ترجمه معالم المدرستین جلد ۲

ترجمه معالم المدرستین9%

ترجمه معالم المدرستین نویسنده:
گروه: اصول دین

جلد ۱ جلد ۲
  • شروع
  • قبلی
  • 93 /
  • بعدی
  • پایان
  •  
  • دانلود HTML
  • دانلود Word
  • دانلود PDF
  • مشاهدات: 24949 / دانلود: 3720
اندازه اندازه اندازه
ترجمه معالم المدرستین

ترجمه معالم المدرستین جلد ۲

نویسنده:
فارسی

تذکراین کتاب توسط مؤسسه فرهنگی اسلامی شبکة الامامین الحسنینعليهما‌السلام بصورت الکترونیکی برای مخاطبین گرامی منتشر شده است.

لازم به ذکر است تصحیح اشتباهات تایپی احتمالی، روی این کتاب انجام گردیده است.

ترجمه معالم المدرستين (جلد دوم)

مؤلف: سيّد مرتضی عسكری

مترجم: محمّد جواد كرمی

فصل سوم ديدگاه مكتب اهل البيتعليه‌السلام درباره «امامت»

* اهتمام رسول خداصلی‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم به امر تعيين «اولی الامر» پس از خود.

* وصی پيامبرصلی‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم و وزير و ولیّ عهد و خليفه پس از او.

* مكتب خلفا و تلاش بسيار در كتمان اخبار وصيت.

* بررسی عملكرد مكتب خلفا با نصوص سنت رسول خداصلی‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم كه مخالف خط آنهاست.

* انتشار اخبار «سيف بن عمر» از تاريخ طبری به ديگر كتب تاريخی و علت آن.

* نصوص باقی مانده از رسول خداصلی‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم درباره حكومت پس از خود.

* همگونی تعيين وصی در اين امت با تعيين وصی در امت موسی.

* ولايت و اولی الامر در قرآن كريم.

* امامان اهل البيت، علی و فرزندان او، سيره و سنت رسول خداصلی‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم را تبليغ می كنند.

مقدمه در بحث پيش ديدگاه «مكتب خلفا» و دلايل ايشان درباره «امامت» را يادآور شديم. امّا پيروان «مكتب اهل البيت» می گويند: «امامِ پس از پيامبر بايد از جرم و گناه معصوم و از سوی خدا منصوب بوده و پيامبرصلی‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم با نص صريح او را معرفی كرده باشد.» چنانكه خدای متعال به خليل خود ابراهيمعليه‌السلام فرمود:

( إِنِّي جَاعِلُكَ لِلنَّاسِ إِمَامًا قَالَ وَمِن ذُرِّيَّتِي قَالَ لَا يَنَالُ عَهْدِي الظَّالِمِينَ ) (۱) «من تو را امام قرار می دهم. گفت: از ذريه ام نيز، فرمود: عهد من به ستمكاران نمی رسد.»

پس، امامت عهد و پيمانی الهی است كه خداوند پيامبرش را از آن آگاه می كند. همانگونه كه از ديگر اوامر و احكام خود باخبرش می سازد. و عهد امامتِ خدایی به ستمكار نمی رسد. و آنكه متّصف به ظلم و ستم درباره خود و ديگران نباشد، معصوم است.

بنابراين، امامت عهد و تعيينی از سوی خداست كه رسول خدا تنها آن را تبليغ می كند و لازمه آن عصمت است و اين دو شرط در امامان اهل البيتعليه‌السلام محقق و ثابت است چنانكه شرح و بيان آن می آيد.

عصمت اهل البيتعليه‌السلام

خداوند سبحان در قرآن كريم خبر داده كه «اهل البيت» يعنی: محمد و علی و فاطمه و حسن و حسينعليهم‌السلام از همه گناهان معصوم و مبرّا هستند. چنانكه فرموده:

( إِنَّمَا يُرِيدُ اللَّهُ لِيُذْهِبَ عَنكُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَيْتِ وَيُطَهِّرَكُمْ تَطْهِيرًا ) (۲) «همانا خداوند اراده فرموده تا رجس و پليدی را از شما «اهل البيت» بزدايد و شما را پاك و پاكيزه گرداند».

شأن نزول اين آيه و اقدام عملی رسول خداصلی‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم

عبدالله بن جعفر بن ابي طالب روايت كند و گويد :(۳) «رسول خداصلی‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم هنگامی كه ديد رحمت الهی فرود می آيد فرمود: «نزد من بخوانيد، نزد من بخوانيد» صفيّه(۴) گفت: «يا رسول اللّه! چه كس را؟» فرمود: «اهل بيتم: علی و فاطمه و حسن و حسين(۵) را» آنها را به نزدش آوردند و پيامبرصلی‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم كسای خود را برويشان افكند و سپس دستانش را به سوی آسمان بالا برد و عرض كرد: «خداوندا! اينان آل منند، پس بر محمّد و آل محمّد صلوات فرست» كه در اين هنگام خدای عزّوجلّ اين آيه را نازل فرمود:( إِنَّمَا يُرِيدُ اللَّهُ لِيُذْهِبَ... ) و در روايت «ام المؤمنين عايشه»(۶) گويد: «آن كساء از پشم سياه و منقوش بود».

و در روايت «واثله بن اسقع» صحابی گويد: «رسول خداصلی‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم علی و فاطمه را نزديك آورد و فراروی خود نشانيد و حسن و حسين هر يك را بر ران خود...» تا آخر حديث.(۷)

و در روايت «امّ المؤمنين ام سلمه» گويد: «آيه:( إِنَّمَا يُرِيدُ اللَّهُ لِيُذْهِبَ ) در خانه من نازل شد. و در آن خانه هفت نفر حضور داشتند: جبرئيل و ميكائيل و علی و فاطمه و حسن و حسين، و من جلوی در بودم و گفتم: «يا رسول اللّه! آيا من از اهل البيت نيستم؟» فرمود: «تو بر مسير خيری، تو از زنان پيامبری»(۸)

شأن نزول آيه تطهير را علاوه بر آنها كه نام برديم، افراد زير نيز روايت كرده اند:

۱ عبداللّه بن عباس.(۹)

۲ عمربن ابی سلمه(۱۰) ربيب و ناپسری پيامبرصلی‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم

۳ ابوسعيد خدری.(۱۱)

۴ سعدبن ابی وقاص.(۱۲)

۵ انس بن مالك(۱۳) و ديگران.(۱۴)

همچنين امام حسنعليه‌السلام بر روی منبر(۱۵) و امام علی بن الحسين در شام(۱۶) ، بدان استشهاد كرده اند.

رسول خداصلی‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم پس از نزول اين آيه چندين ماه به در خانه علی و فاطمه می آمد و بر آنها سلام می كرد و اين آيه را تلاوت می نمود. ابن عباس گويد:

«گواه بودم كه رسول خداصلی‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم نه ماه تمام هر روز به هنگام هر نماز به در خانه علی بن ابي طالب می آمد و می فرمود: «سلام و رحمت و بركات خدا بر شما اهل البيت باد( إِنَّمَا يُرِيدُ اللَّهُ لِيُذْهِبَ... ) وقت نماز است، خدای رحمتتان كند» هر روز پنج بار!».(۱۷)

و از «ابی الحمراء» روايت شده كه گفت: «هشت ماه تمام را به خاطر سپردم كه رسول خداصلی‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم در مدينه، يكبار هم برای نماز صبح بيرون نمی رفت مگر آنكه به در خانه علی می آمد و دستانش را بر دو سوی در می نهاد و می فرمود: «نماز!( إِنَّمَا يُرِيدُ اللَّهُ لِيُذْهِبَ ) (۱۸)

و ابوبرزه گويد: «هفت ماه با رسول خداصلی‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم نماز گزاردم و هرگاه از خانه اش بيرون می شد به خانه فاطمه می آمد و...»(۱۹)

و از قول «انس بن مالك» شش ماه،(۲۰) و از ديگران نيز رواياتی بدين مضمون.

خداوند متعال در اين آيه تنها از معصومان عصر رسول اللّهصلی‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم خبر داده و رسول خداصلی‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم نيز آنهارا با عملكرد خويش تعيين، و با افكندن كساء بر رویايشان و تلاوت آيه در آستانه خانه و در حضور گروهی از صحابه، در طی چندين ماه، آنان را به خوبی معرفی فرمود.

اين آيه، و آنچه از قول و فعل رسول اللّهصلی‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم به ما رسيده، برای اثبات عصمت اهل البيتعليه‌السلام دليلی بسنده و كافی است.

از بعد علمی نيز، تاريخ گذشته چيزی را كه منافی با عصمت امامان اهل البيتعليه‌السلام باشد، ثبت نكرده است. با آنكه تاريخ اسلام به وسيله علمای مكتب خلفا تدوين شده و در موارد بسياری جلب رضای خليفه هدف اصلی تاريخ نويسی بوده، و خلفا در طی قرون برای خاموشی نور امامان اهل البيتعليه‌السلام به شدت پای می فشردند تا مبادا مسلمانان به آنها بگروند و آنان را به خلافت برگزينند.

