با نور فاطمه هدایت شدم

با نور فاطمه هدایت شدم0%

با نور فاطمه هدایت شدم نویسنده:
مترجم: سید حسین محفوظی موسوی
گروه: مناظره ها و رديه ها

با نور فاطمه هدایت شدم

این کتاب در موسسه الحسنین علیهما السلام تصحیح و مقابله شده است.

نویسنده: عبدالمنعم حسن سودانى
مترجم: سید حسین محفوظی موسوی
گروه: مشاهدات: 19467
دانلود: 2789

توضیحات:

با نور فاطمه هدایت شدم
جستجو درون كتاب
  • شروع
  • قبلی
  • 46 /
  • بعدی
  • پایان
  •  
  • دانلود HTML
  • دانلود Word
  • دانلود PDF
  • مشاهدات: 19467 / دانلود: 2789
اندازه اندازه اندازه
با نور فاطمه هدایت شدم

با نور فاطمه هدایت شدم

نویسنده:
فارسی

این کتاب در موسسه الحسنین علیهما السلام تصحیح و مقابله شده است.

شهادت حضرت زهرا لحظه هاى جدايى

از عزيزان چه سخت است، بويژه اگر رابطه داراى ريشه هايى باشد كه در ژرفاى ارزش ها و الگوها ضرب المثل بوده و از سرچشمه وحى، سيراب شده باشد... رابطه اى نه همچون ديگر رابطه ها... رابطه ميان پيامبر عظيم و دخترى بسيار صديق و پاك، از گوشت و خون او دخترى كه در عشق به پدرش ذوب شده بود و اين نه محبت نسبت به پدر بود، بلكه عشقى از نوعى ديگر كه من و تو حقيقت آن را درنمى يابيم... چرا؟ زيرا كه محبتى متقابل از يكسو ميان پدرى كه خداوند او را به عنوان عظيم ترين و شريف ترين آفريده برگزيد و از سوى ديگر دخترى كه خداوند او را طاهر و معصوم گردانيده بود. بنابراين محبتى بود كه سرچشمه اش دوستى و طاعت خداوند است... رشته هاى اين رابطه با انتقال پدر و مربى به ملأ اعلى، از هم گسسته است. در حالى كه رسالت الهى را بعد از خود بر جاى گذاشته و استمرار اين رسالت را به طرف ديگر، منوط و مربوط ساخته بود. به همان دختر پاكى كه اراده خداوندى حتى در ازدواج او به طور مستقيم دخالت داشت و همسر او على بن ابيطالب برترين كسى بود كه رسالت را در شخص فاطمه و ديگران حفظ مى كرد. ولى آن قوم معنى رسالت و رسول را نفهميده بود. نبوت و وحى را درك ننموده، خداى را به شايستگى ارج ننهاد بنابراين بر حكم خدا اعتراض كردند و از مرز فرمان وى تجاوز نمودند... سپس بر مقام نبوت نيز تعدى نمودند و نپذيرفتند مگر اينكه غصه هاى پى در پى در كام ما بريزند و اشك ما را همراه با دردى جانكاه ريزان نمايند. آرى، حضرت زهرا! و تو چه مى دانى كه حضرت زهرا كيست؟

از آن روزى كه با فاجعه آن حضرت آشنا شدم، احساس مى كنم كه موجى از افسردگى ضميرم را در بر گرفته، اندوهى عميق و جانكاه هنگام شنيدن نامش مرا در خود مى پيچاند زيرا كه آن قوم، سوگ وى را در غم فقدان پدر مراعات نكرده و حقش را غصب نموده و بر مركبى سوار شده بودند كه شايستگى آن را نداشتند، پس خواستند آن كار را تمام كنند هر چند به زور باشد و شد آنچه شد.

