با نور فاطمه هدایت شدم

با نور فاطمه هدایت شدم0%

با نور فاطمه هدایت شدم نویسنده:
مترجم: سید حسین محفوظی موسوی
گروه: مناظره ها و رديه ها

با نور فاطمه هدایت شدم

این کتاب در موسسه الحسنین علیهما السلام تصحیح و مقابله شده است.

نویسنده: عبدالمنعم حسن سودانى
مترجم: سید حسین محفوظی موسوی
گروه: مشاهدات: 19557
دانلود: 2821

توضیحات:

با نور فاطمه هدایت شدم
جستجو درون كتاب
  • شروع
  • قبلی
  • 46 /
  • بعدی
  • پایان
  •  
  • دانلود HTML
  • دانلود Word
  • دانلود PDF
  • مشاهدات: 19557 / دانلود: 2821
اندازه اندازه اندازه
با نور فاطمه هدایت شدم

با نور فاطمه هدایت شدم

نویسنده:
فارسی

این کتاب در موسسه الحسنین علیهما السلام تصحیح و مقابله شده است.

سجده بر تربت حسينى

مسأله اى وجود دارد كه به اين بحث مرتبط است و بسيارى از مردم درباره آن بر شيعيان خرده گرفته اند و من از خلال تجربه شخصيم نزد هيچ كس دليلى شرعى نيافته ام كه انتقادش را تاييد نمايد، مگر در نزد طوطى هاى وهابى در خصوص آنچه به توحيد و شرك بازمى گردد. چيزى كه آنان از همه مردم نسبت به فهم آن دورترند، اين موضوع يعنى همان سجده كردن بر تربت حسينى است... يكى از آنان به من گفت: «اى برادر شيعيان سنگ را مى پرستند و بر آن نماز مى گذارند» و البته من اين جمله را فراوان شنيده ام. بنابراين بر من واجب شد تا مطلب را توضيح دهم تا جزء بى خردانى نباشيم كه با هر بانگ زننده اى فرياد برآوريم و با هر بادى بلرزيم:

اولا: براى سجود دو جنبه است:

الف- سجده كردن براى چيزى

ب- سجده كردن بر چيزى

اما مورد نخست بدون هيچ ترديدى حالتى از حالت هاى شرك است. و البته شيعيان آن را حرام مى دانند زيرا كه سجده كردن براى غير خداوند است و اثبات اين مورد نياز به زحمت زيادى از سوى من ندارد و در صورت نياز به دليل مى توان به فتاوى علماى شيعه در اين خصوص مراجعه كرد.

اما مورد دوم بايد دانست هر كسى بر چيزى سجده مى كند و سجود اساسا محقق نمى شود مگر اينكه بر چيزى باشد.

شيعيان بر تربت سجده مى كنند اما نه براى تربت. و اينجا اين سوال پيش مى آيد كه چرا مخصوصا بر تربت حسينى سجده مى كنند و ما در دو بخش به اين

سوال پاسخ مى دهيم: نخست در آنچه مربوط به تربت (خاك) است آنچنان كه هست و دوم خصوصا در مورد تربت حسينى.

بخش اول:

علماى مكتب اهل بيتعليهم‌السلام بر پايه ى گفته هاى امامانشان واجب مى دانند كه محل پيشانى در هنگام نماز بر زمين باشد همچنين آنچه از زمين روييده باشد و خوردنى يا پوشيدنى به طور غالب، نباشد.

ولى فقهاى چهارگانه اهل سنت، سجده كردن بر هر چيزى را جايز مى دانند و از جمله بر زمين.

