اسلام و توسعه

اسلام و توسعه0%

اسلام و توسعه نویسنده:
محقق: علی عطائی اصفهانی
مترجم: علی عطائی اصفهانی
گروه: فرهنگ
صفحات: 3

اسلام و توسعه

نویسنده: محمد جمال خليليان
محقق: علی عطائی اصفهانی
مترجم: علی عطائی اصفهانی
گروه:

صفحات: 3
مشاهدات: 1787
دانلود: 303

توضیحات:

اسلام و توسعه
  • پيش‌گفتار

  • تعاريف و مباحث زيربنايي

  • چند تعريف از توسعه:

  • تعريف نهايي و مورد نظر، از توسعه:

  • ويژگي‌هاي مورد نظر:

  • تعريف نهايي و مورد نظر از توسعه‌ي اقتصادي

  • تحليل و بررسي مطلب:

  • 1. نگرش علمي، آمادگي براي تغيير وتحوّل و نوآوري

  • 2. توجه جدّي به دنيا و مسائل مادّي

  • 3. تعهّد نسبت به كار

  • 4. نظم‌پذيري جمعي و احترام به قانون

  • 5. فرهنگ مشاركت عموم در برنامه‌ريزي، سياست‌گزاري و اجرا

  • 6. احترام به آزادي، اعتقاد به برابري انسان‌ها و رعايت حقوق ديگران

  • پيامدهاي منفي توسعه با الگوي غرب

  • 1. تنوّع‌گرايي و لذّت‌طلبي

  • 2 . اسراف و تبذير در مصرف و نقش تبليغات

  • 3. آلودگي محيط زيست

  • 4. توزيع نابرابر درآمدها و تشديد فقر و گرسنگي در جهان سوّم

  • تعريف سكولاريزم

  • ريشه‌ي تاريخي سكولاريزم

  • فصل دوّم:

  • زمينه‌هاي اجتماعي و فرهنگي توسعه

  • اهمّيّت عزّت جامعه‌ي اسلامي

  • منع افراط و تفريط در كار:

  • اهتمام به نظم و انضباط

  • آثار اقتصادي وجود نظم

  • 1. امكان وفاي به تعهدات و قراردادها

  • 2. استحكام و استواري امور

  • 3. برقراري روحيه‌ي همكاري و دل‌گرمي در مسئولين اجرا و صاحبان سرمايه

  • بررسي مفاهيم به ظاهر ناسازگار با توسعه

  • شاخص‌هاي دنياطلبي و آخرت‌خواهي

  • توهم ناسازگاري زهد و قناعت با توسعه

  • زهد و بهره‌مندي از نعمت‌ها

  • زهد و قناعت، عامل تسريع توسعه

  • الف) خودداري از اسراف و تبذير

  • ب) نكوهش تقتير و سخت‌گيري

  • ج) دوري از تجمل پرستي و رفاه زدگي

  • مصرف ايده‌آل از نظر اسلام

  • الف) رعايت اعتدال، قناعت و قدر كفاف در مصرف

  • ب) انفاقات و رسيدگي به فقرا

  • حل اشكال سابق:

  • تحليل و تعريف مفهوم توكل

  • پاسخ:

  • تضمين رزق و تلاش و كوشش انسان

  • بررسي رواياتي در بحث

  • آثار ارزنده‌ي اعتقاد به رزق مقسوم در فرايند توسعه

  • هماهنگي با متقضيات زمان از نظر اسلام

  • پاسخ‌گويي قواعد فقهي به نيازهاي هرعصر

  • كتابنامه

جستجو درون كتاب
  • شروع
  • قبلی
  • 3 /
  • بعدی
  • پایان
  •  
  • مشاهدات: 1787 / دانلود: 303
اندازه اندازه اندازه
اسلام و توسعه

اسلام و توسعه

نویسنده:
فارسی
اسلام و توسعه اسلام و توسعه
محمد جمال خليليان


پيش‌گفتار
توسعه از واژه‌هايي است كه در ادبيات اقتصادي كشورهاي جهان سوّم، رواج شاياني داشته و در نيم قرن اخير، به عنوان هدفي مهم و ارزشمند قلمداد گرديده است. بديهي است كه توسعه‌ي اقتصادي همراه با پيش‌رفت علم و تكنولوژي، براي افزايش كمي و كيفي توليدات و خدمات در جهت تسهيل زندگي مادّي بشر، زدودن فقر و محروميّت و بي‌كاري و رسيدن به آسايش و آرامش خاطر براي جوامع امري مطلوب است و برنامه‌ريزي و تلاش براي دست‌يابي به آن ضرورت دارد و مورد تأكيد اسلام نيز مي‌باشد؛ ولي با توجّه به نظام اقتصادي اسلام، آيا به اين حد مي‌توان اكتفا كرد و آن را هدف نهايي قرار داد؟
در نظام سرمايه‌داري فعلي، كه اكنون بر بيش از نيمي از كره‌ي زمين حاكم است، توسعه، چيزي جز تحولات سازنده در شيوه‌هاي توليد نيست و براي اندازه‌گيري رشد و توسعه‌ي جوامع، بايد به دنبال شاخص‌هاي اندازه‌گيريِ ميزانِ توليد جامعه بود؛[الف]و براي شكوفايي اقتصاد، رشد مصرف، همگام با افزايش توليد توصيه مي‌گردد. در نتيجه، براي توسعه‌ي بازار مصرف و تنوع بخشيدن به تمايلات و خواسته‌هاي مادّي انسان‌ها، بايد از شيوه‌هاي مختلف، به ويژه تبليغات وسيع و گسترده، براي ايجاد ميل كاذب به مصرف، بهره جست و نظام فرهنگي و اجتماعي بايد در خدمت نظام اقتصادي قرار گيرد تا او را به مصرفِ بيش‌تر، راغب و نيازمند سازد. زيربناي تنظيم اصول و روش‌هاي اقتصاد سرمايه‌داري، صرفاً براساس تقويت انگيزه‌ي مادّي بشر است؛ لذا هدف اصلي و نهايي، رشد اقتصادي و رفاه انسان‌هاست.
در حالي كه، از نظر اسلام، رشد اقتصادي و رفاه اجتماعي، ابزاري براي رشد و تعالي اخلاق و كمالات انساني و آزادي از تعلّقات نفساني مي‌باشد؛ در تفكّر اسلامي، انگيزه‌ي سودطلبي و حداكثر نمودن مطلوبيّت‌ها و لذايذ مادّي نمي‌تواند هدف اصلي و نهايي تلاش و كوشش انسان قلمداد گردد؛ بلكه اسلام با پذيرش كسب سود و لذّت‌هاي مادّي از راه‌هاي مشروع، انسان را محور توسعه، و رشد و تعالي مادّي و معنوي را هدف آن قرار مي‌دهد؛ لذا مهم‌ترين هدف بعثت انبياي الهي، تعليم و تربيت بشر در جهت رشد و تكامل مكارم اخلاقي اوست، تا انسان با عقل، تفكّر، اراده و اختيار، قدر و منزلت خود را در نظام خلقت، بهتر بشناسد و با انتخاب بهترين و كوتاه‌ترين مسير، استعدادها و خلاقيّت‌هاي خود را شكوفا سازد؛ لذا فرهنگ اسلامي با تأكيد بر عناصري همچون: اهتمام نسبت به كسب علم و دانش، كار و تلاش، نظم و انضباط، انجام صحيح و استوار كارها و كسب عزّت و سربلندي جامعه‌ي اسلامي، زمينه‌هاي لازم و مناسب را براي پيمودن مسير توسعه‌ي مورد نظر خود، به وجود آورده است.
در اين نوشتار، هر يك از عناوين مذكور، به طور جداگانه و با استناد به آيات و روايات، مورد بحث قرار گرفته است. در اينجا ممكن است اين سؤال مطرح گردد كه با وجود اين كه اسلام داراي فرهنگي غني، پويا و حركت آفرين است، چرا اكثر كشورهاي اسلامي در زمره‌ي كشورهاي توسعه نيافته و عقب مانده قرار دارند؟
در پاسخ به اين سؤال، توجّه به دو نكته، لازم به نظر مي‌رسد:
١. بين فرهنگ اسلامي و فرهنگ حاكم بر جوامع اسلامي فرق است؛ اوّلي، مبيّن ارزش‌ها، عقايد، آداب و رسوم و عاداتي است كه از وحي الهي و سخن پيشوايان معصوم الهام گرفته، ولي فرهنگ حاكم بر جوامع اسلامي، آميخته‌اي از فرهنگ اصيل اسلام و برداشت‌هاي غلط و انحرافي و گاهي همراه با برخي خرافات است؛ بنابراين، اگر برداشت غلط و آميخته‌ با خرافات، در ميان افراد جامعه رايج گردد، نبايد آن را به حساب اسلام و فرهنگ اسلامي بگذاريم.[باء]
٢. ممكن است برداشت ما از فرهنگ اسلامي، صحيح و از منابع معتبر و موثّق باشد، ولي در به كار بستنِ آن، اغراض و منافع شخصي يا گروهي را دخالت دهيم و در مرحله‌ي عمل، به دنبال ثروت اندوزي، كسب موقعيّت و مقام يا حفظ آن عنوان و شهرت بوده، توجهي به مصالح جامعه و نظام اسلامي نداشته باشيم؛ در اينجا نيز نبايد عملكرد خود را به پاي اسلام بگذاريم.
البتّه ناگفته نماند كه وضعيّت فعلي جامعه‌ي ما با وضعيّت مطلوبي كه يك نظام اسلامي از نظر اقتصادي و فرهنگي بايد ايجاد نمايد، فاصله‌ي زيادي دارد؛ ليكن با اين‌كه نهادها و سازمان‌هاي بين‌المللي و حتي دشمنان نظام اسلامي، برخي پيش‌رفت‌هاي سياسي، اقتصادي و فرهنگي جمهوري اسلامي را از نظر كسب استقلال سياسي، بهبود وضع آموزش و بهداشت و غيره را مي‌پذيرند، ولي برخي از افراد جاهل و يا مغرض، ـ به عللي كه اكنون جاي بحث آن نيست ـ سعي مي‌كنند وضعيّت جامعه‌ي اسلامي را بدتر از رژيم گذشته جلوه دهند. افراد مذكور اگر با انصاف به جوامع غربي توجّه نمايند در مي‌يابند كه با وجود پيش‌رفت در علم و تكنولوژي، به خاطر سير قهقرايي در مسائل اخلاقي و معنوي، با مشكلات اجتماعي فراواني روبه‌رو هستند، به طوري كه بسياري از افراد در اين جوامع با اضطراب روحي مواجه‌اند و با احساس پوچي و بي‌هدفي در زندگي، گم‌شده‌ي حقيقي خود را ـ كه با ياد او، دل‌ها آرام مي‌گيرد ـ در زندگي ماشيني نمي‌يابند؛ لذا آمار قتل، جنايت، سرقت، فساد و فحشا و مبتلايان به بيماري‌هاي مربوط به اعصاب و روان، روز به روز افزايش يافته و با سست شدن بنيان خانواده، بيماريي چون ايدز، مانند كابوسي مرگ‌بار در مقابل بشر، پديدار گشته است. پس آنها نيز به مدينه‌ي فاضله‌ي مورد نظر خود دست نيافته‌اند؛ بنابراين، تقليد كوركورانه از آنان براي ما نه مطلوب است و نه ممكن.
مطلب مهم ديگر اين‌كه: همراه با رشد و پيش‌رفت علم و تكنولوژي، حفظ استقلال و عزّت براي جامعه‌ي اسلامي، و حاكم شدن ارزش‌هاي اخلاقي و فرهنگ ديني در جامعه، از نظر اسلام، اهميّت به سزايي دارد؛ چون توسعه‌ي بدون اعتقاد، ايمان و اخلاق، انسان را حريص‌تر، چپاولگرتر و متجاوزتر به جامعه تحويل مي‌دهد؛ و رسيدن به توسعه همراه با وابستگي و اتكا به كشورهاي پيش‌رفته، استقلال و عزّت را از جامعه مي‌گيرد و چنين توسعه‌اي نه تنها مطلوب و ارزشمند نبوده، بلكه همواره در معرض خطر فروپاشي است.
نوشته‌ي حاضر كه به صورت بيست پرسش و پاسخ تنظيم گرديده، تلاشي است در جهت تبيين واژه‌هايي از فرهنگ اصيل اسلام، كه زمينه ساز رسيدن جامعه‌ي اسلامي به توسعه‌ي اقتصادي مي‌باشد و از جهت ديگر، شبهات و اشكالات مطرح شده در برخي نوشته‌ها و سخن‌راني‌ها را، درباره‌ي ناسازگاري بخشي از فرهنگ و معارف اسلامي با توسعه، پاسخ مي‌دهد. در اين بخش، مقولاتي چون: دنيا طلبي و آخرت خواهي، توكل، رزق مقسوم (روزي معين و معلوم)، قضا و قدر، قوانين اسلام و مقتضيات زمان، مورد بررسي و تبيين قرار گرفته است.
بر خود لازم مي‌دانم از همه‌ي اساتيد معظّم حوزه و دانشگاه، به ويژه استاد فرزانه، حضرت آيت الله مصباح يزدي و جناب آقاي دكتر پرويز داودي و دكتر مرتضي قره‌باغيان و حجج‌اسلام، آقايان: غلامرضا مصباحي و حسن‎آقا نظري كه از ارشادات و راه‌نمايي‌هاي آنان در تدوين اين مجموعه بهره‌مند بودم، تشكر و قدرداني نمايم و از نظرات همه‌ي صاحب‌نظران در رفع كاستي‌هاي موجود در اين نوشته استقبال مي‌نمايم.
محمد جمال خليليان

