٢ ـ حسين، محبوب پيغمبر
حُسَيْنٌ مِنّى وَ اَنَا مِنْ حُسَيْن
رسول خداصلىاللهعليهوآلهوسلم
حسن و حسينعليهماالسلام
را بسيار دوست مى داشت، و نسبت به آنها فوق العاده اظهار علاقه و عطوفت مى كرد.
روايات و تواريخ بر اين اتفاق دارند كه آن حضرت على و فاطمه و حسنينعليهمالسلام
را از تمام مردم و كسان و نزديكان خود بيشتر دوست مى داشت و دوستى آنها يك دوستى ساده پدر نسبت به فرزند نبود; بلكه ريشه آن بر علائق و مبانى عميق و يگانگى روحى استوار، و رمز يك اتحاد و اتصال ناگسستنى معنوى و توافق كامل فكرى بود كه تعبير
اِنَّهُمْ مِنّى وَ اَنَا مِنْهُمْ
ايشان از من هستند، و من از ايشان
يا چنانچه در حديث زيد بن اَرْقَمْ است:
اَنا سِلْمٌ لِمَنْ سالَمتُمْ وَ حَرْبٌ لِمَنْ حارَبْتُمْ
من با هر كس كه با شما در صلح و سازش باشد در صلح و سازشم، و با هر كه با شما در جنگ و نبرد باشد در جنگ و نبردم
و تعبيرات ديگر در ترجمه و تفسير اين رابطه و محبت گزاف و مبالغه نيست; و عين واقع و حقيقت است.
يك اتصال واقعى روحى، و همفكرى تمام عيار ويگانگى خالص لازم است تا پيغمبرصلىاللهعليهوآلهوسلم
آن را اينگونه شرح دهد جمله اَنَا سِلْمٌ لِمَنْ سالَمْتمْ وَ حَرْبٌ لِمَنْ حارَبْتُمْ صريح است در اينكه طرز تفكر و سلوك و روش آنها با وضع سلوك و روش پيغمبرصلىاللهعليهوآلهوسلم
يكى است، و هيچ گونه فرق و تفاوتى ندارد، كردار ورفتار و جنگ و صلح آنها دقيقاً همان كردار و رفتار و جنگ و صلح رسول خداصلىاللهعليهوآلهوسلم
است.
ما وقتى اين اخبار را مطالعه مى كنيم، و از شدّت علاقه و دوستى پيامبر به امام حسينعليهالسلام
آگاه مى شويم، نبايد فراموش كنيم كه گوينده اين كلمات و الفاظ، پيغمبر خدا است، و او كسى است كه در دوره زندگانى با گزاف گوئى و سخنان دور از حقيقت و مدح بيجا مبارزه داشت; سخنان و كارهايش براى بشر حجت و قانون و شريعت بوده و آنچه فرموده ترجمان حقيقت است.
پيامبر اعظم غير از فاطمه سلام الله عليها دختران ديگر، و غير از على نيز عموزاده ها و خويشاوندان بسيارى داشت، پس چرا اين همه اظهار علاقه و محبت، مخصوص به فاطمه و على و فرزندان آنها شد؟ و چرا پيغمبر از همه كسان و اصحاب خود، آنها را برگزيد؟
براى اينكه اين چهار تن نماينده صفات، روحيات، اخلاق و كمالات او بودند.
براى يك نفر مسلمان مؤمن بهترين معرف عظمت امام حسينعليهالسلام
همين سخنان پيغمبرصلىاللهعليهوآلهوسلم
است.
از جمله احاديثى كه از اين دوستى و علاقه پيغمبرصلىاللهعليهوآلهوسلم
حكايت مى كند. حديث يعلى بن مره
است كه در خدمت پيغمبرصلىاللهعليهوآلهوسلم
به مجلس ميهمانى كه به آن دعوت شده بودند مى رفتند ناگاه به حسين برخورد كردند كه در كوچه بازى مى كرد پيغمبرصلىاللهعليهوآلهوسلم
جلو همراهان رفت، و دستهاى خود را گشود(
بغل باز كرد)
، كودك از اين سوى به آن سوى مى گريخت، و پيغمبرصلىاللهعليهوآلهوسلم
او را مى خندانيد تا وى را گرفت، پس يك دستش را زير چانه حسين و دست ديگرش را پشت سر او گذارد، و او را بوسيد و فرمود:
حُسَيْنُ مِنّى وَ اَنَا مِنْ حُسَيْن اَحَبَّ اللهُ مَنْ اَحَبَّ حُسَيْناً، حُسَينٌ سِبْطُ مِنَ الاَسْباط
حسين از من است، و من از حسينم، خدا دوست دارد كسى را كه حسين را دوست داشته باشد. حسين سبطى از اسباط است.
