ترجمه معالم المدرستین جلد ۲

ترجمه معالم المدرستین0%

ترجمه معالم المدرستین نویسنده:
گروه: اصول دین

ترجمه معالم المدرستین

نویسنده: علامه عسکری
گروه:

مشاهدات: 21611
دانلود: 2846


توضیحات:

جلد 1 جلد 2
جستجو درون كتاب
  • شروع
  • قبلی
  • 93 /
  • بعدی
  • پایان
  •  
  • دانلود HTML
  • دانلود Word
  • دانلود PDF
  • مشاهدات: 21611 / دانلود: 2846
اندازه اندازه اندازه
ترجمه معالم المدرستین

ترجمه معالم المدرستین جلد 2

نویسنده:
فارسی

نتيجه اين بحث ها و حقيقت امر

پژوهشگر پی گير درمی يابد كه ميزان ثابت شناخت حق و باطل در مكتب خلفا تنها مصلحت چيرگان حاكم است و بس، و هر خبر و روايتی كه آنها را مورد انتقاد قرار دهد يا سرزنش كند، ضعيف و ناصحيح و مردود است، و هر كتاب و هر راوی و هر مؤلفی كه خبری از آن را روايت كند، ضعيف و غير ثقه است و به انواع نسبت ها متهم می گردد، و اگر حديث و خبر از روايتگری باشد كه نمی توانند او و كتابش را مورد طعن و سرزنش قرار دهند، در چنين حالی، حديث را به سوئی كه می خواهند تأويل و توجيه می كنند.

از سوی ديگر، هر مؤلف و روايتگری كه مناقب چيرگان حاكم را يادآور شود و انتقادات متوجه آنان را رها سازد، او ثقه و صدوق است؛ و چون بتواند در روايات و تأليفات خود به دفاع از آنان برخيزد، او ثقه و مأمون و مصدّق است و رواياتش در كتابها منتشر و پخش می گردد. و سيف زنديق از چنين باب فراخی، هر چه را كه خواسته و مقتضای زندقه اش بوده، در سنت و سيره و حديث رسول خداصلی‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم وارد كرده است. و بدين خاطر نيز، روايات او در بيش از هفتاد منبع از منابع اسلامی، در طی سيزده قرن منتشر گرديده است!

آری، سيف بن عمر هر چه را ساخته و پرداخته، در سنت و سيره و حديث رسول خداصلی‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم وارد كرده است و ما در كتاب «يكصد و پنجاه صحابی ساختگی» باب: «فرستادگان پيامبرصلی‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم » و باب: «كارگزاران رسول خداصلی‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم » و باب: «هيئت های نمايندگی وارد بر رسول خداصلی‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم » و باب: «ربيب پيامبرصلی‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم » و نيز، در كتاب «رواة مختلفون» يا «راويان ساختگی» آنها را مورد بحث و بررسی قرار داده ايم. چنانكه در بحث های گذشته نيز ديديم كه او چگونه حديث رسول خداصلی‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم درباره عمار را تحريف و آن را به ضدّ خود تبديل نمود.

اين ديدگاه ما درباره «سيف» و همتايان اوست؛ كسانی مانند: «ابوالحسن بكری» مؤلف كتاب: «الانوار» كه حديث های خرافی را در كتاب: «سيرة النّبی المختار» و ديگر كتب خود داخل منابع اسلامی نموده و ما، خبرها و اثرهای آنها را در سلسله بحث های: «نقش ائمه در احيای دين» مورد بحث و بررسی قرار داده ايم و شأن و مقام اينان در نزد ما چنين است.