[الف]. البتّه در دهه‌ي اخير، علاوه بر شاخص‌هايي چون: توليد ملّي و درآمد سرانه، شاخص توسعه‌ي انساني ياhdi(human development index) كه يك شاخص تركيبي و بيانگر ميزان درآمد سرانه، اميد به زندگي در بدو تولّد و ميزان باسوادي افراد جامعه است، بيش‌تر ملاك سنجش توسعه‌ي جوامع قرار گرفته است.
[باء]. ادعاي ما اين نيست كه اسلام براي رسيدن به توسعه، راه حل سريع و يك شبه ارائه مي‌دهد و يا براي رفع عقب ماندگي، داروي سحرآميز معرفي مي‌كند، بلكه با استناد به دست‌آوردهاي چند قرن اوّل تمدن اسلامي، بر اين امر تأكيد مي‌ورزيم كه اسلام، نگرشي همه جانبه و فراگير به مسائل مربوط به انسان و توسعه و پيش‌رفت جامعه‌ي اسلامي دارد و قواعد و ضوابطي جامع و دقيق، فرا روي انسان قرار مي‌دهد و بر ارزش‌هايي اهتمام دارد كه انسان را قادر مي‌سازد با استناد به نظرات مجتهدين جامع الشرايط و آگاه به زمان، زمينه‌هاي قانوني لازم را براي حركت در مسير توسعه‌ي مطلوب و مورد نظر اسلام ايجاد نمايد. اصول اسلام، تصويري زنده و گويا از جامعه‌ي مطلوبي است كه هر انساني كه به راستي مي‌خواهد وجودش داراي معني و مفهوم و زندگي‌اش ارزشمند باشد، طالب آن است، مشروط بر اين كه با تمسّك به قرآن و عترت، شناخت صحيحي از معارف اسلامي داشته باشد.
فصل اول: تعاريف و مباحث زيربنايي آيا توسعه‌اي كه جامعه‌ي غرب ارائه كرده، مورد قبول اسلام است، يا بايد تعريف ديگري از توسعه، به خصوص، توسعه‌ي اقتصادي، براي جامعه‌ي اسلامي در نظر بگيريم؟
توسعه به معناي جامع، به عنوان فرايند پيچيده‌اي كه رشد كمّي و كيفي توليدات و خدمات، همراه با بهبود سطح زندگي، تعديل درآمد و زدودن فقر و محروميّت و بي‌كاري، تأمين رفاه همگاني و رشد علمي را در يك جامعه مدّ نظر دارد، براي همه‌ي جوامع امري مطلوب است كه براي رسيدن به آن، برنامه‌ريزي و تلاش مي‌نمايند.
توسعه‌ي مورد نظر و تأييد اسلام، گرچه وجوه مشتركي با فرآيند توسعه در جهان غرب دارد، ولي از جهت انگيزه و هدف نهايي، بر يكديگر منطبق نيستند؛ زيرا از نظر اسلام، توسعه‌اي ارزشمند است كه در آن همه‌ي امكانات جامعه در جهت احياي ارزش‌هاي پذيرفته شده به كار گرفته شود؛ به طوري كه افراد جامعه بتوانند با اراده و اختيار خود و بهره‌گيري از نيروهاي دروني و امكانات موجود،‌ در جهت تكامل و اعتلاي مادي و معنوي جامعه حركت نمايند.
در حال حاضر، پديده‌ي توسعه يافتگي در كشورهاي پيش‌رفته گرچه پيامدهاي مثبت و آثار ارزنده‌اي در جهت رفاه و آسايش انسان به ارمغان آورده است، ولي ملاحظه مي‌گردد كه در كشورهاي مذكور، نرخ فساد، فحشا و جرايم، روز به روز در حال افزايش است، بيمارستان‌هاي زيادي از بيماران رواني پر شده‌اند؛ به طوري كه اكنون در امريكا، پردرآمدترين پزشكان، متخصصين اعصاب و روان‌اند و داروهاي مربوطه از پرمصرف‌ترين داروهاست و در برخي مناطق، دانش‌آموزان براي رفتن به مدرسه، امنيّت ندارند و پليس بايد از آنها مواظبت نمايد.
بديهي است در چنين وضعيّتي، هر چند شاخص‌هاي توسعه در حد بالا و ايده‌آلي باشد؛ ولي نمي‌توان ادعا كرد كه توسعه به معناي جامع و واقعي، در اين جوامع تحقق يافته و آنها در زندگي مادي خود، صددرصد خوش‌بخت و سعادتمند هستند؛ بنابراين، توسعه با مدل غربي را نمي‌توان بدون تأمل در نقاط ضعف و قوّت، شرايط متفاوت جوامع مختلف و امكانات موجود هر جامعه پذيرفت و به تقليد كوركورانه از آن پرداخت. با عنايت به جنبه‌هاي انساني توسعه بايد پيش‌رفت در زمينه‌ي مسائل اخلاقي و معنوي جامعه، كه مؤثرترين عامل ايجاد آرامش روح و روان بشر است، مدّ نظر قرار گيرد؛ اين مهم، تنها در سايه‌ي پاي‌بندي به دين، و شناخت صحيح آن امكان‌پذير است؛ يعني دستورها و معارف ديني كه بيانگر برنامه‌ي صحيح زندگي فردي و اجتماعي و تأمين كننده‌ي سعادت و خوشبختي دنيا و آخرت انسان است، به طور جامع و صحيح شناخته و به كار بسته شود. البته اگر كسي مسئله‌اي انحرافي و خرافي را جزء دين بداند، ممكن است در اين صورت تصور نمايد كه بين دين و توسعه، مغايرت و تعارض وجود دارد.
چند تعريف از توسعه: فريدمنمي‌گويد: توسعه، يك روند خلاّق و نوآور در جهت ايجاد تغييرات زير بنايي، در سيستم اجتماعي است.[١]
مايكل تودارومي‌گويد: توسعه، جرياني چند بعدي است كه مستلزم تغييرات اساسي در ساخت اجتماعي، طرز تلقي، باورهاي عامه‌ي مردم و نهادهاي ملّي و نيز تسريع رشد اقتصادي، كاهش نابرابري‌ها و ريشه‎كن كردن فقر مطلق است.[٢]
چارلز كيندل برگرمي‌گويد: توسعه‌ي اقتصادي بر مبناي توليد بيش‌تر و پديد آمدن تحول در چگونگي توليد و بر تجديدنظر در تخصيص منابع و نيروي كار به شعبه‌هاي مختلف توليد استوار است.[٣]
تعريف ديگر:توسعه، فرايندي است كه توليد با استفاده از ابزارهاي پيش‌رفته‌ي جديد، از وضعيّت سنّتي به روش نوين، متحول گرديده، انسان‌ها تخصّص و مهارت لازم و فرهنگ مناسب با توسعه را كسب كرده و روند انباشت و به كارگيري سرمايه در جامعه، همراه با مديريتي كارا و با ثبات تحقق يافته باشد.[٤]
همان طور كه ملاحظه مي‌شود، اقتصاددانان، غالباً توسعه را بر اساس تأمين نيازهاي مادي بشر تعريف كرده‌اند كه به نظر مي‌رسد اين گونه تعاريف ناقص مي‌باشد.
تعريف نهايي و مورد نظر، از توسعه: توسعه، فرايندي است كه زمينه‌ي شكوفايي استعدادهاي گوناگون انسان را فراهم مي‌سازد و در اين فرايند، با استفاده‌ي بهينه از منابع مختلف بستر مناسبي براي رشد توليدات ملي، هماهنگ با تأمين ديگر خواسته‌هاي اصيل انسان فراهم مي‌آيد و در نتيجه، افراد جامعه، در اين فرايند، مسير تكاملي شايسته‌ي خود را مي‌پيمايند.
ويژگي‌هاي مورد نظر: ١. توسعه، فراهم كننده‌ي زمينه‌ي شكوفايي استعدادهاي همه‌ي افراد جامعه مي‌باشد و بديهي است كه چنين زمينه‎اي بدون برقراري عدالت اجتماعي و ايجاد فرصت‎هاي برابر به وجود نمي‎آيد؛
٢. در اين فرايند، تأمين خواسته‌هاي مادي و معنوي (جسمي و روحي) انسان و رشد و تعالي فرد و جامعه در كنار يكديگر مطرح است؛
٣. توسعه، فرايندي جهت‌دار است و هدف نهايي از آن، رسيدن انسان به كمال نهايي شايسته‌ي مقام اوست كه در جهان‌بيني و فرهنگ اسلامي، كمال نهايي انسان، قرب الي الله به عنوان هستي‌بخش همه‌ي موجودات و سرچشمه‌ي تمام كمالات مي‌باشد و با شكوفا شدن و به فعليّت رسيدن كليه‌ي استعدادهاي دروني انسان، تحقق مي‌يابد.
تعريف نهايي و مورد نظر از توسعه‌ي اقتصادي توسعه‌ي اقتصادي به وضعيتي اطلاق مي‌گردد كه در آن انسان به گونه‌اي تربيت شود كه با تسلّط بر تكنولوژي مدرن و استفاده‌ي بهينه از منابع، توان برنامه‌ريزي جامع، جهت تأمين رفاه جامعه را داشته و زمينه‌ي مناسب براي نيل به كمالات انساني براي همگان فراهم باشد.
توسعه‌ي اقتصادي در اسلام، يك هدف است يا وسيله؟
امروزه، كسي مخالف توسعه به معناي بهبود وضع رفاهي مردم نيست، بلكه بحث در اين است كه، آيا رفاه مادي، منتهاي سير و تلاش انسان و هدف نهايي اوست؟
اگر ما قبل از هر چيز، مسائلي از قبيل هدف خلقت و آفرينش انسان، تعريف خوشبختي و سعادت او و جايگاه آدمي در نظام خلقت را براي خود حل كنيم، درمي‌يابيم كه توسعه‌ي اقتصادي، هدف نهايي و اصيل انسان در اين جهان نمي‌باشد و در يك نظام اسلامي، اساساً رشد و توسعه، به طور مطلق، هدف نهايي نيست، بلكه به عنوان هدفي متوسط، يعني وسيله و ابزاري در راه رسيدن انسان به فضايل و مكارم اخلاقي و پيمودن مسير قرب الي الله به كار گرفته مي‌شود. تأمين رفاه مادي انسان در حدّ معقول، مقدمه‌اي براي جهت مذكور مي‌باشد. خداوند متعال در قرآن كريم مي‌فرمايد:
...وَ رَزَقَكُمْ مِنَ الطَّيِّباتِ لَعَلَّكُمْ تَشْكُرُونَ[٥]؛ خداوند شما را از نعمت‌هاي پاكيزه بهره‌مند ساخت تا (با استفاده‌ي صحيح و به جا) سپاس‌گزار به درگاه الهي باشيد.
در سوره‌ي قصص آمده است:
وَ ابْتَغِ فِيما آتاكَ اللَّهُ الدَّارَ الآخِرَةَ وَ لا تَنْسَ نَصِيبَكَ مِنَ الدُّنْيا...[٦]؛با آنچه خداوند به تو عنايت كرده است، خانه‌ي آخرت را طلب نما و نصيب خود را از دنيا فراموش نكن...
پس تأمين نيازهاي مادي و بهره‌مندي از نعمت‌هاي الهي، گرچه از ديدگاه اسلام امري لازم و مطلوب است، ولي بايد از آن به عنوان وسيله‌ي تكامل معنوي بشر استفاده نمود.
خلاصه اين كه: در توسعه، به خصوص توسعه‌ي اقتصادي، امكانات مادّي و تسهيلات رشد و كمال براي افراد جامعه فراهم مي‌شود و اين همان مدينه‌ي فاضله‌اي است كه در آن ظلم و بهره‌كشي، جهالت و ساير پديده‌هاي مخالف فطرت و تكامل جامعه وجود ندارد و سير همه‌ي امور به سوي كمال مطلق است.
بدين ترتيب، در دنياي امروز، كشوري كه به توسعه‌ي كامل و همه جانبه رسيده باشد وجود ندارد،[٧]ولي افراد مسلمان در يك جامعه‌ي اسلامي، با توجّه به بينشي كه با الهام از آيات قرآني و سخنان پيشوايان معصوم نسبت به دنيا و امكانات موجود در آن به دست مي‎آورند، قادر به حركت در جهت رشد و تعالي مادي و معنوي جامعه و پرهيز از ظلم و ستم به ديگران هستند.
ما اين ديد ابزاري به دنيا و نعمت‎هاي آن را به خوبي مي‌توانيم از روايات ائمه طاهرين بدست آوريم؛ به عنوان نمونه، امام باقر(ع) در يكي از دعاهاي خود مي‎فرمايد:
اسئلك اللهم الرفاهية في معيشتي ما ابقيتني معيشةً اتوي بها علي طاعتك و ابلغ بها رضوانك... ؛ پروردگارا؛ در زندگي‌ام آن‎چنان رفاهي قرار ده كه با آن بر اطاعت و بندگي تو توانا باشم و خشنودي و رضايت تو را به دست آورم.
آيا توسعه‌ي همراه با تكنولوژي پيش‌رفته و مدرن، با ارزش‌هاي اخلاقي ناسازگار است؟
در جهان‌بيني اسلامي، پيمودن مسير توسعه هدف نهايي سير انسان نيست؛ امّا دست‌يابي به آن مطلوب و ارزشمند و در شرايط كنوني جهان، امري لازم است؛ لذا در مقايسه با هدف نهايي، به عنوان هدفي متوسط و به منزله‌ي وسيله و ابزاري براي رسيدن به مقصود نهايي، يعني سير الي الله مطرح مي‌باشد.
حال با توجه به اين كه توسعه در ابعاد گوناگون اقتصادي، سياسي، فرهنگي و اجتماعي، بدون رشد و رشد نيز بدون استفاده از تكنولوژي مدرن، تحقق نمي‌يابد، در اينجا درباره‌ي رابطه‌ي بين تكنولوژي و ارزش‌هاي فرهنگي و اخلاقي سؤال بالا مطرح مي‌گردد.
به طور كلّي جهان‌بيني و اعتقادات مذهبي افراد يا به عبارت ديگر، ارزش‌ها و باورهاي ديني و فرهنگي حاكم بر جامعه، نقش تعيين كننده‌اي بر رفتار اقتصادي آنان در روند توسعه و ميزان آن دارد. قايلين به تضاد و ناسازگاري بين توسعه و ارزش‌هاي اخلاقي، سودگرايي شخصي و انباشتِ سرمايه را مبناي توسعه مي‌دانند. براساس تحليل جامعه‌شناس معروف آلماني، ماكس وِبر، بدون اين شرايط، دست‌يابي به توسعه ناممكن است؛ در حالي كه ارزش‌هاي ديني و اخلاقي، بر ديگر خواهي، جمع‌گرايي، آخرت گرايي، خدمت به ديگران و ايثار، مبتني است.
تحليل و بررسي مطلب: بدون شك، توسعه با يك سلسله تغييرات اجتماعي همراه است و گذر از جوامع سنّتي به جامعه‌اي پيش‌رفته و مدرن، بدون تغييرات مذكور ممكن نيست؛ زيرا توسعه بدون رشد و رشد بدون ورود تكنولوژي، امكان‌پذير نيست و ورود تكنولوژي دگرگوني‌هايي را مي‌طلبد.
در اين مرحله بايد به تغيير ساختاري و تحولات فرهنگي توجه نمود. اين تغيير، همان مدرنيزم يا مدرنيته است، و بيش‌ترين انتقاد از توسعه، متوجه همين تغييرات است نه خود توسعه.
اهم اين تغييرات، به طور فهرست‌وار عبارت‌اند از: تغيير در قشربندي اجتماعي، تمركز سياسي، رواج بوروكراسي در سازمان‌هاي اجتماعي،‌ رشد شهرنشيني مدرن، تكثّر يا تنوع فرهنگي، افزايش پريشاني، نا امني و نابهنجاري‌هاي اجتماعي‌ و افزايش نسبيّت فرهنگي. جامعه‌شناسان همه‌ي اين عواقب را، صددرصد، اجتناب ناپذير نمي‌دانند؛ لذا برخي از دانشمندان غربي اذعان دارند، توسعه‌اي كه در ژاپن اتفاق افتاد با تعاريف تجدّد در غرب يكسان نيست؛ بلكه بسياري از ارزش‌هاي سنّتي ژاپن، حفظ شده است.[٨]
اگر كشوري بدون جذب دانش فنّي، تكنولوژي را وارد كند، مسلماً اثرات منفي چنين روندي بيش‌تر از زماني است كه تكنولوژيِ فوق در دسترس نباشد؛ زيرا ورود اين نوع تكنولوژي، باعث ورود الگوها، ارزش‌ها و گرايش‌هاي نامناسب بيگانه و نيز سلب روح خود اتّكايي و اعتماد به نفس مي‌شود. حاصل اين كه در پاسخ به سؤال مورد بحث بايد به سه نكته توجه نماييم:
١. تكنولوژي و رشد اقتصاديِ متعاقب آن ذاتاً فسادآور نيست، گرچه با توجه به واقعيّت‌ها و طبيعت آدمي ـ اگر انسان تحت كنترل و هدايت ارزش‌هاي معنوي قرار نگيرد ـ ممكن است پيامدهاي منفي به دنبال داشته باشد كه ناشي از حرص و طمع و جاه‌طلبي و سودجويي مفرط انسان است.
٢. رشد تكنولوژي، زمينه‌هاي فرهنگي خاص خود را مي‌طلبد؛ كه بعضي از اين زمينه‌ها در همه‌ي جوامع، مشترك و برخي از آنها متفاوت‌اند و چنين نيست كه تكنولوژي و رشد اقتصادي، حتماً نتيجه‌ي زمينه‌ي فرهنگيِ خاصي باشد؛ مثلاً، جامعه‌ي ژاپن با حفظ فرهنگ سنتي خود، به سطح بالايي از رشد تكنولوژي و پيش‌رفت صنعت در جهان امروز دست يافته است؛ بنابراين، رشد تكنولوژي ضرورتاً مستلزم رها كردن عناصر ارزشمند و فرهنگ سنتي نيست.
٣. تكنولوژي و رشد اقتصادي، پيامدهاي فرهنگي خاصي دارد، ولي اين پيامدها جبري نيست و بيش‌تر جنبه‌ي ساختاري دارد و با تأثير از عوامل فرهنگي و اجتماعي گوناگون، صورت‌هاي مختلفي پيدا مي‌كند؛ بنابراين، با فرهنگ غني مي‌توان ابعاد مختلف سودگرايي و تفكّر مادّي محض، خودخواهي و دنياپرستي را تحت تأثير قرار داد.
آيا مي‌توان با پاي‌بندي به ارزش‌هاي اخلاقي، به توسعه كه بر دنيا‌طلبي، انباشت سرمايه و سودگرايي شخصي استوار است دست يافت؟
بزرگ‌ترين هنر اسلام و مكتب‌هاي الهي، معرفي و پرورش انسان كامل و جامعه‌ي ايده‌‌آل است. نگرش يك انسان مكتبي به امكانات مادّي، تحت تأثير ضوابط و مباني ارزشي قرار دارد و او از سرمايه‌هاي مادّي و انساني، در چارچوب اين ضوابط و مباني استفاده مي‌نمايد. اسلام با ديدگاه اجتماعي‌اش، ما را به جاي من مي‌گذارد و با به تصوير كشيدن اهداف و آرمان‌هاي متعالي، انساني را كه به طور طبيعي خودش را دوست مي‌دارد، به طرف ديگرخواهي و خيرخواهي سوق مي‌دهد. اسلام با واقع‌بيني و توجه به خصلت حب ذات در انسان، با نزديك كردن او به خدا در خود او تغيير ايجاد مي‌كند؛ يعني مي‌گويد: اي انسان تو براي خودت كار كن، امّا رشد و كمال خود را در جهت قرب الي الله و به دست آوردن خشنودي حق تعالي جستجو كن؛ در حالي كه ماكس وبر و هم‌فكران او در جمع بين مادّيت و معنويّت، به مشكل جدّي برخورد مي‌كنند.[٩]
آنچه اكنون به وضوح قابل مشاهده است اين است كه، جهان سوم كه با شور و شعف به سوي توسعه‌يافتگي قدم برداشته، به دو دليل، با موجي از مشكلات روبه‌رو شده است يكي اين كه، پيش‌نيازهاي توسعه را در خود ايجاد نكرده بود و ديگر اين كه، فكر رفاه‌طلبي و مصرف‌زدگي دوران استعمار در اذهان مردم كشورهاي مستعمره، رسوخ كرده بود؛ لذا آنها به اين نتيجه رسيدند كه نمي‌توانند الگوي توسعه‌ي كشورهاي ديگر را به دليل مباني فرهنگي خاص خود در كشورشان به كار گيرند.[١٠]امّا براساس جهان‌بيني اسلامي و ارزش‌هاي اخلاقي حاكم بر فرهنگ آن، توسعه‌اي كه هدفش تعالي روح بشر باشد مطلوب است، و اين تعالي، به پرهيز از ثروت‌اندوزي، منع اسراف و تبذير و پيروي از يك الگوي متعادل مصرف، بستگي دارد نه به رشد اقتصادي صرف.
مباني فرهنگي لازم براي توسعه‌ي اقتصادي چيست؟ كشورهاي موفق در امر توسعه‌ي تكنولوژي، به ويژه مراحل پيش‌رفته‌ي آن، بدون رويارويي و هدايت فرهنگ عمومي توان رسيدن به چنين مرحله‌اي را نداشتند، در واقع اين كشورها، يا از قبل بستري مناسب و مملو از عناصر سازگار با توسعه در فرهنگ خود داشته‌اند و يا با برخوردي خردمندانه و دورنگر، اين بستر را براي تحقق خود اتّكايي در تكنولوژي آماده ساخته‌اند. برخي از اين عناصر از اهمّيّت و حساسيّت بيش‌تري برخوردارند و برخي فقط تسهيل كننده‌ي امر توسعه هستند كه به بعضي از آنها اشاره مي‌كنيم:
١. نگرش علمي، آمادگي براي تغيير وتحوّل و نوآوري. جوامع غربي، به صورت يك باور فرهنگي، به علم و كارايي آن معتقد گرديده، براي حل مشكلات، از متخصّصين مربوط به هر رشته استفاده نمودند. و به اين نتيجه رسيدند كه اگر بخواهند مشكلي را بدون علم و تخصّص حل كنند دچار حيرت و خطا خواهند شد. به عبارت ديگر، در فرهنگِ جامعه، اعتقاد به قانونمند و قابل پيش‌بيني بودن امور، غلبه يافت و از بينش‌هاي خرافي همراه با عقيده به شانس و تصادف كه افراد را نامنظم و غير مسؤول بار آورده، احياناً به سوي تنبلي و ايده‌ي جبرگرايي سوق مي‌دهد، پرهيز گرديد. در جوامع پيش‌رفته، روحيه‌ي استقبال از تغييرپذيري و گرايش به پويش و نوآوري، يك ارزش محسوب مي‌شود. كشورهاي توسعه يافته اين وظيفه را بر عهده‌ي نظام آموزشي خود قرار داده‌اند تا افراد را از سنين كودكي براي زندگي در محيطي پر تحوّل و تغيير پذير، آماده سازند.
يكي از صاحب‎نظران مي‎گويد: علم‎پذيري يك مسئله‌ي تربيتي است؛ يعني اگر انسان‎ها و جوامع تربيت شوند، مي‎توانند به طرف فرهنگ علمي بروند. ما آن شرايط و زمينه‎هاي لازم تربيتي را ايجاد نكرده‎ايم، تا به طرف اين فرهنگ، حركت نماييم.[١١]
بنابراين، اگر اين زمينه‎ها براي رشد و شكوفايي استعدادها ايجاد شود، مي‎توان فرهنگ جامعه را علمي كرد؛ زيرا علم، در جغرافياي خاصي محصور نمي‎ماند.
٢. توجه جدّي به دنيا و مسائل مادّي. افراد يك جامعه، براي رسيدن به توسعه، بايد همراه با حفظ اعتقادات و ارزش‌هاي معنوي خود، به مسائل مادّي نيز توجّه جدّي داشته باشند و براي رسيدن به استقلال سياسي، اقتصادي و فرهنگي و كسب عزّت و سربلندي در ميان ساير ملل، بايد در جميع زمينه‌ها برنامه‌ريزي نموده، با آينده‌نگري و همتّي بلند و تلاشي خستگي‌ناپذير، در اين راه قدم بگذارند.
دنياي غرب، به خاطر عمل‌كردِ غلط و غير معقول ارباب كليسا در قرون وسطي، جهت اوّل را به كلّي كنار گذارد؛ زيرا ارزش‌هاي معنوي و اخلاقي كه پدران روحاني كليسا از آيين تحريف شده‌ي مسيحيّت، ترويج مي‌كردند، عملاً به صورت مانعي مهم در پيش‌رفت‌هاي علمي و توسعه‌يافتگي، درآمد و چنين محتوايي، همراه با رفتار خشونت‌آميز و غير منطقي با دانشمندان و محقّقين، باعث تنفّر و بيزاري عموم مردم از ارزش‌ها و اعتقادات مذهبي گرديد؛ لذا آنها اين گونه مطالب را به كلّي كنار گذاشته، صرفاً‌ با تلاشي پي‌گير، در زمينه‌ي دوّم قدم نهادند؛ و اين سنّت الهي است كه اگر كسي براي دنيا هم تلاش و كوشش نمايد، خداوند او را به مقصودش مي‌رساند. (گرچه انگيزه‌ي الهي نداشته و در نتيجه، از پاداش و مقامات اُخروي محروم مي‌ماند).
٣. تعهّد نسبت به كار. كار و فعاليت و روحيه‌ي تلاشگري، يكي از شرط‌هاي لازم براي توسعه در هر جامعه‌اي مي‌باشد و اين امر از ارزش‌هاي پذيرفته شده‌ي جوامع توسعه يافته و پيش‌رفته‌ي صنعتي است، به طوري كه كم‌تر موردي يافت مي‌شود كه تا اين اندازه قابل احترام باشد؛ تا آنجا كه در جوامع مزبور، پاره‌اي از اعمال و حركاتي كه در ساير جوامع سنّتي، پيش‌پا افتاده و كم‌ارزش است، بسيار جدّي تلقّي مي‌شود؛ به عنوان نمونه، هنگام كار، سيگار كشيدن، اتلاف وقت، صحبت‌هاي دوستانه و بي‌مورد و جولان دادن در محل‌هايي غير از محيط كار، به شدت مورد سرزنش قرار گرفته، قابل پذيرش نيست. (البتّه اهميّت كار و تلاش از نظر اسلام بحث ارزنده‌اي است كه فرصت ديگري را مي‌طلبد).
٤. نظم‌پذيري جمعي و احترام به قانون. به طور كلّي رعايت نظم، احترام به ضوابط پذيرفته شده و رعايت آنها، شرط تداوم پيش‌رفت‌هاي علمي و تكنولوژيك در جوامع توسعه يافته‌ي كنوني است. در فرهنگِ آنها، براي هر چيز، ضابطه‌اي وجود دارد كه رعايت آن در شرايطي، الزامي است؛ در نتيجه مسؤوليت هر فرد مشخص است و به سلسله مراتب، احترام گذاشته مي‌شود. حاكميت اين روحيّه و فرهنگ در يك جامعه، ناشي از احترام به قوانين و مقررات است؛ زيرا افراد آگاهي كامل دارند كه رعايت قوانين به نفع همگان است؛ لذا انرژي دولتْ صرف مچ‌گيري و جلوگيري از تخلّفات و تعقيب متخلّفين، و انرژي مردمْ صرف فرار از مقررات نمي‌گردد و با برقراري جوّ اعتماد متقابل بين دولت ـ به عنوان كارگزار امر توسعه ـ و مردم، زمينه‌ي مشاركت عمومي در برنامه‌ريزي‌ها و اجراي آنها مهيّا مي‌گردد؛ اين امر به نوبه‌ي خود، از عناصر فرهنگي لازم براي توسعه است.
