ترجمه معالم المدرستین جلد ۱

ترجمه معالم المدرستین0%

ترجمه معالم المدرستین نویسنده:
گروه: اصول دین

ترجمه معالم المدرستین

نویسنده: علامه عسکری
گروه:

مشاهدات: 15703
دانلود: 2977


توضیحات:

جلد 1 جلد 2
جستجو درون كتاب
  • شروع
  • قبلی
  • 97 /
  • بعدی
  • پایان
  •  
  • دانلود HTML
  • دانلود Word
  • دانلود PDF
  • مشاهدات: 15703 / دانلود: 2977
اندازه اندازه اندازه
ترجمه معالم المدرستین

ترجمه معالم المدرستین جلد 1

نویسنده:
فارسی

ب - ديدگاه مكتب اهل البيتعليه‌السلام درباره عدالت صحابه

مكتب اهل البيتعليه‌السلام به پيروى از قرآن كريم مى گويد: «در ميان صحابه مؤمنانى هستند كه خداى سبحان در قرآن كريم آنها را ستوده و درباره «بيعت شجره» فرموده:

( لَّقَدْ رَضِيَ اللَّـهُ عَنِ الْمُؤْمِنِينَ إِذْ يُبَايِعُونَكَ تَحْتَ الشَّجَرَةِ فَعَلِمَ مَا فِي قُلُوبِهِمْ فَأَنزَلَ السَّكِينَةَ عَلَيْهِمْ وَأَثَابَهُمْ فَتْحًا قَرِيبًا )

«خداوند از مؤمنان، هنگامى كه در زير آن درخت با تو بيعت كردند، راضى و خشنود گرديد و مى دانست كه در دلهايشان چه مى گذرد. از اين رو آرامش را بر آنان نازل كرد و پيروزى نزديك را پاداششان داد».(٢١٧)

خداوند متعال چنانكه ظاهر است اين ستايش را تنها به مؤمنان حاضر در بيعت شجره اختصاص داده است. و منافقان حاضر در آن مانند «عبداللّه بن اُبىّ و أوس بن قيظى» را شامل نگردد.(٢١٨)

مكتب اهل البيتعليه‌السلام همچنين با پيروى از قرآن كريم مى گويد: «در ميان صحابه منافقينى هستند كه خداوند در آيات بسيارى آنها را نكوهش كرده و فرموده:

( وَمِمَّنْ حَوْلَكُم مِّنَ الْأَعْرَابِ مُنَافِقُونَ وَمِنْ أَهْلِ الْمَدِينَةِ مَرَدُوا عَلَى النِّفَاقِ لَا تَعْلَمُهُمْ نَحْنُ نَعْلَمُهُمْ سَنُعَذِّبُهُم مَّرَّتَيْنِ ثُمَّ يُرَدُّونَ إِلَىٰ عَذَابٍ عَظِيمٍ )

«برخى از اعراب باديه نشينِ پيرامون شما منافقانند. و از اهل مدينه نيز گروهى سخت پاى بند نفاقند كه تو آنها را نمى شناسى ولى ما آنها را مى شناسيم و به زودى دوبار عذابشان مى كنيم و سپس به سوى عذاب عظيم رانده مى شوند.».(٢١٩)

آرى، در ميان صحابه كسانى بودند كه خداوند از «افك»(٢٢٠) و تهمت آنان بر همبستر رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم خبر داده است پناه بر خدا و نيز كسانى كه خداوند درباره آنها فرموده:

( وَإِذَا رَأَوْا تِجَارَةً أَوْ لَهْوًا انفَضُّوا إِلَيْهَا وَتَرَكُوكَ قَائِمًا. ..)

«و هنگامى كه تجارت يا لهو و بازيچه اى را ببينند، پراكنده شده و به سوى آن مى روند و تو( پيامبر)را ايستاده رها مى كنند...»(٢٢١) و چنانكه مى دانيم اين واقعه زمانى روى داد كه رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم در مسجد خويش ايستاده و خطبه نماز جمعه مى خواند.

و نيز، در ميان صحابه كسانى بودند كه مى خواستند رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم را در «عَقَبه هرشى» به هنگام بازگشت از «تبوك» يا «حجة الوداع» مخفيانه ترور نمايند.(٢٢٢)

و مى دانيم كه شرافت صحبت و همراهى با رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم از شرافت ازدواج با آن حضرت برتر نيست. زيرا، مصاحبت زنان رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم با او از برترين درجات هم صحبتى و همراهى است. ولى در عين حال خداى متعال آنها را مخاطب ساخته و مى فرمايد:

