با نور فاطمه هدایت شدم

با نور فاطمه هدایت شدم0%

با نور فاطمه هدایت شدم نویسنده:
مترجم: سید حسین محفوظی موسوی
گروه: مناظره ها و رديه ها

با نور فاطمه هدایت شدم

این کتاب در موسسه الحسنین علیهما السلام تصحیح و مقابله شده است.

نویسنده: عبدالمنعم حسن سودانى
مترجم: سید حسین محفوظی موسوی
گروه: مشاهدات: 19448
دانلود: 2773

توضیحات:

با نور فاطمه هدایت شدم
جستجو درون كتاب
  • شروع
  • قبلی
  • 46 /
  • بعدی
  • پایان
  •  
  • دانلود HTML
  • دانلود Word
  • دانلود PDF
  • مشاهدات: 19448 / دانلود: 2773
اندازه اندازه اندازه
با نور فاطمه هدایت شدم

با نور فاطمه هدایت شدم

نویسنده:
فارسی

این کتاب در موسسه الحسنین علیهما السلام تصحیح و مقابله شده است.

مطالعه و فهم تاريخ يك ضرورت است

اگر ما بخواهيم به درون اين بحث كه مانند دريايى متلاطم است داخل شويم، لازم است كه براى اينكار به ژرفاى تاريخ نفوذ كرده، آن را شكافته و نسبت به جريان حوادث آن آگاهى يابيم...

اما در اين ميان گروههايى وجود دارند كه ضمن ادعاى تقوا و ورع، پرسش هاى شبهه گونه اى را طرح مى كنند تا بدين وسيله جلوى شناخت حقيقت از طريق مطالعه ى تاريخ را گرفته، آن را توجيه نمايند! از قبيل... چرا درباره ى چيزى مطالعه كنيم كه تعلق به گذشته دارد، و يا اينكه فايده عنوان نمودن موضوعات زمان گذشته در چه مى باشد؟

آيا بررسى اختلاف علىعليه‌السلام با ابوبكر درباره ى خلافت، چه جايگاهى نزد ما مى تواند داشته باشد؟! و پرسش هايى از اين قبيل كه انسان را به يكى از اين دو تصور مى رساند: كه يا گوينده ى اين پرسشها داراى انحراف فكرى است، و يا داراى عقب ماندگى و جهلى است كه او را احاطه نموده است... لاجرم براى اينكه پرده هاى ضخيم شبهات از برابر ديدگان برخى از افراد برداشته شود، در مورد دو موضوع بحث خواهم كرد: نخست، تاريخ در قرآن را مورد بررسى قرار خواهم داد، و در مرتبه ى بعد، تأثير تاريخ بر حال و آينده ى خود را به عنوان امت اسلامى، كه رسالت بناى تمدنى در ستيز با تمدن مادى مسلط را به عهده دارد، بررسى خواهم نمود.

تاريخ در قرآن هر كس قدرى در قرآن كريم تأمل و انديشه نمايد، مشاهده خواهد نمود

كه اين كتاب آسمانى قصه ى گذشتگان را فراوان مورد توجه قرار داده است... البته نمى توان، اين گونه مباحث (در قرآن را كه از تاريخ و زندگى گذشتگان مى گويد)٣٧ . بيهوده و زائد به حساب آورد. يا سخن گروهى كه گمان مى نمايند (اين دسته از آيات)٣٨ . براى دلدارى به حضرت رسول اكرمصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم بوده اند، را درست تلقى كرد.

و اگر اينچنين بود كه داستان ها فقط براى پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم نازل شده باشند، در اين صورت فايده قابل توجهى براى آن آيات، پس از رحلت آن حضرت نمى توانستيم در نظر بگيريم. در حالى كه خداوند متعال در اين باره مى فرمايد:( نَحْنُ نَقُصُّ عَلَيْكَ أَحْسَنَ الْقَصَصِ ) ٣٩ . يعنى: (ما بهترين داستان ها را بر تو مى خوانيم). و همچنين مى فرمايد:( كَذَٰلِكَ نَقُصُّ عَلَيْكَ مِنْ أَنبَاءِ مَا قَدْ سَبَقَ وَقَدْ آتَيْنَاكَ مِن لَّدُنَّا ذِكْرًا ) ٤٠ . يعنى: (بدينگونه ما از خبرهاى گذشته بر تو مى خوانيم، و ما به تو از نزد خود ذكر را داده ايم).