اينک زهراى غمگين و دلشكسته، در خانه خود گريان است و اندوه خود را نزد خداى عزوجل به شكايت برده و در انتظار روز موعود بسر مى برد. زيرا كه محمد مصطفىصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ، به او خبر داده كه وى نخستين فرد از اهل بيتش خواهد بود كه به او مى پيوندد... او همچنان مى گريست و مى گريست، تا اينكه «شيوخ» اهل مدينه، نزد على آمدند و از گريه هاى فاطمه، اظهار ناخشنودى و ناراحتى نمودند و از او خواستند تا از او بخواهد كه از گريستن بازايستد و يا اينكه او را مخير كنند كه فقط شبها را بگريد و يا تنها در هنگام روز گريه كند. اميرالمؤمنين علىعليه‌السلام براى او خانه اى خارج از مدينه بنا كرد كه «بيت الاحزان» يعنى خانه غم ها نام گرفت. و فاطمه در آنجا به زندگى غمبارش ادامه داد. هر روز كه مى گذشت، آن گل شاداب روى به پژمردگى مى نهاد و بيمارى او روز به روز تاثير خود را بر وجود نازنينش مى گذاشت. امام صادقعليه‌السلام در اين مورد مى فرمايد: «او محسن را سقط نمود و به سبب آن به بيمارى سختى دچار شد كه همان نيز علت فوتش شد»... چگونه چنان نباشد يعنى علت مرگش همان كوبيدن درب و سقط جنين نباشد، در حالى كه وى بيش از هيجده سال نداشت... و از جوانى و سلامت كامل پيش از آن واقعه برخوردار بود. مصيبتها با وارد كردن ضربه بر او و يورش بردن به خانه اش، بر او باريدن گرفت و اين آغاز كار و همچنين پايان آن بود... سرانجام در بستر بيمارى افتاد و در انتظار اجلش بسر مى برد، اجلى كه بسرعت به سويش

مى آمد، در حالى كه علىعليه‌السلام در كنارش بود.

امام زين العابدينعليه‌السلام از پدرش امام حسينعليه‌السلام نقل مى كند كه فرمود: هنگامى كه فاطمه دختر رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم بيمار شد، به على بن ابيطالب سفارش نمود كه آن موضوع را پنهان بدارد و خبرش را مخفى نگهدارد و كسى را از بيماريش با خبر نسازد و آن حضرت، شخصا از او پرستارى مى كرد و اسماء بنت عميس، پيوسته او را در اين كار، يارى مى داد فاطمه زهراعليها‌السلام از مردم مدينه نااميد شده بود، زيرا كه از آنان يارى خواسته و آنان او را يارى نكرده بودند، از آنها بيزار شده بود و ديگر رغبتى به جوانمرديشان نداشت تا آنجا كه در آخرين بيماريش، نمى خواست كه آنها را ببيند... علىعليه‌السلام برايش كافى بود تا در آن وضع در كنارش بسر برد، در آخرين روز پيش از وفاتش، حضرت زهراعليها‌السلام ساعتى به خواب رفت. در خواب، پدرش، رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم را در كاخى از جواهر سفيد، مشاهده كرد. هنگامى كه آن حضرتصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم او را ديد، فرمود: دخترم به سوى من، بشتاب كه من مشتاق تو هستم. پاسخ داد: به خدا كه من بيشتر در اشتياق ديدار تو بسر مى برم. پدرش به او فرمود: امشب، تو در نزد من خواهى بود.زهرا از خواب بيدار شد و براى پيوستن به پدر، آماده شد. مى دانست كه چند ساعتى بيش از عمر وى در اين دنياى فانى نمانده و گفته ى پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم پيش از رحلتش، محقق مى گشت... همان مطلبى كه بعدا نيز بر آن تاكيد كرده بود...

در حالى كه از مژده انتقال به سراى ابدى، رضوان اكبر و بهشتى كه پهناى آن بسان گستره ى آسمان و زمين است. شادمان بود، از سوى ديگر دردى سخت بر جانش نشسته بود. زيرا او همسرى مهربان را بعد از خود تنها و جوجه هايى كه هنوز بال و پر در نياورده و غنچه هايى كه هنوز نشكفته بودند رها مى كرد آنان، جگرگوشه هايش بودند... او از آنها دور مى شد و آنها را به اين زندگى پر خطر مى سپرد كه فجايع بسيارى را در بر داشت، خصوصا براى آنها كه خاندان رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم بودند و بيش از همه مردم در معرض آزمون و امتحان قرار داشتند... و بعضى از ناكسانى كه از كتاب خدا رويگردان بودند، منتظر فرصتى براى آسيب رساندن به آنان بودند... او با آنان وداع خواهد كرد، در حالى كه به آينده ى ناشناخته ى فرزندان و همسرش مى نگريست او با چشم بيناى پدرش، به لطف خداوند، به غيب مى نگريست. آنجا كه على را و ناجوانمردانه با شمشير در محراب عبادت ضربت مى زنند. حسن با زهر كشته مى شود و حسين با ضربات پى در پى شمشيرها پاره پاره مى گردد. شمشيرهايى كه با وفات پيامبر اكرمصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم بتدريج در برابر اهل بيت كشيده شدند.

