منتهی الآمال جلد ۲

منتهی الآمال 0%

منتهی الآمال نویسنده:
گروه: سایر کتابها

منتهی الآمال

نویسنده: مرحوم شیخ عباس قمی
گروه:

مشاهدات: 35232
دانلود: 2482


توضیحات:

جلد 1 جلد 2
جستجو درون كتاب
  • شروع
  • قبلی
  • 51 /
  • بعدی
  • پایان
  •  
  • دانلود HTML
  • دانلود Word
  • دانلود PDF
  • مشاهدات: 35232 / دانلود: 2482
اندازه اندازه اندازه
منتهی الآمال

منتهی الآمال جلد 2

نویسنده:
فارسی

باب نهم: در تاريخ حضرت باب الحوائج الى اللّه تعالى جناب امام موسى كاظم عليها‌السلام است ودر آن چند فصل است

فصل اول: در ولادت واسم ولقب وكنيت امام كاظمعليها‌السلام

ولادت با سعادت آن حضرت در روز يكشنبه هفتم ماه صفر سنه صد وبيست و هشت در ابوأ كه نام منزلى است مابين مكه ومدينه واقع شده، اسم شريف آن حضرت موسى وكنيت مشهورش ابوالحسن وابوابراهيم، والقاب آن جناب: كاظم وصابر وصالح وامين است ولقب مشهورش همان كاظم است يعنى خاموش وفرو برنده خشم چه آن حضرت از دست دشمنان كشيد آنچه كشيد وبر ايشان نفرين نكرد، حتى آنكه در ايام حبس مكرر در كمين در آمدند واز آن حضرت يك كلمه سخن خشم آميز نشنيدند. وابن اثير كه از متعصبان اهل سنت است گفته: آن حضرت را كاظم لقب دادند به جهت آنكه احسان مى كرد با هركس كه با اوبدى مى كرد واين عادت اوبود هميشه (١) ولكن اصحابش به جهت تقيه گاهى از آن جناب به(عبد صالح)وگاهى به(فقيه)و(عالم)وغير ذلك تعبير مى كردند، ودر ميان مردم به(باب الحوائج)معروف است وتوسل به آن حضرت براى شفأ امراض وبيماريها ورفع امراض ظاهرى وباطنى ودردهاى اعضأ خصوصا درد چشم مجرب است. ونقش خاتم آن حضرت(حَسْبِىَ اللّهُ)وبه روايت ديگر(اَلْمُلْكُ للّهِ وَحْدَهُ)بوده. (٢) وواده آن حضرت عليا مخدره حميده مصفاة است كه از اشراف اعاظم بوده. حضرت صادقعليها‌السلام فرموده كه حميده تصفيه شده از هر دنس وچركى مانند شمش طلا، پيوسته ملائكه اورا حراست وپاسبانى مى نمودند تا رسيد به من به سبب آن كرامتى كه از حق تعالى است براى من و حجت بعد از من. (٣)

شيخ كلينى وقطب راوندى وديگران روايت كرده اند كه ابن عكاشه اسدى به خدمت حضرت امام محمدباقرعليها‌السلام آمد وحضرت امام جعفر صادقعليها‌السلام در خدمت آن حضرت ايستاده بود حضرت اورا اعزاز واكرام نمود و انگورى براى اوطلبيد، در اثناى سخن ابن عكاشه عرض كرد كه يابن رسول اللّهصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ! چرا جعفر را تزويج نمى نمايى به حد تزويج رسيده است؟ وهميان زرى نزد حضرت گذاشته بود، حضرت فرمود كه در اين زودى برده فروشى از اهل بربر خواهد آمد ودر خانه ميمون فرود خواهد آمد وبه اين زر از براى اوكنيزى خواهد خريد. راوى گفت: بعد از چند روز ديگر به خدمت آن حضرت رفتم، فرمود كه مى خواهيد شما را خبر دهم از آن برده فروشى كه من گفتم براى جعفر از اوكنيز خواهم خريد، اكنون آمده است برويد وبه اين هميان از او كنيزى بخريد.

چون به نزد آن برده فروشى رفتيم، گفت: كنيزانى كه داشتم همه را فروخته ام و نمانده است نزد من مگر دوكنيز، يكى از ديگرى بهتر است گفتيم بيرون آور ايشان را تا ببينيم، چون ايشان را بيرون آورد گفتيم: آن جاريه كه نيكوتر است به چند مى فروشى؟ گفت: قيمت آخرش هفتاد دينار است، گفتيم: احسان كن واز قيمت چيزى كم كن، گفت: هيچ كم نمى كنم، ما گفتيم به آنچه در اين كيسه است ما مى خريم، مرد ريش سفيدى نزد اوبود گفت بگشاييد مهر اورا وبشماريد، نخاس ‍ گفت: عبث نگشاييد كه اگر يك حبه از هفتاد دينار كمتر است نمى فروشم. آن مرد پير گفت: بگشاييد وبشماريد! چون شمرديم هفتاد دينار بود نه زياد ونه كم!