اما بخاری و صحيح او، ابن هشام و سيره اش، و طبری و تاريخ وی، و ديگر همتايان دانشمند آنان كه اسلوبشان را مورد نقد و بررسی قرار داده ايم، اينان را در نزد ما شأن و مقام ديگری است. چون اينان اگر چه در بخشی از روش خود مورد انتقاد ما هستند، ولی با وجود آن، هم اينان بسياری از سنت صحيح رسول خداصلی‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم در سيره و حديث را كه مورد اعتماد ماست و آن را از ايشان روايت می كنيم در كتابهای خود ذكر كرده اند. و اين روش علمای مكتب اهل البيت با هر كسی است كه در كار علمی او اشتباهی می بينند؛ آنان در حالی كه روش علمی او را به شدت مورد انتقاد قرار می دهند، در عين حال، او را محترم و بزرگ می شمارند و آنچه را كه مورد انتقادشان نباشد از او و كتاب او برمی گيرند، و اين همان معنای عدم تقليد از علمای پيشين است، كه نه در احكام فقهی از آنان پيروی می كنند و نه در حديث شناسی! علمای مكتب اهل البيت، حديث ضعيفِ «اصول كافی» و «صحيح بخاری» را با هم تضعيف می كنند و حديث صحيح را نيز، از هر دو كتاب می گيرند، چنانكه «مجلسی كبير» متوفای ۱۱۱۱ ه، هنگامی كه در كتاب خود «مرآة العقول» كتاب «كافی» را شرح می كند، به هزاران حديث ضعيف آمده در آن توجه می دهد؛ كتابی كه مشهورترين كتاب حديثی مكتب اهل البيت است و اين كار در مكتب اهل البيت، مخالف آنی است كه پيروان مكتب خلفا برآنند، و برای صحيح بخاری همان را قائلند كه برای كتاب خدا، و معتقدند كه حديث ناصحيح در آن نيست. بلكه بيش از آن را قائلند؛ چون معتقدند كه هر چه در صحيح بخاری و صحيح مسلم درباره سنت رسول خداصلی‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم آمده اموری كه در كتاب خدا نيامده همه صحيح است، در حالی كه قبول صحّت روايات سنّت رسول خداصلی‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم كه در ديگر كتب غير از «صحيح بخاری و مسلم و چهار كتاب ديگری كه مجموع آن ها «صحاح ستّه» ناميده شده، آمده بر آنها دشوار است. با آنكه بسياری از حافظان حديث در مكتب خلفا كه غير از ياد شدگانند در علم حديث تأليفات عديده ای به نام: صحاح و مسانيد و سنن و مصنّفات و زوائد و... دارند، مانند:

صحيح ابن خزيمه متوفای ۳۱۱ ه.

صحيح ابن حبّان متوفای ۳۵۴ ه.

الصحاح المأثورة عن رسول اللّهصلی‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم، از حافظ ابوعلی ابن السكن متوفای ۳۵۳ ه.

مسند طيالسی متوفای ۲۰۴ ه.

مسند احمد متوفای ۲۴۱ ه.

سنن بيهقی متوفای ۴۵۸ ه.

سنن ابوبكر شافعی متوفای ۳۴۷ ه.

معاجم سه گانه طبرانی متوفای ۳۶۰ ه.

مصنّف عبدالرزاق صنعانی متوفای ۲۱۱ ه.

مصنّف ابن ابی شيبه متوفای ۲۳۵ ه.

مجمع الزوائد هيثمی متوفای ۸۰۷ ه.

مستدرك حاكم متوفای ۴۰۵ ه.

و دهها مجموعه حديثی ديگر از محدثان ديگر.

و در سيره رسول خداصلی‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم و صحابه و فتوح نيز تأليفاتی همچون:

خليفه بن خياط متوفای ۲۴۰ ه، الطبقات و التاريخ.

بلاذری متوفای ۲۷۹ ه، فتوح البلدان و انساب الاشراف.

مسعودی متوفای ۳۴۵ ه، التبيه و الاشراف و مروج الذهب.

واقدی متوفای ۲۰۷ ه، المغازی.

ابن سعد متوفای ۲۳۰ ه، الطبقات.

و دهها تأليف معتبر ديگر از مؤلفان ديگر.

چه شده كه در علم حديث تا بدين حدّ به «صحاح شش گانه» توجه شده و ديگر كتابها رها گرديده، و در سيره و تاريخ و مغازی، تنها سيره ابن هشام و تاريخ طبری محور شده و ديگر كتابها متروك؟!

و خلاصه، دانشمندان مكتب خلفا در كار علمی خود از دو جهت مورد انتقادند:

نخست اينكه، آنها بخشی از سنت و سيره رسول خداصلی‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم را كه با سياست چيرگان حاكم در تضادّ بوده، كتمان كرده اند. و نيز، سيره انبيای پيشين و سيره اهل بيت و سيره صحابه رسول خداصلی‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم و عقايد اسلامی يا تفسير قرآن را كتمان كرده اند. همانگونه كه از طبری و ابن كثير در تفسير آيه:( وَأَنذِرْ عَشِيرَتَكَ الْأَقْرَبِينَ ) مشاهده كرديم كه لفظ «وصيّی و خليفتی» را كتمان كردند و آن را به «كذا و كذا» تبديل نمودند! و نيز، ديگر نصوص سنت رسول خداصلی‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم در احكام اسلامی مخالف اجتهادات شخصی خلفا را، كه ان شاءاللّه در بحث: «منابع شريعت اسلامی در مكتب خلفا» در جلد دوم همين كتاب آن را بيان می داريم.