همه اين مسائل از جلوى ديدگان زهرا عبور مى كرد، در حالى كه از شدت ضعف، دست بر ديوار نهاده و به سوى آب مى رفت، تا كودكانش را برى آخرين بار شتسشو دهد. و جامه هايشان را بشويد. در آن حال بدنش مى لرزيد، گويى كه با آنان وداع مى كرد... نمى دانم كه در آن هنگام چه احساسى داشت. از جمله نام هاى فاطمه «هانيه» به معنى دلسوز بود. او در اوج دلسوزى و عطوفت نسبت به فرزندانش قرار داشت.

امام علىعليه‌السلام به خانه وارد مى شود و او را مى بيند كه با وجود بيماريش، به كارهايش مى پردازد. و در خانه مشغول انجام خدمت شده است. قلب امام با مشاهده او در اين حالت، شكسته شد، فاطمه، على را با خبر ساخت كه آن روز، آخرين روز زندگى او مى باشد. سپس آنچه را از پيغمبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ، در اثناى خواب ديده بود، برايش بازگو نمود. سپس به بستر خود بازگشت و به او گفت: اى عموزاده، از نزديك شدن مرگ خويش با خبر شده ام و نمى دانم كه مرا چه حالتى است! جز اينكه مى دانم ساعت به ساعت در حال پيوستن به پدر هستم.لذا آنچه را در دل دارم به تو وصيت مى كنم... علىعليه‌السلام به او گفت: اى دختر رسول خدا، هر چه را دوست دارى به من وصيت كن. پس در كنار او نشست و از كسانى كه در اطاق بودند خواست كه خارج شوند.

زهرا گفت: اى عموزاده، هيچگاه مرا دروغگو يا خيانت كار نيافته اى و از وقتى كه با من بسر بردى، با تو مخالفت نكرده ام. علىعليه‌السلام گفت: پناه بر خدا، تو خداشناس تر و نيكوكارتر و پرهيزگارتر و گرامى تر و خدا ترس تر از آن هستى كه تو را به جهت نافرمانى از خويش سرزنش نمايم. فراق و فقدان تو بر من گران است اما اين امرى است كه چاره اى از آن نيست، به خدا كه مصيبت از دست دادن رسول خدا را بر من تازه گردانيدى، وفات و فقدان تو بسيار عظيم است.( إِنَّا لِلَّـهِ وَإِنَّا إِلَيْهِ رَاجِعُونَ ) .

آنگاه هر دويشان گريستند. امام سر او را بر سينه خود فشرد و سپس گفت: هر چه مى خواهى به من وصيت كن. مرا با وفا خواهى يافت و آنچه را به من دستور دهى انجام خواهم داد و فرمان تو را بر خواسته خويش ترجيح خواهم داد. گفت: خداوند تو را به جهت من، جزاى خير دهد... اى عموزاده، تو را سفارش مى كنم: اولا اينكه با دختر خواهرم امامه، ازدواج كنى، كه او براى فرزندانم همانند من خواهد بود، زيرا هيچ مردى نيز بدون زن نمى تواند باشد. سپس گفت: و تو را وصيت مى كنم كه هر گاه بميرم، مرا غسل ده و جامه هايم را از من دور مساز، كه من پاك مطهر هستم، و مرا از باقيمانده حنوط پدرم رسول اللَّهصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم حنوط كن. و بر من نمازگذار! و همراه تو نمازگذارى نباشد جز آنكه از اهل بيت من هر چه نزديكتر باشد، و مرا شب هنگام، و نه در وقت روز، به خاك سپار، آنگاه كه چشم ها آرام گيرد و ديده ها به خواب رود، محرمانه و نه آشكارا، و جاى قبرم را پنهان بدار و نگذار كسى از آنان كه بر من ستم روا

داشته اند، در تشييع جنازه ام حضور داشته باشند.