و بدين خاطر نيز، بسياری از آنان را كشتند و برخی را به زندان افكندند و گروهی را تبعيد و تحت نظر گرفتند؛ بويژه بنی اميه كه فرمان لعن امام علیعليه‌السلام را در نمازهای جمعه و بر منابر مسلمانان صادر كردند و كار را بدانجا كشاندند كه محبّان و شيعيان و معتقدان به امامت اهل البيتعليه‌السلام را نيز، شكنجه و عذاب و طرد می كردند.

با وجود همه اينها، در تاريخ مدوّن موجود، كوچكترين صغيره و لغزشی از امامان اهل البيتعليه‌السلام نمی يابيم. و همين معنی دليل آن است كه خداوند به راستی آنها را از رجس و پليدی پاك و پاكيزه گردانيده و عصمتشان بخشيده است.

اين مهمترين دلايل مكتب اهل البيت بر عصمت امامان اهل البيتعليه‌السلام است. در بخش بعد برخی از نصوص رسيده از رسول خداصلی‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم درباره امامت ايشان را بيان می داريم، كه خداوند متعال درباره پيامبرش فرموده:

( وَمَا يَنطِقُ عَنِ الْهَوَیٰ ﴿ ۳ ﴾ إِنْ هُوَ إِلَّا وَحْيٌ يُوحَیٰ ) (۲۱)

«و هرگز از روی هوای نفس سخن نمی گويد. و آنچه می گويد تنها وحيی است كه نازل می شود.»

اهتمام رسول خداصلی‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم به موضوع تعيين «اولی الامر» پس از خود پيش از آنكه نصوص رسيده از رسول خداصلی‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم درباره تعين «اولی الأمر» پس از خود را بررسی نمائيم، بخشی از اهتمام رسول خداصلی‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم به اين موضوع را مورد بحث قرار می دهيم:

امر «امامتِ» پس از پيامبرصلی‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم از امور مهمی بود كه هرگز از ياد و خاطر رسول خداصلی‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم و اطرافيان آن حضرت محو و مستور نماند. بلكه از ابتدا در انديشه آن بودند. چنانكه ديديم «بيحره عامری» اسلام خود و قبيله اش را مشروط به آن كرد كه بخشی از «أمر» و حكومت بعد از پيامبر از آنِ او باشد. و «هوذه حنفی» از رسول خداصلی‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم می خواست تا بخشی از «امر» و حكومت را بدو ببخشد.

همانگونه كه شخص پيامبرصلی‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم نيز، از اولين روز دعوت به اسلام و اولين روز بيعت برای تشكيل جامعه اسلامی، در انديشه موضوع رهبری پس از خود بود.

اما تدبير و انديشه آن حضرت در اولين روز بيعت برای تشكيل مجتمع اسلامی را، بخاری و مسلم در صحيح، نسائی و ابن ماجه در سنن، مالك در موطّا، احمد در مسند، و ديگران در ديگر كتب از «عباده بن صامت» روايت كرده اند كه گفت: «با رسول خداصلی‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم بيعت كرديم كه بشنويم و اطاعت كنيم: در (سختی و آسانی) خشنودی و ناخشنودی، و اينكه در «اين أمر» با اهل او منازعه و ستيز ننماييم...»(۲۲)

و اين عباده يكی از دوازده نفر «نقبا» و مهتران انصار در هنگام «بيعتِ عقبه كبری»(۲۳) بود؛ آنگاه كه پيامبرصلی‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم به گروه هفتاد و چند نفری انصار كه با او بيعت كردند فرمود: «دوازده نفر نقيب و رئيس قوم و قبيله را به من معرفی نمائيد» و آنها دوازده نفر نقيب را برگزيدند و رسول خداصلی‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم به نقبا فرمود: «شما كفيل و ضامن قوم خود و وابسته های آنان باشيد، همانند كفالت حواريون برای عيسی بن مريمعليه‌السلام ...»(۲۴)

آری، عباده بن صامت كه يكی از نقبای دوازده گانه بود، يكی از شروط بندهای بيعت را چنين روايت می كند كه: «در «اين امر» با اهل او منازعه و ستيز ننمايند».

و مراد رسول خداصلی‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم از «اين امر» كه در اين حديث صحيح آمده و به موضوع بيعت گرفتن از هفتاد و دو مرد و دو زن اشاره دارد و اينكه: «در اين امر با اهل او منازعه ننمايند»، مراد او همان «امر»ی است كه در سقيفه بنی ساعده(۲۵) بر سر آن منازعه و ستيز كردند. و اهل «اين امر» نيز كسانی اند كه خداوند متعال آنان را در اين آيه ذكر فرموده است( أَطِيعُوا اللَّهَ وَأَطِيعُوا الرَّسُولَ وَأُولِي الْأَمْرِ مِنكُمْ ) (۲۶) «اطاعت كنيد خدا را و اطاعت كنيد اين رسول را و (اطاعت كنيد) اولی الأمر خودتان را».

رسول خداصلی‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم اگرچه در اينجا يعنی در بيعت عقبه «اولی الأمر» پس از خود را به خاطر حكمت و مصلحت مشخص نفرمود، چون «ولیّ امر» پس از او، از قبيله انصار نبوده و شايد برخی از بيعت كنندگان در آن روز تحمل آن را نداشتند، ولی از آنها بيعت گرفت كه هرگاه تعيين و مشخص اش فرمود، با او منازعه و ستيز ننمايند.

رسول خداصلی‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم پيش از «بيعت عقبه» و در جمعی كوچكتر از آن، «ولی امر» پس از خود را تعيين و مشخص فرموده بود؛ در اولين مرتبه ای كه خويشاوندان نزديكش را به اسلام دعوت كرد.

چنانكه بسياری از محدثان و سيره نويسان مانند: طبری و ابن عساكر و ابن اثير و ابن كثير و متقی هندی و ديگران(۲۷) از امام علی بن ابی طالبعليه‌السلام روايت كرده اند كه فرمود: هنگامی كه آيه:( وَأَنذِرْ عَشِيرَتَكَ الْأَقْرَبِينَ ) (۲۸) بر رسول خداصلی‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم نازل شد، آن حضرت مرا فرا خواند و فرمود:

«يا علی! خداوند فرمانم داده تا خويشاوندان نزديكم را انذار نمايم، و من ازآن در تنگنا قرار گرفتم و دانستم كه هرگاه به انجامش بپردازم، مكروه و ناپسند ببينم. و لذا مسكوتش گذاردم تا آنگاه كه جبرئيل آمد و گفت: «يا محمد! اگر آنچه را بدان مأموری به انجام نرسانی پروردگار تو عذابت می كند».

پس، پيمانه ای طعام را با يك ران گوسفند و قدحی از دوغ برای ما آماده كن و سپس فرزندان عبدالمطلب را نزد من فرا بخوان تا با آنها سخن بگويم و آنچه را بدان مأمورم به ايشان ابلاغ نمايم».

آنچه فرموده بود انجام دادم و سپس آنها را كه در آن روز چهل نفر يكی بيشتر يا كمتر بودند نزد آن حضرت فرا خواندم كه عموهای او: ابوطالب و حمزه و عباس و ابولهب در بين آنها بودند. و آنگاه كه به نزدش گرد آمدند فرمود تا طعام آماده را ببرم.

آن را بردم و چون بر زمين نهادم، رسول خداصلی‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم لقمه ای از گوشت آن را برگرفت و با دندان خود پاره كرد و به اطراف كاسه انداخت و سپس فرمود: «به نام خدا شروع كنيد» همه آن گروه خوردند و سير شدند و من جز جای دستشان را نمی ديدم؛ و به خدايی كه جان علی در يد قدرت اوست سوگند كه يكی از آن مردان همه آنچه را كه برای جمعشان آماده كرده بودم به تنهايی می خورد!

سپس فرمود: «آنها را دوغ بنوشان.» آن قدح را آوردم و آنها از آن نوشيدند و همگی سيراب شدند. و به خدا سوگند كه يكی از آنها همانند آن را به تنهايی می نوشيد!

و چون رسول خدا خواست تا با آنها سخن بگويد، ابولهب پيش دستی كرد و گفت: «رفيق شما چه سخت مسحورتان كرد!» و آن قوم پراكنده شدند و رسول خداصلی‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم با آنها سخن نگفت و فردای آن روز فرمود: «يا علی! اين مرد همانگونه كه شنيدی، در سخن بر من پيشی گرفت و آن قوم پيش از آنكه با آنها سخن بگويم، پراكنده شدند. اكنون همانند غذايی كه آماده كرده بودی آماده كن و آنها را نزد من فرا بخوان.»

