سقیفه

سقیفه0%

سقیفه نویسنده:
گروه: اصول دین

سقیفه

این کتاب در موسسه الحسنین علیهما السلام تصحیح و مقابله شده است.

نویسنده: علامه عسکری
گروه: مشاهدات: 11981
دانلود: 2138

توضیحات:

سقیفه
جستجو درون كتاب
  • شروع
  • قبلی
  • 74 /
  • بعدی
  • پایان
  •  
  • دانلود HTML
  • دانلود Word
  • دانلود PDF
  • مشاهدات: 11981 / دانلود: 2138
اندازه اندازه اندازه
سقیفه

سقیفه

نویسنده:
فارسی

این کتاب در موسسه الحسنین علیهما السلام تصحیح و مقابله شده است.

سقیفه

نویسنده: علامه عسکری

تذکراین کتاب توسط مؤسسه فرهنگی - اسلامی شبکة الامامین الحسنینعليهما‌السلام بصورت الکترونیکی برای مخاطبین گرامی منتشر شده است.

لازم به ذکر است تصحیح اشتباهات تایپی احتمالی، روی این کتاب انجام گردیده است.

مقدمه مولف

بسم الله الرحمن الرحيم

الحمدُ للّه ربّ العالمينَ والصّلاه والسَلامُ على محمّد وآلهِ الطاهرين

اين کتاب، در اصل، سخنرانى هايى بوده که در مجالس عزادارى محرّم وصفر سال ١٤١٩ هجرى اجراد شده بود وپس از پياده کردن نوارهاى آن سخنرانيها جناب اقاى دکتر مهدى دشتى زحمت تدوين وتحقيق مستندات آن را بر عهده گرفتند واکنون آماده چاپ شده است

سقيفه در لغت عرب به معنى سايبانى است که شيوخ عرب را مهمان خانه اى بوده است که افراد قبيله نيز در آن جمع مى شدند و در باره همه امور قبيله گفت وگو مى کردند.

انصار پيامبر اکرمصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم از دو قبيله اوس وخزرج بودند که هر دو قبيله در اصل از اهل يمن بودند وايداد ايشان براى درک حضور پيامبر خاتمصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ويارى حضرتش به مدينه آمده بودند.

سقيفه مشهور در تاريخ، محل اجتماع قبيله خزرج از انصار در مدينه بوده است ورئيس ايشان سعد بن عُباده بوده که براى بيعت با او پس از وفات پيامبر در آن محل اجتماع کرده بودند؛در حالى که جسد مبارک پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم بين خاندانش بود ومشغول غسل دادن جسد مطهر آن حضرت بودند چون خبر اجتماع سقيفه به گروه پيرو ابوبکر وعمر رسيد ايشان نيز باسرعت به اجتماع سقيفه ملحق شدند

آثار اجتماع سقيفه

در اثر اجتماع در آن سقيفه شريعت اسلام پس از پيامبر اکرمصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم دگرگون شد!.

در اثر سقيفه تاريخ اسلام دگرگون شد

در اثر سقيفه به در خانه فاطمه زهراعليها‌السلام آتش بردند وشد آنچه شد.

در اثر سقيفه شمشير ابن مليم بر فرق امير المؤمين علىعليه‌السلام فرود آمد

در اثر سقيفه امام حسنعليه‌السلام با زهر شهيد شد

در اثر سقيفه حضرت امام حسينعليه‌السلام شهيد شد! وزينبعليها‌السلام وديگر دختران پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم اسير شدند!

در اثر آن سقيفه مسير تاريخ بشريت دگرگون شد.

آثار سقيفه از آن روز تا کنون وتاظهور حضرت مهدى موعود (عج) ادامه دارد!!

سيد مرتضى العسکري

ذي القعده ١٤٢١ هـ

پيشگفتار

درباره "سقيفه" وجايگاه آن در تاريخ اسلام، از ديرباز تاکنون، کتاب هاى بسيارى مستقلاً يا به مناسبت، به رشته تحرير در آمده است که، البته، از نظر ارزش واهميت يکسان نيستند بيشتر اين کتاب ها، سقيفه را، تنها در يک روز ديده اند ولذا غالباً کوشيده اند که، صرفاً، حوادث آن روز را بررسى کنند؛ البته، گاه، به ذکر حوادثى که در طى يک دو هفته پيش وپس از آن رخ داده است نيز پرداخته اند