زهراعليها‌السلام خواستار ادامه جهاد پس از مرگ خود بود و وصيت آن حضرت، آخرين اعلام موضع استوار و مداوم وى از زمان رحلت رسول اللَّهصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم و تا بيمارى خود او بود. و مى خواهد تا وقتى كه خدا بخواهد اين مبارزه باقى بماند. دختر مصطفى مخفيانه و شب هنگام به خاك سپرده مى شود و جز اهل بيت و مخلصان آنان، كسى ديگر در نماز بر او مشاركت نمى نمايد!!

در آخرين لحظات زندگيش، جامه هايى تازه طلب كرد و سپس سلمى، همسر ابورافع را فراخواند و به او گفت: برايم آبى تهيه كن و از او خواست تا بر او آب بريزد و او غسل مى كرد، سپس لباس هاى جديدش را پوشيد و دستور داد تا بسترش را تا وسط اطاق، پيش بياورند و خود، رو به قبله در آن آرميد و گفت: من، از دنيا خواهم رفت، كسى جامه از روى من برندارد.

اسماء بنت عميس مى گويد: هنگامى كه فاطمه داخل خانه شد، اندكى منتظرش ماندم و سپس او را صدا زدم ولى پاسخى به من نداد، پس او را صدا زدم: اى دختر محمد مصطفى، اى دختر گرامى ترين كسى كه زنان او را حمل نمودند، اى دختر بهترين كسى كه بر زمين پاى نهاد، اى دختر كسى كه به اندازه دو كمان يا نزديك تر از آن نسبت به خداى خود بود. ولى او پاسخ نداد. در اين هنگام وارد خانه شدم و جامه از روى او برداشتم، ديدم كه او دنيا را بدرود گفته، شهيد و شكيبا، ستمديده و تسليم امر خدا گشته است آن زمان مابين مغرب و عشاء بود. خود را بر او افكنده او را بوسيدم و گفتم: اى فاطمه، هر وقت بر پدرتصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم وارد شدى، سلام مرا به او برسان در اين هنگام بود كه ناگهان، حسن و حسين وارد خانه شدند و دانستند كه مادرشان درگذشته است. حسن بر او افتاد. او را مى بوسيد و مى گفت: اى مادر با من سخن بگوى پيش از آنكه جانم از

_______________________

١ پاورقي :اسد الغابه ج ٤ ص ٢٢، مستدرك حاكم ج ٣ ص ١٢٧ و شواهد التنزيل ج ١ ص ٨١ و تاريخ ابن عساكر ج ٤٢ ص ٣٧٨- ٣٨٣ و ديگر منابع.

٢ پاورقي :طبقات ابن سعد ٢/ ٣١٥ و كنز العمال ٥ ص ٦٢٥ حديث ١٤١٠١ كتاب الخلافه مع الاماره من قسم الافعال.

٣ پاورقي :سوره نمل، آيه: ١٦.

٤ پاورقي :سوره مريم، آيه: ٦.

٥ پاورقي :سوره انفال، آيه: ٧٥.

٦ پاورقي :سوره نساء، آيه: ١١.

٧ پاورقي :سوره بقره، آيه: ١٨٠.

٨ پاورقي :شرح نهج البلاغه، ج ١٦ ص ٢١١، بلاغات النساء: ١٢- ١٧.

٩ پاورقي :سوره نساء، آيه: ٧.

١٠ پاورقي :سوره نساء، آيه: ١١.

١١ پاورقي :سوره بقره، آيه: ١٨٣.

١٢ پاورقي :سوره بقره، آيه: ١٨٤.

١٣ پاورقي :سوره مائده، آيه ٣.

١٤ پاورقي :نص و اجتهاد، از سيد عبدالحسين شرف الدين موسوى: ص ١١٧، بخش توريث الانبياء.

١٥ پاورقي :تاريخ يعقوبى ج ٢ ص ٢٢٥.

١٦ پاورقي :سوره احزاب، آيه: ٥٣.

١٧ پاورقي :سوره احزاب، آيه: ٣٣.

١٨ پاورقي :سوره اسراء، آيه: ٢٦.

١٩ پاورقي :به تفسير اين آيه در سوره اسراء در شواهد التنزيل، ١ ص ٣٣٨- ٣٤١، به هفت طريق، و الدر المنثور، ٤ ص ١٧٧ و ميزان الاعتدال ج ٣ ص ١٣٥ چاپ اول و كنزالعمال ٢/ ١٥٨، چاپ نخست و ويرايش شده آن، تفسير ابن كثير ٣ ص ٣٩.