( يَا نِسَاءَ النَّبِيِّ مَن يَأْتِ مِنكُنَّ بِفَاحِشَةٍ مُّبَيِّنَةٍ يُضَاعَفْ لَهَا الْعَذَابُ ضِعْفَيْنِ وَكَانَ ذَٰلِكَ عَلَى اللَّـهِ يَسِيرًا وَمَن يَقْنُتْ مِنكُنَّ لِلَّـهِ وَرَسُولِهِ وَتَعْمَلْ صَالِحًا نُّؤْتِهَا أَجْرَهَا مَرَّتَيْنِ وَأَعْتَدْنَا لَهَا رِزْقًا كَرِيمًا. يَا نِسَاءَ النَّبِيِّ لَسْتُنَّ كَأَحَدٍ مِّنَ النِّسَاءِ... )

«اى زنان پيامبر! هر كدم از شما گناه آشكارى مرتكب شود، عذابش مضاعف گردد، و اين براى خدا آسان است. و هر يك از شما براى خدا و پيامبرش

فروتنى كند و عمل صالح انجام دهد، پاداشش را دو چندان دهيم و روزى ارزشمندى برايش آماده كرده ايم. اى زنان پيامبر! شما همانند ديگر زنان نيستيد...»(٢٢٣)

و درباره دو تن از آنها فرموده:

( إِن تَتُوبَا إِلَى اللَّـهِ فَقَدْ صَغَتْ قُلُوبُكُمَاوَإِن تَظَاهَرَا عَلَيْهِفَإِنَّ اللَّـهَ هُوَ مَوْلَاهُ وَجِبْرِيلُ وَصَالِحُ الْمُؤْمِنِينَ وَالْمَلَائِكَةُ بَعْدَ ذَٰلِكَ ظَهِيرٌ ٠...٠ ضَرَبَ اللَّـهُ مَثَلًا لِّلَّذِينَ كَفَرُوا امْرَأَتَ نُوحٍ وَامْرَأَتَ لُوطٍ كَانَتَا تَحْتَ عَبْدَيْنِ مِنْ عِبَادِنَا صَالِحَيْنِ فَخَانَتَاهُمَا فَلَمْ يُغْنِيَا عَنْهُمَا مِنَ اللَّـهِ شَيْئًا وَقِيلَ ادْخُلَا النَّارَ مَعَ الدَّاخِلِينَ وَضَرَبَ اللَّـهُ مَثَلًا لِّلَّذِينَ آمَنُوا امْرَأَتَ فِرْعَوْنَ إِذْ قَالَتْ رَبِّ ابْنِ لِيعِندَكَ بَيْتًا فِي الْجَنَّةِ ...٠ وَمَرْيَمَ ابْنَتَ عِمْرَانَ الَّتِي)

«اگر شما دو زن توبه كنيد(به نفع شماست)زيرا، دلهايتان از حق منحرف گشته، و اگر بر ضد او( پيامبر)همدست شويد، بدانيد كه خداوند و جبرئيل و صالح مومنان ياورش بوده و فرشتگان بعد از آن پشتيبانند..... خداوند براى كافران، زن نوح و زن لوط را مثل زده است كه در تحت سرپرستى دو تن از بندگان صالح ما بودند و به آن دو خيانت كردند، و آن دو مصاحب به هيچ روى از خدا بى نيازشان نساختند، و به آنها گفته شد: با دوزخيان داخل دوزخ گرديد! و خداوند براى مؤمنان زن فرعون را مثل زده است، آنگاه كه گفت: پروردگارا! براى من خانه اى در بهشت نزد خودت بنا كن...٠ و نيز مريم دخت عمران را...»(٢٢٤)

و رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم در بيان حال برخى از صحابه در روز قيامت فرموده: «روز قيامت افرادى از امتم را به صحنه آورده و به سوى جهنم مى رانند! من مى گويم: پروردگارا! اينها اصحاب منند! گفته مى شود: تو نمى دانى بعد از رفتنت چه بدعت ها گذاردند! و من نيز همان را مى گويم كه عبد صالح خدا(عسى بن مريمعليه‌السلام )گفت كه: «من تا زمانى كه در ميانشان بودم بر حالشان آگاهى داشتم، ولى هنگامى كه مرا از ميان آنها برگرفتى، تو خود مراقب آنها بودى»(٢٢٥) و به من گفته مى شود: «اين گروه از زمانى كه از آنها جدا شدى پيوسته به گذشته هاى خود بازگشتند.».(٢٢٦)

و در روايت ديگرى فرموده: «مردمانى از اصحابم را بر حوض كوثر نزد من آورند كه تا آنان را شناختم از من جدايشان كنند! مى گويم: اصحاب من! و(خداوند)مى گويد: تو نمى دانى بعد از رفتنت چه بدعت ها گذاردند!».(٢٢٧)

