباس روايت كرده است كه روزى على بن ابى طالبعليه‌السلام از حضرت رسولصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم پرسيد كه يا رسول اللّه! آيا تو عقيل را دوست مى دارى؟ فرمود: بلى، واللّه او را دوست مى دارم به دو دوستى: يكى دوستى او، ديگرى آنكه ابوطالب او را دوست مى داشت و همانا فرزند او كشته خواهد شد در محبّت فرزند تو و ديده هاى مؤ منين بر او خواهد گريست و ملائكه مقرّبان بر او صلوات خواهند فرستاد؛ پس حضرت رسولصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم آن قدر گريست كه آب ديده اش بر سينه اش جارى شد و فرمود: به خدا شكايت مى كنم آنچه به اهل بيت من خواهد رسيد بعد از من. (375) و در ذكر اصحاب حضرت اميرالمؤ منينعليه‌السلام بيايد ذكر عقيل و عبداللّه بن جعفر و عبداللّه بن عبّاس ان شأ اللّه تعالى.