٥. فرهنگ مشاركت عموم در برنامه‌ريزي، سياست‌گزاري و اجرا. فرهنگ مشاركت عموم در روند توسعه، در ميان اكثر كشورهاي پيش‌رفته‌ي صنعتي، جايگاه مناسبي دارد و در سيستم قانون‌گذاري و اجرايي اين كشورها، امري مقبول و پذيرفته شده است؛ ضرورت وجود چنين فرهنگي در يك جامعه‌ي در حال توسعه، از اين جهت است كه افراد يك كشور براي حركت در مسير توسعه‌ي مورد نظر و ايده‌ال خود، بايد نسبت به مسائل سياسي، اقتصادي، اجتماعي و فرهنگ كشور خود آگاهي كامل داشته، مقصد و هدف نهايي حركت خود را بشناسند و براي رسيدن به آن، تلاش و كوشش نمايند؛ زيرا تا مشاركت عمومي و يك‌رنگي و اعتماد متقابل بين آنان و دولتمردان به عنوان كارگزاران توسعه، وجود نداشته باشد، ممكن نيست اين مسير با موفقيّت طي گردد.
٦. احترام به آزادي، اعتقاد به برابري انسان‌ها و رعايت حقوق ديگران. چنين فرهنگي را جامعه‌ي غرب، در مسير توسعه و در ميان افراد خود پديد آورد و از ثمرات شيرين آن بهره‌مند گرديده است؛ گرچه به خاطر انگيزه‌هاي مادّي و كسب سود بيش‌تر و قدرت برتر، غالباً در رابطه با ملّت‌هاي ديگر، اين مفاهيم ارزشمند را به فراموشي سپرده و به استثمار و استعمار ملّت‌هاي ضعيف جهان سوّم پرداخته است.
از آنجا كه توسعه، با مشاركت وسيع همه‌ي افراد جامعه ميسر مي‌گردد، اعتقاد به برابري انسان‌ها در مقابل قانون و احترام به آزادي آنها، امر مذكور را تسهيل مي‌نمايد و اين امور، موجب دلگرمي افراد به همكاري بيش‌تر و مشاركت صميمانه در كارها مي‌گردد. از طرف ديگر، آزادي عمل انسان‌ها در حدود قانون و ضوابط، باعث شكوفايي استعدادها و بروز نوآوري و خلاقيّت افراد جامعه مي‌گردد.
الگوي توسعه در كشورهاي غربي، چه عواقب و پيامدهاي منفي و مثبتي را به همراه داشته است؟ پيامدهاي مثبتِ تقويتِ زمينه‌هاي فرهنگيِ مناسب در جوامع غربي، همراه با تلاش و كوشش خستگي‌ناپذير عموم مردم و تحمّل سختي‌ها و رياضت‌هاي اقتصادي، سرانجام ميوه‌ي شيرين توسعه را براي مردم آن سامان به ارمغان آورد و با رسيدن به اين هدف، انسان در دنياي پيش‌رفته‌ي صنعتي، با تصرف و تغيير امكانات و منابع بالقوه‌ي موجود در طبيعت، از آنها در جهت افزايش سطح رفاه و آسايش خود استفاده نمود.
بشر باكشف بسياري از اسرار و قوانين حاكم بر جهان آفرينش، به چگونگي پيدايش بسياري از وقايع و حوادث طبيعي پي برد و در برخي موارد با پيش‌بيني‌هاي خود، راه‌هاي مقابله يا پيش‌گيري از آنها را به دست آورد، در نتيجه از وحشت و هراس او در برابر حوادث طبيعي كاسته شد و موجب امنيّت و مصونيّت نسبي او گرديد. انسان با پيش‌رفت علوم پزشكي، بسياري از امراض و راه‌هاي درمان آنها را شناخت و با به كارگيري استعداد و قوّه‌ي ابتكار و خلاقيّت خود به موفقيّت‌هاي چشم‌گيري در زمينه‌ي ابزار توليد به سبك نوين نايل آمد. انسان با استفاده از تكنولوژي مدرن و با روش‌هاي آسان‌تر و هزينه‌ي كم‌تر، همراه با صرفه‌جويي در وقت، سطح توليد را افزايش داد؛ و با مدرنيزه شدن كشاورزي، افزايش زمين‌هاي زير كشت و بهره‌وري، توليد مواد غذايي به حدّ وفور رسيد؛ و به اين وسيله، سستي نظريه‌ي اقتصاددانان بدبيني، چون مالتوس كه روند رشد سريع جمعيّت را موجب كمبود مواد غذايي، قحطي و سرانجام نابودي بشر مي‌دانستند، آشكار شد و مشكل جامعه‌ي بشري از اين ناحيه، تا حدّ زيادي برطرف شد.
به طور خلاصه اهمّ پيامدهاي مثبت توسعه در جهان غرب عبارت است از:
١. تسلط نسبي بر طبيعت و استفاده از منابع موجود در جهت رفع نيازهاي مادّي؛
٢. صرفه‌جويي در وقت و نيروي بدني انسان، با استفاده از ماشين‌آلات و تكنولوژي مدرن؛
٣. افزايش رفاه و آسايش در زندگي مادّي و آساني كارها با ابتكار و ساخت ابزار پيش‌رفته؛
٤. افزايش توليد در تمام زمينه‌ها، به ويژه محصولات كشاورزي و مواد غذايي و رفع نگراني بشر از اين جهت؛
٥. شكوفا شدن استعدادها و بكارگيري قوّه‌ي ابتكار و خلاقيّت در زمينه‌ي علوم مختلف، از جمله: در سازمان‌دهي روابط اجتماعي، سياسي و اقتصادي و تشكيل نهادهاي مربوطه و حاكميّت قانون، همراه با مشاركت عمومي در صحنه‌هاي سياسي.
پيامدهاي منفي توسعه با الگوي غرب توسعه با اين الگو، به معناي جهت‌گيري كل نظام‌هاي اقتصادي و اجتماعي اعم از قانون‌گذاري، اجرايي و غيره، در جهت رشد اقتصادي است؛ لذا هر برنامه و طرحي كه به رشد اقتصادي منجر نشود، بايد حذف گردد؛ در نتيجه اقتصاد، زيربنا و مبناي همه‌ي تحولات و برنامه‌ريزي‌هاي فرهنگي و اجتماعي مي‌شود. با اين تفسير از توسعه، مناسبات و روابط، براساس توليد و مصرف، همراه با زندگي ماشيني شكل گرفته است و اين امر، پيامدهاي خاص خود را به دنبال خواهد داشت كه به بيان برخي از آنها مي‌پردازيم:
١. تنوّع‌گرايي و لذّت‌طلبي.
بسياري از ملّت‌ها و افراد جامعه‌ي بزرگ انساني، از لفظ توسعه‌ي اقتصادي، رفع فقر، محروميّت، پر كردن شكاف‌هاي ناشي از ظلم و بي‌عدالتي و رفاه نسبي مردم يك كشور را اراده مي‌كنند؛ امّا بعضي از مكاتب غرب، با ذكر همين لفظ، مصرف و تمتّع هر چه بيش‌تر از لذايذ مادّي را هدف نهايي از توسعه يافتگي مي‌دانند، در حالي كه از ديدگاه اسلام، چنانچه تمتّع و منافع مادّي، هدف زندگي قرار گيرد، انسان را از مقام عالي و شايسته‌اش، به عنوان يك موجود عاقل و متفكّر، تا درجه‌ي نازل حيواني پايين مي‌آورد و اگر لذّت‌طلبي، تنها هدف انسان در زندگي به حساب آيد، تعهّد و پاي‌بندي او نسبت به بنيان خانواده سست مي‌گردد و مانند انسان غربي، به مفاسد و عواقب سوء آن گرفتار مي‌شود. چنين تفكري ـ كه در ميان بسياري از مكاتب فكري و فلسفي غرب رواج دارد ـ ريشه‌ي همه‌ي مفاسد اخلاقي و اجتماعي است و اين امر به نوبه‌ي خود، ناشي از ماده‌گرايي و فراموش كردن حق مي‌باشد.
به عنوان نمونه، شيوع بيماري ايدز در غرب، به ويژه آمريكا، ناشي از فرهنگ لذت‌طلبيِ لجام‌گسيخته و افراطي است، به طوري كه اكثر مبتلايان به آن، هم‌جنس‌بازان هستند، و علت شيوع اين بيماري و نظاير آن در اين جوامع، تحليل رفتن روابط عاطفي، محور قرار گرفتن پول و منافع شخصي و سست شدن بنيان خانواده است.
٢. اسراف و تبذير در مصرف و نقش تبليغات.
يكي از مشكلات جوامع پيش‌رفته‌ي صنعتي، بعد از رسيدن به توليد انبوه در فرايند توسعه‌ي خود، مصرف كالاهاي توليد شده و تداوم اين روند با توليد بيش‌تر بود؛ در نتيجه، مصرف بيش‌تر براي توليد زيادتر در اقتصاد غرب ضرورت يافت؛ زيرا با كاهش مصرف كالاهاي توليد شده، حركت توسعه كند مي‌شد؛ لذا رقابت در فروش و يافتن بازارهاي مصرفي جديد مطرح گشت. ايجاد جلوه‌هاي فريبنده با تبليغات وسيع در غرب، موجب تمايل مصرف‌كنندگان به اسراف و تبذير و فراموش كردن نيازهاي واقعي و ارضاي نيازهاي كاذب، همراه با مدگرايي شد؛ به طوري كه امروزه، بعضي از متفكرين و نويسندگان غرب نيز اعتراف دارند كه در مصرف منابع زيرزميني، انرژي و كالاهاي ساخته شده، راه افراط را مي‌پيمايند.
در كتاب كوچك زيباست، آمده است: ايالات آمريكا، ٤٢ درصد كبالت، ٤٢ درصد آلومينيوم، ٦٣ درصد گاز طبيعي، ٣١ درصد گرد پلاتين، ٢٨ درصد آهن، ٣٣ درصد نفت، ٣٨ درصد نيكل و ٤٤ درصد ذغال سنگ كل مصرف جهان را مصرف مي‌كند، در حالي كه تنها در توليد يك يا دو مورد فوق خودكفا است.[١٢]
كشورهاي توانگر كه بيست و نه درصد جمعيت جهان را دارا هستند، هشتاد درصد سوخت و منابع مواد خام را مصرف مي‌نمايند؛ لذا برخي از دانشمندان غربي معتقدند كه همه‌ي كشورها هرگز نمي‌توانند به توسعه‌ي اقتصادي دست يابند. نيمه‌ي تهي‌دست و فقير، مستقيماً‌ تاوان آن نيمه‌ي سير و پُر است.[١٣]
٣. آلودگي محيط زيست. خداوند متعال نظام طبيعت و اين جهان را به گونه‌اي آفريده است كه هميشه فضولات، به منزله‌ي حلقه‌هاي كاملاً ضروري و ارزشمند، چرخه‌هاي حافظ حيات را در كره‌ي زمين تكميل و تقويت مي‌كند، كه در اصطلاح، به اين پديده «پس خوراند»[١٤]مي‌گويند، به اين معني كه چيزي به عنوان فضولات يا مواد زايد، هرگز به وجود نمي‌‌آيد؛ مثلاً فضولات حيوانات و برگ درختان، موجب حاصل‌خيزي لايه‌ي خاك مي‌گردد؛ ليكن امروزه، زندگي در دنياي پيشرفته‌ي صنعتي، به فرآورده‌هايي وابسته است كه در سطحي گسترده، منابع را به صورت موادي در مي‌آورد، كه برخي از آنها در حيات طبيعي هرگز امكان جذب و پالايش را ندارد و هر روز بر آلودگي محيط زيست مي‌افزايد. از همه مهم‌تر، خطر آلودگي مواد راديواكتيو است؛ زيرا درميان همه‌ي تغييراتي كه به دست بشر در طبيعت ايجاد شده است، خطرناك‌ترين و عميق‌ترين تغيير، شكاف هسته‌ي اتم در مقياس وسيع است. يونيزه كردن پرتوهاي يون‌ساز، عامل آلودگي محيط زيست و مخاطره‌آميزترين عمل، براي بقاي انسان است.[١٥]
نتيجه اين كه، از ديدگاه اسلامي نمي‌توان با الگوي توسعه‌ي غرب و تبعات آن موافقت و از آنها تقليد نمود؛ زيرا لازمه‌ي دست‌يابي به اين نوع توسعه، زير پا گذاشتن همه چيز براي رسيدن به رشد اقتصادي و توليد بيش‌تر است، در حالي كه تنها رشد و توسعه‌اي قابل قبول است كه با تكامل و تعالي روحي انسان هماهنگ و سازگار باشد. (البته بايد با روش صحيح، از علم و تجربه‌ي ديگران استفاده نمود.)
٤. توزيع نابرابر درآمدها و تشديد فقر و گرسنگي در جهان سوّم. توسعه و پيش‌رفت جهان غرب، با هدف حداكثر كردن توليد و سود حاصل از آن و افزايش سطح مصرف، همراه با اسراف و تبذير و فراموش كردن ارزش‎هاي اخلاقي و انساني، براي كشور‎هاي توسعه نيافته نتايج تلخي را به دنبال داشته است. يكي از نتايج روند مذكور، گسترش فقر، گرسنگي و نابرابري در ميان جوامع انساني بوده است، به طوري‌كه هر ساله ميليون‎ها نفر به خاطر گرسنگي يا سوء تغذيه جان سپرده و اكنون جمعيّت كثيري در جهان از اين پديده‌ رنج مي‎برند. جهت آگاهي بيش‌تر آمار زير را مورد توجه قرار مي‌دهيم:
در سال ١٩٨١، پنجاه ميليون نفر بر اثر گرسنگي و سوء تغذيه جان سپردند، در حالي كه اين رقم از تمام كشته شدگان جنگ جهاني دوّم، بيش‌تر است. در همين سال، جامعه‌ي اقتصادي اروپا، براي جلوگيري از پايين آمدن نرخ‎ها تصميم گرفت مازاد مواد غذايي خود را به دريا بريزد.
كارشناسان تخمين زدند كه در سال ٢٠٠٠، حدود يك ميليارد نفر از مردم جهان به گرسنگي و سوء تغذيه مبتلا بوده‎اند كه يكي از علل مهم اين پديده آن است كه مردم كشورهاي فقير ٤٨ درصد از جمعيّت دنيا را تشكيل مي‎دهند، ولي فقط ١٢ درصد از درآمد جهان به آنها تعلق دارد؛[١٦]و تأسف‎بار اين‎كه، جهان پيش‌رفته و متمدن امروز، از مواد غذايي به عنوان ابزاري در جهت سلطه‌ي سياسي و اقتصادي بر كشور‎هاي در حال توسعه و فقير استفاده مي‎نمايد. يكي از مقامات پينتاگون مي‎گويد:
توليدات غذايي را مي‎توان به جاي سلاح به كار برد. ما بايد به اين سلاح توجّه كنيم و با در نظر گرفتن موقعيّت كشورهاي فقير، در انديشه‌ي راه‌هاي استفاده از آن باشيم.
حتي گاهي مردم اين كشورها، قرباني داروهاي فاسد و كنترل نشده‌ي وارداتي از كشورهاي پيش‌رفته مي‎شوند، به طوري كه در سال ١٩٨٢ يك ميليون نفر از مردم كشور‎هاي جهان سوم، بر اثر استعمال داروهاي فاسد كشورهاي اروپايي، جان خود را از دست دادند.[١٧]
برخي با مطرح كردنِ تفكرِ عدمِ سازشِ علم با دين، جدايي دين از سياست (سكولاريزم) را، راه دست‌يابي به توسعه مي‌دانند؛ علّت پيدايش اين تفكّر چيست و چه ارتباطي با توسعه دارد؟
جامعه‌ي غرب در مسير توسعه، اهتمام به علم و دانش و ايجاد نگرش علمي در افراد جامعه را، امري لازم و ضروري تشخيص داد و در راه صنعتي شدن خود، از دست‌آوردهاي علمي كاملاً بهره گرفت؛ ولي در اين راستا، همواره گروهي از غربي‌ها، آگاهانه يا ناخودآگاه سعي نمودند كه علم و دين را مخالف يكديگر جلوه دهند، به طوري كه اين تفكّر در ميان برخي از روشن‌فكران مسلمان دل‌باخته‌ي تمدن غرب نيز پيدا شده است و بعضي از آنها فكر كرده‌اند كه دين با علم سازگار نيست و پيروي از يكي، مستلزم ترك ديگري است.
شهيد مطهري در اين باره مي‌نويسد:
دو گروه هميشه سعي كرده‌اند كه دين و علم را مخالف يكديگر جلوه دهند؛ يكي، طبقه‌ي متظاهر به دين، ولي جاهل، كه نان دين‌داري مردم را خورده‌اند و از جهالت آنها استفاده كرده‌اند، اين دسته براي نگه‌داشتن مردم در جهل و پرده‌پوشي روي عيب خودشان، مردم را از علم، به عنوان اين كه با دين سازگار نيست، مي‌ترسانيده‌اند؛ گروه دوم، طبقه‌ي تحصيل‌كرده و دانش‌آموخته‌اي هستند كه، پشت به تعهدات انساني و اخلاقي كرده‌اند؛ اين طبقه براي توجيه لاابالي‌گري‌هاي خود، به علم تكيه كرده و آن را مانع نزديك شدن به دين مي‌دانند. طبقه‌ي سومي هم هميشه بوده‎ا‌ند كه از هر دو موهبت، بهره برده و هيچ گونه تنافي و تناقضي احساس نمي‌كرده‌اند.[١٨]
اكنون جامعه‌ي صنعتي غرب با وجود پيش‌رفت‌هاي چشم‌گير علمي، احساس نياز شديدي به معنويات و مسائل اخلاقي مي‌نمايد و بسياري از گرفتاري‌ها و مشكلات اجتماعي خويش را ناشي از ناديده گرفتن و يا در حاشيه قرار دادن ابعاد روحي و اخلاقي انسان مي‌داند. حال جاي اين بحث و تحقيق وجود دارد كه اين جامعه، از نظر تاريخي، با چه وضعيّت و شرايطي مواجه گرديد، كه در مقطع خاصي دين و دين‌داري را مانع پيش‌رفت و ترقّي قلمداد كرده و به آن بي‌اعتنايي نشان داده است. به اين منظور واژه‌ي سكولاريزم را معني، و ريشه‌ي تاريخي گرايش به اين ايده را به طور خلاصه بيان مي‌كنيم، تا علت جدايي جوامع غربي از مذهب و نيز تفكر عدم سازگاري دين با دانش و پيش‌رفت و زمان شروع پديده‌ي دين‎زدايي از جامعه مشخص گردد.
تعريف سكولاريزم سكولاريزم به مفهوم جدايي دين از نظام سياسي و اجتماعي و فرهنگي جامعه مي‌باشد؛ و جامعه‌ي سكولار بر جامعه‌اي اطلاق مي‌شود كه دين تعيين كننده‌ي ارزش‌ها، روش‌ها و نظام اجتماعي آنان نبوده، بر ارگان‌هاي آن حاكم نباشد؛ و سكولاريزاسيون به مفهوم سكولار كردن جامعه، صرفاً به هر روندي گفته مي‌شود كه دين‌زدايي جامعه را در پيش گيرد؛ و اين ديد به حدّي در اروپا گسترده و رايج است كه نمي‌توان گروه خاصي را سكولار ‌ناميد؛ زيرا تقريباً همه سكولارند و شايد در طيّ صدسال گذشته، تمام يا اكثر جريانات ضد اسلاميِ صاحب نفوذ، دراين جهت اشتراك داشته باشند.[١٩]
ريشه‌ي تاريخي سكولاريزم يكي از ريشه‌هاي پيدايش چنين بينشي نسبت به دين، وضعيّت كليسا در قرون وسطي بود، پدران روحاني كليسا، در اين دوران، فرصت خوبي براي ترويج خرافات و محتويات آيين تحريف شده‌ي مسيحيّت و خريد و فروش بهشت و جهنّم و بخشش گناه پيدا كرده و در كمال قدرت و بي‌پروايي، سرگرم كار خود بودند؛ در حالي كه اگر كليسا در حدّ توان خود درست عمل مي‌كرد و يك نظريه و تعريف صحيح از دين ارائه مي‌داد و توجه به امور دنيا را به طور مطلق، نامقّدس نمي‌شمرد، شايد نامي از سكولاريزم پديدار نمي‌گشت و دين با چنين واكنشي روبه‌رو نمي‌شد.
براساس قانون تكامل و حس كنجكاوي نهفته در بشر، اسرار عالم يكي پس از ديگري كشف گرديد و مردان متفكري در گوشه و كنار، برخلاف تعليمات كليسا، به اظهارنظرهاي علمي پرداختند؛ ولي در مقابل، كليسا بر تعليمات تحريف شده‌ي مسحيّت اصرار ورزيده، به مقابله با وضع موجود پرداخت و در اين راستا به فكر تشكيل محكمه‌ي تفتيش عقايد افتاد.
محكمه‌ي تفتيش عقايد يا سازمان انگيزيسيون كه از سال ١٢٣٣ ميلادي، به دست «گريكوار نهم» تشكيل شد و بقاياي آن تا قرن نوزدهم ادامه داشت، خفقان شديدي در افكار عمومي پديد آورده بود؛ و هرگاه احتمال مي‌داد كه كسي برخلاف نظر كليسا، جمله‌اي بر زبان جاري كرده يا عقيده‌اي ابراز داشته است او را به بدترين وجه، مورد شكنجه و آزار قرار مي‌داد و به اين وسيله افكار را شديداً كنترل و از پيش‌رفتِ علم و دانش، جلوگيري مي‌نمود.[٢٠]بنابراين، بسيار طبيعي بود كه پس از پيروزي دانش بر كليسا، اين فكر براي عموم مردم آن سامان پيدا شود كه دين، طرف‌دار جهالت و اوهام است و سازش ميان آن دو به هيچ وجه ممكن نيست.
از اين رو، دين مخالف دانش معرفي گرديد، تا جايي كه، بين دين واقعي (اسلام) با دين تحريف شده‌اي چون مسيحيّت، هيچ تفاوتي قايل نشده، همه را به عنوان مخالف و معارض با دانش، معرفي كردند؛ حتي برخي از روشن‌فكران مسلمان نيز بدون توجّه به ريشه‌ي تاريخي پيدايش سكولاريزم و نيز تفاوت فاحش تعاليم انسان‌ساز و الهي اسلام با آيين تحريف شده‌ي مسيحيّت، سكولاريزم را در ايران اسلامي و درمقابل نظام مقدس جمهوري اسلامي تبليغ نموده، از روي جهالت و ناداني، يا آگاهانه و به قصد تضعيف حكومت اسلامي، نغمه‌ي جدايي دين از سياست سر مي‌دهند؛ در حالي‌كه ما مي‌دانيم ـ برخلاف روش علم‌ستيز كليسا در غرب ـ اولين آياتي كه بر پيامبر اكرم(ص) نازل شد، درباره‌ي خواندن و تعليم و تعلّم بود[٢١]و قرآن كريم، مقامي بس ارجمند براي اهل ايمان و دانشمندان قايل است.[٢٢]
در سخنان پيشوايان معصوم(ع) علم به عنوان چراغ روشنگر عقل،[٢٣]گم‌شده‌ي فرد با ايمان،[٢٤]بهترين وسيله‌ي هدايت،[٢٥]سرچشمه‌ي تمام خوبي‌ها،[٢٦]بهترين ميراث پدران براي فرزندان،[٢٧]وسيله‌ي اطاعت و بندگي خداوند متعال و معرفت نسبت به او[٢٨]و به عنوان يك فريضه و تكليف الهي براي همگان[٢٩]معرفي شده است، تا جايي كه يك ساعت مذاكره و مباحثه‌ي علمي، برتر از يك شب نماز و عبادت،[٣٠]و مركب قلم عالمان و دانشمندان، برتر از خون شهدا،[٣١]و عالمي كه اسلام و جامعه‌ي اسلامي از علم او بهره برد، برتر از هفتاد هزار عابد است.[٣٢]
بنابراين، اسلام با اهتمام به كسب علم و دانش و مقام و منزلت دانشمندان، درصدد تقويت نگرش علمي همراه با ايمان، در جامعه‌ي اسلامي بوده و ساعتي تفكّر را بالاتر از شصت سال عبادت مي‌داند[٣٣]و افراد را از دنباله‌روي هرگونه خرافه‌‌اي برحذر مي‌دارد.
[١]. مرتضي قره‌باغيان،اقتصاد رشد و توسعه، ج١، ص٧.
[٢]. مايكل تودارو،توسعه‌ي اقتصادي در جهان سوم، ترجمه‌ي غلامعلي فرجادي، ج١، ص ١٣٥ـ١٣٦.
[٣]. چارلز كيندل برگر،توسعه‌ي اقتصادي، ترجمه‌ي رضا صدقي، ج١، ص ٧٠.
[٤]. حسين عظيمي،مدارهاي توسعه نيافتني در اقتصاد ايران، ص ١٧٦ـ١٧٧.
[٥]. سوره‌ي انفال (٨)، آيه‌ي ٢٦.
[٦]. سوره‌ي قصص (٢٨)، آيه‌ي ٧٧.
[٧]. عباس حاج فتحعلي‌ها،توسعه‌ي تكنولوژي، ص ١٠.
[٨]. محمود محمدي عراقي،مجموعه‌ي مقالات سمينار جامعه شناسي و توسعه، ص ٤٢٣، ٤١٩.
[٩]. همان، ص ٤٢٥، ٤٣٢.
[١٠]. مرتضي آويني،توسعه و مباني تمدّن غرب، ص ٥ ـ ٦.
[١١]. محمود سريع القلم،توسعه، جهان سوّم و نظام بين‎الملل، ص ١٤٩.
[١٢].مرتضي آويني،توسعه و مباني تمدن غرب، ص ٣٨.
[١٣]. اي اف شوماخر،كوچك زيباست، ترجمه‌ي علي رامين، ص ٩٣ ـ ٩٧.
[١٤]..feed back.
[١٥]. مرتضي آويني، پيشين، ص ٢٠ـ ٢٣.
[١٦]. سيد حسن اسعدي،بحران غذا، ص ١٧ و ١٨.
[١٧].روزنامه‌ي جمهوي اسلامي،١٦٣٣.
[١٨]. مرتضي مطهري،بيست گفتار، ص ٢٤١.
[١٩]. غلامعلي حداد عادل، ‌«سكولاريزم و دينداري»،مجله‌ي طب و تزكيه، شماره‌ي ١١ و ١٠، ص ١٠٩، ١١٢
[٢٠]. زين‌العابدين قرباني،تاريخ فرهنگ و تمدن اسلامي، ص ٢٤.
[٢١]. سوره‌ي علق (٩٨)، آيات ٥ ـ ١.
[٢٢]. سوره‌ي مجادله (٥٨)،‌ آيه‌ي ١١.
[٢٣]. محمدي ري‌شهري،ميزان الحكمه، ج ٦، ح ١٣٣٤؛ العلم مصباح العقل، امام علي(ع).
[٢٤]. همان، ح ١٣٣٥٠: العلم ضالّة المؤمن. امام علي(ع).
[٢٥]. همان، ح ‌١٣٣٤٣: العلم افضل هداية. امام علي(ع).
[٢٦]. همان، ح ١٣٣٧٦: العلم رأس الخير كلّه و الجهل رأس الشركلّه. رسول اكرم(ص).
[٢٧]. همان، ح ١٣٣٣٤: انّ خير ماورّث الاباء لابنائهم الادب لا المال فان المال يذهب و الادب يبقي قال مسعدة يعني بالادب. امام صادق(ع) .
[٢٨]. همان، ح ١٣٣٨٣: ... بالعلم يطاع الله و يعبدو بالعلم يعرف الله و يوحد...
[٢٩].بحارالانوار، ج ١، ص ١٧٧: طلب العلم فريضة علي كل مسلمِ و مسلمة.
[٣٠]. محمدي ري‌شهري، همان، ح ١٣١٨: تذكر العلم ساعة خير من قيام ليلة. امام باقر(ع).
[٣١]. همان، ح ١٣٤٠٢: اذا كان يوم القيامة رفعت الموازين فتوزن دماء الشهداء مع مداد العلماء فيرجّح مداد العلماء علي دماء الشهداء. امام صادق(ع).
[٣٢]. همان، ح ١٣١٨: عالم ينتفع بعلمه افضل من عبادة سبعين الف عابد. امام باقر(ع).
[٣٣].بحارالانوار، ج ٦٩، ص ٢٩٣، ح ٢٣.