و مى فرمايد:( فَاقْصُصِ الْقَصَصَ لَعَلَّهُمْ يَتَفَكَّرُونَ ) يعنى: (پس قصه ها را بيان كن شايد كه انديشه نمايند.)

همچنين خداوند عزوجل مى فرمايد:( لَقَدْ كَانَ فِي قَصَصِهِمْ عِبْرَةٌ لِّأُولِي الْأَلْبَابِ مَا كَانَ حَدِيثًا يُفْتَرَىٰ وَلَـٰكِن تَصْدِيقَ الَّذِي بَيْنَ يَدَيْهِ ) ٤١ . يعنى: (در داستان هاى آنان، عبرتى براى خردمندان است). و آيات ديگرى كه بوضوح توجه ما را معطوف به تفكر و تدبر در تاريخ مى سازد. در واقع چنين برداشت و استنتاجى از قرآن نيازى به انديشه و تفكر ندارد، بلكه از

بديهيات و مسلمات آن است. لكن براى اين موارد بديهى را به بهانه ى اينكه سبب ايجاد فتنه مى شوند رد مى كنند. تو گويى قرآن خود سبب فتنه انگيزى است!!؟ پناه بر خدا!!

قرآن كريم مى فرمايد:( أَفَلَا يَتَدَبَّرُونَ الْقُرْآنَ أَمْ عَلَىٰ قُلُوبٍ أَقْفَالُهَا ) ٤٢ . يعنى: (آيا در ژرفاى قرآن تدبر و انديشه نمى نمايند، و يا اينكه دلهايى قفل زده وجود دارد).

اگر قرار بود كه خداوند عزوجل بعد از قرآن كتابى نازل نمايد، يقين دارم كه در آن ظلم ها و ستم ها و گرفتن جايگاه و مقام واقعى شان، بيان مى گرديد.

و روشن مى نمود كه پس از رحلت رسول اكرمصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم چه بر سر آنها آمده است. اما همه ى اين وقايع و ظلم ها تحمل شد زيرا بنا بر حكمت و اراده ى الهى قرار بود كه محمدصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم آخرين پيامبر، و قرآن به عنوان قانون اساسى حكم باشد، تا آن زمان كه زمين و آنچه كه در او است به خدا بازگردد.

اما از سوى ديگر ضرورت مطالعه در تاريخ از اين جهت است كه بدانيم علل ريشه اى اختلافاتى كه امت را چند پاره كرده، و به صورت گروه ها و فرقه هاى متفرق درآورده چيست؟

در پايان بررسى مزبور، نمونه هايى از انحرافات در امت هاى گذشته را يادآورى نموده كه نمونه هاى عينى آن در امت اسلامى وجود دارد.

آگاهى به تاريخ، ضرورتى كه عصر حاضر به ما تحميل مى نمايد ميان دوره اى كه در آن زندگى مى كنيم و عصرى كه پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم در آن مى زيست، فاطمه اى طولانى وجود دارد. اين امر ما را ناچار نموده كه جهت فهم و درك شريعت آسمانى اسلام، تاريخ را شناخته و ملاحظه نماييم.

بايد دانست آنچه را كه عبادت مى نماييم، در واقع از خلال اسناد تاريخى، مانند قرآن، سنت، حديث، سيره، فقه و غيره به ما رسيده است. با اين وصف چگونه ممكن است بى آنكه تاريخ را مطالعه نماييم، اين فاصله ى زمانى كه متجاوز از چهارده قرن است را در نورديده و در فهم اين اسناد معتبر موافق باشيم... بى ترديد خردمندان نخواهند پذيرفت كه عبرت ها و درسهاى تاريخ را رها كرده و از آن غافل بمانيم.

امت اسلام، امتى است كه خود را براى پيشرفت آماده مى سازد. بنابراين چاره اى جز توجه به تاريخ با عقلى نور گرفته از هدايت هاى وحى نداريم...

با اين حال تاريخ در نزد ما به آن گونه نيست كه آن را به نحو كوركورانه مقدس بشماريم. و نه آنچنان كه همه ى آنرا رد نماييم.

زيرا مقدس شمردن تاريخ، موجب مى گردد كه به عنوان پشتوانه ى فرهنگى اعمال منفى گذشتگان انباشت گردد به بهانه ى مقدس بودن اعمال گذشتگان خود را مانند سلف خود به غفلت بزنيم. و اين رويه، بر رفتار ما تأثير خويش را مى گذارد. چگونه مى تواتيم در كنار مقدس شمردن علىعليه‌السلام معاويه را نيز مقدس بشماريم؟ و چگونه عقل و خرد ما اجازه مى دهد كه حضرت حسين بن علىعليه‌السلام و يزيد را يكسان شمرده، و در يك كفه قرار دهيم؟ اگر تاريخ را كورانه تقديس نماييم، در وضعيتى قرار مى گيريم كه تفاوتى ميان ظالم و مظلوم، و قاتل و مقتول و طاغوت و مجاهد، قائل نخواهيم شد.