علماى شيعه مواردى از منابع اهل سنت دارند كه گفتارشان را تأييد مى نمايد، از آن جمله:

١ - حديث رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم :

«زمين براى من جاى سجده و وسيله طهارت قرار داده شده است»٩ . ٢ - و گفته آن حضرتصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم :

«همه زمين براى من محل سجده قرار داده شده و خاك آن براى ما وسيله طهارت است»١٠ . ٣ - و از ابوسعيد خدرى، در حديثى آمده است:

«و سقف مسجد از چوب شاخه هاى درخت خرما بود و چيزى در آسمان نمى ديديم، پس پاره ابرى آمد و باران بر ما فروريخت، در اين هنگام پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم با ما «به جماعت» نماز خواند تا آنجا كه من گل و آب را بر پيشانى و نوك بينى آن حضرتصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ديدم١١ .

و بسيارى از احاديث كه مساله سجود بر خاك را تأكيد مى نمايد.

بخش دوم:

چرا بر تربت حسينى سجود مى كنند؟

اولا: سجده بر تربت حسينى نمايانگر حالتى از حالت هاى سجود بر زمين است و اجماع مسلمين بر صحت سجود بر زمين و خاك آن موجود است و توجيهى براى مستثنى ساختن تربت حسينعليه‌السلام وجود ندارد.

ثانيا: ائمه اهل بيتعليهم‌السلام سجود بر تربت حسينى را تاكيد مى كردند و امام على بن الحسينعليه‌السلام نخستين كسى بود كه بر آن سجده كرد و همه ائمه اهل بيتعليهم‌السلام بر آن سجده مى كردند و تاكيد مى نمودند بر «مستحب بودن سجده كردن بر آن»، چنانكه از امام صادقعليه‌السلام روايت شده است كه «سجود بر تربت اباعبداللَّه حجاب هاى هفت گانه را مى شكافد»١٢. تربت حسين عبارت از خاك كربلاست كه با آب مخلوط و در قالب هايى گذاشته مى شود تا خشك شود و سپس در جاى پيشانى براى سجده كردن بر آن قرار داده مى شود.

ثالثا: و نيز دلالت هاى بزرگى در سجود بر تربت سيدالشهداءعليه‌السلام وجود دارد كه بر انسان آگاه پنهان نمى ماند١٣. از آن جمله است:

دلالت عقيدتى: عمر بن سعد صبح روز عاشورا با لشكرش نماز صبح را به جماعت

خواند و ظهر همان روز، نماز را با كشتن سيدالشهداء، به قتل رساند. ما با نماز خواندن بر تربت حسين اعلام مى داريم كه ما نماز مرده اى همچون نماز عمر بن سعد و امير او يزيد و پدرش و آنكه به وى منصب حكومت داد را نمى خوانيم. نه، ما نماز حسين و پدر و جدش را مى خوانيم و اين مطلبى است كه مفهوم وفادارى نسبت به اهل بيتعليهم‌السلام را نزد شيعيانشان مورد تاكيد قرار مى دهد. براى همين است كه ائمهعليهم‌السلام در تذكر دادن در مورد تربت حسينعليه‌السلام تاكيد داشته اند كه سجود بر آن به معنى تسليم و خضوع كامل براى خداوند با عمل به شيوه اوليايش مى باشد.

دلالت تاريخى: بعضى ها كوشيدند تا نشانه هاى روز غدير را كه در آن با حضرت على به خلافت بيعت شد نابود سازند. و عاشورا در روزگار بنى اميه بود و تو چه مى دانى كه بنى اميه چه بوده اند؟ در واقع تربت حسينى مدرك تاريخى زنده اى است كه شواهد جنايتى را كه حكومت اموى در روز دهم محرم مرتكب شده اند به همراه خود دارد و اگر دستگاه هاى ستمگر در طول تاريخ شيوه هاى مختلف را براى از بين بردن قضيه كربلا بكار گرفته اند. چنانكه ادامه كار آنان تا به امروز باقى است، ائمه اهل بيتعليهم‌السلام در ذهن امت و در ضمير نسل ها، حالت دريافت و ارتباط با قضيه حسينعليه‌السلام را از خلال احيا و مرثيه خوانى و گريه و زيارت، محكم ساخته اند و در اين مسير تاكيد بر تربت حسينى نيز جاى مى گيرد.