گويد: فرمانش را انجام دادم و آنها را فراخواندم و فرمود تا طعام ببرم. طعام را نزديك ايشان بردم و آن حضرت همان كرد كه ديروز، و آنها خوردند تا سير شدند و سپس فرمود تا دوغشان بنوشانم. آن قدح را آوردم و از آن نوشيدند و همگی سيراب شدند. پس از آن رسول خداصلی‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم با آنها سخن گفت و فرمود:

«ای فرزندان عبدالمطلب! به خدا سوگند كه من هيچ جوانی را در عرب نمی شناسم كه بهتر از آنچه من برای شما آورده ام، برای قومش آورده باشد. من خير دنيا و آخرت را برای شما آورده ام. و خداوند متعال فرمانم داده تا شما را به سوی او فرا بخوانم. پس كداميك از شما در «اين امر» ياريم می كند تا برادر و وصی و خليفه من در ميانتان باشد؟»

گويد: «آنها همگی بی پاسخش گذاردند و من كه از همه كوچكتر و چشم بسته تر و تودارتر و نرم ساقتر بودم گفتم: «من يا نبی اللّه! من وزير و ياورت بر آن خواهم بود». و آن حضرت گردنم را گرفت و فرمود: «همانا اين برادر و وصی و خليفه من در ميان شماست. از او بشنويد و اطاعت كنيد.» گويد: «آن قوم برخاستند و می خنديدند و به ابوطالب می گفتند: «فرمانت داد تا از پسرت بشنوی و اطاعت نمايی!».

اين دعوت در سال سوم بعثت، و اولين باری بود كه رسول خداصلی‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم آشكارا به سوی اسلام فرا خواند، و «امامِ» پس از خود را در آن مشخص فرمود و او را به خويشاوندان نزديكش معرفی فرمود.

آری، رسول خداصلی‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم اين كار را در اينجا انجام و از انجام آن در ده سال بعد به هنگام بيعت گرفتن از انصار برای تشكيل جامعه اسلامی خودداری نمود؛ زيرا «امام علیعليه‌السلام » از قبايل انصار نبود؛ انصاری كه بنای مجتمع در نزد آنان بر اساس روح قبيلگی بود، و مصلحت و حكمت اجازه نمی داد كه پيامبرصلی‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم برای كسی كه از قبايلشان نيست از آنان بيعت بگيرد تا پس از او «ولی امر» شان باشد. بدين خاطر، در اين مقام به همين اندازه بسنده كرد كه از آنان بيعت بگيرد كه «با او درباره «اين امر» منازعه و ستيز ننمايند».

ولی در اينجا او را برای خويشاوندان نزديكش در يك گفتگو، همانند مشاوره ای كه با اصحاب در غزوه بدر انجام داد مشخص فرمود. زيرا، آن حضرت در غزوه بدر نيز با آن كه سرانجام كار را می دانست چنانكه پس از پايان مشاوره اصحابش را از آن آگاه نمود و قتلگاه مشركان را بدانها نشان داد. با وجود آن، در ابتدا برای چگونگی اقدام با آنها مشورت نمود، و در اينجا نيز چنان كرد.

زيرا با آنكه سرانجام كار برای او روشن بود و می دانست آنكه ياريش را می پذيرد تنها امام علیعليه‌السلام است، با وجود آن، تعيين وزير و وصی و خليفه بعد از خود را مشروط بر قبول ياری و همراهی در تبليغ اسلام نمود تا هر كدام خواستند در قبول پیشگام شوند. و چون همگی از آن سر باز زدند و پسر عمويش علیعليه‌السلام پيشگام شد، گردنش را گرفت و آنش فرمود كه گذشت، و فرمانشان داد تا اطاعتش نمايند.

تا اينجا اهتمام رسول خداصلی‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم به موضوع «امامتِ» بعد از خود را ديديم، كه در جايی امام بعد از خود را معرفی فرمود و در جايی ديگر بيعت گرفت تا با او ستيز و منازعه ننمايند و در غير اين دو مورد نيز با طمع كنندگان به مقام امامت مقابله و آنها را طرد فرمود.

اينك برای اينكه بدانيم رسول خداصلی‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم تا چه اندازه به كار جانشين پس از خود اهتمام داشت، اقدامات آن حضرت به گاه عزيمت به جنگ و غيبت از مدينه و تعيين جانشين بر مردم را بررسی می نماييم.

جانشينان رسول خداصلی‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم در مدينه به هنگام جنگ ها

در سال دوم هجری:

رسول خداصلی‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم در ماه صفر سال دوم هجری اجازه جنگيدن يافت و با مهاجران راه را بر كاروانی از قريش ببست و تا «ودّان و ابواء»(۲۹) پيش رفت و در اين سال افراد زير را، به گاه عزيمت به جنگ، جانشين خود در مدينه گردانيد:

نخست در مدت پانزده روز كه از مدينه به دور بود «سعدبن عباده خزرجی» را جانشين خود قرار داد.

دوم در غزوه «بواط»(۳۰) در ماه ربيع الاول «سعدبن معاذ اوسی» را جانشين خود گردانيد.

سوم در غزوه ای كه برای يافتن «كرزبن جابر فهری» برون شد «زيدبن حارثه» آزاد كرده خود را به جانشينی برگزيد و تا «صفوان»(۳۱) پيش رفت. ولی او را نيافت كرز احشام مدينه را به غارت برده بود.

چهارم در غزوه «ذوالعشيره» كه برای بستن راه بر كاروانی از قريش، از مدينه خارج گرديد، «ابوسلمه مخزومی» را جانشين خود قرار داد. جنگ بدر پس از بازگشت اين كاروان از شام اتفاق افتاد.(۳۲)

پنجم در غزوه «بدر كبری» كه نوزده روز از مدينه غايب بود، «ابن ام مكتوم» نابينا را جانشين خود قرار داد.(۳۳)

ششم در غزوه «بنی قينقاع»، «ابا لبابه انصاری» را جانشين خود نمود.(۳۴)

هفتم در غزوه «سويق» نيز، «ابالبابه» را جانشين خود قرار داد، و برای مقابله با ابوسفيان كه با دويست سوار به سوی مدينه می آمدند، بيرون رفت.

ابوسفيان نذر كرده بود كه تا انتقام كشته های بدر را نگيرد از بوی خوش و نزديكی با زنان دوری نمايد. ولی هنگامی كه به «عريض»(۳۵) رسيدند و خبر حركت پيامبرصلی‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم را شنيدند، توبره های آرد را برای سبكباری فرو ريختند و گريختند. و آن غزوه، بدين خاطر «غزوة السويق» ناميده شد.

در سال سوم:

هشتم در غزوه «قرقرة الكُدْر»، «ابن ام مكتوم» را جانشين خود نمود و در نيمه ماه محرم به سوی دو قبيله «سليم و غطفان» حركت كرد و آنها فرار كردند و آن حضرت اموالشان ا به غنيمت گرفت و به سلامت بازگشت.(۳۶)

نهم در غزوه «فران»، «ابن ام مكتوم» را بر جای خود نهاد و به مدت ده روز از مدينه دور شد و دشمنان متفرق گرديدند و آن حضرت به سلامت بازگشت.(۳۷)

دهم در غزوه «ذی امر» در نجد، «عثمان بن عفان» را در مدينه بر جای خود نهاد و به قصد قبيله غطفان حركت نمود. آنها گريختند و ايشان سالم بازگشتند و جمعاً ده روز از مدينه غايب بودند.

يازدهم در غزوه «احد»، «ابن ام مكتوم» را به مدت يك روز جانشين خود قرارداد و در دامنه كوه احد با مشركان درگير شد.

دوازدهم در غزوه «حمراء الاسد» نيز، «ابن ام مكتوم» را بر جای نهاد و به مقابله ابوسفيان شتافت. زيرا حبر رسيده بود كه او قصد يورش به مدينه را دارد. ولی ابوسفيان و همراهانش را نيافتند و سه روز در آنجا توقف كردند و بعد به مدينه بازگشتند.

در سال چهارم:

سيزدهم در غزوه «بنی النضير» نيز، «ابن ام مكتوم» را جانشين خود قرار داد و به مدت پانزده روز آنها را محاصره نمود و سپس از آنجا بيرونشان نمود.(۳۸)

چهاردهم در غزوه «بدر سوم» به مدت شانزده روز «عبداللّه بن رواحه انصاری» را جانشين خود ساخت و به مدت هشت روز به انتظار ابوسفيان، كه وعده داده بود در سال آينده به بدر می آيد، در آنجا بماند. ابوسفيان نيز از مكه به غسفان آمد و سپس به مكه بازگشت.(۳۹)

در سال پنجم:

پانزدهم در غزوه «ذات الرقاع» به مدت پانزده روز «عثمان بن عفان» را بر جای خود نهاد و در دهم محرم از مدينه بيرون رفت، كه اعراب از فرا روی آن حضرت گريختند و به فراز كوهها و ژرفای دره ها پناه بردند.(۴۰)

شانزدهم در غزوه «دومة الجندل»، «ابن ام مكتوم» را بر جای خود نهاد و به سوی «اُكَيْدربن عبدالملك نصرانی» روان شد و او كه به مسافران و كاروانهای تجارتی مدينه يورش می برد با شنيدن خبر بگريخت و بستگانش نيز پراكنده شدند و آن حضرت كسی را در آنجا نيافت و چند روزی بماند و به مدينه بازگشت. و اين اولين غزوه ايشان به سمت و سوی روم بود.(۴۱)

هفدهم در غزوه «بنی المصطلق» بر آبشخور مريسيع، «زيدبن حارثه» آزاد كرده اش را به مدت هجده روز بر جای خود نهاد.(۴۲)

هجدهم در غزوه «خندق»، «ابن ام مكتوم» را جانشين خود ساخت و در ماه شوال يا ذيقعده از ورای خندق در مدينه با احزاب به جنگ برخاست.