۱
اسلام و توسعه

فصل دوّم: زمينه‌هاي اجتماعي و فرهنگي توسعه آيا اسلام موافق و مشوّق توسعه است؟ كدام مفاهيم اسلامي توسعه را تسهيل و ترغيب مي‌كنند؟
فرهنگ اسلامي در گوهر بالقوّه‌ي خويش، مملوّ از عناصر مساعد توسعه است و بديهي است كه اگر وضع مسلمانان از لحاظ ذهني، عيني و روان‌شناسي اجتماعي، مناسب و هماهنگ با اين فرهنگ باشد، به خوبي مي‌توان از آن بهره گرفت و در جهت توسعه‌ي مطلوب و مورد نظر اسلام حركت نمود؛ لكن ممكن است جامعه‌ي اسلامي، در نسل و عصري، استعداد و قابليّت خود را به فعليّت برساند و منبع فرهنگي پرفيضان و جوشاني از عناصر مساعد براي توسعه را ايجاد نمايد؛ و برعكس، در نسل و عصري ديگر نتواند اين زمينه را فراهم كند.
در ارتباط با اهتمام اسلام به هر دو جنبه‌ي فردي و اجتماعي زندگي انسان و موافقت با حركت در مسير توسعه‌ي مطلوب و مورد نظر خود، نكاتي را به طور مختصر بيان مي‌كنيم:
١. بخش وسيعي از مباحث و ابواب فقه، مربوط به مسائل روزمره‌ي زندگيِ انسان و تدبير امور دنيوي اوست؛ مانند ابواب تجارت و معاملات، اجاره، رهن، قرض، قضا، حدود، ديات، قصاص، خمس، زكات، نكاح، طلاق، امانت و جهاد؛
٢. قرآن با صراحت متذكّر شده است، كه انسان نبايد نصيب خود را از دنيا فراموش نمايد:
وَ ابْتَغِ فِيما آتاكَ اللَّهُ الدَّارَ الآخِرَةَ وَ لا تَنْسَ نَصِيبَكَ مِنَ الدُّنْيا[١]؛
٣. ترك دنيا به خاطر دين يا كنار گذاردن دين به خاطر دنيا، هر دو از نظر اسلام و پيشوايان معصوم(ع) ممنوع مي‌باشند. امام كاظم(ع) در روايتي مي‌فرمايد:
لَيسَ منّا مَن تَرَك دُنياهُ لِدينِهِ اَو تَرَكَ دينَهُ لِدُنْياهُ[٢]؛ كسي كه به خاطر دين خود، دنيا را رها سازد، يا به خاطر دنيا، دين خود را ناديده بگيرد، از ما نيست؛
٤. انسان به عنوان خليفه و جانشين خدا بر روي زمين، موظف به آباد نمودن زمين است:
...هُوَ أَنْشَأَكُمْ مِنَ الْأَرْضِ وَ اسْتَعْمَرَكُمْ فِيها.[٣]
٥. عنوان بخشي از كتب روايي، اقتصاد و تقدير معيشت (رعايت اعتدال و اندازه‌گيري و برنامه‌ريزي نيكو و شايسته در زندگي مادّي) مي‌باشد؛[٤]
٦. اسلام اهتمام بر كار و كوشش و طلب رزق حلال و هم‌چنين كسب علم و دانش با انگيزه‌ي الهي را در هر زمان و مكاني كه باشد، از عبادات ارزنده به حساب مي‌آورد؛[٥]
٧. در اسلام بر رعايت نظم و انضباط[٦]و اتقان و استواري درعمل، توجّه و تأكيد فراواني شده است؛[٧]
٨. رهبانيّت و كناره‌گيري از اجتماع، هر چند به نام عبادت و بندگي خدا باشد از نظر اسلام محكوم و ممنوع است؛
٩. تأكيد قرآن و روايات بر شكر نعمت‌هاي الهي و انفاق و دست‌گيري از فقرا و مستمندان جامعه، امري بديهي است و هر دو مستلزمِ برخورداري از امكانات مادّي و استفاده‌ي مطلوب از آنهاست؛
١٠. در اسلام بر عزت و سربلندي جامعه‌ي اسلامي و ضرورت حفظ و تحكيم آن تأكيد شده است.
در اينجا مناسب است به لحاظ اهمّيّت مسئله‌ي عزّت و سربلندي جوامع اسلامي در شرايط كنوني، به تبيين و توضيح آن بپردازيم.
اهمّيّت عزّت جامعه‌ي اسلامي يكي از مفاهيم و عناويني كه تأكيد و اهتمام بر آن، بستر مناسبي را براي رشد و توسعه‌ي مطلوب جامعه فراهم مي‌آورد، ضرورت كسب عزّت و سربلندي براي جامعه‌ي اسلامي است؛ زيرا جامعه بايد در ابعاد مختلف اقتصادي، سياسي، فرهنگي و نظامي، به شكوفايي و اقتدار لازم برسد، بلكه با كسب برتري در تمام زمينه‌ها، به رشد و توسعه‌ي مورد نظر دست يابد و نيازي به بيگانگان نداشته، از وابستگي و سلطه‌پذيري در امان بماند تا بتواند به عزت و سربلندي برسد.
كسب عزّت و حفظ آن از نظر پيامبر اكرم(ص) و ائمه‌ي طاهرين(ع) از اهميّت زيادي برخوردار است؛ به طوري كه پيامبر گرامي در حديثي مي‌فرمايد:
اگر كسي با ميل و رغبت، ذلّت را بپذيرد، از خاندان ما نيست.[٨]
سالار شهيدان، حضرت حسين بن علي(ع) مي‌فرمايد:
مرگ با عزت، بهتر از زندگي همراه با ذلّت و خواري است.[٩]
زيرا از دست رفتن عزت، به منزله‌ي نابودي انسانيّت انسان، و حيات حقيقي، توأم با عزت است و ماندن در سايه‌ي ذلّت، مرگ واقعي است. در جاي ديگر، آن پيشواي معصوم و امام آزادگان جهان مي‌فرمايد:
من مرگ با عزت را چيزي جز سعادت، و زندگي با ستم‌گران را جز مرگ و نابودي نمي‌دانم.[١٠]
و در پاسخ به دعوت از ايشان براي بيعت با يزيد فرمود:
هيهات منا الذلة؛ ذلت از ما، اهل بيت پيامبر، به دور است.[١١]
سخنان امام حسين(ع)و قيام خونين آن حضرت، به خوبي بر ضرورت حفظ عزت و كرامت انساني فرد و جامعه دلالت داشته و پيام عاشورا در طول تاريخ، براي آزادگان جهان، پيام عزّت، شهامت، شجاعت و آزادگي بوده است.
عزّت و شرافت يك مسلمان و حفظ آن، از چنان اهمّيّتي برخوردار است كه اگرچه انسان به مقتضاي اجتماعي بودن و رابطه‌ي با ديگران، گاهي از ديگران كمك مي‌گيرد؛ ليكن هرگز نبايد در اين جهت خود را كوچك نموده، عزت خود را بشكند؛ زيرا اگر عزت مؤمن شكسته شود، همه چيز او فرو‌مي‌ريزد. از آنجا كه هويت و شخصيت هر فرد و جامعه‌اي، به عزت اوست و با از دست رفتن آن، امنيت اعتقادي و اخلاقي او در معرض تهديد قرار مي‌گيرد؛ لذا پيامبر اكرم(ص) تأمين نيازها را مشروط به حفظ عزت نموده و فرموده است:
حوايج و نيازهاي خود را با عزت نفس طلب نماييد.[١٢]
برتري و عزّت جامعه‌ي اسلامي چه نقشي در جهت دست‌يابي به توسعه‌ي مورد نظر اسلام دارد؟ از آنجا كه يكي از نتايج مهم توسعه‌ي جامعه‌ي اسلامي، خودكفايي، اقتدار اقتصادي، جهت دادن به اعمال و رفتار افراد براي دست‌يابي به فضايل انساني و تحصيل رضايت حق تعالي و قرب به اوست؛ بر اين اساس، هدايت جامعه به سوي تأمين نيازهاي خود و كسب برتري و تفوّق علمي و صنعتي بر ديگر جوامع، از عناصر لازم و ضروري در اين مسير مي‌باشد؛ زيرا جامعه‌اي كه براي اداره‌ي خود دست نياز به سوي بيگانگان دراز نمايد و به منابع و امكانات خود متكي نباشد و نتواند استعداد افراد را در جهت نيل به خودكفايي و پيش‌رفت‌هاي علمي شكوفا سازد، هيچ گاه به توسعه‌ي اقتصادي، سياسي و فرهنگي نخواهد رسيد و با از دست دادن اعتماد به نفس، هويت و شخصيت فرهنگي و اجتماعي خود را به فراموشي سپرده، روحيه‌ي خودباختگي و يأس بر آن حاكم مي‌گردد؛ لذا در جهت نيل به خودكفايي همراه با اقتدار و استقلال اقتصادي، بايد به گونه‌اي فعاليت نمود كه جامعه‌ي اسلامي در مقابل ساير جوامع، عزيز و سربلند گردد؛ زيرا خداوند متعال هيچ‌گاه براي كفار راه تسلط و تفوّقي بر مؤمنين قرار نداده است؛[١٣]و از مسلمانان مي‌خواهد كه تمام نيروهاي نظامي، اقتصادي و فرهنگي خود را براي مقابله با توطئه‌ها و تجاوزات دشمنان اسلام بسيج و آماده نمايند؛[١٤]چرا كه جامعه‌ي اسلامي، بايد برتر و بالاتر باشد و چيزي بر آن برتري و تفوّق ندارد.[١٥]
آنچه براي فرد و جامعه، عزّت و كرامت به ارمغان مي‌آورد، روحيه‌ي ساده‌زيستي و پرهيز از تجمل‌گرايي است؛ زيرا نيازهاي كاذب و مصارف تجمل‌گرايانه، انسان را به تملّق و چاپلوسي وادار مي‌سازد و براي افرادي كه گرفتار اسراف و تبذير و زندگي پر زرق و برق مي‌باشند، زمينه‌ي انحراف و نافرماني از دستورات الهي و ظلم و ستم در حق ديگران فراهم است و در مقابل هر كس مجبور به شكستن عزّت نفس و شخصيّت خود مي‌گردند.
از طرف ديگر، تحولاتِ علمي به وجود آمده در دنيا موجب شده است كه همه‌ي كارها بر محور علم و تكنولوژي بچرخد و بدون آن هيچ مشكلي از امور مهم زندگي را نمي‌توان حل كرد؛ از اين رو، رسيدن به استقلال و خودكفايي همراه با اقتدار، به فراگيري علوم و تكنولوژي پيشرفته‌ي روز بستگي دارد و فريضه‌ي علم، به عنوان كليد انجام ساير فرايض و نيز دست‌يابي به اهداف نظام اقتصادي اسلام شناخته شده و از شؤون حياتي مسلمين براي كسب عزّت و شرافت در سطح بين‌المللي است.
البتّه بايد توجّه داشت كه علم به تنهايي نمي‌تواند ضامن سعادت يك ملت باشد، بلكه بايد در كنار آن به تقويت ايمان و تقوا و بالا بردن اتحاد و همبستگي و روحيه‌ي همكاري و همدلي همّت گماشت. قرآن كريم مي‌فرمايد:
سستي و اندوه به خود راه ندهيد كه تا زماني كه مؤمن بوده (و به لوازم آن ملتزم باشيد) برتري و تفوق از آن شماست.[١٦]
نظر اسلام نسبت به كار و تلاش به عنوان يكي از عوامل توليد چيست؟ و چه محدوديت‌هايي براي آن قايل است؟
در ميان عوامل توليد، كار از جايگاه ممتازي برخوردار است؛ زيرا با انجام كار و استفاده از نيروي انساني، ساير عوامل و منابع، مورد بهره‌برداري قرار مي‌گيرد؛ حتي تكنولوژي پيش‌رفته‌اي كه امروزه تا حدّ زيادي جانشين كار انسان شده است، محصول كار و تلاش انسان است و در بين عوامل توليد، اين عامل، با اراده و علاقه‌ي انسان ارتباط دارد؛ لذا از جهات متعددي، داراي امتياز خاصي است.
اسلام به كار و اشتغال اهميّت زيادي داده و بي‌كاري، تنبلي و كسالت را به شدّت نكوهش، و در ضمن تعاليم خود، افراد را به كار و جدّيت فوق العاده تشويق نموده و آن را يك فرضيه‌ي الهي براي مسلمانان قرار داده است. جهت تبيين نظر اسلام در اين زمينه، نمونه‌هايي از سخنان پيامبر گرامي اسلام(ص) و پيشوايان معصوم(ع) را بيان مي‌نماييم:
پيامبر گرامي(ص) مي‌فرمايد:
طلب الحلال فريضةٌ علي كل مسلمٍ و مسلمة؛ كسب روزي از راه مشروع، بر هر مرد و زن واجب است.[١٧]
هرگاه مردي توجّه پيامبر اسلام(ص) را به خود جلب مي‌كرد، مي‌پرسيد آيا شغلي دارد؟ اگر مي‌گفتند نه، بيكار است، مي‌فرمود:
از چشمم افتاد؛ براي اين‌كه فرد با ايمان اگر شغلي نداشته باشد، با دينِ خود، گذران زندگي و تأمين معاش مي‌نمايد.[١٨]
امام كاظم(ع) مي‌فرمايد:
خداوند از بنده‌ي پر خواب و بي‌كار، به شدّت متنفر است.[١٩]
امام رضا(ع):
آن كس كه با كسب و كار، فضلِ الهي را براي تأمين و اداره‌ي خانواده‌اش طلب نمايد، پاداش او برتر از مجاهد در راه خداست.[٢٠]
اسلام تا آنجا بر كار و تلاش يك مسلمان تأكيد دارد كه پيامبر اسلام(ص) بعد از بازگشت از جنگ تبوك و مشاهده‌ي دست‌هاي زبر و پينه بسته‌ي سعد انصاري كه براي استقبال از ايشان آمده بود، بر دست او بوسه زده و فرمودند:
اين دستي است كه آتش به او نمي‌رسد.[٢١]
بنابراين، از ديدگاه اسلام، كار و تلاش و توليد، جهت امرار معاش و رفع نياز خود و ديگر افراد جامعه، يك وظيفه است و باعث محبوبيّت شخص در پيشگاه الهي بوده، نوعي عبادت محسوب مي‌شود؛ لذا تلاش در دنيا، ماهيّت اخروي به خود گرفته و در راستاي تأمين سعادت اخروي به حساب مي‌آيد و اين از امتيازات منحصر به فرد دين اسلام است.
پيامبر گرامي اسلام(ص) در اين زمينه مي‌فرمايد:
كسي كه با دسترنج خود از حلال الهي استفاده نمايد، درهاي بهشت بر او باز مي‌شود، تا از هر دري كه مايل است وارد شود.[٢٢]
از نظر اسلام، كسي كه بدون كار از خدا درخواست روزي كند مورد نكوهش است. با اين كه قرآن، عبادت و بندگي حق تعالي و معرفت نسبت به او را هدف خلقت قرار داده است؛[٢٣]ولي نبايد عبادت جاي كار را بگيرد، بلكه هر يك در وقت خود بايد انجام پذيرد. پيامبر اكرم(ص) و ائمه(ع) در برخورد با افرادي كه از روي جهل و يا كج فهمي، كار را به جاي عبادت يا عبادت را به جاي كار قرار مي‌دادند، با تذكر و گاهي با عتاب و سرزنش، سعي در تصحيح بينش و رفتارشان داشته‌اند.
نوع كار: از نظر اسلام، انسان در انتخاب شغل آزاد است، مشروط بر اين كه آن شغل با ارزش‌هاي اسلامي ناسازگاري نداشته و تحريم نشده باشد، ولي لازم است در انتخاب شغل چند نكته مورد توجّه قرارگيرد:
١. هر فرد، مسئوليت و شغل مورد علاقه‌ي خود را انتخاب نمايد؛ زيرا اگر انجام كار با ميل و رغبت باشد هم براي خود فرد مفيد است و هم از كارايي بالاتري برخوردار بوده، بازده آن افزايش مي‌يابد و در نتيجه جامعه هم از آن بهره‌ي بيش‌تري مي‌برد؛
٢. انسان بايد با توجه به توانايي خود، شغلش را انتخاب نمايد؛
٣. انسان مكتبي و متعهد، همواره بايد به فكر انجام وظيفه باشد؛ لذا در انتخاب شغل شايسته است رشته و تخصص مورد نياز جامعه را انتخاب نمايد؛ پس توليد كالاها و انجام خدماتي كه نيازهاي اوليه‌ي عمومي را برطرف مي‌نمايد و يا در سطوح بالاتر، آسايش و رفاه را براي جامعه به بار مي‌آورد، از اولويت برخوردار است؛ البته در روايات زيادي، بر كشاورزي و دام‌داري به عنوان دو شغل حياتي و مورد نياز جامعه تأكيد شده است.[٢٤]
منع افراط و تفريط در كار: گرچه از نظر اسلام، كار و تلاش براي هر فرد، مطلوب، و در بسياري از موارد، اداي وظيفه است؛ ولي افراط در آن هم پسنديده نيست؛ زيرا انسان براي اين آفريده نشده است كه همواره كار كند؛ او نياز به استراحت هم دارد و بايد به خودسازي و رشد اخلاقي و افزايش دانش و معلومات ديني و اجتماعي نيز بپردازد؛ پس بايد زماني را براي كار و فرصتي را براي استراحت و عبادت و زماني را براي تفريحات سالم و ساعتي را براي كسب معلومات و افزايش آگاهي‌هاي خود در نظر بگيرد و در هيچ يك از آنها افراط و تفريط روا نيست.[٢٥]تفريط در كار، به معناي كسالت و تنبلي نيز ملامت شده، و يكي از عوامل مهم عقب ماندگي بعضي از كشورهاي جهان سوّم در عصر حاضر است.
اسلام به كار و تلاش تا زمان مرگ ـ به شرط توانايي ـ تأكيد نموده است. رسيدگي و تأمين افراد از كار افتاده، از وظايف حكومت اسلامي است؛ امّا امروزه عدّه‌اي پس از چند سال كار، با وجود كسب تجربه و كارايي بالا، به عنوان بازنشسته، سال‌هايي از عمر خود را به بيكاري و بيهودگي مي‌گذرانند[٢٦]و چه بسا به جاي آنان افراد تازه‌كار و غير متخصص مشغول به كار مي‌گردند؛ و در نتيجه، جامعه از آن سرمايه‌ي انساني ارزنده، مجرب و متخصص محروم مي‌گردد؛ لكن از نظر اسلام، ادامه‌ي كار، با اختيار و علاقه‌ي خودِ شخص و توانايي او بر انجام وظيفه، هيچ گونه محدوديّتي ندارد.
ملاحظه مي‌شود كه درجوامع اسلامي، امر توليد و نيز ساير عرصه‌هاي اقتصادي، از اتقان لازم برخوردار نيست، كه اين امر، به نحوي به انضباط اقتصادي و توليدي لطمه مي‌زند؛ توصيه‌ي اسلام به مسلمانان در اين موارد چيست؟
از اموري كه در رسيدن جامعه‌ي اسلامي به استقلال اقتصادي و اعتبار بين‌المللي و عزّت و سربلندي، نقش محوري دارد، انجام صحيح و استوار امور، اعم از توليدي و خدماتي است؛ به اين معني كه هر فرد در جامعه‌ي اسلامي با احساس مسئوليت و وجدان كاري، سعي نمايد كار خود را با استحكام و كيفيّت مطلوب به انجام رساند.
اسلام نيز بر اين امر تأكيد فراوان دارد، به طوري كه پيامبر اكرم(ص) حتي نسبت به دفن اجساد مردگان، بر استحكام در عمل تأكيد نمودند و پس از محكم نمودن قبر يكي از اصحاب با سنگ و گِل، فرمودند:
من نيك مي‌دانم كه اين قبر، فرسوده و (بدن) دستخوش پوسيدگي خواهد گرديد؛ ولي خداوند دوست دارد كه بنده‌اش چون كاري انجام دهد، آن را محكم و استوار نمايد.[٢٧]
در روايت ديگري، آن حضرت مي‌فرمايد:
خداوند دوست دارد هر عمل كننده‌اي (كارگر و مأمور بر انجام وظيفه‌اي) كار خود را به خوبي انجام دهد.[٢٨]
بنابراين، يكي از شرايط رسيدن جامعه‌ي اسلامي به عزّت و سربلندي همراه با استقلال اقتصادي، انجام صحيح و استوار كارهاست. و از جمله آثار اقتصادي اتقان در عمل، استفاده‌ي كارا از سرمايه‌هاي انساني و فيزيكي مي‌باشد؛ زيرا چنانچه توليد كالا يا انجام خدمتي با سستي صورت گيرد، نتيجه‌اي جز اتلاف منابع و وقت در پي نخواهد داشت و اين امر، با استفاده‌ي كارا از نيروها و صرفه‌جويي در هزينه‌ها، كه از شرايط اساسي رسيدن به رشد و توسعه‌ي اقتصادي است، سازگار نمي‌باشد.
يكي ديگر از آثار اقتصادي ـ اجتماعي انجام صحيح و استوار كارها كه تا حد زيادي جنبه‌ي روحي و فرهنگي نيز دارد، جلب اعتماد آحاد جامعه به كالاها و خدمات داخلي است.
متأسفانه مشكل اكثر كشورهاي جهان سوّم ـ و تا حدّ زيادي جامعه‌ي ما ـ اين است كه بسياري از توليد كنندگان، با وجود توان و استعداد توليد كالاها با كيفيّت مطلوب، با كوته‌نظري و سودجويي، شتاب‌زده كار خود را با كيفيّت غير استاندارد انجام مي‌دهند و علاوه بر اتلاف منابع و ضرر اقتصادي، اعتبار خود را از دست مي‌دهند؛ در حالي كه مي‌توانند با جلب اعتماد مصرف‌كنندگان، موجب تقويت توليدات و صنايع داخلي و كسب اعتبار بين‌المللي براي كشور خود گردند.
اهتمام به نظم و انضباط يكي از شرايط اساسي انجام درست هر كاري، رعايت نظم و انضباط و جدّي بودن در تمام مراحل آن است. مراد از انضباط؛ جدّيت، سازمان‌پذيري، آراستگي، نظم و ترتيب، سعي و كوشش در كارها و پرهيز از هرگونه سستي و بي‌ساماني در امور است، در نتيجه يك سازمان و جامعه‌ي منضبط از هماهنگي كامل برخوردار است.
از اصول جالب توجّه در سيره‌ي عملي پيامبر اكرم(ص) اصل نظم و انضباط است، به طوري كه در همه‌ي جلوه‌هاي زندگي آن حضرت، عينيّت داشت؛ همان طور كه در حيات نوراني ائمه(ع) نيز اين مطلب چشم‌گير است.
پيشوايان معصوم(ع) بر داشتنِ برنامه‌ي منظم و تقسيم اوقات، بسيار تأكيد مي‌نمودند. امام كاظم(ع) مي‌فرمايد:
تلاش كنيد كه اوقاتتان چهار بخش باشد، يك بخش براي مناجات با خدا، بخشي براي زندگاني و معاش، بخشي براي معاشرت با برادران و اشخاص مورد اعتماد كه عيوب شما را به شما مي‌فهمانند و از دل به شما اخلاص دارند و در بخشي هم براي درك لذت‌هاي حلال خلوت كنيد، كه اين بخش، شما را بر انجام وظايف در سه بخش ديگر موفق مي‌سازد.[٢٩]
آثار اقتصادي وجود نظم ١. امكان وفاي به تعهدات و قراردادها. با برنامه‌ريزي صحيح و برقراري نظم و ترتيب در هر امر فردي يا جمعي، كارها در زمان مقررّ به اتمام مي‌رسد و هر جزئي در جاي خود قرار مي‌گيرد و با انجامِ به موقعِ آنها، وفاي به تعهدات ميسر مي‌گردد؛ و در صورت وجود هرج و مرج، كارها به تأخير افتاده،‌ وفاي به تعهدات، ناممكن مي‌شود.
٢. استحكام و استواري امور. از آثار وجود نظم و ترتيب در هر كاري اعم از توليدي يا خدماتي، استواري و استحكام در عمل است؛ زيرا با رعايت نظم، فرصت كافي براي انجام هر كاري وجود دارد و فرد با دقت و حوصله، وظيفه‌ي خود را به بهترين وجه انجام مي‌دهد؛ ولي اگر نظم و ترتيب بر افعال فرد حاكم نباشد، غالباً با كم‌بود وقت مواجه مي‌گردد و در نتيجه، از ميزان دقت و استحكام عمل كاسته مي‌شود.
٣. برقراري روحيه‌ي همكاري و دل‌گرمي در مسئولين اجرا و صاحبان سرمايه. انجام به موقع كارها، همراه با استحكام و استواري، باعث به وجود آمدن جوّ هم‌كاري و صميميت بين هم‌كاران يا شركا مي‌گردد و پيش‌رفت كار و انجام به موقع هر قسمت، موجب دلگرمي مسئولين اجرا مي‌گردد؛ در نتيجه كليه‌ي افراد با اخلاص و يكرنگي در حل مشكلات تلاش مي‌نمايند؛ از طرف ديگر، در كارهاي توليدي و اقتصادي كه وجود سرمايه‌ي كافي، شرط لازم انجام پروژه‌هاي زيربنايي است، صاحبان سرمايه به سرمايه‌گذاري تشويق مي‌شوند و مشكلي از اين جهت پيش نمي‌آيد.
پيامدهاي بي‌نظمي اگر رعايت نظم و ترتيب در كارها جاي خود را به بي‌نظمي و هرج و مرج بدهد، آثار و عواقبي را در پي خواهد داشت كه مهم‌‌ترين آنها شكست نهايي و به ثمر نرسيدن آن كار است.
از طرف ديگر، بي‌نظمي، موجب سستي و كسالت افراد مي‌گردد و هر كس به انگيزه‌ي راحت‌طلبي، از زير بار مسئوليت شانه خالي نموده، گناه را به گردن ديگران مي‌اندازد و در چنين جوّي، اعتماد متقابل و هم‌كاري بين افراد، اتقان در عمل و استحكام محصولات توليدي از بين مي‌رود و پيامد چنين عملكردي، هدر رفتن نيروها و سرمايه‌ها مي‌باشد.
نتيجه اين‌كه، اسلام و پيشوايان معصوم، همواره بر نظم و انضباط، جديت در كارها و از دست ندادن فرصت‌ها تأكيد فراوان داشته و فوايد و آثار نظم را به ياران و پيروان خود متذكر گرديده و آنها را از عواقب بي‌نظمي و هرج و مرج در كارها بر حذر داشته‌اند. پس ما بايد با پيروي از اين دستور حياتي اسلام، در تمام زمينه‌هاي فردي و اجتماعي، منضبط، جدي و كوشا باشيم.