دلالت جهادى: تربت حسينى يكى از راه هاى شعله ور ساختن روحيه انقلابى و جهادى در احساس عميق توده هاى مردم مسلمان است و اين چيزى است كه همه امت اسلامى به آن نياز دارد. خصوصا اينكه ما در دوره اى زندگى مى كنيم كه حركت اسلامى با انواع جنگ ها روبرو مى باشد و بكارگيرى اين تربت بكارگيرى مشتى خاك جامد نيست. بلكه بكارگيرى آميخته اى متحرك از مفاهيم انقلاب و ارزش هاى جهادى و نداى انقلابى و مفهوم شهادت طلبى است كه زمانه با همه ى تداومش و نيز نظامهاى حاكم با همه امكاناتش نمى تواند اين دلالت ها را نابود سازد كه تربت حسينى عقيده و جهاد و انقلاب و حركت و شهادت طلبى است.

در حلقه نور( اللَّـهُ نُورُ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ مَثَلُ نُورِهِ كَمِشْكَاةٍ فِيهَا مِصْبَاحٌ الْمِصْبَاحُ فِي زُجَاجَةٍ الزُّجَاجَةُ كَأَنَّهَا كَوْكَبٌ دُرِّيٌّ يُوقَدُ مِن شَجَرَةٍ مُّبَارَكَةٍ زَيْتُونَةٍ لَّا شَرْقِيَّةٍ وَلَا غَرْبِيَّةٍ يَكَادُ زَيْتُهَا يُضِيءُ وَلَوْ لَمْ تَمْسَسْهُ نَارٌ نُّورٌ عَلَىٰ نُورٍ يَهْدِي اللَّـهُ لِنُورِهِ مَن يَشَاءُ وَيَضْرِبُ اللَّـهُ الْأَمْثَالَ لِلنَّاسِ وَاللَّـهُ بِكُلِّ شَيْءٍ عَلِيمٌ ) سوره نور، آيه: ٣٥... يعنى: «خداوند نور آسمان ها و زمين است، مثال نور او چون چراغ دانى است كه در آن چراغى باشد و چراغ در شيشه اى. شيشه نيز چون ستاره اى درخشنده است كه از درخت با بركت زيتون روشن مى گردد كه نه شرقى است و نه غربى روغن آن نزديك است كه روشنى بخشد هر چند آتشى به آن نرسد. نورى است بر نور خداوند هر كه را خواهد به نور خود هدايت مى كند، و خداوند مثال ها براى مردم مى زند و خداوند به هر چيزى داناست».

از ابرهاى باطل به سوى نور از ميان ابرهاى تيره باطل به سوى نور شتافتم پرده از جلوى ديدگانم كنار رفت، بر اثر حجتى در پى حجتى ديگر و دليلى كه دليل ديگرى به آن افزوده مى شد و عقل به كمال روشنى مى يافت كه راهى جز اهل بيتعليهم‌السلام وجود ندارد. پس وارد حلقه نور شدم و اما نور جز با خود نور ديده نمى شود لذا پرتو درخشش گنجينه هاى اهل بيت چشم ها را مى زند.

در اين حال بود كه افسوس خوردم به حال هر كسى كه خداوند او را موفق ننموده است تا به سوى آنان هدايت گردد. به حقيقت يك نگاه كلى و اجمالى به شيوه و سخنان و حالت هاى آنان كافى است كه انسان را دلالت نمايد بر اينكه آنان امانتداران خداوند بر وحى او هستند كه بر پيامبرشصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم آنرا فرود آورده است. اين امانت عظيمى كه ممكن نيست كسى آن را بر عهده گيرد كه اگر شيطان بر او راه يافته باشد، و حق آن را ادا نمى نمايد آن كسى كه همه مردم از او داناتر باشند. و نمى تواند آن را نگه دارد آن كسى كه خواسته هاى خود و عشيره اش را بر ساده ترين موارد حق ترجيح دهد.