دوم اينكه، برای مسلمانان امروز كه به دروازه های يك نهضت اسلامی فراگير رسيده اند، شايسته نيست كه همچنان در فقه بر تقليد از «امامان چهارگانه» پای فشارند، و در تصحيح و تضعيف حديث بر تقليد از صاحبان «صحاح شش گانه» به ويژه بخاری و مسلم در جا بزنند. و نيز، در احكام اسلامی به اجتهاد مصلحتی خلفا كه در تضاد با سنت رسول خداصلی‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم می باشد اصرار بورزند. بلكه شايسته آن است كه با تحقيق و پژوهش، سنّت صحيح رسول خداصلی‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم را بجويند و زوايای پنهان آن را كه به مقتضای سياست خلفا در طول سده ها مخفی و كتمان شده آشكار سازند، و سپس در مسير دعوت به توحيد كلمه مسلمانان و عمل به كتاب خدا و سنت صحيح رسول خداصلی‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم بكوشند، كه با محوريت كتاب و سنتِ مورد اتفاق و اجماع همه، وحدت و توحيد كلمه مسلمانان ميسور گردد؛ و اين از لطف خدا بر مسلمانان به دور نباشد.

بازگشت به آغاز بحث وصيّت

از آنجا كه نصوص دلالت كننده بر حق امام علی و فرزندان اوعليه‌السلام، در حكومت و حاكميتِ پس از رسول خداصلی‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم، مهمترين چيزی بود كه نقد و اشكال را مستقيما متوجه خلفا و حكومت گران می كرد، علمای مكتب خلفا نيز، در كتمان اين نصوص از هيچ كوششی فروگذار نكردند. يكی از مهمترين وقايع،جستجوی علمای اهل كتاب از «وصیّ» رسول خدا پس از وفات آن حضرتصلی‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم بود؛ همانند خبر آن دو راهبی كه امام علیعليه‌السلام در راه صفين از كنار آنها عبور كرد. و اين در حالی است كه علمای مكتب اهل البيت نظير اين اخبار را در كتابهای خود ثبت كرده اند؛(۳۱۶) از جمله خبر آمدن دو نفر يهودی در زمان ابی بكر كه در جستجوی «وصی پيامبر» بودند و مردم آنها را به نزد ابی بكر بردند و چون پاسخ سئوال خود را دريافت نكردند، امام علیعليه‌السلام را فراخواندند تا پاسخ سئوالات آنها را داد و آنها گفتند: «تو وصیّ خاتم انبيا هستی» و اسلام آوردند. و خبر افراد ديگری از اهل كتاب كه در زمان عمر به مدينه آمدند و آنچه كه در زمان ابی بكر روی داده بود با عمر وعلی تكرار شد. همانگونه كه در گذشته نيز، سئوال «كعب الاحبار» از عمر را يادآور شديم كه او پاره ای از حالات رسول خداصلی‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم را از عمر سئوال كرد و عمر به او گفت: از علی بپرس! و اينگونه مراجعات اهل كتاب و اسلام آوردن آنها در دورانهای بعد نيز استمرار يافت. چنانكه ابن كثير پس از آنكه در تاريخ خود از تورات نقل می كند كه: «خداوند ابراهيم را به (تولد) اسماعيل و رشد او بشارت داد، و به اينكه در دودمان او «دوازده نفر عظيم» قرار می دهد»، از «ابن تميميه» نقل می كند كه گويد: «آنها كسانی هستند كه در حديث جابربن سمره به آمدنشان بشارت داده شده، و تا نيايند قيامت نشود» گويد: «و بسياری از يهود كه به سلام مشرف شده اند، اشتباه كرده و پنداشته اند آنها همان كسانی هستند كه فرقه رافضه (= شيعيان) به سويشان فرامی خوانند؛ و بدين خاطر، پيرو آنها شده اند».(۳۱۷)

چه می شنويم؟ اخبار بسياری از يهود كه به اسلام مشرف شده و از شيعيان پيروی كرده اند چيست و چه شده؟!

پاسخ آن است كه، اين علما نيز راه طبری را پيمودند و كلّ و جزء اخبار اهل كتابی را كه اسلام آوردند و پيرو شيعيان گرديدند، از صفحه تاريخ برانداختند؛ چون به قول طبری: «عامّه مردم تاب شنيدن آنها را ندارند»!!