٢٠ پاورقي :اين مطلب را شيخ عبدالرحمن صفورى شافعى در نزهه المجالس، ص ٤٧٤، روايت كرده است.

٢١ پاورقي :الامامه و السياسه، ص ١٩.

٢٢ پاورقي :شرح نهج: ج ١٦ ص ٢٨٤.

٢٣ پاورقي :الامامه و السياسه ج ١ ص ١٩.

٢٤ پاورقي :الكامل فى التاريخ از ابن اثير ج ٢ ص ٣٢٧.

٢٥ پاورقي :الكامل فى٤ التاريخ از ابن اثير ج ٢ ص ٣٢٥.

٢٦ پاورقي :تاريخ يعقوبى ج ٢ ص ١٢٤.

٢٧ پاورقي :تاريخ يعقوبى ج ٢ ص ١٢٤- ١٢٦.

٢٨ پاورقي :تاريخ خلفاء ابن قتيبه ج ١ ص ١٩.

٢٩ پاورقي :تاريخ خلفاء ابن قتيبه ص ٢٠.

٣٠ پاورقي :تاريخ يعقوبى ج ٢ ص ١٢٦.

٣١ پاورقي :تاريخ ابى الفداء ج ١ ص ١٥٦.

٣٢ پاورقي :تاريخ يعقوبى ج ٢ ص ١٢٦.

٣٣ پاورقي :مستدرك حاكم ج ٣ ص ١٥٨، مسند احمد بن حنبل ج ٣ ص ٢٨٥، تفسير طبرى ج ٢١ ص ٦- ٧، شواهد التنزيل ج ٢ ص ١١- ٩٢ و منابع ديگر.

٣٤ پاورقي :تاريخ طبرى ج ٣ ص ٤٣٠.

٣٥ پاورقي :تاريخ يعقوبى ج ٢ ص ١٣٧.

٣٦ پاورقي :الامامه و السياسه ج ١ ص ٢٠.

٣٧ پاورقي :الامامه و السياسه ج ١ ص ٢٠.

٣٨ پاورقي :كامل ابن اثير ج ٣ ص ٣٩٧، و تاريخ طبرى ج ٥ ص ١٥٣.

٣٩ پاورقي :دلائل النبوه بيهقى ج ٣ ص ١٦٢.

٤٠ پاورقي :جمهرة انساب العرب ص ١٦ و ٣٧ و مانند آن را بسيارى از اعلام ذكر نمودند. مانند محب طبرى در ذخائر العقبى و ابن اثير در اسدالغابه ج ٤ ص ٣٠٨ و عسقلانى در الاصابه ج ٦ ص ١٩١ شماره ٨٣٠٨، و يعقوبى در تاريخش ج ٢ ص ٢١٣.

٤١ پاورقي :تارخ العروس ج ٣ ص ٢٨٩ و لسان العرب ج ٤ ص ٣٩٣.

٤٢ پاورقي :اثبات الوصيه ص ١٢٤.

٤٣ پاورقي :الملل و النحل ج ١ ص ٥٩ ابراهيم بن سيار يكى از اقطاب معتزله است

٤٤ پاورقي :مثالب ضد مناقب و فضائل است. مترجم.

٤٥ پاورقي :لسان الميزان ج ١ ص ٢٦٨.

٤٦ پاورقي :انساب الاشراف ج ٢ ص ٢٦٨.

٤٧ پاورقي :كتاب سليم بن قيس هلالى ص ٣١.

٤٨ پاورقي :الطرف من المناقب فى الذريه الاطائب (لابن طاوس): ١٩، بحارالانوار: ج ٢٢ ص ٤٧٧ ذ ح ٢٧.

٤٩ پاورقي :بحارالانوار "مجموعه وسيع احاديث اهل بيت عليهم السلام" ج ٥٣ ص ١٨- ١٩. بيشتر احاديثى كه در اين زمينه نقل كرديم، از منابع احاديث اهل بيت و كتاب مأساة الزهراء، شبهات وردود، نوشته سيد جعفر مرتضى عاملى مى باشد.