اما از آنجا كه پيوسته در معرض خطا قرار داريم و با اين حال كوشش ما بر اين است كه امانت آسمان٤٣ . را بر دوش كشيم، لازم است كه از پرتگاه هايى كه گذشتگان در آن افتاده اند، پرهيز نماييم. البته روشن است كه امكان پرهيز و اجتناب از اين پرتگاه ها، بدون تشخيص آنها از طريق مطالعه و كاوش دقيق درباره ى آنها وجود ندارد.

(يكى از اين پرتگاه ها اين است كه)٤٤ . براى نمونه، يزيد را مقدس شمرده و براى اعمال وى صفتى شرعى و قانونى قائل شويم. چنين امرى موجب مى گردد كه ديگر ستمگران تاريخ را (به علت پيروى از روش او) مورد تأييد قرار دهيم. بنابراين بايد نادرستى يزيد و روش هاى او را به خاطر اينكه فرزند معاويه بوده، و بدين خاطر كه از راه درست منحرف گشته، روشن و اثبات نماييم، و از وى فاصله گرفته و ماسك عظمتى كه تقديس كنندگانش بر چهره ى او زده اند، برداريم. (تا بدين وسيله حقايق تاريخ بر ما روشن گردد)٤٥. (البته از سوى ديگر بر اين نكته تأكيد مى ورزم كه)٤٦ . نمى توان همه ى تاريخ را نيز باطل شمرد، و يا با خواسته ها و اميالمان هواپرستانه از آن خوشه چينى كرد. زيرا با باطل شمردن تاريخ، سنن قرآن و سنت و همه ى اسلام را باطل شمرده ملغى نموده ايم.

با توجه به مطالب فوق، خواننده ى ارجمند بايد بداند بر ما فرض است كه نسبت به حوادث تاريخى آگاهى يافته، و بر گردونه ى مسيرى كه امت بر آنها عبور نموده است تأمل و انديشه بنماييم. و بايد مشخص كنيم كه كداميك از شخصيت ها، شايستگى آن را دارد كه الگو و سرمشق ما باشد، تا بواسطه ى آن براى

______________________

١ پاورقي :به نظر مى رسد كه منظور نويسنده اين است كه فرهنگ و ديانت ملهم از عقايد و خلقيات شيعيان باعث گرديده تا ملت سودان الگوى شايسته اى از يك جامعه ى اسلامى جهت جذب ملل آفريقا ارائه دهد. مترجم.

٢ پاورقي :اشاره به سخن معروف حضرت اباعبداللَّه الحسينعليه‌السلام است كه فرمود: ٣ پاورقي :سوره ى نساء آيه ى ٥. ٦.

٤ پاورقي :سوره ى غافر، آيه ى ٦٠.

٥ پاورقي :سوره ى مائده، آيه ى ٣٥.

٦ پاورقي :سوره ى شعراء، آيه ى ٨٠.

٧ پاورقي :جمله ى داخل پرانتز از مترجم است.

٨ پاورقي :سوره ى فتح، آيه ى ١٠.

٩ پاورقي :سوره ى نوح، آيه ى ١٣.

١٠ پاورقي :سوره ى اسراء، آيه ى ٧٢.

١١ پاورقي :جمله داخل پرانتز از مترجم است.

١٢ پاورقي :سوره ى قصص، آيه ى ٨٨.

١٣ پاورقي :سوره ى رحمن، آيه ى ٢٦ و ٢٧.

١٤ پاورقي :جمله ى داخل پرانتز از مترجم است.

١٥ پاورقي :جمله ى داخل پرانتز از مترجم است.

١٦ پاورقي :جمله ى داخل پرانتز از مترجم است.

١٧ پاورقي :جمله ى داخل پرانتز از مترجم است.

١٨ پاورقي :جمله ى داخل پرانتز از مترجم است.

١٩ پاورقي :جمله ى داخل پرانتز از مترجم است.

٢٠ پاورقي :جمله ى داخل پرانتز از مترجم است.

٢١ پاورقي :سؤال كننده، نظر نويسنده را درباره ى صحابه اى چون عمر و عثمان و ابوبكر مى خواست و با طرح اين بحث قصد داشت تا حاضرين را كه اهل تسنن بودند، تحريك نمايد. مترجم.