اهل بيتعليهم‌السلام سخنانشان نورى است كه مانند آن را نزد ديگران نشنيده ام شيوه ى آنان در تربيت امت و جهت دادن آن، تو را بر آن مى دارد كه معنى جانشينى خدا در زمين را احساس كنى. در تاريخ نمى بينى كه آنان نزد كسى آموزش ديده باشند بلكه همه اقرار كرده اند كه به آنان مراجعه كرده اند و چيزها آموخته اند.

فقهاى چهارگانه چيزى نيستند جز حاصل دانشگاه علمى امام صادق در مدينه منوره از جمله جابر بن حيان نيز در علم شيمى كه آن را از امام صادقعليه‌السلام گرفته بود، از اين دانشگاه فارغ التحصيل شده بود. در اينجا من ناچارم كه اشاره نمايم هر چند به اندازه ى قطره اى از درياهاى علومشان كه شيعيانشان از آن برگرفتند. آن بزرگواران در همه ى زمينه ها بر ديگران برترى يافتند. تنها يك مجموعه بزرگ از منابع حديثى آنان كافى است تا هر آنچه را كه در نزد اهل سنت و جماعت از منابع وجود دارد در خود فروبرد. بحارالانوار با يكصد و ده جلدش ما را بر اين امر كه امامان شيعه حقا درياهايى از انوار علم هستند رهنمون گشت.

اما مفسدان فى الارض كوشيدند تا چهره مذهب اهل بيتعليهم‌السلام را دگرگون نشان دهند و تلاش كردند تا از طريق تبليغات روش گمراه سازى را بكار گيرند و از جمله اينكه نهج البلاغه را كه در برگيرنده ى خطبه ها نامه ها و سخنان كوتاه اميرالمومنينعليه‌السلام است را مورد انتقاد و ايراد قرار دهند. در حالى كه اين اثر همان است كه اهل بلاغت را ناتوان ساخته و آنچه در آن است براى بيان انتساب آن به اميرالمومنين كافى است. و بر اين افراد لازم است كه خطبه اى يا سخن كوتاهى به ما ارائه دهند كه يكى از خلفاء گفته كه در مقايسه شبيه خطبه هايى باشد كه در نهج البلاغه وارد شده اند. «در اين مورد خطاب به يكى از برادران شيعه گفته شد كه نهج البلاغه را شريف رضى، جعل كرده است، او نيز به آنان چنين پاسخ گفت: در اين صورت او امامى است كه اطاعتش واجب است!»

اهل بيتعليهم‌السلام ميراث عظيمى را بر جاى نهاده اند كه امكان داشت تا همه امت از آن بهره مند گردد ولى اين امت جز روى گردانى، چيز ديگرى را نپذيرفت. يكى از معجزات اهل بيت كه مرا مبهوت ساخت شيوه دعا و چگونگى تقرب جستن به خداى تعالى و ادب والا در خطاب به پروردگار سبحان است كه

خواننده صحيفه ى سجاديه، كه صحيفه اى است تماما شامل دعاهاى امام چهارم على بن الحسين سجادعليه‌السلام علت اين گفته ى مرا درمى يابد. و عجيب است كه چرا علماى اهل سنت به اين صحيفه توجهى ننموده اند، آيا به اين جهت كه از سوى يكى از ائمه اهل بيتعليهم‌السلام وارد شده است؟ يا علت ديگرى دارد؟

يكى از برادرانى كه هدايت يافت پيش از اين متمايل به وهابى ها بوده است. زيرا آنان افكار و عقايدشان را به وى تزريق كرده بودند. ولى پيش از آنكه كاملا همراه آنان در گمراهى فرورود، خداوند بر وى منت نهاد و يكى از دوستان را وادار نمود تا بعضى از تاليفات شيعه را براى مطالعه به او بدهد. وى كه قبلا مطالبى انحرافى در مورد شيعه شنيده بود و بدين واسطه او را از شيعيان برحذر داشته بودند، پس از خواندن آن كتب از من و بعضى از برادران خواست تا در مورد تشيع جلسه گفتگويى داشته باشيم.