و در صحيح مسلم آمده است كه: «مردمانى از اصحابم را بر حوض كوثر نزد من آورند كه تا آمدنشان را نظاره مى كنم، از من جدايشان مى كنند! مى گويم: پروردگارا! اصحاب من! گفته مى شود: تو نمى دانى بعد از رفتنت چه بدعت ها گذاردند.».(٢٢٨)

ج - ضابطه شناخت مؤمن و منافق

از آنجا كه در ميان صحابه رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم منافقانى بودند كه جز خدا كسى آنها را نمى شناخت؛ از اين رو، پيامبر خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم (ضابطه اى قرار داده و)فرموده است: «على را دوست ندارد مگر مؤمن، و او را دشمن ندارد مگر منافق!» اين

حديث را «امام علىعليه‌السلام (٢٢٩) و ام المؤمنين امّ سلمه(٢٣٠) و عبداللّه بن عباس(٢٣١) و ابوذر غفارى(٢٣٢) و انس بن مالك(٢٣٣) و عمران بن حصين(٢٣٤) » همگى روايت كرده اند، و درزمان رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم شايع و مشهور بوده است.

ابوذر گويد: «ما منافقان را نمى شناختيم مگر آنگاه كه خدا و رسول را تكذيب كرده و از نمازهاى واجب سرپيچى و با على بن ابيطالب دشمن بودند.»(٢٣٥) ابوسعيد خدرى گويد: «ما گروه انصار در زمان رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم منافقان را با بغض و كينه اى كه نسبت به على بن ابيطالب داشتند مى شناختيم».(٢٣٦) عبداللّه بن عباس گويد: «ما در زمان رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم منافقان را به دشمنيشان با على بن ابيطالب مى شناختيم»(٢٣٧)

و جابربن عبداللّه انصارى گويد: «ما منافقان را جز به دشمنى با على بن

ابيطالب نمى شناختيم»(٢٣٨)

لذا، بخاطر همه اين روايات و بخاطر سخن رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم در حق امام علىعليه‌السلام كه فرمود:«اللّهم وال من والاه و عاد من عاداه»: «خدايا دوستدارانش را دوست بدار و دشمنانش را دشمن شمار»(٢٣٩) به خاطر همه اينها، پيروان مكتب اهل البيتعليه‌السلام در گرفتن معالم دين خود از صحابه اى كه با على دشمنى كرده و او را دوست نداشتند، احتياط مى كنند. زيرا، پرواى آن دارند كه آن صحابى از منافقينى باشد كه جز خدا كسى آنها را نمى شناسد.

فصل سوم فشرده بحث صحابه در دو مكتب

الف - صحابى و عدالت او در مكتب خلفا

پيروان مكتب خلفا مى گويند: «صحابى كسى است كه پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم را ديده و به او ايمان آورده و مسلمان از دنيا رفته باشد، گر چه بخشى از روز باشد. و اينكه، تا سال دهم هجرى هيچكس در مكه و طائف نبود مگر آنكه اسلام آورد و در «حجة الوداع» با پيامبر حضور يافت. و هيچكس از قبيله اوس و خزرج نماند مگر آنكه تا اواخر عمر رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم اسلام آورد. و خلفا تنها صحابه را به فرماندهى و حكومت بلاد مفتوحه برمى گزيدند، و روى همين اصل عدّه بسيارى را در شمار صحابه آورده اند، كسانى را كه ما در كتابمان «يكصد و پنجاه صحابى ساختگى» اثبات كرده ايم كه آنهاجعلى و ساختگى هستند و وجود خارجى نداشته اند.

پيروان اين مكتب همه صحابه را عادل مى دانند، و خدشه و اشكال بر آنها را روا نمى دارند، و هر كس يكى از آنها را مورد خدشه قرار دهد، زنديقش مى نامند، و در نتيجه، به هر چه كه اين صحابى اصطلاحى روايت كند خود را ملتزم مى دانند، و معالم دين خود را از همگى آنها دريافت مى كنند.

ب - صحابى در مكتب اهل البيتعليه‌السلام

يروان مكتب اهل البيت مى گويند: «لفظ «صحابى» مصطلح شرعى نيست. بلكه حال او حال ساير مفردات لغت عرب است. «صاحب» در لغت عرب به معناى ملازم و معاشر و همراه است و تنها به كسى گفته مى شود كه ملازمت و همراهيش بسيار باشد. و «صحبت و مصاحبت» نسبتى دو طرفه است، و بدين خاطر، لفظ «صاحب» و جمع آن «اصحاب و صحابه» هميشه در كلام به صورت «مضاف» مى آيند. چنانكه در قرآن كريم فرموده:«يا صاحبى السِّجن»و«أصحابُ موسى»و در زمان رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم نيز بدين گونه استعمال مى گرديد و گفته ميشد: «صاحب رسول اللّه و اصحاب رسول اللّه ». يعنى: صاحب و اصحاب به رسول اللّهصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم يا غير او اضافه مى شد. و مانند «اصحاب الصفّه» كه به ساكنان «صفّه» در مسجد پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم مى گفتند. پس از رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم لفظ «صحابى» بدون مضاف اليه استعمال گرديد و مقصود از آن «اصحاب رسول اللّه » بود و نام آنها گرديد.