٢٢ پاورقي :جمله ى داخل پرانتز از مترجم است.

٢٣ پاورقي :جمله ى داخل پرانتز از مترجم است.

٢٤ پاورقي :جمله ى داخل پرانتز از مترجم است.

٢٥ پاورقي :جمله ى داخل پرانتز از مترجم است.

٢٦ پاورقي :جمله ى داخل پرانتز از مترجم است.

٢٧ پاورقي :جمله ى داخل پرانتز از مترجم است.

٢٨ پاورقي :جمله ى داخل پرانتز از مترجم است.

٢٩ پاورقي :جمله ى داخل پرانتز از مترجم است.

٣٠ پاورقي :جمله ى داخل پرانتز از مترجم است.

٣١ پاورقي :جمله ى داخل پرانتز از مترجم است.

٣٢ پاورقي :جمله ى داخل پرانتز از مترجم است.

٣٣ پاورقي :سوره ى نحل- آيه ى ١٢٥.

٣٤ پاورقي :سوره ى بقره- آيه ى ١١١.

٣٥ پاورقي :جمله ى داخل پرانتز از مترجم است.

٣٦ پاورقي :جمله ى داخل پرانتز از مترجم است.

٣٧ پاورقي :جمله ى داخل پرانتز از مترجم است.

٣٨ پاورقي :جمله ى داخل پرانتز از مترجم است.

٣٩ پاورقي :سوره ى يوسف، آيه ى ٣.

٤٠ پاورقي :سوره ى طه آيه ى ٩٩.

٤١ پاورقي :سوره ى يوسف، آيه ى ١١١.

٤٢ پاورقي :سوره ى محمدصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم آيه ى ٢٤٢.

٤٣ پاورقي :منظور نويسنده همان امانتى است كه قرآن فرموده كوه ها و آسمان آن را برنتابيدند ليكن انسان اين امانت را به عهده گرفت. مترجم.

٤٤ پاورقي :جمله ى داخل پرانتز از مترجم است.

٤٥ پاورقي :جمله ى داخل پرانتز از مترجم است.

٤٦ پاورقي :جمله ى داخل پرانتز از مترجم است.

حال كنونى بهره گرفته، (و با جهت گيرى درستى)١ . به سوى آينده اى روشن پيروى نماييم. بى شك امتى كه ميان معاويه و علىعليه‌السلام قائل به هيچ تفاوتى نيست. و همچنين ميان حسينعليه‌السلام و يزيد فرقى نمى گذارد، امتى بدون ترقى و پيشرفت خواهد بود. بلكه چنين تصورى از مهمترين موجبات، عقب ماندگى آنها است.

آنچه را كه من پى جويى مى نمايم، شناخت عامل نخستين، در فهم انحرافى است كه امت را به خود گرفتار نموده، و موجب گرديد تا از مسير خويش خارج و از طريقه ى صواب دور گردد. كه البته در فهم آن از تاريخ بى نياز نخواهم بود...

بايد دانست آنانى كه فتنه انگيزى و بى فايده بودن تاريخ را بهانه قرار داده، و توصيه به فاصله گرفتن از مطالعه ى تاريخ مى نمايند، از اين واهمه دارند كه حقيقت آشكار گردد و فجايعى كه امت بوجود آورده است، رسوا گردد. فجايعى كه با اراده كامل انتخاب گرديد، در حاليكه بواسطه ى آن از راه حق دور مى شد.

در نزد من، براى نيل به حقيقت در لابلاى تاريخ، اهميت ندارد كه شخصيت هايى كه به صورت ساختگى و دروغين از هاله ى مقدسى برخوردار شده اند، سقوط نمايند.

زيرا در ترازوى حق، براى هيچ يك از شخصيت ها ترجيحى وجود ندارد مگر اينكه متعهدانى كه به حق اخلاص داشته باشند. و در اين راستا حجت من، به خواست خدا، چيزى است كه تاريخ براى ما حفظ نموده است.٢ .