نوزدهم در غزوه «بنی قريظه»، «ابورهم غفاری» را بر جای خود نهاد و به مدت پانزده روز يا بيشتر آنها را محاصره نمود.(۴۳)

در سال ششم:

بيستم در غزوه «بنی لحيان» در نزديكی عسفان، به مدت چهارده روز «ابن ام مكتوم» را بر جای خود نهاد و به سلامت مراجعه نمود.(۴۴)

بيست و يكم در غزوه «ذی قَرَد» به مدت پنج روز «ابن ام مكتوم» را جانشين خود قرار داد.(۴۵)

بيست و دوم در غزوه «حديبيه» نيز «ابن امّ مكتوم» را بر جای خود نهاد.(۴۶)

در سال هفتم:

بيست و سوم در غزوه «خيبر» كه تا مدينه حدود نود ميل فاصله بود، «سِباع بن عُرفُطَه» را برجای خود نهاد و پس از فتح قلعه های آن با جنگ و صلح، به سوی «وادی القری» حركت نمود و بعد از چند روز محاصره، با جنگ آن را گشود و سپس با اهالی «تيماء» مصالحه نمود. تيماء تا شام هشت روز راه بود و وادی القری در سر راه آن به مدينه قرار داشت.(۴۷)

بيست و چهارم در «عمرة القضاء» نيز «سباع بن عُرفُطَه» را بر جای خود نهاد.(۴۸)

در سال هشتم:

بيست و پنجم در «فتح مكه»، «ابورهم انصاری» را جانشين خود ساخت.

بيست و ششم پس از فتح مكه نيز كه برای غزوه «حنين» به سوی هوازن رفت، «ابورهم»، همچنان به جای رسول خداصلی‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم حاكم مدينه بود.

بيست و هفتم در غزوه «تبوك» نود فرسخی مدينه «علی بن ابی طالب» را جانشين خود قرار داد. و اين آخرين «غزوه» آن حضرت بود و مجموع غزوه ها اگر «خيبر و وادی القری» را دو غزوه بدانيم بيست و هشت، وگرنه بيست و هفت غزوه بوده است.

ما نام افراد مذكور را كه در غياب رسول خداصلی‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم از مدينه، جانشين آن حضرت بودند از كتاب «التنبيه و الإشراف» مسعودی استخراج نموديم، كه گاهی در ذكر نام جانشينان رسول خدا بر مدينه با ديگران اختلاف دارد؛ ولی موضوع جانشينی امام علیعليه‌السلام در «غزوه تبوك» را، امام حنابله احمدبن حنبل نيز در مسند خود از قول سعدبن ابی وقاص» روايت كرده و گويد:

«رسول خداصلی‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم هنگامی كه به «غزوه تبوك» می رفت، علیعليه‌السلام را جانشين خود بر مدينه قرار داد و علی گفت: «يا رسول اللّه! دوست ندارم شما به سوئی بروی مگر آنكه من با شما باشم» و پيامبر فرمود: «آيا خشنود نيستی كه برای من همانند هارون برای موسی باشی، جز آنكه هيچ پيامبری بعد از من نخواهد بود؟»(۴۹)

اين مضمون را بخاری نيز در صحيح خود از قول «سعدبن ابی وقاص» روايت كرده و گويد: «رسول خداصلی‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم به سوی تبوك رفت و علی را جانشين خود قرار داد. علی گفت: «آيا مرا در بين كودكان و زنان بر جای می نهی؟» و پيامبر فرمود: «آيا خشنود نيستی كه برای من همانند هارون برای موسی باشی، جز آنكه هيچ پيامبری بعد از من نخواهد بود؟»(۵۰)

و نيز، مسلم در صحيح خود از قول «سعدبن ابی وقاص» گويد: «رسول خداصلی‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم هنگامی كه در يكی از غزوه ها علی را جانشين خود قرار داد و او گفت: «يا رسول اللّه! مرا با كودكان و زنان بر جای نهادی؟» به او فرمود «آيا خشنود نيستی كه برای من همانند هارون برای موسی باشی، جز آنكه نبوتی بعد از من نخواهد بود؟»(۵۱)

بدينگونه رسول خداصلی‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم در هيچ يك از غزوه های چند روزه خود از مدينه بيرون نمی رفت مگر آنكه فردی را جانشين خود قرار می داد تا در زمان غيبتش بدو مراجعه نمايند. آن حضرت حتی يك روز يا بخشی از يك روز را هم بدون تعيين جانشينی كه بدو مراجعه كنند، از مدينه دور نشد.

چنانكه در غزوه «اُحُد» چنين شد و در حالی كه كوه «اُحُد» در دو كيلومتری مدينه بود، آن حضرت برای همان راه نزديك و مدت كوتاه نيز جانشين خود را تعيين فرمود. بلكه در غزوه «خندق» هم كه در مدينه و در ورای خندق مستقر بود، برای مردم مدينه جانشين و مرجع قرار داد.

حال، اگر خُلق و خوی رسول خداصلی‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم چنان است كه برای غيبت نيمروزی خود از مدينه و حتی در داخل مدينه بدان خاطر كه در كار جنگ است امت اسلامی را به حال خود رها نمی كند، آيا برای غيبت ابدالدهر و هميشگی خود آنها را به خويشتن وا می گذارد و مرجع و رهبر پس از خود را به آنان معرفی نمی كند؟

اين موضوعی است كه در بخش بعد به بحث و بررسی آن می پردازيم. نصوص رسيده از رسول خداصلی‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم در تعيين «ولیّ امر» پس از خود اين باب را با يادآوری اقدام انبياءعليه‌السلام در تعيين «وصی و ولیّ امر» پس از خود برای امتهای خويش، آغاز می كنيم.

وصيت در امت های پيشين

مسعودی سلسله اوصيا و جانشينان انبيا از آدم تا خاتمصلی‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم را متصل و پيوسته بيان داشته و مثلاً يادآور شده كه:

«وصیّ آدم «هبه اللّه » بود كه به زبان عبرانی «شيث» است.

و وصیّ ابراهيم «اسماعيل»، و وصیّ يعقوب «يوسف»، و وصیّ موسی «يوشع بن نون»بن افرائيم بن يوسف، كه زوجه موسیعليه‌السلام بر ضد او شورش نمود.

و وصیّ عيسی «شمعون»، و وصیّ خاتم انبياء محمدصلی‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم، «علی بن ابی طالب» و يازده تن از فرزندان اوعليهم‌السلام بودند».(۵۲)

و ما در اينجا تنها به يادآوری داستان سه تن از اوصيای مذكور بسنده می كنيم:

۱ داستان «شيث» وصی آدم

يعقوبی درباره وصيت آدم به شيث گويد: «هنگامی كه مرگ آدم فرا رسيد... «شيث» را وصیّ خود گردانيد».

و طبری گويد: «هبة اللّه يا شيث عبرانی، وصی آدم بود... و وصيت او را نوشت و او در آنچه گذشت وصی پدرش آدم بود».

و مسعودی در داستان وصيت آدم به شيث و وفات او گويد: «و چون آدم وصيت را به شيث رسانيد، آن را مكتوم و محفوظ داشت، و وفات آدم فرا رسيد...»

و ابن اثير گويد: «تفسير شيث: هبه اللّه است كه وصی آدم بود و چون وفات آدم فرا رسيد، شيث را وصی خود قرار داد».

و ابن كثير گويد: «معنای شيث: هبه اللّه است... و چون وفات آدم فرا رسيد فرزندش شيث را وصی خود گردانيد.»

۲ داستان «يوشع بن نون» وصیّ موسی

نخست يوشع بن نون در تورات:

در ماده «يوشعِ» قاموسِ كتاب مقدس به نقل از تورات گويد: «يوشع بن نون با موسی در كوه سينا بود و به عبادت گوساله، در عهد هارون، آلوده نگرديد.»

نصّ داستان تعيين و معرفی او بوسيله موسیعليه‌السلام در باب بيست و هفتمِ سِفر اعداد چنين است:

و موسی به خداوند عرض كرده گفت: ملتمس اينكه يَهُوهَ خدای ارواحِ تمامی بشر كسی را بر اين جماعت بگمارد كه پيش روی ايشان بيرون رود و پيش روی ايشان داخل شود و ايشان را بيرون بَرَد و ايشان را درآورد تا جماعتِ خداوند مثل گوسفندان بی شبان نباشند و خداوند به موسی گفت يُوشعَ بن نون را كه مردی صاحب روح است گرفته دست خود را بر او بگذار و او را به حضور العازار كاهن و به حضور تمامی جماعت برپا داشته در نظر ايشان به وی وصيّت نما و از عزّت خود بر او بگذار تا تمامی جماعت بنی اسرائيل او را اطاعت نمايند و او به حضور العازار كاهن بايستد تا از برای او به حكم اُورِيم به حضور خداوند سؤال نمايد و به فرمان وی او و تمامی بنی اسرائيل با وی و تمامی جماعت بيرون روند و به فرمان وی داخل شوند پس موسی به نوعی كه خداوند او را امر فرموده بود عمل نموده يوشع را گرفت و او را به حضور العازار كاهن و به حضور تمامی جماعت برپا داشت و دستهای خود را بر او گذاشته او را به طوری كه خداوند به واسطه موسی گفته بود وصيّت نمود(۵۳)

و داستان قيام و اقدام او به كار بنی اسرائيل و جنگهای وی، در بيست و سه باب «سِفر يوشع بن نون» آمده است.