ما نيز از اين پيشنهاد استقبال نموده جلسه اى ترتيب داديم، گفتگو درباره عقايد شيعه بود، او پس از بحثى طولانى به سخن آمده گفت: اين سخن حقى است كه هيچ شائبه اى در آن نيست اما چرا همه اين گونه مطالب انحرافى را درباره شيعه مى گويند؟ به او گفتم: همانگونه كه حق را يارانى است كه براى يارى رساندن به آن مى كوشند، باطل را نيز لشكريانى است كه شياطين به آنان پيام مى دهند و تحريك مى كنند و البته باطل را جز بر باطل تكيه گاه و اعتمادى نيست.

برادر مورد بحث، در حالى كه نشانه هاى تأسف و تأثر بر او آشكار بود گفت: به ما گفته بودند كه شيعيان در هر چيزى حتى در نماز با مسلمين اختلاف دارند.

وقت نماز مغرب فرارسيده بود گفتم: اينك مى توانى با ما نماز بخوانى تا

ببينى آيا نماز ما آن گونه كه ادعا مى كنند تفاوت دارد. وضو ساختيم و نماز خوانديم و آن روز، روز پنجشنبه بود و پس از نماز آن گونه كه نزد شيعيان رواج دارد خواندن دعاى كميل مستحب است. دعاى مزبور دعائى است كه اميرالمومنين علىعليه‌السلام آن را به يكى از ياران خود، يعنى كميل بن زياد نخعى تعليم فرموده است و شيعيان بر خواندن آن مواظبت دارند.

آن دعا را خوانديم و من متوجه تاثر اين برادر از اين دعا شدم. در اين هنگام بود كه براى اين امت متاثر شدم كه چرا از اين گنجيه ها محروم گشته است؟! گنجيجه هايى كه اهل بيتعليهم‌السلام نسبت به ارائه آنها بخل نورزيده اند، خصوصا در مورد ادعيه اى كه انسان را در عالم ديگرى قرار مى دهد كه با پروردگارش راز و نياز داشته باشد.

پس از دعا او را ديدم كه اشك در چشمانش جمع شده و با سوز و گداز مى گفت: ما را فريب دادند و به ما گفتند كه شيعيان نماز را نمى شناسند، به خدا ما بوديم كه نماز را نشناختيم و نماز را نفهميديم.

بخش هايى از دعاهاى اهل بيت از دعاى صباح (بامداد) اميرالمومنين: «خداوندا، اى آنكه زبان بامداد را به سخن روشنائيش گشودى و پاره هاى شب تاريك را به چاه هاى سياهش روانه ساختى و ايجاد فلك چرخنده را به وسيله ى مقدارهاى نمايان گرش نيكو عمل كردى و پرتو خورشيد را با نور تابانش درخشان نمودى اى آنكه به وجود خويش بر خود دليل گشت و از همانندى آفريده هايش پاك و منزه گرديد و از همسانى چگونگى اش بزرگ و دور شد و دانست آنچه را بوده است پيش از آنكه پيدا شود، اى آنكه مرا در گهواره هاى امن و امان خويش به خواب برد و مرا به سوى آنچه از نعمت ها و احسانش عطايم نمود، بيدار ساخت و دست هاى بدى را با دست و قدرتش از من دور نمود...».

«خداوندا، درهاى بامداد را با كليدهاى رحمت و رستگارى بر ما بگشا و بر اندام من بپوشان خداوندا از برترين خلعت هاى هدايت و درستكارى و در عمق وجودم، خداوندا، سرچشمه هاى خشوع را جوشان ساز و به شكوه خود، خداوندا، از درونم ناله هاى اشك را روان ساز و با افسارهاى قناعت، خداوندا گستاخى نادانى را در من مهار كن...»١٤.