در ميان کتب متقدمين کمتر کتابى را مي توان سراغ گرفت که در اين باره سخن نگفته باشد. نگاهى به سى اثر برجسته از منابع هزاره اول اسلامى، که در آنها ماجراى سقيفه، گاه به اجمال وگاه به تفصيل مورد بحث واقع شده، گويا اين حقيقت است که ارباب تاريخ وسيره وحديث نتواسته اند بى اعتنا از کنار اين ماجرا بگذرند٢

از نويسندگان معاصر نيز افرادى بدين کار همت گماشته اند وآثارى شايان توجه عرضه کرده اند، کسانى چون: مرحوم محمد رضا مظفر٣ محمد باقر بهبودى٤ عبد الفتاح عبد المقصود٥ ويلفرد مادلونگ٦

مرحوم مظفر در کتاب خود السقيفه کوشيده که با روش علم کلام به دين ماجرا بنگرد و اثبات کند که آنچه در سقيفه شد اولاً بر مبناى اختيار واجماع امت نبود وثانياً مخالفت با نص شرعى داشت. البته اين ديدگاهى تازه نيست وبيش از وى بسيارى از علماى شيعه از اين منظر بدين ماجرا نگريسته اند، همچون: مرحوم شيخ مفيد (ت ٤١٣ ه) در کتاب هاى امالى ومحاضرات ومرحوم سيد ابن طاووس (ت ٦٦٤ ه) در کتاب ارزشمند کشف المحيه

آقاى محمد باقر بهبودى در کتاب سيره علوى حوادث پس از رحلت پيامبر اکرمصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم را تا شهادت امير المؤمنينعليه‌السلام مورد بررسى قرار داده ودر اين ميان بحث مفصلى ومفيدى را درباره سقيفه مطرح کرده است وى سقيفه را حاصل نقشه اى از پيش طراحى شده مى داند که مسلمانان را در مقابل کار انجام شده قرار داد؛ منتها، دامنه اين نقشه را تا زمان عثمان ومعاويه نمى بيند ولذا بحث ايشان، على رغم دقت واستناد علمى آن، نا تمام مى ماند

عبد الفتاح عبد المقصود سقيفه را محل ظهور عملياتى از پيش طراحى شده مى داند که در آن نه خبرى از شورا بود ونه جاى براى حاکميت شورا از نظر او، سقيفه مى تواند آغاز حکم رانى کسانى باشد که مى خواستند حکومت را چون گويى در ميان خويش بگردش آورند٧

گر چه عبد الفتاح عبد المقصود، نيز در اين ماجرا، نشانه هاى روشنى از برنامه ريزى قبلى مى بيند نهايتاً، روايات متضمن تصريح عمر به نام٨ افرادى که اگر زنده مى بودند آنان را پس از خود به خلافت مى گماشت، جعلى مى شمارد وبر خلاف آنچه که در ابتدا کتاب خود عرضه داشته٩ ، تبانى اين سه دوست (ابوبکر، عمر، ابو عبيده اليراح) را بر غصب خلافت وگرداندن آن در ميان خود ضعيف شمرده کردن نمى نهد١٠ وأما ويلفرد مادلونگ مستشرق آلمانى الاصل در کتاب خود ابتدا نظريه لامس ( Lammens ) را در باره مثلث قدرت (ابوبکر، عمر، ابو عبيده اليراح) مطرح مى کند واز قول کايتانى تصريح مى کند که در اين مثلث١١ ، الهام بخش اصلى، عمر بوده است١٢ ونتیجه مى گيرد که پيامر اکرم بهيچ ويه در نظر نداشت که ابوبکر جانشین طبيعى او باشد وبه انجام اين کار رضايت نداشت١٣ وى، مؤکداً تصريح مى کند که يايگاه ممتاز حاکميت بر يامعه اسلامى، که ابوبکر آنرا به قريش اختصاص داده بود هيچ مبنايى در قرآن نداشت١٤

با اين همه، مادلونگ هيچ اعتقادى به تصريح پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم درباره جانشينى امير المؤمنين على بن ابى طالبعليه‌السلام نيز ندارد و حتى درباره واقعه غدير خم نيز چنين اظهار نظر مى کند که: "ظاهراً آن هنگام، موقع مناسبى نبود که على را به جانشینی خود منصوب کند. احتمالاً محمدصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم به اميد آنکه طول عمر او به اندازه اى باشد تا يکى از اسباطش را تعيين کند، اين تصميم گيرى را به تأخير انداخت١٥ . وى، نهايتاً چنين نتیجه مى گيرد که پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم بدون تعيين جانشین از دنيا رفت علاوه بر اين، مادلونگ احاديث عبد اللَّه بن عباس١٦ را هم که در آنها اعترافات صريح عمر بعلت منع خلافت از علىعليه‌السلام گزارش شده است به اعتبار مى داند بى آنکه در اين باره دليل مقبول ارائه کند١٧ .