دوم يوشع بن نون در قرآن كريم:

واژه «يوشع» در قرآن كريم(انعام / ۸۶ و ص / ۴۸)عربی شده و «ألْيَسَع» آمده است.

سوم يوشع بن نون در مدارك اسلامی:

يعقوبی گويد: «خدای عز و جل به گاه وفات موسی، فرمانش داد تا «يوشع بن نون» را وارد «قبّه الرّمان» كند و بر او درود فرستد و دستش را بر جسدش بگذارد تا بركتش به او منتقل گردد و وصيتش نمايد كه پس از وی به كار بنی اسرائيل قيام و اقدام نمايد».

۳ همانندی وصی خاتم انبيا صلی‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم و وصی موسی عليه‌السلام

يوشع بن نون با موسی در «طور سينا» بود و به گوساله پرستی آلوده نگرديد و خداوند به موسی فرمان داد تا او را وصی پس از خود گرداند تا بندگان خدا همانند گوسفندان بی شبان نباشند.

و امام علیعليه‌السلام با پيامبرصلی‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم در «غار حرا» بود و هرگز به بت پرستی آلوده نگرديد و خداوند پيامبرش را فرمان داد تا در بازگشت از «حجه الوداع» او را فراروی حاجيان امام و پيشوای امت پس از خود تعيين نمايد و امتش را بدون صاحب رها نسازد، و رسول خداصلی‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم در «غدير خم» اين فرمان را با صدای رسا اعلام داشت و او را چنانكه خواهد آمد «ولی عهد» پس از خود قرار داد. و آنچه درباره همانندی اين امت با بنی اسرائيل فرموده بود كه: «هر چه بر بنی اسرائيل رسيد، بر امت من نيز می رسد»، راست و صادق آمد!

۴ داستان «شمعون» وصیّ عيسی

نخست شمعون در انجيل:

در قاموس كتاب مقدس ده نفر بدين نام ذكر شده كه يكی از آنها «شمعون

پطرس» است. شمعون در تورات «سمعون» آمده و در «انجيل متّی» باب دهم درباره او گويد:

سپس دوازده شاگرد خود را طلبيد و ايشان را بر ارواح پليد قدرت داد كه آنها را بيرون كنند و هر بيماری و رنجی را شفا دهند. نامهای دوازده رسول چنين است: اول شمعون معروف به پطروس...».

و در «انجيل يوحنا» باب بيست و يكم، شماره ۱۵ و ۱۸، آمده است كه عيسی او را وصی خود قرار داد و به وی گفت: «گوسفندانم را شبانی كن» كنايه از اينكه مؤمنانِ به مرا سرپرستی نما.

و در قاموس كتاب مقدس نيز آمده است كه «مسيح او را برای هدايت كنيسه تعيين كرد».

دوم شمعون در مدارك اسلامی:

يعقوبی داستانش را بيان داشته و او را «سمعان الصفا» ناميده است. و مسعودی در ج ۱ ص ۳۴۳ كتابش گويد: «پطروسی در روميه كشته شد كه نامش به يونانی «شمعون» و به عربی «سمعان» است.»

و صاحب مجم البلدان درباره «دير سمعان» گويد: «دير سمعان در نواحی دمشق است و «سمعان»ی كه اين دير به نام اوست، يكی از بزرگان نصاری است و می گويند او «شمعون الصفا» است».

بخشی از داستان اين سه «وصی» را بيان داشتيم تا نمونه و مثال ديگر اوصيای پيامبران پيشين باشد.

خاتم انبياصلی‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم نيز، پيامبری نو ظهور(۵۴) و جدای از پيامبران پيشين نبود، تا امتش را بدون تعيين «ولی امر» رها سازد. او همان است كه جامعه اسلامی كوچك مدينه را به گاه غيبت خود، يك آن هم بی رهبر رها ننمود! آری، محال است كه خاتم انبيا و ديگر رسولان خدا جامعه اسلامی را برای هميشه تاريخ رها سازند و «ولی امر» پس از خود را تعيين ننمايند.

بلكه رسول خداصلی‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم آنان را با عبارات مختلف در اماكن متعدد تعيين و معرفی فرموده: در برخی مشخصاً امام بعد از خود را نام برده و در برخی همه امامان را. و از جمله مواردی كه «امام علی بن ابی طالبعليه‌السلام » را با اسم و رسم معرفی نموده، احاديث آينده است.

___________________

(۱) بقره / ۱۲۴.

(۲) احزاب / ۳۳.

(۳) مستدرك صحيحين، ج ۳ ص ۱۴۷. و عبداللّه پسر جعفر ذوالجناحين(= طيّار)فرزند ابوطالب مادرش اسماء بنت عميس خثعمی است. در حبشه به دنيا آمد و پيامبرصلی‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم را درك نمود و مردی حليم و كريم بود و او را بحرالجود(= دريای كرم)می گفتند و در سال ۸۰ هجری در مدينه وفات كرد. شرح حالش در اسد الغابه ج ۳ ص ۳۳ و جوامع السيره ص ۲۸۲ آمده است.

(۴) صفيه دخت حیّ بن اخطب از نسل هارون برادر موسیعليهما‌السلام است. او زوجه كنانه بن ربيع از يهود بنی النضير بود كه در جنگ خيبر كشته شد و پيامبرصلی‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم از بين اسيرانش برگزيد و به او فرمود: «اگر اسلام را برگزينی تو را برای خود برمی گزينم و اگر يهوديت را انتخاب كنی شايد آزادت كنم و به خويشاوندانت بپيوندی» و او گفت: «يا رسول اللّه! من به اسلام گرويدم و پيش از آنكه دعوتم كنی تصديقت كرده ام و نيازی به يهوديت نمی بينم و پدر و برادری در آن ندارم. شما مرا بين اسلام و كفر مخيّر كرديد، حال آنكه خدا و رسولش نزد من محبوبتر از آزادی و پيوستن به خويشاوندان است. و رسول خداصلی‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم پس از سپری شدن عدّه اش با وی ازدواج نمود. و صفيّه در سال ۵۲ هجری وفات كرد. صاحبان صحاح ۱۰ حديث از او روايت كرده اند. شرح حالش در طبقات ابن سعد، ج ۸ ص ۱۲۰ ۱۲۹، و جوامع السيره ص ۲۸۵، آمده است.

(۵) فاطمه دخت رسول اللّهصلی‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم و مادرش ام المؤمنين خديجه كبری است. در شرح حال آن حضرت در اسد الغابه و اصابه آمده است كه: كنيه او «ام ابيها» است و نسل رسول خداصلی‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم تنها از آن اوست. و رسول خداصلی‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم به فاطمه فرمود: «خداوند با خشم تو خشمگين، و با خشنوديت خشنود می گردد.» اين روايت در مستدرك حاكم، ج ۳ ص ۱۵۳، ميزان الاعتدال، ج ۲ ص ۷۷، تهذيب التهذيب، ج ۱۲ ص ۴۴۱ و در صحيح بخاری باب مناقب فاطمه، ج ۴ ص ۲۰۰ و ۲۰۱ و ۲۰۵، گويد: رسول خداصلی‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم فرمود: «فاطمه جزئی از من است، هر كه به خشمش آورد مرا به خشم آورده است».و در روايت ديگری در كتاب نكاح، ج ۳ ص ۱۷۷، و صحيح مسلم باب فضائل فاطمه و سنن ترمذی و مسند احمد، ج ۴ ص ۴۱ و ۳۲۸ و مستدرك صحيحين، ج ۳ ص ۱۵۳، آمده است كه: «هر چه او را بيازارد مرا آزرده است».

رسول خداصلی‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم همواره به هنگام سفر، در بدو خروج و ورود، آخرين و اولين كسی را كه وداع و ديدار می كرد، فاطمه بود. چنانكه در مستدرك صحيحين، ج ۳ ص ۱۵۵ و ۱۵۶ و ج ۱ ص ۴۸۹، و مسند احمد، ج ۵ ص ۲۷۵ و سنن بيهقی، ج ۱ ص ۲۶، آمده است.