نمونه هايى از انحرافات امم پيشين

در قرآن قرآن كريم بارها به صورت مكرر داستان پيامبران و فرشتگان پيشين را بيان كرده است. (تا عبرتى براى امت اسلام باشند)٣ . زيرا كه خداى متعال مى داند كه بر سر اين امت، وقايعى همانند امم پيشين خواهد گذشت. البته رسول اكرمصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم نيز بر آن تأكيد نموده، چنانكه در حديث صحيحى فرمود: «شما سنت هاى پيشنيان را واجب به وجب و ذرع به ذرع دنبال خواهيد نمود، آنچنانكه اگر به لانه ى سوسمارى نيز وارد شده بودند، شما نيز از آنان پيروى خواهيد كرد. عرض كردند: يا رسول اللَّه: (منظور از پيشينيان)٤ . يهوديان و مسيحيان مى باشند؟ فرمود: پس تصور نموديد كه چه كسانى مى باشند!؟».

در اين رابطه اگر خواننده ى عزيز، بر آيات كريمه نظرى بيافكند- در آن هنگام كه داستان هاى گذشته را حكايت مى كنند- مى بيند كه در دو زمينه ى اصلى بحث مى نمايند:

زمينه ى نخست: (زمينه ى نخست در داستان هاى قرآن)٥ . اثبات اين امر است كه پيوسته با بقاى آسمان ها و زمين، پيكار ميان حق و باطل ادامه دارد. و بر همگان، بويژه كسانى كه بهره مند از بصيرت و آگاهى هاى ژرف وحى از قرآن حكيم مى باشند،

پنهان نيست، كه هميشه حقى وجود دارد و باطلى هست. لذا حق نسبى يا باطل نسبى وجود ندارد...

بنابراين يا حق است و يا باطل، و آنچه كه در ميان آنهاست محيطى براى جولان باطل است. چنانكه قرآن كريم مى فرمايد:( فَذَٰلِكُمُ اللَّـهُ رَبُّكُمُ الْحَقُّ فَمَاذَا بَعْدَ الْحَقِّ إِلَّا الضَّلَالُ فَأَنَّىٰ تُصْرَفُونَ ) ٦ .

يعنى: (چه چيزى بعد از حق جز گمراهى وجود دارد، پس به كجا برده مى شويد؟)

بويژه (توجه به اين نكته نيز لازم است)٧ . كه پيكار مزبور ميان حق و باطل هنگامى بوجود مى آيد كه پيش از آن حق بيان شده باشد. قرآن با دقت ويژه و بلاغت خويش، اين حقايق را براى ما بيان مى فرمايد. لذا برخى از آيات مربوطه را جهت توجه شما در ذيل مورد يادآورى قرار مى دهم:( لْكَ الرُّسُلُ فَضَّلْنَا بَعْضَهُمْ عَلَىٰ بَعْضٍ مِّنْهُم مَّن كَلَّمَ اللَّـهُ وَرَفَعَ بَعْضَهُمْ دَرَجَاتٍ وَآتَيْنَا عِيسَى ابْنَ مَرْيَمَ الْبَيِّنَاتِ وَأَيَّدْنَاهُ بِرُوحِ الْقُدُسِ وَلَوْ شَاءَ اللَّـهُ مَا اقْتَتَلَ الَّذِينَ مِن بَعْدِهِم مِّن بَعْدِ مَا جَاءَتْهُمُ الْبَيِّنَاتُ وَلَـٰكِنِ اخْتَلَفُوا فَمِنْهُم مَّنْ آمَنَ وَمِنْهُم مَّن كَفَرَ وَلَوْ شَاءَ اللَّـهُ مَا اقْتَتَلُوا وَلَـٰكِنَّ اللَّـهَ يَفْعَلُ مَا يُرِيدُ )

٨ . يعنى: (برخى از پيامبران را بر برخى ديگر برترى داديم كه با برخى از آنها خداوند سخن گفته و برخى را درجاتى رفيع بخشيد، ما نشانه هاى روشنى به عيسى بن مريم داديم، و او را به روح القدس تأييد نموديم، و اگر خداوند مى خواست، كسانى كه پس از آنان آمدند، با يكديگر به جنگ و پيكار نمى پرداختند، پس از آنكه نشانه هاى روشن به سوى آنان آمد، ولى اختلاف كردند، پس برخى ايمان آوردند و برخى كفر ورزيدند و اگر خداوند مى خواست، با يكديگر نمى جنگيدند، اما آنچه خواست

و اراده خداوند باشد انجام خواهد شد).