از دعاى روز عرفه امام حسين: «سپاس خداى را كه بازدارنده اى از قضايش نيست و نه عطايش را مانعى باشد و نه مصنوع هيچ سازنده اى چون مصنوع اوست، او بخشنده گسترنده است كه انواع تازه ها را آفريد و با حكمت خود ساخته ها را محكم ساخت، نه پيدا شده ها بر او مخفى شود و نه وديعه ها نزد وى تباه گردد به هر عمل كننده اى پاداش مى دهد و به هر قانعى ارج مى نهد و به هر تضرع كننده اى رحم مى كند، منفعت ها را فرومى فرستد و كتاب جامع را با نورى درخشنده. اوست شنونده درخواست ها و دور كننده ى اندوه ها و بالا برنده درجه ها و كوبنده ستمگران كه نيست پروردگارى جز او و نيست چيزى برابر با وى و نيست چيزى همانند او و اوست شنواى بيناى با لطف آگاه و اوست بر هر چيزى توانا، خداوندا من تو را مى جويم و به پروردگاريت گواهى مى دهم و اقرار مى نمايم كه تو پروردگار من هستى و اينكه بازگشت من به سوى توست، نعمتت را پيشاپيش به من دادى پيش از آنكه چيزى موجود باشم و مرا از خاك آفريدى و سپس مرا در صلب مردان قرار دادى ايمن از سختى گرفتارى ها و گذشت روزگاران و سال ها...».

«خداوندا بگذار تا از تو بترسم گويى كه تو را مى بينم و مرا با تقوايت خوشبخت ساز، و با نافرمانيت، مرا شقاوتمند منما و در قضايت براى من خير عنايت كن و در قدرت مرا بركت بخش تا دوست نداشته باشم پيش آوردن آنچه را به تاخير انداخته اى و نه عقب انداختن آنچه را پيش آورده اى. خداوندا، بى نيازيم را در نفسم و يقين را در قلبم و اخلاص را در عملم و نور را در ديده ام و بصيرت را در دينم قرار ده و مرا از اعضايم بهره مند ساز و شنوايى و بينائيم را دو وارث از من قرار ده و مرا يارى فرما بر آن كسى كه مرا ستم نموده است.

پروردگارا چگونه تصميم بگيرم در حالى كه تو داراى قدرت هستى و چگونه تصميم نگيرم در حالى كه تو فرمان مى دهى، پروردگارا رفت و آمد من در ميان آثار آفرينشت موجب دورى ديدار مى شود پس مرا فراهم آور در پيشگاهت با خدمتى كه مرا به درگاهت برساند... چگونه استدلال شود بر تو به چيزى كه خود در وجودش نيازمند تو باشد آيا غير از تو به چيزى هويت دارد كه توان را نداشته باشى تا آن هويداكننده تو باشد. تو كى پنهان شدى تا نيازمند دليلى باشى كه بر تو رهنمود شود و كى دور گشتى تا پديده ها خود رساننده به سوى تو باشند، كور شود چشمى كه تو را ناظر بر خود نبيند و زيان كند داد و ستد بنده اى كه او را از دوستيت بهره اى عنايت نفرموده باشى...»١٥. مناجات شاكرين توسط امام زين العابدين: بسم اللَّه الرحمن الرحيم

پروردگارا متوالى بودن لطفت، مرا در چگونگى انجام سياست متحير ساخته و فضل سرشارت، مرا از شمردن ثنايت ناتوان نموده، و بخشش هاى متواليت، مرا نسبت به يادآورى ستايش هايت مشغول كرده و پى درپى بودن نعمت هايت مرا از گسترش يادت به نيكوئى بازداشته است. اين جايگاه كسى است كه به فراوانى نعمت هايت اعتراف دارد و با تقصير خود با آن روبرو گرديده و بر خود به سستى و تباهى گواهى داده است. و تو دلسوز مهربان نيكوكار بزرگوارى هستى كه روى آورندگان به خويش را نوميد نمى سازد و اميدوارانش را از پيرامونش نمى راند. بر درگاه تو بار اميدواران نهاده مى شود و در گستره

لطفت آرزوهاى كرم خواهان قرار مى گيرد، پس اميدهاى ما را با نوميدى و ياس روبرو مگردان.