در بخشى پايانى کتاب، مادلونگ پا را از اين هم فراتر مى گذارد، واصلاً، عدم تعيين جانشین را سنت پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم اعلام مى کند وحتى مى گويد که شايد علىعليه‌السلام هم بنا به همين سنت، مايل نبود، در زمان خلافت خود جانشینی براى خويش انتخاب کند؛ هرچند که بالاخره به حسنعليه‌السلام وصيت کرد البته مادلونگ معتقد است که ابوبکر طالب خلافت بود١٨

وبي ترديد پيش از رحلت پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم تصميم گرفته بود که آن خليفه خود او باشد، بدون آنکه از جانب پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم بدين کار نامزد شده باشد؛ لذا تصميم گرفت براى رسيدن به اين آرزو، مخالفان قدرتمند خود را که از أهل بيت پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم بودند از ميان بردارد وبه انتظار فرصت نشست اين فرصت را اشتباه عجولانه انصار براى انتخاب رهبر از ميان خود به دست او داد١٩

بدين ترتيب مادلونگ نيز بر وجود نقشه وطراحى قبلى براى رسيدن به خلافت از جانب ابوبکر تأکيد دارد منتها، بروز وظهور اين تصميم را، در سقيفه، أمر اتفاقى مى داند وهميارى چندتن ديگر از مردان قريش را در اين کار در گردن نهادن اکثريت قريش وانصار به خلافت ابوبکر، مؤثر مى شمارد خاصه که ابوبکر، با گفتن اين جمله که (قريش حق قبيله اى براى حکومت دارد) آنان را اغفال کرده بود وآنان نيز از اينکه حکومت، همچون نبوت، در انحصار خاندان پيامرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم نمى ماند راضى بودند٢٠

مرورى اجمالی بر آنچه که از ديرباز تا کنون درباره سقيفه نگاشته شده است لازم بود تا اينکه ارزش واهميت کار محقق گرانمايه، علامه سيد مرتضى عسکرى، در کتابى که پيش روى داريد، بهتر شناخته شود.

بر اساس اين کتاب سقيفه در يک روز ويا طراحى يک نفر براى خلافت خلاصه نمى شود بلکه سقيفه آغاز بروز وظهور اجرائى نقشه اى حساب شده است که طى آن افرادى معين از قريش مى بايست يکى پس از ديگرى، زمام حکومت را به دست گيرند تا آن را، پيوسته، از أهل بيت پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم که بنا به نصّ ايشان، جانشینان بر حقّ پيامبر بودند دور دارند ونهايتاً آن را به بنى اميه بسپارند اين نقشه اجرا شد، لکن با قتل عثمان وخلافت امير المؤمنينعليه‌السلام ، نا تمام ماند. اين تحليل، که بر مبناى منابع درجه اوّل مکتب خلفاست، در نوع خود بى نظير است؛ مطالب پراکنده ونا تمام وبعضاً نادرست گذشتگان ومعاصران را، درباره سقيفه، منظّم وکامل ساخته، تصحيح مى کند وبراى فهم بهتر تاريخ اسلام، از زمان رحلت پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم تا کنون، بسيار روشنى بخش وهدايتگر است.

نشر کنگره فرصت را مغتنم شمرد، وبا کسب اجازه از مؤلف ومحقّق گرانقدر، حضرت علامه سيد مرتضى عسکرى دامت افاضاته چاپ ونشر اين اثر ارزشمند را وجهه همّت قرار داد وبراى تتميم فايده آن، با استفاده از مآخذ معتبر، مستندات روايات حديثى وتاريخى منقول در اين کتاب را، در پى نوشت آورد ودر مواردى نيز حواشى چند در توضيح بعضى مطالب درج کرد. اميد که اين برگ سبز، در درگاه مولى الموحّدين وامير المؤمنين، حضرت على بن ابى طالبعليه‌السلام ، به ديده قبول تلقّى شود؛ إن شاء اللَّه

وآخرُ دَعوانا اَنِ الحمدُ للَّه ربّ العالمين

مهدى دشتى

زمستان ١٣٧٩ - تهران

مقدمه چاپ دوم

اين کتاب از نوراهاى سخنرانيهاى اينجانب پياده وجمع آورى شد واين کار با کوشش دوتن از شيعيان أهل بيتعليهم‌السلام انجام پذيرفت ونخواستند نامشان در مقدمه برده شود بارى تعالى اين کار خير را از آنها قبول فرمايد.(١)

پى ريزى سقيفه در زمان حيات پيامبر اکرم صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم

براى بررسى نحوه پى ريزى سقيفه در زمان حيات پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم بايد آيات زير را مورد بررسى قرار دهيم.