بنابراين، «صحابى و صحابه» از اصطلاحات متشرعه و نامگذارى مسلمانان است و اصطلاح شرعى و اسلامى نيست».

امّا عدالت صحابه، پيروان مكتب اهل البيت در پيروى از قرآن كريم مى گويند: «در ميان صحابه منافقانى بوده اند كه بر نفاق پاى مى فشردند، و همبستر رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم را مورد افك و تهمت قرار دادند، و كوشيدند تا رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم را ترور نمايند، و پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم از حال آنها در قيامت خبر داده و فرموده: «فرا روى رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم آنها را مى گيرند و آن حضرت فرياد مى زند: اصحاب من! اصحاب من! و به او گفته مى شود: تو نمى دانى بعد از رفتنت چه بدعت ها گذاردند: آنها از روزى كه از ايشان جدا شدى پيوسته به گذشته خويش بازگشتند». برخى از آنها نيز مؤمنانى هستند كه خدا و رسول آنها را مورد ثنا و ستايش قرار داده اند، و همه ثنا و ستايش وارد در قرآن و حديث ويژه اينان است. و رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم علامت فارقه مؤمن از منافق را حبّ و بغض امام علىعليه‌السلام قرار داده است. و بدين خاطر پيروان مكتب اهل البيت حال راوى را مورد توجه قرار مى دهند تا اگر از كسانى است كه با امام علىعليه‌السلام يا امامان اهل البيتعليه‌السلام قتال و دشمنى كرده، روايت او را نپذيرند و خود را بدان ملتزم ندانند، صحابى باشد يا غير صحابى!

اين ديدگاه دو مكتب در تعريف «صحابى و عدالت او» بود. در بحث بعد ديدگاه آنها درباره «امامت و خلافت» را مورد بررسى قرار مى دهيم.

بحث دوم ديدگاه دو مكتب درباره «امامت و خلافت»

واقعيت تاريخى تشكيل خلافت در صدر اسلام

ديدگاه مكتب خلفا درباره امامت

ديدگاه مكتب اهل البيت درباره امامت

فشرده بحث امامت در دو مكتب

فصل اول واقعيت تاريخى تشكيل خلافت در صدر اسلام

موضوع نوشتن وصيّت رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم.

موضع عمر به هنگام وفات رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم.

جريان سقيفه و بيعت با ابوبكر.

دفن رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم و حاضران در آن.

تحصن در خانه فاطمهعليه‌السلام.

كسانى كه با ابوبكر بيعت نكردند.

مرگ ابوبكر و جانشينى عمر.

جريان شورى و بيعت با عثمان.

امام علىعليه‌السلام مى داند كه خلافت از او دور شده است.

بيعت با امامعليه‌السلام.

___________________

(١٧٥) مراجعه كنيد: بخش شفيع قرار دادن پيامبرص، ص ٤٩ همين كتاب.

(١٧٦) مائده / ٣٥.

(١٧٧) اسراء / ٥٧.

(١٧٨) ص / ٧٥ ٧٦.

(١٧٩) حجر / ٣٣.

(١٨٠) هود / ٢٧.

(١٨١) مؤمنون / ٢٤.

(١٨٢) ابراهيم / ١٠.

(١٨٣) مؤمنون / ٣٣.

(١٨٤) ابراهيم / ١١.

(١٨٥) ذوالخويصره تميمى حرقوص بن زهير ريشه خوارج، او هنگامى كه رسول خداص در حال تقسيم چيزى بود گفت: يا رسول اللّه ! عادلانه تقسيم كن! فرمود: واى بر تو اگر من عدالت نورزم چه كسى عدالت مى ورزد؟! و درباره او فرمود: او را يارانى است كه هر يك از شما نماز و روزه اش را در برابر نماز و روزه آنها ناچيز مى شمارد. ولى آنها چنان از دين بيرون مى روند كه تير از كمان. شرح حال او را در اصابه و اسدالغابه، و مشروح سخن رسول خدا درباره او و خوارج و جنگ امام علىعليه‌السلام با آنها را در صحيح مسلم، باب ذكر الخوارج و باب التحريض على قتل الخوارج، و باب الخوارج شرّ الخلق و الخليقة، مى يابيد.