تن بيرون رود و حسين. پاى او را مى بوسيد و مى گفت مادر، من پسرت حسين هستم، با من سخن بگوى پيش از آنكه قلبم بشكند و بميرم. سپس به سوى مسجد خارج شدند و پدرشان را از شهادت مادرشان با خبر ساختند. اميرالمومنين به منزل آمد در حالى كه مى گفت: اى دختر محمد، با چه كسى تسلى جسته، دل آرام كنم. سپس فرمود: «خداوندا او را پريشان ساختند، او را دل آرام و مانوس ساز. از او دور شدند، به او لطفى فرما بر او ستم راندند، به خاطر او حكم كن، اى حاكمترين حاكمان».ام كلثوم در حالى كه خود را در جامه اى پيچيده بود بيرون آمد و فرياد مى زد، اى پدر، اى رسول خدا، اينك به حقيقت تو را از دست داده ايم، از دست دادنى كه پس از آن ديدارى دست نخواهد داد.صداى زارى و شيون بر دختر رسول خدا در شهر مدينه به گوش مى رسيد و مردم جمع شده منتظر بيرون آمدن جنازه بودند كه ابوذر به سوى آنان خارج شد و گفت: كه تشييع جنازه دختر رسول خدا، امشب به تاخير افتاده است.

اميرالمومنين، به غسل او پرداخت. امام صادقعليه‌السلام درباره اينكه چرا على فاطمه را غسل داد؟ چنين فرمود: او صديقه اى بود كه جز صديق نبايد او را غسل دهد، همچنانكه مريم را كسى جز عيسىعليه‌السلام غسل نداد. آن حضرتعليه‌السلام گفت: على سه بار و پنج بار بر او آب ريخت و در مرتبه پنجم مقدارى كافور قرار داد و مى گفت: خداوندا او كنيز تو و دختر فرستاده و برگزيده آفريدگانت مى باشد، خداوندا حجتش را به او تلقين كن و برهانش را عظيم و مستحكم ساز و درجه اش را بالا ببر و او را با محمدصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم محشور ساز.

سپس او را از باقيمانده حنوط رسول خدا، كه جبرئيل آورده بود، حنوط كرد. زيرا كه پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم قبلا به آنان فرموده بود: اى على و اى فاطمه، اين حنوطى

است از بهشت كه جبرئيل آن را به من داده و او به شما سلام مى رساند و مى گويد: آن را قسمت كنيد و براى من و براى خودتان از آن قسمتى را جدا كنيد. در اين هنگام فاطمه گفت: يك سوم آن براى شماست و علىعليه‌السلام در مورد بقيه نظر خواهد داد. با شنيدن اين سخن رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم به گريه افتاد و او را در آغوش گرفت و گفت: موفق و هدايت يافته و شايسته الهام گشته اى. اى على در مورد بقيه آن نظر بده. گفت: نصف آن، براى اوست و نصف ديگر براى هر كسى است كه شما، اى رسول خدا، بفرماييد. فرمود: آن، براى تو مى باشد.

حضرت، او را در هفت جامه كفن كرد و پيش از آنكه كفن را گره زند، صدا زد: اى ام كلثوم، اى زينب، اى حسن، و اى حسين، بشتابيد و از مادرتان توشه برگيريد كه اين فراق است و ديدار به بهشت خواهد بود.

حقا كه لحظه هاى وداع با شمعى بود كه خاموش گشته و پيش از آن بسيار سوخته بود تا براى ديگران روشنى بخش باشد... چه سوگ عظيمى و چه مصيبت بزرگى رخ داده است. حسن و حسينعليها‌السلام پيش آمدند و مى گفتند: چه اندوه بى پايان در فقدان جدمان محمد مصطفى و مادرمان زهرا نصيب ما شده است؟! هر گاه با جدمان ديدار نمودى، سلام ما را به او برسان و به او بگو كه بعد از تو در دنيا يتيم مانده ايم.

اميرالمومنينعليه‌السلام فرمود: ناگهان صداى هاتفى را از آسمان شنيديم كه گفت: اى ابوالحسن، آنها را از روى او بردار، به خدا كه آنها فرشتگان آسمان را به گريه انداخته اند. حضرت على آنان را دور ساخت و گره كفن را بربست.