شمار اخبار، روايات و نصوصی كه برانداختند

اگر احاديث تاريخ ابن كثير از رسول خداصلی‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم درباره خوارج را، كه حدود هفده صفحه از كتابش را در برگرفته، با روايات اندكی كه از رسول خداصلی‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم درباره جمل و صفين در فضيلت امام علیعليه‌السلام بر جای مانده مقايسه نماييم، به ميزان خسارت عظيمی كه كتمان حديث رسول خداصلی‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم بر اين امت وارد كرده، پی خواهيم برد. آری، آنها روايات وارد درباره خوارج را از آن رو باقی گذاردند كه آنان تنها به خروج بر ضد حكومت امام علیعليه‌السلام بسنده نكردند، و به خروج خود بر ضدّ حكومت های بعد از امام علیعليه‌السلام نيزادامه دادند، و انتشار اين احاديث به نفع سلطه حاكمِ بعد از امامعليه‌السلام بود. بدين خاطر اين روايات را در همه كتابهای حديث آوردند و تا امروز بر جای ماند!

از ديگر احاديث رسول خداصلی‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم كه با سياست مكتب خلفا در تضاد بود و آن را كتمان كردند، حديث پيامبر در حق امام علی و «وصايت» او بود. علاوه بر آن، اشعار و گفتار و نوشتار صحابه در اين باره را نيز كتمان كردند. چنانكه ديديم ام المؤمنين عايشه اصل «وصيت» را انكار كرد و ما روايت او را در اين باره نقد و بررسی نموديم. و نيز ديديم كه:

الف برخی از آنها پاره ای از سخن را بدون اشاره به حذف آن حذف كردند؛ چنانكه با قصيده «نعمان بن عجلان انصاری» كردند.

ب برخی از آنها پاره ای از خبر را، با ابهام در سخن، حذف كردند؛ چنانكه طبری و ابن كثير در تفسير خود با لفظ «وصيّی و خليفتی» كه در حديث

رسول خداصلی‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم آمده است چنين كردند.

ج برخی از آنها لفظ «وصيت» را از خبر حذف و خبر را تحريف كردند؛ همانگونه كه ابن كثير با خطبه امام حسينعليه‌السلام كرد.

د برخی از آنها تمام خبری را كه حاوی ذكر «وصيت» بود حذف و تنها بدان اشاره كردند؛ مانند آنچه كه طبری و ابن اثير و ابن كثير با نامه محمدبن ابی بكر كردند.

ه برخی از آنها تمام خبری را كه حاوی ذكر «وصيت» بود بدون اشاره به حذف آن حذف كردند؛ همانگونه كه ابن هشام با خبر دعوت رسول خداصلی‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم از بنی هاشم انجام داد؛ چون حاوی قول: «وصيّی و خليفتی فيكم» درباره علیعليه‌السلام بود.

و برخی از آنها معنای «وصيت» را تأويل كردند؛ چنانكه طبرانی در حديث رسول خداصلی‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم و ابن ابی الحديد در كلام امام علیعليه‌السلام چنين كردند.

ز برخی از آنها غفلت كرده و آن را در يكی از كتابهای خود آورده و در كتاب ديگر خود حذفش نموده و به جای آن سخنی مبهم نهاده است؛ همانگونه كه طبری در تاريخ و تفسير خود چنين كرده است.

ح برخی از آنها در چاپ اول كتاب خود آن را يادآور شده و در چاپ دوم حذف كرده است؛ چنانكه محمد حسين هيكل در كتاب خود «حياة محمدصلی‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم » چنين كرده است.

نصوص بر جای مانده از رسول خداصلی‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم درباره اهل البيت و حق حاكميت آنها از آنجا كه در صدد بيان نصوصی بوديم كه از رسول خداصلی‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم در حق امامان اهل البيتعليه‌السلام رسيده بود، تقديم مباحث پيشين را ضروری ديديم؛ چون نصوصی كه از رسول خداصلی‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم در حق ايشان رسيده چنانكه يادآور شديم به انواع كتمان و تحريف دچار شد. زيرا با سياست خلفا در طی قرون مخالف بود و جز اندكی از آن باقی نماند، اندكی كه علمای مكتب خلفا غفلت كرده و در كتابهای خود آوردند و خداوند ما را توفيق داد تا از آن آگاه شديم، و اكنون با استمداد از او آنها را علاوه بر نصوص پيشين يادآور می شويم:

تعيين وصی با عبارات گوناگون

در بحث مصطلحات، در تعريف «وصیّ و وصيت» يادآور شديم كه تعيين وصی گاهی با لفظ «وصيت» و مشتقات آن است؛ مانند اينكه وصيت كننده به وصی خود بگويد: «تو را وصيت می كنم به فلان و فلان» و گاهی با لفظی است كه معنای وصيت را می رساند؛ مانند اينكه وصيت كننده به وصی خود بگويد: «از تو می خواهم كه چنين و چنان كنی». همچنين است خبر دادن او به اينكه مثلاً بگويد: «به فلان كس وصيت كردم» يا: «فلان كار و فلان كار را به او واگذار نمودم». و در همان بحث گفتم: همه اين الفاظ و نظاير آنها دلالت بر آن دارد كه وصيت كننده، وصی را به اموری وصيت می كند كه برای بعد از خود نگران آنهاست. حال رسول خداصلی‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم در تعيين وصی پس از خود نيز چنين است و يكی از اين الفاظ، لفظی است كه پيامبرصلی‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم به وسيله آن پسر عمويش را وزير خود گرفته است:

وزير پيامبرصلی‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم

الف در قرآن كريم و تفسير آن در سنت رسول خداصلی‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم:

رسول خداصلی‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم به امام علیعليه‌السلام فرمود:

«اما ترضی ان تكون منّی بمنزله هارون من موسی الّا انّه لا نبیّ بعدی»

«آيا خشنود نيستی كه برای من به منزله هارون برای موسی باشی، جز آنكه پس از من هيچ پيامبری نخواهد بود؟»

خداوند در قرآن كريم درخواست موسی و منزلت هارون را يادآور شده و می فرمايد: موسی گفت( وَاجْعَل لِّي وَزِيرًا مِّنْ أَهْلِي ﴿ ۲۹ ﴾ هَارُونَ أَخِي ﴿ ۳۰ ﴾ اشْدُدْ بِهِ أَزْرِي ﴿ ۳۱ ﴾ وَأَشْرِكْهُ فِي أَمْرِي ):

«و برای من وزيری از خاندانم قرار بده. برادرم هارون را. پشتم را به او محكم كن».(۳۱۸)

و در بيان استجابت و پذيرش درخواست موسی می فرمايد( وَلَقَدْ آتَيْنَا مُوسَی الْكِتَابَ وَجَعَلْنَا مَعَهُ أَخَاهُ هَارُونَ وَزِيرًا ) (۳۱۹)

«و ما به موسی كتاب داديم و برادرش هارون را وزير او نموديم»

ب پيامبرصلی‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم چه وقت علی را وزير خود گرفت؟

پيامبرصلی‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم روزی كه فرزندان عبدالمطلب را فراخواند و به آنها فرمود: «كداميك از شما مرا در اين امر ياری می كند...» و در جمع آنها تنها امام علی پاسخش گفت، رسول خداصلی‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم در آن روز او را وزير خود گرفت

و نيز اسماء بنت عميس روايت كند و گويد: «شنيدم كه رسول خداصلی‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم می گفت: «خدايا برای من وزيری از خاندانم قرار بده» (و آن هنگامی بود كه) رسول خداصلی‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم به درگاه پروردگارش دعا كرد و گفت:«خدايا! من همان را كه برادرم موسی گفت می گويم: «خدايا! برای من وزيری از خاندانم قرار بده. برادرم علی را. پشتم را به او محكم كن»(۳۲۰)

و در تفسير سيوطی در ذيل آيه( وَاجْعَل لِّي وَزِيرًا مِّنْ أَهْلِي گويد): «هنگامی كه اين آيه نازل شد، رسول خداصلی‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم به درگاه خدا دعا كرد و گفت: «خدايا! پشتم را به او محكم كن، به برادرم علی» و خداوند خواسته اش را اجابت فرمود».

و ابن عمر روايت كند كه رسول خداصلی‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم به امام علیعليه‌السلام فرمود: «تو برادر و وزير منی، دَينم را ادا و وَعدم را وفا می كنی...»(۳۲۱)

رسول خداصلی‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم با اين سخن خود به امام علیعليه‌السلام كه فرمود: «تو برای من منزلت هارون برای موسی را داری، جز آنكه هيچ پيامبری پس از من نخواهد بود» با اين سخن، هر چه را كه هارون از موسی داشت جز نبوت همه را برای امام علیعليه‌السلام اثبات فرمود، كه در مقدمه آنها وزارت هارون بود.