(١٨٦) مراجعه كنيد: تاريخ طبرى، اخبار سيره داود نبىع و ديگر كتب تاريخى.

(١٨٧) اينجانب ضرورت انجام بحث هاى موضوعى مقارن در سنت رسول خداص را با شيوه علمى صرف براى علماى مسلمان و نويسندگان و متفكرانشان در مصر و حجاز و شام و لبنان و هند و پاكستان و عراق و غير آنها توضيح دادم. چه در مجامع اسلامى و چه در نشستهاى علمى و يا ديدارهاى دو نفره با علما و دانشمندان. و از خدا مدد خواسته و حدود پنجاه و چند سال است كه اين بررسى ها را انجام داده ام. و چون ام المؤمنين عايشه بيش از همه امهات مؤمنين و اهل البيت و جميع صحابه درباره سيره رسول اكرمصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم سخن گفته، و اكثر پژوهشگران مسلمان و غير مسلمان از مستشرقان و شاگردان آنها سيره رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم را از خلال احاديث روايت شده از او گرفته اند، و بررسى سيره پيامبر بدون بررسى علمى مجموعه روايات منسوب به وى ممكن نيست، بناچار به بحث و بررسى موضوعى و مقارن احاديث او پرداختم و جلد اول و دوم آن را به چاپ رسانيدم، و در خلال بررسى هايم از اخبار سيره و دوران صدر اسلام تحريفات تاخوشايندى ديدم كه برخى از آن را به نام «يكصد و پنجاه صحابى ساختگى» منتشر نمودم و مقصودم از اين نامگذارى آن بود كه علماء را از روايات ساختگى دوران صدر اسلام آگاه نمايم. از اين كتاب دو جلد آن منتشر و نود و سه نفر صحابى ساختگى و بيش از هفتاد نفر راوى حديث ساختگى در آنها معرفى گرديده است، راويانى كه روايات ساختگى فتوح و ارتداد و غير آن بدآنهانسبت داده شده است. و نيز دو جلد «عبداللّه بن سبا» را كه پيش درآمد اين مباحث بود نوشتم و منتشر گرديد. اكنون انتشار جلد سوم «يكصد و پنجاه صحابى ساختگى» و سوم «عبداللّه بن سبا» باقى مانده است، و از فتنه ها و بلاهايى كه در اين راه متحمل شدم تنها به خدا شكوه مى كنم و بس.

(١٨٨) توضيح آن ان شاءاللّه در ابتداى مباحث مى آيد.

(١٨٩) توبه / ١٠١.

(١٩٠) مشروح اين بحث را در باب: ديدگاه دو مكتب درباره مصادر شريعت اسلامى، مطالعه نمائيد.

(١٩١) يوسف / ١٠٨.

(١٩٢) مكتب سلطه حاكم را محدود به پايان دوره خلفاى عثمانى تركيه، و مكتب اهل البيت را محدود به امام دوازدهم از ائمه اهل البيتع نموديم. زيرا، مكتب خلفا خود را به مشروعيت حكومت خلفاى بعد از پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ملتزم ميداند و آنها را «خليفة النبى» مى نامد. و مكتب اهل البيت تنها امامان اهل البيت را شايسته حكومت مى داند و آنها را «اوصياى پيامبر» مى نامد. بدين خاطر ما اوّلى را مكتب خلفا و دومى را مكتب اهل البيت مى ناميم.

(١٩٣) تهذيب اللغة ازهرى، ج ١٥ ص ٩١ چاپ قاهره ١٣٨٤ ه.

(١٩٤) مراجعه كنيد: نهاية اللغة ابن اثير، ماده «جهد».

(١٩٥) الاصابه، ج ١ ص ١٠. و همين تعريف را شهيد ثانى در كتاب خود «الدراية» از مكتب خلفا اخذ نموده و در باب چهارم آن گويد: «صحابى كسى است كه پيامبر را ديده و به او ايمان آورده و مسلمان از دنيا رفته باشد.».

(١٩٦) همان، ص ١٦ و پيش از آن ص ١٣.

(١٩٧) مراجعه كنيد: لسان العرب و مفردات راغب مادّه «صحب».

(١٩٨) يوسف / ٢٩.

(١٩٩) شعراء / ٦١.

(٢٠٠) الاصابه، ج ١ ص ١٣.

(٢٠١) تاريخ طبرى، ج ١ ص ٢١٥١ چاپ اروپا.

(٢٠٢) تاريخ طبرى، ج ١ ص ٢٤٥٧ ٢٤٥٨ چاپ اروپا.

(٢٠٣) مراجعه كنيد: عبداللّه بن سبا ج ١ شرح حال سيف.