در برابر اكرام تو نسبت به من ستايش و تعريف من ناچيز گشته، نعمت هاى تو جامه هايى از انوار ايمان بر من پوشانده و نيكى هاى زيبا و ظريفت بر من پرده هايى از عزت نهاده و منت تو قلاده هاى ناگشودنى بر من گذاشته و طوق هاى باز ناشدنى بر گردنم قرار داده است پس، نعمت هاى تو فراوان است و زبان من از شمارش آنها ناتوان و الطاف تو بسيار است و فهم من از درك آنها عاجز، چه رسد به اينكه آنها را دنبال كند، پس چگونه باشد كه بتوانم حقيقتا سپاست را بگويم و سپاس من در پيشگاهت خود نيازمند سپاسى ديگر است و هر گاه بگويم كه حمد تو را باشد، به جهت آن بر من واجب مى شود كه بگويم سپاس توراست. پروردگارا، همانگونه كه با لطف خود ما را تغذيه نموده و با مهر خود ما را پرورده اى، نعمت هاى فراوانت را بر ما تمام كن و نعمت هاى ناپسند را از ما دور ساز و از بهره هاى دو سرا بلندترين و برترين آنها را در دنيا و آخرت به ما عنايت كن. سپاس توراست بر آزمون نيكويت و نعمت هاى فراوانت. سپاسى كه موافق رضاى تو باشد و با نيكوكارى و كرم عظيمت هم نوا گردد، اى بزرگوار، اى بخشنده به رحمتت اى مهربان ترين مهربانان... ١٦. پرتوهايى از نور آل محمد: فقه شيعه، شجره طيبه پا بر جايى است كه ريشه هايش به پايه هاى نبوت متصل است. و داراى امتياز، وسعت و شمول و عمق و دقت و قدرت همراهى با

زمان هاى گوناگون و پيشامدهاى پى درپى است بدون اينكه از حدود تعيين شده در كتاب و سنت خارج شود. فقه شيعه، علاوه بر كتاب و سنت، عقل و اجماع كاشف از وجود نص يا موافقت معصوم را نيز مورد توجه قرار مى دهد. شيعه اماميه در پرتو اين پايه هاى چهارگانه، فقهى را بوجود آورده است كه با پديده هاى تازه تناسب دارد. و آنچه را امت نيازمند باشد فراهم مى آورد و باب اجتهاد١٧. هم در نزد آنان بسته نشده، بلكه همچنان در طول قرن هاى گذشته تا به امروز باز و گشوده مانده و در طول روزگاران، فقهاى بزرگ و مجموعه هاى عظيمى از علوم را بوجود آورده كه تاريخ براى آنها نظيرى را نديده است و اين مقام را وسعتى نيست تا سخن در مورد فقه جعفرى را گسترش دهيم، همچنانكه مفهوم اجتهاد نزد شيعه غير از آن چيزى است كه در نزد اهل سنت وجود دارد. در اين مورد به كتاب معالم المدرستين ج ٢ مراجعه شود.

اما ميان فقه جعفرى و فقه اهل سنت و جماعت بعضى تفاوتها وجود دارد كه بعضى ها تلاش كرده اند تا آنها را وسيله اى براى وارد كردن هر تهمت و افترائى به تشيع قرار دهند و من درصدد اين نيستم كه همه ى موارد اختلاف را بيان كنم ولى بعضى از موارد را در فقه شيعه انتخاب خواهم كرد، كه البته جاهلان شبهاتى درباره آنها نسبت مى دهند تا به وسيله آنها به شيعيان تهمت بزنند. من آنها را مطرح خواهم كرد با اين قصد كه نظر دين را در مورد آنها توضيح دهم و سپس قضاوت را بر عهده خواننده گرامى بگذارم.