و در نهج البلاغه آمده است كه رسول خداصلی‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم به امام علیعليه‌السلام فرمود:

«... ولی تو وزيری»(۳۲۲)

و در شعری كه از زبان اشعث در پاسخ نامه امام علیعليه‌السلام سروده شده آمده است: «وزير پيامبر و داماد او...»

از اين سخن پيامبر به پسر عمويش كه فرمود: «تو برادر و وزير منی، دَينم را ادا و وَعدم را وفا می كنی» آشكار می شود كه رسول خداصلی‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم او را «وصیّ پس از خود قرار داده است.» و نيز از سخن آن حضرت كه فرمود: «تو خليفه منی»:

خليفه پيامبرصلی‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم

در باب «جانشينان پيامبر در مدينه» بخش «غزوه تبوك» از صحيح بخاری نقل كرديم كه: «رسول خداصلی‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم هنگامی كه به سوی تبوك رفت علی را جانشين خود قرار داد و او گفت: «مرا در ميان كودكان و زنان برجای می گذاری؟» و پيامبر فرمود: «آيا خشنود نيستی كه برای من به منزله هارون برای موسی باشی، جز آنكه هيچ پيامبری پس از من نخواهد بود؟»

و خداوند در بيان داستان جانشينی هارون از سوی موسی می فرمايد:( وَقَالَ مُوسَیٰ لِأَخِيهِ هَارُونَ اخْلُفْنِي فِي قَوْمِي وَأَصْلِحْ وَلَا تَتَّبِعْ سَبِيلَ الْمُفْسِدِينَ )

«و موسی به برادرش هارون گفت: «جانشين من در ميان قومم باش و اصلاح كن...».(۳۲۳)

و در يكی از دو روايت مسند احمد، در بيان دعوت رسول خداصلی‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم از فرزندان عبدالمطلب، سخن پيامبر در حق علیعليه‌السلام با عبارت: «و خليفتی» يعنی: «و جانشين من» آمده است.(۳۲۴)

ولیّ مسلمانان پس از رسول خداصلی‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم

رسول خداصلی‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم در موارد متعدد تصريح فرموده كه امام علیعليه‌السلام «ولی امر مسلمانان» است.

نخست حديث شكوی

در مسند احمد، خصائص نسائی، مستدرك حاكم و ديگر كتب آمده است كه «بريده» گفت: «رسول خداصلی‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم دو گروه را به سوی يمن فرستاد كه فرمانده يكی از آنها «علی بن ابی طالب» بود و فرمانده ديگری «خالدبن وليد» و فرمود: «هرگاه به هم رسيديد، علی فرمانده همگان باشد، و اگر جدا شديد هر يك از شما فرمانده نيروهای خود باشد» گويد: «به قبيله بنی زيد از اهالی يمن رسيديم و جنگيديم و مسلمانان بر مشركان پيروز شدند و جنگجويان را كشتيم و بر جای ماندگان را اسير كرديم و علی زنی از اسيران را برای خود برگزيد» بريده گويد: «خالدبن وليد به وسيله من نامه ای برای رسول خداصلی‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم فرستاد و آن را گزارش كرد و چون نزد پيامبر آمدم و نامه را تحويل دادم و بر پيامبر خوانده شد و چهره آن حضرت را خشمگين ديدم، گفتم: «ای رسول خدا! اين حال پناهنده است! مرا با مردی فرستادی و فرمانم دادی تا اطاعتش كنم و من آنچه را كه فرمانم داده بودی انجام دادم» و رسول خداصلی‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم فرمود: «از علی عيبجوئی مكن كه او از من است و من از او، و او پس از من «ولیّ شما»ست»(۳۲۵)

و در روايت ديگری گويد: گفتم: «يا رسول اللّه! به حق صحبت و همراهيت سوگندت می دهم كه دستت را باز و دوباره براساس اسلام با من بيعت كنی»

گويد: «و از او جدا نشدم تا براساس اسلام بيعتش كردم».(۳۲۶)

و در سنن ترمذی، مسند احمد، مسند طيالسی و ديگر كتب از «عمران بن حصين» روايت كنند كه گفت: «چهار نفر از اصحاب رسول خداصلی‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم در آن جنگ هم پيمان شدند كه هرگاه رسول خدا را ديدند از علی شكايت كنند و چون به نزد او آمدند، يكی از آنان برخاست و گفت: «ای رسول خدا! آيا می دانيد كه علی بن ابی طالب چنين و چنان كرده؟» كه رسول خداصلی‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم از او رويگردان شد. دومی و سومی و چهارمی نيز، همانند او كردند و در هر بار، پيامبر از شاكی رويگردان شد» گويد: «پس از آن رسول خداصلی‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم در حالی كه خشمِ چهره اش نمايان بود رو به حاضران كرد و فرمود: «از علی چه می خواهيد؟ از علی چه می خواهيد؟ از علی چه می خواهيد؟ علی از من است و من از او، علی از من است و من از او، او «ولیّ هر مؤمنِ» بعد از من خواهد بود».(۳۲۷)