(٢٠٤) مراجعه كنيد: «رواة مختلقون» خطى و عبداللّه بن سبا، ج ١ ص ١١٧ چاپ بيروت.

(٢٠٥) قضاعه قبايل بزرگى بودند كه از جمله آنها قبيله حيدان و بهراه و جهينه اند. شرح حال آنها در جمهره انساب العرب ابن حزم ص ٤٤٠ ٤٦٠ آمده است. محل سكونت آنها در شحر و سپس در نجران و بعد از آن در شام بوده است. براى اطلاع بيشتر به معجم قبايل عرب ماده قضاعه، ج ٣ ص ٩٥٧ مراجعه نمائيد.

(٢٠٦) اغانى، ج ١٤ ص ١٥٧ چاپ ساسى. خلاصه آن را نيز در جمهره انساب العرب ص ٢٨٤ مى يابيد.

(٢٠٧) اصابه ج ٢ ص ٤٩٦ ٤٩٨. أغانى ج ١٥ ص ٥٦ چاپ ساسى.

(٢٠٨) ميان علقمه و عامر منافرتى روى داده بود كه در اغانى ج ١٥ ص ٥٠ آمده است. از اين رو علقمه خوش نداشت به خاطر آنكه پسر عموى عامر است مورد اكرام قرار گيرد.

(٢٠٩) حوران منطقه وسيعى از محدوده ادارى دمشق و داراى روستاهاى بسيار و مزارع فراوان است. معجم البلدان، ج ٢ ص ٣٥٨.

(٢١٠) ابومحمد عبدالرحمن بن ابى حاتم رازى متوفاى ٣٢٧ ه صاحب كتاب: «تقدمة المعرفة لكتاب الجرح و التعديل» چاپ ١٣٧١ ه حيدر آباد.

(٢١١) بقره / ١٤٣.

(٢١٢) نساء / ١١٥. مكتب اهل البيتع مراد و مصداق همه اينها را، مؤمنان صحابه مى داند چنانكه صريح آيه نيز بر آن دلالت دارد. توضيح بيشتر آن به يارى خدا مى آيد.

(٢١٣) تقدمة المعرفة لكتاب الجرح و التعديل، ص ٧ ٩.

(٢١٤) الاستيعاب فى اسماء الاصحاب تأليف حافظ ابوعمر يوسف بن عبداللّه بن محمدبن عبدالبرّ نمرى قرطبى مالكى متولد ٣٦٣ و متوفاى ٤٦٣ ه. عبارت او را از حاشيه كتاب «الاصابه» آورديم.

(٢١٥) اسد الغابه فى معرفة الصحابه، تاليف ابوالحسن عزّالدين على بن محمدبن عبدالكريم جزرى معروف به ابن اثير متوفاى ٦٣٠ ه، ج ١ ص ٣.

(٢١٦) الاصابه فى تمييز الصحابه تاليف حافظ شهاب الدين احمدبن على... معروف به «ابن حجر» متولد ٧٧٣ و متوفاى ٨٥٣ ه، چاپ مصر ١٣٨٥ ه، ج ١ ص ١٧ ٢٢. و در كتاب «تقريب التهذيب» ج ٢ ص ٥٣٦ شماره ١٤٧٩ درباره «ابوزرعه» گويد: «امام حافظ ثقه مشهور از طبقه يازدهم راويان است كه در سال ٢٦٤ ه وفات كرد. مسلم و ترمذى و نسائى و ابن ماجه از او روايت كرده اند.

مى گويم: نمى دانم امام ابوزرعه در حق منافقين از اصحاب رسول خداص چه مى گويد؟!

(٢١٧) فتح / ١٨.

(٢١٨) مراجعه كنيد: مغازى واقدى ص ٥٨٨ داستان بيعت شجره و امتاع الاسماع مقريزى ص ٢٨٨، شارح اسماع الامتاع «اوس بن خولى» را نام برده كه اشتباه است و صحيح آن است كه در متن آمده است.

(٢١٩) توبه / ١٠١.

(٢٢٠) اشاره است به داستان افك در سوره نور آيات ١١ ١٧ كه بنابر روايت عايشه درياره برائت شخص او نازل شده، و بنابر روايت غير او درباره برائت ماريه قبطيه نازل گرديده است. شرح و بررسى همه روايات آن در كتاب «نقش عايشه در احاديث اسلام» آمده است.

(٢٢١) جمعه / ١١.

(٢٢٢) مسند احمد ج ٥ ص ٣٩٠ و ٤٥٣. صحيح مسلم باب صفات المنافقين. مجمع الزوائد، ج ١ ص ١١٠ و ج ٦ ص ١٩٥. مغازى واقدى ج ٣ ص ١٠٤٢. امتاع الاسماع ص ٤٧٧. تفسير درّالمنثور، ج ٣ ص ٢٥٨ و ٢٥٩ در تفسير آيه: «و همّوا بمالم ينالوا» توبه / ٧٤.