خداوند متعال در آيات اوليه سوره تحريم مى فرمايد:

( يا أَيهَا النَّبِىُّ لِمَ تُحَرِّمُ مَا أَحَلَّ اللَّهُ لَک تَبْتَغِي مَرْضَاه أَزْوَاجِک وَاللَّهُ غَفُورٌ رَحِيمٌ قَدْ فَرَضَ اللَّهُ لَکمْ تَحِلَّه أَيمَانِکمْ وَاللَّهُ مَوْلَاکمْ وَهُوَ الْعَلِيمُ الْحَکيمُ وَإِذْ أَسَرَّ النَّبِىُّ إِلَى بَعْضِ أَزْوَاجِهِ حَدِيثاً فَلَمَّا نَبَّأَتْ بِهِ وَأَظْهَرَهُ اللَّهُ عَلَيهِ عَرَّفَ بَعْضَهُ وَأَعْرَضَ عَنْ بَعْضٍ فَلَمَّا نَبَّأَهَا بِهِ قَالَتْ مَنْ أَنْبَأَک هَذَا قَالَ نَبَّأَنِي الْعَلِيمُ الْخَبِيرُ إِنْ تَتُوبَا إِلَى اللَّهِ فَقَدْ صَغَتْ قُلُوبُکمَا وَإِنْ تَظَاهَرَا عَلَيهِ فَإِنَّ اللَّهَ هُوَ مَوْلَاهُ وَجِبْرِيلُ وَصَالِحُ الْمُؤْمِنِينَ وَالْمَلَائِکه بَعْدَ ذَلِک ظَهِيرٌ )

اى پيامبر، براى چه بر خود حرام کردى آنچه را که خداوند بر تو حلال کرده بود؟ براى جلب رضايت همسرانت؟ و خداوند آمرزنده و رحيم است. خداوند راه گشودن سوگندهايتان را معين ساخت؛ و خداوند مولاى شماست و او دانا و حکيم است.

آنگاه که پيامبر رازى را با بعضى از زنان خويش در ميان نهاد، آن زن آن راز را به ديگرى باز گفت. پس خداوند، پيامبر را از اين امر آگاه ساخت. پيامبر نيز بخشى از آن (راز) را بيان کرد و بخشى را بيان نکرد. آن زن به پيامبر گفت: چه کسى تو را از اين آگاه ساخت؟ فرمود: خداوند دانا مرا خبر کرد. ای دو زن، به سوى خدا توبه کنيد که دل شما از حق برگشته است و اگر عليه پيامبر پشت به پشت هم دهيد، همانا خداوند مولاى اوست و جبرئيل و ديگر فرشتگان و مرد صالح از مؤمنان، پشتيبان اويند.

شأن نزول آيات:

در اين آيات سه امر بيان شده است:

الف: تحريم پيامبر اکرمصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم بر خود آنچه را که خدا بر او حلال فرموده بود براى رضاى همسرانش، و اين که خداوند راه گشودن سوگندها را بيان فرموده است.

ب: خبر دادن پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم رازى را به يکى از همسرانش و خبر دادن آن زن، آن راز را به ديگرى و آگاه نمودن بارى تعالى، پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم را از افشاى راز.

ي: تهديد بارى تعالى آن دو همسر پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم را. تا آخر سوره.

در اين آيات بيان نشده که پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ، براى رضاى همسرش، چه حلالى را بر خود حرام کرده و چه رازى را آن همسر پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم افشا نموده و پس از آن چه شده است که خداوند چنان عبارات تهديد آميزى مى فرمايد.

شايسته است يادآور شويم که بارى تعالى مى فرمايد:( وَاَنْزَلْنا اِلَيک الذِّکرَ لِتُبَينَ لِلنَّاسِ ما نُزِّلَ اِلَيهِم ) النحل ٤٤: ما قرآن را بر تو نازل کرديم تا شما براى مردم بيان کنى آنچه را که براى ايشان نازل شده است.

قرآن با دوگونه وحى بر پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم نازل مى شده است.