شكوای دوم

در أسد الغابه، مجمع الزوائد و ديگر كتب از «وهب بن حمزه» روايت كنند كه گفت: «از مدينه تا مكه همراه علی بودم و برخی از آنچه را كه خوش نداشتم از او مشاهده كردم و گفتم: «اگر نزد رسول خداصلی‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم بازگشتم از تو به او شكايت می كنم» و چون آمدم و رسول خداصلی‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم را ملاقات كردم و گفتم: «از علی چنين و چنان ديدم» فرمود: «اين را مگو كه او پس از من سزاوارترين مردم برای رهبری شماست»(۳۲۸)

زمان شكوی

مورخان و سيره نويسان يادآور شده اند كه امام علیعليه‌السلام دوبار به سوی يمن رفته است، كه به نظر ما سه بار است چنانكه بيان آن در باب اجتهادات بيايد و هر يك باشد، آخرين آن در سال دهم هجری بوده كه امام علیعليه‌السلام پيش از روز «ترويه» در حجة الوداع به رسول خداصلی‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم پيوسته است.و شكوای ياد شده اگر دو بار به رسول خداصلی‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم عرضه شده باشد، بار نخست آن در مدينه و پيش از سال دهم هجری بوده، و بار دوم آن در مكه و پس از رسيدن همراهان امام به پيامبر پيش از روز «ترويه» بوده است. چون آنها پيش از ايام حج به مكه رسيدند.

و بنابراين، برخی از علما كه پنداشته اند: «داستان غدير خم به خاطر اين شكوی بوده، اشتباه كرده اند؛ چون داستان غدير پس از ادای حج، در منطقه جحفه و با حضور همه مسلمانان واقع شده است، و سخن پيامبر در اينجا تنها با شاكيان است، در همان مجلس شكوی، و پس از اظهار شكايت مستقيم از سوی خود آنها!

اما شكوای دوم، خود حديث بيانگر آن است كه اين شكوی پس از بازگشت به مدينه بوده است.

دوم نصوص ديگر

از ابن عباس روايت شده كه گفت: «رسول خداصلی‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم به علی فرمود: «تو پس از من ولیّ تك تك مؤمنانی»(۳۲۹)

و از امام علیعليه‌السلام روايت شده كه رسول خداصلی‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم به او فرمود: «تو پس از من ولیّ همه مؤمنانی».(۳۳۰)

____________________

(۲۹۵) مراجعه كنيد: يكصد و پنجاه صحابی ساختگی، جلد اول، بحث زندقه و زنادقه از بحثهای مقدماتی.

(۲۹۶) سوره قصص، آيه: ۸۵

(۲۹۷) تاريخ طبری، چاپ اروپا، ج ۱ ص ۲۹۴۱ ۲۹۴۴.

(۲۹۸) تاريخ الاسلام ذهبی، ج ۲ ص ۱۲۲ ۱۲۸.

(۲۹۹) تاريخ طبری، چاپ اروپا، ج ۱ ص ۲۸۵۸ ۲۸۵۹.

(۳۰۰) مشروح اين خبر در كتاب عبداللّه بن سبا ج ۲، بخش: «وفات رسول خداص» آمده است.

(۳۰۱) تاريخ الاسلام ذهبی، ج ۲ ص ۱۷۹، و تاريخ ابن كثير، ج ۷ ص ۲۷۰.

(۳۰۲) طبقات ابن سعد، چاپ بيروت، ج ۳ ص ۲۶۲.

(۳۰۳) شرح سيره ابن هشام از ابوذر نخشبی متوفای ۶۰۴ هجری كه آن را از سيره ابن اسحق گرفته است و صاحب عقدالفريد تمام آن را در ج ۴ ص ۳۴۲ ۳۴۳ كتاب خود اورده است. و نيز، مشروح آن را در ج ۱ «نقش عايشه» می يابيد.