[١]. سوره‌ي قصص (٢٨)، آيه‌ي ٧٧.
[٢].بحارالانوار، ج٧٨، ص ٣٢١.
[٣]. سوره‌ي هود (١١)، آيه‌ي ٦١.
[٤].بحارالانوار،ج ٧٨، ص، ٣٢٧؛ميزان الحكمه، ج ١٠، ح ١٠١٠٥.
[٥].بحارالانوار، ج ١٠٣؛ كافي، ج ٥؛ وسائل الشيعة، ج ١٢.
[٦].نهج‎البلاغه، نامه‌ي ٤٧؛تحف العقول، ص ٣٠٧.
[٧].وسائل الشيعة، ج ٢، ص ٨٨٤؛كنزالعمال، ج ٣، ص ٩٠٧.
[٨].بحارالانوار، ج ٧٨، ص ١٦٤، ح ١.
[٩]. همان، ج ٤٤، ص ١٩٢، ح ٤.
[١٠]. همان، ج ٧٨، ص ١١٧.
[١١]. عبدالرزاق موسوي المقرم،مقتل الحسين، ص ٢٣٤.
[١٢].نهج الفصاحه، ص ٦٤.
[١٣]. سوره‌ي نساء (٤)، آيه‌ي ١٤١.
[١٤]. سوره‌ي انفال (٨)، آيه‌ي ٦٠.
[١٥]. وسائل الشيعه، ج ١٧، ص ٣٧٦.
[١٦]. سوره‌ي آل عمران (٣)، آيه‌ي ١٣٩.
[١٧].بحارالانوار، ج١٠٣، ص ٩.
[١٨].بحارالانوار، ج٣، ص ١٠٣ و ٩.
[١٩].وسائل الشيعه، ج١٢، ص ٣٦.
[٢٠].كافي، ج٥، ص ٨٨.
[٢١]. عزّالدّين ابن اثير،اسد الغابة في معرفة الصحابة، ج٢، ص ٢٩٦.
[٢٢].بحارالانوار، ج١٠٣، ص ١٠.
[٢٣]. سوره‌ي ذاريات (٥١)، آيه‌ي ٥٦،.
[٢٤].وسايل الشيعه، ج ١٢، ص ٢٥.
[٢٥]. دفتر همكاري حوزه و دانشگاه،مباني اقتصاد اسلامي، ص ١٣٦ـ١٣٧.
[٢٦]. دفتر همكاري حوزه و دانشگاه،درآمدي بر اقتصاد اسلامي، ص ٣٠٣.
[٢٧].وسائل الشيعة، ج ٢، پيشين، ص ٨٨٤.
[٢٨]. علاء‎الدين حسام‎الدين الهندي،كنزالعمال، ج ٣، ص ٩٠٧، شماره‌ي ٩١٢٩.
[٢٩]. ابومحمد الحسن بن علي شعبه حراني،تحف العقول، ص ٣٠٧.

۲
اسلام و توسعه

فصل سوّم: بررسي مفاهيم به ظاهر ناسازگار با توسعه
آيا ديدگاه اسلام نسبت به دنيا و آخرت ـ كه دنياطلبي را نفي و آخرت گرايي را ترويج مي‌نمايد ـ يكي از موانع رسيدن جوامع اسلامي به توسعه و پيش‌رفت مادّي نيست؟
از آنجا كه توسعه‌ي اقتصادي فرايندي است كه به استفاده‌ي بهينه و كارا از منابع طبيعي و انساني، در جهت نيل به رفاه مادّي همراه با كسب كمالات روحي و معنوي مي‌پردازد و اين روند با بهره‌گيري از امكانات مادّي تحقق مي‌يابد؛ پس نگرش انسان به دنياي مادّي، نقش تعيين كننده‌اي در چگونگي برخورد با آن دارد و چنانچه نظر دين نسبت به دنيا به طور صحيح و منطقي تبيين شود، تأثير به‌سزايي در تلاش و فعاليت افراد براي دست‌يابي به پيش‌رفت‌هاي علمي و عزّت و سربلندي جامعه همراه با تهذيب اخلاق دارد؛ ولي اگر تفسير انحرافي از آن صورت گيرد، موجب تخدير، بي‌تفاوتي و پذيرش هرج و مرج و سرمنشأ بدبختي و عقب ماندگي فرد و جامعه مي‌گردد.
اسلام دنياگرايي را نفي و آخرت‌طلبي را ترويج مي‌نمايد؛ اگر آيات و رواياتي كه دنيا و دنياطلبي را نكوهش و مذمّت نموده‌اند درست تبيين نگردند، اسلام به عنوان يك مذهب ناسازگار با توسعه و ضد پيش‌رفت‌هاي علمي و صنعتي مدرن معرفي مي‌گردد.
روايات مربوط به دنيا را به چند دسته مي‌توان تقسيم نمود:
الف) رواياتي كه دنيا را بي‌ارزش و پست دانسته‌اند: مانند:
الدنيا تغوي؛[١]دنيا گمراه كننده است.
الدنيا منيته الاشقياء[٢]؛ دنيا نهايت آرزوي بدبختان است.
الدنيا غنيمة الحمقي[٣]؛ دنيا بهره و فايده‌ي بي‌خردان است.
الدنيا سوق الخسران[٤]؛ دنيا بازار زيان و ضرر است.
دار بالبلاء معفوفة و بالغدر معروفة[٥]؛ دنيا سرايي است كه آغشته به بلاها و معروف به حيله‌ها و فريب‌هاست.
ب) رواياتي كه دنيا و امكانات موجود در آن را ستوده‌اند: مانند اين سخن از حضرت علي(ع) :
ان الدنيا دار صدق لمن صدّقها و ...؛[٦]دنيا، سراي راستي و درستي است براي كسي كه آن را باور دارد و با صدق و صفا با آن برخورد نمايد و خانه‌ي ايمني و سلامتي است براي كسي كه نسبت به آن اهل معرفت باشد و سراي بي‌نيازي و توانگري است براي كسي كه از آن توشه برگيرد و محل پند گرفتن است براي كسي كه از آن پند گيرد؛ دنيا سجده‌گاه و محل عبادت دوستان خدا و محل نماز فرشتگان الهي و جاي نزول وحي الهي و تجارت‌خانه‌ي اولياي خداست كه در آن رحمت خدا را به دست آورده، بهشت را نصيب خود ساختند.
امام باقر(ع) مي‌فرمايد:
نعم العون الدنيا علي الاخرة[٧]؛ خوب كمكي است دنيا براي به دست آوردن آخرت.
و در جاي ديگر مي‌فرمايد:
من طلب الدنيا استعفافاً عن الناس و توسيعاً علي اهله و تعطفاً علي جاره لقي الله عزوجل يوم القيامة و وجهه مثل القمر ليلة البدر[٨]؛ كسي كه براي حفظ آبروي خود و بي‌نيازي از مردم و ايجاد گشايش بر خانواده و لطف به همسايه‌اش، دنيا را طلب نمايد، در روز قيامت خداوند متعال را ملاقات مي‌كند در حالي كه صورت او، چون ماه شب چهاردهم است.
ج) رواياتي كه دنيا را به دنياي مذموم و ممدوح تقسيم نموده‌اند؛ مانند اين سخن از امام سجاد(ع) كه مي‌فرمايد:
حب الدنيا رأس كل خطيئة و الدنيا دنياءان: دنيا بلاغٍ و دنيا ملعونة[٩]؛ دوستي دنيا، سرمنشأ تمام خطاها و اشتباهات است و دنيا براي اشخاص، دوگونه است، يكي دنيايي كه افراد را به مقصد مي‌رساند و ديگري آن دنيايي كه نفرين شده و از رحمت الهي به دور است.
د) رواياتي كه وظيفه‌ي انسان را در برخورد با دنيا مشخص ساخته‌اند، شاخص و معياري براي دنياطلبي و آخرت‌خواهي به ما ارائه مي‌دهند؛ مانند اين دعا از امام باقر(ع) كه مي‌فرمايد:
اسئلك اللهم الرفاهية في معيشتي ما ابقيتني معيشة اقوي بها علي طاعتك و ابلغ بها رضوانك ... و لا تجعل الدنيا عليّ سجناً و لا تجعل فراقها عليّ حزنا[١٠]؛ پروردگارا در زندگي‌ام آن‌چنان رفاهي قرار ده كه با آن بر اطاعت و بندگي تو توانا باشم و خشنودي و رضايت تو را به دست آورم و دنيا را چون زنداني برايم قرار نده و جدايي از آن را مايه‌ي اندوه و ناراحتي‌ام قرار مده.
قرآن كريم روش برخورد صحيح و معقول با دنيا و استفاده از آن را چنين بيان نموده است:
و ابتغ فيما اتيك الله الدار الاخرة و لا تنس نصيبك من الدنيا و احسن كما احسن الله اليك و لا تبغ الفساد في الارض انّ الله لا يحبّ المفسدين[١١]؛ با آنچه خداوند به تو عنايت كرده است، خانه‌ي آخرت را طلب نما و نصيب خود را از دنيا فراموش نكن و همان‌گونه كه خدا به تو نيكي كرده است نيكي كن و هرگز در زمين در جست‌وجوي فساد مباش؛ زيرا خدا مفسدان را دوست ندارد.
با توجّه به مفاد اين آيه مي‌فهميم كه استفاده از نعمت‌هاي الهي و امكانات مادّي، بايد در راستاي رسيدن به رحمت الهي در آخرت باشد و همواره بايد از آنها در راه انجام وظيفه، اداي تكليف و احسان و نيكي به بندگان خدا استفاده نمود و از ظلم و ستم پرهيز كرد، با توجّه به صدر و ذيل آيه، اين نكته روشن مي‌شود كه اسلام، به هر دو جنبه‌ي دنيا و آخرت نظر دارد.
بنابراين، با نگاهي جامع به آيات و روايات، به اين نتيجه مي‌رسيم كه آنچه در دين بي‌ارزش‌ترين چيز معرفي گرديده و دستور مؤكّد به بي‌اعتنايي نسبت به آن صادر شده است، آن دنيايي نيست كه انسان بايد برايش تلاش كند به گونه‌اي كه گويي تا ابد در آن خواهد زيست،[١٢]و همان دنيايي نيست كه مزرعه‌ي آخرتش خوانده‌اند؛ بلكه دنياي مذموم، همان تعلّقات نفساني و متأثّر شدن از صفات رذيله‌ي حرص، كبر، غرور، حسد و جاه‌طلبي است. اعتقاد به اين كه حيات انسان منحصر به همين زندگي موقت نيست و در وراي آن سراي جاودانه‌اي در پيش است با بهره‌گيري صحيح و معقول از امكانات و نعمت‌هاي الهي، از آنها در جهت رشد و تكامل مادّي و معنوي خود و كسب ارزش‌هاي والاي انساني استفاده مي‌نمايند و هدف آنها، به عنوان بنده‌اي صالح و شايسته، كسب رضايت حق تعالي است. بديهي است كه داشتن چنين ديدگاه و روشي، هيچ‌گاه باعث ركود توليد و مانع رونق اقتصادي نمي‌شود، بلكه زمينه‌ساز اجراي عدالت اجتماعي و توزيع عادلانه‌ي درآمد خواهد بود و لازمه‌ي آن، رها كردن دنيا و اختيار رهبانيّت و گوشه‌گيري نيست.
از نظر اسلام، كدام دنياطلبي ممنوع است؟ درسخنان معصومين(ع) به رواياتي برمي‌خوريم كه مشتمل بر هر دو جنبه‌ي مربوط به دنياست؛ يعني از آن جهت كه پست، ناچيز و مذموم است و از جهت اين‌كه مورد ستايش و ممدوح بوده و بايد از امكانات موجود در آن به شايستگي استفاده شود. به چند نمونه از اين روايات اشاره مي‌نماييم:
پيامبر اكرم(ص) خطاب به اباذر غفاري فرمود:
يا اباذر، الدنيا ملعونة ملعون ما فيها الا من ابتغي به وجه الله...[١٣]؛ اي اباذر، دنيا و آنچه در آن است، بي‌ارزش و از رحمت الهي به دور است، مگر مقداري كه موجب رضايت خداوند متعال گردد.
حضرت علي(ع) مي‌فرمايد:
الدنيا دار ممر لا دار مقر والناس فيها رجلان: رجل باع نفسه و اوبقها؟ و رجل ابتاع نفسه فاعتقها[١٤]؛ دنيا خانه‌اي است كه انسان از آن عبور مي‌كند، نه محل استقرار دايم و هميشگي؛ مردم در دنيا دو گروه هستند؛ گروهي خودشان را به دنيا فروخته و به عذاب الهي گرفتار مي‌نمايند و گروهي ديگر، خود را خريده و از قيد دنيا آزاد مي‌سازند.
از دهمين پيشواي معصوم، امام هادي(ع) روايت است كه فرمود:
الدنيا سوق ربح فيها قوم و خسر آخرون[١٥]؛ دنيا چون بازاري است كه گروهي در آن فايده مي‌برند و دسته‌اي زيان مي‌بينند.
با توجّه به اين روايات، نتيجه مي‌گيريم كه بالاترين سرمايه‌ي انسان براي تكامل مادّي و معنوي، عمر و حيات و امكانات موجود در اين دنيا مي‌باشد كه به دو صورت مي‌تواند از آن استفاده نمايد، گاهي هدف و توجه انسان به مال، ثروت، مقام و خوشي‌ها و لذات زودگذر همين دنياست و براي رسيدن به آنها تلاش مي‌نمايد و هدفي جز اشباع غرايز حيواني و اميال نفساني ندارد و در درياي كبر، غرور، خودپسندي، جهالت و ناداني غوطه‌ور است كه همان دنياطلبي مذموم و مورد سرزنش است. شهيد مطهري درباره‌ي بي‌ارزش بودن دنيا مي‌نويسد:
بي‌ارزش بودن دنيا از نظر دين، به معناي بي‌ارزشي مقايسه‌اي است؛ يعني، دنيا ارزش ندارد كه شما به خاطر آن، اصول اخلاقي و اجتماعي، انسانيّت و بزرگواري را از دست بدهيد و به دروغ، ظلم، خيانت، پيمان‌شكني و تضييع حقوق ديگران مبتلا گرديد. بنابراين، تفسير صحيح اين است كه دين چنان به اصول، حقوق، عقيده، ايمان و اخلاق اهميّت مي‌دهد كه مي‌گويد براي اين‌ها از دنيا و آنچه در آن است بايد گذشت. دين با منطق عالي خود، ارزش دنيا را از آنچه هست و همه مي‌فهمند پايين نياورده، بلكه ارزش معنويت، تقوي، فضيلت و حقوق اجتماعي را كه مردم كم‌تر به آن پي ‌مي‌برند معرفي نموده و بالا برده است. پس بي‌ارزشي دنيا، بي‌ارزشي مقايسه‌اي است كه منافاتي با محترم بودن حقوق دنيايي ندارد، بلكه عين احترام به حقوق است و مقررات حقوقي محكم اسلام، شاهدي بر اين مطلب است.[١٦]
اسلام به هر دو جنبه‌ي مادّي و معنوي و به عبارت ديگر، هم به جسم و هم به روح انسان توجّه دارد و معتقد است كه هر دو بُعد بايد با هم رشد كنند و اگر جامعه‌اي فقط از جهت معنوي رشد كند و از جهت مادّي، در سطح پاييني باشد، از نظر اسلام مطلوب نيست؛ شاهد اين مدّعا، اتصاف جامعه‌ي ايده‌آل اسلاميِ بعد از ظهور حضرت مهدي (عج) به كثرت بركات و نعمت‌هاي الهي است. پيامبر اكرم(ص) در اين باره فرمود:
امت من در زمان حضرت مهدي(عج) از چنان نعمتي برخوردار مي‌گردد كه در هيچ زماني مانند آن نبوده است؛ آسمان، بركات خود را نازل و زمين، معادن و منابع خود را ظاهر و خارج مي‌سازد.[١٧]
چنين جامعه‌اي از نظر مادّي كمبودي ندارد و هر چه كه در استعداد زمين و انسان باشد بازدهي دارد و چنين وضعيّتي، نشانه‌ي توسعه است؛ زيرا بدون آن نمي‌توان به چنين رشدي دست يافت. از طرف ديگر، اگر جامعه در بعد مادّي رشد نمايد و در بعد معنوي متوقف بماند، باعث سقوط انسانيّت مي‌شود؛ بنابراين، وضعيت ايده‌آل اين است كه بُعد مادّي در خدمت بُعد معنوي قرار گيرد.[١٨]
شاخص‌هاي دنياطلبي و آخرت‌خواهي مطلب مهمّي كه در اينجا بايد مورد توجّه قرار گيرد اين است كه جهان مادّي براي انسان جذّابيت‌ها و فريبندگي‌هاي زيادي دارد و بشر، به طور فطري و غريزي، به ثروت و ساير مظاهر اين دنيا علاقه دارد و اگر در صدد اصلاح و تربيت خود بر نيايد، اين دنيا را هدف دانسته، و با افزون‌طلبي و سودجويي مفرط، از مقامات و ارزش‌هايي كه خداي متعال براي يك انسان وارسته در نظر گرفته است باز مي‌ماند؛ لذا همواره بايد ميان طلب‌دنيايي كه وظيفه و تكليف اوست و تلاش و كوششي كه دنيا پرستي محسوب، و موجب بدبختي دنيا و آخرت او مي‌گردد، تفاوت قائل باشد و براي آن شاخص و معيار و حد و مرزي بشناسد، تا مبادا مصداق آيه‌ي شريفه‌ي «الَّذِينَ ضَلَّ سَعْيُهُمْ فِي الْحَياةِ الدُّنْيا وَ هُمْ يَحْسَبُونَ أَنَّهُمْ يُحْسِنُونَ صُنْعاً»[١٩]قرار گيرد.
مردي به امام صادق(ع) گفت:
به خدا سوگند ما براي دنيا تلاش مي‌كنيم و دوست داريم به آن برسيم.
امام(ع) از او سؤال كرد:
دوست داري آنچه را كه به دست آوردي در چه راهي استفاده كني؟
آن مرد جواب داد:
جهت اداره‌ي خود و خانواده‌ام و صله‌ي رحم و انفاق در راه خدا و سفر حج و عمره استفاده مي‌نمايم.
امام(ع) فرمود:
چنين روشي، طلب دنيا نيست، بلكه طلب آخرت است.[٢٠]
پيامبر اكرم(ص) مي‌فرمايد:
ليس من حب الدنيا طلبُ ما يصلحك[٢١]؛ طلب آنچه در راه اصلاح (دين و دنياي) تو باشد، دوستي دنيا محسوب نمي‌گردد.
بنابراين، هر تلاش و كوششي كه از نظر مادّي و معنوي، به مصلحت فرد باشد و او را از بندگي خداي متعال، به متابعت از هواهاي نفساني و شهوات حيواني نكشاند و با انگيزه‌ي الهي و به قصد انجام وظايف فردي و اجتماعي انجام گيرد، دوستي دنيا، كه سرچشمه‌ي تمام خطاهاست، محسوب نمي‌گردد.
در نتيجه، از نظر اسلام، معيار سعادت انسان در دنيا و آخرت، متابعت از احكام الهي، همراه با به كارگيري قوه‌ي تفكّر و تعقّل، و عامل هلاكتِ او متابعت از هواهاي نفساني است و آن اموري از دنيا كه به دين انسان لطمه مي‌زند، باعث از دست رفتن دنيا و آخرت انسان مي‌گردد، همان طور كه حضرت علي(ع) مي‌فرمايد:
اگر دين خود را تابع دنياي خود قرار دهي، هر دو را نابود كرده‌اي و در آخرت از زيانكاران خواهي بود، ولي اگر امور دنيايت را بر طبق مقررات ديني تنظيم نمايي، هر دو را به دست آورده، در آخرت از ستمكاران نخواهي بود.[٢٢]
از طرف ديگر، سستي و كاهلي در امور دنيوي، كه موجب سربار شدن شخص بر ديگران مي‌شود، مورد نكوهش است، چنان كه لقمان حكيم در نصايح خود به فرزندش مي‌گويد:
فرزندم به گونه‌اي در امور دنيا، وارد نشو كه به آخرت تو ضرر برساند و دنيا را چنان رها مساز كه سربار مردم باشي.[٢٣]
آيا تأكيد بر زهد، قناعت و صرفه‌جويي، مانع رسيدن به توسعه‌ي اقتصادي است؟
سؤال فوق از دو بخش تشكيل شده است؛ لذا به هر قسمت به طور مستقل جواب داده مي‌شود.
جواب بخش اوّل: در فرهنگ و اخلاق اسلامي، نسبت به زهد و قناعت، تعريف و تمجيد به عمل آمده و كسب آنها ارزشمند و پسنديده شمرده شده است؛ به طوري كه در روايات از زهد به عنوان كليد هر خير،[٢٤]موجب درك شيريني ايمان در قلب،[٢٥]راحتي در دنيا،[٢٦]هدايت و بصيرت،[٢٧]كليد رحمت‌هاي الهي و مقامات اخروي، نجات از آتش[٢٨]و به عنوان روش و اخلاق همه‌ي انبيا ياد شده است[٢٩]و قناعت به عنوان عامل بي‌نيازي از مردم،[٣٠]دوام نعمت،[٣١]بهترين كمك بر اصلاح نفس[٣٢]و ثروتي كه هرگز نابود نگردد[٣٣]معرفي شده است.
توهم ناسازگاري زهد و قناعت با توسعه اگر از دو واژه‌ي زهد و قناعت، معناي ترك دنيا و گوشه‌گيري از اجتماع و سلب مسئوليت از خود و اكتفا به نان بخور و نمير اراده شود، از آنجا كه گردش چرخ‌هاي توليد و صنعت و رونق اقتصادي در جوامع توسعه يافته، بر مبناي توليد هر چه بيش‌تر همراه با مصرف هر چه زيادتر است؛ لذا ناسازگاري اين دو مفهوم با توسعه، امري طبيعي به نظر مي‌آيد و ترغيب آن دو مانع توسعه محسوب مي‌شود.
بحث اصلي در اينجا، حد مطلوب استفاده از نعمت‌هاي الهي در دنياست و اين كه آيا زهد به معناي ناداري و متنعم نبودن است، يا معناي ديگري دارد؟ لذا بايد نظر اسلام را درباره‌ي بهره‌مندي از دنيا بدانيم تا به طور صريح و روشن بتوانيم درباره‌ي زهد و قناعت از نظر اسلام و رابطه‌ي آن با توسعه‌ي اقتصادي قضاوت نماييم.
زهد و بهره‌مندي از نعمت‌ها زهد و قناعت در راستاي دنياطلبي و آخرت خواهي تفسير مي‌شود. زهد عبارت است از: عدم تمايل و رغبت به چيزي كه نسبت به آن جاذبه و ميل طبيعي وجود داشته باشد و انسان در اثر عواملي، اختياراً نسبت به آن بي‌رغبتي نشان دهد و زيبايي و ارزش‌هاي آن را ناچيز بشمارد.[٣٤]
مفهوم اسلامي زهد از نظر اقتصادي به معناي برداشت كم براي بازدهي زياد است.[٣٥]
از حضرت علي(ع) روايت است كه فرمود:
زهد در اين دو جمله از قرآن تفسير و معني شده است: تا بر آنچه از كفتان رفت تأسف نخوريد و نسبت به آنچه به شما مي‌رسد خوشحال و دل‌خوش نباشيد؛ پس كسي كه بر گذشته تأسف نخورده و نسبت به آينده شاديِ غفلت‌آميز نداشته باشد، به طور كامل به اين مقام نايل گشته است.[٣٦]
امام صادق(ع) مي‌فرمايد:
زهد به معناي ترك هر چيزي است كه انسان را از ياد خدا باز مي‌دارد.[٣٧]
بنابراين، اصل زهد، جنبه‌ي روحي و قلبي دارد و آن عدم دل‌بستگي و دل‌خوش نمودن و اطمينانِ خاطر به نعمت‌ها و مظاهر دنيوي است و زهد هيچ‌گاه به معناي ناداري و متنعّم نبودن نيست؛ بلكه زاهد واقعي كسي است كه مظاهر زيبا و فريبنده‌ي دنيا او را فريفته و دل‌باخته‌ي خود نسازد و توجهش از ماديات دنيا، به عنوان كمال مطلوب و نهايت آرزو، عبور كرده، متوجّه اهداف بالاتري گردد.[٣٨]از مجموع آياتي از قرآن كريم[٣٩]استفاده مي‌كنيم كه خداوند دوست دارد كه بشر با ديدن نعمت‌هاي الهي و استفاده از آنها بر درجات ايمان و معرفت او افزوده شود و از تماشاي مناظر زيباي طبيعت لذّت برده، از آنها بهره‌مند گردد؛[٤٠]نه اين كه خود را محروم ساخته، تصور نمايد چنين محروميتي مطلوب است؛ حتي در استفاده از نعمت‌ها، بندگان خوب و صالح خدا بر ديگران مقدّم‌اند. امام صادق(ع) در اين باره مي‌فرمايد:
زماني كه نعمت‌ها وفور يافت و دنيا به انسان رو آورد، بندگان شايسته و افراد با ايمان در استفاده از آنها سزاوارترند.[٤١]
اسلام حتي كار و تلاش براي ايجاد توسعه و گشايش بيش‌تر در زندگي را مورد ستايش قرار داده و موجب كسب مقامات اخروي و پاداش الهي مي‌داند.[٤٢]علاوه بر اين، توسعه‌ي امكانات زندگي از نظر كيفي نيز مورد تأكيد است؛ به طوري كه اسلام زيبايي و آراستگي را از نيازهاي بشر دانسته و براي اشباع آن به آراستن خود و زيباسازي زندگي ترغيب نموده است. امام صادق(ع) در اين باره مي‌فرمايد:
خداوند زيبايي و آراستگي را دوست دارد و در مقابل، بيچارگي و فلاكت و تظاهر به اين حالات را زشت و ناپسند دانسته، دوست مي‌دارد وقتي به بنده‌اي نعمت داد او را برخوردار و بهره‌مند، و اثر آن را در زندگي او آشكار ببيند.[٤٣]
آن حضرت در جاي ديگر فرمود:
همانا اظهار نعمت الهي در عمل، نزد خداوند، محبوب‌تر از اظهار آن با سخن است.[٤٤]
رابطه‌ي زهد و قناعت با توسعه از مجموع بحث‌هاي گذشته به اين نتيجه مي‌رسيم كه گرچه برخورداري از نعمت‌ها، آراستگي و ايجاد رفاه و آسايش و گشايش در زندگي، از نظر اسلام مطلوب است و محروم نمودن خود از نعمت‌ها و امكانات، مورد نكوهش مي‌باشد؛ امّا اگر رفاه و آسايش مايه‌ي دل‌بستگي به مظاهر دنيا شود، مطلوب نبوده، بلكه در چنين شرايطي زهد و ترك لذت‌ها يا كاستن از آنها ضرورت مي‌يابد. هم‌چنين رفاه و بهبود كيفي زندگي، آنگاه مطلوب است كه همه‌ي مردم، امكانِ برخورداري از آن را داشته باشند؛ و در شرايطي كه اكثر افراد جامعه در تنگناي فقر اقتصادي باشند، افراد متمكّن و مرفه بايد ديگران را بهره‌مند ساخته، زندگي خود را هماهنگ و متناسب با عامه‌ي مردم قرار دهند. اين مطلب، به ويژه درباره‌ي رهبران جامعه كه مسئوليت تدبير امور و اداره‌ي جامعه را به عهده دارند، ضرورت پيدا مي‌كند.[٤٥]
بنابراين، كساني كه فكر كرده‌اند وجود مفاهيمي چون زهد و قناعت و ترغيب به آن در اخلاق اسلامي، با توسعه‌ي اقتصادي سازگار نيست، يا آن ديدِ كلّي و نگرش سيستمي ـ كه با مطالعه‌اي جامع در جهان‌بيني، اخلاق و عقايد اسلامي به دست مي‌آيد ـ را مورد غفلت قرار داده و تنها به يك بعد از مطالب توجّه نموده‌اند و يا دو واژه‌ي زهد و رهبانيّت (ترك دنيا) را مترادف گرفته‌اند.
زهد و قناعت، عامل تسريع توسعه
زهد و قناعت ـ به معنايي كه تبيين شد ـ نه تنها مانع توسعه نيست، بلكه مي‌تواند عاملي در جهت تسريع توسعه باشد؛ زيرا جامعه‌اي كه مصارف اضافي خود را حذف و از تشريفات و تجملاتي كه براساس نيازهاي كاذب و روحيه‌ي اشرافي‌گري پديد مي‌آيد برحذر باشد، قادر است پس‌انداز بيش‌تري در جهت سرمايه‌گذاري‌هاي لازم براي توسعه داشته باشد. اين نكته‌اي است كه ماكس وبر بر روي آن تكيه نموده است؛ زيرا اساساً پيدايش سرمايه‌داري بر اثر زهد پروتستانتيسم بوده است. پروتستان‌ها كه بازگشت به اخلاقيات و ارزش‌هاي مسيحيّت اصيل را هدف خود قرار داده بودند، روي زهد و كم مصرف كردن تأكيد داشتند.[٤٦]علاوه بر اين، با گسترش روحيه‌ي قناعت و صرفه‌جويي در جامعه، امر واردات و صادرات و تراز پرداخت‌هاي آن بهبود مي‌يابد و با كم شدن نيازهاي وارداتي، حركت در جهت استقلال كامل اقتصادي تسريع مي‌گردد.