آيه ى كريمه ى فوق از مسائل متنوعى، سخن به ميان مى آورد: از پيامبران و رسالت ها به طور عام هنگامى كه واژه هاى رسول و رسل، ضمن آيات مباركه مى آيند، اغلب مضمون آنها درباره ى رسالت است. و پيكارى كه پس از پيامبران در ميان قومشان واقع مى گردد، كودتايى عليه رسالت است. چنانكه واژه ى رسول در آيه ى فوق مى رساند كه ظاهرا اختلاف پيش آمده درباره شخص پيامبر نيست بلكه در مورد رسالت اوست. در اين ارتباط خداى متعال مى فرمايد:( وَمَا مُحَمَّدٌ إِلَّا رَسُولٌ قَدْ خَلَتْ مِن قَبْلِهِ الرُّسُلُ أَفَإِن مَّاتَ أَوْ قُتِلَ انقَلَبْتُمْ عَلَىٰ أَعْقَابِكُمْ وَمَن يَنقَلِبْ عَلَىٰ عَقِبَيْهِ فَلَن يَضُرَّ اللَّـهَ شَيْئًا وَسَيَجْزِي اللَّـهُ الشَّاكِرِينَ ) ٩ .

يعنى: (و محمدصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم نيست جز پيامبرى كه پيش از او پيامبران ديگرى بوده اند، پس اگر بميرد يا كشته شود، شما به گذشتگان خود برمى گرديد)؟

در آنجا كه پيامبر اكرمصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم در دايره رسولان داخل مى شود آيه اى كه بحث درباره ى آن است (بقره، آيه ى ٢٥٣)١٠ . شامل سرور ما حضرت محمدصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم نيز مى گردد. به ويژه آن كه آيه ى پيشين (آل عمران، آيه ى ١٤٤)١١ . بر صفت رسالت تأكيد مى نمايد. و اينكه آن حضرتصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم يك فرستاده است، همانگونه كه فرستادگان ديگرى غير از او وجود داشته اند. چنانكه قرآن كريم مى فرمايد:( وَإِنَّكَ لَمِنَ الْمُرْسَلِينَ ) ١٢ . يعنى: (و تو از رسولان هستى). خداى متعال از زبان حبيب خود

حضرت محمدصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم مى فرمايد:( قُلْ مَا كُنتُ بِدْعًا مِّنَ الرُّسُلِ )

١٣ . يعنى: (بگو رسالت با من آغاز نگرديده است).

در سنت هاى گذشتگان نيز تقريبا بلكه بيشتر، اين پديده نزد امت حضرت محمدصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم متوقف نمى گردد.

درباره ى برترى برخى از پيامبران

(با طرح اين مباحث مى خواهم)١٤ . هيچ كسى ادعا نكند كه برترى پيامبران و فرستادگان آمده، (ليكن اختلاف در ميان مردم همچنان ادامه دارد)١٥. از گروهى از مردم بسيار شنيده ام چرا در حاليكه پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم خاتم پيامبران و برترين آنان مى باشد، اينگونه پس از او ميان مردم اختلاف بوجود آمده است؟

اما گرچه درست است كه پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم برترين و كامل ترين پيامبران است ولى اين امر، موجب نمى گردد كه سنت هاى الهى شامل امت او نگردد. اين نكته مورد تأكيد قرآن است. چنانكه خداوند متعال مى فرمايد:( سُنَّةَ مَن قَدْ أَرْسَلْنَا قَبْلَكَ مِن رُّسُلِنَا وَلَا تَجِدُ لِسُنَّتِنَا تَحْوِيلًا ) ١٦.

يعنى: (سنت كسانى كه پيش از توبه رسالت برانگيختيم، و در سنت ما هيچ تغييرى نمى يابى.

و همچنين مى فرمايد:( فَهَلْ يَنظُرُونَ إِلَّا سُنَّتَ الْأَوَّلِينَ فَلَن تَجِدَ لِسُنَّتِ اللَّـهِ تَبْدِيلًا وَلَن تَجِدَ لِسُنَّتِ اللَّـهِ تَحْوِيلًا لسنه اللَّه تبديلا و لن تجد لسنه اللَّه تحويلا ) يعنى: (پس آيا جز به سنت پيشينيان مى نگرند، و تو براى سنت خداوند تبديل و دگرگونى نمى يابى).

بايد گفت بوجود آمدن اختلاف پس از آن حضرت، از افضليت وى نمى كاهد، چون كه او مانند پيامبران ديگرى است كه براى خروج قومشان از تاريكى به سوى نور آمدند. اما پاداشى كه نصيب آنان گشت تكذيبى بود كه از سوى قومشان ديدند. و از دعوت پيامبرانعليهم‌السلام روى گرداندند. لذا حضرت محمدصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم تافته ى جدا بافته اى نبود. بلكه پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم چنان كه از خود وى روايت است بيش از ديگران، آزار ديد. پس به چه دليل و چرا اختلافى كه پس از رحلت او در امت بوجود آمد، بزرگتر و خطرناكتر از اختلافى كه در اقوام پيامبران گذشته بوجود آمده بود، نباشد؟

ابن كثير مى گويد: (و گفت همين جايند آن فرستادگان كه برخى را بر برخى برترى داديم، و از آنهايند آنكه با خداوند سخن گفته است) يعنى موسىعليه‌السلام و محمدصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم

١٧ . و بر پايه ى اين گفته، اختلاف بعد از پيامبران شامل امت حضرت محمدصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم نيز مى گردد.