١) وحى قرآنى، که همان نصّ قرآن است، که از زمان پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم تا به امروز در دسترس همه است.

٢) وحى بيانى، که با آن تفسير قرآن بيان مى شده است.

در بيان آيه اول در روايت آمده است که پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم در روز نوبت حفصه، با کنيز خود ماريه هم بستر شد و آنگاه که حفصه از آن داستان آگاه گرديد، پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ، براى دليويى حفصه، ماريه را بر خود حرام فرمود٢١ .

در آيه دوم، خداوند اين تحريم را رفع مى کند.

در آيه سوم بيان شده که پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم مطلبى را به عنوان راز به همسرش .حفصه مى فرمايد، او آن راز را فاش مى کند. خداوند، پيامبرش را از کار وى آگاه مى سازد و آن حضرتصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ، حفصه را از فاش کردن آن راز آگاه مى سازد. حفصه از پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم مى پرسد که چه کسى شما را از اين کار آگاه ساخت؟ پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم مى فرمايد: خداوند عِالِم آگاه مرا با خبر ساخت٢٢ .

در آيه چهارم لحن آيه تغيير مى کند و خطاب به آن دو زن مى فرمايد: (اگر شما از کار خود توبه کنيد (به نفع شماست) زيرا دل هايتان از حق منحرف گشته است، و چنان که بر ضدّ پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم پشت به پشت هم دهيد، خداوند مولاى اوست و جبرئيل و فرشتگان و مرد صالح از مؤمنان (. على) پشتيبان اويند٢٣

آيا در خانه پيامبر چه پيش آمده بود که براى رفع آن نياز به تهديدى چنين سخت بوده است، تا آن حدّ که مى فرمايد: پيامبر تنها نيست، خدا و جبرئيل و ملائکه و صالح المؤمنين(على) پشتيبان و حافظ اويند؟ آيا چه بوده که در آيات بعدى، خداوند، در مقام تهديد، مى فرمايد:

.

اميد است که اگر او شما را طلاق دهد، پروردگارش، به جاى شما، همسرانى بهتر از شما براى او قرار دهد؛ همسرانى مسلمان، مؤمن، متواضع، توبه کار، عابد، مهاجر، زنانى باکره و بيوه!!

اى کسانى که ايمان آورده ايد، خود و خانواده خويش را از آتشى که هيزم آن انسانها و سنگ هاست محافظت کنيد؛ آتشى که فرشتگانى بر آن گمارده شده که خشن و سختگيرند و هرگز فرمان خدا را مخالفت نمى ورزند و آنچه را فرمان داده شده اند (به طور کامل) اجرا مى کنند.

اى کسانى که کافر شده ايد، امروز عذرخواهى نکنيد، چرا که تنها به اعمالتان جزا داده مى شويد.

اى کسانى که ايمان آورده ايد، به سوى خدا توبه کنيد، توبه اى خالص؛ اميد است (با اين کار) پروردگارتان گناهانتان را ببخشد و شما را در باغ هايى از بهشت که نهرها از زير درختانش جارى است وارد کند. در آن روزى که خداوند، پيامبر و کسانى را که با او ايمان آورده اند خوار نمى کند، و اين در حالى است که نورشان پيشاپيش آنان و از سوى راستشان در حرکت است و مى گويند: پروردگارا، نور ما را کامل کن و ما را ببخش که تو بر هر چيزى توانايى. اى پيامبر، با کفّار و منافقان پيکار کن و بر آنان سخت بگير، جايگاهشان جهنّم است و بد فرجامى است.

خداوند براى کسانى که کافر شده اند به همسر نوح و همسر لوط مثال زده است. آن دو تحت سرپرستى دو بنده از بندگان صالح ما بودند ولى به آن دو خيانت کردند و (ارتباط با آن دو پيامبر) سودى به حالشان (در برابر عذاب الهى) نداشت، و به آنها گفته شد: وارد آتش شويد با کسانى که وارد مى شوند).