الگوي مصرف ايده‌آل از نظر اسلام چه ويژگي‌هايي دارد؟ قبل از ورود در بحث ويژگي‌هاي مصرف ايده‌آل از نظر اسلام، مناسب است حدود مصرف از نظر اسلام بيان گردد.
الف) خودداري از اسراف و تبذير. يكي از حدود بهره‌مندي و استفاده از نعمت‌ها، دوري از اسراف و تبذير، به معني خودداري از زياده‌روي و ضايع كردن نعمت‌ها و امكانات است. ممنوعيّت اسراف در اسلام باعث مي‌شود كه توليد‌كنندگان و مصرف كنندگان در تصميم‌گيري‌ها، منافع و هزينه‌هاي اجتماعي كار خويش را ملاك قرار دهند و به اين ترتيب، مصلحت جامعه، ملاك تصميم گيري واقع مي‌شود، نه فقط منافع شخصي.[٤٧]
قرآن كريم صريحاً از اسراف نهي كرده[٤٨]و مسرفين را اهل آتش[٤٩]و مبذّرين را به عنوان برادران شيطان معرفي نموده است.[٥٠]اسراف، نوعي كفران و ناسپاسي نعمت‌هاي الهي و يكي از عوامل پيدايش فقر براي فرد و جامعه است؛ به اين معني كه اگر جامعه‌اي به اسراف عادت كند، با زياده‌روي در مصرف و اتلاف منابع، باعث فقر و احساس نياز و كمبود در جامعه مي‌گردد كه حتي ممكن است اين روند موجب گردد همواره دست نياز جامعه به سوي بيگانگان دراز باشد و در نتيجه استقلال سياسي و اقتصادي آنها مورد تهديد قرار ‌گيرد.
تبذير نيز اسرافي است كه با اتلاف مال همراه باشد؛[٥١]لذا صرف مال به صورت نامشروع و در راه عياشي و خوش‌گذراني و برگزاري مجالس لهو و لعب و گناه، از مصاديق روشن تبذير است. كشور ما، از رژيم گذشته، با عدم توجه به بعد كشاورزي و صنعتي و با اتكا بر درآمد نفت و تأمين كمبودها و نيازها از راه واردات، جامعه‌اي مصرفي بوده و اقتصاد ما حدّ زيادي وابسته به خارج گرديده است؛ لذا نيازمند فرهنگي هستيم كه مروج افزايش توليد، كاهش مصرف و صرفه‌جويي در آن باشد.
ب) نكوهش تقتير و سخت‌گيري. نقطه‌ي مقابل اسراف (افراط در مصرف) سخت‌گيري در هزينه‌ي زندگي و محدود كردن مخارج (تفريط در مصرف) است كه با فرض توان بر ايجاد گشايش، مورد نكوهش مي‌باشد؛ زيرا هر دو، انحراف از اعتدال و ميانه‌روي هستند. قرآن كريم حتي از افراط و تفريط در انفاقات مالي نهي كرده است و از ما مي خواهد حد وسط و اعتدال را رعايت نماييم.[٥٢]
ج) دوري از تجمل پرستي و رفاه زدگي. گرچه استفاده‌ي معقول از نعمت‌هاي الهي از نظر اسلام، مطلوب و مورد تأكيد و ايجاد گشايش و رفاه نسبي براي خانواده و نزديكان و اكتفا نكردن به حداقل نيز براي عموم، مجاز و پسنديده است؛ ولي افراط در زيباسازي و هدف قرار گرفتن رفاه و آسايش در زندگي و به دنبال آن، خوش‌گذراني و عياشي بي‌حد و مرز نيز مورد نكوهش بوده، پيامدهاي فردي و اجتماعي نامطلوبي به دنبال دارد؛ زيرا در چنين وضعي، افراد جامعه از ياد خدا غافل و اسير مظاهر دنيا گشته، به جاي شكرگزاري و استفاده‌ي معقول از نعمت‌ها، روحيه‌ي لذت طلبي و خوش‌گذراني در آنها اوج مي‌گيرد، تا جايي كه به موارد مشروع بسنده نمي‌كنند و به طغيان و سركشي مي‌پردازند.[٥٣]در آيات قرآن و روايات، از چنين حالتي به بطر (سرمستي) و ترفه (خوش‌گذراني) تعبير شده است. اين گروه، در مقابل انبياي الهي به مخالفت و كارشكني پرداخته، از نظر فردي معمولاً افرادي آلوده به گناه و ظلم و فساد هستند.[٥٤]
تجمل پرستي و رفاه‌زدگي، موجب بي‌اعتنايي به ديگران، خصوصاً محرومان جامعه مي‌گردد؛ در حالي كه از نظر اسلام حيات دنيوي و رفاه، زماني مطلوب و معقول است كه در جهت تأمين سعادت اخروي و كسب رضايت حق تعالي باشد. هدف قرار گرفتن رفاه و آسايش و لذات حيواني، مانع رشد و تعالي انسان و موجب فساد و تباهي او مي‌گردد.[٥٥]تجمل پرستي و رفاه‌زدگي كه معمولاً همراه با اسراف و زياده‌روي است، زيان‌هاي اجتماعي فراواني نيز دارد؛ زيرا عياشي عدّه‌اي قليل، توأم با بي‌اعتنايي به وضع ديگران، موجب محروميّت عدّه‌ي كثيري از افراد جامعه مي‌گردد. حضرت علي(ع) در اين زمينه مي‌فرمايد:
...فما جاع فقير الا بما منع به غني[٥٦]؛ در هيچ كجا فقيري به حال گرسنگي نماند، مگر آن كه ثروتمندي حق فقير را منع كرد و به او نداد.
مصرف ايده‌آل از نظر اسلام الف) رعايت اعتدال، قناعت و قدر كفاف در مصرف.
حدّ مطلوبِ بهره‌مندي و استفاده از نعمت‌هاي الهي و مصرفِ ايده‌آل از ديدگاه اسلام آن است كه همراه با رعايت اعتدال و قناعت و به ميزانِ قدر كفاف باشد.
اعتدال و ميانه‌روي در مصرف، كه در روايات از آن تعبير به قصد و اقتصاد شده است، پرهيز از اسراف و تقتير مي‌باشد.[٥٧]البتّه اين حد، نسبت به افراد مختلف و شأن و شخصيّت اجتماعي آنان متفاوت است. قناعت به معناي صرفه‌جويي در مصرف و رضايت به مقداري است كه خداوند متعال، از طريق مشروع و حلال، به عنوان رزق و روزي انسان مقدّر نموده است. براي تعريف قدر كفاف، اگر حدّ متوسطِ درآمد را در نظر بگيريم كه نيازهاي اوليّه‌ي يك خانواده از لحاظ خوراك، پوشاك، مسكن، تحصيل، درمان و غيره را تأمين مي‌كند (درآمد يا مصرف حداقل)، كساني كه داراي درآمد يا مصرف كم‌تر از آن باشند، فقير و نيازمند تلقي مي شوند و از بيت‌المال به آنان كمك مي‌شود؛ و حدّ كفاف هنگامي است كه مصارف ياد شده از حدّ متوسط جامعه بيش‌تر شده باشد و امكانات مصرفي شخص به درجه‌اي رسيده باشد كه مصرف بيش‌تر از آن از نظر جامعه، افراط و زياده‌روي تلقي شود.[٥٨]
مهم اين است كه با توجّه به شرايط جامعه و ميزان تلاشمان، بيش از آنچه فراهم شده است طلب نكنيم؛ چرا كه زياده‌طلبي و حرص مي‌باشد و انسان را به ذلت مي‌كشاند، يا منجر به تضييع حقوق ديگران و حركت‌هاي ناسالم اقتصادي مي‌گردد؛ و در ميزان و كيفيت مصرف، بايد مقتضيات زمان و وضع جامعه در نظر گرفته شود. اعتدال و قناعت در مصرف، باعث بقاي نعمت[٥٩]و پديد آورنده‌ي زمينه‌ي مناسبي براي رشد صفات و كمالات معنوي در انسان است.[٦٠]
ب) انفاقات و رسيدگي به فقرا.
جهان‌بيني، اخلاق و عقايد اسلامي، مجموعاً سيستم منسجم و هماهنگي است كه هر فرد مسلمان، تمام جوانب فردي و اجتماعي زندگي خود را با آن تنظيم مي‌نمايد؛ لذا براساس اعتقاد به معاد، پاداش اخروي و كمالات معنوي ديگر، بهره‌مندي و سود، منحصر به امور مادّي و اين جهان نيست؛ بنابراين، انسان مؤمن ضمن بهره‌برداري و استفاده‌ي شخصي از نعمت‌ها و امكانات، با در نظر گرفتن تكاليف ديني و با انگيزه‌ي الهي، حقوق واجب مالي، از قبيل خمس و زكات را ادا نموده، فقر و محروميّت را در سطح جامعه كاهش مي‌دهد و با به دست آوردن رضايت و خشنودي حق تعالي به مقام قرب الهي نايل مي‌گردد.
آيا اعتقاد به قضا و قدر در ميان مسلمانان، مانع رسيدن آنان به پيش‌رفت‌هاي مادّي نيست؟
يكي از مسائلي كه همواره ذهن بشر را به خود مشغول داشته است و يكي از پيچيده‌ترين مسائل فكري و فلسفي، اعتقاد به قضا و قدر است. سؤال مهم و حساسي كه در اين زمينه براي انسان مطرح است، اين است كه، آيا انسان مي‌تواند در سرنوشت و تأمين سعادت و خوش‌بختي آينده و رسيدن به اهداف مورد نظر خود دخالت داشته باشد به اين معني كه، آيا اراده و اختيار انسان، نقشي تعيين كننده در زندگي و تعيين مسير آن دارد، يا او تحت سلطه و سيطره‌ي يك قدرت نامرئي و فوق العاده مقتدر است و چون ابزاري بي‌اراده عمل مي‌كند و خواسته يا ناخواسته، به آنچه سرنوشت حتمي اوست خواهد رسيد؟
بديهي است كه اخلاق و رفتار كسي كه خود را دست بسته و بي اختيار مي‌داند، با كسي كه خود را حاكم بر سرنوشت خود و تعيين كننده‌ي آن مي‌داند متفاوت است؛ زيرا اوّلي به تنبلي، سستي و بي نظمي در كارها گرايش دارد و اگر مورد اعتراض قرار گيرد، بر اساس برداشت و اعتقادي كه دارد، مي‌گويد آنچه بايد بشود مي‌شود و من در ‌آن نقشي ندارم؛ ولي دومي به صورت شخصي فعال، با نشاط و اميدوار در صحنه‌ي اجتماع ظاهر مي‌گردد؛ بنابراين، مسئله از آن جهت كه مربوط به اختيار و اراده‌ي انسان و آزادي و حريّت اوست نقش تعيين كننده و حياتي دارد.
برخي چنين تصور مي‌كنند كه اعتقاد به قضا و قدر، مستلزم سلب اختيار از انسان است؛ و از طرفي وجود اختيار براي انسان‌ها از مباني حركت در مسير توسعه به حساب مي‌آيد؛ زيرا در فرهنگ توسعه، انسان، موجودي مختار، داراي اراده، استقلال و نقش آفرين در صحنه‌ي هستي تلقي مي‌شود. با توجّه به اين مطلب، سؤال اساسي در بحث ما اين است كه آيا اعتقاد به قضا و قدر با اختيار انسان سازگاري دارد يا خير؟
فرهنگ اصيل اسلامي كه مستند به آيات الهي و سخنان معصومين(ع) است، هيچ‌گاه با برداشت‌هايي كه گرايش به جبر دارند و انسان را به سستي در كارها و سلب مسؤليت از خود سوق مي‌دهند موافق نيست و راه رهايي جامعه از چنين انحرافاتي را در بالا بردن سطح دانش و آگاهي عمومي، به ويژه نگاهي جامع به همه‌ي تعاليم مذهبي مي‌داند.
بنابراين، رواج فرهنگ تقديري، عمدتاً معلول پايين بودن سطح دانش ديني مردم و تمسك به بخشي از دين و رها كردن بخش‌هاي ديگر است. از طرف ديگر، نبايد نقش حكومت‌هاي ستم پيشه را در ترويج فرهنگ جبرگرايي ناچيز شمرد؛ زيرا رواج چنين فرهنگي، همواره مردم را ‌آرام و مطيع حكومت، و صداي هر معترض و مبارزي را، به بهانه‌ي مخالفت با عقايد ديني، خفه مي‌ساخت. شهيد مطهري در اين باره مي‌گويد:
تاريخ نشان مي‌دهد كه مسئله‌ي قضا و قدر در زمان بني اميه مستمسك محكمي براي سياست‌مداران اموي بوده است، آنها جداً از مسلك جبر طرف‌داري مي‌كردند و طرف‌داران اختيار و آزادي بشر را، به عنوان مخالف با عقيده‌ي ديني، مي‌كشتند يا به زندان مي‌انداختند.[٦١]
بنابراين، عامل سياسي را مي‌توان از مهم‌ترين عوامل رواج چنين افكاري دانست؛ زيرا اغراض سياسي حكومت‌هاي ستمگر كه مي‌خواستند كردار ناشايست خود را توجيه نمايند و توده‌هاي ناآگاه را تحت سلطه و سيادتشان قرار داده، از هرگونه اعتراض و قيامي بازدارند، منوط به گسترش چنين افكاري بود؛ و به راستي مي‌توان جبرگرايي را مهم‌ترين عامل تخديركننده‌ي ملّت‌ها به حساب آورد.[٦٢]
شايان ذكر است كه پيامدهاي منفي جبرگرايي، منحصر به امور سياسي نيست؛ بلكه وجود چنين ايده‌اي، افراد را در مواجهه با مسائل فردي و اجتماعي، غير مسئول و تنبل بارآورده، نشاط و سخت‌كوشي را از آنها سلب مي‌نمايد و به دنبال چنين وضعي، ركود فعاليت‌هاي اقتصادي و عقب‌ ماندگي در تمام زمينه‌ها، طبيعي و اجتناب ناپذير خواهد بود؛ زيرا افراد، خود را مقهور و مجبور، و امور را از پيش تعيين شده و محترم مي‌دانند و براي خود نقشي در تعيين و تغيير آنها قايل نيستند.
مفهوم دو واژه‌ي قضا و قدر و حل اشكالواژه‌ي قدر به معناي اندازه و كلمه‌ي تقدير به معناي سنجش و اندازه‌گيري و چيزي را با اندازه‌ي معين ساختن است؛ و واژه‌ي قضا به معاني يكسره كردن، به انجام رساندن و داوري كردن استعمال مي‌شود و گاهي اين دو واژه، به صورت مترادف و به معناي سرنوشت به كار مي‌روند.
منظور از تقدير الهي آن است كه خداي متعال براي هر پديده‌اي، اندازه و حدود كمي، كيفي، زماني و مكاني خاصي قرار داده است كه تحت تأثير علل و عوامل تدريجي تحقق مي‌يابد؛ و منظور از قضاي الهي آن است كه پس از فراهم شدن مقدمات و اسباب و شرايط تحقق يك پديده، آن را به مرحله‌ي نهايي و حتمي مي‌رساند.
تمايز مذكور بين قضا و قدر را از روايت زير مي‌توان استفاده نمود.
اصبغ بن نباته نقل كرده است:
حضرت علي(ع) از زير ديوار شكسته‌اي كه مشرف به خرابي بود برخاست و به ديوار ديگري تكيه داد، شخصي پرسيد: يا اميرالمؤمنين آيا از قضاي خدا فرار مي‌كني؟ (يعني اگر قضاي الهي برمرگ تو در آن لحظه تعلق گرفته باشد، تغيير مكان فايده‌اي ندارد.)
آن حضرت درجواب فرمود:
آري از قضاي خدا به قدر او مي‌گريزم.[٦٣]
علامه طباطبايي در اين زمينه مي‌نويسد:
آري، چون قدر خدا مقدورش را حتمي نكرده است اميد آن هست كه آنچه تقدير كرده واقع نشود؛ امّا قضاي خدا، مقتضي خود را حتمي كرده است و ديگر گريزي از آن نيست.[٦٤]
حل اشكال سابق:پيدايش اشكال مربوط به ناسازگاري اعتقاد به قضا و قدر با مختاربودن انسان، ازآنجا سرچشمه مي‌گيرد كه اراده و اختيار انسان ازسلسله علل و اسباب نظام عالم حذف گردد. خداوند، وجود هر چيز و تحقق هركاري را از طريق اسباب و شرايط خاص و متناسب با آن مقرر نموده و در انجام كارهايي كه مربوط به انسان است، اراده و اختيار هر فرد را آخرين جزء اسباب و شرايط تحقق آن امر قرار داده است و تعلق اراده‌ي الهي به وجود يك چيز يا انجام يك فعل، با اين فرض كه آن كار با اختيار فرد انجام شده و در علم خدا با اين وصف گذشته باشد؛ يعني خداوند، قبل از انجام، به آن عالم باشد، موجب سلب اختيار از انسان نمي‌گردد و اين نكته‌اي است كه قايلين به جبر از آن غفلت نموده و نتوانسته‌اند بين علم سابق الهي و اختياري بودن كارجمع نمايند.
بنابراين، اعتقاد به قضا و قدر عمومي و اين‌كه هر حادثه‌اي، از آن جمله اعمال و افعال انسان، وابسته به قضا و قدر الهي است، مستلزم سلب اختيار از انسان و جبري بودن كار نيست. اعتقاد به قضا و قدر، آنگاه مستلزم جبر است كه اراده و اختيار بشر را در كار دخالت ندهيم و قضا و قدر را جانشين نيرو و اراده‌ي بشر بدانيم.
در اسلام قضا و قدر جاي اراده و اختيار انسان را نمي‌گيرد؛ و بشرمختار و آزاد آفريده شده و خداوند به او عقل و فكر و اراده داده است و مانند سنگي نيست كه آن را از بالا رها كنند و تحت تأثير جاذبه‌ي زمين، خواه ناخواه به طرف زمين سقوط نمايد؛ بلكه او هميشه خود را بر سر دو راهي‌هايي مي‌بيند و سرانجام يكي را انتخاب مي‌كند.[٦٥]
با توجّه به آن‌كه بحث قضا و قدر و اختيار، در دو سطح فرد و جامعه مطرح مي‌گردد؛ در ارتباط با توسعه مي‌توان چنين نتيجه‌گيري كرد كه اگر بينش دين اين باشد كه سرنوشت هر ملتي از قبل تعيين شده است، به طوري كه جبراً به اين سرنوشت مي‌رسد، چنين قضا و قدري با رسيدن به توسعه سازگار نيست؛ ولي بينش دين دقيقاً بر عكس است؛ يعني زماني كه سرنوشتي براي يك ملت در نظر گرفته مي‌شود، اختيار آن ملت نيز در سلسله علل اين سرنوشت قرار دارد؛[٦٦]پس بينش ديني اين است كه امّت‌ها با اِعمال اختيار خود به اين سرنوشتِ تعيين شده خواهند رسيد. در نتيجه، اين بينش هيچ‌گاه با توسعه منافات ندارد.[٦٧]
آيا توكل انسان مؤمن و يا جامعه‌ي ايماني به خداوند، مانع تلاش و كوشش براي رسيدن به وضعيّت بهتر نيست؟ توكل و اعتماد بر خداي متعال، يكي از مكارم اخلاق و مظاهر ايمان و از اركان آن به شمار مي‌رود؛[٦٨]و قرآن كريم ‌آن را يكي از ويژگي‌هاي افراد با ايمان مي‌داند.[٦٩]در رابطه با اين بحث ممكن است سؤال شود كه وقتي خلقت و تدبير نظام عالم و همه‌ي كارها به دست خداست و او مسبّب‌الاسباب است و ما موظف به توكل و اعتماد بر اوييم، ديگر جايي براي تلاش و كوشش و برنامه‌ريزي نيست؛ زيرا با توكل بر خداوند حكيم و توانا، آنچه به خير و صلاح انسان‌هاست به آنها مي‌رسد؛ در حالي كه پيمودن مسير توسعه، تنها با برنامه ريزي صحيح و منطقي همراه با تلاش جدي و نظم و انضباط امكان پذير است.