اينك مهمترين لحظه ها فرارسيده اند، لحظه اجراى بخش مهم وصيت، بخشى كه تا روز قيامت به عنوان شاهدى بر موضع زهرا باقى خواهد ماند.

لحظه هاى خاك سپارى فرارسيده كه بايد مخفيانه صورت گيرد، پيش از

آن بر جنازه نماز گذارده شد كه در آن قيد شده بود آنان كه بر زهرا ستم رانده اند، حق شركت در نماز را ندارند. اين وصيت زهرا بود.

شب فرارسيد، چشمها به خواب رفت و ديده ها آرام گرفت. در دل شب عده اندكى از هاشميان و دوستدارانشان، كه همراه على و فاطمه موضعى مثبت گرفته بودند، آمدند كه عبارت بودند از سلمان و ابوذر و مقداد و عمار. امام علىعليه‌السلام و به همراه او اين عده اندك ولى مبارك... بر او نماز گذاردند. امام وى را به خاك سپرد و هنگامى كه او را در قبر گذاشت، گفت: بسم اللَّه الرحمن الرحيم، بسم اللَّه و بالله و على مله رسول اللَّه محمد بن عبداللَّه، تو را اى صديقه، به كسى سپردم كه از من به تو شايسته تر باشد و براى تو خرسندم به آنچه خداوند خرسند باشد. سپس اين آيه را تلاوت كرد: (منها خلقناكم و فيها نعيدكم و منها نخرجكم تاره اخرى)١. يعنى: «شما را از آن آفريديم و به آن باز مى گردانيم و بار ديگر از آن خارجتان مى سازيم».

سپس آن حضرتعليه‌السلام در بقيع هفت قبر و يا چهل قبر درست كرد تا قبر زهراعليها‌السلام در ميان آنها ناپديد گردد و هنگامى كه شيوخ مدينه از دفن وى آگاه شدند، در حالى كه در بقيع قبرهاى تازه اى ديده مى شد، كار بر آنان مشكل گشت و گفتند: تعدادى از زنان مسلمان را بياوريد تا اين قبرها را بشكافند. و بدين وسيله او را بيرون بياوريم و بر او نماز بگذاريم. اين خبر به علىعليه‌السلام رسيد و آن حضرت، در حالى كه قباى زرد رنگش را كه در جنگ ها بر تن مى كرد، پوشيده بود، خشمگين خارج شد ذوالفقار در دستش بود و به خداوند سوگند ياد كرد كه اگر سنگى از قبرها جابجا شود، بر آنان شمشير خواهد كشيد، عمر به همراه جماعتى با او روبرو شد و گفت: تو را چه مى شود، اى ابوالحسن، به خدا كه ما قصد داريم قبرش را بشكافيم و بر او نماز بگذاريم.

علىعليه‌السلام در حالى كه به خشم آمده بود، فرمود: من از ترس اينكه مردم از دينشان مرتد شوند، حق خود را رها كردم ولى قبر فاطمه، سوگند به آنكه جان من در دست اوست، اگر سنگى از آن جابجا گردد، زمين را از خونتان سيراب خواهم كرد. آنگاه مردم متفرق شدند٢. بر نخستين موردى كه امت در امتحان آن مردود گشت، پرده اى كشيده شد و بسيارى از حقايق را پنهان نمودند. اما زهرا با اشتياق به ديدار پدر، از دنيا رفت. رفت، در حالى كه زخم هايى سخت و دردهايى عظيم را با خود داشت... او رحلت نمود تا نزد خداى سبحان و متعال شكايت برد تا براى او حكم كند عليه كسانى كه به او ستم كرده اند. او همچنين براى ما پرچمهاى هدايت و منارهاى تشخيص بر جاى نهاد... او رحلت نمود و ارزش را براى ما باقى گذاشت. رازى كه در قبر او كه مخفيانه در آن دفن گرديد، به خاك سپرده شده است. رازى كه سهل و ممتنع است. و همه ى عقل ها نيز پنهان نمى ماند. رازى كه هيچكس بدان دست نمى يابد مگر آن كه نور فاطمه در قلب او باشد. و عقلش از پرتو او توشه برگرفته و به روى حق و خير گشود شده و از ستم و انحراف بيزار گشته باشد.