و در احاديث مكتب اهل البيتع آمده استكه، اين واقعه در بازگشت رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم از حجة الوداع و به خاطر واقعه «غدير خم» و در سرزمين «جُحفه» بوده است. مراجعه كنيد: بحار الانوار ج ٢٨ ص ٩٧ چاپ جديد تهران ١٣٩٢ ه.

(٢٢٣) احزاب / ٣٠ ٣٢.

(٢٢٤) تحريم / ٤ و ١٠ ١٢.

(٢٢٥) مائده / ١١٧.

(٢٢٦) صحيح بخارى، كتاب التفسير، باب:«و كنت عليهم شهيدا ما دمت فيهم...»و كتاب الانبياء باب:«و اتخذ اللّه ابراهيم خليلا»و ترمذى، ابواب صفة القيامة و تفسير سوره طه.

(٢٢٧) صحيح بخارى، كتاب الرقاق، ج ٤ ص ٩٥. سنن ابن ماجه، كتاب المناسك حديث ٥٨٣٠ و مسند احمد ج ١ ص ٤٥٣، ج ٣ ص ٢٨ و ج ٥ ص ٤٨.

(٢٢٨) صحيح مسلم، كتاب الفضائل ج ٤ ص ١٨٠٠ حديث ٤٠.

(٢٢٩) امام علىع پسر ابوطالب عموى رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم، بنابر روايت حاكم در مستدرك ج ٣ ص ٤٨٣، مالكى در فصول المهمه، ابن مغازلى در مناقب، و شبلنجى در نور الأبصار ص ٦٩، در ١٣ رجب سى سال پس از عام الفيل در درون كعبه به دنيا آمد و در سال ٣٥ هجرى مهاجران و انصار با او بيعت كردند و در سال ٤٠ هجرى در شب نوزدهم ماه رمضان ابن ملجم مرادى او را را ضربت زد و در روز بيست و يكم آن ماه به شهادت رسيد. صاحبان كتب صحاح ٥٣٦ حديث از او روايت كرده اند. شرح حال آن حضرت در كتابهاى: استيعاب، اسد الغابة، اصابه و جوامع السيره موجود است. روايت آن حضرت درباره منافقان در صحيح مسلم ج ١ ص ٦١، صحيح ترمذى ج ١٣ ص ١٧٧، سنن ابن ماجه باب يازدهم مقدمه. سنن نسائى ج ٢ ص ٢٧١، خصائص نسائى ص ٢٨، مسند احمد ج ١ ص ٨٤ و ٩٥ و ١٢٨، تاريخ بغداد، ج ٢ ص ٢٥٥ و ج ٨ ص ٤١٧ و ج ١٦ ص ٤٢٦، حلية الاولياء ابونعيم ج ٤ ص ١٨٥ كه گويد: اين حديث حديثى صحيح و مورد اتفاق است، تاريخ الاسلام ذهبى ج ٢ ص ١٩٨، تاريخ ابن كثير ج ٧ ص ٣٥٤ و نيز در شرح حال آن حضرت در كتابهاى: استيعاب ج ٢ ص ٤٦١، اسد الغابة ج ٤ ص ٢٩٢، كنزالعمال ج ١٥ ص ١٠٥ و رياض النضره ج ٢ ص ٢٨٤ آمده است.

(٢٣٠) ام المؤمنين «امّ سلمه» پيش از ازدواج با رسول خداص همسر «ابوسلمه» بود. با شوهرش اسلام آوردند و با هم به حبشه هجرت كردند و سپس به مدينه آمدند. ابوسلمه در احد مجروح شد و در سال سوم هجرى به شهادت رسيد و رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم با ام سلمه ازدواج كرد. او پس از شهادت امام حسينعليه‌السلام در سال ٦٠ ه وفات كرد. صاحبان كتب صحاح ٣٧٨ حديث از او روايت كرده اند. شرح حال او در اسد الغابه، و تقريب التهذيب آمده است. حديث او درباره منافقان در صحيح ترمذى ج ١٣ ص ١٦١، مسند احمد ج ٦ ص ٢٩٢، استيعاب ج ٢ ص ٤٦٠ از طرق متعدد، تاريخ ابن كثير ج ٧ ص ٣٥٤ و كنزالعمال ج ٦ ص ١٥٨ چاپ اول آمده است.

(٢٣١) عبداللّه بن عباس بن عبدالمطلب پسر عموى پيامبرص، سه سال پيش از هجرت به دنيا آمد و در سال ٦٨ ه در طائف وفات كرد. صاحبان صحاح ١٦٦٠ حديث از او روايت كرده اند. شرح حال او در اسدالغابه، اصابه و جوامع السيره آمده است.