و در باب وجوب خمس صحيح بخاری، ج ۲ ص ۱۲۴ از عايشه روايت كند كه گفت: «فاطمه پس از رسول خداصلی‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم از ابوبكر صديق خواست تا ميراثش را از آنچه رسول خداصلی‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم بر جای نهاده از انچه خدا به پيامبرش بازگردانيده به او بازگرداند، و ابوبكر گفت: «رسول خدا فرمود: «ما ارث برده نمی شويم. آنچه بر جای نهيم صدقه است» و فاطمه دخت رسول خدا خشمگين شد و از ابی بكر رويگردان شد و همواره رويگردان بود تا وفات كرد» او پس از رسول خداصلی‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم تنها شش ماه زندگی نمود.

و در باب غزوه خيبر صحيح بخاری، ج ۳ ص ۳۸ گويد: «هنگامی كه وفات كرد شوهرش شبانه دفنش نمود و ابوبكر را آگاه ننمود و خود بر او نماز گزارد. و علی تا فاطمه زنده بود موقع ممتازی داشت. و چون وفات كرد ديدار مردم را ناخوش داشت و به مصالحه با ابی بكر تن در داد.» اين روايت را مسلم در كتاب جهاد، ج ۵ ص ۱۴۵، و احمد در مسند، ج ۱ ص ۹، و بيهقی در سنن، ج ۶ ص ۳۰۰، نيز آورده اند. و در شرح حال آن حضرت در اسد الغابه گويد: «او به اسماء وصيت نمود كه غسلش دهد و اجازه ندهد كسی بر او وارد شود، و چون وفات كرد عايشه آمد و اسماء اجازه ورودش نداد.»

مولف گويد: «و محل قبر فاطمهعليه‌السلام تا امروز شناخته نشده است!»

صاحبان صحاح بنابر نقل جوامع السيره، ۱۸ حديث از آن حضرت روايت كرده اند.

و امام حسن و امام حسين دو سبط رسول اللّهصلی‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم و دو فرزند علی و فاطمهعليها‌السلام : امام حسنعليه‌السلام در نيمه ماه رمضان سال سوم هجری به دنيا آمد و امام حسينعليه‌السلام در سوم شعبان سال چهارم هجری. و رسول خدا درباره آنها فرمود: «حسن و حسين دو سيّد جوانان اهل بهشتند و پدرشان بهتر از آنهاست» سنن ابن ماجه باب فضائل اصحاب رسول اللّهصلی‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم و مستدرك صحيحين، ج ۳ ص ۱۶۷ و مصادر بسيار ديگر.

مسلمانان در سال چهلم هجری پس از شهادت امام علی با امام حسنعليه‌السلام بيعت كردند و آن حضرت شش ماه به خلافت پرداخت و سپس به مقتضای مصلحت اسلام با معاويه مصالحه كرد. و معاويه هنگامی كه در سال ۵۰ ه بر آن شد تا برای پسرش يزيد بيعت بگيرد، آن حضرت را در نهان مسموم ساخت و شهيد نمود. مراجعه كنيد: نقش عايشه در تاريخ اسلام ج سوم ص ۱۷۸. در سال ۶۰ ه نيز امام حسينعليه‌السلام از بيعت با يزيد سرباز زد و فرمود: «اگر امت اسلامی به رهبری همچون يزيد مبتلا گردد بايد با اسلام خداحافظی نمود» و سپاه يزيد آن حضرت را در عاشورای سال ۶۱ ه در كربلا به شهادت رسانيدند. صاحبان صحاح از امام حسنعليه‌السلام ۱۳ حديث و از امام حسينعليه‌السلام ۸ حديث روايت كرده اند. مراجعه كنيد: جوامع السيره، ص ۲۸۴ و ۲۸۶، و تقريب التهذيب، ج ۱ ص ۱۶۸.

(۶) عايشه دخت ابوبكر مادرش امّ رومان بود. در سال چهارم بعثت به دنيا آمد و پيامبرص يك سال پس از هجرت به مدينه او را به خانه برد و وی در سال ۵۷ يا ۵۸ يا ۵۹ ه وفات كرد و ابوهريره بر او نماز گزارد. صاحبان صحاح ۲۲۱۰ حديث از او روايت كرده اند. مراجعه كنيد: نقش عايشه در احاديث اسلام.روايت عايشه در شأن نزول آيت تطهير در صحيح مسلم ج ۷ ص ۱۳۰، باب فضائل اهل بيت النبی، مستدرك صحيحين، ج ۳ ص ۱۴۷، و تفسير ابن جرير و سيوطی در تفسير آيه مذكور، و تفسير زمخشری و رازی در تفسير آيه مباهله، و سنن بيهقی، ج ۲ ص ۱۴۹، آمده است.

(۷) واثله بن اسقع ليثی، به هنگام حركت پيامبر به سوی تبوك اسلام آورد. و گفته شده او سه سال خادم رسول خدا بود و در سال ۸۵ يا ۸۳ ه در دمشق يا بيت المقدس وفات كرد. صاحبان صحاح ۵۶ حديث از او روايت كرده اند. شرح حالش در اسد الغابه و جوامع السيره، ص ۲۷۹، آمده است. اين روايت او درباره شأن نزول آيه تطهير در سنن بيهقی، ج ۲ ص ۱۵۲، و روايت ديگری از او در مسند احمد، ج ۴ ص ۱۰۷، و مستدرك صحيحين، ج ۲ ص ۴۱۶ و ج ۳ ص ۱۴۷، و مجمع الزوائد، ج ۹ ص ۱۶۷، و تفسير ابن جرير و سيوطی در تفسير آيه، و اسد الغابه، ج ۲ ص ۲۰ آمده است.

(۸) اين روايت ام سلمه در تفسير سيوطی، ج ۵ ص ۱۹۸ و ۱۹۹ آمده است. و روايت ديگری از او در سنن ترمذی، ج ۱۳ ص ۲۴۸، و مسند احمد، ج ۶ ص ۳۰۶، و اسد الغابه، ج ۴ ص ۲۹ و ج ۲ ص ۲۹۷، و تهذيب التهذيب، ج ۲ ص ۲۹۷، آمده است. و روايت ديگری در مستدرك صحيحين، ج ۲ ص ۴۱۶ و ج ۳ ص ۱۴۷، و سنن بيهقی، ج ۲ ص ۱۵۰، و اسد الغابه، ج ۵ ص ۵۲۱ و ۵۹۸، و تاريخ بغداد، ج ۹ ص ۱۲۶، موجود است. و روايت ديگری در مسند احمد، ج ۶ ص ۲۹۲.

(۹) روايت ابن عباس در مسند احمد، ج ۱ ص ۳۳۰، خصائص نسائی ص ۱۱، رياض النضرة، ج ۲ ص ۲۶۹. مجمع الزوائد، ج ۹ ص ۱۱۹ و ۲۰۷، و تفسير در المنثور در تفسير آيه موجود است.

(۱۰) عمربن ابی سلمه عبدالاسد، ربيب رسول اللّه، مادرش ام سلمه است. در حبشه به دنيا آمد. با امام علیع در جنگ جمل همراه بود و آن حضرت فرماندهی بحرين و فارس را به او سپرد. در سال ۸۳ ه وفات كرد. صاحبان صحاح ۱۲ حديث از او روايت كرده اند. شرح حالش در اسد الغابه و جوامع السيره ص ۲۸۴، آمده است. حديث او در شأن نزول آيه تطهير در فضائل الخمسه، ج ۱ ص ۲۱۴ به نقل از صحيح ترمذی، ج ۲ ص ۲۰۹ موجود است.

(۱۱) روايت ابوسعيد خدری در تفسير ابن جرير و سيوطی، در تفسيرآيه، و تاريخ بغداد، ج ۱۰ ص ۲۷۸ و مجمع الزوائد، ج ۹ ص ۱۶۷ و ۱۶۹، موجود است. شرح حال او در پاورقی صفحات آينده می آيد.

(۱۲) سعدبن ابی وقاص، شرح حالش در پاورقی صفحات قبل گذشت. او از بيعت با امام علیع سرباز زد و سبّ و دشنام علی از سوی معاويه را نيز نپذيرفت. معاويه به گاه بيعت گرفتن برای يزيد مسمومش ساخت و بمرد. صاحبان صحاح ۲۷۱ حديث از او روايت كرده اند. روايت او در شأن نزول آيه تطهير در خصائص نسائی ص ۴ ۵، و سنن ترمذی، ج ۳ ص ۱۷۱ ۱۷۲، آمده است.

(۱۳) روايت انس بن مالك در سنن ترمذی، ج ۱۳ ص ۲۴۸، و مجمع الزوائد، ج ۹ ص ۲۰۶ آمده است.

(۱۴) همانند قتاده در تفسير ابن جرير و سيوطی، در تفسير آيه مذكور، و عطيّه در شرح حالش در اسد الغابه، ج ۳ ص ۴۱۳، و معقل بن يساركه در سنن ترمذی، ج ۱۳ ص ۲۴۸ آمده است.

(۱۵) استشهاد امام حسنع در مستدرك صحيحين، ج ۳ ص ۱۷۲، و مجمع الزوائد، ج ۹ ص ۱۴۶ و ۱۷۲، موجود است.