(۳۰۴) سنن ابن ماجه، مقدمه، باب ۱۱ حديث ۱۵۶. سنن ترمذی، كتاب المناقب، باب مناقب ابی ذر. مسند احمد، ج ۲ ص ۱۶۳ و ۱۷۵ و ۲۲۳، و ج ۵ ص ۳۵۱ و ۳۵۶، و ج ۶ ص ۴۴۴، و طبقات ابن سعد، چاپ اروپا، ج ۴ قسمت اول ص ۱۶۸.

(۳۰۵) تاريخ الاسلام ذهبی، ج ۲ ص ۱۲۲.

(۳۰۶) در نسخه اصلی چنين آمده، ولی صحيح آن «سعدين ابی وقاص» است.

(۳۰۷) مولف گويد: ولی كليدهای بيت المال مسلمانان در دست او بود!

(۳۰۸) سنن دارمی، ج ۱ ص ۱۳۷، و طبقات ابن سعد، ج ۲ ص ۳۵۴.

(۳۰۹) صحيح بخاری، كتاب العلم، باب العلم قبل القول و العمل، ج ۱ ص ۱۶.

(۳۱۰) فتح الباری، ج ۱ ص ۱۷۰ ۱۷۱.

(۳۱۱) تذكرة الحفاظ، ج ۱ ص ۱۸.

(۳۱۲) مستدرك حاكم، ج ۲ ص ۳۴۳.

(۳۱۳) سوره آل عمران، آيه: ۳۳ و ۳۴.

(۳۱۴) مشروح خبر آن دو را در كتاب «نقش عايشه» می يابيد.

(۳۱۵) تاريخ طبری، چاپ اروپا، ج ۱ ص ۲۹۸۰.

(۳۱۶) مراجعه كنيد: بحار الانوار، چاپ جديد تهران، ج ۱۰ ص ۱۰ ۵۰.

(۳۱۷) تاريخ ابن كثير، ج ۶ ص ۲۵۰.

(۳۱۸) طه / ۲۹ ۳۱.

(۳۱۹) فرقان / ۳۵.

(۳۲۰) رياض النضرة، ج ۲ ص ۱۶۳ به نقل از مناقب احمدبن حنبل.

(۳۲۱) معمج الزوائد، ج ۹ ص ۱۲۱، و كنز العمال، چاپ اول، ج ۶ ص ۱۵۵ به نقل از طبرانی.

(۳۲۲) نهج البلاغه، خطبه ۱۹۰.

(۳۲۳) اعراف / ۱۴۲.

(۳۲۴) مسند احمد، ج ۱ ص ۱۱۱.

(۳۲۵) مسند احمد، ج ۵ ص ۳۵۶. خصائص نسائی، ص ۲۴ با اندكی اختلاف در عبارت. مستدرك حاكم، ج ۳ ص ۱۱۰ با اندكی اختلاف. مجمع الزوائد، ج ۹ ص ۱۲۷. كنز العمال، ج ۱۲ ص ۲۰۷ فشرده از ابن ابی شيبه، و ج ۱۲ ص ۲۱۰، از ديلمی، و كنوز الحقايق مناوی، ص ۱۸۶.

(۳۲۶) مسند احمد، ج ۵ ص ۳۵۰ و ۳۵۸ و ۱۶۱. مجمع الزوائد، ج ۹ ص ۱۲۸، به نقل از طبرانی در الأوسط از بريده كه عبارت آن چنين است: «هر كه من ولی او هستم، پس علی هم ولی اوست».

(۳۲۷) سنن ترمذی، ج ۱۳ ص ۱۶۵، باب مناقب علی بن ابيطالب. مسند احمد، ج ۴ ص ۴۳۷. مسند طيالسی، ج ۳ ص ۱۱۱ حديث ۸۲۹. مستدرك حاكم، ج ۳ ص ۱۱۰. خصائص نسائی، ص ۱۶ و ۱۹. حلية الاولياء ابی نعيم، ج ۶ ص ۲۹۴. رياض النضرة، ج ۲ ص ۱۷۱، و كنز العمال، ج ۱۲ ص ۲۰۷ و ج ۱۵ ص ۱۲۵.

(۳۲۸) اسدالغابه، ج ۵ ص ۹۴، و مجمع الزوائد، ج ۹ ص ۱۰۹.

(۳۲۹) مسند طيالسی، ج ۱۱ ص ۳۶۰ حديث ۲۷۵۲، و رياض النضرة، ج ۲ ص ۲۰۳.

(۳۳۰) تاريخ بغداد، ج ۴ ص ۲۳۹، و كنز العمال، ج ۱۵ ص ۱۱۴ و ج ۱۲ ص ۲۲۱.