تحليل و تعريف مفهوم توكلخداوند متعال، نظام اين عالم و گردش امور را بر اساس استفاده از اسباب و وسايل قرار داده است. سير طبيعي انجام هر كاري آن است كه انسان به سراغ اسباب آن برود؛ امّا نكته‌ي مهم و اساسي اين است كه مسبب الاسباب، يعني آن‌كه اين اسباب را آفريد و براي هر يك جايگاه و نقش ويژه‌اي در اين جهان در نظر گرفت و به آنها اثر بخشيد و آنها را در اختيار و استخدام انسان قرار داد، خداي قادر و توانايي است كه تدبير كل جهان آفرينش به دست اوست.
بنابراين، هيچ‌گاه او را كه سرچشمه‌ي همه فيوضات و كمالات است، نبايد فراموش كرد و بايد به خاطر داشت كه اسباب و وسايل، در پرتو اراده‌ي خداوند، مفيد و مؤثر واقع مي‌شود؛ لذا يك فرد با ايمان گرچه بر اساس نظام حكيمانه‌ي الهي، كه براي هر چيز اسباب و راهي قرار داده است، در انجام كارها و تأمين نيازها به سراغ آنها مي‌رود، ولي تكيه‌گاه اصلي و مايه‌ي آرامش و اطمينان خاطر او آن وسايل و ابزار نيست، بلكه اعتمادش به خدايي است كه آفرينش تمام هستي، از جمله حيات و سلامتي انسان به دست اوست.[٧٠]پيامبر اكرم(ص) مي‌فرمايد:
توكل، علمِ به اين است كه مخلوق الهي، نفع و ضرر نمي‌رساند و قادر نيست نعمتي را به ديگري اعطا و يا منع كند و اميدي به او نيست؛ پس هنگامي كه بنده‌اي چنين علم و روحيه‌اي داشت، كارهايش را فقط براي خدا انجام مي‌دهد و تنها به او اميد دارد و از غير او نمي‌ترسد و طمعي به غير خدا ندارد.[٧١]
مرحوم علامه طباطبايي دراين زمينه مي‌گويد:
معناي توكل اين نيست كه شخص، نسبت امور را به خود و يا به اسباب، قطع يا انكار كند؛ بلكه معنايش اين است كه خود و اسباب را مستقل در تأثير ندانسته، معتقد باشد كه استقلال و اصالت، منحصراً از آن خداي سبحان است.[٧٢]
توكل در واقع شناخت توحيد افعالي است و مرتبه‌ي آن به معرفت شخص بستگي دارد، كه تا چه اندازه خدا را در زندگي‌اش مي‌بيند و حدّ بالاي آن بر اساس روايات معصومين(ع) آن است كه به آنچه نزد خداست بيش‌تر از آنچه نزد اوست اعتماد داشته باشد. از اين جهت، كامل‌ترين انسان كسي است كه نيازش را به خدا بيش‌تر درك نمايد.[٧٣]شخص متوكل، با اعتقاد به توحيد افعالي و ربوبيّت الهي بر تمام جهان هستي و با توجه به اين كه خداوند حامي و پشتيبان اهل حق و افراد با ايمان است و بر هر كاري قادر، و تمام اسباب و وسايل به دست اوست، با آسودگي و اطمينان خاطر و روحيه‌اي سرشار از اميد و نشاط به انجام وظيفه مي‌پردازد.
فرد با ايمان و متوكل بر خدا نگران آينده نيست؛ ولي بسياري از افراد متمكن و مرفّه، آسودگي خاطر ندارند؛ زيرا با احتمال وقوع حوادثي چون: سيل، زلزله، سرقت، بيماري، آتش سوزي، جنگ و غيره، اموال آنها مصونيّت نداشته، و نگران حال خود در آينده هستند؛ و با اين نگراني‌ها خواب راحت و آسايش خاطر از آنان سلب مي‌گردد؛ چون ملجأ و پناهي كه هر كاري بر او آسان باشد در نظر ندارند.
بحث مهمي كه در اينجا لازم است، درباره‌ي سازگاري و هماهنگي توكل بر خداوند با كار و تلاش در زندگي فردي و اجتماعي است.
طرح اشكال:معمولاّ توهم ناسازگاري مفهوم توكل با توسعه، از اين برداشت سرچشمه مي‌گيرد كه اعتماد بر خدا باعث مي‌شود كه انسان از تلاش و كوشش باز ايستد و به صورت يك فرد تنبل و سربار جامعه درآيد.
البتّه، اين يك برداشت انحرافي از معنا و مفهوم توكل است؛ زيرا بر اين فرض قرار دارد كه وقتي انسان اعتمادش به خداست، نبايد دست به كاري بزند و تلاش و كوشش، خلاف توكل بوده، يا حداقل نيازي به آن نيست.
پاسخ:بايد توجه داشت كه معناي توكل كار و تلاش نكردن نيست. توكل در واقع، يك امر قلبي است؛ و كار كردن براي شخص متوكل، انجام وظيفه و اطاعت از اوامر الهي است؛ زيرا او مي‌داند كه خداوند خواسته است كه همه‌ي افراد بشر با رعايت حدود الهي و با اعتماد بر او تلاش و كوشش نمايند. تفاوت افراد متوكل با ديگران در اين است كه آنها فقط كار و تلاش را موجب تأمين نيازمندي‌ها مي‌دانند؛ ولي افراد متوكل، خدا را كارساز و مسبب الاسباب دانسته، تلاش و كوشش خود را وسيله‌اي مي‌دانند كه خداوند در تدبير حكيمانه‌ي نظام اين عالم نسبت به آن فرمان داده است.[٧٤]
در قرآن كريم خطاب به پيامبر گرامي اسلام آمده است:
آنگاه كه تصميم بر انجام كار گرفتي، پس بر خدا توكل كن.[٧٥]
بديهي است كه انسان هنگامي كه تصميم بر انجام كاري مي‌گيرد، مقدمات آن را فراهم نموده، با جديّت و تلاش، تا رسيدن به هدف، آن را ادامه مي‌دهد؛ لذا قرآن كريم نگفته است كه بنشين و دست روي دست بگذار و فقط بر خدا توكل كن.
در روايتي نقل شده است كه پيامبر اكرم(ص) گروهي را ديدند كه دست از كار كشيده، به كشت و زراعت نمي‌پردازند. حضرت به آنها فرمود:
شما چگونه هستيد (چگونه نيازهاي خود را تأمين مي‌كنيد)؟ جواب دادند: ما توكل كنندگان هستيم.
حضرت در ردّ سخن و شيوه‌ي آنان فرمود:
شما سربار جامعه و مردم هستيد.[٧٦]
با مراجعه به تاريخ زندگي امامان معصوم(ع) مي‌بينيم كه آنها با اين‌كه از مرتبه‌ي عاليِ توكل بر خدا برخوردار بودند، ولي براي تأمين معاش و اداره‌ي زندگي خود و رسيدگي به فقرا و مساكين، از همه‌ي افراد جامعه جدي‌تر و پرتلاش‌تر بودند.[٧٧]
آيا مفهوم رايج رزق مقسوم و اعتقاد به اين‌كه روزيِ هر كس از پيش تعيين شده است، باعث از دست رفتن انگيزه براي دست‌يابي به توليد بيش‌تر و رشد و توسعه نيست؟
تضمين رزق و روزي از طرف خداوند متعال، براي همه مخلوقات، به طور صريح، در آياتي از قرآن آمده است[٧٨]و مقدّر بودن آن و رضايت به آن مقدار، مورد تأكيد روايات است.[٧٩]در اينجا ممكن است كسي چنين برداشت نمايد كه، با توجه به اين‌كه خداوند قادر متعال، رساندن روزي هر مخلوقي را به او تضمين و تعهد نموده است، ديگر جايي براي تلاش و كوشش و به زحمت افتادن انسان باقي نيست و كار و كوشش فرد، يك نوع دخالت در مقدرات الهي، و زياده طلبي محسوب مي‌گردد.
بديهي است كه چنين طرز تفكر و برداشتي با حركت در مسير توسعه سازگار نيست، چرا كه رسيدن به توسعه‌اي همه جانبه، به ويژه توسعه‌ي اقتصادي، مستلزم برنامه‌ريزي صحيح و معقول، تلاش و كوشش خستگي ناپذير و داشتن همتي بلند است؛ و سستي و تنبلي و بي تفاوتي، نتيجه‌اي جز عقب‌ماندگي از پيش‌رفت‌هاي علمي و صنعتي و بازماندن از كمالات معنوي به دنبال نخواهد داشت.
بنابراين، بايد معناي صحيح رزق مقسوم و مقدر و معناي تضمين روزي از ديدگاه اسلام تبيين گردد، تا بتوان درباره‌ي سازگاري يا عدم سازگاري اعتقاد به رزق مقسوم با توسعه، قضاوت درستي نمود.
معناي رزق و رزاقّيت الهياز موارد استعمال اين كلمه به دست مي‌آيد كه در معناي آن، نوعي بخشش و عطا وجود دارد و شامل هر سودي كه به انسان مي‌رسد، مي‌شود؛ در نتيجه، همه‌ي مزاياي مادّي و معنوي زندگي، اعم از: مال، جاه، عشيره، جمال و علم از مصاديق رزق مي‌باشد.
بنابراين، روزيِ هر مخلوق، عطيّه‌اي است كه مورد استفاده و بهره‌ي او قرار گيرد و قهراً آن مقدار از نعمت و موهبت الهي، رزق او محسوب مي‌گردد كه مورد استفاده‌ي او واقع شود. پس اگر كسي مال بسياري جمع كند كه فقط اندكي از آن را استفاده نمايد، در واقع، همان مقدار كه از آن بهره برده، رزق اوست؛ مگر اين‌كه بخواهد به ديگري بدهد، كه از جهتي ديگر رزق او محسوب مي‌گردد. بنابراين، وسعت روزي و تنگي آن ارتباطي به زيادي مال و كمي آن ندارد.[٨٠]
تضمين رزق و تلاش و كوشش انساناصل تأمين و تضمين روزي، مبتني بر نوع ارتباط انسان با خداست؛ به اين معنا كه خداوند متعال، روزي دهنده و متعهد به تأمين روزي انسان است. اين اصل به طور صريح و قاطع در قرآن مطرح است؛ و موضوع تضمين روزي، واقعيت تكويني روشن و اصل مسلّم جهان‌بيني اقتصادي اسلام، مي‌تواند به عنوان يك نظريه‌ي اقتصادي در مقابل اقتصاددانان بدبيني چون مالتوس قرار گيرد.
بنابراين، هر كس روزي مقدّري دارد كه خداوند، حق طبيعي او قرار داده است و اگر به آن دست نيافت، يا خود كوتاهي كرده است و يا ديگران او را از حقش محروم ساخته‌اند.
با توجه به معناي رزق و رزاقيّت، مي‌توان گفت كه فكر و تلاش و كوشش انسان براي تحصيل روزي و امرار معاش نيز از شئون رزاقيّت الهي است و حركتي است در مسير نظام تكوين و تشريع كه خداوند متعال براي اين عالم قرار داده است و در صورتي فكر و تلاش ما دخالت در كار خدا محسوب مي‌شد كه مي‌توانستيم به جاي او خالق نظامات عالم باشيم و آنها را به طور مستقل تغيير دهيم؛ در حالي كه
چنين حركتي از يك مخلوق ميسر نيست؛ ولي فكر و تلاش در راه به دست آوردن رزق و روزي و حفظ حقوق فردي و اجتماعي، حركت بر طبق مشيت و خواست خداوند، و سكون و تنبلي در اين راه، مسامحه در اجراي دستورات الهي و اراده‌ي تشريعي اوست.
بنابراين، با شناخت رابطه‌ي بين روزي و استفاده كننده‌ي آن و هماهنگي بين آن‌دو و اين‌كه وسايلي براي رسيدن به روزي قرار داده شده است، بايد بدانيم كه ما براي به دست آوردن آن، تكليف و مسؤليت هم داريم؛ يعني بايد از بهترين و سالم‌ترين راه، روزي خود را كه خداوند برايمان مقدر نموده است به دست آوريم.
بررسي رواياتي در بحثآن دسته از روايات كه تلاش براي كسب روزي و اداره‌ي آبرومندانه‌ي زندگي را يك تكليف شرعي مي‌داند و فوايد مادّي و پاداش اخروي تلاش و كوشش در اين راه را متذكر مي‌گردد، شاهد و دليلي بر بحث گذشته است. امام صادق(ع) مي‌فرمايد:
تلاش براي به دست آوردن روزي حلال را رها مكن؛ همانا دست‌يابي به روزي حلال، كمكي است بر اطاعت از دستورات الهي.[٨١]
حضرت علي(ع) در اين باره مي‌فرمايد:
براي به دست آوردن رزق خود تلاش نماييد؛ همانا تضمين رزق و روزي براي كساني است كه آن را طلب نمايند.[٨٢]
در روايت ديگري از امام صادق(ع) آمده است:
دعاي كسي كه در منزل بنشيند و بگويد: «پروردگارا روزي مرا برسان»، به اجابت نمي‌رسد و از طرف خدا به او گفته مي‌شود: آيا براي طلب روزي به تو فرمان ندادم؟.[٨٣]
آثار ارزنده‌ي اعتقاد به رزق مقسوم در فرايند توسعهفرد با ايمان، با اطمينان به تضمين رزق و روزي خود از طرف خداوند قادر متعال و تلاش براي به دست آوردن آن، نسبت به آينده‌ي خود، هيچ‌گونه اضطراب و نگراني ندارد[٨٤]و با چنين روحيه‌اي، زندگي دنيوي او گوارا و با آسايش و آسودگي خاطر خواهد بود.[٨٥]
با رواج چنين فرهنگ و اعتقادي در كل جامعه، زمينه‌ي حركت‌هاي ناسالم اقتصادي (مانند: احتكار، گران‌فروشي، كنز ثروت و راكد گذاردن سرمايه‌ها) كه ريشه در حرص و افزون طلبي دارد، از بين خواهد رفت؛ چرا كه افراد با ايمان مي‌دانند رزق و روزي حلال و مقدر الهي، با حرص و طمع افزايش نمي‌يابد.[٨٦]
با حاكم بودن چنين فرهنگ و اعتقادي، افراد جامعه با خوش‌بيني و حسن ظن به نظام حاكم بر طبيعت و با اميد و نشاط و تلاش جدّي به انجام مسئوليت‌هاي فردي و اجتماعي خود مي‌پردازند و بديهي است كه اگر سستي و تنبلي و بي‌تفاوتي در جامعه، ضد ارزش جلوه‌گر شود، زمينه‌هاي فكري و فرهنگيِ رشد و توسعه فراهم گشته، بسياري از موانع از سر راه برداشته مي‌شود.
آيا اعتقاد به جاودانگي قوانين اسلام، مانع هماهنگي با مقتضيات زمان و رسيدن به پيش‌رفت‌هاي مادّي و حركت در مسير رشد و ترقي نيست؟
گاهي در بررسي مسائل توسعه و موانع آن، گفته مي‌شود، از آنجا كه علم و صنعت و فنون مختلف، طي چند قرن اخير، پيش‌رفت‌هاي چشم‌گير و تحولات عميقي داشته و انسان در زمينه‌هاي گوناگون (چون: حمل و نقل، ارتباطات، ابزار و وسايل دفاعي، علوم فضايي و دريا نوردي، مسائل پزشكي و استفاده از انرژي اتمي، ساخت ماشين آلات و وسايل روزمره‌ي زندگي و ...) به ابتكارات و اختراعات زيادي دست يافته است، اداره‌ي جوامع كنوني با روابط پيچيده‌ي آن، قوانين و مقررات جديدي را مي‌طلبد، لذا قوانين و مقرراتي كه چهارده قرن قبل، از طرف اسلام، براي هدايت و اداره‌ي زندگي بشر آورده شده است، چگونه مي‌تواند خود را با مقتضيات زمان تطبيق داده، پاسخ‌گوي نيازهاي متنوع عصر جديد باشد و همگام با دنياي روز و جوامع مدرن، زمينه ساز توسعه‌اي همه‌جانبه گردد.
از طرف ديگر، مي‌دانيم كه دين الهي آن است كه خداوند توسط پيامبرانش براي هدايت انسان نازل كرده است؛ و مجموع نظرياتي كه ما آن را به متون ديني مستند مي‌كنيم، نبايد زايد و اضافه بر مجموع دين و يا احياناً مخالف با بعضي از مسلّمات آن باشد؛ بنابراين، اصلاح طلبي و نوآوري در دين، تعبير صحيحي نيست؛ زيرا دينِ كامل با كتاب آسمانيِ اصيل و تحريف نشده، نياز به تكميل، اصلاح و تغيير ندارد.[٨٧]البته با فهم عميق و جامع و شناخت كامل دين، مي‌توان فرهنگ حاكم بر جامعه را اصلاح نمود.
انسان، به طور طبيعي، هر چيز تازه و نويي را بر كهنه و فرسوده ترجيح مي‌دهد؛ ولي اين مطلب كليّت ندارد و اين رويه را در همه جا نمي‌توان اعمال نمود؛ مثلاً نمي‌توان گفت كه چون عصر مسافرت با اسب و شتر و الاغ گذشته است و مردم با هواپيما و اتومبيل‌هاي تندرو سفر مي‌كنند، لزوم رعايت صدق، وفا، امانت‌داري، و ساير صفات حميده و هم‌چنين مسائل مربوط به خريد و فروش، اجاره و ديگر قراردادهاي اجتماعي، همه بايد عوض شود و يا جدول فيثاغورث، چون دوهزار سال از آن گذشته، ديگر كهنه شده است و قابل استفاده نيست.[٨٨]
به طور كلي، كهنگي در قوانيني كه حقايق را بيان مي‌كند، راه ندارد و اگر قانوني مطابق با سرشت انسان باشد، هميشه باقي است و اسلام راهي است كه دستگاه آفرينش به انسان نشان داده و آيين و مقرراتي است كه با طبيعت ويژه‌ي انسان، مطابقت و هماهنگي دارد و مي‌تواند پاسخ‌گوي نيازهاي واقعيِ انسان در هر زمان باشد و بديهي است كه انسان، در هر زمان و مكان و با هر وضعي كه زندگي كند، همين طبيعت و فطرت انساني خود را دارد؛[٨٩]امّا مقرراتي كه مربوط به حوادث روزمره‌ي زندگي است، به تدريج مورد نياز واقع مي‌شود و با تغيير شرايط، عوض مي‌گردد (مانند: احكام مالي، انتظامي و نظامي مربوط به حفظ امنيّت و دفاع از كشور، مسائل مربوط به ارتباطات، اداره‌ي شهرها و ...) اين‌ها احكامي است كه زمام آن به دست والي و متصدي حكومت است. او مي‌تواند در قلمرو حكومت و ولايتش، همان تصميمي را بگيرد كه صاحب خانه درباره‌ي خانه‌اش مي‌گيرد؛ مشروط بر آن‌كه اين تصميم‌گيري‌ها به مصلحت جامعه باشد و براي ايجاد روحيه‌ي تعاون و همكاري، از نظر ديگران استفاده نموده، برنامه‌ها را با مشاركت عموم به اجرا درآورد.[٩٠]
توضيح بيش‌تر آن‌كه، احكام ثابت اسلام، در واقع پاسخ به نيازهاي ثابت انسان است، نيازهايي چون: ضمانتِ معيشت، حق استفاده از ثروتي كه با كار و تلاش به دست مي‌آيد، تأمين شرايطِ لازم براي بقاي نسل، تضمين امنيّت جاني و مالي و ارتباط و تعلق به موجود مطلق؛ كه احكامي چون: مسائل مربوط به توزيع ثروت، ازدواج، طلاق، حدود، قصاص و مسائل عبادي، در پاسخ به آن نيازها وضع گرديده است.
در مقابل، دسته‌اي از احكام، ثابت و دايمي نيستند، بلكه راه تغيير در آنها باز است و اسلام به ولي امر اجازه داده است، تا بر طبق مصالح و در پرتو احكام ثابت، آن را تعيين كند؛ و آنچه اين احكام را براي ولي امر معين مي‌سازد شرايط و مقتضيات زمان و مكان و مصالح جامعه است.[٩١]
هماهنگي با متقضيات زمان از نظر اسلام اسلام با استخدام ابزار و وسايل در راه هوس‌ها و شهوات مخالف است؛ ولي استفاده از ابزار بهتر و كامل‌تر، براي رسيدن به اهداف مشروع، جزء تقاضاهاي زمان است كه اگر انسان خود را با آن هماهنگ نسازد زيان مي‌بيند؛ زيرا ديگران براي رسيدن به اهداف شيطاني و در جهت قدرت طلبي و شهوات نفساني خود از آن استفاده مي‌كنند و اهلِ حق اگر اين وسايل را براي رسيدن به اهداف متعالي و ارزشمند خود به كار نگيرند، عقب مي‌مانند و شكست مي‌خورند؛ مثل استفاده از راديو، تلويزيون، فيلم، سينما و ساير وسايل ارتباط جمعي كه با آن مي‌توان پيام حق، احكام الهي، مصالح و مفاسد جامعه، فضايل اخلاقي و اسرار خلقت و درس توحيد را به گوش مردم جهان رساند و سطح فرهنگ و دانش جامعه را بالا برد و اگر ما از آنها استفاده نكنيم، ديگران در راه رسيدن به اهداف فاسد خود از آن بهره گرفته، تسلط خود را بر جوامع اسلامي، تحكيم و تداوم مي‌بخشند.[٩٢]
پاسخ‌گويي قواعد فقهي به نيازهاي هرعصر از ويژگي‌هاي اسلام اين است كه اموري را كه بر حسب نيازهاي زمان تغييرمي‌كند، يعني حاجت‌هاي متغيّر را به حاجت‌هاي ثابت پيوند داده و بين آنها رابطه برقرار كرده است و يك فقيه اسلام شناس، قادر است اين ارتباط را از راه استنباط ملاك‌ها و معيارهاي احكام كشف نمايد؛ البته ملاك و معيار، بايد قطعي و مطابق با نصّ دليل باشد.
اين همان قوه‌ي محركه‌ي اسلام است كه در ساختمان خود، بدون اين‌كه با روح دستوراتش مخالفتي شده باشد، خود از تحرك و پويايي برخوردار است؛ به اين معني كه، قواعد كلي و اصول ثابتي دارد كه احكام متغيّر را به رعايت اين اصولِ ثابت وابسته كرده است. يكي از قواعدي كه در فقه كاربرد زياد دارد و پاسخ‌گوي بسياري از مسائل جديد، به ويژه در مرحله‌ي تزاحم بين دو عمل واجب و حرام است، قاعده‌ي «اهم و مهم» است كه بر اساس آن، به فدا نمودن مهم براي رسيدن به امر اهمّ حكم مي‌شود. قواعد ديگري مانند «نفي ضرر» و «عسر و حرج»، وجود ضرورت و مصلحت همراه با حجيّت عقل، مجاز بودن اجتهاد و مؤثر دانستن تغييرات زمان و مكان در آن و فرق بين اصول ثابت و متغيّر و احكام حكومتي سبب مي‌شود كه فقه اسلامي و قوانين و مقررات آن از انعطاف لازم برخوردار بوده، پاسخ‌گوي نيازها و مشكلات هر عصر و زماني باشد و به عنوان يك دستورالعمل جامع زندگي، براي هميشه بتواند در اداره‌ي صحنه‌هاي مختلف جامعه حضور داشته باشد.
اجتهاد و نقش زمان و مكان در آن تفقّه در استنباط احكام و مقرّرات اسلامي بر اساس ادله‌ي شرعي را مي‌توان اجتهاد ناميد؛ و در هر زماني وجود مجتهدين و افراد متخصّص و كارشناس در امور ديني ضرورت دارد، تا اصول اسلامي را با مسائل متغيّر و پديده‌هاي جديدي كه در هر عصر حادث مي‌شود تطبيق دهند و حكم شرعي آن را استخراج نمايند؛ زيرا شريعت، تئوري واقعي و عملي براي هدايت انسان‌ها و اداره‌ي جوامع بشري، و اجتهاد نيروي محركه‌ي اسلام در پاسخ‌گويي به نيازهاي متغيّر زمان است.[٩٣]
هنگامي كه صحبت از زمان و مكان در اجتهاد به ميان مي‌آيد معناي حقيقي زمان و مكان مورد نظر نيست؛ چون زمان و مكان به اين معنا هيچ تأثيري در حكم شرعي ندارد و تغيير آنها باعث تغيير حكم شرعي نمي‌شود؛ بلكه مراد، اوضاع و احوالي است كه در زمان و مكان پديد آمده و حكم شرعي يا موضوع آن را متعيّن مي‌سازد و تغيير آن باعث تغيير حكم و موضوع حكم شرعي مي‌گردد و زمان و مكان، بستر وجودي اين اوضاع و احوال است.[٩٤]
يكي از موارد تغيير موضوع، مسئله‌ي خريد و فروش خون است، كه در گذشته منفعت حلال و عقلايي براي آن وجود نداشت و حرام بود؛ ولي اكنون، با پيش‌رفت علوم پزشكي، منفعت عقلايي مهمي پيدا كرده است و گاهي با يك كيسه‌ي آن مي‌توان جان انساني را نجات داد كه فقها حكم به جواز خريد و فروش آن مي‌نمايند.[٩٥]
[١].غررالحكم و دررالكلم، ترجمه‌ي محمد علي انصاري، ص ٦، شماره‌ي ٤٣.
[٢]. محمد محمّدي ري شهري،ميزان الحكمة، ج ٣، ص ٢٩٤.
[٣].غررالحكم و دررالكلم، ص ٣٧، شماره‌ي ١١٥٣.
[٤]. همان، ص ١٧، شماره‌ي ٤٥٠.
[٥]. صبحي صالح،نهج البلاغه، خطبه‌ي ٢٢٦.
[٦]. همان، حكمت ١٢٦؛بحارالانوار، ج ٧٣، ص ١٢٩.
[٧].بحارالانوار، ج ٧٣، ص ١٢٧.
[٨]. حرّ عاملي،وسائل الشيعه، ج ١٢، ص ١١.
[٩].بحارالانوار، ج ٧٣،‌ص ٢٠.
[١٠].بحارالانوار، ج ٩٧، ص ٣٧٩.
[١١]. سوره‌ي قصص (٢٨)، آيه‌ي ٧٧.
[١٢]. مضمون اين روايت از امام مجتبي(ع) : اعمل لدنياك كانك تعيش ابداً و اعمل لاُخريك كانك تموت غداًبحارالانوار، ج ٤٤، ص ١٣٩، روايت ٤.
[١٣]. بحارالانوار، ج ٨٢، ص ٨٧، روايت ٣.
[١٤]. ابن ابي الحديد،شرح نهج‌البلاغه، ج١٨، ص ٣٢٩.
[١٥].بحارالانوار، ج٧٨، ص ٣٦٦.
[١٦]. مرتضي مطهري،بيست گفتار، ص ٧٥ ـ ٧٧.
[١٧].بحارالانوار، ج ٥١، ص ٨٣، روايت ٢٩.
[١٨]. غلامرضا مصباحي،مجله‌ي معرفت، «ميزگرد دين و توسعه»، تابستان ٧٣، شماره‌ي ٩.
[١٩]. زيان‌كارترين مردم، كساني هستند كه عمر خود را در زندگي دنيا تباه مي‌سازند و چنين مي‌پندارند كه نيكوكارند.. سوره‌ي كهف (١٨)، آيه‌ي ١٠٤.
[٢٠].كافي، ج ٥، ص ٧٢.
[٢١].ميزان الحكمة، ج ٣، شماره‌ي ٥٨٢٤.
[٢٢].ميزان الحكمة، ج ٣، ص ٣٢٩.
[٢٣].بحارالانوار، ج ٧٣، ص ١٢٤.
[٢٤]. مضمون روايتي از امام صادق(ع)،اصول كافي، ج ٢، ص ١٢٨ وبحارالانوار، ج ٧٣، ص ٤٩.
[٢٥]. مضمون روايتي از امام صادق(ع)، همان، ص ٤٩.
[٢٦]. مضمون روايتي از پيامبر اكرم(ص)،بحارالانوار، ج ٧٣، ص ٩١، ح ٦٥.
[٢٧]. مضمون روايتي از پيامبر اكرم(ص)،تحف العقول، ص ٤٢.
[٢٨]. مضمون روايتي از امام صادق(ع)،بحارالانوار، ج ٧٣، ص ٣١٥، ح ٢١.
[٢٩]. مضمون روايتي از پيامبر اكرم(ص)،مستدرك الوسائل، ج ١٢، ص ٥١، ح ١٣٤٨٨.
[٣٠]. مضمون روايتي از امام صادق(ع)،بحارالانوار، ج ٧٣، ص ١٧٨، ح ٢١.
[٣١]. مضمون روايتي از امام كاظم(ع)، همان، ج ٧٨، ص ٣٢٧.
[٣٢]. مضمون روايتي از حضرت علي(ع)،ميزان الحكمة، ج ٩، ص ٣٠٠، ش ٢٠٢٠٥.
[٣٣]. مضمون روايتي از حضرت علي(ع) ،مستدرك الوسائل، ج ١٥، باب ٩، ص ٢٢٦، ح ١٨٠٧٢.
[٣٤]. محمد رضا مهدوي كني؛نقطه‌هاي آغاز در اخلاق عملي، ص ٦٢٥.
[٣٥]. جهت مطالعه‌ي بيش‌تر ر.ك: مرتضي مطهري،سيري در نهج‎البلاغه، ص ٢١٠ تا ٢٥٤.
[٣٦].نهج البلاغه، حكمت ٤٣٩.
[٣٧].بحارالانوار، ج ٧، ص ٣١٥، ح ٤.
[٣٨]. با توجّه به آيات ٢٢ سوره‌ي بقره؛ ١٤، ٨٠ و ٨١ سوره‌ي نمل؛ ١٤١ سوره‌ي انعام و آياتي از سوره‌هاي كهف، فاطر و اعراف.
[٣٩]. آيات ١٧٢ سوره‌ي بقره؛ ٣٢ سوره‌ي اعراف و ٨٧ سوره‌ي مائده.
[٤٠]. دفتر همكاري حوزه و دانشگاه،مباني اقتصاد اسلامي، ص ١٢٧.
[٤١].بحارالانوار، ج ٤٧، ص ٢٣٢.
[٤٢]. مضمون روايتي از امام باقر(ع)،فروع كافي، ج ٥، ص ٧٨، ح ٥.
[٤٣]. حرّ عاملي،وسائل الشيعه، ج ٣، ص ٣٤١.
[٤٤].اصول كافي، ج ١، ص ٤٧١.
[٤٥]. دفتر همكاري حوزه و دانشگاه، همان، ص ١٣٥.
[٤٦]. محمد تقي مصباح، «ميزگرد دين و توسعه»مجلّه‌‌ي معرفت، ش ٩، تابستان ١٣٧٣، ص ١٣.
[٤٧]. سيد كاظم صدر،نظام‌هاي اقتصادي صدر اسلام، ص ٤٠.
[٤٨]. «...كلوا واشربوا و لاتسرفوا انه لا يحب المسرفين». سوره‌ي اعراف (٧)، آيه‌ي ٣١.
[٤٩]. «... و ان المسرفين هم اصحاب النار». سوره‌ي مؤمن (٢٣)، آيه‌ي ٤٣.
[٥٠]. «... و لا تبذر تبذيرا ان المبذرين كانوا اخوان الشياطين...». سوره‌ي اسراء (١٧)، آيه‌ي ٢٦ و ٢٧.
[٥١]. مضمون روايتي از حضرت علي(ع) دربحارالانوار، ج ٧٨، ص ٩٧، ح ٢.
[٥٢]. «والذين اذا انفقوا لم يسرفوا و لم يقتروا و كان بين ذلك قواما». سوره‌ي فرقان (٢٥)، آيه‌ي ٦٧.
[٥٣]. «كلّا ان الانسان ليطغي ان راهُ استغني»، سوره‌ي علق (٩٦)، آيه‌ي ٦ و ٧ «و اذ أنعمنا علي الانسان اعرض ونئا بجانبه ....»، سوره‌ي اسراء، آيه‌ي ٨٣.
[٥٤]. سوره‌ي اسراء(١٧)، آيه‌ي ١٦ و سوره‌ي سبأ (٣٤)، آيه‌ي ٢٤.
[٥٥]. مضمون آيات ٧ و ٨ سوره‌ي يونس (١٠).
[٥٦].شرح نهج البلاغه، ج ١٩، ص ٢٤٠.
[٥٧]. امام سجاد(ع) مي‌فرمايد: «... واحجبني عن السرف و الازدياد و قوّمني بالبذل و الاقتصاد و علّمني حسن التقدير...» يعني پروردگارا مرا از اسراف و زياده‌روي بازدار و به بخشش و ميانه‌روي قوام ده و حسن تقدير را به من بياموز. جواد فاضل، ترجمه‌ي صحيفه‌ي سجاديه، دعاي ٣٠.
[٥٨]. سيد كاظم صدر؛ پيشين، ص ٢١٩.
[٥٩]. از امام كاظم(ع):‌ « من اقتصد و اقنع بقيت عليه النعمة و من بذر و اسرف زالت عنه النعمة»،بحارالانوار، ج ٧٨، ص ٣٢٧.
[٦٠]. از حضرت علي(ع) : «اعون شيء علي اصلاح النفس القناعة»ميزان الحكمة، ج ١٠، ش ٢٠٢٠٥.
[٦١]. مرتضي مطهري،انسان و سرنوشت، ص ١٢٩ .
[٦٢]. محمد تقي مصباح،آموزش عقايد، ج ١، ص ١٢٢ .
[٦٣]. شيخ صدوق،التوحيد، ص ٣٦٩، ح ٨ .
[٦٤]. علامه طباطبايي،تفسير الميزان، ج ١٣، ص ٧٢ .
[٦٥]. مرتضي مطهري،انسان و سرنوشت، ص ٣٨ ـ ٤١ .
[٦٦]. «... اِنّ الله لايغيّر ما بقومٍ حتّي يغيّروا ما بانفسهم... يعني خداوند سرنوشت هيچ قوم و ملتي را تغير نمي‎دهد مگر آن‎كه آنان آنچه را در خودشان است تغيير دهند.» سوره‌ي رعد، آيه‌ي ١١ و هم‎چنين آيات ١٣٤ و ١٤١ سوره‌ي بقره: «تلك امة قد خلت لها ما كسبتْ و لكم ما كسبتم ولاتسئلون عما كانوا يفعلون».
[٦٧]. حسن نظري، «ميزگرد دين و توسعه»،مجله‌ي معرفت، شماره ١٠ ، پائيز ١٣٧٣، ص ٤ ـ ٧ .
[٦٨]. مضمون روايتي از امام صادق(ع): «الايمان اربعة اركان الرضا بقضاء الله و التوكل علي الله .... »،اصول كافي، ج ٢، ص ٥٦ .
[٦٩]. «و علي الله فليتوكلوا ان كنتم مؤمنين». سوره‌ي مائده (٥)، آيه‌ي ٢٣ .
[٧٠]. جهت مطالعه‌ي بيش‌تر ر.ك: مرتضي مطهري،بيست گفتار، ١٣٧ـ١٣٩.
[٧١].بحارالانوار، ج ٦٩، ص ٢٧٣ و ج ١٠٣ ، ص ٢٢ .
[٧٢]. محمد حسين طباطبايي،تفسير الميزان، ج ١١، ص ٢١٧ .
[٧٣]. محمد تقي مصباح،درسهاي معارف قرآن، جلسه‌ي ٩٨، ص ١٠٤٤ ـ ١٠٤٦ .
[٧٤]. همان، ص ١٠٤٧ ـ ١٠٤٨ .
[٧٥]. سوره‌ي آل عمران (٣)، آيه‌ي ٥٩ .
[٧٦]. حسين نوري،مستدرك الوسائل، ج ٢، ص ٢٢٨.
[٧٧]. ر.ك: شيخ صدوق،من لا يحضره الفقيه، ج ٣ و ٤، ص ٩٨ و شيخ طوسي،تهذيب الاحكام، ج ٦، ص ٣٢٥ .
[٧٨]. «وَ ما مِنْ دَابَّةٍ فِي الْأَرْضِ إِلاَّ عَلَى اللَّهِ رِزْقُها». سوره‌ي هود (١١)، آيه‌ي ٦، و سوره‌ي عنكبوت(٢٩)، آيه‌ي٦٠.
[٧٩]. مضمون روايتي از حضرت علي(ع): «عياله الخلائق ضمن ارزاقهم و قدّر اقواتهم»،نهج البلاغه، صجي صالح، خطبه‌ي ١٩١، ص ١٢٤.
[٨٠]. علامه طباطبائي،تفسير الميزان، ج ٣، ص ١٣٧ ـ ١٤١ .
[٨١]. العروسي الحويزي،تفسير نور الثقلين، ج ٥، ص ١٢٥ .
[٨٢].بحارالانوار، ج ٧١، ص ١٣٧ ـ ١٣٨ .
[٨٣]. همان، ج ١٠٣، ص ١٢، ح ٥٣.
[٨٤]. از پيامبر اكرم(ص): لا تهتم لرزق غد فان كل غد يأتي برزقه،بحارالانوار، ج ٧٧، ص ٦٩، ح ٦.
[٨٥]. مضمون روايتي از حضرت علي(ع)،ميزان الحكمة، ج ٤، ص ١٤٦، ش ٧٣٢٢.
[٨٦]. مضمون روايتي از پيامبر اكرم(ص)،بحارالانوار، ج ٧٧، ص ٦٣، ح ٤ .
١. رسول جعفريان،نزاع سنت و تجدّد، ص ١٦٧ ـ ١٧٠ .
[٨٨]. مرتضي مطهري،اسلام و مقتضيات زمان، ج ١، ص ١٢.
[٨٩]. علامه طباطبايي،فرازهايي از اسلام، ص ٢١٣ ـ ٢١٦ .
[٩٠]. علامه طباطبايي،تفسيرالميزان، ج ٤، ص ١٢٩.
[٩١]. محمود زماني،مجله‌ي نقد و نظر، «مقاله نقش زمان و مكان در اجتهاد از ديدگاه شهيد صدر» (زمستان ١٣٧٤)، ص ٢٢٩ ـ ٢٣٠ .
١. مرتضي مطهري، همان، ص ١٩٤ ـ ١٩٥ .
[٩٣]. محمد هادي معرفت،چكيده‌ي مقالات، «نقش زمان و مكان در اجتهاد»، ص ٥٣ ـ ٥٤ .
[٩٤]. محمود زماني، همان، ص ١٩٦ .
[٩٥]. ناصر مكارم شيرازي،نقد و نظر، (سال دوم، شماره‌ي ٥، زمستان ١٣٧٤)، ص ١١ .