آيا در خانه پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم و گرد آن حضرت چه فتنه هايى به پا شده بود که پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم بعضى از آنها را بيان فرمود و بعضى را بيان نفرمود؟ آن دو همسر پيامبر و همکارانشان چه نقشه هايى داشته اند که براى هشدار دادن به ايشان نيازمند آن همه تهديد و بيان عاقبت کار دو زن مشترک دو پيامبر (نوح و لوط) بوده است، با تصريح به اين که آن دو زن به آن دو پيامبر نفاق و خيانت ورزيدند و در نتیجه به آن زن امر شد که به دوزخ بروند ؟

نتيجه آنچه را که در اين باره در کتاب هاى مکتب خلفا يافته ايم چنين است:

پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم به حفصه دختر عمر فرموده بود که پدر تو با پدر عايشه (ابوبکر) براى گرفتن حکومت پس از من قيام خواهند کرد. اين سخن را پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم به عنوان رازى بيان داشته بودند، لکن اين راز را حفصه با عايشه در ميان گذارد. عايشه هم آن را به پدرش باز گفت. ابوبکر هم آن را با عمر در ميان گذاشت. عمر از حفصه سئوال کرد داستان چيست؟ بگو (تا آماده شويم.) او هم راز پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم را براى پدرش فاش کرد.

پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم بخشى از جريان را، يعنى اين که آن دو زن راز او را افشا کرده بودند، بيان نمود و از بازگويى بخشى ديگر اعراض کرد. آيا راز يزء آمادگى پدران آن دو براى گرفتن حکومت پس از پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم چه مى توانست باشد؟

ابن عبّاس، براى آن که از زبان خليفه دوم شأن نزول سوره را روايت کند، با زيرکى به او گفت: من يک سال است مى خواهم از شما سئوالى کنم، هيبت شما مرا مانع است. عمر گفت: چيست؟ گفت: سؤال از آيه قرآن است. خليفه گفت: ابن عباس، تو مى دانى علمى از قرآن نزد من است و از من سؤال نمى کنى؟ در اينجا ابن عباس از او پرسيد: سوره تحريم درباره چه کسى نازل شده است؟ عمر گفت: درباره عايشه و حفصه٢٤.

در کتاب الدُّرّ المنثور سيوطى، جلد ٦ ، چنين آمده است:

و اِذْ اَسَرُّ النُّبِىُّ اِلى بعَضِ اَزوايِهِ حدَيثاً. حَفْصَه بِنْتِ عُمَرَ اَنَّ الخلَيفَه مِنْ بَعْدِهِ اَبُوبکرٍ وَ مِنْ بعَدِ أبي بکرٍ عُمَرُ.

از اين داستان مى توان دريافت که ابوبکر و عمر براى رسيدن به حکومت نقشه مى کشيدند، نقشه اى براى زمان حيات پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ٢٥ و نقشه اى براى بعد از آن حضرت. آنچه که فعلاً مربوط به بحث ماست نقشه آن دو براى بعد از حيات پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم است که خود زير بناي سقيفه شد. آن نقشه چنان بود که ابوبکر، عمر، ابو عُبيده يرّاح، سالِم مولاى ابى حُذَيفِه و عثمان، براى رسيدن به حکومت بعد از پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم هم سوگند شدند و اين قرار را در نامه اى نوشتند و آن را به امانت نزد ابو عبيده جرّاح گذاشتند٢٦.

به اين سبب بود که عمر مى گفت: "ابوعبيده امين اين امّت است. "٢٧ و به سبب اين قرار داد بود که خليفه دوم بارها مى گفت: "اگر ابوعبيده يا سالم مولاى ابى حذيفه زنده بودند خلافت را به ايشان واگذار مى کردم٢٨

"در واقعه تعيين خليفه دوم هم اين جریان آشکار مى شود:

ابوبکر، در مرض وفاتش، عثمان را طلبيد و گفت بنويس:

بسم الله الرّحمن الرّحيم،

اين آن چيزى است که ابوبکر بن ابى قحافه به مسلمانان وصيت مى کند. امّا بعددر اينجا ابوبکر بيهوش شد. عثمان نوشت: امّا بعد، من بر شما عمر ابن الخطاب را خليفه قرار دادم و از خيرخواهى شما کوتاهى نکردم. چون ابوبکر به هوش آمد گفت: بخوان. عثمان نوشته را خواند. ابوبکر گفت: الله اکبر، ترسيدى مسلمان ها بعد از من گرفتار اختلاف شوند؛ بله، همين را مى خواستم بگويم٢٩ .

عثمان از کجا خبر داشت که ابوبکر چه کسى را مى خواهد بعد از خود براى خلافت تعيين کند؟ معلوم مى شود که قرار دادى در کار آنها بوده که به ترتيب ابوبکر، عمر، سالم، ابوعبيده و عثمان، يکى بعد از ديگرى، خليفه شوند. اين امر نيز از دو کار خليفه دوم، عمر، معلوم مى شود:

١) وقتى عمر به دست ابولؤلؤه مضروب شد، چون سالم و ابوعبيده در آن زمان از دنيا رفته بودند٣٠ و عمر شوراى خلافت را طورى ترتيب داد که عثمان براى خليفه شدن رأى بياورد٣١.