پس آن جاريه را گرفتيم وبه خدمت حضرت آورديم وحضرت امام جعفر صادقعليها‌السلام نزد آن حضرت ايستاده بود وآنچه گذشته بود به خدمت آن حضرت عرض كرديم، حضرت ما را حمد كرد واز جاريه سؤ ال نمود كه چه نام دارى؟ گفت: حميده نام دارم، حضرت فرمود كه پسنديده اى در دنيا وستايش كرده خواهى بود در آخرت. (٤)

مؤ لف گويد: كه آنچه بر من ظاهر شده از بعض روايات آن است كه آن مخدره چندان فقيهه وعالمه به احكام ومسايل بوده كه حضرت صادقعليها‌السلام زنها را امر مى فرموده كه رجوع به اونمايند در اخذ مسايل واحكام دين.

شيخ كلينى وصفار وديگران از ابوبصير روايت كرده اند كه گفت: در سالى كه حضرت امام موسىعليها‌السلام متولد شد من در خدمت حضرت صادقعليها‌السلام به سفر حج رفتم، چون به منزل(ابوأ)رسيديم حضرت براى ما چاشت طلبيد وبسيار ونيكوآوردند، در اثناى طعام خوردن پيكى از جانب حميده به خدمت آن حضرت آمد وعرض كرد كه حميده مى گويد اثر وضع حمل در من ظاهر شده است وفرموده بودى كه چون اثر ظاهر شود تورا خبر كنم كه اين فرزند مثل فرزندان ديگر نيست. پس حضرت شاد وخوشحال برخاست ومتوجه خيمه حرم شد وبعد از اندك زمانى معاودت نمود شكفته وخندان ودل تورا شادان بدارد وحال حميده چگونه شده؟ حضرت فرمود كه حق تعالى پسرى به من عطا كرد كه بهترين خلق خدا است وحميده مرا به امرى خبر داد از اوكه من از اومطلعتر بودم به آن، ابوبصير گفت: فداى توشوم! چه چيز خبر داد تورا حميده؟ حضرت فرمود كه حميده گفت: چون آن مولود مبارك به زمين آمد دستهاى خود را بر زمين گذاشت وسر خود را به سوى آسمان بلند كرد، من به اوگفتم كه چنين است علامت ولادت حضرت رسالت وهر امامى كه بعد از اوهست. (٥)

روايت كرده شيخ برقى از منهال قصاب كه گفت: بيرون شدم از مكه به قصد تشرف جستن به مدينه همين كه گذشتم به ابوأ ديدم كه حق تعالى مولودى به حضرت صادقعليها‌السلام عطا فرموده پس من زودتر از آن حضرت به مدينه وارد شدم و آن حضرت يك روز بعد بعد از من وارد شد. پس سه روز مردم را طعام داد ومن يكى از آن مردم بودم كه در طعام آن حضرت حاضر مى شدند وچندان غذا مى خوردم كه ديگر محتاج به طعام نبودم تا روز ديگر كه بر سفره آن جناب [حاضر مى ] شدم وسه روز من از طعام آن حضرت خوردم چندانكه شكمم پر مى گشت واز ثقل طعام تكيه بر بالش مى دادم وديگر چيزى نمى خوردم تا فرداى آن روز. (٦) وروايت شده كه به حضرت صادقعليها‌السلام عرض كردم كه محبت شما نسبت به پسرت موسىعليها‌السلام تا چه حد رسيده؟ فرمود: به آن مرتبه كه دوست دارم كه فرزندى غير از اونداشتم كه تمام محبت من براى اوباشد و ديگرى شريك اونشود. (٧)

شيخ مفيد روايت كرده از يعقوب سراج كه گفت: داخل شدم بر حضرت امام جعفر صادقعليها‌السلام ديدم ايستاده نزديك سر پسرش ابوالحسن موسىعليها‌السلام و اورا در گهواره است پس با اوراز گفت: زمان طولانى، من نشستم تا فارغ شد پس برخاستم به سوى آن حضرت، حضرت فرمود: برونزديك مولاى خود وسلام كن بر او، من نزديك ابوالحسن موسىعليها‌السلام شدم وبر اوسلام كردم، آن حضرت به زبان فصيح سلام مرا جواب داد وآنگاه فرمود: بروتغيير بده اسم دخترت را ك ديروز نام اونهاده اى زيرا اواسمى است كه حق تعالى مبغوض دارد آن را، يعقوب گفت كه حق تعالى به من دخترى كرامت فرموده بود ومن اورا(حميرأ)نام گذاشته بودم، حضرت صادقعليها‌السلام فرمود: اِنْتَهِ اِلى اَمْرِهِ تُرْشَدْ؛ يعنى اطاعت كن امر مولاى خود را تا رشد، يعنى راه راست نصيب توشود. پس من تغيير دادم اسم دخترم را. (٨)