پيش از آن بگويم كه اختلاف تنها در فروع نيست بلكه تفاوت هاى جوهرى در اصول عقايد نيز وجود دارد، مثلا سخن در مورد توحيد يك بحث

طولانى است كه البته اهل سنت در مواردى با شيعه موافقند و در موارد ديگرى با آن اختلاف دارند. خداوند سبحانه و تعالى، آنچنان كه در كتاب هاى اهل سنت و جماعت توصيف شده و وهابيان در كتابهايشان متبلور ساخته اند به گونه اى است كه راه مى رود و از جايى به جايى ديگر حركت مى كند. پايين مى آيد و بالا مى رود. مى خندد و داراى دو دست و دو پا و داراى ساق پا مى باشد... كه به اين واسطه مردم را از پروردگارشان جدا ساخته اند.

در اين باره به ياد مى آورم كه يكى از جوانانى كه فريب وهابيها را خورده بود، گفتگويى با يكى از برادران داشت. محور بحث آنها توحيد بود. اين وهابى اصرار داشت بر اينكه خداوند داراى مكان و محدوه اى است كه در عرش بالاى آسمان ها وجود دارد. آن برادر به وى گفت: يعنى اگر موشكى اختراع كنم كه با سرعتى بيش از سرعت نور حركت كند و با آن به سوى آسمان بروم، آيا مى توانم به مكان خداوند و وجود او در آنجا برسم؟ گفت: آرى!... پس، آن برادر خنديد و تصميم گرفت كه در برابر آن وهابى ساكت شود.

اين كيفيت توحيد نزد اين قوم است توحيدى كه پيامبران به خاطر آن فرستاده شده اند. با اين حال شيعيان را امامانشان نگذارده اند كه از حق و معرفت صحيح دور شوند، آنگونه كه ديگران مجال دور شدن از آن را داده اند. بلكه اين امامان براى شيعيان گنجيه هايى از معارف الهى كه توسط وحى بر پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم نازل شده اند باقى گذاشته اند. از جمله كفايت مى كند گنجينه هايى كه از على بن ابيطالبعليه‌السلام در نهج البلاغه آمده است. چنانكه آن حضرت در يكى از خطبه هايش در بيان حقيقت توحيد مى فرمايد:

«سپاس خدايى را كه سخنوران به ستايش وى نرسند و شمارندگان نتوانند نعمت هايش را به شمار آورند و كوشندگان حقش را ادا نكنند، آنكه بلندى

انديشه ها وى را ادراك نكند و فرورفتن در ژرفاى فكرها به وى دست نيابد. آنكه وصفش را حد مشخصى نباشد و نه توضيفى او را موجود و نه وقت معينى و نه مدتى قرار داده شده است. آفريدگان را به قدرت خويش آفريد و بادها را به رحمت خود گسترانيد و حركت زمينش را با صخره ها آرامش بخشيد.

بدان كه آغاز دين معرفت اوست و كمال معرفتش تصديق اوست و كمال تصديق وى يگانه دانستن اوست و گمان يگانه دانستنش اخلاص براى او است و كمال اخلاص براى او دور كردن صفت ها از او مى باشد. به جهت اينكه هر صفتى گواهى مى دهد كه چيزى غير از موصوف است و همچنين هر موصوفى گواهى مى دهد به اينكه خود غير از صفت مى باشد. بنابراين هر كس خداى را وصف كند، در واقع او را قرين مخلوقات ساخته است و هر كس او را قرين سازد، وى را دوگانه دانسته و هر كس او را دوگانه بداند او را تجزيه نموده و هر كه او را تجزيه نمايد به حقيقت او را نشناخته باشد و هر كس او را نشناسد، به او اشاره مى نمايد و هر كس به او اشاره كند، محدودش كرده است و هر كس او را محدود كند، او را به شمار آورده باشد و هر كس بگويد «در چيست» او را ضمن چيزى قرار داده است و هر كس بگويد «بر چيست» چيزى را از او خالى نموده باشد، موجودى است نه بسبب بوجود آمدن، بوجود است نه از نيستى آمده... الخ»١٨.