(٢٣٢) ابوذر، جندب بن جناده، اسلامش قديم و هجرتش متأخر بود. پس از جنگ بدر در ساير غزوات رسول خداص شركت داشت. در سال ٣٢ هجرى در حال تبعيد در زبده وفات كرد. صاحبان صحاح ٢٨١ حديث از او روايت كرده اند. شرح حالش در تقريب، جوامع السيره و جلد دوم عبداللّه بن سبا آمده است.

(٢٣٣) أنس بن مالك انصارى، روايت شده كه ١٠ سال خادم رسول خداص بوده است. دستانش را تا آرنج به خاطر سفيدى شبه پيسى با پماد ويژه اى پوشش مى داد و اين بخاطر دعاى امام علىعليه‌السلام بر عليه او بود كه حديث غدير را كتمان كرد و امام از خدا خواست تا سفيدى خاصى را بر او بزند كه با عمامه پوشانده نگردد. خلاصه اين داستان در «اعلاق النفيسه» ص ١٣٢ و مشروح آن در شرح نهج البلاغه(ابن ابى الحديد)ج ٤ ص ٣٨٨ موجود است. او بعد از سال ٩٠ هجرى در بصره وفات كرد. صاحبان صحاح ٢٢٨٦ حديث از او روايت كرده اند. شرح حالش در اسد الغابه، تقريب التهذيب و جوامع السيره آمده است. روايت او درباره منافقان در كنز العمال ج ٧ ص ١٤٠ چاپ اول موجود است.

(٢٣٤) ابونجيد، عمران بن حصين خزاعى، در فتح خيبر اسلام آورد و با پيامبرص همراه شد. در كوفه قضاوت و در بصره در سال ٥٢ هجرى وفات كرد. صاحبان صحاح ١٨٠ حديث از او روايت كرده اند. روايت او درباره منافقان در كنز العمال ج ٧ ص ١٤٠ و شرح حال او در تقريب التهذيب و جوامع السيره آمده است.

(٢٣٥) مستدرك صحيحين ج ٣ ص ١٢٩ و كنز العمال ج ١٥ ص ٩١.

(٢٣٦) ابوسعيد مالك بن سنان خزرجى خدرى، در جنگ خندق و پس از آن شركت كرد و در سال ٦٣ يا ٦٤ يا ٦٥ يا ٧٤ در مدينه وفات نمود. صاحبان صحاح ١١٧٠ حديث از او روايت كرده اند. شرح حالش در اسد الغابه، تقريب التهذيب و جوامع السيره آمده است. حديث او درباره منافقان در صحيح ترمذى ج ١٣ ص ١٦٧ و حلية الاولياء ابونعيم ج ٦ ص ٢٨٤ موجود است.

(٢٣٧) تاريخ بغداد ج ٣ ص ١٥٣.

(٢٣٨) جابربن عبداللّه انصارى، صحابى فرزند صحابى، در بيعت عقبه با پدرش حضور داشت و در ١٧ غزوه با پيامبر شركت كرد. در جنگ صفين نيز با امام علىع بود و پس از سال ٧٠ هجرى در مدينه وفات كرد. صاحبان صحاح ١٥٤٠ حديث از او روايت كرده اند. شرح حالش در اسد الغابه، تقريب التهذيب و جوامع السيره آمده است. روايتش درباره منافقان در استيعاب ج ٢ ص ٤٦٢، رياض النضرة ج ٢ ص ٢٨٤، تاريخ ذهبى ج ٢ ص ١٩٨ و مجمع الزوائد ج ٩ ص ١٣٣ موجود است.

(٢٣٩) سنن ترمذى ج ٣ ص ١٦٥ باب مناقب على. سنن ابن ماجه باب فضل على حديث شماره ١١٦. خصائص نسائى ص ٤ و ٣٠. مسند احمد ج ١ ص ٨٤ و ٨٨ و ١١٨ و ١١٩ و ١٥٢ و ٣٣٠ و ج ٤ ص ٢٨١ و ٣٦٨ و ٣٧٠ و ٣٧٢ و ج ٥ ص ٣٠٧ و ٣٤٧ و ٣٥٠ و ٣٥٨ و ٣٦١ و ٣٦٦ و ٤١٩ و ٥٦٨. مستدرك صحيحين ج ٢ ص ١٢٩ و ج ٣ ص ٩. رياض النضرة ج ٢ ص ٢٢٢ ٢٢٥. تاريخ بغداد ج ٧ ص ٣٧٧ و ج ٨ ص ٢٩٠ و ج ١٢ ص ٣٤٣ و مصادر بسيار ديگر.