از خلال آيه ى كريمه ى مورد بحث درمى يابيم كه پيوسته اختلاف (در ميان اختلاف كنندگان) بعد از اينكه نشانه هاى روشن (از جانب خدا) به سوى آنان آمد، و با آموزشهاى پيامبر، حق را شناختند و متوجه مطلب گرديدند، پيش مى آيد. اين بهانه كه اختلافى وجود ندارد، و آنچه كه هست «اجتهاد» مى باشد، نيز سودى ندارد. واقعيت عينى، در امت محمدصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم بر ما مبرهن مى سازد كه اختلاف موجود در آن، همانند و شبيه به امت هاى پيشين است. اين اختلاف،

پس از آنكه حضرت رسولصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم نشانه هاى رستگارى را بر آنان آشكار ساخت، و نصيبشان نمود، بوجود آمده است. چنانكه ايشان فرموده است: (چيزى كه شما را به بهشت نزديك و از آتش دور نمايد، نبوده مگر من شما را به آن امر كرده ام) سيد قطب در تفسير آيه ى مورد بحث (بقره، آيه ى ٢٥٣) مى گويد: (وحدت گروه پيامبران در طبيعت و رسالتشان، موجب نگرديد تا پيروان آنان را از اختلاف بازداشته، مانع جنگ و ستيزشان گردد).

١٨ . ٣- نتيجه اين اختلافات چنين شد كه گروهى به حق چنگ زده، ايمان آوردند، و گروه ديگرى نيز كفر ورزيدند. اين بدان معنى است كه همه در يك سطح ايمانى نبوده يا همگى بر حق نمى باشند.

راستى چرا با وجود نشانه هاى آشكار، اختلاف بوجود مى آيد؟ پاسخ اين مطلب را در مجموعه اى از آيات قرآن كريم مى يابيم كه بصورت مكرر ذكر شده اند. در آنجا مى خوانيم كه خداوند سبحان و متعال، تداوم و جاودانگى سنت ها بر روى زمين را مورد تأكيد قرار داده، تا طبيعت ظلمانى انسان را كه پيوسته مجذوب تمايلات و اهواء نفسانى و جهل مى باشد، آشكار نمايد...

چنانكه خداوند متعال مى فرمايد:( وَمَا اخْتَلَفَ فِيهِ إِلَّا الَّذِينَ أُوتُوهُ مِن بَعْدِ مَا جَاءَتْهُمُ الْبَيِّنَاتُ بَغْيًا بَيْنَهُمْ فَهَدَى اللَّـهُ الَّذِينَ آمَنُوا لِمَا اخْتَلَفُوا فِيهِ مِنَ الْحَقِّ بِإِذْنِهِ وَاللَّـهُ يَهْدِي مَن يَشَاءُ إِلَىٰ صِرَاطٍ مُّسْتَقِيم ٍ) ١٩ . يعنى: (و در اختلاف نكردند مگر گروهى كه پيش از آن نشانه هاى آشكار حق را ديدند، و به آن علم داشتند، اين اختلاف به سبب ستمى بود كه در ميان خود داشتند). و باز مى فرمايد:( إِنَّ الدِّينَ عِندَ اللَّـهِ الْإِسْلَامُ وَمَا اخْتَلَفَ الَّذِينَ أُوتُوا الْكِتَابَ إِلَّا مِن بَعْدِ مَا جَاءَهُمُ الْعِلْمُ بَغْيًا بَيْنَهُمْ وَمَن يَكْفُرْ بِآيَاتِ اللَّـهِ فَإِنَّ اللَّـهَ سَرِيعُ الْحِسَابِ )

٢٠. يعنى: (آنانى را كه كتاب داديم، اختلاف ننمودند، مگر هنگامى كه پيش از آن آگاه شده بودند، و اين