٢) از واقعه زير نيز روشن مى گردد که در زمان حيات عمر، خليفه سوم تعيين شده بود: ابن سعد (صاحب طبقات) از سعيد بن عاص اموى نقل مى کند که وى از خليفه دوم زمينى را در کنار خانه خود مى خواست تا خانه اش را وسعت دهد؛ چون عمر در مورد بعضى ها از اين بخشش ها مى کرد. خليفه به او گفت: بعد از نماز صبح بيا تا کارت را انجام دهم. سعيد، به دستور خليفه، پس از نماز صبح به نزد او رفت و با او به محل زمين مطلوب رفتند. خليفه عمر، با پاى خود، روى زمين خطّى کشيد و گفت: اين هم مال تو. سعيد بن عاص مى گويد: گفتم يا اميرالمؤمنين، من عيالوارم، قدرى بيشتر بده.

عمر گفت: اينک اين زمين تو را بس است. ولى رازى به تو مى گويم، پيش خود نگهدار. بعد از من کسى روى کار مى آيد که با تو صله رحم مى کند و حاجتت را برآورَده مى سازد. سعيد مى گويد: در طول خلافت عمر بن خطاب صبر کردم تا عثمان به حکومت رسيد و او، همچنان که عمر گفته بود، با من صله رحم کرد و خواسته ام را برآورد٣٢

از اين روايت روشن مى شود که خليفه دوم، با نقشه اى که براى زمان بعد از خود کشيده بود مى دانست که خويشاوند سعيد اموى، يعنى عثمان، به خلافت خواهد رسيد.

اضافه بر اين، از جريانات زير معلوم مى شود که خليفه دوم در نظر داشت بعد از عثمان، عبدالرّحمن بن عوف و پس از او معاويه به حکومت برسند. دليل اين مطلب آن است که در سال "عام الرُّعاف" عثمان به بيمارى خون دماغ مبتلا گرديد و مشرف به مرگ شد. پنهانى، در نامه اى، عبدالرُّحمن بن عوف را براى خلافت پس از خود تعيين کرد. عبدالرُّحمن بسيار ناراحت شد و گفت: من او را آشکارا خليفه کردم ولى او پنهانى خلافت مرا مى نويسد. بدين سبب بين آن دو دشمنى شديد ايجاد شد٣٣ و نفرين حضرت اميرعليه‌السلام درباره آنها مستجاب گرديد که فرموده بود: خداوند بين شما اختلاف بيندازد٣٤ عثمان از آن بيمارى شفا يافت وعبدالرّحمن در زمان خلافت عثمان وفات کرد٣٥ . واميرالمؤمنينعليه‌السلام ، نيز در همان روز که عبدالرّحمن بن عوف با عثمان بيعت کرد و موجب خلافت او شد، به او فرموده بود: "وَاللهِ مَا وَ لَّيت عُثْمانَ اِلاّ لِيرُدَّ اَلامْرَاليک. " يعنى به خدا قسم، تو عثمان را به خلافت نرساندى مگر که (روزى) او نيز خلافت را به تو باز سپارد.٣٦ و امّا ميل عمر به خلافت معاويه را، پس از اين، در بخش مربوط به معاويه در زمان عمر مورد بحث قرار خواهيم داد و در اينجا به ذکر اين نکته اکتفا مى کنيم که اصولاً عمر مى خواست خلافت در قريش باشد ولى به بنى هاشم نرسد و او و يارانش، نه تنها در زمان خودشان، بلکه براى بعد از خودشان نيز نمى خواستند که بنى هاشم به حکومت برسند٣٧ .

.

چگونگى بر پايي سقيفه

الف: بيمارى و وفات پيامپر صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم

در دهه آخر صفر سال ١١ هجرى پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم بيمار شد. در حال بيمارى، اُسامَه فرزند زيد آزاد شده پيامبر را، که در آن زمان هجده ساله بود، به اميرى لشکرى گماشت که برود به سمت شام و با نصاراى روم شرقى بجنگد٣٨ دستور فرمود که در آن لشکر، ابوبکر و عمر و ابوعبيده جرّاح سَعد بن عُباده و ديگر سران صحابه از مهاجر و انصار شرکت کنند، و تأکيد فرمود که کسى از ايشان، از رفتن با آن لشکر، تخلّف نکند٣٩.