(۱۶) امام علی بن الحسينع، مادرش چنانكه در باب دهم ربيع الابرار زمخشری آمده دخت يزد جرد بود و در هنگام نفاس زادنش وفات كرد و يكی از «امّ ولد»های پدرش دايه او شد و امامعليه‌السلام پس از فوت پدر به شوهرش داد و ظاهر آن است كه نامش «غزاله» بوده است (عيون اخبار الرضا ج ۲ ص ۱۲۸) علی بن الحسين در سال ۹۵ ه در مدينه وفات كرد. صاحبان صحاح برخی احاديث را از او روايت كرده اند.و استشهاد آن حضرت به آيه تطهير در تفسير آيه موجود است. شرح حال او در وفيات الاعيان ج ۲ ص ۴۲۹ و تاريخ يعقوبی، ج ۲ ص ۳۰۳ آمده است.

(۱۷) روايت ابن عباس در تفسير در المنثور، تفسير آيه:«و أمر اهلك بالصلاة...»آمده است.

(۱۸) ابوالحمراء، آزاد شده رسول خداص نامش هلال بن حارث يا ابن ظفر است و حديث او در شرح حالش در استيعاب، ج ۲ ص ۵۹۸، و اسد الغابه، ج ۵ ص ۱۷۴، و مجمع الزوائد، ج ۹ ص ۱۷۸، آمده است.

(۱۹) ابوبرزه اسلمی، در نامش اختلاف است. در سال ۶۰ يا ۶۴ در بصره وفات كرد. صاحبان صحاح ۲۰ يا ۴۶ حديث از او روايت كرده اند. شرح حالش در اسد الغابه و جوامع السيره ص ۲۸۰ و ۲۸۳ آمده است. حديث او در مجمع الزوائد، ج ۹ ص ۱۶۹ موجود است و عبارت او «سبعة عشر شهرا» آمده كه به نظر ما از اشتباه نسخه برداران است.

(۲۰) روايت «أنس» در مسند احمد، ج ۳ ص ۲۵۲، و مسند طياسی، ج ۷ ص ۲۷۴ حديث ۲۵۰۹، و اسد الغابه، ج ۵ ص ۵۲۱، و تفسير ابن جرير و سيوطی، در تفسير آيه آمده است.

(۲۱) نجم / ۳ ۴.

(۲۲) صحيح بخاری، كتاب الاحكام، ج ۴ ص ۱۶۳. عبارت: العسر و اليسر: سختی و آسانی در صحيح مسلم كتاب الاماره حديث ۴۱ و ۴۲، است. سنن نسائی كتاب البيعه، باب البيعة. سنن ابن ماجه، كتاب الجهاد، حديث ۲۸۶۶. موطّأ مالك، كتاب الجهاد باب الترغيب فی الجهاد، حديث ۵. مسند احمد، ج ۵ ص ۳۱۴ و ۳۱۶ و ۳۱۹ و ۳۲۱ و ج ۴ ص ۴۱۱. سير اعلام النبلاء، شرح حال عباده، ج ۲ ص ۳ و تهذيب ابن عساكر، ج ۷ ص ۲۰۷ ۲۱۹.

(۲۳) مراجعه كنيد: شرح حال عباده در استيعاب، ج ۲ ص ۴۱۲ و اسدالغابه، ج ۳ ص ۱۰۶ ۱۰۷.

(۲۴) تاريخ طبری، چاپ اروپا، ج ۱ ص ۱۲۲۱.

(۲۵) مراجعه كنيد: فصل سقيفه و بيعت ابوبكر، و نزاع قبيلگی انصار و مهاجران در ابتدای همين كتاب.

(۲۶) نساء / ۵۹. تفسير اين آيه و احاديث رسيده از رسول خداص درباره آن در بحثهای بعد می آيد ان شاءاللّه.

(۲۷) عبارت متن از طبری است. تاريخ طبری، چاپ اروپا، ج ۳ ص ۱۱۷۱ ۱۱۷۲. تاريخ ابن عساكر تحقيق محمودی، ج ۱ شرح حال امام علیع. تاريخ ابن اثير، ج ۲ ص ۲۲۲. شرح نهج البلاغه ابن ابی الحديد، ج ۳ ص ۲۶۳. تاريخ ابن كثير، ج ۳ ص ۳۹ كه الفاظ را حذف كرده و گويد: كذا و كذا! كنزالعمال متقی هندی، ج ۱۵ ص ۱۰۰ و ۱۱۵ و ۱۱۶ و سيره حلبيه نشر كتابفروشی اسلاميه، ج ۱ ص ۲۸۵.

(۲۸) شعراء / ۲۱۴.

(۲۹) ابواء قريه ايست در بيست و سه ميلی مدينه كه قبر «آمنه» مادر رسول خداص در آنجاست. و «ودّان» قريه ايست كه تا «جُحفه» يك روز راه و تا ابواء شش ميل است. (معجم البلدان)

(۳۰) بواط از كوههای جهينه در مسير شام است و فاصله اش تا مدينه حدود نود ميل هر ميل چهار هزار ذراع است.

(۳۱) صفوان بيابانی نزديك بدر است.

(۳۲) ذوالعشيرة نزديك ينبع حدود صد ميلی مدينه است. و ابوسلمه، عبداللّه بن عبد الاسد، پسر عمه رسول خدا بود كه ابتدا به حبشه و سپس به مدينه هجرت نمود و در بدر حاضر و در احد شركت و از اثر آن وفات نمود. شرح حالش در اسد الغابه آمده است.

(۳۳) رسول خداص در سوم ماه رمضان از مدينه خارج شد و جنگ در روز جمعه هفدهم آن ماه اتفاق افتاد.

(۳۴) سيره نويسان گويند: يهود به گاه ورود به مدينه در پستيهای آن جای گرفتند و چون هوايش را نپسنديدند، به بلنديها روی آوردند و بنی نضير در طحان و بنی قريظه در مهروز مسكن گزيدند و در آنجا بودند تا پيامبرص با آنها جنگيد و از آن بيرونشان نمود. (معجم البلدان: ماده: «بطحان» و «مهروز»). و ابولبابه، بشير يا رفاعه بن عبدالمنذر، يكی از «نقبا» در بيعت عقبه بود. شرح حالش در اسدالغابه آمده است.

(۳۵) عريض بيابان مدينه است. معجم البلدان

(۳۶) قرقرة الكدر، ناحيه مركزی بنی سليم جنب منطقه حارّه عراق به سمت مكه با فاصله هشت روز راه تا مدينه. معجم البلدان

(۳۷) فران مركز بنی سليم در ناحيه فرع حجاز بوده است. معجم البلدان و لسان العرب

(۳۸) منازل يهود بنی نضير در منطقه غرس قبا و بالاتر آن بود كه قبا در دو ميلی مدينه قرار دارد. معجم البلدان، ماده: غرس و قبا

(۳۹) عبداللّه بن رواجه انصاری خزرجی در بيعت عقبه نقيب بنی حارث بود. در همه وقايع و نبردهای رسول خداص حضور داشت و يكی از سه فرمانده شهيد جنگ موته بود. شرح حالش در استيعاب و اسدالغابه آمده است.

(۴۰) ذات الرقاع كوهی است نزديك نخيل در جوار سعد و شقره با رنگهای گونه گون و قسمتهای سرخ و سياه و سفيد. شرح اين غزوه را در التنبيه و الإشراف مسعودی می يابيد.

(۴۱) دومة الجندل قلعه ای بنا شده در منطقه جندل با سرزمينی به وسعت پنج فرسخ بود كه تا دمشق هفت روز و تا مدينه پانزده روز راه فاصله داشت. مراجعه كنيد: معجم البلدان، ماده: دومة و التنبيه و الاشراف، شرح غزوه مذكور.

(۴۲) آبشخور مريسيع بر سر راه «فرع» قرار دارد و فرع تا مدينه حدود نود ميل است.

(۴۳) ابورهم، كلثوم بن حصين: پس از ورود پيامبرص به مدينه اسلام آورد و در احد حضور يافت و تير بر گلوگاهش اصابت نمود و پيامبرصلی‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم آب دهان بر آن ماليد و شفا يافت. شرح حالش در اسدالغابه آمده است.

(۴۴) مراجعه كنيد: جمهره انساب ابن حزم، چاپ مصر ۱۳۸۲ ه، ص ۱۹۶ ۱۹۸، نَسَب بنی لحيان. و عسفان بين مكه و مدينه است كه در تعيين محل آن اختلاف دارند معجم البلدان.

(۴۵) ذی قَرَد بر سر راه خيبر به مدينه قرار داشت.

(۴۶) رسول خداص در روز دوشنبه اول ذيقعده برای انجام عمره حركت نمود و مشركان راه ورودشان به مكه را بستند و آن حضرت در «حديبيه» نه ميلی مكه اقامت گزيد تا پيمان «صلح حديبيه» منعقد گرديد و بنابر آن شد كه در سال آينده عمره بگزارند.

(۴۷) مراجعه كنيد: اسدالغابه، شرح حال سِباع بن عُرفُطَه.

(۴۸) پيامبرص ششم ذيقعده حركت نمود.

(۴۹) مسند احمد، ج ۱ ص ۱۷۷.