اختلاف به سبب ستمى بود كه در بين خود روا داشتند). همچنين مى فرمايد:( وَمَا تَفَرَّقُوا إِلَّا مِن بَعْدِ مَا جَاءَهُمُ الْعِلْمُ بَغْيًا بَيْنَهُمْ وَلَوْلَا ) ٢١ . يعنى: (و پراكنده نشدند مگر پس از آنكه به آنان علم رسيد و اين تفرقه به سبب ستمى بود كه در بين خود روا داشتند). و بالاخره مى فرمايد:( وَآتَيْنَاهُم بَيِّنَاتٍ مِّنَ الْأَمْرِ فَمَا اخْتَلَفُوا إِلَّا مِن بَعْدِ مَا جَاءَهُمُ الْعِلْمُ بَغْيًا بَيْنَهُمْ إِنَّ رَبَّكَ يَقْضِي بَيْنَهُمْ يَوْمَ الْقِيَامَةِ فِيمَا كَانُوا فِيهِ يَخْتَلِفُونَ )

٢٢ . يعنى: و نشانه هاى آشكار و روشنى از امر به آنها داديم، و اختلاف ننمودند مگر پس از آنكه علم به آنان رسيد، و اين اختلاف به جهت ستمى بود كه ميان خود داشتند).

مشاهده مى گردد كه پيوسته آيات قرآن ميان اختلاف و بغى ارتباط بوجود مى آورد. واژه ى بغى در لغت آنگونه كه در لسان عرب از ابن منظور بيان شده: به معنى تعدى مى باشد. براى مثال: بغى الرجل علينا بغيا: به معنى آن مرد از حق دور شد و به ما تعدى نمود. و معانى ديگرى براى بغى وجود دارد كه كليه ى آنها بر سوء نيت دلالت دارند. و همه ى آن معانى، چنانكه پنهان نيست، از معناى «اجتهاد» كه بهانه ى توجيه منحرفان براى فرار از پاسخ و محاسبه در علت اختلافات است، مغايرت دارد.

٤- آن چنانكه در آيات قابل مشاهده است، اختلاف معمولا در ميان كسانى بوجود مى آيد كه كتاب بر آنان نازل شده، حق و مقصد آنرا مى شناسند. اما روحيه ى ستمگرى و تعدى كار خويش را مى نمايد.

پس بر تو اى انسان مؤمن فرض است، كه تأمل و تدبر نمايى و به ياد آورى كه آنچه در پيش خوانده شد آيات خداوند است، و بايد بدانى كه( وَمَن يَكْفُرْ بِآيَاتِ اللَّـهِ فَإِنَّ اللَّـهَ سَرِيعُ الْحِسَابِ )

٢٣ . يعنى: (هر كس به آيات خداوند كفر ورزد، بداند كه خداوند سريع الحساب است).

زمينه ى دوم: بسيار اتفاق افتاده كه فردى براى خويش مبانى و پايه هايى مى آورد، كه اساس شيوه و روش او در تفكر و ارزيابى از حوادث و وقايع مى گردد. اغلب نيز بحث و گفتگوى ما با ديگران درباره ى هر مسأله اى از نقطه نظرى عاطفى و با منطقى موروثى و داراى هاله اى از تقدس صورت مى پذيرد كه البته به ديگران مجال گفتگو و مباحثه نمى دهد. نمونه ى آن بحث درباره ى صحابه اى است كه پيوسته همراه و يار رسول اكرمصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم بودند و تا هنگام وفات وى در كنارش ماندند، و البته عمر برخى از آنان طولانى شد. اما آيا اين امكان وجود دارد كه اعمال آنان در ترازوى عدالت ارزيابى كنيم تا بدين واسطه آنان را طبقه بندى نماييم؟ يا اين امر غير ممكن و غير مجاز است؟ زيرا آنان در كنار پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم بوده و دين را مستقيما از او گرفته اند، لذا انتقاد از آنان امكان ندارد؟!

در اينجا قصد نقد و ارزيابى نظريه ى اهل سنت و جماعت را درباره ى عدالت صحابه ندارم. زيرا به اين موضوع در فصول بعد خواهم پرداخت. در آنجا به ارزيابى حوادث پس از رحلت رسول اكرمصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم مبادرت خواهم نمود. قصد من در اينجا از طرح مباحث فوق اين است كه آگاهيهاى ژرفى را از قرآن به دست آوريم كه در بحث ما مفيد باشند. لذا دو داستانى را كه قرآن به تفصيل درباره ى امت هاى پيشين بيان نموده يادآورى نموده، از آنان ضمن تدبر دلالت مى جوييم، تا به قاعده اى كلى كه ما را در اين راه يارى دهد، دست يابيم.