و فرمود: "لَعَنَ الله مَنْ تَخَلَّفَ عَنْ جَيش اُسامَه. "يعنى خداى لعنت کند هرکس را که از لشکر اسامه تخلف کند (و با آن لشکر نرود)٤٠ .

پس از آن، حال پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ، در اثر آن بيمارى، سنگين شد. به لشکر اسامه، که در بيرون مدينه بود، خبر دادند که پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم در حال احتضار است. آنها که مى خواستند در امر خلافت دخالت کنند به مدينه بازگشتند و صبح روز دوشنبه دور پيامبر جمع شدند. پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم فرمود: "تونى بِدَواه وقرطاس أَکتُبْ لَکمُ کتاباً لَن تَضِلُّوا بَعَدهٌ اَبَداً. "يعنى: قلم و کاغذ بياوريد تا (وصيت) نامه اى براى شما بنويسم که بعد از من هرگز گمراه نشويد. عمر گفت: "انَّ النبى غَلبَهُ الوَجَعُ و عنِدَکم کتابُ اللهِ؛ حَسْبُنا کتابُ الله"٤١ یعنى بيمارى بر پيامبر غلبه کرده است کنايه از اين که نمى داند چه مى گويد و نزد شما کتاب خداست و کتاب خدا ما را بس است. دسته اى گفتند: دستور پيامبر را انجام دهيد. آن دسته اى که مى خواستند دستور پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم را انجام دهند غالب شدند٤٢ .

در روايت ديگر، در طبقات ابن سعد، آمده است که، در آن حال، يک نفر از حاضران گفت: "انَّ نَبىَّ اللهِ لَيهْجر. "٤٣ يعنى همانا پيامبر خدا هذيان مى گويد.

آسمان خون گريه کن! يک صحابى، در روى پيامبر و در محضر ديگر صحابه، به پيامبر خاتمصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم چنين ناروا گفت. گر چه در اين روايت گوينده را تعيين نکرده اند، ليکن، با توجه به روايت صحيح بخارى، که پيش از اين نقل کرديم، جز عمر از چه کسى چنين جسارتى بر مى آمد؟ آرى، گوينده همان کس بود که گفت "حَسْبُنا کتابُ الله٤٤ بار الها، چه مصيبتى از اين بزرگتر!

پس از اين گفت و گو و مجادله، بعضى از حاضرين خواستند که قلم وکاغذ بياورند، امّا پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم فرمود "اوَبَعْدَمَاذا؟!"٤٥ يعنى آيا پس از چه ؟! بعد از اين سخن، اگر قلم و کاغذ مى آوردند و پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم وصيت نامه اى مى نوشت که در آن اسم علىعليه‌السلام بود، مخالفان مى توانستند چند نفر را بياورند و شهادت دهند که پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم آن وصيت نامه را در حال هذيان نوشته است.

پس از اين ناسزا گويى پيامبر فرمود: "قُوُموا عَنّى لا ينبَغى عِندَ نَبّى تَنازُعُّ. " يعنى از نزد من برخيزيد، که در محضر پيامبر، نزاع کردن شايسته نيست٤٦.

در فجر آن روز چه گذشت؟ بلال، هرگاه که اذان نماز مى گفت، مى آمد به در خانه پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم و مى گفت: "الصَّلاه الصَّلاه يا رسولَ اللّه" در سحر روز دوشنبه،٤٧ در وقت اذانِ صبح، بلال به در خانه پيامبر آمد و نداى هميشگى را سر داد. پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ، در حجره عايشه و در حال بيهوشى بود و سرش بر زانوى علىعليه‌السلام قرار داشت. عايشه به پشت در آمد و به بلال گفت: به پدرم بگو بيايد و نماز جماعت را اقامه کند. ابوبکر آمد و ايستاد به امامت نماز صبح، پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم به هوش آمد و متوجه شد که در مسجد نماز جماعت بر پاست در حالى که على بر بالين او نشسته است. پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم با آن حال بيمارى برخاست و وضو گرفت و بر بازوان فضل بن عباّس و حضرت علىعليه‌السلام تکيه کرد. پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم را در حالى به مسجد آوردند که از شدّت بيمارى پاهايش روى زمين کشيده مى شد. ابوبکر ايستاده بود به نماز. پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم به جلو ابوبکر آمد و نماز او را شکست و به طور نشسته نماز خواند و صحابه به پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم اقتدا کردند و نماز صبح را به جاى آوردند. بقيه٤٨ وقايع در همان روز دوشنبه رخ داد و در همان روز، پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم رحلت فرمود