(۵۰) صحيح بخاری، كتاب بدء الخلق، باب غزوه تبوك، ج ۳ ص ۵۸.

(۵۱) صحيح مسلم، كتاب فضائل الصحابه، باب فضل علی بن ابی طالب، حديث ۳۲. مسند ابوداود، ج۱ ص ۲۹. حليه الاولياء، ج ۷ ص ۱۹۵ و ۱۹۶. مسند احمد، ج ۱ ص ۱۷۳ و ۱۸۲ و ۳۳۰ و ج ۴ ص ۱۵۳. تاريخ بغداد، ج ۱۱ ص ۴۳۲. خصائص نسائی ص ۸ و ۱۶، و طبقات ابن سعد، ج ۳ قسمت اول ص ۱۵.

(۵۲) اثبات الوصية، مسعودی، چاپ نجف ص ۵ ۷۰. و مسعودی، علی بن الحسين از نوادگان عبداللّه بن مسعود صحابی و متوفای ۳۴۶ ه است. در طبقات الشافعيه، ج ۲ ص ۳۰۷ گويد: گفته شده كه او مذهب معتزلی داشته است. كتبی در فوات الوفيات، ج ۲ ص ۴۵، و ياقوت حموی در معجم الاُدبا به اين كتاب اشاره كرده و گفته اند: كتاب «البيان» در اسماء ائمه از آنِ اوست. و در «الميزان» ابن حجر، ج ۴ ص ۲۲۴ گويد: كتاب «تعيين الخليفه» از آنِ اوست. اين كتاب را در الذريعه و غير آن «اثبات الوصيه» ناميده اند.

(۵۳) كتاب مقدس، عهد عتيق(= تورات)ترجمه فارسی از عبرانی و كلدانی و يونانی، چاپ دارالسلطنه لندن، ۱۹۳۲ ميلادی، ص ۲۵۴.

(۵۴) خداوند سبحان(احقاف / ۹)می فرمايد:«قل ما كنت بدعاً من الرسل...»: «بگو من پيامبر نوظهور و جدای از ساير پيامبران نيستم...»

وصی رسول اللّه صلی‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم و وزير و وليعهد و خليفه بعد از او

«وصی» در احاديث رسول اللّهصلی‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم

در باب اول، داستان انذار و بيم دادن بنی هاشم را بيان داشتيم، و اينكه رسول خداصلی‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم در حضور آنها«علی بن ابيطالب» را بدين گونه معرفی فرمود كه:

«همانا اين برادر و وصی و خليفه من در ميان شماست. پس، از او بشنويد و اطاعتش نمائيد».

رسول خداصلی‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم با اين بيان «وصی و خليفه» خود در بين آنها را تعين نمود و فرمانشان داد تا اطاعتش نمايند. و خداوند سبحان فرموده:( وَمَا آتَاكُمُ الرَّسُولُ فَخُذُوهُ ) (۵۵) : «آنچه را پيامبر برای شما آورده بگيريد».

طبرانی از «سلمان فارسی» روايت كند كه گفت: «به رسول خداصلی‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم گفتم: «هر پيامبری را «وصی»ی است، وصی شما كيست؟» پاسخم نفرمود و چندی بعد كه مرا ديد فرمود: «سلمان!» به سويش شتافتم و گفتم: «بله.» فرمود: «می دانی وصی موسی كيست؟» گفتم: «آری، يوشع بن نون است.» فرمود: «برای چه؟» گفتم: «برای آنكه در آن روز داناترين آنها بود». فرمود: «همانا وصی من و راز نگهدارم و بهترين كسی كه بعد از خود باقی می گذارم تا قول و قرارم را وفا و دَين و قروضم را ادا نمايد «علی بن ابی طالب» است.»(۵۶)

و از «ابوايوب انصاری» گويد: رسول خداصلی‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم به دخترش فاطمه فرمود: «آيا ندانستی كه خدای عزوجل زمينيان را برانداز نمود و از بين آنها پدرت را برگزيد و مبعوث گردانيد، و در بار دوم برانداز نمود و شوهرت را برگزيد و به من وحی فرمود تا همسرش دهم و وصيش گيرم؟».(۵۷)

و از «ابوسعيد خدری» گويد: رسول خداصلی‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم فرمود: «همانا وصی من و راز نگهدارم و بهترين كسی كه بعد از خود باقی می گذارم تا قول و قرارم را وفا و دَين و قروضم را ادا نمايد «علی بن ابی طالب» است».(۵۸)

و از «انس بن مالك» گويد: «رسول خداصلی‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم وضو ساخت و دو ركعت نماز به جای آورد و به او فرمود: «اولين كسی كه از اين در بر تو وارد می شود، امام متقيان و سيد مسلمانان و پيشوای دين و خاتم وصيين است...» و علی آمد و آن حضرت فرمود: «انس! كه آمد؟» گفتم: علی. پس، شادمان به سوی او برخاست ودر آغوشش كشيد و...»(۵۹)

و از «بريده» گويد: «رسول خداصلی‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم فرمود: «هر پيامبری را وصی و وارثی باشد، و علی «وصی» و وارث من است».(۶۰)

و در «محاسن و مساوی» بيهقی روايتی است كه فشرده آن چنين است: «جبرئيل با هديه ای از سوی خدا فرود آمد تا رسول اللّهصلی‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم آن را به پسر عمو و «وصی»ش علی بن ابی طالب اهداء نمايد».(۶۱)

وصيت در كتب امتهای پيشين

نصربن مزاحم در كتابش «وقعه صفين» و خطيب در «تاريخ بغداد» روايت كنند كه:

«سپاه امام علیعليه‌السلام در مسير «صفين» دچار تشنگی شدند و امام آنها را حركت داد تا به نزد صخره ای رسيدند و به ياری او آن را از جای بركندند و نوشيدند تا سيراب شدند. در نزديك آنها ديری بود و چون صاحب دير از موضوع آگاه شدگفت: «اين دير جز با اين آب بنا نشده، و اين آب را كسی جز نبی يا «وصی» نبی استخراج نكرده است».(۶۲)

خبری ديگر در تأييد خبر پيشين:

در صفين نصربن مزاحم و تاريخ ابن كثير خبر ديگری است كه گويد:

«هنگامی كه علیعليه‌السلام در «رقّه» و در نقطه ای به نام «بليخ»(۶۳) بر كناره فرات فرود آمد، راهبی از صومعه خود بيرون شد و به علی گفت: «نزد ما كتابی است كه از پدرانمان به ارث برده ايم و اصحاب عيسی بن مريم آن را نوشته اند، آيا آن را بر شما عرضه بدارم؟ علی گفت: آری، محتوايش چيست؟ و راهب چنين گفت:

«بسم اللّه الرحمن الرحيم»

«خداوندی كه اراده اش جاری و نوشته اش ساری است، همو در بين امّی ها رسولی را از خودشان مبعوث می كند تا كتاب و حكمتشان بياموزد و به راه خدا هدايتشان نمايد. نه درشت خوی است و نه سنگدل و نه عربده كشِ كوچه و بازار. بدی را با بدی پاسخ نگويد، بلكه می بخشد و در می گذرد. امتش حامدانی هستند كه خدای را بر هر پيشامدی سپاس گويند و در هر فراز و نشيبی فروتنانه به تهليل و تكبير و تسبيحش پردازند. و خداوند او را بر همه دشمنانش پيروز گرداند. و چون جانش ستاند، امتش اختلاف كنند و سپس اجتماع نمايند و تا آنجا كه خدا بخواهد درنگ كنند و دوباره اختلاف نمايند. و مردی از امتش بر كناره اين فرات بگذرد كه به معروف امر و از منكر نهی كند و به حق داوری نمايد و در قضا رشوه نپذيرد. دنيا در نزد او از خاكسترِ بادآورده بی ارزشتر و مرگ در نزد او از نوشيدن آب برای تشنه كام آسانتر است. در نهان خدا ترس و در عيان خيرخواه و در راه خدا از سرزنش هيچ ملامتگری نمی هراسد. و هريك از مردم اين بلاد كه آن پيامبر را دريابد و به او ايمان آورد، پاداشش بهشت و رضوان من باشد، و هركس آن عبد صالح را دريابد، بايد به ياريش بشتابد كه كشته شدن با او شهادت است.»

سپس به علیعليه‌السلام گفت: «من همراه تو هستم و از تو جدا نمی شوم تا آنچه به تو می رسد بر من نيز برسد.» راوی گويد: «علی گريست و گفت: «سپاس خدای را كه فراموشم نفرمود. سپاس خدای را كه در كتب ابرار يادم كرد». و آن راهب با علی همراه شد و چنانكه يادآور شده اند صبح و شام با علی بود تا آنگاه كه در جنگ صفين كشته شد. و هنگامی كه مردم به دفن كشته های خود پرداختند، علی گفت: «او را بيابيد» و چون يافتند بر او نماز گزارد و دفنش نمود و فرمود: «اين از ما اهل البيت است» و بارها برای او آمرزش خواست.(۶۴) ».


3

4

5

6

7

8

9

10

11

12

13

14

15

16

17

18

19

20

21

22