و نيز همين حديث را بخارى، ترمذى، ابن ماجه و حاكم به اين لفظ روايت كرده اند:
حُسَيْنٌ مِنّى وَ اَنَا مِنْهُ اَحَبَّ اللهُ مَنْ اَحَبَّ حُسَيْناً اَلْحَسَنُ وَ الْحُسَيْنُ سِبْطانِ مِنَ الاَسْباط
شرباصى بعد از اينكه از قاموس نقل كرده كه:
حُسَيْنٌ سِبْطٌ مِنَ الاْسْباط وَاُمَّةٌ مِنَ الاْمَمِ
مى گويد: معناى سبط ، جماعت و قبيله است، و شايد معناى حديث اين باشد كه حسين در رفعت و بلندى مقام، مرتبه يك امّت را دارد; يا اينكه اجر وثواب او مثل اجر يك امت است براى عظمت فضيلت و عظمت كارى كه از او صادر شد.
ابن عبدالبر و مسلم و شبلنجى از ابو هريره روايت مى كنند كه پيغمبرصلىاللهعليهوآله
در حق حسن و حسين فرمود:
اللّهُمَّ اِنّى اُحِبُّهُما فَاَحِبَّهُما وَاَحِبَّ مَنْ يُحِبُّهُما
خدايا من آن دو را دوست مي دارم پس(
تو نيز)
دوست بدار آنها را، و دوست بدار هر كس كه آنها را دوست مى دارد.
بغوى،ترمذى، سيد احمد زينى، ابن اثير و نسائى از اُسامه روايت كرده اند كه گفت: يك شب در خانه پيغمبرصلىاللهعليهوآلهوسلم
براى عرض حاجتى رفتم پيغمبرصلىاللهعليهوآلهوسلم
ـ بيرون آمد در حالى كه چيزى را در عباى خود پيچيده بود كه من ندانستم چيست، چون حاجتم را به عرض رساندم پرسيدم اين چيست كه عبا بر آن پيچيده اى ؟ عبا را به يك سو كرد، حسن و حسين را ديدم; فرمود:
هذانِ اِبْناىَ وَ اِبْنَا ابْنَتى اَللّهُمَّ اِنّى اُحِبُّهُما فَاَحِبَّهُما وَ اَحِبَّ مَنْ يُحِبُّهُما
اين دو، پسران من و پسرهاى دخترم هستند. خدايا! من آنها را دوست مي دارم پس دوست بدار آنها را، و دوست بدار هركس كه آنها را دوست مى دارد.
و ترمذى از براء نقل كرده كه، فرمود:
اَللّهُمَّ اِنّى اُحِبُّهُما فَاَحِبَّهُما
ترمذى و بغوى از انس روايت كرده اند كه از پيغمبرصلىاللهعليهوآله
سؤال شد كدام يك از اهل بيت را بيشتر دوست مى دارى ؟
فرمود: حسن و حسين را.
و سيوطى و مناوى نقل كرده اند كه، مى فرمود:
اَحَبُّ اَهْلِ بَيْتى اِلَىَّ اَلْحَسَنُ وَ الْحُسَيْنُ
و نيز ترمذى و بغوى از انس حديث كرده اند، كه: پيغمبرصلىاللهعليهوآله
به فاطمهعليهالسلام
مى فرمود:
اُدْعى لى اِبْنَىَّ فَيَشُمُّهُما وَ يَضُمُّهُما اِلَيْهِ
پسرهايم را بخوان برايم صدايشان كن تا پيش من بيايند پس آنها را مي بوئيد و به خود مى چسبانيد.
احمد بن حنبل روايت كرده كه پيامبرصلىاللهعليهوآلهوسلم
ـ فرمود:
اَللّهُمَّ اِنى أُحِبُّ حُسَيْناً فَاَحِبَّهُ، وَاَحِبَّ مَنْ يُحِبُّهُ
خدايا من حسين را دوست مي دارم، پس دوست بدار او را و هر كس كه او را دوست مى دارد.
ابن ابى شيبه نيز از آن حضرت روايت كرده كه فرمود:
اَللّهُمَّ اِنّى اُحِبُّهُما فَاَحِبَّهُما وَ اَبْغِضُ مَنْ يُبْغِضُهُما
خدايا! من حسن و حسين را دوست مي دارم، پس دوست بدار آنها را، و دشمن بدار هركس كه آنها را دشمن مى دارد.
صبّان از ابو هريره روايت كرده كه، گفت:
رَأَيْتُ رَسُولَ اللّهِ يَمْتَصُّ لِعابَ الْحُسَيْنِ كَما يَمْتَصُّ الرَّجُلُ الَّتمْرَةَ
ديدم رسول خداصلىاللهعليهوآله
آب دهن حسين را مي مكيد همان گونه كه مرد خرما را مى مكد
محّب الدين طبرى از ابن بنت منيع و او نيز از يزيد بن ابى زياد حديث كرده كه گفت: پيغمبرصلىاللهعليهوآلهوسلم
از خانه عايشه بيرون آمد پس بر خانه فاطمهعليهالسلام
عبور فرمود صداى گريه حسين را شنيد فرمود:
اَلَمْ تَعْلَمى اَنَّ بُكاءَهُ يُؤذينى
آيا نمى دانى گريه او مرا اذيت مى كند
از اين گونه احاديث بسيار است كه براى نمونه آنچه نقل شد كفايت مى كند، و از اخبار ديگر كه در فصلهاى بعد مى آوريم نيز محبت و شدت علاقه و جوشش عاطفه پيغمبرصلىاللهعليهوآلهوسلم
نسبت به حسينعليهالسلام
معلوم مى شود.