عليرغم اينكه من جام دردش را سر كشيده ام اما نسبت به من، آميخته با شيرين كامى بود. از آن نوشيدم و فاطمه با نورش بر من درخشيد، و راهنماى من به سوى راه راست شد. و چه والاست جايگاهش، حقا كه او، فاطمه دختر محمد و همسر على است.

زهرا، فريادى رسا در طول تاريخ زهراعليها‌السلام به سوى پروردگار رخت بركشيد، آنجا بهشتى است به پهناورى آسمانها و زمين، او در انتظار روز قيامت و روز حساب بسر مى برد، ولى فريادى را بر جاى نهاده كه مى خروشد تا وجدان هاى مرده را به حركت آورد و درون را تكان دهد و غبار غفلت ها و شهوت ها و تكبرها را از خردها بتكاند... فرياد درد و رنج، فرياد درد، از آنچه بدو رسيد از آزار و ضرب و سقط جنين و فرياد رنج، از آنچه امت در برابر پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم و رسالتش، مرتكب شد، رسالتى كه حفاظت نشد... زهرا از دنيا رفت و دو نيزه خون آلود در دل تاريخ باقى نهاد كه همچنان خون مى افشانند. نخست اينكه او از دنيا رفت در حالى كه هنوز دهه دوم عمر خود را به پايان نبرده بود. و دوم آنكه او شبانه و پنهان به خاك سپرده شد تا آنجا كه قبر او (كه دلهاى ميليونها انسان برايش مى تپد) مشخص نيست... افسوس و چه افسوس عظيمى. اما آن اشاره زهراست تا ما براى جستجوى حقايق براه افتيم. هيجده بهار فقط از عمرش گذشته و او نخستين فرد از اهل بيت پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم بود كه به او مى پيوست. براى چه؟... درست است كه مرگ بر همه بندگان حق است ولى آيا سوالى درباره ى علت مرگ بر ذهنها نمى گذرد؟ همه ى ما هر گاه عزيزى را در شادابى جوانيش از دست مى دهيم و خبر درگذشت او را مى شنويم، بلافاصله مى پرسيم كه چگونه مرده است؟ و اين چيزى است كه خداى عزوجل از ما مى خواهد تا بدين وسيله به عمق فاجعه برسيم. در واقع اين يك سوال فطرى است... چه چيزى سبب شد تا زهرا با اين سرعت از دنيا برود و ديگران (تا آنجا كه خدا بخواهد) عمرى طولانى پيدا كنند... وقتى اين

پرسش ها را با خودمان در ميان مى گذاريم، موفق خواهيم شد كه، حقيقت را بازيابيم...

نخست آنكه در غم فقدان محبوبش مصطفىصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ، سپس بر غصب حقوقش و پس از آن از تعدى و ضرب و اسقاط همه حقوقش، حقوق او و حقوق همسرش و فرزندانش و حقوق امت اسلامى و در راس همه آنها، تعدى آشكار با سوزاندن درب و ضرب و لگد كوبيدن و پس از آن ساقط نمودن «محسن». آيا اينها كافى نيستند تا كوه ها را در هم بكوبند... زهراعليها‌السلام همه اينها را تحمل نمود. نه براى اينكه فايده ى شخصى بدست آورد بلكه براى اينكه ستونهاى اسلام پا برجا و محكم بماند. و بدينگونه است كه خداوند مى خواهد از طريق زندگى اولياءاش حقايق را براى ما آشكار سازد.

نيزه ى خونين ديگر، خاكسپارى مخفيانه اوست... زهراعليها‌السلام دختر رسالت و دست پرورده وحى، مى تواند زنده و مرده اش به رسالت خدمت كند... او دستور داد تا سمبل مشروعيت سقيفه، بر او نماز نگذارد و اين شبانه و پنهان به خاك سپرده گردد. تا قبر او ناشناخته بماند و پرسش ها درباره راز آن همچنان پايدار بماند، تا هنگامى كه خداوند فرمانش به امرى كه بخواهد تعلق گيرد... ما قبرهاى همه شخصيت هاى مهم و همه صالحان، را مى شناسيم و به سوى آنها هر كه بخواهد مى رود. مگر براى زيارت صديقه طاهره ام ابيها. آيا مى دانى اين براى چيست؟

اين نيز پيام رسالت است براى كسى كه به رسالت ايمان دارد و تذكرى است براى كسانى كه مى انديشند.