كتابنامه
١. قرآن كريم.
٢. نهج‌البلاغه .
٣. نهج‌‌االفصاحه.
٤. صحيفه‌ي سجاديه، ترجمه‌ي جواد فاضل.
٥. غررالحكم و دررالكلم، سخنان اميرالمؤمنين ـ عليه السّلام ـ ترجمه‌ي محمد علي انصاري.
٦. آويني، مرتضي؛توسعه و مباني تمدن غرب، چاپ اوّل، تهران: انتشارات حفظ و نشر آثار دفاع مقدس وزارت جهاد سازندگي، ١٣٧٢.
٧. ابن ابي الحديد؛ شرح نهج‌البلاغه، جلد ١٨ و ١٩.
٨. ابن اثير، عزالدين؛ اسدالغابة في معرفة الصحابة، ج ٢، بيروت: دارالفكر، ١٤٠٩، هـ .
٩. اسعدي، سيد حسن؛ بحران غذا، ناشر، اسعدي، ١٣٦٤.
١٠. تودارو، مايكل؛ توسعه اقتصادي در جهان سوّم، ترجمه‌ي غلامعلي فرجادي،
ج١، چاپ دوّم، تهران: انتشارات برنامه و بودجه.
١١. جعفريان، رسول؛ نزاع سنّت و تجدّد، انتشارات رئوف، ١٣٧١.
١٢. حاج فتحعلي‌ها، عباس؛ توسعه تكنولوژي، تهران: انتشارات دانشگاه علامه طباطبايي، ١٣٧٢.
١٣. حداد عادل، غلامعلي؛ «سكولاريزم و دين‌داري». مجله‌ي طب و تزكيه، شماره‌ي ١٠ و ١١.
١٤. حرّ عاملي؛ وسائل الشيعه، جلدهاي ٣، ١٢ و ١٧.
١٥. حسام الدين الهندي، علاء الدين؛ كنزالعمال، ج ٣، بيروت: مؤسسة الرسالة، ١٤٠٩ هـ . ق.
١٦. دفتر همكاري حوزه و دانشگاه؛ درآمد بر اقتصاد اسلامي، چاپ سلمان فارسي، ١٣٦٣.
١٧. ـــــــــــــــ ؛ مباني اقتصاد اسلامي، تهران: سمت، ١٣٧١.
١٨. روزنامه‌ي جمهوري اسلامي؛ شماره‌ي ١٦٣٣.
١٩. زماني، محمود؛ مجله‌ي نقد و نظر، «مقاله‌ي نقش زمان و مكان در اجتهاد از ديدگاه شهيد صدر»، زمستان ١٣٧٤.
٢٠. سريع القلم، محمود؛ توسعه‌ي جهان سوّم و نظام بين‌الملل، نشر سفير، چاپ سوّم، ١٣٧٥.
٢١. ٦.شعبه حرّاني،ابو محمد الحسن بن علي؛ تحف العقول، منشورات المطبعة الحيدرية، ١٣٨٥ هـ. ق.
٢٢. شوماخر،‌ اي‌اف؛ كوچك زيباست، ترجمه‌ي علي رامين،‌ چاپ دوّم؛ تهران: سروش، ١٣٦٥.
٢٣. صدر، سيد كاظم؛ نظام‌هاي اقتصادي صدر اسلام، دانشگاه شهيد بهشتي.
٢٤. صدوق، محمد بن علي بن الحسين؛ التوحيد، مؤسسة النشر الاسلامي، ١٣٥٧.
٢٥. ـــــــــــــــ ؛ من لا يحضره الفقيه، ج ٣ و ٤، انتشارات جامعه‌ي مدرسين، ١٣٦٣.
٢٦. طباطبايي، محمد حسين؛ تفسير الميزان، ج ٣، ٤، ١١ و ١٣، چ دوم، قم: اسماعيليان، ١٣٩٢ هـ . ق.
٢٧. ـــــــــــــــ ؛ فرازهايي از اسلام، انتشارات جهان‌آرا، بي‌تا.
٢٨. طوسي، محمد بن الحسن؛ تهذيب الاحكام، چ چهارم، دارالكتب الاسلامية،١٣٩٩ هـ . ق.
٢٩. العروسي الحويزي، عبد علي؛ تفسير نورالثقلين، ج ٥، قم: المطبعة العلميه، بي‌تا.
٣٠. عظيمي، حسين؛ مدارهاي توسعه نيافتگي در اقتصاد ايران، چاپ اوّل، تهران: نشر ني، ١٣٧١.
٣١. فاضل، جواد؛ ترجمه‌ي صحيفه سجاديه، تهران: انتشارات اميركبير.
٣٢. قرباني، زين‌العابدين؛ تاريخ فرهنگ و تمدن اسلامي، دفتر نشر فرهنگ اسلامي.
٣٣. قره‌باغيان، مرتضي؛ اقتصاد رشد و توسعه، ج ١، تهران: نشر ني، ١٣٧٠.
٣٤. كليني، محمد يعقوب؛ اصول و فروع كافي، جلد ١، ٢ و ٥.
٣٥. كيندل برگر، چالز؛ توسعه‌ي اقتصادي، ج ١، ترجمه‌ي رضا صدوقي، چاپ اوّل، انتشارات مدرسه عالي مديريت گيلان، ١٣٥٤.
٣٦. محمدي ري‌شهري، محمد؛ ميزان الحكمه، جلدهاي ٣، ٦، ٨، ٩ و ١٠.
٣٧. محمّدي عراقي، محمود؛ مجموعه‌ي مقالات سمينار جامعه‌شناسي توسعه، چاپ اوّل، تهران: سمت، ١٣٧٣.
٣٨. مجلسي، محمد باقر؛ بحارالانوار، جلدهاي ١، ٣، ٧، ١٩، ٤٤. ٤٧، ٥١، ٦٩، ٧١، ٧٣، ٧٧، ٧٨، ٨٢، ٨٧، ٩٧ و ١٠٣.
٣٩. مصباح، محمدتقي؛ آموزش عقائد، ج ١، تهران: سازمان تبليغات اسلامي، ١٣٦٥. ٤٠. ـــــــــــــــ ؛ جزوه درس‌هاي معارف قرآن، مؤسسه‌ي در راه حق،١٣٦٢. ٤١. ـــــــــــــــ ؛ ميزگرد دين و توسعه، مجله‌ي معرفت، شماره‌ي ٩، تابستان ١٣٧٣.
٤٢. مصباحي، غلامرضا؛ مجله‌ي معرفت، ميزگرد توسعه، شماره‌ي ٩، تابستان ١٣٧٣.
٤٣. مطهري، مرتضي؛ اسلام و مقتضيات زمان، ج ١، انتشارات صدرا، ١٣٦٨.
٤٤. ـــــــــــــــ ؛ انسان و سرنوشت، قم: انتشارات صدرا، بي‌تا.
٤٥. ـــــــــــــــ ؛ بيست‌گفتار، قم: انتشارات صدرا، ١٣٥٨.
٤٦. ـــــــــــــــ ؛ سيري در نهج‌البلاغه، انتشارات صدرا، بي‌تا.
٤٧. معرفت ، محمّدهادي؛ چكيده‌ي مقالات‌، (نقش زمان و مكان در اجتهاد)، كميته‌ي علمي كنگره‌ي بررسي مباني فقهي امام خميني (ره)، اسفند ١٣٧٤.
٤٨. مكارم شيرازي، ناصر؛ مجله‌ي نقد و نظر، سال دوّم، شماره‌ي ٥، زمستان ١٣٧٤.
٤٩. موسوي الخميني؛ صحيفه‌ي نور، رهنمودهاي امام خميني (ره)، ج ٢٠، انتشارات سازمان مدارك فرهنگي انقلاب اسلامي، ١٣٦٩.
٥٠. موسوي المقرقم، عبدالرزاق؛ مقتل الحسين، جلد ٥، بيروت: دارالكتب الاسلامية ، ١٣٩٩ هـ . ق.
٥١. مهدوي كني، محمدرضا؛ نقطه‌هاي آغاز در اخلاق عملي، چاپ اوّل، تهران: دفتر نشر فرهنگ اسلامي، ١٣٧٨.
٥٢. نظري، حسن؛ «ميزگرد دين و توسعه»، مجله‌ي معرفت، شماره‌ي ١٠، پاييز١٣٧٣.
٥٣. نوري، حسين؛مستدرك الوسائل،ج ١٢، ١٥ و ٢٠، بيروت: آل البيت الحياء التراث، ١٤٠٨، هـ . ق.

مركز مطالعات و پژوهش‌هاي فرهنگي حوزه‌ي علميهمركز مطالعات و پژوهش‌هاي فرهنگي حوزه‌ي علميه
نام كتاب:اسلام و توسعه
مولف:محمد جمال خليليان
تهيه‌كننده و ناشر:مركز مطالعات و پژوهش‌‌هاي فرهنگي حوزه‌ي علميه
ويراستاران:محمد جواد شريفي، حميده انصاري
حروف‌چين و صفحه‌آرا:حسن يوسفي
چاپ اول:پاييز ١٣٨١
شمارگان:٢٠٠٠ نسخه
قم، صندوق پستي ٤٤٦٦/٣٧١٨٥�تلفن: ٧٧٣٧٢١٧
شابك: ٣ ـ ٢٦ ـ ٦٩١٨ ـ ٩٦٤
مراكز پخش:
قم:مدرسه‌ي دارالشفاء،فروشگاه مركز مديريت حوزه، تلفن:٤ ـ ٧٧٤٠٩٧١
قم: خ شهدا، ك ١٩، پلاك ٤٥،مركز مطالعات و پژوهش‌هاي فرهنگي حوزه‌ي علميه، تلفن: ٧٧٣٧٢١٧.
قم: خ آيت‌ا.. مرعشي نجفي، پاساژ قدس، شماره‌ي ٨٢،انتشارات بني‌الزهرا (س)، تلفن: ٧٧٣٢٧٣٠.
تهران: خ انقلاب، روبروي دبيرخانه دانشگاه ساختمان اميركبير، (كتب جيبي)، طبقه سوّم واحد نه، مؤسسه‌ي فرهنگي دانش و انديشه معاصر، تلفن: ٦٤٩٢٦٩٣
كليه حقوق براي ناشر محفوظ است
۳